نیم نگاهی به زندگی و آثار مجید امین مؤید
حسن ریاضی
شماری از فعالان عرصه مبارزات سیاسی و اجتماعی کشورمان با آثار فکری و قلمی خود در زمینه هنر و ادبیات نیز، تحول آفرین بوده اند. یکی از کوشندگان پرآوازه این راه مجید امین مؤید هست که جزو اولین شناسندگان آرتور میلر، برتولت برشت، آرنولد هاوزر، در ایران می باشد. او با ترجمة آثاری چون «تاریخ اجتماعی هنر» اثر آرنولد هاوزر، «رابطه هنر و واقعیت از دیدگاه زیباشناسی» اثر چرنیشفسکی و تألیف «سیری در اندیشه های برشت» در سالهای قبل از انقلاب، نقش سازنده ای در تکامل اندیشه هنری و درک زیبائی شناسانه نویسندگان، هنرمندان و خوانندگان این مرز و بوم داشته است. آنچه ارزش کار او را دوچندان می کند اینست که او بیشتر آثارش را در زندان ترجمه و تألیف کرده است.
م- امین مؤید در شانزدهم خرداد ۱۳۰۹ خورشیدی در محله «دوره چی» تبریز چشم به جهان گشود. پدرش پیله وری تنگدست، اما سخت کوش، روشن بین و درستکار و مادرش نیز مؤمنه بانویی بوده خوش قلب، خانه دار و کم توقع. مجید در دامان چنین خانواده ای پرورش یافت. انسان دوستی و مهرورزی آموخت، صبور و متکی به نفس بار آمد. خصیصه هایی که زیربنای استوار منش و بینش بعدی او شدند. مجید به سن مدرسه که رسید پای به دبستان گذاشت با شور و شوق فراوان به تحصیل پرداخت کلاس چهارم ابتدائی بود که احساس کرد کتابهای درسی او را اقناع نمی کند، غلیرغم تنگدستی و محرومیت با تهیه و مطالعه کتابهای غیردرسی همچون امیرارسلان، اسکندرنامه، بوسه عذرا، کنت مونت کریستو و … می پردازد. عشق به کتاب و کشش فوق العاده اش به مطالعه آنچنان بود که هر کتابی را ه به چنگ اش می افتاد با اشتیاق تمام می خواند. ولی این روال چندان نمی پاید، با مرگ پدر در سال ۱۳۲۲ بحران مالی گریبانگیر خانواده می شود. مجید به زعم میل باطنی اش به کار روی می آورد و در فروشگاه چرم فروشی توکلی به عنوان حسابدار به کار می پردازد در محیط جدید چشم اش به واقعیت های زندگی گشوده می شود. چهره کریه فقر و بی عدالتی با تمامی جوانب اش بر او آشکار می شود. تضاد فقر و غنا، درد و بیدردی، ستم ملی ستم طبقاتی، اندیشه عدالت جویی و حس مبارزه را در او بیدار می کند. او هم از مدرسه اجتماع می آموزد و هم به مطالعه شخصی می پردازد، کم کم حس می کند حرفی برای گفتن دارد، دست به قلم می برد، از دیده ها، شنیده ها و خوانده هایش داستانگونه هایی می نویسد، از این رهگذر استعداد ادبی اش شکوفا می شود.
تا اینکه حوادث روزگار م – امین مؤید سرزنده و پویا را، از پیچ و خمهای فراوان زندگی، عبور داده و بسوی کار و زار پرشور مبارزات اجتماعی سوق می دهد. امین مؤید که جوانی است که با شیفتگی و شورندگی اینک به جستجوی یک فضای فرهنگی باز و گسترده و عاری از ناسازی و دژخویی است؛ فضا و عرصه ای که او بتواند، میل شورانگیزش به خواندن و نوشتن را در آنجا اقناع کند و از زندگی و آرزوهای نجیب مردم دیارش، از زبان و ادبیات مادری اش، گفتنی ها گوید، که با انتشار روزنامه آذربایجان (۱۳۳۰)، آن افق تازه در برابرش گشوده می شود و او به عضویت تحریریه روزنامه در می آید. بدینوسیله زمینه ای فراهم می آید که او آرزوهایش را جامه عمل بپوشاند. اما افسوس که با کودتای ۲۸ مرداد محیط خفقان و سرکوب بر کشور حاکم می شود. او نیز در سال ۱۳۳۳ به جرم عضویت در تحریریه آذربایجان در دادگاه نظامی به یکسال حبس محکوم می شود. سال ۱۳۳۴ آزاد می شود.
سالهای ۳۸-۱۳۳۷ با تشدید مبارزات مردمی، اعتراضات و اعتصابات شروع می شود: اعتصاب دانشگاهیان تبریز در سال ۳۷، اعتصاب کارگران کوره پز خانه های تهراه در سال ۳۸، اعتصاب تاکسی رانان تهران، نانوایان تبریز، و افزایش نارضایتی عمومی هیئت حاکمه را به وحشت می اندازد. عمال رژیم برای زهرچشم گرفتن از مردم، توطئه سرکوبی مبارزات مردم را در دستور کار قرار می دهند. بدین خاطر عده ای از فعالان سیاسی اجتماعی را در آذربایجان، کردستان، تهران و از جمله امین مؤید را دستگیر و در دادگاه نظامی محاکمه و به اعدام محکوم می کنند. پنج نفر از یاران امین مؤید در ۱۴/۲/۱۳۳۹ در تبریز تیرباران می شوند. اما، اعتراضات جهانی و اختلافات درون حکومتی و اجرای طرح کندی که به سقوط دولت دکتر اقبال و روی کار آمدن دولت علی امینی منجر می شود، در نتیجه اعدام ها نیز متوقف می شود. الموتی به وزارت دادگستری گمارده می شود. حکم اعدام امی مؤید که ۷ ماه در زیر اعدام بود، شکسته و به حبس ابد تقلیل می یابد. او تا سال ۱۳۵۶ در زندانهای قزل قلعه، قصر، عادل آباد شیراز و … در معرض انواع شکنجه های روحی و جسمی، قرار گرفت، توهین و هتک حرمت و بی عدالتی را که در حق او و یارانش اعمال می شد با سرافرازی تحمل کرد. خود در این مورد می گوید: «زندان تمامی لحظاتش غیرعادی اند، چرا که وقوع هر گونه اتفاقی در آن امکان پذیر است، زندان هر ثانیه اش امید، اضطراب، دلهره، تحقیر، ایستادگی و مبار
حسن ریاضی
شماری از فعالان عرصه مبارزات سیاسی و اجتماعی کشورمان با آثار فکری و قلمی خود در زمینه هنر و ادبیات نیز، تحول آفرین بوده اند. یکی از کوشندگان پرآوازه این راه مجید امین مؤید هست که جزو اولین شناسندگان آرتور میلر، برتولت برشت، آرنولد هاوزر، در ایران می باشد. او با ترجمة آثاری چون «تاریخ اجتماعی هنر» اثر آرنولد هاوزر، «رابطه هنر و واقعیت از دیدگاه زیباشناسی» اثر چرنیشفسکی و تألیف «سیری در اندیشه های برشت» در سالهای قبل از انقلاب، نقش سازنده ای در تکامل اندیشه هنری و درک زیبائی شناسانه نویسندگان، هنرمندان و خوانندگان این مرز و بوم داشته است. آنچه ارزش کار او را دوچندان می کند اینست که او بیشتر آثارش را در زندان ترجمه و تألیف کرده است.
م- امین مؤید در شانزدهم خرداد ۱۳۰۹ خورشیدی در محله «دوره چی» تبریز چشم به جهان گشود. پدرش پیله وری تنگدست، اما سخت کوش، روشن بین و درستکار و مادرش نیز مؤمنه بانویی بوده خوش قلب، خانه دار و کم توقع. مجید در دامان چنین خانواده ای پرورش یافت. انسان دوستی و مهرورزی آموخت، صبور و متکی به نفس بار آمد. خصیصه هایی که زیربنای استوار منش و بینش بعدی او شدند. مجید به سن مدرسه که رسید پای به دبستان گذاشت با شور و شوق فراوان به تحصیل پرداخت کلاس چهارم ابتدائی بود که احساس کرد کتابهای درسی او را اقناع نمی کند، غلیرغم تنگدستی و محرومیت با تهیه و مطالعه کتابهای غیردرسی همچون امیرارسلان، اسکندرنامه، بوسه عذرا، کنت مونت کریستو و … می پردازد. عشق به کتاب و کشش فوق العاده اش به مطالعه آنچنان بود که هر کتابی را ه به چنگ اش می افتاد با اشتیاق تمام می خواند. ولی این روال چندان نمی پاید، با مرگ پدر در سال ۱۳۲۲ بحران مالی گریبانگیر خانواده می شود. مجید به زعم میل باطنی اش به کار روی می آورد و در فروشگاه چرم فروشی توکلی به عنوان حسابدار به کار می پردازد در محیط جدید چشم اش به واقعیت های زندگی گشوده می شود. چهره کریه فقر و بی عدالتی با تمامی جوانب اش بر او آشکار می شود. تضاد فقر و غنا، درد و بیدردی، ستم ملی ستم طبقاتی، اندیشه عدالت جویی و حس مبارزه را در او بیدار می کند. او هم از مدرسه اجتماع می آموزد و هم به مطالعه شخصی می پردازد، کم کم حس می کند حرفی برای گفتن دارد، دست به قلم می برد، از دیده ها، شنیده ها و خوانده هایش داستانگونه هایی می نویسد، از این رهگذر استعداد ادبی اش شکوفا می شود.
تا اینکه حوادث روزگار م – امین مؤید سرزنده و پویا را، از پیچ و خمهای فراوان زندگی، عبور داده و بسوی کار و زار پرشور مبارزات اجتماعی سوق می دهد. امین مؤید که جوانی است که با شیفتگی و شورندگی اینک به جستجوی یک فضای فرهنگی باز و گسترده و عاری از ناسازی و دژخویی است؛ فضا و عرصه ای که او بتواند، میل شورانگیزش به خواندن و نوشتن را در آنجا اقناع کند و از زندگی و آرزوهای نجیب مردم دیارش، از زبان و ادبیات مادری اش، گفتنی ها گوید، که با انتشار روزنامه آذربایجان (۱۳۳۰)، آن افق تازه در برابرش گشوده می شود و او به عضویت تحریریه روزنامه در می آید. بدینوسیله زمینه ای فراهم می آید که او آرزوهایش را جامه عمل بپوشاند. اما افسوس که با کودتای ۲۸ مرداد محیط خفقان و سرکوب بر کشور حاکم می شود. او نیز در سال ۱۳۳۳ به جرم عضویت در تحریریه آذربایجان در دادگاه نظامی به یکسال حبس محکوم می شود. سال ۱۳۳۴ آزاد می شود.
