و بعد صد امتیاز و دست آخر هم نابودی کامل نظام».
(آیتالله خامنهای در سخنرانی ۲۸ مهر ۱۳۹۵: «اگر در هستهای عقب نشینی کنید آنها مسئله موشک را پیش میکشند، اگر باز هم عقب بروید بحث حمایت از مقاومت را مطرح می کنند، اگر به عقب نشینی ادامه دادید موضوع حقوق بشر را جلو می آورند. بعد اگر معیارهای آنها را پذیرفتید سراغ حذف معیارهای دینی در حکومت میروند.»)
ارگان حزب کمونیست کره از سخنان رهبر جمهوری اسلامی الهام گرفته یا برعکس؟ یا اصولا تشابهات و عدم اعتماد به خود که در هر دو موضع موج میزند شاخصه مشترک حکومتهای ایدئولوژیک است؟ آیا ...
مذاکرات دیروز در سنگاپور البته نشان داد که حاکم کره شمالی بیش از آن اعتماد به نفس دارد که با "دژمن" هرگونه مذاکرهای را خطرناک تصور کند. در تهران هم این اعتماد به نفس و ملزومات آن، یعنی تغییراتی در جنبههایی از نگاه ایدئولوژیک به جهان و منطقه ایجاد خواهد شد؟
(آیتالله خامنهای در سخنرانی ۲۸ مهر ۱۳۹۵: «اگر در هستهای عقب نشینی کنید آنها مسئله موشک را پیش میکشند، اگر باز هم عقب بروید بحث حمایت از مقاومت را مطرح می کنند، اگر به عقب نشینی ادامه دادید موضوع حقوق بشر را جلو می آورند. بعد اگر معیارهای آنها را پذیرفتید سراغ حذف معیارهای دینی در حکومت میروند.»)
ارگان حزب کمونیست کره از سخنان رهبر جمهوری اسلامی الهام گرفته یا برعکس؟ یا اصولا تشابهات و عدم اعتماد به خود که در هر دو موضع موج میزند شاخصه مشترک حکومتهای ایدئولوژیک است؟ آیا ...
مذاکرات دیروز در سنگاپور البته نشان داد که حاکم کره شمالی بیش از آن اعتماد به نفس دارد که با "دژمن" هرگونه مذاکرهای را خطرناک تصور کند. در تهران هم این اعتماد به نفس و ملزومات آن، یعنی تغییراتی در جنبههایی از نگاه ایدئولوژیک به جهان و منطقه ایجاد خواهد شد؟
کمی از فوتبال
چندان با ورزش و فوتبال عیاق نبوده و نیستم. بعضا بچهها هم از کمعلاقگی و تبعا ضعف اطلاعاتم تعجب میکنند. در دوره دبستان معلم ورزشی داشتیم که جزوه میگفت و به دفترچه و تزیینات و تصاویر آن هم نمره میداد که خب باز هم سبب نشد کششی به فوتبال پیدا کنم. دروازهبانی تیم مدرسه هم تاثیر چندانی نکرد. کلاس ششم ابتدایی که به دلیلی جایزه تهرانرفتن و در امجدیهنشستن را هم گرفتم به شوق و علاقه ویژهای به فوتبال نیانجامید. القصه حالا هم هوادار تیم معینی نیستم و اگر پای تماشا بنشینم کیفیت بازی شاید پایبندم کند نه این که چه تیمی پیروز میشود یا میبازد.
با این همه، به تاثیر و تاثرات اجتماعی، فرهنگی و بینالمللی فوتبال و ورزش بیعلاقه نیستم و اگر گهکاه سیاهمشقی نوشتهام در همین رابطه بوده. چند خطی که در زیر میآید هم، و شاید در روزهای آینده هم، بیشتر روی همین جنبهها متمرکز خواهد بود و شاید چنگی به دل خواننده نزند.
# بیست و یکمین دوره جام جهانی فوتبال که امروز در مسکو آغاز میشود یک و نیم میلیون نفری را از جهان به روسیه میکشد، فرصتی برای روسها تا مردم دیگر را نه صرفا گذرا در سواحل آنتالیا و کرواسی و قبرس که در میان خودشان ببینند و به رغم مشکلات زبانی تصوری که رسانههای رسمی از جهان خارج و مردمانش (شباهتهایی با صدا و سیما که دائما از جهان دشمنانگاری میکند و گاه و بیگاه مشغول هندوانهزدن زیر بغل امت عظیمالشان است) در ذهن آنها جا انداختهاند قسما تعدیل و اصلاح شود.
# سال ۲۰۰۸ که امتیاز برگزاری جام امسال به روسیه واگذار شد روابط این کشور با غرب به رغم انقلابهای رنگی در اوکراین و جنگ با گرجستان بدک نبود. حالا ولی روسیه و غرب به تقصیر هر دو طرف دو سه پرونده باز از مناقشات روی میز دارند: مناقشه در شرق اوکراین و کریمه، معادلات مربوط به جنگ و چشمانداز سیاسی سوریه، حملات سایبری و مسمومیت جاسوس در بریتانیا و ... یک ماهی که بازیها در روسیه در جریان است احتمالا کمکی هم هست که فعلا این پروندهها در سایه قرار گیرند و حتی رفتوآمد مقامات جهان روسیه به بهانه فوتبال هم به
گشایشهایی در حل آنها بیانجامد.
# برای جام جهانی در روسیه حدودا ۱۴ میلیارد دلاری هزینه شده و میشود، بالاترین هزینه در تاریخ جامها، هزینهای که در سرمایهداری بی در و پیکر رواجیافته در روسیه چندان برای مردم عادی یا مدرنسازی متوازن اقتصاد و زیرساختها به کار گرفته نشده، چنان که در برزیل هم سال ۲۰۱۴ نشد و اعتراض و خشم بود که سربرآورد و برخی رویکردها و هزینهها بهینه شدند. منتهی در روسیه فرهنگ مشارکت و اعتراض و مطالبهگری همچنان ضعیف است و میراث سکوت و انسداد و کرملینستایی دوران شوروی هم قسما در" ژن" و رفتار شهروندان حی و حاضر. این گونه است که بنا بر تصاویر رسانهها رنگ و روغنی اساسی به مراکز شهرهای محل بازیها زدهاند، با معمارانی معروف از نیویورک و ... ولی چندکیلومتر آن سوتر، در همان حومههای مسکو و سنتز پترزبورگ وضع همان سان است که بود.
