This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از خدا کمک بخواه
و بدون در تاریکترین
لحظه های زندگی هم
یه روزنه ی امیدی هست✨
امیدی به سمت #خدا🌸
شبتون به نور خدا روشن ✨
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
و بدون در تاریکترین
لحظه های زندگی هم
یه روزنه ی امیدی هست✨
امیدی به سمت #خدا🌸
شبتون به نور خدا روشن ✨
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
هر شب قبل از خواب
همه رو ببخش
و با يه قلب تميزو پاك بخواب...
#شبتـون _پـرامیـد🌟
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
همه رو ببخش
و با يه قلب تميزو پاك بخواب...
#شبتـون _پـرامیـد🌟
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
رمان #داد_دل
قسمت 26
همونطور که تند می روند گفت:
-نه بریم در خونه بهتره
-اخه..
یهویی عصبی شد:
-غزال بخدا حالم خوش نیست مته به اعصاب من نذار!!
-باشه...
وسرجام بق کردم..
فکر کرده من حالم خیلی خوبه..دل توی دلم نیست که دختره خودشه ،خودش نیست!
سرشو به سمتم چرخوند وبا لحن آرومی گفت:
-ناراحت نشو خواهری به حرفی که میزنم گوش کن
سرمو به نشونه تایید تکون دادم
توی یه خیابون پهن پیچید وگفت:
-پیاده شو
نگاهی از پنچره انداختم:
-اینجاس؟!
-آره بیا پایین!
پیاده شدم و درماشینو بستم
امیر مردد ایستاده بود :
-چیشده چرا زنگ نمیزنی؟!
-دارم فکر میکنم کدوم خونه بود اون روز تو کدوم خونه رفت!
پوفی کردم وبا بی قراری پامو عصبی تکون میدادم:
-زنگ بزنیم بهش بگیم جلو در خونه ایم بیا بیرون!
انگار اصلا نشنید چی گفتم:
-آهان همین در آبی است
بی معطلی دستشو روی آیفون گذاشت وفشرد صدای بچگونه اومد:
-کیه؟
اشاره داد که من بیام جلو و حرف بزنم:
-عزیزم به رکسانا جون میگی بیاد دم در؟!
باشه ای گفت!
به امیر نگاه کردم که با بی صبری منتظر بود:
-یعنی میگی هستش پس خودش نیست؟!
شونه ای بالا انداخت:
-نمیدونم..فقط امیدوارم کاش این اومدنمون نتیجه ی بده چیزی دستگیرمون بشه!
صدای تق اومد ودر باز شد
وچهره ی رکسانا رو مقابل خودمون دیدیم که با دیدن ما کپ کرده بود!
امیر دهن باز کرد که حرف بزنه
سریعتر از اون سر حرفو باز کردم:
-سلام رکسانا جون خوبی؟
با گیچی از حضور بی موقع ما و اونم با این آشفتگی جواب داد:
-ممنون کارم دارید؟!امری هست؟!
-آره عزیزم میشه چند تا سوال بپرسم درباره ...
امیر پرید توی حرفم:
-من مقدمه نمیچینم یه کلام بگو ؟!تو توی مغازه بابام که بودی چیا دیدی!؟!میدونی که چه خبر بوده!؟میدونی که با کیا سر وسر داشته؟!
چشماشو ریز کرد وبا بدبینی نگاهش کرد:
-اصلا نکنه خودت بودی هان؟!اینم فیلمتونه؟!!!
با حرص به پهلوش زدم وچشم غره ای بهش رفتم
رکسانا هاج واج مونده بود ته دلم میگفت طفلی اینکاره نیست
درو اومد ببنده که امیر سریع پاشو لای در گذاشت:
-باشه باشه من بد حرف زدم عصبیم دست خودم نیست خواهش میکنم درو نبند به حرفامون گوش بده!
درو به عقب هل دادم:
-رکساناجون میشه چند لحظه بیای توی ماشین حرف بزنیم؟!اینطوری خوب نیست!
-آخه ..من...حرفی ندارم..
