چشم جادوش دل از گوشهنشینان دزدد
زلف هندوش ز صد صومعه ایمان دزدد
هیچ معلوم نشد ملت او رهزن چیست
که همان دین و دل از گبر و مسلمان دزدد
گر به گلزار عذارش برسد باد صبا
از رخش گل ز خطش سنبل و ریحان دزدد
زان حبا پیشه بدزدیده نگاهی که رسید
این گلی نیست که هر کس ز گلستان دزدد
آنقدر خواست دلم شیوهی عیاری را
که ازان لب نمکی بلکه نمکدان دزدد
دست برد و ستم نفس ز شیطان بیش است
ما ازان غافل و او حیله ز شیطان دزدد
نگذاری که کند نفس مسخر دل را
همچو دیوی که نگین را ز سلیمان دزدد
در ریاضی که کند ناطقهام عشق نوا
از لبم زمزمه را مرغ خوش الحان دزدد
آب و رنگ اینهمه در شعر میفزا "دارا"
گر نه بلبل عوض گل ز تو دیوان دزدد
شاعر: خواجه محمد اسماعیل فرزند خواجه محمد صدیق متخلص به دارا.
آرامگاه این شاعر و عارف در روستای زنگیصباح - غوریان قرار دارد.
زلف هندوش ز صد صومعه ایمان دزدد
هیچ معلوم نشد ملت او رهزن چیست
که همان دین و دل از گبر و مسلمان دزدد
گر به گلزار عذارش برسد باد صبا
از رخش گل ز خطش سنبل و ریحان دزدد
زان حبا پیشه بدزدیده نگاهی که رسید
این گلی نیست که هر کس ز گلستان دزدد
آنقدر خواست دلم شیوهی عیاری را
که ازان لب نمکی بلکه نمکدان دزدد
دست برد و ستم نفس ز شیطان بیش است
ما ازان غافل و او حیله ز شیطان دزدد
نگذاری که کند نفس مسخر دل را
همچو دیوی که نگین را ز سلیمان دزدد
در ریاضی که کند ناطقهام عشق نوا
از لبم زمزمه را مرغ خوش الحان دزدد
آب و رنگ اینهمه در شعر میفزا "دارا"
گر نه بلبل عوض گل ز تو دیوان دزدد
شاعر: خواجه محمد اسماعیل فرزند خواجه محمد صدیق متخلص به دارا.
آرامگاه این شاعر و عارف در روستای زنگیصباح - غوریان قرار دارد.
چه شود اگر ز تغافلت به فتادهی نظری رسد
چه زیان شود به سحاب اگر به کفِ صدف گهری رسد
گذری ز من چو صبا ز خس نه تواضعی نه تملقی
چه شود که دست امید من به نوازشی کمری رسد
بنشان درخت امید را به فضای گلشن آرزو
که درین چمن به مراد کس نه شکوفه و نه بری رسد
گل آرزو به ریاض دل شکفد ز شبنم آرزو
همه غفلت و مُترصدم که ز بینشان خبری رسد
فلک است و تیغ جفا به کف به هوای قتل جهانیان
چه کند ز توکلم به کف جهان سپری رسد
به مثال گلشن آسمان چه خجسته انجمنی کزان
ز دَری رَود چو ستارهی ز دَری دگر قمری رسد
کهمن ارشد از فلک این طمع که جفا کنی و عطا کند
همه سود خود به زبان بری نه کس تو چون ضرری رسد
میرزا محمد ارشد برنابادی
تولد ۱۰۲۵ قمری
وفات ۱۱۰۴ قمری
چه زیان شود به سحاب اگر به کفِ صدف گهری رسد
گذری ز من چو صبا ز خس نه تواضعی نه تملقی
چه شود که دست امید من به نوازشی کمری رسد
بنشان درخت امید را به فضای گلشن آرزو
که درین چمن به مراد کس نه شکوفه و نه بری رسد
گل آرزو به ریاض دل شکفد ز شبنم آرزو
همه غفلت و مُترصدم که ز بینشان خبری رسد
فلک است و تیغ جفا به کف به هوای قتل جهانیان
چه کند ز توکلم به کف جهان سپری رسد
به مثال گلشن آسمان چه خجسته انجمنی کزان
ز دَری رَود چو ستارهی ز دَری دگر قمری رسد
کهمن ارشد از فلک این طمع که جفا کنی و عطا کند
همه سود خود به زبان بری نه کس تو چون ضرری رسد
میرزا محمد ارشد برنابادی
تولد ۱۰۲۵ قمری
وفات ۱۱۰۴ قمری
فرگرد "غوریان قدیم"
شهری به یغما رفته، زخمی بر چهرهی میراث ارزشمند هرات
يكي از قصبات قديمي فوشنج، شهر فرگرد بوده كه در جنوبغربي غوريان واقع و اكنون خرابههای این شهر باستاني در دامنههای جنوبي فوشنج و غوريان كنوني به جا مانده و اهالي غوريان آن را شهر "پلگرد – پرگرد - فلگرد" مينامند.
