سالی که هیچ وقت نو نشده است!
در ساعات پایانی سال ۱۴۰۲ به این می اندیشم که هیچ سال نویی را بواقع تجربه نکرده ام چرا که سالهاست در هر آنچه کوشیده ام در بر همان پاشنه چرخیده و بعضاً هم به جیر جیر افتاده و حتی دیگر نچرخیده! آری! هیچ تحویلی رخ نداده که حال مرا خوب کند و حال من همچنان همانی است که سالیان سال پیش بوده با این تفاوت که آن موقع امید تحویل داشتم و حالا آن امید بسیار بسیار کم سوء شده و شاید هم چشمان انتظار من همانند دو چشمم کم سوء شده که امید الهی را نمی بینم! به هر حال روزگار می گذرد چه با روی خوش چه با حال ناخوش! دیگر خوب فهمیده ام که اراده های انسانی در میانه خدایی خدا چه بسیار ناخدایی می کنند و کشتیها را به پیچشهای طوفانها می کشانند و اینگونه طومارشان در هم پیچیده می شود! با همه این احوال من از راهی که تا اینجا پیموده ام پشیمان نیستم هرچند که احتمال توقفم کم نیست! (نیما حق پور - ۲۹ اسفند ۱۴۰۲)
nima.haghpoor@gmail.com
در ساعات پایانی سال ۱۴۰۲ به این می اندیشم که هیچ سال نویی را بواقع تجربه نکرده ام چرا که سالهاست در هر آنچه کوشیده ام در بر همان پاشنه چرخیده و بعضاً هم به جیر جیر افتاده و حتی دیگر نچرخیده! آری! هیچ تحویلی رخ نداده که حال مرا خوب کند و حال من همچنان همانی است که سالیان سال پیش بوده با این تفاوت که آن موقع امید تحویل داشتم و حالا آن امید بسیار بسیار کم سوء شده و شاید هم چشمان انتظار من همانند دو چشمم کم سوء شده که امید الهی را نمی بینم! به هر حال روزگار می گذرد چه با روی خوش چه با حال ناخوش! دیگر خوب فهمیده ام که اراده های انسانی در میانه خدایی خدا چه بسیار ناخدایی می کنند و کشتیها را به پیچشهای طوفانها می کشانند و اینگونه طومارشان در هم پیچیده می شود! با همه این احوال من از راهی که تا اینجا پیموده ام پشیمان نیستم هرچند که احتمال توقفم کم نیست! (نیما حق پور - ۲۹ اسفند ۱۴۰۲)
nima.haghpoor@gmail.com
نظریه تکامل داروین؛ نقطه عطفی در خداشناسی!
آنقدر که نظریه تکامل داروین می تواند در فهم فلسفی از هستی و سیر آفرینش و نسبت آن با خدا موثر باشد، تاریخ دینداری دینداران راهی نگشوده بلکه آن را همواره به بیراهه ها هم بسیار برده است. با نظریه تکامل داروین به خوبی می توان سیر آفرینش را تا آدم درک کرد و از پس او نیز تا امروز و بدین طریق دلالت آیات قرآن در این باره را دریافت. نمی دانم پیامبران الهی فهمشان از آنچه خود واسطه ابلاغ آن به بشریت بودند در چه مراتبی بوده اما اگر مفاهیم آنها را اینچنین می فهمیدند چه زجری از بدفهمی مردمانشان می کشیدند! از تصورات موهومشان از معجزات! از بدفهمی آنها از توصیه ها و احکام الهی! از بدعتها و خرافات و انحرافاتی که روزافزون به عنوان سنت دینی نهادینه می شده اند. در این میان؛ تنها راه نجات؛ بازگشت به متن قرآن است، تنها متن خود قرآن بدون هیچ نوعی از ملحقات مذهبی! و کوشیدن در فهم آن با تمسک به انسجام آن هم با خودش و هم با امور مستمر واقع که همواره در طبیعت هستی جاری هستند. (نیما حق پور - ۳ فروردین ۱۴۰۳)
nima.haghpoor@gmail.com
آنقدر که نظریه تکامل داروین می تواند در فهم فلسفی از هستی و سیر آفرینش و نسبت آن با خدا موثر باشد، تاریخ دینداری دینداران راهی نگشوده بلکه آن را همواره به بیراهه ها هم بسیار برده است. با نظریه تکامل داروین به خوبی می توان سیر آفرینش را تا آدم درک کرد و از پس او نیز تا امروز و بدین طریق دلالت آیات قرآن در این باره را دریافت. نمی دانم پیامبران الهی فهمشان از آنچه خود واسطه ابلاغ آن به بشریت بودند در چه مراتبی بوده اما اگر مفاهیم آنها را اینچنین می فهمیدند چه زجری از بدفهمی مردمانشان می کشیدند! از تصورات موهومشان از معجزات! از بدفهمی آنها از توصیه ها و احکام الهی! از بدعتها و خرافات و انحرافاتی که روزافزون به عنوان سنت دینی نهادینه می شده اند. در این میان؛ تنها راه نجات؛ بازگشت به متن قرآن است، تنها متن خود قرآن بدون هیچ نوعی از ملحقات مذهبی! و کوشیدن در فهم آن با تمسک به انسجام آن هم با خودش و هم با امور مستمر واقع که همواره در طبیعت هستی جاری هستند. (نیما حق پور - ۳ فروردین ۱۴۰۳)
nima.haghpoor@gmail.com
تکلیف ذاتی توانایی است
پرسش: در آیه "لا یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاّ وُسْعَها" صحبت از نفس هست و شما قبلا گفته اید: "ماهیت انسان نفس است و تن (آدم و زوجش) و روح؛ تجلی خدای است در آدم که در آن دمیده می شود مانند میناگری که با دمیدن در مینایی جامی بلورینش می کند. خدای در مینای نفس آدمی دمیده است اگر او مجال دهد که بلورین شود. روح آن غایتی است که نفس باید بدان رسد. روح القدس و روح الامین آن تجلیِ پروردگارند بر ضمیر آدمی که واسطه هدایتند. روح از جنس خداییِ خداست و آدمی بواسطه روح خدایی میشود."
اما نفس پس از دمیده شدن روح در آن، حائز اراده می شود. بنابراین تکلیف بر آن جاری می شود. حال آیا در این آیه، نفس دچار کرانمندی و ظرفیت می شود؟ مگر روح خداوند دچار کرانمندی است که روح انسان دچار محدودیت شود؟
------------
حق پور: ابتدا باید آیه را معنا کنیم: بار مسوولیت نمی نهد خدای هیچ نفسی را مگر به اندازه وسعتی که یافته. باید دقت کرد مراد از "وسعها" گستردگی توانایی در دسترس است یعنی توانایی بالفعلی که استفاده نشده نه توانایی بالقوه ای که هنوز بدست نیامده. اما به نظر من اراده مندی وابسته به توانایی نفسانی است و نه روح، روح به اراده نفس جهت می دهد و شاکله نفس را حجمی مناسب می بخشد مانند میناگری. روح؛ کاربری نفس را جهت می دهد. و باید توجه کرد که هر امر نامتعینی وقتی در امر متعیتی ریخته شود محدودیت می یابد مانند آب دریا که در کوزه ریخته شود. (نیما حق پور - ۱۰ فروردین ۱۴۰۳)
nima.haghpoor@gmail.com
پرسش: در آیه "لا یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاّ وُسْعَها" صحبت از نفس هست و شما قبلا گفته اید: "ماهیت انسان نفس است و تن (آدم و زوجش) و روح؛ تجلی خدای است در آدم که در آن دمیده می شود مانند میناگری که با دمیدن در مینایی جامی بلورینش می کند. خدای در مینای نفس آدمی دمیده است اگر او مجال دهد که بلورین شود. روح آن غایتی است که نفس باید بدان رسد. روح القدس و روح الامین آن تجلیِ پروردگارند بر ضمیر آدمی که واسطه هدایتند. روح از جنس خداییِ خداست و آدمی بواسطه روح خدایی میشود."
