این تصویر رو حتما ذخیره کنید خیلی کاربردیه
روی مارک هر لباسی علائمی هست که میگه این لباس باید چطوری شسته بشه و یا مثلا در زمان اتو کردن نباید از بخار استفاده بشه، تقریبا هیچکس بهش توجه نمیکنه، که باعث میشه بعد از یکبار شستشو اون لباس کلا بافت خودش رو از دست بده.
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
روی مارک هر لباسی علائمی هست که میگه این لباس باید چطوری شسته بشه و یا مثلا در زمان اتو کردن نباید از بخار استفاده بشه، تقریبا هیچکس بهش توجه نمیکنه، که باعث میشه بعد از یکبار شستشو اون لباس کلا بافت خودش رو از دست بده.
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دختران امروز ایران
دختر ۷ساله، کلاس اولی در جشن شکوفههای امروز به همه سوالات خبرنگار رکنا به زبان انگلیسی جواب داد
او ساکن جنوب غرب تهران (منطقه بریانک)است
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
دختر ۷ساله، کلاس اولی در جشن شکوفههای امروز به همه سوالات خبرنگار رکنا به زبان انگلیسی جواب داد
او ساکن جنوب غرب تهران (منطقه بریانک)است
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اینطور که پیداست نژاد این شیر هنوز منقرض نشده و این امید و به باستان شناسان میده که بتوانند راز های جدیدی کشف کنند!
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خانوادهای که برای پیکنیک به پارک اکولوژیک Chipinque کشور مکزیک رفته بودند، با مهمان ناخواندهای روبرو شدند!
یک خرس سیاه روی میز آنها پرید و کل غذایشان را خورد.
مادر آرام ماند و چشمان پسرش را پوشانده تا هیجانی به وجود نیاید و خرس در آرامش آنها را ترک کند.
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
یک خرس سیاه روی میز آنها پرید و کل غذایشان را خورد.
مادر آرام ماند و چشمان پسرش را پوشانده تا هیجانی به وجود نیاید و خرس در آرامش آنها را ترک کند.
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
تلگرام به «سوپراپلیکیشن» تبدیل میشود
🔹 تلگرام رویکردش را در ماههای اخیر اصلاح کرده است تا مسیری مشابه ویچت در پیش بگیرد و به سوپراپلیکیشن تبدیل شود.
🔹 ویچت و سایر سوپراپلیکیشنها، انواع سرویسهای مختلف را یکجا ارائه میدهند تا از اکثر نرمافزارهای دیگر بینیاز شوید.
🔹 تلگرام مشغول کار روی پلتفرمی است که به توسعهدهندگان متفرقه امکان میدهد مینیاپلیکیشن برای تعامل با کاربران بسازند (از بازیها گرفته تا اپلیکیشنهای رستورانی و موارد دیگر).
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
🔹 تلگرام رویکردش را در ماههای اخیر اصلاح کرده است تا مسیری مشابه ویچت در پیش بگیرد و به سوپراپلیکیشن تبدیل شود.
🔹 ویچت و سایر سوپراپلیکیشنها، انواع سرویسهای مختلف را یکجا ارائه میدهند تا از اکثر نرمافزارهای دیگر بینیاز شوید.
🔹 تلگرام مشغول کار روی پلتفرمی است که به توسعهدهندگان متفرقه امکان میدهد مینیاپلیکیشن برای تعامل با کاربران بسازند (از بازیها گرفته تا اپلیکیشنهای رستورانی و موارد دیگر).
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خلقت خداوند را در شکوه و زیبائی این پروانههای فوقالعاده شگفتانگیز، با رنگهای مختلف و بسیار کمیاب ببینید ❤️
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
لحظه تحویل پیراهن رونالدو به فاطمه حمامی، توسط تکاور کلاه سبز ارتش.
این همون پیراهن رونالدوعه که مسئولین تیم پرسپولیس از فاطمه گرفته بودن!!!
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
این همون پیراهن رونالدوعه که مسئولین تیم پرسپولیس از فاطمه گرفته بودن!!!