فرگرد، به كسر «ف» و كسر «گ» نام شهري است در غوريان و واژهی فرگرد نام فصلهای كتاب وندیداد زرتشتيان است كه به فرگرد يك، فرگرد دو، فرگرد سه و ... نامگذاري شده و یکی از پنج بخشِ اوستای موجود است. شهری که در حدودالعالم منالمشرق الیالمغرب از آن به عنوان خرد – مردمانی خداوندگار چهارپای، یاد شده است.
قرار نوشتهی ياقوت حموی در کتاب معجمالبلدان: «فوشنج شهر كوچكي است كه در ده فرسنگي هري (هرات) موقعیت دارد و از مهمترين قريههای آن فرگرد (غوريان)، خرگرد (خرجرد)، كوسويه (كهسان)، اشكيدبان (شكيبان) و غيره ميباشد.»
در مورد پیشینهی تاریخی شهر غوریان، برخی نویسندگان از جمله، گی. لسترنج در کتاب جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی مینگارد: «به فاصلهی یک روز راه در مغرب هرات شهر مهم بوشنگ یا فوشنج یا بوشنج واقع بود. دور نیست این شهر همانجا بوده است که امروز شهر غریان (غوریان) نزدیک ساحل چپ هریرود، یعنی در جنوب آن، قرار دارد.» عبدالحی حبیبی، تاریخنگار معاصر کشور نیز چنین دیدگاهی دارد: «فوشنج، معرب پوشنگ و عبارت از غوریان کنونی غرب هرات است». اگرچه این دیدگاهها نظر به منابع موثقتر، به نوعی صحیح به نظر نمیرسد، زیرا فوشنج منطقهایست در غرب هرات و شامل مناطق زندهگان (زندهجان)، فرگرد (غوریان)، اشکیدبان (شکیبان)، کوسویه (کهسان)، کافرقلعه (اسلامقلعه)، خرگرد (خرجرد) و ... را در برمیگرفت.
محمد عظیم عظیمی در کتاب افغانستان و نقاط شگفتانگیز آن نیز مینویسد: «یکی از شهرهای پوشنگ، غوریان است که بهاحتمال بسیار اهالی غور در آن اقامت داشتهاند و تنها اثر باستانی در این شهر مسجد جامع باستانی و بزرگی است که توسط سلطان حسین بایقرا اعمار گشته و امروزه غوریان از شهر پوشنگ (زندهجان) به مراتب مشهورتر و بزرگتر است.»
خرابهی شهر فرگرد كه در غرب غوريان در دامنهی تپهها قرار گرفته و تا اکنون هم به همان نام یاد میشود، آثار آن بخوبي ميرساند كه شهر بزرگ و با قدامتی بوده و میتوان استنباط کرد که این شهرِ تاریخی حاوی مدنیت بوده و تل ارگ فرگرد که به لهجهی عامیانه (تُنبار پلگرد) نامیده میشود، نیز در گوشهی شمالغربي شهر فرگرد واقع است.
قرار مطالعاتیكه در اوايل قرن نوزدهم میلادی توسط موسيولوبر دانشمند و باستانشناس فرانسوي، همراه استاد فكري سلجوقي نويسنده و مؤرخ هرات صورت گرفته بعد از كاوش و واکاوی به اين نتيجه رسيده و اظهار نظر نمودهاند كه، «آثار تمدنهای قبل از اسلام در شهر فرگرد پيدا نشده زيرا تعدادی از خزف پارهها و بقایای سفالینیكه از خرابهی فرگرد بدست آمده به دقت روي گردان و ملاحظه شده و آثار تمدنهای غیر اسلامی در آن به چشم نمیخورد و تمامی این فسیلها بیانگر تمدن شکوهمند اسلام است. در شهر خرابه فرگرد از هر ويرانهاي خزف بيشتر به دست آمده و گفته ميشود از خرابي فرگرد ديري نميگذرد و شهر کوچک فرگرد را میتوان جزو صدها شهرِ آباد و پرنفوس هرات به شمار آورد كه در حمله تاتار به فرمان خانمغول و هلاكو ويران و بخاك يكسان گرديده و ظاهراً بعد از فروپاشی سلسلهی مغول ديگر آباد نگرديد.»