اما نفس پس از دمیده شدن روح در آن، حائز اراده می شود. بنابراین تکلیف بر آن جاری می شود. حال آیا در این آیه، نفس دچار کرانمندی و ظرفیت می شود؟ مگر روح خداوند دچار کرانمندی است که روح انسان دچار محدودیت شود؟
------------
حق پور: ابتدا باید آیه را معنا کنیم: بار مسوولیت نمی نهد خدای هیچ نفسی را مگر به اندازه وسعتی که یافته. باید دقت کرد مراد از "وسعها" گستردگی توانایی در دسترس است یعنی توانایی بالفعلی که استفاده نشده نه توانایی بالقوه ای که هنوز بدست نیامده. اما به نظر من اراده مندی وابسته به توانایی نفسانی است و نه روح، روح به اراده نفس جهت می دهد و شاکله نفس را حجمی مناسب می بخشد مانند میناگری. روح؛ کاربری نفس را جهت می دهد. و باید توجه کرد که هر امر نامتعینی وقتی در امر متعیتی ریخته شود محدودیت می یابد مانند آب دریا که در کوزه ریخته شود. (نیما حق پور - ۱۰ فروردین ۱۴۰۳)
nima.haghpoor@gmail.com
نسبت قرآن و عهدین
پیش از این نیز توضیح داده ام که برای فهم قرآن؛ رجوع به هر منبع دیگری و مبنا قرار دادن آنها خطا است چرا که قرآن اساسا آمده است تا محور فهم هدایت الهی باشد. این عدم اصالت منابع دیگر در فهم قرآن شامل عهدین که کتب منسوب به ادیان پیشین است هم میشود حتی در قصص انبیاء، حتی علی رغم تشابهات آنها، چرا که قرآن داستانهای انبیاء را طوری روایت کرده است تا کم و زیادهای روایتهای پیشین را براست آورده باشد. بنابراین اگر جزئیاتی را قرآن از داستانهای انبیاء که در کتب پیشین بوده نیاورده چه بسا که به جهت خطا بودن آنها از آوردنشان پرهیز نموده و یا حداقل از سر اینکه نقل آنها بی اهمیت بوده است. قرآن طوری قصص انبیاء را آورده که بتوان سره را از ناسره اقوال پیشینیان تمیز داد. بنابراین حداکثر به جزئیاتی از آن اقوال می توان توجه کرد که با قرآن خوانایی داشته باشد و قرینه ای بر عدم صحتشان در قرآن دیده نشود.
حال در این میان شاید گفته شود پس چرا قرآن پیروان ادیان دیگر را به رجوع به کتابهایشان دعوت می کند؟! در پاسخ به این پرسش مقدر باید گفت که در وحله اول قرآن ایشان را به پذیرش دعوت پیامبر اسلام دعوت می کند، و در وحله دوم ایشان را به کتب خودشان ارجاع می دهد تا هم ببینند دینداریشان چه همه فاصله دارد از متن کتبشان و هم تناقضات متون دینی خود را دریابند و از پی تشخیص تحریفاتشان برآیند و نیز بدین ترتیب مقایسه ای انجام شود بین متن قرآن با آن متون چرا که اکثر اهل کتاب از کتابهای خود بیگانه بوده اند و به صرف انتسابشان به پیروی از آن کتب از پذیرش دعوت قرآن سر باز می زده اند نه از سر تشخیص متعالی تر بودن متن کتابهاشان نسبت قرآن.
امروزه نیز در بر همان پاشنه می چرخد و اکثر مسلمانان هم در متن کتابشان دقت نمی کنند و آن را اصل الاساس قرار نمی دهند و بیشتر به سایر متون منتسب به دین رجوع می کنند و آنها را مبنای فهم قرآن قرار می دهند و این مغایر فلسفه وجودی قرآن است که آمده تا تبیان لکل شیء از جمله مقوله دین و دینداری باشد. (نیما حق پور - ۱۱ فروردین ۱۴۰۳)
nima.haghpoor@gmail.com
پیش از این نیز توضیح داده ام که برای فهم قرآن؛ رجوع به هر منبع دیگری و مبنا قرار دادن آنها خطا است چرا که قرآن اساسا آمده است تا محور فهم هدایت الهی باشد. این عدم اصالت منابع دیگر در فهم قرآن شامل عهدین که کتب منسوب به ادیان پیشین است هم میشود حتی در قصص انبیاء، حتی علی رغم تشابهات آنها، چرا که قرآن داستانهای انبیاء را طوری روایت کرده است تا کم و زیادهای روایتهای پیشین را براست آورده باشد. بنابراین اگر جزئیاتی را قرآن از داستانهای انبیاء که در کتب پیشین بوده نیاورده چه بسا که به جهت خطا بودن آنها از آوردنشان پرهیز نموده و یا حداقل از سر اینکه نقل آنها بی اهمیت بوده است. قرآن طوری قصص انبیاء را آورده که بتوان سره را از ناسره اقوال پیشینیان تمیز داد. بنابراین حداکثر به جزئیاتی از آن اقوال می توان توجه کرد که با قرآن خوانایی داشته باشد و قرینه ای بر عدم صحتشان در قرآن دیده نشود.
حال در این میان شاید گفته شود پس چرا قرآن پیروان ادیان دیگر را به رجوع به کتابهایشان دعوت می کند؟! در پاسخ به این پرسش مقدر باید گفت که در وحله اول قرآن ایشان را به پذیرش دعوت پیامبر اسلام دعوت می کند، و در وحله دوم ایشان را به کتب خودشان ارجاع می دهد تا هم ببینند دینداریشان چه همه فاصله دارد از متن کتبشان و هم تناقضات متون دینی خود را دریابند و از پی تشخیص تحریفاتشان برآیند و نیز بدین ترتیب مقایسه ای انجام شود بین متن قرآن با آن متون چرا که اکثر اهل کتاب از کتابهای خود بیگانه بوده اند و به صرف انتسابشان به پیروی از آن کتب از پذیرش دعوت قرآن سر باز می زده اند نه از سر تشخیص متعالی تر بودن متن کتابهاشان نسبت قرآن.
امروزه نیز در بر همان پاشنه می چرخد و اکثر مسلمانان هم در متن کتابشان دقت نمی کنند و آن را اصل الاساس قرار نمی دهند و بیشتر به سایر متون منتسب به دین رجوع می کنند و آنها را مبنای فهم قرآن قرار می دهند و این مغایر فلسفه وجودی قرآن است که آمده تا تبیان لکل شیء از جمله مقوله دین و دینداری باشد. (نیما حق پور - ۱۱ فروردین ۱۴۰۳)
nima.haghpoor@gmail.com
در نسبت احیا و اماته و تناسخ
پرسش: آیا تناسخ در قرآن تایید می شود؟ برای مثال می گویند آیه ۲۸ سوره بقره تناسخ را اثبات می کند.
حق پور: آیه ۲۸ سوره بقره می فرماید: "كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَكُنتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ". در ترجمه این آیه باید دقت کرد که پرسش مقدر در آیه به سیاق استفهام انکاری است نه اینکه خدای تعالی بواقع خواسته باشد چیزی را بپرسد. ترجمه درست چنین است: چگونه حق پوشی می کنید نسبت به خدا یعنی چگونه توانا خواهید بود که حق پوشی کنید نسبت به خدا در حالی که بوده اید مردگانی پس زنده گردانده شما را (خدا) سپس می میراندتان سپس زنده می گرداندتان سپس به سوی او بازگردانده می شوید (نه هرگز نمی توانید حق پوشی کنید نسبت به خدا تا ابد و حتما حقانیت خدا آشکار خواهد شد).
باید افزود که در این آیه در نهایت آدمی هر چند که حق پوش بوده باشد در هیات زنده شده به سوی خدا بازگردانده می شود یعنی حق پوشیش بالاخره به سر خواهد آید البته این به معنای نفی عذاب او نیست بلکه گویای این است که در نهایت حق پوش رسوا خواهد شد و او خود گواه حق پوش بودنش خواهد شد و به حقانیت حق گواهی خواهد داد. نکته دیگر اینکه آدم زنده می تواند حق پوشی کند نه آدم مرده، پس وقتی در حی بودن حق پوشی کرد میرانده می شود و وقتی مرد، حق پوشیش آشکار شده و باید حق را گواهی دهد و بدین ترتیب مجددا زنده می گردد و به سوی خدا که حقیقت هستی است بازگردانده می شود.