سالهای ۳۸-۱۳۳۷ با تشدید مبارزات مردمی، اعتراضات و اعتصابات شروع می شود: اعتصاب دانشگاهیان تبریز در سال ۳۷، اعتصاب کارگران کوره پز خانه های تهراه در سال ۳۸، اعتصاب تاکسی رانان تهران، نانوایان تبریز، و افزایش نارضایتی عمومی هیئت حاکمه را به وحشت می اندازد. عمال رژیم برای زهرچشم گرفتن از مردم، توطئه سرکوبی مبارزات مردم را در دستور کار قرار می دهند. بدین خاطر عده ای از فعالان سیاسی اجتماعی را در آذربایجان، کردستان، تهران و از جمله امین مؤید را دستگیر و در دادگاه نظامی محاکمه و به اعدام محکوم می کنند. پنج نفر از یاران امین مؤید در ۱۴/۲/۱۳۳۹ در تبریز تیرباران می شوند. اما، اعتراضات جهانی و اختلافات درون حکومتی و اجرای طرح کندی که به سقوط دولت دکتر اقبال و روی کار آمدن دولت علی امینی منجر می شود، در نتیجه اعدام ها نیز متوقف می شود. الموتی به وزارت دادگستری گمارده می شود. حکم اعدام امی مؤید که ۷ ماه در زیر اعدام بود، شکسته و به حبس ابد تقلیل می یابد. او تا سال ۱۳۵۶ در زندانهای قزل قلعه، قصر، عادل آباد شیراز و … در معرض انواع شکنجه های روحی و جسمی، قرار گرفت، توهین و هتک حرمت و بی عدالتی را که در حق او و یارانش اعمال می شد با سرافرازی تحمل کرد. خود در این مورد می گوید: «زندان تمامی لحظاتش غیرعادی اند، چرا که وقوع هر گونه اتفاقی در آن امکان پذیر است، زندان هر ثانیه اش امید، اضطراب، دلهره، تحقیر، ایستادگی و مبار
رزه است». که او، خود ۱۸ سال این ثانیه ها را زیسته است.
حبس ابد، موقعیت ویژه ای بود، که او در آن قرار گرفته بود. در این موقعیت تمامی ارتباطهایش با محیط اجتماعی، خانواده، دوستان و … قطع شده بود. به عبارتی به پوسیدن تدریجی و تحلیل رفتن در دالانی سرد و بی روح و بی آفتاب و امید محکوم شده بود. اما امین مؤید عاشق زندگی با امید به فردای روشن، ایمان به انسان، و با شور درونی اش راهی دیگر گونه به سوی مردمش می گشاید، راهی مطمئن و روشن ادبیات. این یگانه راه ارتباط او با جهان بیرون است. از اینطریق، امین مؤید ادبیات میهنش را با ادبیات جهانی پیوند می زند و با ترجمه آثار نویسندگان و اندیشمندان برجسته جهانی و انتشار آنها در بیرون از زندان، بار دیگر در مبارزات مردم سرزمین اش سهیم می شود.
دهة چهل دهة شکوفائی ادبیات و هنر و بویژه نمایشنامه نویسی و تئاتر در ایران … بود. از این روی امین مؤید هم با انتخاب و ترجمه آثاری از نویسندگان مطرح آن روز از جمله برتولت برشت، آرتور میلر، شون اوکیسی، تنسی ویلیامز و … در گُسترش و تعمیق هنر نمایشی و همچنین افزایش آگاهی مردم نقش ارزنده ای ایفا می کند.
امین مؤید جرء اولین شناسندگان آرتور میلر نمایشنامه نویس برجسته آمریکایی و یکی از بزرگترین نویسندگان جهان است. نویسنده ای که با آثارش چهره غیرانسانی و مخوف سرمایه داری آمریکا و گردانندگان دادگاه مکارتیسم به نمایش می گذارد و با تصویر زندگی مردم فرودست و آواره، مثل مهاجران نیویورک نیز حس همدردی و نوع دوستی را در بینندگانش بر می انگیزد.
او همچنین به آثار اوکیسی، نمایشنامه نویس پرآوازه ایرلند، که در آثارش سیمای جنگ افروزان، میهن پرستان دروغین احمق ها، پهلوان پنبه ها، را با حقارت و پستی و دورویی، سودجویی شان به شیوه کمدی تراژدی افشا می کند، روی می آورد.
یا خود تنسی ویلیامز را انتخاب می کند، نویسنده ای که شخصاً فقر و ناداری را تجربه کرده و آنها را با زندگی مردم فرودست در آمیخته و با حوادث و رخدادهای محیط زندگی اش پیوند زده و در آثار خویش در معرض دید هنرپذیران قرار داده است و …
همچنین با ترجمه آثار نمایشی برشت و نیز نگارش رساله بسیار ارجمند و آگاهی بخش «سیری در اندیشه های برشت» سیمای مردمی برشت هنرمند، نویسنده و فعال اجتماعی را با استادی تمام ترسیم کرده است. همین بس که محمود دولت آبادی، نویسنده نامدار ایران که خود از اهالی تئاتر نیز هست، درباره این اثر می نویسد*:
«سیری در اندیشه های برشت که بعد از چند سال به صورت کتابی مستقل و عاری از هر پیرایه ای، با قیمتی در توان خرید همگان به دست می آید، نمایشگر کاوشی بی ریا در مضمون آثار برشت است، با بیانی صریح و روشن، که از ابتدا تو در می یابی با مؤلفی سر و کار داری که هرگز خیال ندارد با الفاظ به خودش مشغولیت کند و دوائی را با آب و قند به تو بخوراند. بی هیچ پیچیدگی ای، از دیدگاه علمی به موضوع هنر و چگونگی آن در جوامع سوداگر می پردازد …»
یکی از آثار برجسته و بی نظیری که امین مؤید ترجمه کرده، تاریخ اجتماعی هنر اثر آرنولد هاوزر فیلسوف و هنرشناس نامدار مجار است. این اثر نه تنها در بین آثار ترجمه ای امین مؤید، بلکه در میان دیگر آثار ترجمه شده در زمینه این موضوع، یگانه و بی بدیل است. مترجم که امین مؤید باشد، خود هنرشناس است و چندی نیز در دانشگاه فلسفه هنر تدریس کرده و آثاری هم در زمینه هنر تألیف و ترجمه کرده، دربارة این اثر چنین می نویسد: «آرنولد هاوزر سیر تکاملی هنر را از عصر جادو تا عصر فیلم، در این اثر بررسی کرده و با دقت و موشکافی بی مانند و با پرهیز از کوته نظری و با بهره جویی از گنجینه عظیم اطلاعات عمیق خویش و سی سال پژوهش و رنج، کتابی نوشته است که به قول آن نویسنده در سراسرش حتی یک جمله کم ارزش پیدا نمی شود …»
امین مؤید در پیشگفتار چاپ سوم این اثر، همچنین از چگونگی آشنایی با اثر و روال ترجمه اش می گوید: «در دهه چهل بود که با نام «آرنولد هاوزر» و کارهایش آشنا شدم، زنده یاد فیروز شیروانلو که یک سال حبس کشید دورة چهار جلدی «تاریخ اجتماعی هنر» را از اروپا آورده بود و در اختیار داشت و چند روزی آنها را در اختیار من قرار داد و نخستین بهره ها را در آن روزها از این اثر بردم و تأثیری دیرپا و ماندنی در من کرد …»
امین مؤید دوباره در اوایل دهة پنجاه در زندان عادل آباد شیراز به تاریخ اجتماعی هنر مراجعه می کند و این بار به قصد ترجمه، کتاب را تهیه می کند. حال بخوانید که ترجمه و بیرون فرستادنش به چه طریق بود.
«… چاره ای که یافتم این بود که مطالب کتاب را توی نامه هائی که به دخترم می نوشتم بگنجانم و بفرستم و همین کار را کردم. دو سه خط اول نامه احوال پرسی ساده بود و بلافاصله وارد مطلب می شدم و کتاب را به تدریج می نوشتم، جلد اول به همین ترتیب به بیرون منتقل شد. جلد دوم را نیز بر همین روال می نوشتم که گویا پلیس نگران می شود و نوشته ها را به س
حبس ابد، موقعیت ویژه ای بود، که او در آن قرار گرفته بود. در این موقعیت تمامی ارتباطهایش با محیط اجتماعی، خانواده، دوستان و … قطع شده بود. به عبارتی به پوسیدن تدریجی و تحلیل رفتن در دالانی سرد و بی روح و بی آفتاب و امید محکوم شده بود. اما امین مؤید عاشق زندگی با امید به فردای روشن، ایمان به انسان، و با شور درونی اش راهی دیگر گونه به سوی مردمش می گشاید، راهی مطمئن و روشن ادبیات. این یگانه راه ارتباط او با جهان بیرون است. از اینطریق، امین مؤید ادبیات میهنش را با ادبیات جهانی پیوند می زند و با ترجمه آثار نویسندگان و اندیشمندان برجسته جهانی و انتشار آنها در بیرون از زندان، بار دیگر در مبارزات مردم سرزمین اش سهیم می شود.
دهة چهل دهة شکوفائی ادبیات و هنر و بویژه نمایشنامه نویسی و تئاتر در ایران … بود. از این روی امین مؤید هم با انتخاب و ترجمه آثاری از نویسندگان مطرح آن روز از جمله برتولت برشت، آرتور میلر، شون اوکیسی، تنسی ویلیامز و … در گُسترش و تعمیق هنر نمایشی و همچنین افزایش آگاهی مردم نقش ارزنده ای ایفا می کند.
امین مؤید جرء اولین شناسندگان آرتور میلر نمایشنامه نویس برجسته آمریکایی و یکی از بزرگترین نویسندگان جهان است. نویسنده ای که با آثارش چهره غیرانسانی و مخوف سرمایه داری آمریکا و گردانندگان دادگاه مکارتیسم به نمایش می گذارد و با تصویر زندگی مردم فرودست و آواره، مثل مهاجران نیویورک نیز حس همدردی و نوع دوستی را در بینندگانش بر می انگیزد.
او همچنین به آثار اوکیسی، نمایشنامه نویس پرآوازه ایرلند، که در آثارش سیمای جنگ افروزان، میهن پرستان دروغین احمق ها، پهلوان پنبه ها، را با حقارت و پستی و دورویی، سودجویی شان به شیوه کمدی تراژدی افشا می کند، روی می آورد.