اما این دیدگاه چندان درست به نظر نمیرسد، زیرا نمیتوان شهری با این ابهت و شهرت تنها با روی گردانیدن چند خزف پاره آن را به قضاوت نشست. طوریکه گفته شد نام فرگرد برگرفته شده از فصلهای کتاب وندیداد زرتشیان است، از طرفی به گفتهی اربابان تاریخ، هرات شهریست که پنجصد سال بعد از فوشنج بوجود آمد. با این وجود بیشترین ادیان و مذاهب را این شهر در خود دیده است. شداد ابن عاد در قلعهی خود در شمال اریج و وجود مطبخ شداد و قلورخانهی شداد که آثارش اکنون نیز در غرب زندهجان و شمال غوریان هویدا است این را میرساند که گویا دین و مذهبی که به آن وابسته بوده، در اینجا پیروانی داشته است. همچنان وجود پاپ اسقف مسیحی، رهبر کاتولیکهای جهان، در فوشنج این را میرساند که قبل از اسلام، آئینهای مسیحیت، یهودیت، زردشتی، همچنان فرقههای مختلفی چون نسطوری، بودائیان و غیره در این منطقه حضوری گسترده داشتهاند، و حتی برخی نوشتهاند، فرعون که در زمان حضرت موسی(ع) در مصر حکومت میکرده، از فوشنج بوده، و هامان که وزیر فرعون بوده نیز از فوشنج بوده است.
بنابه نوشتهی مارکوارت محقق آلمانی: «در دورهی قبل از اسلام و نیز ورود اسلام به خراسان، فوشنج در این زمان زیستگاه اسقف مسیحی بوده است.» همچنان وجود کافرقلعه و قلعهی کافران در کوه چهل مستان رباطپی، حاکی از آن است که قبل از اسلام آئین
شهری به یغما رفته، زخمی بر چهرهی میراث ارزشمند هرات
يكي از قصبات قديمي فوشنج، شهر فرگرد بوده كه در جنوبغربي غوريان واقع و اكنون خرابههای این شهر باستاني در دامنههای جنوبي فوشنج و غوريان كنوني به جا مانده و اهالي غوريان آن را شهر "پلگرد – پرگرد - فلگرد" مينامند.
فرگرد، به كسر «ف» و كسر «گ» نام شهري است در غوريان و واژهی فرگرد نام فصلهای كتاب وندیداد زرتشتيان است كه به فرگرد يك، فرگرد دو، فرگرد سه و ... نامگذاري شده و یکی از پنج بخشِ اوستای موجود است. شهری که در حدودالعالم منالمشرق الیالمغرب از آن به عنوان خرد – مردمانی خداوندگار چهارپای، یاد شده است.
قرار نوشتهی ياقوت حموی در کتاب معجمالبلدان: «فوشنج شهر كوچكي است كه در ده فرسنگي هري (هرات) موقعیت دارد و از مهمترين قريههای آن فرگرد (غوريان)، خرگرد (خرجرد)، كوسويه (كهسان)، اشكيدبان (شكيبان) و غيره ميباشد.»
در مورد پیشینهی تاریخی شهر غوریان، برخی نویسندگان از جمله، گی. لسترنج در کتاب جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی مینگارد: «به فاصلهی یک روز راه در مغرب هرات شهر مهم بوشنگ یا فوشنج یا بوشنج واقع بود. دور نیست این شهر همانجا بوده است که امروز شهر غریان (غوریان) نزدیک ساحل چپ هریرود، یعنی در جنوب آن، قرار دارد.» عبدالحی حبیبی، تاریخنگار معاصر کشور نیز چنین دیدگاهی دارد: «فوشنج، معرب پوشنگ و عبارت از غوریان کنونی غرب هرات است». اگرچه این دیدگاهها نظر به منابع موثقتر، به نوعی صحیح به نظر نمیرسد، زیرا فوشنج منطقهایست در غرب هرات و شامل مناطق زندهگان (زندهجان)، فرگرد (غوریان)، اشکیدبان (شکیبان)، کوسویه (کهسان)، کافرقلعه (اسلامقلعه)، خرگرد (خرجرد) و ... را در برمیگرفت.