اما درباره تناسخ و ارتباطش با این آیه باید گفت که تناسخ مغایر نظام فلسفی و جهان بینی قرآن است چرا که قرآن قائل به زندگی پس از مرگ در پارادایم سنخیت کارنامه ها می باشد و حال آنکه در تناسخ لزوما نیکوکاران در زندگی بهتری از قبلشان بهره مند نمی شوند و هیچ پیشینه ای را نیز بیاد نمی آورند. مضافا اینکه ابناء بشر متاثر از آباء خود بوده اند و آثار وراثتی و ژنتیکی این نحوه آفرینش را همواره دیده اند که مغایر تناسخ یک فرد در ادوار گوناگون می باشد بلکه گویای تناسخ ابناء بشر از آباء خویش می باشد که منطقا نمی تواند مبنای سزا یا پاداش ابناء بشر باشد هر چند که مبنای سزا یا پاداش آباء بشر خواهد بود. یعنی هر فردی به میزانی که در بدی یا خوبی فرزندانش پدری یا مادری کرده باشد سزا یا پاداش آن بدی یا خوبی را خواهد دید اما عکس آن صادق نیست و ابناء بشر در آخرت متحمل بار آباء خویش نخواهند بود هر چند که در دنیا کارنامه ایشان گریبانشان را گرفته باشد.
آیه ۲۸ سوره بقره هیچ ربطی به تناسخ ندارد چرا که فقط از دو احیا و اماته آن هم در ساحت معنا و در هر مصداقی سخن می گوید و نه بیشتر در حالی که تناسخ مدعی دفعات بیشتری می باشد. اینکه فقط دوبار احیا و اماته آمده بدین جهت است که آدمی در هر مصداقی ابتدا چون نسبت بدان آگاه نیست در واقع نسبت بدان مرده است بعد نسبت بدان آگاه و زنده می شود و حال ممکن است نسبت بدان حق پوشی کند و بعد به جهت حق پوشی نسبت بدان بمیرد و چون مرد و از مرگ خویش نسبت بدان آگاه شد زنده می شود و دیگر نسبت بدان مصداق آگاهی ابدی می یابد چون نتیجه حق پوشی نسبت به آن را تجربه کرده است. (نیما حق پور - ۱۲ فروردین ۱۴۰۳)
nima.haghpoor@gmail.com
پرسش: آیا تناسخ در قرآن تایید می شود؟ برای مثال می گویند آیه ۲۸ سوره بقره تناسخ را اثبات می کند.
حق پور: آیه ۲۸ سوره بقره می فرماید: "كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَكُنتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ". در ترجمه این آیه باید دقت کرد که پرسش مقدر در آیه به سیاق استفهام انکاری است نه اینکه خدای تعالی بواقع خواسته باشد چیزی را بپرسد. ترجمه درست چنین است: چگونه حق پوشی می کنید نسبت به خدا یعنی چگونه توانا خواهید بود که حق پوشی کنید نسبت به خدا در حالی که بوده اید مردگانی پس زنده گردانده شما را (خدا) سپس می میراندتان سپس زنده می گرداندتان سپس به سوی او بازگردانده می شوید (نه هرگز نمی توانید حق پوشی کنید نسبت به خدا تا ابد و حتما حقانیت خدا آشکار خواهد شد).
باید افزود که در این آیه در نهایت آدمی هر چند که حق پوش بوده باشد در هیات زنده شده به سوی خدا بازگردانده می شود یعنی حق پوشیش بالاخره به سر خواهد آید البته این به معنای نفی عذاب او نیست بلکه گویای این است که در نهایت حق پوش رسوا خواهد شد و او خود گواه حق پوش بودنش خواهد شد و به حقانیت حق گواهی خواهد داد. نکته دیگر اینکه آدم زنده می تواند حق پوشی کند نه آدم مرده، پس وقتی در حی بودن حق پوشی کرد میرانده می شود و وقتی مرد، حق پوشیش آشکار شده و باید حق را گواهی دهد و بدین ترتیب مجددا زنده می گردد و به سوی خدا که حقیقت هستی است بازگردانده می شود.
اما درباره تناسخ و ارتباطش با این آیه باید گفت که تناسخ مغایر نظام فلسفی و جهان بینی قرآن است چرا که قرآن قائل به زندگی پس از مرگ در پارادایم سنخیت کارنامه ها می باشد و حال آنکه در تناسخ لزوما نیکوکاران در زندگی بهتری از قبلشان بهره مند نمی شوند و هیچ پیشینه ای را نیز بیاد نمی آورند. مضافا اینکه ابناء بشر متاثر از آباء خود بوده اند و آثار وراثتی و ژنتیکی این نحوه آفرینش را همواره دیده اند که مغایر تناسخ یک فرد در ادوار گوناگون می باشد بلکه گویای تناسخ ابناء بشر از آباء خویش می باشد که منطقا نمی تواند مبنای سزا یا پاداش ابناء بشر باشد هر چند که مبنای سزا یا پاداش آباء بشر خواهد بود. یعنی هر فردی به میزانی که در بدی یا خوبی فرزندانش پدری یا مادری کرده باشد سزا یا پاداش آن بدی یا خوبی را خواهد دید اما عکس آن صادق نیست و ابناء بشر در آخرت متحمل بار آباء خویش نخواهند بود هر چند که در دنیا کارنامه ایشان گریبانشان را گرفته باشد.
آیه ۲۸ سوره بقره هیچ ربطی به تناسخ ندارد چرا که فقط از دو احیا و اماته آن هم در ساحت معنا و در هر مصداقی سخن می گوید و نه بیشتر در حالی که تناسخ مدعی دفعات بیشتری می باشد. اینکه فقط دوبار احیا و اماته آمده بدین جهت است که آدمی در هر مصداقی ابتدا چون نسبت بدان آگاه نیست در واقع نسبت بدان مرده است بعد نسبت بدان آگاه و زنده می شود و حال ممکن است نسبت بدان حق پوشی کند و بعد به جهت حق پوشی نسبت بدان بمیرد و چون مرد و از مرگ خویش نسبت بدان آگاه شد زنده می شود و دیگر نسبت بدان مصداق آگاهی ابدی می یابد چون نتیجه حق پوشی نسبت به آن را تجربه کرده است. (نیما حق پور - ۱۲ فروردین ۱۴۰۳)
nima.haghpoor@gmail.com
با سلام و درود. بر اساس محاسبات نجومی فردا سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳ روز اول ماه شوال می باشد و کسانی که ۲۹ روز روزه گرفته اند ایام روزه داری را تمام کرده اند و فردا برایشان عید است. اما کسانی که ایام روزه داری را تمام نکرده اند می توانند ایام روزه داری خود را ادامه دهند یا به ازاء ایامی که روزه نگرفته اند فدیه دهند. فدیه هم معادل یک وعده طعام مسکین است یعنی طعامی طبخ شده یا آماده خوردن و متناسب با میانگین طعام فدیه دهنده. (نیما حق پور - ۲۰ فروردین ۱۴۰۳)
nima.haghpoor@gmail.com
nima.haghpoor@gmail.com
پرسش: زکات فطر حکم قرآن است یا سنت؟ آیه ۱۴ سوره اعلی آیا ناظر بر ایتاء زکات فطر است؟
---------
حق پور: در قرآن چیزی درباره زکات فطر نیست. اما منطقا اگر در خوراک ماه رمضان طوری رفتار شده باشد که نسبت به سایر ایام چیزی ذخیره شده باشد زکات دارد چون آن ذخیره هم نوعی دستاورد است. در هر صورت چون دادن زکات فطر کمک به نیازمندان است ارجح به دادن آن است حتی اگر حکم نباشد. (نیما حق پور - ۲۱ فروردین ۱۴۰۳)
nima.haghpoor@gmail.com
---------
حق پور: در قرآن چیزی درباره زکات فطر نیست. اما منطقا اگر در خوراک ماه رمضان طوری رفتار شده باشد که نسبت به سایر ایام چیزی ذخیره شده باشد زکات دارد چون آن ذخیره هم نوعی دستاورد است. در هر صورت چون دادن زکات فطر کمک به نیازمندان است ارجح به دادن آن است حتی اگر حکم نباشد. (نیما حق پور - ۲۱ فروردین ۱۴۰۳)
nima.haghpoor@gmail.com
اختلاف قرائات در زمان پیامبر
پرسش: داستان از این قرار است که بیست گونه قرائت از قرآن وجود داشته است که به مرور زمان به ۱۴ قرائت و سپس توسط ابن مجاهد به هفت قرائت (با کمک قدرت حاکمه و استاندارد کردن آنها) و دوباره به هشت قرائت تبدیل شده است و داستان شیرین آن. (قابل توجه اینکه قرآنهای دستنویس موجود در ایران هیچکدام به روایت حفص از عاصم نیست) حال سوالم این است: آیا امکان دارد که خود پیامبر در نزولهای متفاوت وحی (که میدانیم وجود داشته)، تعدد قرائات داشته باشد؟! برای مثال: در نزول مکی مالک یوم الدین قرائت کرده باشد و در نزول مدنی ملک یوم الدین؟! با توجه به اینکه این دو قرائت متناقض نیستند؟ سوال بعد اینکه: آیا سخت نگرفتن خود پیامبر در قرائت مردم، خود باعث این نبوده است که قرائات سبع، یا عشر بوجود آمده باشد؟ اگر اینگونه باشد مشکل قرائات نیز حل خواهد شد و همگی دارای اعتبار خواهند شد در نتیجه میتوان به روشی بین این اختلافات، با روشی مثلاً (موازنه عدمی - پازلی)، هماهنگی و توحید ایجاد کرد.