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#نیایش_شبانگاهی
🌼الهـی
🍃تو این
🌼شب زیبـا
🍃هیـچ قـلبى
🌼گرفتـه نباشه
🍃و هر چى خوبیه
🌼خداست براى همه
🍃خوبان رقم بخوره
🌼آرامـــــش مهمـــــون
🍃همیشــــگى دلاتـــــون
💫امشب بهترینها را براتون آرزو دارم
شبتون بخیر در پناه خدای مهربون💫
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
🌼الهـی
🍃تو این
🌼شب زیبـا
🍃هیـچ قـلبى
🌼گرفتـه نباشه
🍃و هر چى خوبیه
🌼خداست براى همه
🍃خوبان رقم بخوره
🌼آرامـــــش مهمـــــون
🍃همیشــــگى دلاتـــــون
💫امشب بهترینها را براتون آرزو دارم
شبتون بخیر در پناه خدای مهربون💫
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍁در این شب پاییزی
🍂دعا میڪنم
🍁شبتون پر امید
🍂عشقتون خدا
✨زندگیتون پویا
🍁و لحظہ هاتون پر از آرامش باشہ.
🍁زندگیتون پر از آدمهای خوب
🍂و امضاء خدا پای تک تک آرزوهاتون
شبتون بخیر ✨🍁
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
🍂دعا میڪنم
🍁شبتون پر امید
🍂عشقتون خدا
✨زندگیتون پویا
🍁و لحظہ هاتون پر از آرامش باشہ.
🍁زندگیتون پر از آدمهای خوب
🍂و امضاء خدا پای تک تک آرزوهاتون
شبتون بخیر ✨🍁
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آرام بگیر!
گاهی باید یک دایره بکشی
و بنشینی درونش،
بگذار به حال خودش زندگی را
و هیاهوی آدم ها را...
بنشین کنار سکوتت
و یک فنجان چای به خودت تعارف کن.
شبتون آروم
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
گاهی باید یک دایره بکشی
و بنشینی درونش،
بگذار به حال خودش زندگی را
و هیاهوی آدم ها را...
بنشین کنار سکوتت
و یک فنجان چای به خودت تعارف کن.
شبتون آروم
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
هیچوقت نقاش خوبی نخواهم شد
امشب دلی را کشیدم
شبیه نیمه سیبی
که به خاطـر لرزش دستانم
زیر اواری از رنگ ها
ناپدید ماند....
#شب_بخیر
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
امشب دلی را کشیدم
شبیه نیمه سیبی
که به خاطـر لرزش دستانم
زیر اواری از رنگ ها
ناپدید ماند....
#شب_بخیر
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
#در_مسير_باد_بمان
قسمت صد و هفدهم
جوابشو ندادم،رومو برگرداندم.....روی زمین دولا شد،چانه امو باغیظ گرفت وسرمو که بالا گرفت،گفت:گفتم ازت متنفرم ......از خودت و اون نطفه حرومزاده ات!!!نمیزارم زنده بمونین!!!باید جلو چشمای سهیل بلایی سرت بیارم که مرغای آسمونم به حالت گریه کنن.....
ترس وتشویش،به وجودم اومد،داشتم میلرزیدم،چشمای نگرانمو به سهیل دوختم ،اونم نگران ومظطرب نشان میداد!!با صدای لرزانم گفتم:این راهش نیست!!
به قهقهه خندید وگفت:پس چه راهی درسته؟!!...بگو میشنوم.....
چشمام بازم داشت ،از اشک پر میشد!!!انگار بند دلم داشت پاره میشد؛لگدی که به پهلوم زد،بیشتر از پیش،حالمو بد کرد،به خودم پیچیدم،اما لگد محکم دیگه ایی که زد....هوارمو ،بلند کرد ؛سرمو که بلند کردم دیدم سهیل محکم داره خودشو تکون میده وسعی داره حرفی بزنه،مهشید به سمتش رفت،چسب دور دهانشو محکم کشید ،سهیل فی الفور،داد زد:عوضی......آشغال،منم ازت متنفرم!!
مهشید،باانزجار سهیلو نگاه کرد،چشماش غمگین شدن،اما میخواست اینطور وانمود نکنه وگفت:دیگه تموم شد سهیل...هرچی که بینمون بود تموم شد!!!ولی من نمیزارم تو با عروس جوونت باهم زندگی کنین....تو هنوز مهشیدو نشناختی!!
سهیل داد زد:دستمو وا کن مهشید!!.....بخدا بیچاره ات میکنم!!
مهشید پوزخندزنان،گفت:تو منو بیچاره میکنی؟!هه......!!فعلا که افسار دست منه.....