محمد عظیم عظیمی در کتاب افغانستان و نقاط شگفتانگیز آن نیز مینویسد: «یکی از شهرهای پوشنگ، غوریان است که بهاحتمال بسیار اهالی غور در آن اقامت داشتهاند و تنها اثر باستانی در این شهر مسجد جامع باستانی و بزرگی است که توسط سلطان حسین بایقرا اعمار گشته و امروزه غوریان از شهر پوشنگ (زندهجان) به مراتب مشهورتر و بزرگتر است.»
خرابهی شهر فرگرد كه در غرب غوريان در دامنهی تپهها قرار گرفته و تا اکنون هم به همان نام یاد میشود، آثار آن بخوبي ميرساند كه شهر بزرگ و با قدامتی بوده و میتوان استنباط کرد که این شهرِ تاریخی حاوی مدنیت بوده و تل ارگ فرگرد که به لهجهی عامیانه (تُنبار پلگرد) نامیده میشود، نیز در گوشهی شمالغربي شهر فرگرد واقع است.
قرار مطالعاتیكه در اوايل قرن نوزدهم میلادی توسط موسيولوبر دانشمند و باستانشناس فرانسوي، همراه استاد فكري سلجوقي نويسنده و مؤرخ هرات صورت گرفته بعد از كاوش و واکاوی به اين نتيجه رسيده و اظهار نظر نمودهاند كه، «آثار تمدنهای قبل از اسلام در شهر فرگرد پيدا نشده زيرا تعدادی از خزف پارهها و بقایای سفالینیكه از خرابهی فرگرد بدست آمده به دقت روي گردان و ملاحظه شده و آثار تمدنهای غیر اسلامی در آن به چشم نمیخورد و تمامی این فسیلها بیانگر تمدن شکوهمند اسلام است. در شهر خرابه فرگرد از هر ويرانهاي خزف بيشتر به دست آمده و گفته ميشود از خرابي فرگرد ديري نميگذرد و شهر کوچک فرگرد را میتوان جزو صدها شهرِ آباد و پرنفوس هرات به شمار آورد كه در حمله تاتار به فرمان خانمغول و هلاكو ويران و بخاك يكسان گرديده و ظاهراً بعد از فروپاشی سلسلهی مغول ديگر آباد نگرديد.»
اما این دیدگاه چندان درست به نظر نمیرسد، زیرا نمیتوان شهری با این ابهت و شهرت تنها با روی گردانیدن چند خزف پاره آن را به قضاوت نشست. طوریکه گفته شد نام فرگرد برگرفته شده از فصلهای کتاب وندیداد زرتشیان است، از طرفی به گفتهی اربابان تاریخ، هرات شهریست که پنجصد سال بعد از فوشنج بوجود آمد. با این وجود بیشترین ادیان و مذاهب را این شهر در خود دیده است. شداد ابن عاد در قلعهی خود در شمال اریج و وجود مطبخ شداد و قلورخانهی شداد که آثارش اکنون نیز در غرب زندهجان و شمال غوریان هویدا است این را میرساند که گویا دین و مذهبی که به آن وابسته بوده، در اینجا پیروانی داشته است. همچنان وجود پاپ اسقف مسیحی، رهبر کاتولیکهای جهان، در فوشنج این را میرساند که قبل از اسلام، آئینهای مسیحیت، یهودیت، زردشتی، همچنان فرقههای مختلفی چون نسطوری، بودائیان و غیره در این منطقه حضوری گسترده داشتهاند، و حتی برخی نوشتهاند، فرعون که در زمان حضرت موسی(ع) در مصر حکومت میکرده، از فوشنج بوده، و هامان که وزیر فرعون بوده نیز از فوشنج بوده است.
بنابه نوشتهی مارکوارت محقق آلمانی: «در دورهی قبل از اسلام و نیز ورود اسلام به خراسان، فوشنج در این زمان زیستگاه اسقف مسیحی بوده است.» همچنان وجود کافرقلعه و قلعهی کافران در کوه چهل مستان رباطپی، حاکی از آن است که قبل از اسلام آئین
های غیر اسلامی در فوشنج مروج بوده است.