------------
حق پور: باید توجه کرد که اختلاف در قرائات وابسته به از حفظ خوانی یا از روی نوشته خوانی ایجاد می شود وگرنه هر سخنرانی پایبند به قرائت خود می باشد اگر دقیق سخن بگوید. پیامبر آیات را می خوانده حال برخی حفظ می کردند و برخی می نوشتند و در هر دوی این دو روش احتمال اختلاف قرائات امری طبیعی بوده چون دقت حافظان تمام و کمال نبوده و خط آن زمان نقطه و اعراب نداشته. بنابراین تا زمانی که پیامبر بوده می توانسته اختلاف قرائات را برطرف کند اما از پس او نه چون هم توانایی حافظان متفاوت بوده و هم رسم الخط دقیقی نبوده. از این رو در ادوار پس از پیامبر اول قرآن جمع آوری شده و یک نسخه شده و بعد در نقطه گذاری و اعرابش کوشش شده است. در مرحله جمع آوری قرآن و نسخه واحد کردن آن (بدون نقطه و اعراب) اکثریت صحابه اختلاف خاصی نداشتند یعنی پس بر سر قرائت؛ اجماع داشتند ولی باز بعد از نسخه واحد اختلاف قرائات باز بیشتر شده چون نقطه و اعراب نبوده که آن را هم برطرف می کنند. خطای در این مساله اختلاف قرائات این بوده است که برخی بر سر همان قرائات نسخ واحد وفاداری نکردند و باز پای قرائات دیگر را هم پیش کشیده اند و در تاریخ متواترش کردند وگرنه مساله اختلاف قرائات در زمان پیامبر و نیز در زمان واحد کردن قرآن قابل رفع بوده و اختلافی غیر قابل رفع نبوده است. امروزه بر ماست که فقط و فقط بر همین قرائت رایج بسنده کنیم و دامن به این اختلافات نزنیم مگر اینکه مستند به خود متن قرآن و انسجام درونی و دقیق آن به نظری خلاف رایج برسیم و نه با اتکا به منقولات و استناد به آنها. امید که توضیحاتم راهگشا باشد. (نیما حق پور - ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳)
nima.haghpoor@gmail.com
پرسش: داستان از این قرار است که بیست گونه قرائت از قرآن وجود داشته است که به مرور زمان به ۱۴ قرائت و سپس توسط ابن مجاهد به هفت قرائت (با کمک قدرت حاکمه و استاندارد کردن آنها) و دوباره به هشت قرائت تبدیل شده است و داستان شیرین آن. (قابل توجه اینکه قرآنهای دستنویس موجود در ایران هیچکدام به روایت حفص از عاصم نیست) حال سوالم این است: آیا امکان دارد که خود پیامبر در نزولهای متفاوت وحی (که میدانیم وجود داشته)، تعدد قرائات داشته باشد؟! برای مثال: در نزول مکی مالک یوم الدین قرائت کرده باشد و در نزول مدنی ملک یوم الدین؟! با توجه به اینکه این دو قرائت متناقض نیستند؟ سوال بعد اینکه: آیا سخت نگرفتن خود پیامبر در قرائت مردم، خود باعث این نبوده است که قرائات سبع، یا عشر بوجود آمده باشد؟ اگر اینگونه باشد مشکل قرائات نیز حل خواهد شد و همگی دارای اعتبار خواهند شد در نتیجه میتوان به روشی بین این اختلافات، با روشی مثلاً (موازنه عدمی - پازلی)، هماهنگی و توحید ایجاد کرد.
------------
حق پور: باید توجه کرد که اختلاف در قرائات وابسته به از حفظ خوانی یا از روی نوشته خوانی ایجاد می شود وگرنه هر سخنرانی پایبند به قرائت خود می باشد اگر دقیق سخن بگوید. پیامبر آیات را می خوانده حال برخی حفظ می کردند و برخی می نوشتند و در هر دوی این دو روش احتمال اختلاف قرائات امری طبیعی بوده چون دقت حافظان تمام و کمال نبوده و خط آن زمان نقطه و اعراب نداشته. بنابراین تا زمانی که پیامبر بوده می توانسته اختلاف قرائات را برطرف کند اما از پس او نه چون هم توانایی حافظان متفاوت بوده و هم رسم الخط دقیقی نبوده. از این رو در ادوار پس از پیامبر اول قرآن جمع آوری شده و یک نسخه شده و بعد در نقطه گذاری و اعرابش کوشش شده است. در مرحله جمع آوری قرآن و نسخه واحد کردن آن (بدون نقطه و اعراب) اکثریت صحابه اختلاف خاصی نداشتند یعنی پس بر سر قرائت؛ اجماع داشتند ولی باز بعد از نسخه واحد اختلاف قرائات باز بیشتر شده چون نقطه و اعراب نبوده که آن را هم برطرف می کنند. خطای در این مساله اختلاف قرائات این بوده است که برخی بر سر همان قرائات نسخ واحد وفاداری نکردند و باز پای قرائات دیگر را هم پیش کشیده اند و در تاریخ متواترش کردند وگرنه مساله اختلاف قرائات در زمان پیامبر و نیز در زمان واحد کردن قرآن قابل رفع بوده و اختلافی غیر قابل رفع نبوده است. امروزه بر ماست که فقط و فقط بر همین قرائت رایج بسنده کنیم و دامن به این اختلافات نزنیم مگر اینکه مستند به خود متن قرآن و انسجام درونی و دقیق آن به نظری خلاف رایج برسیم و نه با اتکا به منقولات و استناد به آنها. امید که توضیحاتم راهگشا باشد. (نیما حق پور - ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳)
nima.haghpoor@gmail.com
Forwarded from نظرسنجیهای نیما حق پور
تاکنون آراء و آثار نیما حق پور را به چند نفر معرفی نموده اید؟
Anonymous Poll
34%
هیچکس
40%
یک تا سه نفر
4%
چهار تا ده نفر
23%
بیش از ده نفر
بهترین ترجمه
پرسش: من دنبال دقیق ترین ترجمه قرآنم که بتوانم این کتاب را بهتر بفهمم گاها برای یک خط یا کلمه ترجمه های گوناگونی وجود دارد که با هم دیگر تفاوت زیادی دارند، و این وسط یک سری بحثهای شاذ هم هست مثل بحثهایی که سبیط نیلی کرده و کسانی که به ریشه دو حرفی و تک حرفی کلمات در قرآن اعتقاد دارند حتی یک حرف را هم در قرآن معنی میکنند! بنظر شما دقیق ترین ترجمه در حال حاضر (به زبان فارسی) کدام ترجمه هست؟ و کدام ترجمه نسبت به بقیه تحت اللفظی تر است؟ (مثلا منظورم از تحت اللفظی این است که کلمه صلات به دعا هم ترجمه کند در حالی که تا جایی که من دیدم به نماز ترجمه کردند)
------------