یا خود تنسی ویلیامز را انتخاب می کند، نویسنده ای که شخصاً فقر و ناداری را تجربه کرده و آنها را با زندگی مردم فرودست در آمیخته و با حوادث و رخدادهای محیط زندگی اش پیوند زده و در آثار خویش در معرض دید هنرپذیران قرار داده است و …
همچنین با ترجمه آثار نمایشی برشت و نیز نگارش رساله بسیار ارجمند و آگاهی بخش «سیری در اندیشه های برشت» سیمای مردمی برشت هنرمند، نویسنده و فعال اجتماعی را با استادی تمام ترسیم کرده است. همین بس که محمود دولت آبادی، نویسنده نامدار ایران که خود از اهالی تئاتر نیز هست، درباره این اثر می نویسد*:
«سیری در اندیشه های برشت که بعد از چند سال به صورت کتابی مستقل و عاری از هر پیرایه ای، با قیمتی در توان خرید همگان به دست می آید، نمایشگر کاوشی بی ریا در مضمون آثار برشت است، با بیانی صریح و روشن، که از ابتدا تو در می یابی با مؤلفی سر و کار داری که هرگز خیال ندارد با الفاظ به خودش مشغولیت کند و دوائی را با آب و قند به تو بخوراند. بی هیچ پیچیدگی ای، از دیدگاه علمی به موضوع هنر و چگونگی آن در جوامع سوداگر می پردازد …»
یکی از آثار برجسته و بی نظیری که امین مؤید ترجمه کرده، تاریخ اجتماعی هنر اثر آرنولد هاوزر فیلسوف و هنرشناس نامدار مجار است. این اثر نه تنها در بین آثار ترجمه ای امین مؤید، بلکه در میان دیگر آثار ترجمه شده در زمینه این موضوع، یگانه و بی بدیل است. مترجم که امین مؤید باشد، خود هنرشناس است و چندی نیز در دانشگاه فلسفه هنر تدریس کرده و آثاری هم در زمینه هنر تألیف و ترجمه کرده، دربارة این اثر چنین می نویسد: «آرنولد هاوزر سیر تکاملی هنر را از عصر جادو تا عصر فیلم، در این اثر بررسی کرده و با دقت و موشکافی بی مانند و با پرهیز از کوته نظری و با بهره جویی از گنجینه عظیم اطلاعات عمیق خویش و سی سال پژوهش و رنج، کتابی نوشته است که به قول آن نویسنده در سراسرش حتی یک جمله کم ارزش پیدا نمی شود …»
امین مؤید در پیشگفتار چاپ سوم این اثر، همچنین از چگونگی آشنایی با اثر و روال ترجمه اش می گوید: «در دهه چهل بود که با نام «آرنولد هاوزر» و کارهایش آشنا شدم، زنده یاد فیروز شیروانلو که یک سال حبس کشید دورة چهار جلدی «تاریخ اجتماعی هنر» را از اروپا آورده بود و در اختیار داشت و چند روزی آنها را در اختیار من قرار داد و نخستین بهره ها را در آن روزها از این اثر بردم و تأثیری دیرپا و ماندنی در من کرد …»
امین مؤید دوباره در اوایل دهة پنجاه در زندان عادل آباد شیراز به تاریخ اجتماعی هنر مراجعه می کند و این بار به قصد ترجمه، کتاب را تهیه می کند. حال بخوانید که ترجمه و بیرون فرستادنش به چه طریق بود.
«… چاره ای که یافتم این بود که مطالب کتاب را توی نامه هائی که به دخترم می نوشتم بگنجانم و بفرستم و همین کار را کردم. دو سه خط اول نامه احوال پرسی ساده بود و بلافاصله وارد مطلب می شدم و کتاب را به تدریج می نوشتم، جلد اول به همین ترتیب به بیرون منتقل شد. جلد دوم را نیز بر همین روال می نوشتم که گویا پلیس نگران می شود و نوشته ها را به س
ساواک می فرستد و از آن پس نامه ها پس ار رؤیت ساواک به خانواده می رسید تا یواش یواش به مانع تراشی آغاز کردند …»
آثار قلمی م. مؤید حوزه وسیعی از ترجمه، تألیف، زمینه های هنری، اجتماعی و ویراستاری را در بر می گیرد که عنوان های بخشی از آنها در پایان این نوشته خواهد آمد.
او که در نیمه های دهه هشتاد عمر خویش است، در تهران زندگی می کند. صبح تا شب کار اداری برای امرار معاش و در اوقات فراغت ترجمه و تألیف هم اکنون عضو کانون نویسندگان ایران است و خاطراتش را می نویسد.
امین مؤید با آنکه بحرانهای سختی را از سر گذرانده و آزمونهای تابسوزی را تاب آورده است اما همچنان چالاک است، با چشمانی مهربان و تبسمی که چهرة گندمگون اش را زیباتر می کند. مردی ساده، صمیمی با غرور نجیب انسانی. تو را با گفته هایش می پالاید، در دلت شعله های امید و عشق را می افروزد و برای زیستن و مهرورزیدن می انگیزاند. دوست داری تا دوباره بازش بینی تا ورق دیگری از اعماق روحش را بر تو بگشاید.
احساس می کنم که با گفتگویم استاد را خسته کرده ام. وقت نیز تنگ است. و من، به دنبال بهانه ای هستم که او را با خودش تنها بگذارم. چه بهنگام نوه اش تا دم اطاق کارش می آید و او را صدا می زند؟ «بابا مجید» و او پاسخ اش می هد: «جان بابا». من نیز با امین مؤید خداحافظی می کنم و بابابزرگ و نوه اش را تنها می گذارم.
در راه با خود می اندیشم که: زندگی چه رازها که ندارد؛ از خاکستر جنبش های رهایی بخش و عدالتخواهانه بعد از مشروطیت ققنوسانی سربرآوردند، با آمال و ائده الهای پدران خویش بالیدند، دوشادوش و پیشاپیش مردم خویش با صاحبان زر و زور و دست نشاندگان بیگانه در افتادند؛ حماسه ها آفریده و مرارت ها کشیدند. اما لحظه ای از راه خویش پای پس ننهادند. اینان که با رنج شکنجه ها، تبعیدها، ناداری ها و بی عدالتی ها در جان؛ داغ یاران به خون خفته و پرپر گشته بر دل؛ از درازنای یکی از هیجان انگیزترین، مخوف ترین، پرحادثه ترین و پیچیده ترین دوران تاریخ کشورمان گذشته اند، و اینک پیرانه سر بر فراز رنج و ناکامی های مردم خویش و جهان، در آن سوی افق های به تاریکی نشسته آفتاب فرداها را که بر سپیده دمان مردم جهان لبخند می زند، می بینند و بر خود می بالند.
م. امین مؤید خود از چنین مردانی است!
***این مقاله در شماره 4 مجله آذری ویژه نامه استاد مجید امین موید چاپ گردیده
آثار قلمی م. مؤید حوزه وسیعی از ترجمه، تألیف، زمینه های هنری، اجتماعی و ویراستاری را در بر می گیرد که عنوان های بخشی از آنها در پایان این نوشته خواهد آمد.
او که در نیمه های دهه هشتاد عمر خویش است، در تهران زندگی می کند. صبح تا شب کار اداری برای امرار معاش و در اوقات فراغت ترجمه و تألیف هم اکنون عضو کانون نویسندگان ایران است و خاطراتش را می نویسد.
امین مؤید با آنکه بحرانهای سختی را از سر گذرانده و آزمونهای تابسوزی را تاب آورده است اما همچنان چالاک است، با چشمانی مهربان و تبسمی که چهرة گندمگون اش را زیباتر می کند. مردی ساده، صمیمی با غرور نجیب انسانی. تو را با گفته هایش می پالاید، در دلت شعله های امید و عشق را می افروزد و برای زیستن و مهرورزیدن می انگیزاند. دوست داری تا دوباره بازش بینی تا ورق دیگری از اعماق روحش را بر تو بگشاید.
احساس می کنم که با گفتگویم استاد را خسته کرده ام. وقت نیز تنگ است. و من، به دنبال بهانه ای هستم که او را با خودش تنها بگذارم. چه بهنگام نوه اش تا دم اطاق کارش می آید و او را صدا می زند؟ «بابا مجید» و او پاسخ اش می هد: «جان بابا». من نیز با امین مؤید خداحافظی می کنم و بابابزرگ و نوه اش را تنها می گذارم.
در راه با خود می اندیشم که: زندگی چه رازها که ندارد؛ از خاکستر جنبش های رهایی بخش و عدالتخواهانه بعد از مشروطیت ققنوسانی سربرآوردند، با آمال و ائده الهای پدران خویش بالیدند، دوشادوش و پیشاپیش مردم خویش با صاحبان زر و زور و دست نشاندگان بیگانه در افتادند؛ حماسه ها آفریده و مرارت ها کشیدند. اما لحظه ای از راه خویش پای پس ننهادند. اینان که با رنج شکنجه ها، تبعیدها، ناداری ها و بی عدالتی ها در جان؛ داغ یاران به خون خفته و پرپر گشته بر دل؛ از درازنای یکی از هیجان انگیزترین، مخوف ترین، پرحادثه ترین و پیچیده ترین دوران تاریخ کشورمان گذشته اند، و اینک پیرانه سر بر فراز رنج و ناکامی های مردم خویش و جهان، در آن سوی افق های به تاریکی نشسته آفتاب فرداها را که بر سپیده دمان مردم جهان لبخند می زند، می بینند و بر خود می بالند.
م. امین مؤید خود از چنین مردانی است!
***این مقاله در شماره 4 مجله آذری ویژه نامه استاد مجید امین موید چاپ گردیده
🌺 رنگین کمان فرهنگ ها، ازتک رنگها زیبا تر است!
🌺 حسن ریاضی
🌺 سرمقاله مجله آذری شماره 28
فرهنگ مفهومی بس گسترده ، عمیق، پروجه ، بغرنج و پیچیده است. بسیاری از متفکران و صاحبنظران کوشیده اند که تعریف یکدست ازاین پدیده ارائه دهند ولی هرکدام وجهی از وجوه قضیه را برجسته کرده و به آن پرداخته اند. با اینکه هرکدام از این تعاریف، جنبه هایی از نمود فرهنگی را باخود دارند؛ اما تعریف فراگیر فرهنگ نیستند. شاید هم تعریف جامع ومانع از این پدیده، هیچ وقت ارائه نخواهد شد. چرا که فرهنگ ها درروند تکاملی خود دستخوش تغییرات ودگرگونی های فراوانی شده و می شوند . افزون براین، فرهنگ اقوام وملل جهان از چنان تنوع وگستردگی برخوردارند که در تعریف نمی گنجند.
به نطر دانشمندان علوم انسانی، ارزشهای فرهنگی اعم ازمادی ومعنوی تجربه های اجتماعی - تاریخی هستند که هر قوم و ملتی در طی زندگی پر فراز ونشیب خود فراهم آورده است. آفریده های درهم تنیده از برداشتها، خواسته ها، توانائیها وناتوانائی ها، بینش ها، باورها، رؤیاها، تصورات وتخیلات انسانی که طی هزارهها رشد وقوام یافته اند. باورهای انسان ابتدائی، اسطوره ها ، آیین ها و مراسم جامعه های اولیه به همراه دستآوردهای علمی، هنری انسان امروزی همه و همه در گنجینه ی عظیمی به نام فرهنگ بشری متبلور شده است.
فرهنگ، آن نیروی متراکمی از اندیشه ها، باورها وخلاقیتهای انسانی است که بشر با اتکا به آنها جهان خویش را در روی کره ی زمین برپای داشته است. دوام وبقای جامعه¬ی انسانی بدون فرهنگ قابل تصور نیست . به معنای حقیقی فرهنگ روح جامعه و ذهنیت اجتماعی است. هر فردی جهان را در فضای فرهنگی اش می شناسد. بدون وجود فضای فرهنگی، انسان امروز در شناخت خود، جامعه و جهان دچار سردرگمی خواهد بود. بدون فرهنگ، او نیز به یقین موجودی ناقص الخلقه خواهد بود .
