عکسایی از آژدا پکان خواننده ترک.
ایشون ۷۳ سالشه!!!
دارم فکر میکنم تو این سن چقدر داغون میتونم باشم
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
ایشون ۷۳ سالشه!!!
دارم فکر میکنم تو این سن چقدر داغون میتونم باشم
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✨شب جمعه است ،شب زیارتی
🌸آقا امام حسین علیه السلام
✨تا درگه تـو قبله ی رازست حسین
🌸ما را بـه درت روی نیازست حسین
✨گردد در کعبه باز سالی یکبار
🌸این کعبه درش همیشه بازست حسین
اَلسَّلامُ عَلَیک يا اَباعَبْدِالله 🌹
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
🌸آقا امام حسین علیه السلام
✨تا درگه تـو قبله ی رازست حسین
🌸ما را بـه درت روی نیازست حسین
✨گردد در کعبه باز سالی یکبار
🌸این کعبه درش همیشه بازست حسین
اَلسَّلامُ عَلَیک يا اَباعَبْدِالله 🌹
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✍ باز هم شبی دیگر از راه رسید
و من با کوله باری از حرفهای گفته و ناگفته ی خود بر درگاه خانه ی تو نشسته ام و منتظرم تا در به رویم بگشایی
منتظرم تا دیدگانم از اشک شوق خیس گردد، منتظرم تا در سکوت و آرامش شب تو را با تمام وجود احساس کنم
ببین مرا، یک نظر کافیست
تنها نگاهی از سوی تو،
مرا به اوج نیایش هایم می رساند
مرا به خود، نه بالاتر از آن، به تو می رساند
ببین دستهای خالی مرا...
باز هم دستهایم، تو را می طلبد
نگاهت را از من مگیر،
که من محتاج محتاجم. وقتی رو به تو چِشمامُ بستم،
فهمیدَم بی تو خالیه دَستم
می دونَم تو چِشماتُ نبَستــی،
با مَن هَستی.
✨شبتون در آغوش امن الهی🌙
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
و من با کوله باری از حرفهای گفته و ناگفته ی خود بر درگاه خانه ی تو نشسته ام و منتظرم تا در به رویم بگشایی
منتظرم تا دیدگانم از اشک شوق خیس گردد، منتظرم تا در سکوت و آرامش شب تو را با تمام وجود احساس کنم
ببین مرا، یک نظر کافیست
تنها نگاهی از سوی تو،
مرا به اوج نیایش هایم می رساند
مرا به خود، نه بالاتر از آن، به تو می رساند
ببین دستهای خالی مرا...
باز هم دستهایم، تو را می طلبد
نگاهت را از من مگیر،
که من محتاج محتاجم. وقتی رو به تو چِشمامُ بستم،
فهمیدَم بی تو خالیه دَستم
می دونَم تو چِشماتُ نبَستــی،
با مَن هَستی.
✨شبتون در آغوش امن الهی🌙
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💜امــشــب را
🌸تو برایم نقاشی کن
💜تو رنگ بزن به خیالم
🌸میدانم که زیبا میشود
💜تمام طول شب را
🌸برای تو واژه میشوم
💜تو بخواب،
🌸شب بخیرهایت با من
#شبتون بهشت عزیزان مهربان✨🌸
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
🌸تو برایم نقاشی کن
💜تو رنگ بزن به خیالم
🌸میدانم که زیبا میشود
💜تمام طول شب را
🌸برای تو واژه میشوم
💜تو بخواب،
🌸شب بخیرهایت با من
#شبتون بهشت عزیزان مهربان✨🌸
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
🍃🌺آرامش آسمان
شب سهم قلبتان باشد
و نور ستاره ها روشنی
بخش تمام لحظہ هایتان
خُدایا ستارههاۍ
آسمانت را سقف
خانہ دوستانم ڪن تا
زندگیشان مانند ستاره بدرخشد
🍃🌺شبتون زیبا و مهتابی 🌙
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
شب سهم قلبتان باشد
و نور ستاره ها روشنی
بخش تمام لحظہ هایتان
خُدایا ستارههاۍ
آسمانت را سقف
خانہ دوستانم ڪن تا