-خواهش میکنم رکسانا حرفات ممکنه گره ای از مشکلات ما باز کنه
هنوزم دو دل بود ولی درو بست و همراه ما سوار ماشین شد
دوهفته گذشت دو هفته بی خبری از بابا...از مرد خونه..
اما ،مامان هنوزم امید داره به برگشت بابا..
ولی مردی که بخاطر یه دختر بی کس وکار زندگی چندین وچند سالشو ول کرده به اَمان خدا برمیگرده؟؟!
دختری که معلوم نیست بخاطر چه چیزی حاضرشده با مردی که سن پدرشو داره رابطه برقرار کنه....
اون مار خوش خط وخال که بابامو خام خودش کرد رکسانای بیچاره نبود!!
وقتی امیر مثل بازجوها رک وصریح ازش پرسید که تو اون مغازه بابام با کیا سرو کار داشت کسی که بشه گفت بهش نخ میداده!!!؟؟
طفلی قسم خورد که بابا خودش بیرونش کرده!
اما....
یه حرفی زد...
با هزار تا من من بالاخره یه حرفی زد
حرفی که اصل مطلب نهفته بود..
"یه دختری بود همش میومد مغازه،بخصوص وقتایی که خود آقای اعتمادی نیا بودند!!بور بود،خوشگل بود ،ولی زیاد سرووضع مناسبی نداشت کم وسن وسال بود آقای اعتمادی نیا خیلی....هواشو داشت هر زمانی که دختره پیداش میشد منو پی نخودسیاه میفرستادند تا اون آخرا که عذرمو خواستند"
واون کسی که هم میلاد همراه بابا دیده بود همین نشونی هارو داشت"کم سن وسال وبور وخوشگل"
بماند که هردومون چقدر ذره ذره آب شدیم از خجالت....
ادامه دارد.....
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
قسمت 26
همونطور که تند می روند گفت:
-نه بریم در خونه بهتره
-اخه..
یهویی عصبی شد:
-غزال بخدا حالم خوش نیست مته به اعصاب من نذار!!
-باشه...
وسرجام بق کردم..
فکر کرده من حالم خیلی خوبه..دل توی دلم نیست که دختره خودشه ،خودش نیست!
سرشو به سمتم چرخوند وبا لحن آرومی گفت:
-ناراحت نشو خواهری به حرفی که میزنم گوش کن
سرمو به نشونه تایید تکون دادم
توی یه خیابون پهن پیچید وگفت:
-پیاده شو
نگاهی از پنچره انداختم:
-اینجاس؟!
-آره بیا پایین!
پیاده شدم و درماشینو بستم
امیر مردد ایستاده بود :
-چیشده چرا زنگ نمیزنی؟!
-دارم فکر میکنم کدوم خونه بود اون روز تو کدوم خونه رفت!
پوفی کردم وبا بی قراری پامو عصبی تکون میدادم:
-زنگ بزنیم بهش بگیم جلو در خونه ایم بیا بیرون!
انگار اصلا نشنید چی گفتم:
-آهان همین در آبی است
بی معطلی دستشو روی آیفون گذاشت وفشرد صدای بچگونه اومد:
-کیه؟
اشاره داد که من بیام جلو و حرف بزنم:
-عزیزم به رکسانا جون میگی بیاد دم در؟!
باشه ای گفت!
به امیر نگاه کردم که با بی صبری منتظر بود:
-یعنی میگی هستش پس خودش نیست؟!
شونه ای بالا انداخت:
-نمیدونم..فقط امیدوارم کاش این اومدنمون نتیجه ی بده چیزی دستگیرمون بشه!
صدای تق اومد ودر باز شد
وچهره ی رکسانا رو مقابل خودمون دیدیم که با دیدن ما کپ کرده بود!
امیر دهن باز کرد که حرف بزنه
سریعتر از اون سر حرفو باز کردم:
-سلام رکسانا جون خوبی؟
با گیچی از حضور بی موقع ما و اونم با این آشفتگی جواب داد:
-ممنون کارم دارید؟!امری هست؟!
-آره عزیزم میشه چند تا سوال بپرسم درباره ...
امیر پرید توی حرفم:
-من مقدمه نمیچینم یه کلام بگو ؟!تو توی مغازه بابام که بودی چیا دیدی!؟!میدونی که چه خبر بوده!؟میدونی که با کیا سر وسر داشته؟!