حق پور: بنده برای پژوهش امت واحده در قرآن به حدود هشتاد ترجمه فارسی رجوع کردم و هیچ یک را دقیق به معنای همسان در ترجمه یک عبارت اصطلاحی ندیدم یعنی در نه بار تکرار این ترکیب در قرآن هیچ یک ترجمه همسان و منسجمی ارائه نداده بودند. با این حال از میان ترجمه هایی که بنده تاکنون دیده ام ترجمه کاظم معزی دقیق تر است چون قاعده ترجمه تحت اللفظی را بهتر رعایت کرده است اما این به معنای خوش فهمی او نیست. به نظرم فهمنده قرآن بهتر است همزمان به چند ترجمه رجوع کند و خود او بکوشد ترجمه منسجم را دریابد و البته این کاری بس دشوار است. بنده خود تاکنون با این رویکرد و البته بحثهای تفسیری ترجمه ای از چند سوره ارائه داده ام که البته با دیگر ترجمه ها تفاوتهای اساسی دارد. امید که به زودی ترجمه ای بهتر از سوی استادی ارائه گردد که بتوان به دقت آن نسبتا اعتماد کرد. (نیما حق پور - ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳)
nima.haghpoor@gmail.com
پرسش: من دنبال دقیق ترین ترجمه قرآنم که بتوانم این کتاب را بهتر بفهمم گاها برای یک خط یا کلمه ترجمه های گوناگونی وجود دارد که با هم دیگر تفاوت زیادی دارند، و این وسط یک سری بحثهای شاذ هم هست مثل بحثهایی که سبیط نیلی کرده و کسانی که به ریشه دو حرفی و تک حرفی کلمات در قرآن اعتقاد دارند حتی یک حرف را هم در قرآن معنی میکنند! بنظر شما دقیق ترین ترجمه در حال حاضر (به زبان فارسی) کدام ترجمه هست؟ و کدام ترجمه نسبت به بقیه تحت اللفظی تر است؟ (مثلا منظورم از تحت اللفظی این است که کلمه صلات به دعا هم ترجمه کند در حالی که تا جایی که من دیدم به نماز ترجمه کردند)
------------
حق پور: بنده برای پژوهش امت واحده در قرآن به حدود هشتاد ترجمه فارسی رجوع کردم و هیچ یک را دقیق به معنای همسان در ترجمه یک عبارت اصطلاحی ندیدم یعنی در نه بار تکرار این ترکیب در قرآن هیچ یک ترجمه همسان و منسجمی ارائه نداده بودند. با این حال از میان ترجمه هایی که بنده تاکنون دیده ام ترجمه کاظم معزی دقیق تر است چون قاعده ترجمه تحت اللفظی را بهتر رعایت کرده است اما این به معنای خوش فهمی او نیست. به نظرم فهمنده قرآن بهتر است همزمان به چند ترجمه رجوع کند و خود او بکوشد ترجمه منسجم را دریابد و البته این کاری بس دشوار است. بنده خود تاکنون با این رویکرد و البته بحثهای تفسیری ترجمه ای از چند سوره ارائه داده ام که البته با دیگر ترجمه ها تفاوتهای اساسی دارد. امید که به زودی ترجمه ای بهتر از سوی استادی ارائه گردد که بتوان به دقت آن نسبتا اعتماد کرد. (نیما حق پور - ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳)
nima.haghpoor@gmail.com
تقوا لازمه اثربخشی ایمان و عمل صالح
آیه ۹۳ سوره مائده می فرماید:
لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ
نیست بر کسانی که ایمان آورده و اقدام کرده اند به کارهای درست کننده؛ گناهی
فِيمَا طَعِمُوا
در آنچه (پیش از این) می خوردند
إِذَا مَا اتَّقَوا وَّآمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ
هنگامی که پروا کرده و ایمان آورده و اقدام کرده باشند به کارهای درست کننده
ثُمَّ اتَّقَوا وَّآمَنُوا
سپس پروا کرده و ایمان آورده باشند
ثُمَّ اتَّقَوا وَّأَحْسَنُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ
سپس پروا کرده و نیکی کرده باشد و خدا دوست دارد نیکوکاران را.
ساختار حشو گونه این آیه واجد نکته ای است که اهمیت تقوا یا پروا یا خداترسی را می رساند. آیه می فرماید در جبران گذشته گناه آلود به شرطی ایمان و عمل صالح اثربخش است که آن دو در پی تقوا باشند و البته این کافی نیست مگر اینکه پس از عمل صالح استمرار تقوا و ایمان همچنان برقرار باشد و این استمرار موجب تقوا ایجابی و نیکوکاری شود.
یک توضیح اینکه در توبه؛ گام اول پروا کردن و انجام ندادن فعل حرام است و ایمان آوردن به درستی این تصمیم و ادامه روند در ترک فعل حرام، و بعد استمرار در پروا کردن است از خدا و کوشیدن در نیکوکاری. پروای اول سلبی است و بعد ایجابی می شود، یعنی در پروای اول ما از سر پروای الهی کاری نمی کنیم در تباهی و تخریب و در پروای بعدی ما باید کارهایی کنیم در جبران و سازندگی.
این آیه می خواهد بگوید که حتی اگر در ادوار پیشین مرتکب برخی افعال حرام هم می شدید به شرط ایمان و عمل صالح و تقوا و احسان؛ جبران پذیر و قابل آمرزش می شود. (نیما حق پور - ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳)
nima.haghpoor@gmail.com
آیه ۹۳ سوره مائده می فرماید:
لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ
نیست بر کسانی که ایمان آورده و اقدام کرده اند به کارهای درست کننده؛ گناهی
فِيمَا طَعِمُوا
در آنچه (پیش از این) می خوردند
إِذَا مَا اتَّقَوا وَّآمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ
هنگامی که پروا کرده و ایمان آورده و اقدام کرده باشند به کارهای درست کننده
ثُمَّ اتَّقَوا وَّآمَنُوا
سپس پروا کرده و ایمان آورده باشند
ثُمَّ اتَّقَوا وَّأَحْسَنُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ
سپس پروا کرده و نیکی کرده باشد و خدا دوست دارد نیکوکاران را.
ساختار حشو گونه این آیه واجد نکته ای است که اهمیت تقوا یا پروا یا خداترسی را می رساند. آیه می فرماید در جبران گذشته گناه آلود به شرطی ایمان و عمل صالح اثربخش است که آن دو در پی تقوا باشند و البته این کافی نیست مگر اینکه پس از عمل صالح استمرار تقوا و ایمان همچنان برقرار باشد و این استمرار موجب تقوا ایجابی و نیکوکاری شود.
یک توضیح اینکه در توبه؛ گام اول پروا کردن و انجام ندادن فعل حرام است و ایمان آوردن به درستی این تصمیم و ادامه روند در ترک فعل حرام، و بعد استمرار در پروا کردن است از خدا و کوشیدن در نیکوکاری. پروای اول سلبی است و بعد ایجابی می شود، یعنی در پروای اول ما از سر پروای الهی کاری نمی کنیم در تباهی و تخریب و در پروای بعدی ما باید کارهایی کنیم در جبران و سازندگی.
این آیه می خواهد بگوید که حتی اگر در ادوار پیشین مرتکب برخی افعال حرام هم می شدید به شرط ایمان و عمل صالح و تقوا و احسان؛ جبران پذیر و قابل آمرزش می شود. (نیما حق پور - ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳)
nima.haghpoor@gmail.com
اعتراض به ناپاسخ گویی!