زندگیشان مانند ستاره بدرخشد
🍃🌺شبتون زیبا و مهتابی 🌙
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💗کاش میشد روی هر گلبرگ عشق
♥️زندگی رابا اقاقی ها نوشت
💗کاش میشد، مثل باران میشدیم
♥️ساده وپاک وصمیمی چون نسیم
💗کاش میشد همسفر با مهربانی
♥️عاشق فصل بهاران میشدیم
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
♥️زندگی رابا اقاقی ها نوشت
💗کاش میشد، مثل باران میشدیم
♥️ساده وپاک وصمیمی چون نسیم
💗کاش میشد همسفر با مهربانی
♥️عاشق فصل بهاران میشدیم
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌙هرشب رحمت الهی
✨به وسعت آسمانهاپهن است
🌙الهی دلتان
✨بوسه گاه خورشید
🌙چشمانتان ستاره باران
✨دلتان ڪهڪشـان نور
🌙شبتون بخیر
✨خوابتون شیرین
🌙فکرتون آرام
#شبتون_آروم ✨
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
✨به وسعت آسمانهاپهن است
🌙الهی دلتان
✨بوسه گاه خورشید
🌙چشمانتان ستاره باران
✨دلتان ڪهڪشـان نور
🌙شبتون بخیر
✨خوابتون شیرین
🌙فکرتون آرام
#شبتون_آروم ✨
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💫✨امشب را در ڪمال آرامش
🌟و راحتے بخوابیم
💫✨آرزوهایم را به خــدا
🌟بسپاریم...
💫✨به قادر مطلقے ڪه
🌟همه چیز را
💫✨ممڪن مے سازد...
🌟شبتون آرومــ و در پناه خدا
همراهان عزیز شب خوبی رو برایتون آرزمندم 🙏🙏
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
🌟و راحتے بخوابیم
💫✨آرزوهایم را به خــدا
🌟بسپاریم...
💫✨به قادر مطلقے ڪه
🌟همه چیز را
💫✨ممڪن مے سازد...
🌟شبتون آرومــ و در پناه خدا
همراهان عزیز شب خوبی رو برایتون آرزمندم 🙏🙏
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سرچشمه حيات آدمى دل است
هر آنچه كه از دل بگذرانيم
دير يا زود همان در زندگيمان
رخ خواهد داد پس به دل
بياموزيم كه فقط نيكى ها
را از خود بگذراند
شبتون بخیرو شادی
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
هر آنچه كه از دل بگذرانيم
دير يا زود همان در زندگيمان
رخ خواهد داد پس به دل
بياموزيم كه فقط نيكى ها
را از خود بگذراند
شبتون بخیرو شادی
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مگر میشود شب باشد و
تو در خاطرم نباشی!؟
میبینمت،
بیشتر از تمام خاطراتت...!
باید #تُ را شِمُرد!
تا که خوابم ببرد...
#شبتون_بخیر 🌙✨
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
تو در خاطرم نباشی!؟
میبینمت،
بیشتر از تمام خاطراتت...!
باید #تُ را شِمُرد!
تا که خوابم ببرد...
#شبتون_بخیر 🌙✨
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
#سادگی_های_دلم
#قسمت_سوم
دوستیه بابام با دایی هام به دوران دانشجوییشون برمیگشت . از قدیم باهم دوست بودن.با اینکه دایی حمید
اخلاق تند و خشنی داشت ولی بابام خیلی دوسش داره و بیشتر اوقات باهم هستند ...
طبق معمول کلیدمو جا گذاشته بودم ... احتمال دادم بابا خونه باشه .براي همینم در زدم که بابام در و باز کرد
- سلام دختر بابا ... باز کلید یادت رفت؟
کفشامو در می آوردم که جواب دادم
- کلید بالا رو یادم رفت ببرم.شرمنده
تا وارد خونه شدم صوتشو بوس کردم که دوباره گفت
- اگه خونه نبودم میخواستی چیکار کنی؟!
شصتمو توي دهنم گذاشتم که مثلا دارم درباره یه سوال سخت فکر میکنم
- آهان میرفتم خونه دایی هاي محترم!! مخصوصا پیش زندایی منیر!!