# سال ۱۹۳۰ که اولین جام جهانی فوتبال در اوروگوئه برگزار شد، به سختی توانستند ۱۳ تیم برای شرکت در آن آن جمع و جور کنند. اروپاییها که میداندار فوتبال بودند بدبین بودند و سفر دور و دراز با کشتی برای شرکت در آن جام را به سختی پذیرفتند. بازیهای مقدماتی هم لازم نبود و خبرهای جام هم با تاخیر به علاقهمندان میرسید. سال ۲۰۱۴ که تازهترین جام جهانی در همان اطراف (برزیل) برگزار شد فوتبال دیگر به یک پدیده بزرگ مالی و اقتصادی و قسما مافیایی بدل شده بود ، چنان که در ایران هم شده. خود فوتبال ولی به دلیل جذابیتهای فینفسهاش و رسانهایشدن بیشترش اکثریت شهروندان جهان را به خود مشغول کرده و میکند. یک میلیارد نفر فقط در صفحه تلویزیون آن بازیهای برزیل را دیدند. آن ۱۳ تیم حاضر در اولین جام هم بعدا ۱۶ و ۲۴ تیم شد تا حالا که ۳۲ تیم از ۵ قاره در روسیه حی و حاضرند و تا سال ۲۰۲۶ هم این رقم به ۴۸ کشور افزایش مییابد. به عبارتی در جام ۲۰۲۶ از هر ۴ کشور جهان یکی در رقابتها حاضر است.
# و خب وجهه و اعتباری که جام جهانی برای هر کشور به بار میآورد، فرصت فوقالعادهای که برای آشنایی مردم جهان با آن کشور و بالعکس ایجاد میکند و سود مالی و اقتصادی و اشتغالی این برگزاری تبعا رقابتها را برای کسب عنوان برگزاری تشدید کرده با مولفههایی از زد و بندهای مافیایی و فساد و استثمار (ساخت وسازها در قطر برای ۲۰۲۲) و تهدید و ارعاب. برکناری اخیر بخشی از روسای سابق فیفا به دلیل همین فسادها و همین که دیروز ترامپ تهدید کرد که مخالفان برگزاری جام ۲۰۲۶ در آمریکا را بدون مجازات نخواهد گذاشت خود تازهترین نمونهها از این دست هستند.
# به رغم تشدید رقابتها، چه برای کسب امتیاز برگزاری جام و چه برای مشارکت در بازیها، خود فوتبال مجموعا نرم،
چندان با ورزش و فوتبال عیاق نبوده و نیستم. بعضا بچهها هم از کمعلاقگی و تبعا ضعف اطلاعاتم تعجب میکنند. در دوره دبستان معلم ورزشی داشتیم که جزوه میگفت و به دفترچه و تزیینات و تصاویر آن هم نمره میداد که خب باز هم سبب نشد کششی به فوتبال پیدا کنم. دروازهبانی تیم مدرسه هم تاثیر چندانی نکرد. کلاس ششم ابتدایی که به دلیلی جایزه تهرانرفتن و در امجدیهنشستن را هم گرفتم به شوق و علاقه ویژهای به فوتبال نیانجامید. القصه حالا هم هوادار تیم معینی نیستم و اگر پای تماشا بنشینم کیفیت بازی شاید پایبندم کند نه این که چه تیمی پیروز میشود یا میبازد.
با این همه، به تاثیر و تاثرات اجتماعی، فرهنگی و بینالمللی فوتبال و ورزش بیعلاقه نیستم و اگر گهکاه سیاهمشقی نوشتهام در همین رابطه بوده. چند خطی که در زیر میآید هم، و شاید در روزهای آینده هم، بیشتر روی همین جنبهها متمرکز خواهد بود و شاید چنگی به دل خواننده نزند.
# بیست و یکمین دوره جام جهانی فوتبال که امروز در مسکو آغاز میشود یک و نیم میلیون نفری را از جهان به روسیه میکشد، فرصتی برای روسها تا مردم دیگر را نه صرفا گذرا در سواحل آنتالیا و کرواسی و قبرس که در میان خودشان ببینند و به رغم مشکلات زبانی تصوری که رسانههای رسمی از جهان خارج و مردمانش (شباهتهایی با صدا و سیما که دائما از جهان دشمنانگاری میکند و گاه و بیگاه مشغول هندوانهزدن زیر بغل امت عظیمالشان است) در ذهن آنها جا انداختهاند قسما تعدیل و اصلاح شود.
# سال ۲۰۰۸ که امتیاز برگزاری جام امسال به روسیه واگذار شد روابط این کشور با غرب به رغم انقلابهای رنگی در اوکراین و جنگ با گرجستان بدک نبود. حالا ولی روسیه و غرب به تقصیر هر دو طرف دو سه پرونده باز از مناقشات روی میز دارند: مناقشه در شرق اوکراین و کریمه، معادلات مربوط به جنگ و چشمانداز سیاسی سوریه، حملات سایبری و مسمومیت جاسوس در بریتانیا و ... یک ماهی که بازیها در روسیه در جریان است احتمالا کمکی هم هست که فعلا این پروندهها در سایه قرار گیرند و حتی رفتوآمد مقامات جهان روسیه به بهانه فوتبال هم به
گشایشهایی در حل آنها بیانجامد.