کسی که در عرصه روشنفکری و نواندیشی دینی می کوشد مسئول است که در مقابل مخاطبانش پاسخگو باشد و نقد و نظر ایشان را بی محل رها نکند. بنده به نوبه خود در یک دهه فعالیت در فضای مجازی همواره به این مهم پایبند بوده ام و در بیش از نود و نه درصد مواقع علی رغم مشغله های بسیار پاسخگو. حال این بنده ای که خود در این عرصه کوشش بسیار کرده بعضاً فعالیت دیگر روشنفکران و نواندیشان را رصد کرده و کوشیده با برخی از ایشان تعامل فکری برقرار کند ولی متاسفانه بیشتر ایشان اصلا پاسخگو نبوده اند. درد ماجرا آنجا بیشتر می شود که آن دسته ای هم از ایشان که در مبانی با تو نزدیکند محلت نگذارند!
در اینجا تنها به مورد آخری که در دو ماه گذشته اتفاق افتاده اشاره می کنم و نام می آورم و از دیگر موارد در می گذرم. چند سالی است که بنده مباحث خانم مهدیه کسایی زاده را در قرآن پژوهی و تجربه ناشناخته شان پیگیری می کنم و ایشان را در عرصه قرآن فهمی فردی کوشنده و نسبتا خوشفکر در می یافتم و به معرفی ایشان به دیگران هم بعضا اقدام نمودم. این روند ادامه پیدا کرد و در چند مورد به ایشان پیغام دادم و در یکی دو مورد هم پاسخ گرفتم تا اینکه ایشان شرحی از تجربه ناشناخته شان در اسفند ماه ۱۴۰۲ منتشر کردند و بنده آن را خواندم و خواستم در این چالشی که شرح آن را بیان کردند کمکی کرده باشم و از این رو از طریق پیغام و کامنت چند نکته ای گفتم اما ایشان هیچ نگفتند! گذشت تا هفته اخیر که باز ایشان گفتاری را منتشر کردند و برگزاری دوره ای درباره زمان در قرآن، که متن زیر را برایشان نوشتم و باز پاسخی ندادند! این اعتراض را اینجا علنی بیان کردم شاید به گوششان برسد و واکنشی نشان دهند و به این توجه کنند که در برابر آنچه می گویند و اذهان را بدان مشغول می دارند مسئولند! (نیما حق پور - ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳)
"سرکار خانم کسایی زاده، با سلام و درود. بنده در سال ۸۷ نظریه زمان از صفات ذات الهی است را مطرح کردم و در سال ۹۳ در مقاله ای با عنوان زمان، علم خدا و نسبت اراده های الهی و انسانی بدان پرداختم و پس از آن نیز در خصوص آن چندی مباحثه و مکاتبه نموده ام. با این توضیح کوتاه مشخص است که دوره ای که شما قصد برگزاری آن را دارید مطلوب بنده می باشد مضافا اینکه قرآن پژوه هم هستم و فهم بنده از قرآن ملازم فهم فلسفیم از زمان و نسبت آن با خدا و هستی می باشد. با این اوصاف، نقادانه عرض می کنم برگزاری دوره ای حضوری بدون انتشار مجازی، آن هم علی رغم اعلام عمومی، در دنیای امروز ناقض رسالتی پیامبرگونه است که اقتضای آن در معرض نقد و نظر بودن و پاسخ گویی به موقع است." (۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳)
nima.haghpoor@gmail.com
کسی که در عرصه روشنفکری و نواندیشی دینی می کوشد مسئول است که در مقابل مخاطبانش پاسخگو باشد و نقد و نظر ایشان را بی محل رها نکند. بنده به نوبه خود در یک دهه فعالیت در فضای مجازی همواره به این مهم پایبند بوده ام و در بیش از نود و نه درصد مواقع علی رغم مشغله های بسیار پاسخگو. حال این بنده ای که خود در این عرصه کوشش بسیار کرده بعضاً فعالیت دیگر روشنفکران و نواندیشان را رصد کرده و کوشیده با برخی از ایشان تعامل فکری برقرار کند ولی متاسفانه بیشتر ایشان اصلا پاسخگو نبوده اند. درد ماجرا آنجا بیشتر می شود که آن دسته ای هم از ایشان که در مبانی با تو نزدیکند محلت نگذارند!
در اینجا تنها به مورد آخری که در دو ماه گذشته اتفاق افتاده اشاره می کنم و نام می آورم و از دیگر موارد در می گذرم. چند سالی است که بنده مباحث خانم مهدیه کسایی زاده را در قرآن پژوهی و تجربه ناشناخته شان پیگیری می کنم و ایشان را در عرصه قرآن فهمی فردی کوشنده و نسبتا خوشفکر در می یافتم و به معرفی ایشان به دیگران هم بعضا اقدام نمودم. این روند ادامه پیدا کرد و در چند مورد به ایشان پیغام دادم و در یکی دو مورد هم پاسخ گرفتم تا اینکه ایشان شرحی از تجربه ناشناخته شان در اسفند ماه ۱۴۰۲ منتشر کردند و بنده آن را خواندم و خواستم در این چالشی که شرح آن را بیان کردند کمکی کرده باشم و از این رو از طریق پیغام و کامنت چند نکته ای گفتم اما ایشان هیچ نگفتند! گذشت تا هفته اخیر که باز ایشان گفتاری را منتشر کردند و برگزاری دوره ای درباره زمان در قرآن، که متن زیر را برایشان نوشتم و باز پاسخی ندادند! این اعتراض را اینجا علنی بیان کردم شاید به گوششان برسد و واکنشی نشان دهند و به این توجه کنند که در برابر آنچه می گویند و اذهان را بدان مشغول می دارند مسئولند! (نیما حق پور - ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳)
"سرکار خانم کسایی زاده، با سلام و درود. بنده در سال ۸۷ نظریه زمان از صفات ذات الهی است را مطرح کردم و در سال ۹۳ در مقاله ای با عنوان زمان، علم خدا و نسبت اراده های الهی و انسانی بدان پرداختم و پس از آن نیز در خصوص آن چندی مباحثه و مکاتبه نموده ام. با این توضیح کوتاه مشخص است که دوره ای که شما قصد برگزاری آن را دارید مطلوب بنده می باشد مضافا اینکه قرآن پژوه هم هستم و فهم بنده از قرآن ملازم فهم فلسفیم از زمان و نسبت آن با خدا و هستی می باشد. با این اوصاف، نقادانه عرض می کنم برگزاری دوره ای حضوری بدون انتشار مجازی، آن هم علی رغم اعلام عمومی، در دنیای امروز ناقض رسالتی پیامبرگونه است که اقتضای آن در معرض نقد و نظر بودن و پاسخ گویی به موقع است." (۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳)
nima.haghpoor@gmail.com
Forwarded from نیما حق پور (پازل جهان بینی)
پس از انتخابات ۱۴۰۰ پیش بینی بنده این بود که آقای رئیسی در ظرف یکی دو سال به چنین عاقبتی دچار شده و از صحنه سیاسی کشور حذف می گردد. حال پس از سه سال چنین شد و صحنه سیاسی کشور وارد فاز بعدی خود شد. اربابان قدرت همواره باید حواسشان باشد که عمر سیاسیشان چقدر می تواند باشد و بر اساس آن بازیگری کنند. آقای رئیسی واقعا ساده لوحانه آمد و رفت. این را هم بگویم که آقای احمد منتظری ناخواسته مقدمات ریاست جمهوری ایشان و کوشش برای تطهیر کشتار ۶۷ را با انتشار فایل صوتی پدرش مهیا کرد چرا که برای تطهیر چنین کشتاری باید انتخابات ۹۶ رقابتی می شد تا بتوان برای آقای رئیسی رای خواند و بعد هم رئیس جمهورش کرد و بعد با چنین مرگی پرونده آن کشتار را بست و جناح خراسان را از سودای خلافت اسلامی و جانشینی انداخت. (۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳)
اولویت آموزش به زبان مادری