مردم به واسطه ی فرهنگ ملی وانسانی خود قادر به شناخت جهان امروز و زندگی است. همه ی دریافتها و ادراکات هنری، ادبی، رفتاری و... با فضای فرهنگی جامعه آغشته شده وبه فضای ذهنی افراد که به نوعی خودی شده ی فضای فرهنگی است، جاری میشوند. البته این به این معنا نیست که ذهنیت یکایک افراد هر جامعه عینا شبیه هم هست.تفاوت های فردی ، طبقاتی، اجتماعی افراد، مهر ونشان خودر ا در فرهنگ فردی هر یک از افراد برجای می گذارد. از این رو فرهنگ هر جامعه از خرده فرهنگ ها وشبه فرهنگهای دسته جات وزمره ها وگروهای گوناگون اجتماعی تشکیل یافته است. ناهمگونی و گرایشها وبینشها ورفتارهای متنوع ومتناقض گویای وجود خرده فرهنگها، در دل فرهنگ هاست . با این همه وجه غالب در جامعه همان فرهنگ عام است. همه ی گرایش های متفاوت و مختلف فرهنگی در دل این فرهنگ عام جای می گیرند. این کیفت فرهنگی موجب قوام وتداوم وجه اجتماعی آن می شود و دیر پاترین، تاثیر گذار ترین بخش هر فرهنگ است که تاریخ زندگی اجتماعی را و زیست محیط را در خود حمل می کند و از نسلی به نسل دیگر از دورانی به دوران دیگر منتقل می کند.
فرهنگ نیز همپا و همسو با روند تکاملی زندگی و اندیشه ی اجتماعی زندگی در درازنای تکامل تاریخی خود از شکلی به شکل دیگر درآمده عناصری جدیدی را پذیرفته وعناصری را هم، جا گذاشته است. به بیان دیگر همیشه درحال پوست اندازی بوده. پدیده¬ی فرهنگ نیز همچون زندگی اجتماع انسانی همیش در حال شدن است. با شاخه وریشه های گوناگون خود در تمامی حوزه های حیات اجتماعی حضوری پیدا و نهان دارد. تغییرات و دگرگونی های اجتمای را سمت وسو می دهد وخود نیز با تغییرات اجتماعی دچار تحول می شود. در این روند تکاملی بخشی از عناصر خودر را که کارکرد اجتماعی آنها موضوعیت خودرا از دست داده ، وبه عناصر واپسگرا تبدیل شده اندازدست می دهد. مثل بعض از خرافه های اخلاقی، اندیشگی، اعتقادی، رفتاری و وموهومات و ... اینها که زمانی در آیین های جوامع ابتدایی و جوامع عشیرتی و ایلی کارکرد داشتند و اکنون جای آنهارا نهادهای اجتماعی مدرن گرفته اند. اما این عناص رو به زوال همچمون پوسته ای سخت درمقابل نوشدن فرهنگ قد علم می کنند و .البته این پدیده ی دگرگونی، در هر قوم و ملتی نمودی ویژه دارد. . هر چه پوست اندازی های فرهنگی سخت و درد آور باشد، گذر از یک گفتمان فرهنگی به گفتمان فرهنگی دیگر نیز دردناک بغرنج وپیچیده خواهد بود.
🌺 حسن ریاضی
🌺 سرمقاله مجله آذری شماره 28
فرهنگ مفهومی بس گسترده ، عمیق، پروجه ، بغرنج و پیچیده است. بسیاری از متفکران و صاحبنظران کوشیده اند که تعریف یکدست ازاین پدیده ارائه دهند ولی هرکدام وجهی از وجوه قضیه را برجسته کرده و به آن پرداخته اند. با اینکه هرکدام از این تعاریف، جنبه هایی از نمود فرهنگی را باخود دارند؛ اما تعریف فراگیر فرهنگ نیستند. شاید هم تعریف جامع ومانع از این پدیده، هیچ وقت ارائه نخواهد شد. چرا که فرهنگ ها درروند تکاملی خود دستخوش تغییرات ودگرگونی های فراوانی شده و می شوند . افزون براین، فرهنگ اقوام وملل جهان از چنان تنوع وگستردگی برخوردارند که در تعریف نمی گنجند.
به نطر دانشمندان علوم انسانی، ارزشهای فرهنگی اعم ازمادی ومعنوی تجربه های اجتماعی - تاریخی هستند که هر قوم و ملتی در طی زندگی پر فراز ونشیب خود فراهم آورده است. آفریده های درهم تنیده از برداشتها، خواسته ها، توانائیها وناتوانائی ها، بینش ها، باورها، رؤیاها، تصورات وتخیلات انسانی که طی هزارهها رشد وقوام یافته اند. باورهای انسان ابتدائی، اسطوره ها ، آیین ها و مراسم جامعه های اولیه به همراه دستآوردهای علمی، هنری انسان امروزی همه و همه در گنجینه ی عظیمی به نام فرهنگ بشری متبلور شده است.
فرهنگ، آن نیروی متراکمی از اندیشه ها، باورها وخلاقیتهای انسانی است که بشر با اتکا به آنها جهان خویش را در روی کره ی زمین برپای داشته است. دوام وبقای جامعه¬ی انسانی بدون فرهنگ قابل تصور نیست . به معنای حقیقی فرهنگ روح جامعه و ذهنیت اجتماعی است. هر فردی جهان را در فضای فرهنگی اش می شناسد. بدون وجود فضای فرهنگی، انسان امروز در شناخت خود، جامعه و جهان دچار سردرگمی خواهد بود. بدون فرهنگ، او نیز به یقین موجودی ناقص الخلقه خواهد بود .
مردم به واسطه ی فرهنگ ملی وانسانی خود قادر به شناخت جهان امروز و زندگی است. همه ی دریافتها و ادراکات هنری، ادبی، رفتاری و... با فضای فرهنگی جامعه آغشته شده وبه فضای ذهنی افراد که به نوعی خودی شده ی فضای فرهنگی است، جاری میشوند. البته این به این معنا نیست که ذهنیت یکایک افراد هر جامعه عینا شبیه هم هست.تفاوت های فردی ، طبقاتی، اجتماعی افراد، مهر ونشان خودر ا در فرهنگ فردی هر یک از افراد برجای می گذارد. از این رو فرهنگ هر جامعه از خرده فرهنگ ها وشبه فرهنگهای دسته جات وزمره ها وگروهای گوناگون اجتماعی تشکیل یافته است. ناهمگونی و گرایشها وبینشها ورفتارهای متنوع ومتناقض گویای وجود خرده فرهنگها، در دل فرهنگ هاست . با این همه وجه غالب در جامعه همان فرهنگ عام است. همه ی گرایش های متفاوت و مختلف فرهنگی در دل این فرهنگ عام جای می گیرند. این کیفت فرهنگی موجب قوام وتداوم وجه اجتماعی آن می شود و دیر پاترین، تاثیر گذار ترین بخش هر فرهنگ است که تاریخ زندگی اجتماعی را و زیست محیط را در خود حمل می کند و از نسلی به نسل دیگر از دورانی به دوران دیگر منتقل می کند.
فرهنگ نیز همپا و همسو با روند تکاملی زندگی و اندیشه ی اجتماعی زندگی در درازنای تکامل تاریخی خود از شکلی به شکل دیگر درآمده عناصری جدیدی را پذیرفته وعناصری را هم، جا گذاشته است. به بیان دیگر همیشه درحال پوست اندازی بوده. پدیده¬ی فرهنگ نیز همچون زندگی اجتماع انسانی همیش در حال شدن است. با شاخه وریشه های گوناگون خود در تمامی حوزه های حیات اجتماعی حضوری پیدا و نهان دارد. تغییرات و دگرگونی های اجتمای را سمت وسو می دهد وخود نیز با تغییرات اجتماعی دچار تحول می شود. در این روند تکاملی بخشی از عناصر خودر را که کارکرد اجتماعی آنها موضوعیت خودرا از دست داده ، وبه عناصر واپسگرا تبدیل شده اندازدست می دهد. مثل بعض از خرافه های اخلاقی، اندیشگی، اعتقادی، رفتاری و وموهومات و ... اینها که زمانی در آیین های جوامع ابتدایی و جوامع عشیرتی و ایلی کارکرد داشتند و اکنون جای آنهارا نهادهای اجتماعی مدرن گرفته اند. اما این عناص رو به زوال همچمون پوسته ای سخت درمقابل نوشدن فرهنگ قد علم می کنند و .البته این پدیده ی دگرگونی، در هر قوم و ملتی نمودی ویژه دارد. . هر چه پوست اندازی های فرهنگی سخت و درد آور باشد، گذر از یک گفتمان فرهنگی به گفتمان فرهنگی دیگر نیز دردناک بغرنج وپیچیده خواهد بود.
(2)
لذا شناختن گفتمانهای فرهنگی و قانونمندی های نوآئینی های اجتماعی برای هر کنشگر فرهنگی – اجتماعی از آنجمله آفرینشگران هنری و ادبی بس مهم وحیاتی است. بدون شناختن وضیعیت فرهنگی، و ضرورت های آن و ماهیت گفتمانهای آن، امکان تاثیر گذاری در امر فرهنگی محال و نشدنی است.در درجه ی اول باید سمت وسوی روند تکاملی فرهنگ را باز شناخت و بعد آن هسته ی پویا را از پوسته ی میرا تمیز داد .به بیان دیگر باید چگونگی جدایی عناصر روبه بالش وپویش را از پوسته ی روبه زوال تشخیص داد و شناخت و باصبرو حوصله به شکوفایی درونه ی زایا آن یاری رساند. تا این شناخت صورت نگیرد شناخت نو آوری حقیقی از نوآئیینی دروغین سخت وغبار آلود خواهد بود.
درگفتمانهای فرهنگی، ادبیات و هنر که از حوزه های همیشه فعال هستند. نقش آنها بسار مهم است. به گمان ما بدون شناختن موقعیت فرهنگی ، تاریخی و اجتماعی ، و درک درست از ماهیت هنر وادبیات وآفرینش , دچار کجروی ها و خطاهای جبرا ناپذیری خواهیم بود.
