This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگر گاز کربن دی اکسید را میتوانستیم ببینیم ، دنیا را اینگونه میدیدیم.
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ایشون خانم هیلتون هستند، از بچگی بدون دست و پا به دنیا اومدن، اما بقول خودشون “با بقیه فرقی نداشتن!” عضو تیم راگبی دبیرستانشون بودن و حالا در 30 سالگی یک بدنساز حرفه ای!
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
✍🏼 نیایش شبانگاهی
💞 الهی......🙏
اكنون متبسم وآرام با چشماني سر ريز از اشك وشعف مي نگريم و انگار كسي در دلمان مي خواند :
اگر تنها ترين تنها شوم ،باز توهستي !
آري تو كه از پدر ومادر بر من مهربان تري ! اي عزيز ماندني !
اي ناب سخت ياب...
تو يگانه شاهد شريفي بر لحظه لحظه هاي رنج من !
اي خوب خواستني !
اكنون دستان دردمند و نيازمند خويش را بر آستان نيلوفرينت مي گشاييم
از تو براي همسايه مان كه نان ما را ربود نان !
براي ياراني كه دل ما را شكستند ،مهرباني
براي عزيزاني كه روح ما را آزردند بخشش !
و براي خويشتن خويش ، آگاهي ،
عشق وعشق وعشق
مي طلبيم!
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
💞 الهی......🙏
اكنون متبسم وآرام با چشماني سر ريز از اشك وشعف مي نگريم و انگار كسي در دلمان مي خواند :
اگر تنها ترين تنها شوم ،باز توهستي !
آري تو كه از پدر ومادر بر من مهربان تري ! اي عزيز ماندني !
اي ناب سخت ياب...
تو يگانه شاهد شريفي بر لحظه لحظه هاي رنج من !
اي خوب خواستني !
اكنون دستان دردمند و نيازمند خويش را بر آستان نيلوفرينت مي گشاييم
از تو براي همسايه مان كه نان ما را ربود نان !
براي ياراني كه دل ما را شكستند ،مهرباني
براي عزيزاني كه روح ما را آزردند بخشش !
و براي خويشتن خويش ، آگاهي ،
عشق وعشق وعشق
مي طلبيم!
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
چه خوبست قبل از خواب
زمـزمه کنیـم خدایا
آخر و عاقبت کارهای ما را
ختم به خیر کن
آرامـش شب نصیبتان
فردایتان پراز خیروبرکت
شبتون منور به نور خدا
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
زمـزمه کنیـم خدایا
آخر و عاقبت کارهای ما را
ختم به خیر کن
آرامـش شب نصیبتان
فردایتان پراز خیروبرکت
شبتون منور به نور خدا
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
• کاش
چون برگِ خزان رقصِ مرا
نیمه شب "ماه" تماشا می کرد
در دلِ باغچه ی خانه ی تو
شورِ من،
ولوله برپا می کرد.
#فروغ_فرخزاد
❤️شبتون پر از عشق....✨🌒
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
چون برگِ خزان رقصِ مرا
نیمه شب "ماه" تماشا می کرد
در دلِ باغچه ی خانه ی تو
شورِ من،
ولوله برپا می کرد.
#فروغ_فرخزاد
❤️شبتون پر از عشق....✨🌒
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
الهی تو این شب زیبـا
هیـچ قلبى گرفته نباشه
وهرچى خوبیه خداست براى همه
خوبان رقم بخـوره آرامــــــش مهمــون
همیشـــــگى دلاتـــــون
امشب بهترینها را براتون آرزو دارم
شبتون آروم
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
هیـچ قلبى گرفته نباشه
وهرچى خوبیه خداست براى همه
خوبان رقم بخـوره آرامــــــش مهمــون
همیشـــــگى دلاتـــــون
امشب بهترینها را براتون آرزو دارم
شبتون آروم
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
رمان #در_غم_خود_شادم_2
قسمت 81
منم که صد دفعه گفتم اما واسه راحت شدن خیال تو بازم میگم که تموم رفتارهای گند این مدتم رو جبران می کنم، قول میدم که دیگه هیچ وقت این جور اتفاق ها تکرار نشه، قول میدم همه کار بکنم که تو باهام خوشبخت بشی. حالا حرف آخر با توئه. اگه با تموم این چیزایی که گفتم حرفت نخواستنه، همین فردا و یا حتی همین امشب اون صیغه رو فسخ میکنیم، اگه هم حرفت موندنه که میشی خانوم خونهام، میشی رنگ واسه زندگی همیشه سیاهم، میشی انگیزه برای زندگی همیشه کسل کننده و تکراری من، میشی اکسیژن واسه این ریه مریضم. فقط منو از این برزخ بلاتکلیفی نجات بده.