ساخت بنای شهر فوشنج و نسبت دادن آن به هوشنگ، دومین پادشاه سلسلهی پیشدادیان ایرانشرقی یا آریانا نیز مصداق این گفته است. کسیکه بنیانگذار جشن سده یا نوروز بود و نوروز را نسبتیست با زرتشتیان. چنانچه فردوسی گفته است:
ز هوشنگ ماند این سده یادگار
بسی باد چون او دگر شهریار
از طرفی حضور زرتشت در هرات و مقبرهی جانشین آن یعنی حکیم جاماسب در کوسویه (کهسان)، یکی از شهرهای فوشنج در شمال غوریان، روایتگر آن است که زرتشتیان حضوری گسترده در این محیط داشتهاند. حکیم جاماسب از خاندان هوگوه؛ وزیر گشتاسپشاه یکی از زمامداران و پادشاهان کیانیان که زردشت در زمان او ظهور کرد؛ و حکیم جاماسب با جوانترین دختر زرتشت بهنام پروچیستا یا پوروچیست ازدواج نمود؛ و جاماسب را از نخستین فیلسوفان و حکیمان آریانا میدانند.
بر اساس روایات زرتشتی؛ جاماسپ و برادرش فرشوشتر از حامیان زرتشت بودهاند؛ و زرتشتیان در جشن بهمنگان؛ به یاد جاماسپ جامه سفید میپوشند. پوشندگان لباس سفید در حقیقت با این عمل نمادین بیزاری و برائت خود را از هرگونه ناپاکی و پلیدی، خونریزی و کشتار و آزار و اذیت حیوانات نشان داده و با دستههای گل سفید به دیدار یکدیگر میرفتند و گلها را به یکدیگر تقدیم میکردند؛ و برآنند که جاماسپ؛ وزیر گشتاسب این کارها را در همین روز انجام داده باشد.
طوریکه گفته شد، اهالی فوشنج که از سلسلهی آریائیان بودند نیز از آئین زردشتی پیروی میکردند و آتشپرست بودند. با این حال، تحقیقات انجام گرفته توسط این قلم در فرگرد که آثار آن هویدا است بیانگر آن است که، تپهیی بزرگ که در غرب شهر فرگرد واقع شده، مکانی مقدس و محل پرستش آئین زردشتی بوده است؛ که اهالی در آنجا به عبادت مشغول میشدند. و این مسئله حتی در دورهی طاهریان فوشنجی (نخستین سلسله بعد از آمدن اسلام در خراسان) نیز معمول بوده است.
دکتر امیر اکبری در کتاب تاریخ حکومت طاهریان مینویسد: «در دوران حکومت طاهریان، وجود پیروان ادیان یهود، مسیحیت و زردشتی در فوشنج، با توجه با سابقهی حضور آنها در این منطقه، امری طبیعی بوده است. با درنظرداشت موارد فوق فرگرد به همان صورت که یکی از بزرگترین و مهمترین شهرهای فوشنج بوده، نشیمنگاه زرتشیان پیش از اسلام نیز بوده است، و وجود بنایی بلند و تلانباری ویران در این شهر، نشاندهندهی یک آتشکدهی بزرگ زرتشتی را در غرب این شهر آشکار میسازد.
با نگاه کلی بر بقایای شهر ویرانشدهی فرگرد میتوان به سادگی آثار مخروبهی بیش از یکهزار خانه را شمارش کرد، خانههایی به یک اندازه و نزدیک بههم. آنچه این شهرِ غارتشده ذهن هر کاوشگری را به خود درگیر میسازد و چشم هر بینندهی را مسحور، ارتفاع بقایای این خانهها است که کمکم تبدیل به تودهیی از خاک گردیده و تا نهایت یک متر از سطح زمین - رویهم هموار شدهاند ولی بقایای تلانبار و مهمتر از آن آتشکده (و احتمالاً بعداً مسجد فرگرد) است که به ترتیب ۵ تا ۸ متر ارتفاع دارد. در قسمت شمالشرقی شهر فرگرد - شهر دیگری آنهم پس از ویرانی فرگرد به آبادی رسید که آن را "شهرآباد" مینامند. شهرآباد اکنون نیز محل سکونت است و خداوندگار قلعهایست که آثارش هنوز پایدار است.