سهیل خواست از جاش بلند بشه،قبل از اینکه ،دومردی که روی سرش بودن،اقدامی کنن،مهشید با حرکتی اسلحه ایی رو که زیر پیراهنش مخفی کرده بود بیرون کشید وبه سمت بالا شلیک کرد!!!یکی از لامپ هایی که به لوستر وصل بود شکست!!!صدای مهیبی تو خونه پیچید،از ترس شوکه شدم،به خودم پیچیدم،سهیلم مثل من شوکه شد!!!خدای من مهشید اسلحه داشت!!قطرات اشکم،مثل فواره،از چشمام فرو می چکید!!سهیل با تمام قوا داد زد:مهشید تمومش کن!!هربلایی میخوای سرم بیار،ولی....به زویا کاری نداشته باش....
سهیل عاجزانه والتماس گونه ،ادامه داد:خواهش میکنم!!....زویا تحملشو نداره....اذیتش نکن!!
مهشید باخشم به سمتش هجوم برد،یاخدا!!!از ترس چشمامو بستم؛ولی شنیدم که داره میگه:اتفاقأ من میخوام تو عذاب کشیدنشو ببینی!!...تویی که اصلا منو نمیدیدی......والان داری واسه این دختر گیس بریده اینجوری ازم التماس میکنی که کاریش نداشته باشم!!!.
چشمامو باز کردم،دیدم روبروی سهیل ایستاده،هنوز اسلحه شو بدست داره؛توی دلم انگار رخت میشستن،تمام بدنم یخ بود،سهیل نگام کرد وباصدای بلند گفت:زویا تحمل کن .....نگران نباش همه چی درست میشه،بخدا همه این روزای لعنتیو برات جبران میکنم....
بادستام جلو چشمامو گرفتم وگریستم؛مهشید خشمش به اوج رسید،اصلأ قادر نبود،محبت سهیلو نسبت به من ببینه!!به سمت من یورش آورد،چشمامو بستم،خودمو برای هرچیزی آماده کردم،حتی مرگ!!!اما وزن سنگینشو احساس کردم،منو به زمین هل داد،نقش بر زمینم کرد ودو سه باری با مشت، توی صورتم کوبید،بعد....بازم توی پهلو وشکمم ضربه زد!!دردم هر لحظه داشت بیشتر وبیشتر میشد!!دیگه صدای اطرافمو کم میشنیدم!!چشمامو رو هم گذاشتم،بازم صدای شلیک شنیدم،انگار داشتم از خواب عمیق می پریدم!!پلکامو از هم گشودم،به اطرافم نگاه کردم،باتکانی که خوردم،توی دلم یخ کرد!!استخونام داشتن تیر میکشیدن،پاهام سنگین شدن!؛خودمو جم کردم....هنوز نمیدونستم چی شده؛یک آن سهیلو دیدم که با اون دومرد تنومند درگیر شده،مهشید داد کشید وگفت:ولش کنین!!اسلحه اش توی دستش بود ودستای سهیل باز بود،از حصار اون دو مرد که بیرون اومد،به سمت من دوید،با ناباوری نگام کرد!!زیر سرمو بادستش بلند کردمثل یه تکه چوب ،خشک وبی رمق شده بودم!!به سختی نفس میکشیدم.....زیر لب نالیدم:سهیل .....!!!دارم میمیرم!!
پیشانی امو بوسه زد وگفت:چیزی نیست عزیزم...نگران نباش!!
بازم صدای شلیک اومد!!!نمیدونم به کجا زد،چشمای سهیل زاغ شد!!قلبم نزدیک بو بیاد تو دهنم!!
هنوز نمیدونستم به سهیل شلیک کرده یانه؟!!گریه کنان سهیلو به آغوش گرفتم ونالیدم:سهیل...چی
شد؟!!
ادامه دارد....
نویسنده : #خانم_بهار_سلطاني
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
قسمت صد و هفدهم
جوابشو ندادم،رومو برگرداندم.....روی زمین دولا شد،چانه امو باغیظ گرفت وسرمو که بالا گرفت،گفت:گفتم ازت متنفرم ......از خودت و اون نطفه حرومزاده ات!!!نمیزارم زنده بمونین!!!باید جلو چشمای سهیل بلایی سرت بیارم که مرغای آسمونم به حالت گریه کنن.....
ترس وتشویش،به وجودم اومد،داشتم میلرزیدم،چشمای نگرانمو به سهیل دوختم ،اونم نگران ومظطرب نشان میداد!!با صدای لرزانم گفتم:این راهش نیست!!
به قهقهه خندید وگفت:پس چه راهی درسته؟!!...بگو میشنوم.....