بابا مرموز خندید گفت
- اونم رات داد!!
زدم زیر خنده و گفتم
- واه واه چه حرفا!! اصلا چه معنی میده؟؟
تیکه کلام هاي زندایی منیرم ورد زبونم بود..نمیدونم چرا زندایی همچین از من خوشش نمیاد.گاهی وقتا فکر
میکنم به من آلرژي داره!!شایدم مهمترین دلیلش این بود که زندایی منیر به ظواهر و لباس پوشیدن بی نهایت
اهمیت میداد.در صورتی که من یا همیشه لباسام گشاد بود با چروك!!
بعد اینکه لباسامو عوض کردم روي زمین دراز کشیده بودم که بابا با یه لیوان آب طالبی اومد تو اتاقم ... سر جام
نشستم و لیوان و گرفتم ... اولین قلپی که خوردم جیگرمو حال آورد ... حیلی خنک و تگري بود.
- بابا امروز کلاس نمی ري؟
چرا اتفاقا سه تا شاگرد دارم که بار اولشونه میان!!
یه قلپ دیگه قورت دادم و با خنده گفتم
- پس امروز حسابی تو دردسري؟
بابا پورخند با نمکی زد و گفت
- مگه مثل توئن؟؟ خداروشکر باهوش به نظر میرسن!
الکی اداي گریه دراوردم
- یعنی من خنگم؟؟ داشتیم سعید جون؟
بابا خیلی جدي گفت
- نه!! بلا نسبت خنگ!!
بنده خدا یهو با لحن شاکی گفت
- دختر جون من بابام اومد جلوي چشمم تا به تو ویلون یاد دادم!!
یه کوچولو دلخور شدم .اما رك و پوست کنده گفتم
- تقصیر خودته! من از اول عاشق پیانو بودم! دیدیم که خیلی زود یاد گرفتم ولی ویلون صداش رو اعصابه.تازه
خیلی ام سخته.انگشتام درد میگیره ... .
دست گذاشتم رو نقطه ضعفه بابا ...
- نخیر اصلا هم اینطور نیست ... بگو تنبلم حوصله ندارم وقت بذارم! مگه نه؟؟
بابا حق داشت ویلون خیلی سخت تر از پیانو بود و نیاز به تمرین داشت.منم از اونجایی که خیلی گشاد تشریف
داشتم و کلا آدم بدرد نخوري بودم حسابی با این ساز مشکل داشتم.
تا امتحان کنکور یه ماه بیشتر نمونده بود و من با دیدن درصداي خوشگل و پایینم مطمئن بودم نه آزادمو قبول
میشم نه سراسري..
پنج شنبه بعد نماز صبحم دیگه نخوابیدم و وسایلمو براي کوه پیمایی خانوادگی آماده کردم ... شلوار جین
مشکیمو با مانتوي آزاد و گشادم که نارنجیه خوش رنگی بود پوشیدم.شال سبزمو که سرم انداختم براي احتیاط
هم سویشرت قهوه ایمو برداشتم ... کیف کولی سفیدم پر از تنقلات شده بود..
پله ها پایین می اومدم که مدام بند کفشم بین پام گیر میکرد ... جلوي در ورودي ساختمون واستادم ... بند
کفشمو تو کفشم کردم و وارد حیاط شدم.سلام بلندي گفتم که باعث شد پندار درحالی که داشت شیشه هاي
ماشینشو پاك میکرد نگاهی به سرتا پام انداخت و گفت:
- سلام هویج جان! چه خوشگل شدي امشب!!
کیفمو از روي شونه هام برداشتم و با شیطنت گفتم
- جناب مهربون کیفمو تو ماشین تو بذارم یا تو ماشین اردلان؟
کیفمو از دستم گرفت و گفت
- فرقی نمیکنه! تو دوست داري با کدوم بیاي؟؟
کمی مکث کردم و گفتم:
- من اگه بخوام با اردلان برم منو با این تیپ سوار نمیکنه!
پندار با صداي بلند خندید و گفت:
- چقدرم تو ازش حساب میبري!