جا دارد اشاره ای هرچند گذرا به دوران خود داشته باشیم . به باور ما، جامعه ی ما به همراه دیگر جوامع، دوران بسیار پرچالش وپر حادثه ای را از سر می گذاراند. یعنی جامعه ی ما درحال گذار از یک جامعه ی ماقبل مدرن به یک جامعه ی مدرن است که متفکران علوم اجتماعی آنرا «دوران گذار» می نامند. طبیعی است که دراین برهه، بسیاری از ساختهای گذشته که اکنون کارکردشان را از دست داده اند. درمقابل ساختهای نوینی که درحال شکل گیری هستند مقاومت کنند. و ساختهای جدید نیزکه جزء ضروری جامعه ی نوین هستند، درحال تسخیر جایگاههای نهادهای کهنه وفرسوده ی گذشته هستند. برخوردهای این دو ساخت ناهمگون جامعه را دچار بحران کرده است. ناهمزمانی ها ، تضادها وتناقضها وناهمگونی ها که در جامعه شاهدش هستیم ، همه شان ریشه در این موقعیت تاریخی واجتماعی ما دارند. طبیعی است که این ناسازیها از همه جا بیشتر در عمق و در چهره و ارزشهای فرهنگی ما، خودر آشکار می سازند. ما تماشگر این دگرگونی باورها، شیوه ی رفتارها ، هنجارهای اخلاقی و درونه ی اندیشه ها، تناقضات و اختلافات هستیم . بحران عظیمی که همه ی شؤنات زندگی مان را فراگرفته و مار دربهت و حیر ت فرو برده است،. اینک هرکدام در اندیشه ی اینیم که این کشتی طوفان زده را راه رهایی کجاست!؟
به باور ما، باشناخت جنبه¬های گوناگون فرهنگ است که می شود چگونگی کنش واکنش فرهنگ و زمانه را تبیین کرد. بدون شناخت فرهنگ وگفتمانهای دورانساز برهه های تاریخی نمی شود سمت وسوی تکامل جامعه ی انسانی ازجمله فرهنگ را ارزیابی وجایگاه گفتمان خود را نبست به آن تعیین کرد. ازاین روی میان امروز و دیروز در نوسان خواهیم بود. هم از سنت فرهنگی به خوبی بهره مند نخواهیم بود، هم زندگی امروزی را به¬خوبی نخواهیم شناخت. و این دردناکترین وفاجعه بارترین موقعیت فرهنگی ما خواهد بود. چراکه نخواهیم توانست فرهنگمان را همگام زمانه غنا بخشیم وآنرا از عناصر ناکار آمد به-پالاییم با دیگر فرهنگ های بالنده¬ی جهانی همسو و هماهنگ و همپای گردانیم وبه سوی تکامل سوق دهیم.
باید باور کنیم که دگر گونی فرهنگی، یک امر تاریخی است که در روند تحولات اجتماعی صورت می گیرد. هیچ گونه تغییری نابهنگام و پیوندهای ناساز را بر نمی تابد. از این روی کار فرهنگی، به خصوص در عرصه ی هنر و ادبیات، شناخت عمیق وکار عاشقانه واز روی ضررورت را طلب می کند. هر فرآورده ی هنری، هر اثر خلاقانه که از ضرورتهای فرهنگی یک جامعه نشأت نگیرد، و به نیاز های جامعه پاسخ گو نباشد؛ و یا خلائی را پر نکند و با صاحبان آن فرهنگ ارتباط برقرار نکند، با ذهنیت مردمان آن جامعه نیامیزد و در حافظه ی آنها رسوب نکند ، چند صباحی هم که در فضای فرهنگی میدانداری کند؛ با از بین رفتن شرایط رشداش رو به زوال گذاشته واز فضای فرهنگی محو خواهد گشت. چرا که نه نیاز جامعه و فرهنگ بوده و نه افقی فرا روی جامعه گشوده، نه عنصری نو از دل حوادث روزگار فرا کشیده، نه ارزشی از ارزشهای فرهنگی را با اندیشهای نوین هم سو و همنوا ساخته تا چیزی به اندوخته های فرهنگی افزوده باشد.
لذا شناختن گفتمانهای فرهنگی و قانونمندی های نوآئینی های اجتماعی برای هر کنشگر فرهنگی – اجتماعی از آنجمله آفرینشگران هنری و ادبی بس مهم وحیاتی است. بدون شناختن وضیعیت فرهنگی، و ضرورت های آن و ماهیت گفتمانهای آن، امکان تاثیر گذاری در امر فرهنگی محال و نشدنی است.در درجه ی اول باید سمت وسوی روند تکاملی فرهنگ را باز شناخت و بعد آن هسته ی پویا را از پوسته ی میرا تمیز داد .به بیان دیگر باید چگونگی جدایی عناصر روبه بالش وپویش را از پوسته ی روبه زوال تشخیص داد و شناخت و باصبرو حوصله به شکوفایی درونه ی زایا آن یاری رساند. تا این شناخت صورت نگیرد شناخت نو آوری حقیقی از نوآئیینی دروغین سخت وغبار آلود خواهد بود.
درگفتمانهای فرهنگی، ادبیات و هنر که از حوزه های همیشه فعال هستند. نقش آنها بسار مهم است. به گمان ما بدون شناختن موقعیت فرهنگی ، تاریخی و اجتماعی ، و درک درست از ماهیت هنر وادبیات وآفرینش , دچار کجروی ها و خطاهای جبرا ناپذیری خواهیم بود.
جا دارد اشاره ای هرچند گذرا به دوران خود داشته باشیم . به باور ما، جامعه ی ما به همراه دیگر جوامع، دوران بسیار پرچالش وپر حادثه ای را از سر می گذاراند. یعنی جامعه ی ما درحال گذار از یک جامعه ی ماقبل مدرن به یک جامعه ی مدرن است که متفکران علوم اجتماعی آنرا «دوران گذار» می نامند. طبیعی است که دراین برهه، بسیاری از ساختهای گذشته که اکنون کارکردشان را از دست داده اند. درمقابل ساختهای نوینی که درحال شکل گیری هستند مقاومت کنند. و ساختهای جدید نیزکه جزء ضروری جامعه ی نوین هستند، درحال تسخیر جایگاههای نهادهای کهنه وفرسوده ی گذشته هستند. برخوردهای این دو ساخت ناهمگون جامعه را دچار بحران کرده است. ناهمزمانی ها ، تضادها وتناقضها وناهمگونی ها که در جامعه شاهدش هستیم ، همه شان ریشه در این موقعیت تاریخی واجتماعی ما دارند. طبیعی است که این ناسازیها از همه جا بیشتر در عمق و در چهره و ارزشهای فرهنگی ما، خودر آشکار می سازند. ما تماشگر این دگرگونی باورها، شیوه ی رفتارها ، هنجارهای اخلاقی و درونه ی اندیشه ها، تناقضات و اختلافات هستیم . بحران عظیمی که همه ی شؤنات زندگی مان را فراگرفته و مار دربهت و حیر ت فرو برده است،. اینک هرکدام در اندیشه ی اینیم که این کشتی طوفان زده را راه رهایی کجاست!؟
به باور ما، باشناخت جنبه¬های گوناگون فرهنگ است که می شود چگونگی کنش واکنش فرهنگ و زمانه را تبیین کرد. بدون شناخت فرهنگ وگفتمانهای دورانساز برهه های تاریخی نمی شود سمت وسوی تکامل جامعه ی انسانی ازجمله فرهنگ را ارزیابی وجایگاه گفتمان خود را نبست به آن تعیین کرد. ازاین روی میان امروز و دیروز در نوسان خواهیم بود. هم از سنت فرهنگی به خوبی بهره مند نخواهیم بود، هم زندگی امروزی را به¬خوبی نخواهیم شناخت. و این دردناکترین وفاجعه بارترین موقعیت فرهنگی ما خواهد بود. چراکه نخواهیم توانست فرهنگمان را همگام زمانه غنا بخشیم وآنرا از عناصر ناکار آمد به-پالاییم با دیگر فرهنگ های بالنده¬ی جهانی همسو و هماهنگ و همپای گردانیم وبه سوی تکامل سوق دهیم.
باید باور کنیم که دگر گونی فرهنگی، یک امر تاریخی است که در روند تحولات اجتماعی صورت می گیرد. هیچ گونه تغییری نابهنگام و پیوندهای ناساز را بر نمی تابد. از این روی کار فرهنگی، به خصوص در عرصه ی هنر و ادبیات، شناخت عمیق وکار عاشقانه واز روی ضررورت را طلب می کند. هر فرآورده ی هنری، هر اثر خلاقانه که از ضرورتهای فرهنگی یک جامعه نشأت نگیرد، و به نیاز های جامعه پاسخ گو نباشد؛ و یا خلائی را پر نکند و با صاحبان آن فرهنگ ارتباط برقرار نکند، با ذهنیت مردمان آن جامعه نیامیزد و در حافظه ی آنها رسوب نکند ، چند صباحی هم که در فضای فرهنگی میدانداری کند؛ با از بین رفتن شرایط رشداش رو به زوال گذاشته واز فضای فرهنگی محو خواهد گشت. چرا که نه نیاز جامعه و فرهنگ بوده و نه افقی فرا روی جامعه گشوده، نه عنصری نو از دل حوادث روزگار فرا کشیده، نه ارزشی از ارزشهای فرهنگی را با اندیشهای نوین هم سو و همنوا ساخته تا چیزی به اندوخته های فرهنگی افزوده باشد.
( 3 )
جادارد که دراین فراز، به موقعیت امروزی فرهنگمان نگاهی هر چند گذرا بیندازیم.و مسائل امروزی آن را فراچشم بیاوریم تا شاید راه چاره ای مناسب برای باز بینی و نوسازی آن اندیشیده و گامهای مؤثری در راه احیا و ترمیم آن برداشته شود. همه ی ما از ضربات مهلکی که شونیسم پهلوی به مردم ایران و به خصوص به فرهنگ و مردم آذربایجان زده است، بخوبی آگاهیم. تحقیر و خوارداشت اقوام ایرانی، اشاعه ی دیدگاههای نژاد پرستانه تحت لوای ترویج وپاسداشت زبان فارسی و نابودی فرهنگ بومی آذربایجان و دیگر اقولم ایرانی به بهانه ی ایران پرستی، اساس اختلافات قومی را در ایران پایه گذاری کرده. این رژیم شونیستی اش، با آسیمیلاسیون وتخریب پایه های فرهنگی مردم آذربایجان ما را از بالش وپویش فرهنگی بازداشت. فرهنگ مردم آذربایجان را به ورطه ی نابودی کشاند. ما امروز عمق این فاجعه را درک می کنیم. این جنایت از نسل کشی هم هولناکتر بود . امروزه کسانی که تحت نامهای گوناگون آز آن سیاست حمایت می کنند آگاهانه یا نا آگاهانه به اتحاد و همدلی مردم ایران ضربه می زنند.
بعد از سقوط شاهنشاهی ورژیم پهلوی، مردم ما، سعی در باز سازی فرهنگشان نمود. متأسفانه دراین باز سازی فرهنگی باز بخشی ازما را به سمت نا کجا آباد هدایت کردند .. راههایی در پیش چشمانمان گشودندکه گذشته ی دوری را در مخیله ی ما متجسم می کرد. یک دونیای رومانتیک که ساخته وپرداخته ذهنهای آشفته بود. نسل عصیان زده وزخم خورده از نابرابریهای اجتماعی و ملی و بریده از مسائل اصلی وحیاتی، فرهنگی واجتماعی و غرق در در رویاها و مالیخولیای خود را به آن سو سوق دادند. به جهانی پر از ستیز و خون و فریاد .دنیای دهشت و نفرت و جنگ و برآمده از عقده ی حقارت. دنیایی که با فرهنگ و سنت و منش مردم آذربایجان تفاوت ذاتی داشت. خواستند دراین تک تازی ها، گذشته ی حقیقی ، سنت وپیشینه ی تاریخی، قومی و ملی ما را در غبار تاریک اندیشی ها گم کنند و در هیاهوی غلیانات روحی وفریادهای خشم آلود مغشوش ومبهم جلوه دهند. آن نیروی عظیمی راکه می بایست با خوانش دوباره فرهنگ وپیشینه ی تاریخی وسرنوشت ملی برای امروزمان توشه ی نوینی فراهم می ساخت به بیراهه کشاندند.. به زعم خود می خواستند با این ترفندها مارا به ورطه ی هولناک درگیری های قومی ونژادی و فرهنگی بکشانند. زهی خیال باطل!