# برای جام جهانی در روسیه حدودا ۱۴ میلیارد دلاری هزینه شده و میشود، بالاترین هزینه در تاریخ جامها، هزینهای که در سرمایهداری بی در و پیکر رواجیافته در روسیه چندان برای مردم عادی یا مدرنسازی متوازن اقتصاد و زیرساختها به کار گرفته نشده، چنان که در برزیل هم سال ۲۰۱۴ نشد و اعتراض و خشم بود که سربرآورد و برخی رویکردها و هزینهها بهینه شدند. منتهی در روسیه فرهنگ مشارکت و اعتراض و مطالبهگری همچنان ضعیف است و میراث سکوت و انسداد و کرملینستایی دوران شوروی هم قسما در" ژن" و رفتار شهروندان حی و حاضر. این گونه است که بنا بر تصاویر رسانهها رنگ و روغنی اساسی به مراکز شهرهای محل بازیها زدهاند، با معمارانی معروف از نیویورک و ... ولی چندکیلومتر آن سوتر، در همان حومههای مسکو و سنتز پترزبورگ وضع همان سان است که بود.
# سال ۱۹۳۰ که اولین جام جهانی فوتبال در اوروگوئه برگزار شد، به سختی توانستند ۱۳ تیم برای شرکت در آن آن جمع و جور کنند. اروپاییها که میداندار فوتبال بودند بدبین بودند و سفر دور و دراز با کشتی برای شرکت در آن جام را به سختی پذیرفتند. بازیهای مقدماتی هم لازم نبود و خبرهای جام هم با تاخیر به علاقهمندان میرسید. سال ۲۰۱۴ که تازهترین جام جهانی در همان اطراف (برزیل) برگزار شد فوتبال دیگر به یک پدیده بزرگ مالی و اقتصادی و قسما مافیایی بدل شده بود ، چنان که در ایران هم شده. خود فوتبال ولی به دلیل جذابیتهای فینفسهاش و رسانهایشدن بیشترش اکثریت شهروندان جهان را به خود مشغول کرده و میکند. یک میلیارد نفر فقط در صفحه تلویزیون آن بازیهای برزیل را دیدند. آن ۱۳ تیم حاضر در اولین جام هم بعدا ۱۶ و ۲۴ تیم شد تا حالا که ۳۲ تیم از ۵ قاره در روسیه حی و حاضرند و تا سال ۲۰۲۶ هم این رقم به ۴۸ کشور افزایش مییابد. به عبارتی در جام ۲۰۲۶ از هر ۴ کشور جهان یکی در رقابتها حاضر است.
# و خب وجهه و اعتباری که جام جهانی برای هر کشور به بار میآورد، فرصت فوقالعادهای که برای آشنایی مردم جهان با آن کشور و بالعکس ایجاد میکند و سود مالی و اقتصادی و اشتغالی این برگزاری تبعا رقابتها را برای کسب عنوان برگزاری تشدید کرده با مولفههایی از زد و بندهای مافیایی و فساد و استثمار (ساخت وسازها در قطر برای ۲۰۲۲) و تهدید و ارعاب. برکناری اخیر بخشی از روسای سابق فیفا به دلیل همین فسادها و همین که دیروز ترامپ تهدید کرد که مخالفان برگزاری جام ۲۰۲۶ در آمریکا را بدون مجازات نخواهد گذاشت خود تازهترین نمونهها از این دست هستند.
# به رغم تشدید رقابتها، چه برای کسب امتیاز برگزاری جام و چه برای مشارکت در بازیها، خود فوتبال مجموعا نرم،
روانتر، چالاکتر و کمخشونتتر شده است، رفتار هوادران متعصب تیمها هم. این که زنان هم در این رشته حضوری فزایندهتر مییابند،شاید هم از اثرات این روند است و هم شاید شتابدهنده به این روند.
روسها هم یاد میگیرند که در خیابان برقصند!
# برد ۵ به صفر دیروز روسیه بر عربستان شوخی و جدی این بحث را دامن زده که پشت پرده تبانی صورت گرفته. از جمله این که در دیدار چند باره محمد بن سلمان با پوتین در ماههای اخیر، عربستان قول شکست داده و روسیه هم قول سستکردن همکاری با ایران در سوریه و ...! یک تحلیل تخصصی هم میتونه این باشه که سعودیها در بدبازی کردن سنگ تموم گذاشتند! این که نتیجه این بازی قسما در میان ما خوشحالی و سرمستی تا حد سرریز دوباره احساسات نژادپرستانه نسبت به سعودیها و اعراب را دامن زده هم که نیازی به اشاره نیست!
# تیم روسیه خب انتظار نتیجه دیروز ازش نمیرفت و در درون روسیه هم در ماههای اخیر عمدتا آماج انتقاد و مسخره بود.. منتهی این تیم در دورههایی وضعیت بدی نداشت، از جمله در مقاطعی از تاریخ شوروی که از جمهوریهای سابق شوروی نیرو و توان میگرفت. پشتوانه این تیم زمانی دینامو کیف و آرارات ایروان و دیناموی تفلیس بودند. شوروی که سقوط کرد این امکانات هم قطع شد و حالا اینها خود کشورهای مستقلی شدهاند. به این میماند که از فردا تزریق و تامین نیرو از خوزستان به تیم ملی ایران متوقف شود! (آبادان برزیلته!). عمرا چنین مباد.
# دیروز هم نوشتم که هنوز هم جامعه روسیه سی سال پس از سقوط شوروی ارتباط وسیعی با جهان خارج ندارد، هنوز هم سفر خارج برای اکثریت جمعیت ۱۷۰ میلیونی بزرگترین کشور جهان چندان مقدور نیست و بخش بزرگی از این مردم پاسپورت ندارند (حقش را دارند، امکان سفر؟) و ملیگرایی قسما کورساز و نقش محوری رسانههای رسمی و قسما کلیشهای در شکلدادن به ذهنیت عمومی هم مزید بر علت است. امکانی که این جام برای تماس بخشهایی از مردم روسیه با مردم جهان فراهم کرده القصه امکان کمی نیست. در شبکههای اجتماعی روسیه حتی از حیرت مثبت پلیس از این همه رفتار رها و خوشباشانه ایرانیها، برزیلیها و مراکشیها و پروییها یاد میشود و این که این پلیسها دستور دارند فقط لبخند بزنند. یک نویسنده روس هم گفته است این جام به ما روسها هم یاد خواهد داد که در خیابان هم میتوان رقصید!