دوباره به پاك کردن شیشه هاي ماشینش مشغول شد که نگاهم به کفشاي قهوه ایم افتاد.یکی اش روش گل
نشسته بود و اون یکی تمیز تر به نظر میرسید ... کنار شیر تو حیاط بودم و داشتم کفش هامو میشستم که ...
- سلام دریا! صبح بخیر
سرمو برگردوندم و به اردلان که توي اون لباس ست سورمه اي – سفید خیلی خوشتیپ و جذاب شده بود نگاه
کردم ... نمی دونم چرا با دیدن اردلان زبونم قفل میشد ... هم ازش میترسیدم و هم ... اصلا اونقدر عصا قورت
داده بود که جرئت نمیکردم باهاش شوخی کنم.جواب سلامشو زیر لب دادم واونم بدون اینکه نگام کنه سمت
پندار رفت.به جاي اینکه به مامان مهربونش بره کلا کپ دایی حمیدم بود و این خشونت و سردي ام از اون به
ارث برده بود.پیمان هم با چشماي پف کرده اش به جمعمون پیوست.ینا به درخواست اردلان قرار شد با ماشین
پندار بریم و دیگه دوتا ماشینه نریم ...
هر وقت که کوه میرفتیم بهار و بیتا هم میاومدن ولی اینبار پندار گفت که به خاطر مهمونی که شب دارن
اوناهم نمیان.
ادامه دارد.....
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
#قسمت_سوم
دوستیه بابام با دایی هام به دوران دانشجوییشون برمیگشت . از قدیم باهم دوست بودن.با اینکه دایی حمید
اخلاق تند و خشنی داشت ولی بابام خیلی دوسش داره و بیشتر اوقات باهم هستند ...
طبق معمول کلیدمو جا گذاشته بودم ... احتمال دادم بابا خونه باشه .براي همینم در زدم که بابام در و باز کرد
- سلام دختر بابا ... باز کلید یادت رفت؟
کفشامو در می آوردم که جواب دادم
- کلید بالا رو یادم رفت ببرم.شرمنده
تا وارد خونه شدم صوتشو بوس کردم که دوباره گفت
- اگه خونه نبودم میخواستی چیکار کنی؟!
شصتمو توي دهنم گذاشتم که مثلا دارم درباره یه سوال سخت فکر میکنم
- آهان میرفتم خونه دایی هاي محترم!! مخصوصا پیش زندایی منیر!!
بابا مرموز خندید گفت
- اونم رات داد!!
زدم زیر خنده و گفتم
- واه واه چه حرفا!! اصلا چه معنی میده؟؟
تیکه کلام هاي زندایی منیرم ورد زبونم بود..نمیدونم چرا زندایی همچین از من خوشش نمیاد.گاهی وقتا فکر
میکنم به من آلرژي داره!!شایدم مهمترین دلیلش این بود که زندایی منیر به ظواهر و لباس پوشیدن بی نهایت
اهمیت میداد.در صورتی که من یا همیشه لباسام گشاد بود با چروك!!
بعد اینکه لباسامو عوض کردم روي زمین دراز کشیده بودم که بابا با یه لیوان آب طالبی اومد تو اتاقم ... سر جام
نشستم و لیوان و گرفتم ... اولین قلپی که خوردم جیگرمو حال آورد ... حیلی خنک و تگري بود.
- بابا امروز کلاس نمی ري؟
چرا اتفاقا سه تا شاگرد دارم که بار اولشونه میان!!
یه قلپ دیگه قورت دادم و با خنده گفتم
- پس امروز حسابی تو دردسري؟
بابا پورخند با نمکی زد و گفت
- مگه مثل توئن؟؟ خداروشکر باهوش به نظر میرسن!
الکی اداي گریه دراوردم
- یعنی من خنگم؟؟ داشتیم سعید جون؟
بابا خیلی جدي گفت
- نه!! بلا نسبت خنگ!!
بنده خدا یهو با لحن شاکی گفت
- دختر جون من بابام اومد جلوي چشمم تا به تو ویلون یاد دادم!!