چشمام بازم داشت ،از اشک پر میشد!!!انگار بند دلم داشت پاره میشد؛لگدی که به پهلوم زد،بیشتر از پیش،حالمو بد کرد،به خودم پیچیدم،اما لگد محکم دیگه ایی که زد....هوارمو ،بلند کرد ؛سرمو که بلند کردم دیدم سهیل محکم داره خودشو تکون میده وسعی داره حرفی بزنه،مهشید به سمتش رفت،چسب دور دهانشو محکم کشید ،سهیل فی الفور،داد زد:عوضی......آشغال،منم ازت متنفرم!!
مهشید،باانزجار سهیلو نگاه کرد،چشماش غمگین شدن،اما میخواست اینطور وانمود نکنه وگفت:دیگه تموم شد سهیل...هرچی که بینمون بود تموم شد!!!ولی من نمیزارم تو با عروس جوونت باهم زندگی کنین....تو هنوز مهشیدو نشناختی!!
سهیل داد زد:دستمو وا کن مهشید!!.....بخدا بیچاره ات میکنم!!
مهشید پوزخندزنان،گفت:تو منو بیچاره میکنی؟!هه......!!فعلا که افسار دست منه.....
سهیل خواست از جاش بلند بشه،قبل از اینکه ،دومردی که روی سرش بودن،اقدامی کنن،مهشید با حرکتی اسلحه ایی رو که زیر پیراهنش مخفی کرده بود بیرون کشید وبه سمت بالا شلیک کرد!!!یکی از لامپ هایی که به لوستر وصل بود شکست!!!صدای مهیبی تو خونه پیچید،از ترس شوکه شدم،به خودم پیچیدم،سهیلم مثل من شوکه شد!!!خدای من مهشید اسلحه داشت!!قطرات اشکم،مثل فواره،از چشمام فرو می چکید!!سهیل با تمام قوا داد زد:مهشید تمومش کن!!هربلایی میخوای سرم بیار،ولی....به زویا کاری نداشته باش....
سهیل عاجزانه والتماس گونه ،ادامه داد:خواهش میکنم!!....زویا تحملشو نداره....اذیتش نکن!!
مهشید باخشم به سمتش هجوم برد،یاخدا!!!از ترس چشمامو بستم؛ولی شنیدم که داره میگه:اتفاقأ من میخوام تو عذاب کشیدنشو ببینی!!...تویی که اصلا منو نمیدیدی......والان داری واسه این دختر گیس بریده اینجوری ازم التماس میکنی که کاریش نداشته باشم!!!.
چشمامو باز کردم،دیدم روبروی سهیل ایستاده،هنوز اسلحه شو بدست داره؛توی دلم انگار رخت میشستن،تمام بدنم یخ بود،سهیل نگام کرد وباصدای بلند گفت:زویا تحمل کن .....نگران نباش همه چی درست میشه،بخدا همه این روزای لعنتیو برات جبران میکنم....
بادستام جلو چشمامو گرفتم وگریستم؛مهشید خشمش به اوج رسید،اصلأ قادر نبود،محبت سهیلو نسبت به من ببینه!!به سمت من یورش آورد،چشمامو بستم،خودمو برای هرچیزی آماده کردم،حتی مرگ!!!اما وزن سنگینشو احساس کردم،منو به زمین هل داد،نقش بر زمینم کرد ودو سه باری با مشت، توی صورتم کوبید،بعد....بازم توی پهلو وشکمم ضربه زد!!دردم هر لحظه داشت بیشتر وبیشتر میشد!!دیگه صدای اطرافمو کم میشنیدم!!چشمامو رو هم گذاشتم،بازم صدای شلیک شنیدم،انگار داشتم از خواب عمیق می پریدم!!پلکامو از هم گشودم،به اطرافم نگاه کردم،باتکانی که خوردم،توی دلم یخ کرد!!استخونام داشتن تیر میکشیدن،پاهام سنگین شدن!؛خودمو جم کردم....هنوز نمیدونستم چی شده؛یک آن سهیلو دیدم که با اون دومرد تنومند درگیر شده،مهشید داد کشید وگفت:ولش کنین!!اسلحه اش توی دستش بود ودستای سهیل باز بود،از حصار اون دو مرد که بیرون اومد،به سمت من دوید،با ناباوری نگام کرد!!زیر سرمو بادستش بلند کردمثل یه تکه چوب ،خشک وبی رمق شده بودم!!به سختی نفس میکشیدم.....زیر لب نالیدم:سهیل .....!!!دارم میمیرم!!
پیشانی امو بوسه زد وگفت:چیزی نیست عزیزم...نگران نباش!!