بنده در اصل دوازدهم پیشنهادی خود برای قانون اساسی نوشته بودم: "زبان و خط رسمی کشور ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد." در زمان پیشنهاد این اصل بنده غافل بودم که آموزش به زبان مادری از حقوق اساسی انسانهاست و اثربخشی آن بگونه ای است که اگر این حق سلب شود منجر به تبعیض قومیتی در یادگیری و پیشرفت می شود. از این رو، بنا بر حقوق انسان باید کتب درسی و زبان آموزشی کودکان متناسب با زبان مادریشان باشد و زبان رسمی کشور به عنوان زبان دوم و آن هم پس از یادگیری کافی زبان مادری آموزش داده شود. از دوست عزیزی که مرا از این غفلت آگاه کرد سپاسگزارم. (نیما حق پور - ۳ خرداد ۱۴۰۳)
nima.haghpoor@gmail.com
بنده در اصل دوازدهم پیشنهادی خود برای قانون اساسی نوشته بودم: "زبان و خط رسمی کشور ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد." در زمان پیشنهاد این اصل بنده غافل بودم که آموزش به زبان مادری از حقوق اساسی انسانهاست و اثربخشی آن بگونه ای است که اگر این حق سلب شود منجر به تبعیض قومیتی در یادگیری و پیشرفت می شود. از این رو، بنا بر حقوق انسان باید کتب درسی و زبان آموزشی کودکان متناسب با زبان مادریشان باشد و زبان رسمی کشور به عنوان زبان دوم و آن هم پس از یادگیری کافی زبان مادری آموزش داده شود. از دوست عزیزی که مرا از این غفلت آگاه کرد سپاسگزارم. (نیما حق پور - ۳ خرداد ۱۴۰۳)
nima.haghpoor@gmail.com
مهره چینی مشارکت طلبانه
اتاق فکر حاکمیت ایران، این دوره بسیار زیرکانه برای انتخابات ریاست جمهوری مهره چینی کرده است به نحوی که تشخیص مطلوبش از میان قالیباف، جلیلی و پزشکیان بسیار دشوار است. در نگاه اول به نظر می رسد که آقای پزشکیان دستوری وارد انتخابات شده تا فقط میزان مشارکت را بالا ببرد و خود سودای ریاست جمهوری نداشته است. اما پیروزی او با توجه به رای بالای قومیتی که برایش محتمل است و نیز رای اصلاح طلبان، دور از دسترس هم نیست. محتملا برای او حداقل ۴۰ درصد آرا خوانده می شود (البته محتملا در دور دوم) گرچه ممکن است درصد آراء او بیشتر باشد. این رای خواندن برای او، حداقل کارکردش این است که انگیزه بخش اصلاح طلبان برای ماندن در پارادایم حاکمیت جمهوری اسلامی خواهد بود.
اما بعد از این نمایش انتخاباتی، حاکمیت ناگزیر خواهد بود بگیر و بندهایش را در خصوص پشتوانه مردمی پزشکیان و حامیان او تشدید کند که مبادا حساب کار از دستش در برود. اگر او پیروز انتخابات هم معرفی شود باز هم بسته تر شدن فضا محتمل است چرا که پیروزی او نسخه ای موقت برای حاکمیت است و نه بیش. با این اوصاف از نظر بنده موثرترین کاری که از آقای پزشکیان در خدمت به مردم ایران بر می آید و شایسته است که او انجام دهد انصراف از کاندیداتوری و بر هم زدن مهره چینی مشارکت خواهانه حاکمیت است.
آری! پزشکیان که خود خوب می داند که اگر پیروز هم خوانده شود تاثیر چندانی در بهبود وضعیت ایران و ایرانیان نخواهد داشت، شایسته است انصراف دهد تا نتیجه سیاستهای استبدادی حاکمیت در طول این سالیان بدانها چشانده شود آن هم در بزنگاه جانشینی.
مشارکت نسبتا بالا در این دوره این مجال را فراهم می آورد که آرا نسبتا مطلوبی برای پورمحمدی یکی دیگر از اعضای هیات مرگ خوانده شود و آن کشتار باز هم از نظر مردم مقبول جلوه داده شود.
با این تحلیل روشن است که نگارنده این سطور همچنان بر موضع پیشین خود مبنی بر تحریم مشارکت در انتخابات تاکید دارد تا زمانی که مجال برگزاری انتخابات آزاد فراهم شود. (نیما حق پور - ۲۷ خرداد ۱۴۰۳)
nima.haghpoor@gmail.com
اتاق فکر حاکمیت ایران، این دوره بسیار زیرکانه برای انتخابات ریاست جمهوری مهره چینی کرده است به نحوی که تشخیص مطلوبش از میان قالیباف، جلیلی و پزشکیان بسیار دشوار است. در نگاه اول به نظر می رسد که آقای پزشکیان دستوری وارد انتخابات شده تا فقط میزان مشارکت را بالا ببرد و خود سودای ریاست جمهوری نداشته است. اما پیروزی او با توجه به رای بالای قومیتی که برایش محتمل است و نیز رای اصلاح طلبان، دور از دسترس هم نیست. محتملا برای او حداقل ۴۰ درصد آرا خوانده می شود (البته محتملا در دور دوم) گرچه ممکن است درصد آراء او بیشتر باشد. این رای خواندن برای او، حداقل کارکردش این است که انگیزه بخش اصلاح طلبان برای ماندن در پارادایم حاکمیت جمهوری اسلامی خواهد بود.
اما بعد از این نمایش انتخاباتی، حاکمیت ناگزیر خواهد بود بگیر و بندهایش را در خصوص پشتوانه مردمی پزشکیان و حامیان او تشدید کند که مبادا حساب کار از دستش در برود. اگر او پیروز انتخابات هم معرفی شود باز هم بسته تر شدن فضا محتمل است چرا که پیروزی او نسخه ای موقت برای حاکمیت است و نه بیش. با این اوصاف از نظر بنده موثرترین کاری که از آقای پزشکیان در خدمت به مردم ایران بر می آید و شایسته است که او انجام دهد انصراف از کاندیداتوری و بر هم زدن مهره چینی مشارکت خواهانه حاکمیت است.
آری! پزشکیان که خود خوب می داند که اگر پیروز هم خوانده شود تاثیر چندانی در بهبود وضعیت ایران و ایرانیان نخواهد داشت، شایسته است انصراف دهد تا نتیجه سیاستهای استبدادی حاکمیت در طول این سالیان بدانها چشانده شود آن هم در بزنگاه جانشینی.
مشارکت نسبتا بالا در این دوره این مجال را فراهم می آورد که آرا نسبتا مطلوبی برای پورمحمدی یکی دیگر از اعضای هیات مرگ خوانده شود و آن کشتار باز هم از نظر مردم مقبول جلوه داده شود.
با این تحلیل روشن است که نگارنده این سطور همچنان بر موضع پیشین خود مبنی بر تحریم مشارکت در انتخابات تاکید دارد تا زمانی که مجال برگزاری انتخابات آزاد فراهم شود. (نیما حق پور - ۲۷ خرداد ۱۴۰۳)
nima.haghpoor@gmail.com
یک یا یکی از پنج
با این ترکیب کاندیداها و با رویه شورای نگهبان، مطلوب حاکمیت یا آقای پزشکیان است یا یکی از پنج کاندیدای دیگر. اگر مطلوب حاکمیت پزشکیان باشد دیگر کاندیداها خود به خود رای یکدیگر را می شکنند و اجازه کناره گیری هم داده نمی شوند و با یک مشارکت متوسط هم پزشکیان اول می شود و نیازی به دعوت مردم به مشارکت بالا نیست آنطور که برخی فعالان سیاسی می کوشند.
منطقا حاکمیت نمی خواهد هم مشارکت بالا باشد و هم آرا پزشکیان خیلی بالا تا چالش خاتمی برایش تکرار شود. بنابراین اگر مشارکت بالا باشد و آرا پزشکیان هم خیلی بالا، آرا طوری خوانده می شود که پزشکیان با اینکه نفر اول شده باشد اما انتخابات به دور دوم کشیده شود و در دور دوم یکی از آن پنج کاندیدای دیگر با مجموع آراءشان در دور اول از صندوقها بیرون آورده می شود و پزشکیان بازنده اعلام می گردد. بدین ترتیب هم مشارکت خوب بوده هم حاکمیت دچار چالش نمی شود.