یه کوچولو دلخور شدم .اما رك و پوست کنده گفتم
- تقصیر خودته! من از اول عاشق پیانو بودم! دیدیم که خیلی زود یاد گرفتم ولی ویلون صداش رو اعصابه.تازه
خیلی ام سخته.انگشتام درد میگیره ... .
دست گذاشتم رو نقطه ضعفه بابا ...
- نخیر اصلا هم اینطور نیست ... بگو تنبلم حوصله ندارم وقت بذارم! مگه نه؟؟
بابا حق داشت ویلون خیلی سخت تر از پیانو بود و نیاز به تمرین داشت.منم از اونجایی که خیلی گشاد تشریف
داشتم و کلا آدم بدرد نخوري بودم حسابی با این ساز مشکل داشتم.
تا امتحان کنکور یه ماه بیشتر نمونده بود و من با دیدن درصداي خوشگل و پایینم مطمئن بودم نه آزادمو قبول
میشم نه سراسري..
پنج شنبه بعد نماز صبحم دیگه نخوابیدم و وسایلمو براي کوه پیمایی خانوادگی آماده کردم ... شلوار جین
مشکیمو با مانتوي آزاد و گشادم که نارنجیه خوش رنگی بود پوشیدم.شال سبزمو که سرم انداختم براي احتیاط
هم سویشرت قهوه ایمو برداشتم ... کیف کولی سفیدم پر از تنقلات شده بود..
پله ها پایین می اومدم که مدام بند کفشم بین پام گیر میکرد ... جلوي در ورودي ساختمون واستادم ... بند
کفشمو تو کفشم کردم و وارد حیاط شدم.سلام بلندي گفتم که باعث شد پندار درحالی که داشت شیشه هاي
ماشینشو پاك میکرد نگاهی به سرتا پام انداخت و گفت:
- سلام هویج جان! چه خوشگل شدي امشب!!
کیفمو از روي شونه هام برداشتم و با شیطنت گفتم
- جناب مهربون کیفمو تو ماشین تو بذارم یا تو ماشین اردلان؟
کیفمو از دستم گرفت و گفت
- فرقی نمیکنه! تو دوست داري با کدوم بیاي؟؟
کمی مکث کردم و گفتم:
- من اگه بخوام با اردلان برم منو با این تیپ سوار نمیکنه!
پندار با صداي بلند خندید و گفت:
- چقدرم تو ازش حساب میبري!
دوباره به پاك کردن شیشه هاي ماشینش مشغول شد که نگاهم به کفشاي قهوه ایم افتاد.یکی اش روش گل
نشسته بود و اون یکی تمیز تر به نظر میرسید ... کنار شیر تو حیاط بودم و داشتم کفش هامو میشستم که ...
- سلام دریا! صبح بخیر
سرمو برگردوندم و به اردلان که توي اون لباس ست سورمه اي – سفید خیلی خوشتیپ و جذاب شده بود نگاه
کردم ... نمی دونم چرا با دیدن اردلان زبونم قفل میشد ... هم ازش میترسیدم و هم ... اصلا اونقدر عصا قورت
داده بود که جرئت نمیکردم باهاش شوخی کنم.جواب سلامشو زیر لب دادم واونم بدون اینکه نگام کنه سمت
پندار رفت.به جاي اینکه به مامان مهربونش بره کلا کپ دایی حمیدم بود و این خشونت و سردي ام از اون به
ارث برده بود.پیمان هم با چشماي پف کرده اش به جمعمون پیوست.ینا به درخواست اردلان قرار شد با ماشین
پندار بریم و دیگه دوتا ماشینه نریم ...
هر وقت که کوه میرفتیم بهار و بیتا هم میاومدن ولی اینبار پندار گفت که به خاطر مهمونی که شب دارن
اوناهم نمیان.
ادامه دارد.....