پارسا سکوت کرد و این بار ارغوان خیره به او ماند. چه قدر حرف هایش آرامش داشت، چه قدر حرفهایش قشنگ بود و رنگ و بوی صداقت و عشق می داد.
هیچ گاه فکر نمی کرد چنین حرف هایی را از پارسای همیشه خشک و جدی بشنود. یعنی عشق به ارغوان بود که این قدر او را تغییر داده بود؟
یاد حرف سینا افتاد که می گفت کسی که حرفش حرف است و از کارش پشیمان و از همه مهمتر آن قدر هم عشقش در تمام رگ هایش نشسته، ارزش یک بار فرصت دادن و بخشیدن را دارد.
- خب من خیلی فکر کردم این مدت رو.
پارسا با نگاه منتظرش او را به ادامه دادن تشویق کرد.
لحن ارغوان پر از اندوه و ناراحتی شد.
- می خواستم بهت فرصت بدم و ببخشمت اما خب چه جوری بگم...
حرفش را قطع کرد و پارسا سر ارغوان را از
روی پایش بلند کرد و خودش هم از جا برخاست.
- دیگه هیچی نمی خوام بشنوم، الانم برو تو، هوا یه کم سرد شده.
لحنش صد و هشتاد درجه تغییر کرده و جدی شده بود.
ارغوان خندهاش گرفت و طاقت نیاورد بیش از آن اذیتش کند و ناراحتیاش را ببیند.
- نمی خوای ادامه یحرفم رو بشنوی؟
پارسا که رویش را برگردانده بود و لبخندش را ندید، با همان لحن خشک و سردش گفت: ادامه حرفات مشخصه.
ارغوان ابرویی بالا انداخت و لبخندی خبیث روی لبش نشاند.
- ولی من می خوام حرفم رو کامل کنم.
پارسا با کلافگی نفسی کشید و حرص زد: خیلی خب، کامل کن.
- میخواستم بهت فرصت بدم و ببخشمت اما تصمیم گرفتم که...
با هیجان ادامه داد: که این فرصت رو بهت بدم چون نمی تونم تو رو دوست نداشته باشم، تویی که جون و نفس من شدی.
پارسا طوری سرش را برگرداند که حس کرد گردنش رگ به رگ شده. با سرعت سمتش رفت و دوباره کنار او که حالا او هم نشسته بود، جای گرفت.
- چی گفتی؟ یه بار دیگه بگو.
ارغوان با شیطنت لبخندی زد و سرش را به طرفین تکان داد.
- من حرفم رو یه بار تکرار می کنم.
پارسا با حرص صدایش زد و ارغوان به خنده افتاد.
از خنده ارغوان او هم لبخندی زد و تهدید آمیز پرسید: که حالا منو سرکار میذاری؟ منو اذیت می کنی؟ آره؟
ارغوان با همان خندهی شیطنت آمیز اما دلنشین و زیبایش بلهی کشیدهای گفت که با خیزی که پارسا به یکباره سمتش برداشت، با خنده جیغ خفهای کشید و پارسا محکم در آغوشش گرفت.
کنار گوشش زمزمه کرد: در ضمن من کاری ندارم که تو هر حرفی رو چند بار تکرار می کنی اما دوست دارم رو باید هر روز واسم تکرار کنی.
ارغوان با همان لبخندش، خیره به او شد. مگر
می توانست دوستش نداشته باشد و بدون او زندگی کند؟ اصلا اگر پارسا نبود به چه چیز زندگی باید دلخوش میکرد؟
- ارغوان؟
- جانم؟
- میخوای بدونی من چه وقتهایی بهت فکر میکنم؟
دست پیش برد و طرهای از موهایش را کنار زد.
- موقع خواب، زمان بیداری، هر وقت که حالم خوبه یا حالم گرفتهست، هر وقت که خوشحالم یا عصبیام، خلاصه کنم برات، تا وقتی که نفس دارم، من بهت فکر می کنم.
خیره به سیاهی شب چشمانش شد و اعتراف کرد که سیاهی شب با آن همه ستارههای درخشان نیز به اندازهی چشمان او زیبا نیست!
- ارغوان گاهی زندگی خیلی سخت و غیر قابل تحمل میشه. می دونی چه وقتایی؟ دقیقا همون لحظههایی که تو کنارم نیستی.
نویسنده : فاطمه احمدی
ادامه دارد......