در هر دوی این سناریوها یکی از مطلوبهای حاکمیت که مشارکت بالاست بدست می آید و مطلوب دوم او که رئیس جمهور آینده امکان شاخ شدن هم نداشته باشد واقع می شود. بنابراین دعوت به مشارکت بالا به امید ثمربخشی برای مردم امیدی واهی است.
اما همانطور که در انتخابات ۱۴۰۰ نوشته ام فضای سیاسی ایران نیازمند "پارادایم شیفت" است تا تحولی در آن به سود مردم رخ دهد و این مهم با تحریم ۱۴۰۰ باعث شد که حاکمیت از سطح همتی به سطح پزشکیان تغییر رویه دهد. و با ادامه روند تحریم این تغییر سطوح محتمل می شود.
دلیل دیگر برای تحریم این است که ساختار سیاسی حاکمیت ایران در چالش جانشینی است و نیازمند مشارکت بالا و رئیس جمهوری فردی تابع که این ترکیب کاندیداها موید آن است. بنابراین با ادامه تحریم فضای سیاسی ایران به سمتی سوق داده می شود که در آن احتمال شورای رهبری پررنگ می شود.
یکی دیگر از کارکردهای تحریم، حفظ پتانسیلهای مردمی است برای بروز جنبشهایی مانند جنبش مهسا. اگر مردم اکنون در انتخابات مشارکت بالایی داشته باشند همان اشتباهی را مرتکب می شوند که منجر به از دست رفتن پتانسیل جنبش سبز شد.
این سطور را در حالی نوشتم که اصلا بر سبیل کنشگری اجتماعی نیستم و انگیزه ای برای آن ندارم، اما بر خود فرض دیدم که چرایی موضع خود را تا حدودی توضیح دهم، باشد که اندکی اثربخش باشد. (نیما حق پور - ۲ تیر ۱۴۰۳)
nima.haghpoor@gmail.com
با این ترکیب کاندیداها و با رویه شورای نگهبان، مطلوب حاکمیت یا آقای پزشکیان است یا یکی از پنج کاندیدای دیگر. اگر مطلوب حاکمیت پزشکیان باشد دیگر کاندیداها خود به خود رای یکدیگر را می شکنند و اجازه کناره گیری هم داده نمی شوند و با یک مشارکت متوسط هم پزشکیان اول می شود و نیازی به دعوت مردم به مشارکت بالا نیست آنطور که برخی فعالان سیاسی می کوشند.
منطقا حاکمیت نمی خواهد هم مشارکت بالا باشد و هم آرا پزشکیان خیلی بالا تا چالش خاتمی برایش تکرار شود. بنابراین اگر مشارکت بالا باشد و آرا پزشکیان هم خیلی بالا، آرا طوری خوانده می شود که پزشکیان با اینکه نفر اول شده باشد اما انتخابات به دور دوم کشیده شود و در دور دوم یکی از آن پنج کاندیدای دیگر با مجموع آراءشان در دور اول از صندوقها بیرون آورده می شود و پزشکیان بازنده اعلام می گردد. بدین ترتیب هم مشارکت خوب بوده هم حاکمیت دچار چالش نمی شود.
در هر دوی این سناریوها یکی از مطلوبهای حاکمیت که مشارکت بالاست بدست می آید و مطلوب دوم او که رئیس جمهور آینده امکان شاخ شدن هم نداشته باشد واقع می شود. بنابراین دعوت به مشارکت بالا به امید ثمربخشی برای مردم امیدی واهی است.
اما همانطور که در انتخابات ۱۴۰۰ نوشته ام فضای سیاسی ایران نیازمند "پارادایم شیفت" است تا تحولی در آن به سود مردم رخ دهد و این مهم با تحریم ۱۴۰۰ باعث شد که حاکمیت از سطح همتی به سطح پزشکیان تغییر رویه دهد. و با ادامه روند تحریم این تغییر سطوح محتمل می شود.
دلیل دیگر برای تحریم این است که ساختار سیاسی حاکمیت ایران در چالش جانشینی است و نیازمند مشارکت بالا و رئیس جمهوری فردی تابع که این ترکیب کاندیداها موید آن است. بنابراین با ادامه تحریم فضای سیاسی ایران به سمتی سوق داده می شود که در آن احتمال شورای رهبری پررنگ می شود.
یکی دیگر از کارکردهای تحریم، حفظ پتانسیلهای مردمی است برای بروز جنبشهایی مانند جنبش مهسا. اگر مردم اکنون در انتخابات مشارکت بالایی داشته باشند همان اشتباهی را مرتکب می شوند که منجر به از دست رفتن پتانسیل جنبش سبز شد.
این سطور را در حالی نوشتم که اصلا بر سبیل کنشگری اجتماعی نیستم و انگیزه ای برای آن ندارم، اما بر خود فرض دیدم که چرایی موضع خود را تا حدودی توضیح دهم، باشد که اندکی اثربخش باشد. (نیما حق پور - ۲ تیر ۱۴۰۳)
nima.haghpoor@gmail.com
Forwarded from نیما حق پور (پازل جهان بینی)
آقای پزشکیان قمار نکنید!
هیچ مقام و مسئول و گروه و حزبی در ایران نمی تواند ایرانیان را از این استبداد نجات دهد جز توده مردم! جز جنبشهای مستمر مردمی! البته آن هم فقط و فقط با اندیشه راهنمای حقمدار وگرنه از گرفتاریهای این استبداد باز هم دچار گرفتاریهای استبداد دیگری می شویم. از این منظر بهترین خدمت آقای پزشکیان به ایران و ایرانیان انصراف از کاندیداتوری است و حذف واسطه گری میان مردم و حاکمیت! آقای پزشکیان بگذارید این مردم خود گلاویز حاکمیت شوند و حساب خود را با او روشن کنند! شما و نه هیچکس دیگری یارای مقابله با قدرتمداری او را ندارید! آقای پزشکیان مردمان این مرز و بوم خسته اند و فرسوده، خواسته یا ناخواسته برای حاکمیت زمان نخرید که این مردمان، خسته تر و فرسوده تر می شوند و بی چیزتر! از هر نظر! هم از نظر اخلاق و انگیزه، هم میهن دوستی، هم آب و هوا، هم خورد و خوراک، هم وجهه جهانی! آقای پزشکیان! با آخرین رمقهای این مردمان قمار نکنید! برای ایران بیمار جراحی ضروری است، مسکن نزنید! (نیما حق پور - ۴ تیر ۱۴۰۳)
nima.haghpoor@gmail.com
هیچ مقام و مسئول و گروه و حزبی در ایران نمی تواند ایرانیان را از این استبداد نجات دهد جز توده مردم! جز جنبشهای مستمر مردمی! البته آن هم فقط و فقط با اندیشه راهنمای حقمدار وگرنه از گرفتاریهای این استبداد باز هم دچار گرفتاریهای استبداد دیگری می شویم. از این منظر بهترین خدمت آقای پزشکیان به ایران و ایرانیان انصراف از کاندیداتوری است و حذف واسطه گری میان مردم و حاکمیت! آقای پزشکیان بگذارید این مردم خود گلاویز حاکمیت شوند و حساب خود را با او روشن کنند! شما و نه هیچکس دیگری یارای مقابله با قدرتمداری او را ندارید! آقای پزشکیان مردمان این مرز و بوم خسته اند و فرسوده، خواسته یا ناخواسته برای حاکمیت زمان نخرید که این مردمان، خسته تر و فرسوده تر می شوند و بی چیزتر! از هر نظر! هم از نظر اخلاق و انگیزه، هم میهن دوستی، هم آب و هوا، هم خورد و خوراک، هم وجهه جهانی! آقای پزشکیان! با آخرین رمقهای این مردمان قمار نکنید! برای ایران بیمار جراحی ضروری است، مسکن نزنید! (نیما حق پور - ۴ تیر ۱۴۰۳)
nima.haghpoor@gmail.com