بازم صدای شلیک اومد!!!نمیدونم به کجا زد،چشمای سهیل زاغ شد!!قلبم نزدیک بو بیاد تو دهنم!!
هنوز نمیدونستم به سهیل شلیک کرده یانه؟!!گریه کنان سهیلو به آغوش گرفتم ونالیدم:سهیل...چی
شد؟!!
ادامه دارد....
نویسنده : #خانم_بهار_سلطاني
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
Bi Tafavoti
Ali ZandVakili
آنچه زندگی را غنی میسازد چیزهایی نیستند که به آن اضافه میکنید، بلکه چیزهایی هستند که از آن حذف میکنید.
📕 هنر خوب زندگی کردن
✍🏻 #رولف_دوبلی
#شب_خوش❤️
تادرودی دیگربدرود🌙🌟
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
📕 هنر خوب زندگی کردن
✍🏻 #رولف_دوبلی
#شب_خوش❤️
تادرودی دیگربدرود🌙🌟
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💫با یاد و نام خدای مهربان،
🍁آغاز میکنیم روزمان را
💫زیرا ياد و نام خدا؛
🍁عقل را آرامش مى دهد،
💫دل را روشن مى كند،
🍁و رحمت او را فرود مىآورد ..
الهی به امید تو
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
🍁آغاز میکنیم روزمان را
💫زیرا ياد و نام خدا؛
🍁عقل را آرامش مى دهد،
💫دل را روشن مى كند،
🍁و رحمت او را فرود مىآورد ..
الهی به امید تو
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سـ🍁ـلام
روزتون پراز خیر و برکت 🍁
🗓 امروز پنجشنبه
☀️ ٦ مهر ١۴٠٢ ه. ش
🌙 ١٢ ربیع الاول ١۴۴۵ ه.ق
🌲 ٢٨ سپتامبر ٢٠٢٣ ميلادی
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍁یک ســـــلام پـاییـزی،
🕊به تڪتڪ شمـاعـزیزان همـراه
🍁صبح آخر هفته تـون زیبـا
🕊امروزتـون
🍁 پـر از خـوشـی و شـادے
🍁امیـدوارم
🕊یـڪ صبـح پاییـزی قشـنگ
🍁یڪ روز عـالی و
🕊سـرشـار از بـرکـت و موفقـیت
🍁داشـتـه باشـیــد
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍁زندگی زیباست
🍂و هر روزش آغازی دوباره
🍁برای استفاده از فرصتها
🍂و جبران گذشته
🍁میتوان خاطراتی
🍂خوب در ذهن حک کرد
🍁و باقی را فراموش کرد
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بزرگی میگفت؛
زنده بودن حرکتی است افقی،
از گهواره تا گور.
اما زندگی کردن حرکتی است عمودی،
از فرش تا عرش.
زندگی یک تداوم بی نهایت اکنون هاست ...
ماموریت ما در زندگی " بی مشکل زیستن " نیست،
" با انگیزه زیستن " است ...
" سلطان دلها " باش، اما دل نشکن ...
پله بساز، اما از کسی بالا نرو ...
دورت را شلوغ کن،
اما در شلوغی ها خودت را گم نکن ...
" طلا " باش، اما خاکی
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍁توڪل یعنے اجازه دادن به خداوند
🍂ڪه خودش تصمیم بگیرد!
🍂تو فقط بخواه و آرزو ڪن
🍁اما پیشاپیش شاد باش!
🍂و ایمان داشته باش ڪه رویاهایت
🍂هم چون بارانے در حال فرو ریختنند!
🍁پیشاپےش شاد باش و شڪر گذار
🍂چرا ڪه خداوند نه به قدر رویاها
🍂بلڪه به اندازه ایمان و اطمینان
🍁توست ڪه مے بخشد!
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─
🍂ڪه خودش تصمیم بگیرد!
🍂تو فقط بخواه و آرزو ڪن
🍁اما پیشاپیش شاد باش!
🍂و ایمان داشته باش ڪه رویاهایت
🍂هم چون بارانے در حال فرو ریختنند!
🍁پیشاپےش شاد باش و شڪر گذار
🍂چرا ڪه خداوند نه به قدر رویاها
🍂بلڪه به اندازه ایمان و اطمینان
🍁توست ڪه مے بخشد!
─┅─═इई 🍂🍁🍂🍁ईइ═─┅─
❤️ @Harf_zendegi ❤️
─┅─═इई 🍁🍂🍁🍂ईइ═─┅─