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
قسمت 81
منم که صد دفعه گفتم اما واسه راحت شدن خیال تو بازم میگم که تموم رفتارهای گند این مدتم رو جبران می کنم، قول میدم که دیگه هیچ وقت این جور اتفاق ها تکرار نشه، قول میدم همه کار بکنم که تو باهام خوشبخت بشی. حالا حرف آخر با توئه. اگه با تموم این چیزایی که گفتم حرفت نخواستنه، همین فردا و یا حتی همین امشب اون صیغه رو فسخ میکنیم، اگه هم حرفت موندنه که میشی خانوم خونهام، میشی رنگ واسه زندگی همیشه سیاهم، میشی انگیزه برای زندگی همیشه کسل کننده و تکراری من، میشی اکسیژن واسه این ریه مریضم. فقط منو از این برزخ بلاتکلیفی نجات بده.
پارسا سکوت کرد و این بار ارغوان خیره به او ماند. چه قدر حرف هایش آرامش داشت، چه قدر حرفهایش قشنگ بود و رنگ و بوی صداقت و عشق می داد.
هیچ گاه فکر نمی کرد چنین حرف هایی را از پارسای همیشه خشک و جدی بشنود. یعنی عشق به ارغوان بود که این قدر او را تغییر داده بود؟
یاد حرف سینا افتاد که می گفت کسی که حرفش حرف است و از کارش پشیمان و از همه مهمتر آن قدر هم عشقش در تمام رگ هایش نشسته، ارزش یک بار فرصت دادن و بخشیدن را دارد.
- خب من خیلی فکر کردم این مدت رو.
پارسا با نگاه منتظرش او را به ادامه دادن تشویق کرد.
لحن ارغوان پر از اندوه و ناراحتی شد.
- می خواستم بهت فرصت بدم و ببخشمت اما خب چه جوری بگم...
حرفش را قطع کرد و پارسا سر ارغوان را از
روی پایش بلند کرد و خودش هم از جا برخاست.
- دیگه هیچی نمی خوام بشنوم، الانم برو تو، هوا یه کم سرد شده.
لحنش صد و هشتاد درجه تغییر کرده و جدی شده بود.
ارغوان خندهاش گرفت و طاقت نیاورد بیش از آن اذیتش کند و ناراحتیاش را ببیند.
- نمی خوای ادامه یحرفم رو بشنوی؟
پارسا که رویش را برگردانده بود و لبخندش را ندید، با همان لحن خشک و سردش گفت: ادامه حرفات مشخصه.
ارغوان ابرویی بالا انداخت و لبخندی خبیث روی لبش نشاند.
- ولی من می خوام حرفم رو کامل کنم.
پارسا با کلافگی نفسی کشید و حرص زد: خیلی خب، کامل کن.
- میخواستم بهت فرصت بدم و ببخشمت اما تصمیم گرفتم که...
با هیجان ادامه داد: که این فرصت رو بهت بدم چون نمی تونم تو رو دوست نداشته باشم، تویی که جون و نفس من شدی.
پارسا طوری سرش را برگرداند که حس کرد گردنش رگ به رگ شده. با سرعت سمتش رفت و دوباره کنار او که حالا او هم نشسته بود، جای گرفت.
- چی گفتی؟ یه بار دیگه بگو.
ارغوان با شیطنت لبخندی زد و سرش را به طرفین تکان داد.
- من حرفم رو یه بار تکرار می کنم.
پارسا با حرص صدایش زد و ارغوان به خنده افتاد.
از خنده ارغوان او هم لبخندی زد و تهدید آمیز پرسید: که حالا منو سرکار میذاری؟ منو اذیت می کنی؟ آره؟
ارغوان با همان خندهی شیطنت آمیز اما دلنشین و زیبایش بلهی کشیدهای گفت که با خیزی که پارسا به یکباره سمتش برداشت، با خنده جیغ خفهای کشید و پارسا محکم در آغوشش گرفت.
کنار گوشش زمزمه کرد: در ضمن من کاری ندارم که تو هر حرفی رو چند بار تکرار می کنی اما دوست دارم رو باید هر روز واسم تکرار کنی.
ارغوان با همان لبخندش، خیره به او شد. مگر
می توانست دوستش نداشته باشد و بدون او زندگی کند؟ اصلا اگر پارسا نبود به چه چیز زندگی باید دلخوش میکرد؟
- ارغوان؟
- جانم؟
- میخوای بدونی من چه وقتهایی بهت فکر میکنم؟
دست پیش برد و طرهای از موهایش را کنار زد.
- موقع خواب، زمان بیداری، هر وقت که حالم خوبه یا حالم گرفتهست، هر وقت که خوشحالم یا عصبیام، خلاصه کنم برات، تا وقتی که نفس دارم، من بهت فکر می کنم.
خیره به سیاهی شب چشمانش شد و اعتراف کرد که سیاهی شب با آن همه ستارههای درخشان نیز به اندازهی چشمان او زیبا نیست!
- ارغوان گاهی زندگی خیلی سخت و غیر قابل تحمل میشه. می دونی چه وقتایی؟ دقیقا همون لحظههایی که تو کنارم نیستی.