# هستند کسانی که فکر میکنند خوشرویی قسما دستوری مردم و مقامات روس با جمعیت بزرگ و بیسابقهای که به این کشور آمده شاید پس از شکست و حذف احتمالی تیم روسیه در گروه خود مثل قبلش نباشد. این نگاه هم ولی بدبینانه است و تجربه زندگی مشترک و زیست انسانی و چندین ملیتی در درون شوروی سابق را شاید بیاهمیت میگیرد.
# در روسیه برای ۴ هفته بازیها هرگونه تظاهرات و اجتماع سیاسی و اعتراضی ممنوع است. ظاهرا فرصت خوبی برای دولت که همان دیروز، همزمان با آغاز بازیها که دیگر امکانی برای اعتراض وجود ندارد، مالیات غیرمستقیم را از ۱۸ درصد به بیست درصد ببرد و سن بازنشستگی را هم افزایش دهد!
# استادیوم سنت پترزبورگ که همین دقایقی دیگر بازی ایران و مراکش در آن شروع میشود به پروژه خود پوتین معروف است و پرستیژی که برای زادگاهش در نظر داشته. ده سالی صرف ساختن آن کردهاند، قسما با استثمار و شرایطی بد برای کارگرانی که از کره شمالی آورده بودند. طرح را یک آرشتیکت ژاپنی داده با ۶۵ هزار جا و سقفی که باز و بسته میشود. شباهت استادیوم به سفینههای فضایی و اتمسفر راحت و امکانات صوتی داخلیاش هم کمنظیر است. با حیف و میل و اختلاسها مجموعا برای ساخت استادیوم یک میلیارد و ۵۰۰ میلیون دلار هزینه شده که عمدتا سرمایهگذاری خصوصی محافل اقتصادی نزدیک به کرملین بوده است.
# در مجموع در این ۴ سالی که در روسیه مشغول ساخت و ساز و نوسازی)( فرودگاه، استادیوم، هتل، جاده ...)برای جام ۲۰۱۸ بودهاند یک درصد به تولید ناخالص ملی اضافه شده با ایجاد اشتغال برای ۲۲۰ هزار نفر. منتهی ورای به کارگیری کارگران کره شمالی که سر و صدای فیفا را هم درآورد این که در یک اقتصاد ناسالم و الیگارشزده طرحها را اغلب بدون مناقصه به شرکتهای متعلق به محافل و الیگارشهای نزدیک به دولت (قرارگاه خاتم!) گذاشتهاند هم نقطه بحثانگیز این پرونده تلقی میشود
# برد ۵ به صفر دیروز روسیه بر عربستان شوخی و جدی این بحث را دامن زده که پشت پرده تبانی صورت گرفته. از جمله این که در دیدار چند باره محمد بن سلمان با پوتین در ماههای اخیر، عربستان قول شکست داده و روسیه هم قول سستکردن همکاری با ایران در سوریه و ...! یک تحلیل تخصصی هم میتونه این باشه که سعودیها در بدبازی کردن سنگ تموم گذاشتند! این که نتیجه این بازی قسما در میان ما خوشحالی و سرمستی تا حد سرریز دوباره احساسات نژادپرستانه نسبت به سعودیها و اعراب را دامن زده هم که نیازی به اشاره نیست!
# تیم روسیه خب انتظار نتیجه دیروز ازش نمیرفت و در درون روسیه هم در ماههای اخیر عمدتا آماج انتقاد و مسخره بود.. منتهی این تیم در دورههایی وضعیت بدی نداشت، از جمله در مقاطعی از تاریخ شوروی که از جمهوریهای سابق شوروی نیرو و توان میگرفت. پشتوانه این تیم زمانی دینامو کیف و آرارات ایروان و دیناموی تفلیس بودند. شوروی که سقوط کرد این امکانات هم قطع شد و حالا اینها خود کشورهای مستقلی شدهاند. به این میماند که از فردا تزریق و تامین نیرو از خوزستان به تیم ملی ایران متوقف شود! (آبادان برزیلته!). عمرا چنین مباد.
# دیروز هم نوشتم که هنوز هم جامعه روسیه سی سال پس از سقوط شوروی ارتباط وسیعی با جهان خارج ندارد، هنوز هم سفر خارج برای اکثریت جمعیت ۱۷۰ میلیونی بزرگترین کشور جهان چندان مقدور نیست و بخش بزرگی از این مردم پاسپورت ندارند (حقش را دارند، امکان سفر؟) و ملیگرایی قسما کورساز و نقش محوری رسانههای رسمی و قسما کلیشهای در شکلدادن به ذهنیت عمومی هم مزید بر علت است. امکانی که این جام برای تماس بخشهایی از مردم روسیه با مردم جهان فراهم کرده القصه امکان کمی نیست. در شبکههای اجتماعی روسیه حتی از حیرت مثبت پلیس از این همه رفتار رها و خوشباشانه ایرانیها، برزیلیها و مراکشیها و پروییها یاد میشود و این که این پلیسها دستور دارند فقط لبخند بزنند. یک نویسنده روس هم گفته است این جام به ما روسها هم یاد خواهد داد که در خیابان هم میتوان رقصید!
# هستند کسانی که فکر میکنند خوشرویی قسما دستوری مردم و مقامات روس با جمعیت بزرگ و بیسابقهای که به این کشور آمده شاید پس از شکست و حذف احتمالی تیم روسیه در گروه خود مثل قبلش نباشد. این نگاه هم ولی بدبینانه است و تجربه زندگی مشترک و زیست انسانی و چندین ملیتی در درون شوروی سابق را شاید بیاهمیت میگیرد.
# در روسیه برای ۴ هفته بازیها هرگونه تظاهرات و اجتماع سیاسی و اعتراضی ممنوع است. ظاهرا فرصت خوبی برای دولت که همان دیروز، همزمان با آغاز بازیها که دیگر امکانی برای اعتراض وجود ندارد، مالیات غیرمستقیم را از ۱۸ درصد به بیست درصد ببرد و سن بازنشستگی را هم افزایش دهد!