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌹خدایا
شروع سخن نامِ توست
🌹وجودم
به هر لحظه آرامِ توست
🌹دل از
نام و یادت بگیرد قرار
🌹خوشم
چونکه باشی مرا درکنار
🌹 آغاز میکنیم امروزمان را
🌹الـــهی به امیـــدتو
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
شروع سخن نامِ توست
🌹وجودم
به هر لحظه آرامِ توست
🌹دل از
نام و یادت بگیرد قرار
🌹خوشم
چونکه باشی مرا درکنار
🌹 آغاز میکنیم امروزمان را
🌹الـــهی به امیـــدتو
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نیایش صبحگاهی 🍁🍂
🍁خـــــدایا....
💫خداونـــــدا... ای خدایی که
💫یکی از صفاتــــــــــ کبریاییات
💫«هــــــــــو الرفیــــــــــق» است.
💫ای دوستــــــــــ و رفیق ما....
🍁سعادتــــــــــ مصاحبت
💫خــــــــــود را به ما عـــــطا ڪن
💫 و ما را عاقبت به خـــــیر فرما.
💫 غـــمها را از تـــمامی دلها بزدای
💫و تمام بیماریها را شـــــفا بده که
💫تـو شــافی هستی و تــو رحــیمی.
🍁#الهی_آمین
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
🍁خـــــدایا....
💫خداونـــــدا... ای خدایی که
💫یکی از صفاتــــــــــ کبریاییات
💫«هــــــــــو الرفیــــــــــق» است.
💫ای دوستــــــــــ و رفیق ما....
🍁سعادتــــــــــ مصاحبت
💫خــــــــــود را به ما عـــــطا ڪن
💫 و ما را عاقبت به خـــــیر فرما.
💫 غـــمها را از تـــمامی دلها بزدای
💫و تمام بیماریها را شـــــفا بده که
💫تـو شــافی هستی و تــو رحــیمی.
🍁#الهی_آمین
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
﷽
سلام
روزتون پراز خیر و برکت💐
امروز جمعه
٣ آبان ١٣٩٨ ه. ش
٢٦ صفر ١٤۴١ ه.ق
٢۵ اکتبر ٢٠١٩ ميلادى
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
سلام
روزتون پراز خیر و برکت💐
امروز جمعه
٣ آبان ١٣٩٨ ه. ش
٢٦ صفر ١٤۴١ ه.ق
٢۵ اکتبر ٢٠١٩ ميلادى
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌸✨بر چهرہ
پر ز نور مهدے صلواٺ
🌸✨بر جان و دل
صبور مهدے صلواٺ
🌸✨تا امر فرج
شود مهيا بفرسٺ
🌸✨بهر فرج
و ظهور مهدے صلواٺ
🌸✨اللّهم صل علی محمّد
🌸✨و آل محمّد
🌸✨و عجّل فرجهم
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
پر ز نور مهدے صلواٺ
🌸✨بر جان و دل
صبور مهدے صلواٺ
🌸✨تا امر فرج
شود مهيا بفرسٺ
🌸✨بهر فرج
و ظهور مهدے صلواٺ
🌸✨اللّهم صل علی محمّد
🌸✨و آل محمّد
🌸✨و عجّل فرجهم
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سومین روز ابان ماه
🍂سلام صبح پاییزی
☔️جمعه تون با طراوت
🍂و چون صدای باران گوش نواز
🍂بیدارشو همه چیز مهیاست
☔️آرامش صبح، باران پاییزی
🍂و بوی عطر زندگی
🍂دلتون خالی از غصہ
☔️زندگيتون شیرین
🍂دنیا
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
🍂سلام صبح پاییزی
☔️جمعه تون با طراوت
🍂و چون صدای باران گوش نواز
🍂بیدارشو همه چیز مهیاست
☔️آرامش صبح، باران پاییزی
🍂و بوی عطر زندگی
🍂دلتون خالی از غصہ
☔️زندگيتون شیرین
🍂دنیا
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌺کلیپ زیبای صــبــح بخیر🌺
🌺تـقـدیم به شـمــا عـزیـزانـم🌺
🌺روزی پر انرژی داشته باشید🌺
ممنون میشم از کانال خودتون هم حمایت کنید دوستان
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
🌺تـقـدیم به شـمــا عـزیـزانـم🌺
🌺روزی پر انرژی داشته باشید🌺
ممنون میشم از کانال خودتون هم حمایت کنید دوستان
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─