با تمام تصویرآراییها و سوابق تاریخی فرگرد، این شهر مثل سایر شهرهای خراسان در حملهی چنگیز مغول توسط لشکر هلاکوخان در سال ۱۲۲۱ میلادی به آتش کشیده شد. و به طشت خون و صحنهی آتش تبدیل گشت. شهریکه شمشیرزنی برای مجادله و حصاری برای مقابله در مقابل این لشکر خونخوار و ابرقدرت تاریخ در خود نمیدید. شهریکه پس از این اتفاق ناگوار، هرگز سر بلند نکرد و ناشناخته جزء شهرهای فراموششدهی جهان بهشمار رفت. شهری بدون سر پناه – آمادهی پذیرایی باد و باران و طوفان و زلزله، شهریکه هنوز عدهیی از فرزندان ناخلفاش بر پیکر بیجان آن تیشه میزنند و به قصد بیرون کردن گنجینهیی پنهان قلب داغدیدهاش را میشکافند. شهریکه با حفریات خودسرانهی عدهیی غارتگر، تاریخاش تاراج، شکوهاش ویران، و هر روز قامت بلندش سر بر زمین میگذارد. آری! اینجا "فرگرد" است، شهری به یغما رفته، زخمی بر چهرهی میراث ارزشمند هرات.
منابع پژوهش:
۱. کامگار، حمیدالله، آثار غوریان، چاپ دوم، هرات، نشر کامگار، ص ۴۷ - ۴۸.
۲. حموی، شهابالدین یاقوت، معجمالبلدان، ص ۴۰۵.
۳. مستوفی، حمدالله، نزهةالقلوب، ص ۱۸۸.
۴. سلجوقی، فکری، هراتنامه، ص ۱۲۶.
۵. گی. لسترنج، جغرافیای سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمه محمود عرفان، تهران، ۱۳۷۷ خورشیدی، ص ۴۳۷.
۶. حبیبی، عبدالحی، تاریخ افغانستان بعد از اسلام، بنگاه انتشارات میوند، ۱۳۸۶، ص ۱۳۶.
۷. عظیمی، محمد عظیم، افغانستان و نقاط شگفتانگیز آن، کابل، بینالمللی المهدی، ص ۲۴۱.
۸. اکبری، دکتر امیر، تاریخ حکومت طاهریان، ص ۳۱۷.
۹. نامعلوم، حدودالعالم منالمشر
ساخت بنای شهر فوشنج و نسبت دادن آن به هوشنگ، دومین پادشاه سلسلهی پیشدادیان ایرانشرقی یا آریانا نیز مصداق این گفته است. کسیکه بنیانگذار جشن سده یا نوروز بود و نوروز را نسبتیست با زرتشتیان. چنانچه فردوسی گفته است:
ز هوشنگ ماند این سده یادگار
بسی باد چون او دگر شهریار
از طرفی حضور زرتشت در هرات و مقبرهی جانشین آن یعنی حکیم جاماسب در کوسویه (کهسان)، یکی از شهرهای فوشنج در شمال غوریان، روایتگر آن است که زرتشتیان حضوری گسترده در این محیط داشتهاند. حکیم جاماسب از خاندان هوگوه؛ وزیر گشتاسپشاه یکی از زمامداران و پادشاهان کیانیان که زردشت در زمان او ظهور کرد؛ و حکیم جاماسب با جوانترین دختر زرتشت بهنام پروچیستا یا پوروچیست ازدواج نمود؛ و جاماسب را از نخستین فیلسوفان و حکیمان آریانا میدانند.
بر اساس روایات زرتشتی؛ جاماسپ و برادرش فرشوشتر از حامیان زرتشت بودهاند؛ و زرتشتیان در جشن بهمنگان؛ به یاد جاماسپ جامه سفید میپوشند. پوشندگان لباس سفید در حقیقت با این عمل نمادین بیزاری و برائت خود را از هرگونه ناپاکی و پلیدی، خونریزی و کشتار و آزار و اذیت حیوانات نشان داده و با دستههای گل سفید به دیدار یکدیگر میرفتند و گلها را به یکدیگر تقدیم میکردند؛ و برآنند که جاماسپ؛ وزیر گشتاسب این کارها را در همین روز انجام داده باشد.
طوریکه گفته شد، اهالی فوشنج که از سلسلهی آریائیان بودند نیز از آئین زردشتی پیروی میکردند و آتشپرست بودند. با این حال، تحقیقات انجام گرفته توسط این قلم در فرگرد که آثار آن هویدا است بیانگر آن است که، تپهیی بزرگ که در غرب شهر فرگرد واقع شده، مکانی مقدس و محل پرستش آئین زردشتی بوده است؛ که اهالی در آنجا به عبادت مشغول میشدند. و این مسئله حتی در دورهی طاهریان فوشنجی (نخستین سلسله بعد از آمدن اسلام در خراسان) نیز معمول بوده است.