# استادیوم سنت پترزبورگ که همین دقایقی دیگر بازی ایران و مراکش در آن شروع میشود به پروژه خود پوتین معروف است و پرستیژی که برای زادگاهش در نظر داشته. ده سالی صرف ساختن آن کردهاند، قسما با استثمار و شرایطی بد برای کارگرانی که از کره شمالی آورده بودند. طرح را یک آرشتیکت ژاپنی داده با ۶۵ هزار جا و سقفی که باز و بسته میشود. شباهت استادیوم به سفینههای فضایی و اتمسفر راحت و امکانات صوتی داخلیاش هم کمنظیر است. با حیف و میل و اختلاسها مجموعا برای ساخت استادیوم یک میلیارد و ۵۰۰ میلیون دلار هزینه شده که عمدتا سرمایهگذاری خصوصی محافل اقتصادی نزدیک به کرملین بوده است.
# در مجموع در این ۴ سالی که در روسیه مشغول ساخت و ساز و نوسازی)( فرودگاه، استادیوم، هتل، جاده ...)برای جام ۲۰۱۸ بودهاند یک درصد به تولید ناخالص ملی اضافه شده با ایجاد اشتغال برای ۲۲۰ هزار نفر. منتهی ورای به کارگیری کارگران کره شمالی که سر و صدای فیفا را هم درآورد این که در یک اقتصاد ناسالم و الیگارشزده طرحها را اغلب بدون مناقصه به شرکتهای متعلق به محافل و الیگارشهای نزدیک به دولت (قرارگاه خاتم!) گذاشتهاند هم نقطه بحثانگیز این پرونده تلقی میشود
بوف کور در رادیو
۸۵ سال پس از انتشار بوف کور بخش شمال شبکه اول رادیو و تلویزیون آلمان (NDR) این اثر معروف صادق هدایت را با همکاری رادیو سراسری آلمان (DLF) به صورت اجرایی رادیویی درآورده. زمان این اجرا ۸۷ دقیقه است.
در فارسی ظاهراً بوف کور را فقط به صورت صوتی خواندهاند، اجرا نکردهاند.
خانم ایریس دروگهکمپ که بوف کور را برای اجرای رادیویی تهیه کرده و آقای سباستین رودولف که مونولوگ داستان را اجرا میکند از چهرههای باتجربه رادیو و تئاتر آلمان هستند.
در این لینک ویدیویی دو دقیقهای٬ استودیو و نحوه اجرای بوف کور را میتوان دید
https://www.ardmediathek.de/radio/Hörspiel/Im-NDR-Hörspielstudio-Die-blinde-Eule/NDR-Kultur/Video?bcastId=52651480&documentId=53104104
و این هم اجرای ۷۸ دقیقهای رادیویی بوف کور به آلمانی
https://www.ndr.de/ndrkultur/sendungen/hoerspiel/Hoerspiel-Die-blinde-Eule,sendung790416.html
۸۵ سال پس از انتشار بوف کور بخش شمال شبکه اول رادیو و تلویزیون آلمان (NDR) این اثر معروف صادق هدایت را با همکاری رادیو سراسری آلمان (DLF) به صورت اجرایی رادیویی درآورده. زمان این اجرا ۸۷ دقیقه است.
در فارسی ظاهراً بوف کور را فقط به صورت صوتی خواندهاند، اجرا نکردهاند.
خانم ایریس دروگهکمپ که بوف کور را برای اجرای رادیویی تهیه کرده و آقای سباستین رودولف که مونولوگ داستان را اجرا میکند از چهرههای باتجربه رادیو و تئاتر آلمان هستند.
در این لینک ویدیویی دو دقیقهای٬ استودیو و نحوه اجرای بوف کور را میتوان دید
https://www.ardmediathek.de/radio/Hörspiel/Im-NDR-Hörspielstudio-Die-blinde-Eule/NDR-Kultur/Video?bcastId=52651480&documentId=53104104
و این هم اجرای ۷۸ دقیقهای رادیویی بوف کور به آلمانی
https://www.ndr.de/ndrkultur/sendungen/hoerspiel/Hoerspiel-Die-blinde-Eule,sendung790416.html
«گناه زنبودن»
شاید در نگاه اول میان مریلین مونرو، هنرپیشه ا سطورهای سینما و سه نویسنده معروف زن، یعنی مارگریت دوراس (به فارسی از او: عاشق، عشق، نایب کنسول، هیروشیما عشق من، مدراتو کانتابیله و ...) پاتریشا هایاسمیت (به فارسی از او: معمای آقای رپیلی، طراحی و نوشتن داستانهای معمایی و ...) و جین بولز (فارسی؟) شباهت چندانی نباشد، ولی خانم کونی پالمن (Connie Palmen) نویسنده نامآشنای هلندی در کتابی با عنوان «گناه (خطای) زن»، (گناه زنبودن) در ۴ جستار جداگانه به کشف شباهتهای میخکوبکننده سرنوشت پرتب و تاب و تراژیک این ۴ زن رفته است.
پالمن فلسفهدان و ادبیاتشناس است و صاحب چندین رمان، که به زبانهای مختلف ترجمه شدهاند، از جمله رمان «قوانین» و «تو این را میگی» که هر دو به انگلیسی هم ترجمه شدهاند. یک مبنای فکری او، هم در این رمانها و هم در کتاب گناه زن، این است که هر ادبیات و هنری حاصل زخم و دردی است و آن خلاقیت، واکنش دفاعی روح زخمخورده است تا خود را رها کند و بر مرگ و شکست فائق شود.
هر ۴ زنی که زندگیاشان را پالمن در ۴ جستار خود به بررسی گرفته در اولین ربع قرن پیش در آمریکا زاده شدهاند، کودکیهایی داشتهاند سخت و پر چالش و کشمکش با یا بدون پدر پرمسئله یا مادری با رفتاری غیرمتعارف، و یا آماج تجاوز قرار گرفتهاند. هر ۴ نفر از ریشه و گذشته کودکی خود بریدهاند و در بزرگسالی حتی اسم و فامیل دیگری انتخاب کردهاند، همگی هم با دادن هزینههای سنگین، کم و بیش تابوهای زیادی را شکستهاند تا تن به کلیشهها و قالبهایی که جامعه به عنوان زن برایشان تعیین کرده ندهند.