تا خواستیم پوستی نو کنیم و به جرگه ی مدرنها بپیوندیم، جریانی دیگر، با رویکرد دیگری جلو ما سبز شد و سعی نمود مارا به نا کجابادی دیگر بکشاند .آنها به خوبی آگاه بودند که تب جهانی شدن فضای فرهنگی کشور را فراگرفته و نوآمدگان به عرصه ی هنر و ادبیات هم تشنه ی نو آوری هستند .جوانانی پر شور با روحیه ای پرخاشجویانه وانکارگرانه کار پیشینیانان را بر نمی تافتند وبه جستجوی هنر وادبیات نو بودند که به زعم آنها با صداهای جهان همخوان باشد. وآنها نیز صدایی درمیان صداها و شکلی درمیان اشکال داشته باشند. آن از ما بهتران با هزار ترفند، نوعی نهیلسیم فرهنگی را در جامعه رواج دادند. نگاهها را به بیرون از مرزها و جریانت روز فرهنگی فرنگ متوجه کردند.پشتیبان آینده گرایانی بشدتد بی ریشه وبته. هنرمندانی به اصطلاح جهانی اینجائی که در امروز جامعه شان چیزی فراخور هنرشان باشد، نمی یافتند و مخاطبانی که آنها را درک کنند ، وجود خارجی نداشت. به ناچار در خیال فردای موهوم دست به قلم می بردند . وخود را شاعر جهانی می انگاشتند! .
البته نباید ما را چندان مزمت کرد. ما را کارگزاران فرهنگی پهلوی از خودمان تهی کرده بودند، از فرهنگ دیروزیمان محروم کرده بودند. به جز نفرت وخشم وکینه توزی چیزی فرا رویمان نگذاشته بودند . واین گونه رفتارهای فرهنگی از وضعیت فرهنگی موجود ریشه می گرفت. بلی درست است. اما باید خاطر نشان کرد، هنرو ادبیاتی که از امروزش بریده شده باشد ؛ فردائی نخواهد بود؛ اثری که از فرهنگ بومی مایه نگرفته باشد ، جهانی نخواهد بود. با نگاهی گذرا به آثار مطرح جهانی متوجه می شویم که هر کدام از آنها به مردمان متنوع تعلق دارند ، از فرهنگهای مختلف سرچشمه گرفته اند. رنگ وبوی مردم وسرزمینهای مخصوص شان را باخود دارند. وجودشان موجب شناخت بهتر مردمان جهان است. چنانچه ترانه های اسپانیا ، شعرهای لورکا عطر وب وی آندولسی دارند . اشعار ریتسوس , موسیقی تئودراکیس حال و هوای مردم یونان را با خود دارند. همچنانکه ترانه های ما وشعر های شهریار وساهر رنگ و بویشان را از سرزمین آتش گرفته اند. منظورمان این است که هیچ اثری جهانی نخواهد بود مگر اینکه در درجه ی اول بومی باشد. فرهنگ های بومی هستند که رنگین کمان فرهنگهای جهانی را ساخنه اند.
جادارد که دراین فراز، به موقعیت امروزی فرهنگمان نگاهی هر چند گذرا بیندازیم.و مسائل امروزی آن را فراچشم بیاوریم تا شاید راه چاره ای مناسب برای باز بینی و نوسازی آن اندیشیده و گامهای مؤثری در راه احیا و ترمیم آن برداشته شود. همه ی ما از ضربات مهلکی که شونیسم پهلوی به مردم ایران و به خصوص به فرهنگ و مردم آذربایجان زده است، بخوبی آگاهیم. تحقیر و خوارداشت اقوام ایرانی، اشاعه ی دیدگاههای نژاد پرستانه تحت لوای ترویج وپاسداشت زبان فارسی و نابودی فرهنگ بومی آذربایجان و دیگر اقولم ایرانی به بهانه ی ایران پرستی، اساس اختلافات قومی را در ایران پایه گذاری کرده. این رژیم شونیستی اش، با آسیمیلاسیون وتخریب پایه های فرهنگی مردم آذربایجان ما را از بالش وپویش فرهنگی بازداشت. فرهنگ مردم آذربایجان را به ورطه ی نابودی کشاند. ما امروز عمق این فاجعه را درک می کنیم. این جنایت از نسل کشی هم هولناکتر بود . امروزه کسانی که تحت نامهای گوناگون آز آن سیاست حمایت می کنند آگاهانه یا نا آگاهانه به اتحاد و همدلی مردم ایران ضربه می زنند.
بعد از سقوط شاهنشاهی ورژیم پهلوی، مردم ما، سعی در باز سازی فرهنگشان نمود. متأسفانه دراین باز سازی فرهنگی باز بخشی ازما را به سمت نا کجا آباد هدایت کردند .. راههایی در پیش چشمانمان گشودندکه گذشته ی دوری را در مخیله ی ما متجسم می کرد. یک دونیای رومانتیک که ساخته وپرداخته ذهنهای آشفته بود. نسل عصیان زده وزخم خورده از نابرابریهای اجتماعی و ملی و بریده از مسائل اصلی وحیاتی، فرهنگی واجتماعی و غرق در در رویاها و مالیخولیای خود را به آن سو سوق دادند. به جهانی پر از ستیز و خون و فریاد .دنیای دهشت و نفرت و جنگ و برآمده از عقده ی حقارت. دنیایی که با فرهنگ و سنت و منش مردم آذربایجان تفاوت ذاتی داشت. خواستند دراین تک تازی ها، گذشته ی حقیقی ، سنت وپیشینه ی تاریخی، قومی و ملی ما را در غبار تاریک اندیشی ها گم کنند و در هیاهوی غلیانات روحی وفریادهای خشم آلود مغشوش ومبهم جلوه دهند. آن نیروی عظیمی راکه می بایست با خوانش دوباره فرهنگ وپیشینه ی تاریخی وسرنوشت ملی برای امروزمان توشه ی نوینی فراهم می ساخت به بیراهه کشاندند.. به زعم خود می خواستند با این ترفندها مارا به ورطه ی هولناک درگیری های قومی ونژادی و فرهنگی بکشانند. زهی خیال باطل!
تا خواستیم پوستی نو کنیم و به جرگه ی مدرنها بپیوندیم، جریانی دیگر، با رویکرد دیگری جلو ما سبز شد و سعی نمود مارا به نا کجابادی دیگر بکشاند .آنها به خوبی آگاه بودند که تب جهانی شدن فضای فرهنگی کشور را فراگرفته و نوآمدگان به عرصه ی هنر و ادبیات هم تشنه ی نو آوری هستند .جوانانی پر شور با روحیه ای پرخاشجویانه وانکارگرانه کار پیشینیانان را بر نمی تافتند وبه جستجوی هنر وادبیات نو بودند که به زعم آنها با صداهای جهان همخوان باشد. وآنها نیز صدایی درمیان صداها و شکلی درمیان اشکال داشته باشند. آن از ما بهتران با هزار ترفند، نوعی نهیلسیم فرهنگی را در جامعه رواج دادند. نگاهها را به بیرون از مرزها و جریانت روز فرهنگی فرنگ متوجه کردند.پشتیبان آینده گرایانی بشدتد بی ریشه وبته. هنرمندانی به اصطلاح جهانی اینجائی که در امروز جامعه شان چیزی فراخور هنرشان باشد، نمی یافتند و مخاطبانی که آنها را درک کنند ، وجود خارجی نداشت. به ناچار در خیال فردای موهوم دست به قلم می بردند . وخود را شاعر جهانی می انگاشتند! .
البته نباید ما را چندان مزمت کرد. ما را کارگزاران فرهنگی پهلوی از خودمان تهی کرده بودند، از فرهنگ دیروزیمان محروم کرده بودند. به جز نفرت وخشم وکینه توزی چیزی فرا رویمان نگذاشته بودند . واین گونه رفتارهای فرهنگی از وضعیت فرهنگی موجود ریشه می گرفت. بلی درست است. اما باید خاطر نشان کرد، هنرو ادبیاتی که از امروزش بریده شده باشد ؛ فردائی نخواهد بود؛ اثری که از فرهنگ بومی مایه نگرفته باشد ، جهانی نخواهد بود. با نگاهی گذرا به آثار مطرح جهانی متوجه می شویم که هر کدام از آنها به مردمان متنوع تعلق دارند ، از فرهنگهای مختلف سرچشمه گرفته اند. رنگ وبوی مردم وسرزمینهای مخصوص شان را باخود دارند. وجودشان موجب شناخت بهتر مردمان جهان است. چنانچه ترانه های اسپانیا ، شعرهای لورکا عطر وب وی آندولسی دارند . اشعار ریتسوس , موسیقی تئودراکیس حال و هوای مردم یونان را با خود دارند. همچنانکه ترانه های ما وشعر های شهریار وساهر رنگ و بویشان را از سرزمین آتش گرفته اند. منظورمان این است که هیچ اثری جهانی نخواهد بود مگر اینکه در درجه ی اول بومی باشد. فرهنگ های بومی هستند که رنگین کمان فرهنگهای جهانی را ساخنه اند.
( 4 )
اختلاف در یافتها از واقعیت موجود به ماهیت میانجی های دریافتها برمی گردد. میانجی های ما برای دریافت واقعیت عبارتند از : دانش و بینش، موقعیتهای اجتماعی، فرهنگی، تاریخی، جغرافیایی و امکانات زندگی و ... این عوامل منشوری می سازند به نام میانجی که نور واقعیت ازین منشور بر می گذرد وما حقیقت خود را از واقعیت موجود استخراج میکنیم. ازین روی ما، هرچه با بینش عمیق، دانش گسترده، ذخیره ی فرهنگی غنی و بدون تعصب وکوته نظری وبه دور از پیشداوریها موهوم ، واقعیت را از بعدها و زاویه های گوناگون ودر موقعیتهای پویا بنگریم ، حقیقت دریافتی ما ازین واقعیت پویاتر، درخشان تر وعمیقتر خواهد بود. این رویکرد به واقعیت درتمامی عرصه ها چه تاریخی، چه اجتماعی، چه هنریو چه در حوزه های علوم مختلف صادق است.
رهیافتی که امروز اکثر کنشگران فرهنگی وهنرمندان و اهل ادبیات به آن رسیده .شناخت عمیق وهمه جانبه¬ی فرهنگی ودرک ضرورتهای امروزین آن وشناخت ومطالعه ی دقیق سنت و واقعیت های موجود وچگونکی ارتقاء فرهنگی است. امروزه فرهنگسازان ما به این باور رسیده اند که بدون شناخت حقیقی گذشته ی فرهنگی، وضعیت فرهنگی امروز ا نمی توان بدرستی شناخت. واضح است که فرهنگ فردا را هم باید بر پایه های فرهنگیی بنا کنیم که امروز ساخته ایم. تنها از این رهگذر، شکوفایی فرهنگی آذربایجان و ایران را شاهد خواهیم بود.