چشماشو ریز کرد وبا بدبینی نگاهش کرد:
-اصلا نکنه خودت بودی هان؟!اینم فیلمتونه؟!!!
با حرص به پهلوش زدم وچشم غره ای بهش رفتم
رکسانا هاج واج مونده بود ته دلم میگفت طفلی اینکاره نیست
درو اومد ببنده که امیر سریع پاشو لای در گذاشت:
-باشه باشه من بد حرف زدم عصبیم دست خودم نیست خواهش میکنم درو نبند به حرفامون گوش بده!
درو به عقب هل دادم:
-رکساناجون میشه چند لحظه بیای توی ماشین حرف بزنیم؟!اینطوری خوب نیست!
-آخه ..من...حرفی ندارم..
-خواهش میکنم رکسانا حرفات ممکنه گره ای از مشکلات ما باز کنه
هنوزم دو دل بود ولی درو بست و همراه ما سوار ماشین شد
دوهفته گذشت دو هفته بی خبری از بابا...از مرد خونه..
اما ،مامان هنوزم امید داره به برگشت بابا..
ولی مردی که بخاطر یه دختر بی کس وکار زندگی چندین وچند سالشو ول کرده به اَمان خدا برمیگرده؟؟!
دختری که معلوم نیست بخاطر چه چیزی حاضرشده با مردی که سن پدرشو داره رابطه برقرار کنه....
اون مار خوش خط وخال که بابامو خام خودش کرد رکسانای بیچاره نبود!!
وقتی امیر مثل بازجوها رک وصریح ازش پرسید که تو اون مغازه بابام با کیا سرو کار داشت کسی که بشه گفت بهش نخ میداده!!!؟؟
طفلی قسم خورد که بابا خودش بیرونش کرده!
اما....
یه حرفی زد...
با هزار تا من من بالاخره یه حرفی زد
حرفی که اصل مطلب نهفته بود..
"یه دختری بود همش میومد مغازه،بخصوص وقتایی که خود آقای اعتمادی نیا بودند!!بور بود،خوشگل بود ،ولی زیاد سرووضع مناسبی نداشت کم وسن وسال بود آقای اعتمادی نیا خیلی....هواشو داشت هر زمانی که دختره پیداش میشد منو پی نخودسیاه میفرستادند تا اون آخرا که عذرمو خواستند"
واون کسی که هم میلاد همراه بابا دیده بود همین نشونی هارو داشت"کم سن وسال وبور وخوشگل"
بماند که هردومون چقدر ذره ذره آب شدیم از خجالت....
ادامه دارد.....
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
Join➣ @Musicadeh
آهای دنیا _ مهدی منافی
در این شب زیبای بهاری
از خدا میخواهم هر ستاره ای
آمینی باشد برای آرزوهای قشنگ تون
شبتون پرازمهرومحبت❤️
تادرودی دیگربدرود🌙🌟
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
از خدا میخواهم هر ستاره ای
آمینی باشد برای آرزوهای قشنگ تون
شبتون پرازمهرومحبت❤️
تادرودی دیگربدرود🌙🌟
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌸✨ای آنکه خدای خویش خوانیم تورا
🤍✨طاعت به سزا کجا توانیم تو را
🌸✨گویند خدای را به حاجات بخوان
🤍✨حاضرتر از آنی که بخوانیم تو را
🌸✨پر از مهری و بخشش و مغفرت
🤍✨که ما قطره هستیم و دریا تویی
🌸✨الهی به امید لطف و کرم تو
🤍✨روزمان را شروع می کنیم
🌸✨بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
🤍✨الـــهــی بــه امــیــد تـــو
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
🤍✨طاعت به سزا کجا توانیم تو را
🌸✨گویند خدای را به حاجات بخوان
🤍✨حاضرتر از آنی که بخوانیم تو را
🌸✨پر از مهری و بخشش و مغفرت
🤍✨که ما قطره هستیم و دریا تویی
🌸✨الهی به امید لطف و کرم تو
🤍✨روزمان را شروع می کنیم
🌸✨بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
🤍✨الـــهــی بــه امــیــد تـــو
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سلام روزتون بخیر☕️🌹
امروز
خودت رو با زیبایی های محیط زندگیت سرگرم کن
لذت های کوچیک زندگیت رو جدی بگیر
هر روز که دوباره بتونی آفتاب رو ببینی
روز توست♥️
پنجشنبه تون شاد وپرنشاط
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
امروز
خودت رو با زیبایی های محیط زندگیت سرگرم کن
لذت های کوچیک زندگیت رو جدی بگیر
هر روز که دوباره بتونی آفتاب رو ببینی
روز توست♥️
پنجشنبه تون شاد وپرنشاط
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌳🌿امان از این اردیبهشت
ڪه تمام قندهای نخورده را در دلِ من آب می ڪند …
ڪه انگار اصلا عاشقـــــم
ڪه انگار تـو اینجایی و من بی خیال تمام این خستگی هایِ روزگارم …
ڪه انگار تو خبراز شڪوفه ها آورده ای
ڪه انگار تو در گوشم صبحِ یڪ روزِ اردیبهشتی گفته ای :بیدار شو جانم اردیبهشت است …..