نویسنده : فاطمه احمدی
ادامه دارد......
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
WWW.3SALE.IR
Javad Moghadam
شبتون پرازعشــ❤️ــــق وامید❤️😍
تادرودی دیگربدرود🌙🌟
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
تادرودی دیگربدرود🌙🌟
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ
با توکل به اسم اعظمت
میگشایيم دفتر امروزمان را
باشد که در پایان روز مُهر تایید
بندگی زینت بخش دفترمان باشد
الهی به امید
تو برای شروع روز پُر برکت
#صبح آدینه_تون_بخیر
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
با توکل به اسم اعظمت
میگشایيم دفتر امروزمان را
باشد که در پایان روز مُهر تایید
بندگی زینت بخش دفترمان باشد
الهی به امید
تو برای شروع روز پُر برکت
#صبح آدینه_تون_بخیر
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سـ🌸ـلام
روزتون پراز خیر و برکت
🗓 امروز جمعه
☀️ ١١ شهریور ١۴٠١ ه. ش
🌙 ۵ صفر ١۴۴۴ ه.ق
🌲 ٢ سپتامبر ٢٠٢٢ ميلادى
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
روزتون پراز خیر و برکت
🗓 امروز جمعه
☀️ ١١ شهریور ١۴٠١ ه. ش
🌙 ۵ صفر ١۴۴۴ ه.ق
🌲 ٢ سپتامبر ٢٠٢٢ ميلادى
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سلام جمعه 🌺 11 شهریور ماه تون
مبارک
دوستان خوبم🌹🍃
آدینه تون پر از خوشی
امیدوارم
یه روزعالی کنار
خانواده و دوستان
داشته باشید 🌼🍃
و امروز یکی از
بهترین جمعه های
زندگیتون باشه🌴
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
مبارک
دوستان خوبم🌹🍃
آدینه تون پر از خوشی
امیدوارم
یه روزعالی کنار
خانواده و دوستان
داشته باشید 🌼🍃
و امروز یکی از
بهترین جمعه های
زندگیتون باشه🌴
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
❣گاهی وقتا باید یه نقطه بذاری ...
باز شروع کنی ، باز بخندی ، باز بجنگی
باز بیفتی و محکمتر پاشی !
گاهی باید یه لبخند خوشگل به همه تلخیا بزنی و بگی :
مرسی که یادم دادین جز خودم کسی به دادم نمیرسه...🪴
#حس_خوب
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
باز شروع کنی ، باز بخندی ، باز بجنگی
باز بیفتی و محکمتر پاشی !
گاهی باید یه لبخند خوشگل به همه تلخیا بزنی و بگی :
مرسی که یادم دادین جز خودم کسی به دادم نمیرسه...🪴
#حس_خوب
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
چقدر پاییز می خواهد دلم
کمی برگریزان می خواهد دلم
عطر نارنگی و
آفتاب نیمه جان پاییز میخواهد دلم
کمی باران و
قدم زدنهای ریز ریز میخواهد دلم
گوش کن…صدای نفسهای پاییز را میشنوی؟!❤️😍
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
کمی برگریزان می خواهد دلم
عطر نارنگی و
آفتاب نیمه جان پاییز میخواهد دلم
کمی باران و
قدم زدنهای ریز ریز میخواهد دلم
گوش کن…صدای نفسهای پاییز را میشنوی؟!❤️😍
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روزِ شادیست بیا تا هَمِگان یار شویم
دست با هم بِدَهیم و بَرِ دِلْدار شویم
روزِ آن است که خوبان همه در رَقص آیند
ما بِبَندیم دُکانها همه بیکار شویم
👤مولانا
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
دست با هم بِدَهیم و بَرِ دِلْدار شویم
روزِ آن است که خوبان همه در رَقص آیند
ما بِبَندیم دُکانها همه بیکار شویم
👤مولانا
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
❣کـارهایی را بکن که دوست داری،
جوری بـاش که دوست داری
و راهی را بـرو که حالت را بهتر می کند.
به اینکه دیگران دربـاره تو چه فکری می کنند،
فكر نكن ما اینجا نیستیم که بـاب میل دنيا و دیگران باشیم.
ما آمده ایم تا خودمـان،
تعبير رویـاهای خودمان، و برای خودمان باشیم
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
جوری بـاش که دوست داری
و راهی را بـرو که حالت را بهتر می کند.
به اینکه دیگران دربـاره تو چه فکری می کنند،
فكر نكن ما اینجا نیستیم که بـاب میل دنيا و دیگران باشیم.
ما آمده ایم تا خودمـان،
تعبير رویـاهای خودمان، و برای خودمان باشیم
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄
❤️ @Harf_zendegi ❤️
┄┄┅┅✿🍃❀🌸🌸❀🍃✿┅┅┄┄