شکوفایی فرهنگهای موجود در ایران زیبنده ی فضای فرهنگی مردم کشور عزیزمان است و موجب مستحکم شدن دوستی وبرادری درمیان آنها خواهد بود. از این راه ما به جهانیان نشان خواهیم داد که رنگین کمان فرهنگها از تک رنگها زیبا تر است.
اختلاف در یافتها از واقعیت موجود به ماهیت میانجی های دریافتها برمی گردد. میانجی های ما برای دریافت واقعیت عبارتند از : دانش و بینش، موقعیتهای اجتماعی، فرهنگی، تاریخی، جغرافیایی و امکانات زندگی و ... این عوامل منشوری می سازند به نام میانجی که نور واقعیت ازین منشور بر می گذرد وما حقیقت خود را از واقعیت موجود استخراج میکنیم. ازین روی ما، هرچه با بینش عمیق، دانش گسترده، ذخیره ی فرهنگی غنی و بدون تعصب وکوته نظری وبه دور از پیشداوریها موهوم ، واقعیت را از بعدها و زاویه های گوناگون ودر موقعیتهای پویا بنگریم ، حقیقت دریافتی ما ازین واقعیت پویاتر، درخشان تر وعمیقتر خواهد بود. این رویکرد به واقعیت درتمامی عرصه ها چه تاریخی، چه اجتماعی، چه هنریو چه در حوزه های علوم مختلف صادق است.
رهیافتی که امروز اکثر کنشگران فرهنگی وهنرمندان و اهل ادبیات به آن رسیده .شناخت عمیق وهمه جانبه¬ی فرهنگی ودرک ضرورتهای امروزین آن وشناخت ومطالعه ی دقیق سنت و واقعیت های موجود وچگونکی ارتقاء فرهنگی است. امروزه فرهنگسازان ما به این باور رسیده اند که بدون شناخت حقیقی گذشته ی فرهنگی، وضعیت فرهنگی امروز ا نمی توان بدرستی شناخت. واضح است که فرهنگ فردا را هم باید بر پایه های فرهنگیی بنا کنیم که امروز ساخته ایم. تنها از این رهگذر، شکوفایی فرهنگی آذربایجان و ایران را شاهد خواهیم بود.
شکوفایی فرهنگهای موجود در ایران زیبنده ی فضای فرهنگی مردم کشور عزیزمان است و موجب مستحکم شدن دوستی وبرادری درمیان آنها خواهد بود. از این راه ما به جهانیان نشان خواهیم داد که رنگین کمان فرهنگها از تک رنگها زیبا تر است.
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
صلح
شعر: یانیس ریتسوس
ترجمه : حسن ریاضی ( ایلدیریم )
اوشاغین گؤردویو رؤیا،
آنانین گؤردویو رؤیا،
سئونلرين آغاج آلتیندا کي: سئوگي سؤزودور
صلح !
گؤزلري تبسملو
الي مئیوه دولو زنبيللي
و آلنیندان
– پنجره قیراغینا سرينلمک اوچون قویولموش
ساخسی سو کوزهسينين سیزینتیلاری کيمي –
تر دامجیلاری داما- داما
آخشام اوستو ائوينه قاییدان آتادیر
صلح!
دونیانین اوزهريندن یارا ايزلريني سيلن
و بومبالارین قازدیغي چوخورلاردا آغاج اکن
داغلی اورهکلرده چيچکلنن اوميدلريميزدير!
صلح!
قانلارینین هدر اولمادیغینی بيلهرک
آرخایین- آرخایین بؤیرو اوسته اوزانیب اویویان شهيدلريميزدير
صلح!
آخشام اوستو هر یئره یاییلان خورک قوخوسودور.
ماشینلارین یول اوستونده قورخوتمادان دایانماسی
دوست الي ايله آچیلان قاپیدیر
صلح!
گؤیلرين رنگلي سسلرينه
ساعات باشی پنجرهني آچیب
گؤزلريميزي اوخشایان شن گؤیلره باخاراق
بایرام ائتدیيميز چاغدیر.
صلح!
اویوموش اوشاغین اؤنونده کي بير پيالا ايستي سوت و آچیق کيتابدیر.
صلح!
بوغدا سونبوللرينين« ایشیق»!« ایشیق»! – دئیه
مؤژ وئرمهسي
و اوفوقلرين اووجونون ایشیقلا دولوب- داشدیغی آندیر.
صلح!
دوستاقخانالارین کيتابخانالارا چئويرلمه زامانی
گئجهلرده نغمهلرين قاپی-قاپی دولاشدیغی آن
و هفته سونو، اوزونو قیرخدیریب، تر- تميز گئیينيب
– باهاردا آی بولوتدان چیخان کيمي-
دللک دوکانیندان بير ايشچينين چیخدیغی زاماندیر.
صلح!
بوش کئچمهميش بير گون
ائله اوغورلو بير گون کي، کوکونون سئوينج یارپاقلاری گئجهلرده آچیلان؛
سنين شيرين یوخوندا.
یاراقلانیب،غم-غصّهني دونیادان قووماغا
چیخماغا تلهسن گونشدير
صلح!
تارلالارین باشیندا ایشیق چلنگي
سحرلرين ديزي اوستونده کي گؤزهلليک کيتابیدیر!
صلح!
«قارداش» – دئدیين، «صاباحی قوراجاییق» – دئدیين زامان؛
یاراداجاغین صاباحا اوخودوغون نغمهلردير
صلح!
اورهکلرده اؤلوم قورخوسونو سیخیشدیریب،
پنجرهلرين، سعادتين اوزونه آرخایین- آرخایین آچیلماسی
ایکیندیلرده، واختین بؤیوک قرنفيلينین
شاعرله، ايشچيیه عئیني سئوينجله
عطرينين ساچیلماسیدیر.
صلح!
اينسانلارین قارداشجاسینا سیخدیغی اللردير.
صلح!
دونیانین سوفرهسينده کي چؤرک
آنالارین دوداقلاریندا کي گولوشدور
باخ بونلاردیر صلح، باشقا شئی دئیيل!
آچیلان سحرلريميز
درين- درين ايزلر سالاراق بير سؤز یازاجاق:
صلح … صلح … صلح!
شعرلريميزين ميصراعلاریندا
بوغدا یوکلو، قیزیل گول یوکلو
گلهجهیه دوغرو گئدن قاتاردیر.
صلح!
بوتون دونیا، بوتون رؤیالاریلا
صلحون قوینوندا درين- درين نفس آلاجاق
الينيزي- اليميزه وئرين قارداشلاریم!
باخ بودور صلح!
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
صلح
شعر: یانیس ریتسوس
ترجمه : حسن ریاضی ( ایلدیریم )
اوشاغین گؤردویو رؤیا،
آنانین گؤردویو رؤیا،
سئونلرين آغاج آلتیندا کي: سئوگي سؤزودور
صلح !
گؤزلري تبسملو
الي مئیوه دولو زنبيللي
و آلنیندان
– پنجره قیراغینا سرينلمک اوچون قویولموش
ساخسی سو کوزهسينين سیزینتیلاری کيمي –
تر دامجیلاری داما- داما
آخشام اوستو ائوينه قاییدان آتادیر
صلح!
دونیانین اوزهريندن یارا ايزلريني سيلن
و بومبالارین قازدیغي چوخورلاردا آغاج اکن
داغلی اورهکلرده چيچکلنن اوميدلريميزدير!
صلح!
قانلارینین هدر اولمادیغینی بيلهرک
آرخایین- آرخایین بؤیرو اوسته اوزانیب اویویان شهيدلريميزدير
صلح!
آخشام اوستو هر یئره یاییلان خورک قوخوسودور.
ماشینلارین یول اوستونده قورخوتمادان دایانماسی
دوست الي ايله آچیلان قاپیدیر
صلح!
گؤیلرين رنگلي سسلرينه
ساعات باشی پنجرهني آچیب
گؤزلريميزي اوخشایان شن گؤیلره باخاراق
بایرام ائتدیيميز چاغدیر.
صلح!
اویوموش اوشاغین اؤنونده کي بير پيالا ايستي سوت و آچیق کيتابدیر.
صلح!
بوغدا سونبوللرينين« ایشیق»!« ایشیق»! – دئیه
مؤژ وئرمهسي
و اوفوقلرين اووجونون ایشیقلا دولوب- داشدیغی آندیر.
صلح!
دوستاقخانالارین کيتابخانالارا چئويرلمه زامانی
گئجهلرده نغمهلرين قاپی-قاپی دولاشدیغی آن
و هفته سونو، اوزونو قیرخدیریب، تر- تميز گئیينيب
– باهاردا آی بولوتدان چیخان کيمي-
دللک دوکانیندان بير ايشچينين چیخدیغی زاماندیر.
صلح!
بوش کئچمهميش بير گون
ائله اوغورلو بير گون کي، کوکونون سئوينج یارپاقلاری گئجهلرده آچیلان؛
سنين شيرين یوخوندا.
یاراقلانیب،غم-غصّهني دونیادان قووماغا
چیخماغا تلهسن گونشدير
صلح!
تارلالارین باشیندا ایشیق چلنگي
سحرلرين ديزي اوستونده کي گؤزهلليک کيتابیدیر!
صلح!
«قارداش» – دئدیين، «صاباحی قوراجاییق» – دئدیين زامان؛
یاراداجاغین صاباحا اوخودوغون نغمهلردير
صلح!
اورهکلرده اؤلوم قورخوسونو سیخیشدیریب،
پنجرهلرين، سعادتين اوزونه آرخایین- آرخایین آچیلماسی
ایکیندیلرده، واختین بؤیوک قرنفيلينین
شاعرله، ايشچيیه عئیني سئوينجله
عطرينين ساچیلماسیدیر.
صلح!
اينسانلارین قارداشجاسینا سیخدیغی اللردير.
صلح!
دونیانین سوفرهسينده کي چؤرک
آنالارین دوداقلاریندا کي گولوشدور
باخ بونلاردیر صلح، باشقا شئی دئیيل!
آچیلان سحرلريميز
درين- درين ايزلر سالاراق بير سؤز یازاجاق:
صلح … صلح … صلح!
شعرلريميزين ميصراعلاریندا
بوغدا یوکلو، قیزیل گول یوکلو
گلهجهیه دوغرو گئدن قاتاردیر.
صلح!
بوتون دونیا، بوتون رؤیالاریلا
صلحون قوینوندا درين- درين نفس آلاجاق
الينيزي- اليميزه وئرين قارداشلاریم!
باخ بودور صلح!