سلام روزتون بهشت❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
ڪه تمام قندهای نخورده را در دلِ من آب می ڪند …
ڪه انگار اصلا عاشقـــــم
ڪه انگار تـو اینجایی و من بی خیال تمام این خستگی هایِ روزگارم …
ڪه انگار تو خبراز شڪوفه ها آورده ای
ڪه انگار تو در گوشم صبحِ یڪ روزِ اردیبهشتی گفته ای :بیدار شو جانم اردیبهشت است …..
سلام روزتون بهشت❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
صبح که می شود دنبال اتفاقات
خوب بگرد، دنبالِ آدم هایِ خوبی
که حالِ خوبت را با لبخند هایشان
به روزگارت سنجاق کنی، یک روزِ خوب،
اتفاق نمی افتد ساخته می شود....
سلام صبح پنج شنبه بخیر☕️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
خوب بگرد، دنبالِ آدم هایِ خوبی
که حالِ خوبت را با لبخند هایشان
به روزگارت سنجاق کنی، یک روزِ خوب،
اتفاق نمی افتد ساخته می شود....
سلام صبح پنج شنبه بخیر☕️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خداوند خوب میداند چگونه تو را
به مقصد برساند، تو فقط باورش کن...
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
به مقصد برساند، تو فقط باورش کن...
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌷هر صبح خدا، یک غزل
🌸از دفتر عشق است
🌷سر سبز ترین مثنوی از
🌸منظر عشق است
🌷هر صبح سلامی به
🌸گل روی تو زیبا
🌷چون یاد گل روی تو،
🌸یاد آور عشق است
🌷سـلام صبح زیبای
🌸بهاریتون شرشاراز آرامش
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
۶ توصیه قدرتمند از مولانا که نگرشت
به زندگی رو تغییر میده:
۱. هر زمانی که تنها هستی، به خودت یادآور شو که خداوند همه را از تو دور کرده تا فقط تو باشی و او.
۲.انسان با هر دست بدهد با همان دست پس میگیرد و همیشه میان داد و ستد زندگی، موازنه ی کامل برقرار است.
۳. کار تو نیست که به دنبال عشق باشی، بلکه این است که موانع درون خودت که در برابر عشق سد شده اند را پیدا کنی
۴. هنر دانستن این است که؛ بدانی چه چیزهایی را نادیده بگیری.
۵.دیروز، باهوش بودم و می خواستم دنیا را تغییر دهم. امروز، خردمند هستم بنابراین می خواهم خودم را تغییر دهم
۶. همواره به خاطر داشته باش که تو شجاع تر از چیزی هستی که باور داری، قوی تر از چیزی هستی که به نظر می رسد، هوشمند تر از چیزی هستی که فکر می کنی، و دو چندان زیباتر از چیزی هستی که تصور می کنی!
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اطرافتان را با آدمهای
مثبت ، شاد ، پرانرژی
مهربان ، صادق ، یکرنگ
یکدل و خوش فکر پر کنید
آدمهای اطراف شما
نشان دهنده تفکرات شما هستند.