دکتر امیر اکبری در کتاب تاریخ حکومت طاهریان مینویسد: «در دوران حکومت طاهریان، وجود پیروان ادیان یهود، مسیحیت و زردشتی در فوشنج، با توجه با سابقهی حضور آنها در این منطقه، امری طبیعی بوده است. با درنظرداشت موارد فوق فرگرد به همان صورت که یکی از بزرگترین و مهمترین شهرهای فوشنج بوده، نشیمنگاه زرتشیان پیش از اسلام نیز بوده است، و وجود بنایی بلند و تلانباری ویران در این شهر، نشاندهندهی یک آتشکدهی بزرگ زرتشتی را در غرب این شهر آشکار میسازد.
با نگاه کلی بر بقایای شهر ویرانشدهی فرگرد میتوان به سادگی آثار مخروبهی بیش از یکهزار خانه را شمارش کرد، خانههایی به یک اندازه و نزدیک بههم. آنچه این شهرِ غارتشده ذهن هر کاوشگری را به خود درگیر میسازد و چشم هر بینندهی را مسحور، ارتفاع بقایای این خانهها است که کمکم تبدیل به تودهیی از خاک گردیده و تا نهایت یک متر از سطح زمین - رویهم هموار شدهاند ولی بقایای تلانبار و مهمتر از آن آتشکده (و احتمالاً بعداً مسجد فرگرد) است که به ترتیب ۵ تا ۸ متر ارتفاع دارد. در قسمت شمالشرقی شهر فرگرد - شهر دیگری آنهم پس از ویرانی فرگرد به آبادی رسید که آن را "شهرآباد" مینامند. شهرآباد اکنون نیز محل سکونت است و خداوندگار قلعهایست که آثارش هنوز پایدار است.
با تمام تصویرآراییها و سوابق تاریخی فرگرد، این شهر مثل سایر شهرهای خراسان در حملهی چنگیز مغول توسط لشکر هلاکوخان در سال ۱۲۲۱ میلادی به آتش کشیده شد. و به طشت خون و صحنهی آتش تبدیل گشت. شهریکه شمشیرزنی برای مجادله و حصاری برای مقابله در مقابل این لشکر خونخوار و ابرقدرت تاریخ در خود نمیدید. شهریکه پس از این اتفاق ناگوار، هرگز سر بلند نکرد و ناشناخته جزء شهرهای فراموششدهی جهان بهشمار رفت. شهری بدون سر پناه – آمادهی پذیرایی باد و باران و طوفان و زلزله، شهریکه هنوز عدهیی از فرزندان ناخلفاش بر پیکر بیجان آن تیشه میزنند و به قصد بیرون کردن گنجینهیی پنهان قلب داغدیدهاش را میشکافند. شهریکه با حفریات خودسرانهی عدهیی غارتگر، تاریخاش تاراج، شکوهاش ویران، و هر روز قامت بلندش سر بر زمین میگذارد. آری! اینجا "فرگرد" است، شهری به یغما رفته، زخمی بر چهرهی میراث ارزشمند هرات.
منابع پژوهش:
۱. کامگار، حمیدالله، آثار غوریان، چاپ دوم، هرات، نشر کامگار، ص ۴۷ - ۴۸.
۲. حموی، شهابالدین یاقوت، معجمالبلدان، ص ۴۰۵.
۳. مستوفی، حمدالله، نزهةالقلوب، ص ۱۸۸.
۴. سلجوقی، فکری، هراتنامه، ص ۱۲۶.
۵. گی. لسترنج، جغرافیای سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمه محمود عرفان، تهران، ۱۳۷۷ خورشیدی، ص ۴۳۷.
۶. حبیبی، عبدالحی، تاریخ افغانستان بعد از اسلام، بنگاه انتشارات میوند، ۱۳۸۶، ص ۱۳۶.
۷. عظیمی، محمد عظیم، افغانستان و نقاط شگفتانگیز آن، کابل، بینالمللی المهدی، ص ۲۴۱.
۸. اکبری، دکتر امیر، تاریخ حکومت طاهریان، ص ۳۱۷.
۹. نامعلوم، حدودالعالم منالمشر