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
کؤنول قوشوم
حسن ریاضی ( ایلدیریم )
گؤی اوزونده سئیره ک اولدوز، واخت گئجیشیب، قاش قارالیب
کؤنول قوشوم مزارلاین باش داشینا، قونوب قالیب
آغ بیرچکلی آنام کیمی ظولوم- ظولوم آغلار، او دا
آنام ،ساچین یولان کیمی، سینه سینی داغلار، او دا:
یاد گلدی باخدی گئتدی
خنجرین تاخدی گئتدی
اولدوزون گؤیدن آخدی
قلبیمی یاخدی گئتدی
داغ دالیندا، گونش یاتجاق آل شفقین یاتاغیندا
سن ده یاتدین ایگید بالام قان بزهکلی اوتاغیندا
قارا یئللر پر پر ائتدی قیزیل گولو بوداغیندا
دومانلی داغیم آغلار
بولبول سوز باغیم آغلار
گؤزومده یاش قوروسا
سینمده داغیم آغلار
گؤزونو آچ، بالام منیم ،گؤزومده قان یاشیما باخ
آغزیم دادی سنله گئتدی، زهرلنمیش آشیما باخ
درد اودوندا یانیراورهک کول النمیش باشیما باخ
اوزاقلار اولماز یوووق
تورپاغین اوزو سویوق
غمیندن عزیز بالام
اورهییم اویوق اویوق
گؤی اوزونده، قات قات بولوت، شر قاریشیب ،گون قارالیب
کؤنول قوشوم مین مزارین باش داشینا قونوب قالیب
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
کؤنول قوشوم
حسن ریاضی ( ایلدیریم )
گؤی اوزونده سئیره ک اولدوز، واخت گئجیشیب، قاش قارالیب
کؤنول قوشوم مزارلاین باش داشینا، قونوب قالیب
آغ بیرچکلی آنام کیمی ظولوم- ظولوم آغلار، او دا
آنام ،ساچین یولان کیمی، سینه سینی داغلار، او دا:
یاد گلدی باخدی گئتدی
خنجرین تاخدی گئتدی
اولدوزون گؤیدن آخدی
قلبیمی یاخدی گئتدی
داغ دالیندا، گونش یاتجاق آل شفقین یاتاغیندا
سن ده یاتدین ایگید بالام قان بزهکلی اوتاغیندا
قارا یئللر پر پر ائتدی قیزیل گولو بوداغیندا
دومانلی داغیم آغلار
بولبول سوز باغیم آغلار
گؤزومده یاش قوروسا
سینمده داغیم آغلار
گؤزونو آچ، بالام منیم ،گؤزومده قان یاشیما باخ
آغزیم دادی سنله گئتدی، زهرلنمیش آشیما باخ
درد اودوندا یانیراورهک کول النمیش باشیما باخ
اوزاقلار اولماز یوووق
تورپاغین اوزو سویوق
غمیندن عزیز بالام
اورهییم اویوق اویوق
گؤی اوزونده، قات قات بولوت، شر قاریشیب ،گون قارالیب
کؤنول قوشوم مین مزارین باش داشینا قونوب قالیب
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
🌺 حسن ریاضی ( ایلدیریم )
🌺 نویسنده ، شاعر ، مترجم و ژورنالیست
🌺 سردبیر مجله آذری
کانال 👇👇👇👇👇
@Hasanriyazii
🌺 نویسنده ، شاعر ، مترجم و ژورنالیست
🌺 سردبیر مجله آذری
کانال 👇👇👇👇👇
@Hasanriyazii
Forwarded from SES
Dunya Sairi Nazim Hikmet
ابوذر جعفری
Forwarded from حسن ریاضی " ایلدیریم "
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
آنا دیلیم
حسن ریاضی ( ایلدیریم )
سؤزومون دادی،دوزو
اوره یمین ایچ اوزو
بایاتی لی ،قوشمالی
آنا نفس لی دیلیم
ایستکلرین شفقی
آرزولارین اوفوقو
سئوگی تاملی ،یازاوزلو
«نسیمی»- سسلی دیلیم
آنام عؤمورشیره سین
وطنیمین نغمه سین
آخیدیب لا یلا لارلا
گئجه- گوندوز جانیما
قیزیل گول بئشیینده میشیل- میشیل یاتمیشام
اوخشامالار اوخشاییب
نازلامالار نازلاییب
آرزولارقانادلانیب
دیلکلریم اوچوشوب
آنادیللی دونیامدا، دیرچلیب بوی آتمیشام
هر دیلین اوز آدی وار
هر دیلین اوز دادی وار
باشقا دیللر شکر سه
آنامین دیلی بال دیر
شکرلردن دادیرام
دادلانیر سوزوم ، نغمه م
بالمین دادی قاچسا
شکر بال دادی وئرمز
ایتر کؤنلومون اودو
ایتر سوزومو دادی
ایتر آرزومون آدی
سؤزومون دادی دوزو
اوره ییمن ایچ اوزو
«قورقود» آرزولو دیلیم
«فضولی» سؤزلو دیلیم
«نسیمی»- سسلی دیلیم
آنا نفس لی دیلیم
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
آنا دیلیم
حسن ریاضی ( ایلدیریم )
سؤزومون دادی،دوزو
اوره یمین ایچ اوزو
بایاتی لی ،قوشمالی
آنا نفس لی دیلیم
ایستکلرین شفقی
آرزولارین اوفوقو
سئوگی تاملی ،یازاوزلو
«نسیمی»- سسلی دیلیم
آنام عؤمورشیره سین
وطنیمین نغمه سین
آخیدیب لا یلا لارلا
گئجه- گوندوز جانیما
قیزیل گول بئشیینده میشیل- میشیل یاتمیشام
اوخشامالار اوخشاییب
نازلامالار نازلاییب
آرزولارقانادلانیب
دیلکلریم اوچوشوب
آنادیللی دونیامدا، دیرچلیب بوی آتمیشام
هر دیلین اوز آدی وار
هر دیلین اوز دادی وار
باشقا دیللر شکر سه
آنامین دیلی بال دیر
شکرلردن دادیرام
دادلانیر سوزوم ، نغمه م
بالمین دادی قاچسا
شکر بال دادی وئرمز
ایتر کؤنلومون اودو
ایتر سوزومو دادی
ایتر آرزومون آدی
سؤزومون دادی دوزو
اوره ییمن ایچ اوزو
«قورقود» آرزولو دیلیم
«فضولی» سؤزلو دیلیم
«نسیمی»- سسلی دیلیم
آنا نفس لی دیلیم
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
🌺 حسن ریاضی ( ایلدیریم )
🌺 نویسنده ، شاعر ، مترجم و ژورنالیست
🌺 سردبیر مجله آذری
کانال 👇👇👇👇👇
@Hasanriyazii
🌺 نویسنده ، شاعر ، مترجم و ژورنالیست
🌺 سردبیر مجله آذری
کانال 👇👇👇👇👇
@Hasanriyazii
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
🌺 كهر آتلي🌺
🌺 صفر خان بیزیم قهرمان 🌺
🌺 حسن ریاضی ( ایلدیریم )
اويانيب
عصريلر رين داش يوخوسوندان
سييريليب چيخدي اوباسي نين قينيندان.
ياراقلاندي
آتلاندي
يول لارين سينه سينده
گونلري توزلويا توزلويا چاپدي
كهر آتلي
چاپدي:
باشينين اوستونده اولدوزلو،گونشلي گؤيلر
آياغينين آلتينداتوزلانيب ،اوزنان يولار.
چاپدي:
كچدی كئچيدلری ،گديك لري
قانلي قادالي يول لارين باغريني چاتلاتدي
كهر آتلي.
چاپدي آتي نين ياليندا:
گون لر اييلدي ،دوزه لدی
كهر آتلي اييلمدي
يول لار جيغیرلاندي ، هاچالاندي
آتلي نين ايستگي،اوميدي پارچالانمادي
******
چاپدي:
باشي هاوالي ، اوره گي سئودالي
گؤزلر ينده آرزولاري گؤي قورشاغي
سؤزلرينده سحر شافاغي
اولو داغين اتگينه چاتدي
كهر آتلي.
داغلار داغي،اولوداغ
قار قاباقلي، قايا قوللو اولو داغ
قوجاق آچدي
قوجا آتلي كهري له وداع لاشدي
قارتال كيمي قايالارلا قوجاقلاشدي.
قي اوجالدي
كيشنرتيدن داش آغاندي
داغ ترپندي !
اولوداغين اتگينده قوشا ياتدي
آت سيز آتلي
آتلي سيز آت.
ائل لرين ده يولو دوشجك اولو داغين اتگينه
گؤردولركي، اولوداغين اتگينده:
يئر كيشنه دي
گؤي آغلادي
شيمشك چاخدي .
او آن
سييريليب چيخدي
كيشنرتيدن، چيغيرتيدان
اِِيل لرين اوره ك قينينا سيغينيب،
ياتدي
كهر آتلي!
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
🌺 كهر آتلي🌺
🌺 صفر خان بیزیم قهرمان 🌺
🌺 حسن ریاضی ( ایلدیریم )
اويانيب
عصريلر رين داش يوخوسوندان
سييريليب چيخدي اوباسي نين قينيندان.
ياراقلاندي
آتلاندي
يول لارين سينه سينده
گونلري توزلويا توزلويا چاپدي
كهر آتلي
چاپدي:
باشينين اوستونده اولدوزلو،گونشلي گؤيلر
آياغينين آلتينداتوزلانيب ،اوزنان يولار.
چاپدي:
كچدی كئچيدلری ،گديك لري
قانلي قادالي يول لارين باغريني چاتلاتدي
كهر آتلي.
چاپدي آتي نين ياليندا:
گون لر اييلدي ،دوزه لدی
كهر آتلي اييلمدي
يول لار جيغیرلاندي ، هاچالاندي
آتلي نين ايستگي،اوميدي پارچالانمادي
******
چاپدي:
باشي هاوالي ، اوره گي سئودالي
گؤزلر ينده آرزولاري گؤي قورشاغي
سؤزلرينده سحر شافاغي
اولو داغين اتگينه چاتدي
كهر آتلي.
داغلار داغي،اولوداغ
قار قاباقلي، قايا قوللو اولو داغ
قوجاق آچدي
قوجا آتلي كهري له وداع لاشدي
قارتال كيمي قايالارلا قوجاقلاشدي.
قي اوجالدي
كيشنرتيدن داش آغاندي
داغ ترپندي !
اولوداغين اتگينده قوشا ياتدي
آت سيز آتلي
آتلي سيز آت.
ائل لرين ده يولو دوشجك اولو داغين اتگينه
گؤردولركي، اولوداغين اتگينده:
يئر كيشنه دي
گؤي آغلادي
شيمشك چاخدي .
او آن
سييريليب چيخدي
كيشنرتيدن، چيغيرتيدان
اِِيل لرين اوره ك قينينا سيغينيب،
ياتدي
كهر آتلي!
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
Forwarded from حسن ریاضی " ایلدیریم "
🌺 حسن ریاضی ( ایلدیریم )
🌺 نویسنده ، شاعر ، مترجم و ژورنالیست
🌺 سردبیر مجله آذری
کانال 👇👇👇👇👇
@Hasanriyazii
🌺 نویسنده ، شاعر ، مترجم و ژورنالیست
🌺 سردبیر مجله آذری
کانال 👇👇👇👇👇
@Hasanriyazii