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
فراموش کردن گذشته بد یعنی چه؟
...فراموش کردن گذشته بد، یعنی باور کنید که برای تغییر گذشته کاری از دستتان بر نمی آید. در مواجهه با شکستتان شما هرچه از دستتان بر می آمده انجام داده اید. باید بدانید تا جاییکه می توانسته اید خوب و موثر بوده اید. اگر قرار بود به عقب برگردید مطمئنا نمی توانستید کاری بیش از آن انجام دهید پس باید گذشته را فراموش کنید مگر آنکه بخواهید از آن چیزی بیاموزید.
...فراموش کردن گذشته بد، یعنی خود را برای اشتباهاتتان ببخشید. فکر کردن دوباره به آنچه که می توانستید یا باید انجام می دانید هیچ اثری ندارد. اگر با اشتباهاتتان درگیر هستید سعی کنید خودتان را ببخشید. فراموش کردن گذشته یعنی افکارتان را خوب بشناسید. اگر می بینید که مدام درگیر گذشته هستید، با ملایمت افکارتان را به زمان حال برگردانید. سعی کنید این عادت را کنار بگذارید که مدام به اشتباهات گذشته تان فکر کنید.
👌خودتان را دوست داشته باشید
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امروز یک فنجان لبخند
به دوستت هدیه کن
یک فنجان مهربانی
به همسایه ات
یک فنجان عشق به مادرت
فنجانی از احساس خوب
بردار و خودت بنوش
امروز کمی مـهربانتر باش
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸یادت باشه
حرفے دارے با منطق بزن،
انتقاد دارے با ادب بگو
ولے بدون وقتے فحش میدے
نه نظرت نه منطقت،
هیچڪدوم دیده نمیشه
تنها چیزے ڪه واضح دیده میشه
اینه ڪه قابل
دوستے و لایق احترام نیستی
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
اونجا که احمد شاملو میگه:
تکیه کلامش بود؛ فرق نمی کرد موقع سلام یا وقت خداحافظی،
میگفت: « تنور دلت گرم! »
معنی این جمله را بعدها فهمیدم. هرجا که از دلم مایه گذاشتم و اتفاق خوبی افتاد یاد حرفش افتادم؛ انگار تنور دلت که گرم باشد نان مهربانی اش را می خوری؛ هرچه دلت گرمتر، مهربانی ات بیشتر و روزگارت آبادتر است.
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
تکیه کلامش بود؛ فرق نمی کرد موقع سلام یا وقت خداحافظی،
میگفت: « تنور دلت گرم! »
معنی این جمله را بعدها فهمیدم. هرجا که از دلم مایه گذاشتم و اتفاق خوبی افتاد یاد حرفش افتادم؛ انگار تنور دلت که گرم باشد نان مهربانی اش را می خوری؛ هرچه دلت گرمتر، مهربانی ات بیشتر و روزگارت آبادتر است.
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌸✨زندگی فـردا نيست
🍃✨زندگی امـروز است ☘
🌸✨زندگی قصه عشق است و اميد
🍃✨صحنه ی غمها نيست
🌸✨به چه می انديشی... ؟
🍃✨نگرانی بیجاست
🌸✨عشق اينجا و تو اینجا
🍃✨و خـدا هم اينجاست.
🌸✨پای در راه گذار
🍃✨راهها منتظرند
🌸✨تا تو هر جا كه بخواهی برسی
🍃✨پس رها باش و رها
🌸✨تا نماند قفسی ...✨
🌸✨روزتون مملو از شادی
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
.
🍃✨زندگی امـروز است ☘
🌸✨زندگی قصه عشق است و اميد
🍃✨صحنه ی غمها نيست
🌸✨به چه می انديشی... ؟
🍃✨نگرانی بیجاست
🌸✨عشق اينجا و تو اینجا
🍃✨و خـدا هم اينجاست.
🌸✨پای در راه گذار
🍃✨راهها منتظرند
🌸✨تا تو هر جا كه بخواهی برسی
🍃✨پس رها باش و رها
🌸✨تا نماند قفسی ...✨
🌸✨روزتون مملو از شادی
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
.