نه مونرو و دوراس با مردان خویش بخت و اقبالی یافتند و نه هایاسمیت و بولز با عشقی که به همجنس خویش پیدا کردند. و برای همگی هم دستیازیدن به هنر محملی بوده است برای رهایی و یافتن دوباره خویش، یافتنی که آفرینشی قابل اعتنا به دنبال داشته، ولی نهایتا آنها را به «زندگی متعارف» برنگردانده. الکل و قرص هم که قرار بوده با آن دمی بیاسایند به سبب پابرجا بودن آن زخم اجتماعی، مصرفش به افراط میرود و نهایتا به قلب مرگ هدایتشان میکند.
پالمن مینویسد: «مریلین مونرو به دنبال یافتن واقعیت مریلین مونرو بود. میخواست بداند که واقعا کیست. خودش در باره خودش گفته بود که میترسم واقعیتی نداشته باشم و محصول یک فانتزی باشم... نهایتا کسی نتوانست او را نجات دهد، خود نجاتدهنده خویش شد با مصرف بالای قرص و مرگی در ۳۶ سالگی»
مونرو در تغییر و تحولی که ورای اسم حتی به فیزیک ظاهرش هم کشید به حضور در برابر دوربین توسل جست تا برای آن زخم و آن سوال پاسخی بیابد، دوراس که پرسش مشترک را با شناخت و آگاهی بیشتری دنبال میکرد اما، قلم به دست گرفت و به موضوعاتی انسانی (تنهایی، مرگ، نفرت، سکس با «محارم» و ...) پرداخت و تابوهای بسیاری را شکست. هنوز هم قسما در باره دوراس میگویند که زن را چه به این موضوعات!
این که دوراس بر خلاف سه زن دیگر و به رغم وابستگی شدید به ا لکل و به رغم رفت و برگشت به گستره مرگ، تا سن ۸۲ سالگی عمر کرد هم از عجایب زندگی بود، ولی او بر سر هر چیز میتوانست سازش کند، به جز نوشتن که همان حکم دوربین را برای مونرو داشت: «او همانقدر که در نوشتن از خود بیخود بود، در نوشیدن الکل هم همین سبک و سیاق را داشت، از اول صبح تا شام شب گاه تا ۵ لیتر الکل از انواع مختلف مینوشید. الکل باید برای او غیبت دهشتناک خدا را قابل تحمل کند(!)، و نیز بیتفاوتی جهان را در برابر رنج انسان. الکل باید مرحمی بر تنهایی وجودی دوراس باشد، الکل باید او را بکشد.»
یک دور که دوراس از مصرف الکل و قرص به کمایی چند ماه رفت، بعد که به خود آمد اولین صحبتش در باره پروژه یک کتاب تازه بود!
در مورد پاتریشا هایاسمیت و جین بولز هم قرینهها و دادههای مشابه را پالمن در جستارهای جداگانه آورده است و به بحث گرفته است. در مورد هایاسمیت مینویسد که او در دفترچه یادداشت روزانهاش دو وازه را به تکرار و با حروف بزرگ نوشته است: مادر و مارتینی (نوعی مشروب ایتالیایی).
پالمن در توصیف اشتراک این ۴ زن مینویسد: «آنها به عنوان زن موانع و مزاحمتهای دشوار را در هم میشکنند، از قوالب و کلیشههای مربوط به جنسیت خود و اخلاق مسلط فراتر میروند تا آزاد، مستقل و خودمختار باشند و بنا بر قواعد خودشان زندگی کنند. برای هر ۴ نفر این حرف مونرو در مصاحبه با مجله لایف صادق است که گفت: اگر بخواستم به قواعد و هنجارها پایبند بمان، هرگز نمیتوانستم کاری بکنم»
و کار و میراث هر ۴ شخصیت مورد بحث از خودشان بزرگتر بود.
کتاب گناه زن که سال ۲۰۱۷ با عنوان De zonde van de vrouw به زبان هلندی منتشر شده ترجمه آلمانیاش Die Sünde der Frau نود و شش صفحه دارد که تقریبا ۱۶ صفحه آن را مقدمه تشکیل میدهد و جستار مربوط به هر یک از ۴ نفر بیست صفحه است. این کتاب پال
شاید در نگاه اول میان مریلین مونرو، هنرپیشه ا سطورهای سینما و سه نویسنده معروف زن، یعنی مارگریت دوراس (به فارسی از او: عاشق، عشق، نایب کنسول، هیروشیما عشق من، مدراتو کانتابیله و ...) پاتریشا هایاسمیت (به فارسی از او: معمای آقای رپیلی، طراحی و نوشتن داستانهای معمایی و ...) و جین بولز (فارسی؟) شباهت چندانی نباشد، ولی خانم کونی پالمن (Connie Palmen) نویسنده نامآشنای هلندی در کتابی با عنوان «گناه (خطای) زن»، (گناه زنبودن) در ۴ جستار جداگانه به کشف شباهتهای میخکوبکننده سرنوشت پرتب و تاب و تراژیک این ۴ زن رفته است.
پالمن فلسفهدان و ادبیاتشناس است و صاحب چندین رمان، که به زبانهای مختلف ترجمه شدهاند، از جمله رمان «قوانین» و «تو این را میگی» که هر دو به انگلیسی هم ترجمه شدهاند. یک مبنای فکری او، هم در این رمانها و هم در کتاب گناه زن، این است که هر ادبیات و هنری حاصل زخم و دردی است و آن خلاقیت، واکنش دفاعی روح زخمخورده است تا خود را رها کند و بر مرگ و شکست فائق شود.
هر ۴ زنی که زندگیاشان را پالمن در ۴ جستار خود به بررسی گرفته در اولین ربع قرن پیش در آمریکا زاده شدهاند، کودکیهایی داشتهاند سخت و پر چالش و کشمکش با یا بدون پدر پرمسئله یا مادری با رفتاری غیرمتعارف، و یا آماج تجاوز قرار گرفتهاند. هر ۴ نفر از ریشه و گذشته کودکی خود بریدهاند و در بزرگسالی حتی اسم و فامیل دیگری انتخاب کردهاند، همگی هم با دادن هزینههای سنگین، کم و بیش تابوهای زیادی را شکستهاند تا تن به کلیشهها و قالبهایی که جامعه به عنوان زن برایشان تعیین کرده ندهند.
نه مونرو و دوراس با مردان خویش بخت و اقبالی یافتند و نه هایاسمیت و بولز با عشقی که به همجنس خویش پیدا کردند. و برای همگی هم دستیازیدن به هنر محملی بوده است برای رهایی و یافتن دوباره خویش، یافتنی که آفرینشی قابل اعتنا به دنبال داشته، ولی نهایتا آنها را به «زندگی متعارف» برنگردانده. الکل و قرص هم که قرار بوده با آن دمی بیاسایند به سبب پابرجا بودن آن زخم اجتماعی، مصرفش به افراط میرود و نهایتا به قلب مرگ هدایتشان میکند.
پالمن مینویسد: «مریلین مونرو به دنبال یافتن واقعیت مریلین مونرو بود. میخواست بداند که واقعا کیست. خودش در باره خودش گفته بود که میترسم واقعیتی نداشته باشم و محصول یک فانتزی باشم... نهایتا کسی نتوانست او را نجات دهد، خود نجاتدهنده خویش شد با مصرف بالای قرص و مرگی در ۳۶ سالگی»
مونرو در تغییر و تحولی که ورای اسم حتی به فیزیک ظاهرش هم کشید به حضور در برابر دوربین توسل جست تا برای آن زخم و آن سوال پاسخی بیابد، دوراس که پرسش مشترک را با شناخت و آگاهی بیشتری دنبال میکرد اما، قلم به دست گرفت و به موضوعاتی انسانی (تنهایی، مرگ، نفرت، سکس با «محارم» و ...) پرداخت و تابوهای بسیاری را شکست. هنوز هم قسما در باره دوراس میگویند که زن را چه به این موضوعات!
این که دوراس بر خلاف سه زن دیگر و به رغم وابستگی شدید به ا لکل و به رغم رفت و برگشت به گستره مرگ، تا سن ۸۲ سالگی عمر کرد هم از عجایب زندگی بود، ولی او بر سر هر چیز میتوانست سازش کند، به جز نوشتن که همان حکم دوربین را برای مونرو داشت: «او همانقدر که در نوشتن از خود بیخود بود، در نوشیدن الکل هم همین سبک و سیاق را داشت، از اول صبح تا شام شب گاه تا ۵ لیتر الکل از انواع مختلف مینوشید. الکل باید برای او غیبت دهشتناک خدا را قابل تحمل کند(!)، و نیز بیتفاوتی جهان را در برابر رنج انسان. الکل باید مرحمی بر تنهایی وجودی دوراس باشد، الکل باید او را بکشد.»
یک دور که دوراس از مصرف الکل و قرص به کمایی چند ماه رفت، بعد که به خود آمد اولین صحبتش در باره پروژه یک کتاب تازه بود!
در مورد پاتریشا هایاسمیت و جین بولز هم قرینهها و دادههای مشابه را پالمن در جستارهای جداگانه آورده است و به بحث گرفته است. در مورد هایاسمیت مینویسد که او در دفترچه یادداشت روزانهاش دو وازه را به تکرار و با حروف بزرگ نوشته است: مادر و مارتینی (نوعی مشروب ایتالیایی).
پالمن در توصیف اشتراک این ۴ زن مینویسد: «آنها به عنوان زن موانع و مزاحمتهای دشوار را در هم میشکنند، از قوالب و کلیشههای مربوط به جنسیت خود و اخلاق مسلط فراتر میروند تا آزاد، مستقل و خودمختار باشند و بنا بر قواعد خودشان زندگی کنند. برای هر ۴ نفر این حرف مونرو در مصاحبه با مجله لایف صادق است که گفت: اگر بخواستم به قواعد و هنجارها پایبند بمان، هرگز نمیتوانستم کاری بکنم»
و کار و میراث هر ۴ شخصیت مورد بحث از خودشان بزرگتر بود.
کتاب گناه زن که سال ۲۰۱۷ با عنوان De zonde van de vrouw به زبان هلندی منتشر شده ترجمه آلمانیاش Die Sünde der Frau نود و شش صفحه دارد که تقریبا ۱۶ صفحه آن را مقدمه تشکیل میدهد و جستار مربوط به هر یک از ۴ نفر بیست صفحه است. این کتاب پال
من ظاهرا هنوز به انگلیسی ترجمه نشده است. مقدمه کتاب به زبان آلمانی را میتوان در لینک زیر خواند:
file:///C:/Users/H/Downloads/978-3-257-07022-4.pdf
file:///C:/Users/H/Downloads/978-3-257-07022-4.pdf
جنبهها و پیامدهای امتناع ایران از پیوستن به کنوانسیون مبارزه با تامین مالی تروریسم
صفحه دو آخر هفته بی بی سی ا مروز به رویکردهای ایران در قبال گروه ویژه اقدام مالی و کنوانسیونهای مربوط به آن، از جمله کنوانسیون مربوط به مبارزه با تامین مالی تروریسم اختصاص داشت. من، خانم فرنوش امیرشاهی و آقایان علی مزروعی و محمدجواد شعله سعدی در این بحث شرکت داشتیم.
https://www.youtube.com/watch?v=B88I52W1c8c
صفحه دو آخر هفته بی بی سی ا مروز به رویکردهای ایران در قبال گروه ویژه اقدام مالی و کنوانسیونهای مربوط به آن، از جمله کنوانسیون مربوط به مبارزه با تامین مالی تروریسم اختصاص داشت. من، خانم فرنوش امیرشاهی و آقایان علی مزروعی و محمدجواد شعله سعدی در این بحث شرکت داشتیم.
https://www.youtube.com/watch?v=B88I52W1c8c
YouTube
سرنوشت لایحه FATF چه خواهد شد؟
چند ماه است که لایحه جنجالی پیوستن به کنوانسیون بینالمللی مقابله با تامین مالی تروریسم و مبارزه با پولشویی، موسوم به FATF محل دعوای جدی در سیاست داخلی ایران بوده. ایران فعلا خارج از فهرست سیاه گروه ویژه اقدام مالی است و تا هفته آینده فرصت دارد تا این قوانین…
«به گذشته ناخوشایند بیاعتنا بمانی، قادر به ساختن آیندهای خوشایند نیستی»
دولت جدید اسپانیا که سوسیالیستها محور آن را تشکیل میدهند، قصد دارد جسد ژنرال فرانکو را از دره «بهخاکافتادگان» Valle de los Caidos خارج کند و به خانوادهاش بسپارد.
جنگ داخلی اسپانیا که با کودتای راستگرایان فاشیست به فرماندهی ژنرال فرانکو علیه دولت جمهوریخواه آغاز شد، سه سالی به دراز کشید و نهایتا... بقیه در لینک https://bit.ly/2MPG2po
دولت جدید اسپانیا که سوسیالیستها محور آن را تشکیل میدهند، قصد دارد جسد ژنرال فرانکو را از دره «بهخاکافتادگان» Valle de los Caidos خارج کند و به خانوادهاش بسپارد.
جنگ داخلی اسپانیا که با کودتای راستگرایان فاشیست به فرماندهی ژنرال فرانکو علیه دولت جمهوریخواه آغاز شد، سه سالی به دراز کشید و نهایتا... بقیه در لینک https://bit.ly/2MPG2po
Telegraph
«به گذشته ناخوشایند بیاعتنا بمانی، قادر به ساختن آیندهای خوشایند نیستی»
دولت جدید اسپانیا که سوسیالیستها محور آن را تشکیل میدهند، قصد دارد جسد ژنرال فرانکو را از دره «بهخاکافتادگان» Valle de los Caidos خارج کند و به خانوادهاش بسپارد. جنگ داخلی اسپانیا که با کودتای راستگرایان فاشیست به فرماندهی ژنرال فرانکو علیه دولت جمهوریخواه…
پیروزی اردوغان؛ نیمنفس راحت تهران
طبیعی بود که نتیجه انتخابات امروز ترکیه برای تهران از اهمیت بالایی برخوردار باشد. ترکیه تحت رهبری اردوغان گرچه بر سر سوریه اختلافاتی با ایران دارد، ولی در طول یک دهه گذشته و به ویژه در دوره تحریمها آنکارا کمک موثری برای ایران برای دورزدن تحریمها بود. تدوام زندانیبودن رضا ضراب در آمریکا، یعنی همان فردی که یاور دولت ترکیه در کمک به ایران برای دورزدن تحریمها بود همچنان نوعی یادآوری دوشادوشی آنکارا با تهران در این ماجراست. خرسندی کمنظیر تهران از شکست کودتا علیه اردوغان در تیرماه ۱۳۹۵ ، پیشنهاد کمک به اردوغان برای غلبه بر این بحران و بیدارماندن شورای عالی امنیت ملی ایران در آن شب به دلیل حساسیت مناسبات با دولت ترکیه هم در همین متن و بطن قابل فهم است.
ترکیه تنها قدرت بزرگ منطقه است که بر خلاف اسرائیل و عربستان و مصر با تهران درگیر نیست و در بحران هستهای، چه در زمینه حل آن و چه در دورزدن تحریمها هم، کمو بیش به جمهوری اسلامی کمک کرده است. مناقشه و روابط تنشآلود آنکارا با تلآویو هم در مجموع به سود ایران است. آنکارا با ریاض هم، چه به دلایلی تاریخی و چه به خصوص پس از شکرآب شدن بیسابقه مناسبات میان عربستان و قطر در سال پیش، مشکل دارد. حالا ترکیه در کنار قطر ایستاده است و ایران هم، با این تفاوت که دوحه در نزدیکی به تهران در قیاس با آنکارا احتیاطها و ملاحظاتی دارد که عمدتا به برنیانگیختن حساسیتها و خشم واشینگتن برمیگردد.
با این همه' هم اشتراک مواضع آنکارا و تهران در همبستگی با قطر و هم این واقعیت که ترکیه برای حمایت از قطر و دستیابی به امتیازات اقتصادی و نظامی و سیاسی در این کشور به استفاده از امکانات مواصلاتی و لجستیک ایران نیازمند است عملا محمل دیگری برای نزدیک تهران و آنکاراست. دو کشور در ممانعت از استقلال کردستان هم منافع و سیاست مشترکی را پیش بردند و حتی در سوریه هم به لحاظ محدودسازی قدرت مانور آمریکا و کاهش امکانات کردها برای مانور با کمک واشینتگن، منافع مشترکی دارند.
حالا که ایران دوباره باز هم به دلایلی، از جمله پرونده هستهای، زیر فشار آمریکا قرار گرفته است، البته بعید است که آنکارا بتواند مثل دور قبل کمک موثری برای دورزدن تحریمها به تهران بکند، چرا که به قول محمدمهدی بهکیش، از اقتصادددانان ایران که در دیدار امروز فعالان بخش خصوصی با ظریف شرکت داشت « آمریکاییها در دوره قبلی تحریم تمام روزنههای نفس کشیدن ایران را شناسایی کردند و حالا به خوبی راه بستن آن را میدانند. بنابراین طوری عمل خواهند کرد که دیگر نتوانیم نفس بکشیم....» و نایب رئیس اتاق بازرگانی ایران هم در همین جلسه گفته است: «در ترکیه تنها بانکی که عمده فعالیتهای بین ایران و ترکیه را انجام میداد، کار با ایران را متوقف کرده و حسابهای ایرانیان در ترکیه بسته میشود.»
با این همه آنکارا دستکم به لحاظ سیاسی تا اطلاع ثانوی در کنار ایران خواهد ایستاد و معاملات اقتصادی عادی با ایران را شاید قطع نکند. هر چند که خود اقتصاد ترکیه هم با چشماندازهای مساعدی روبرو نیست. ولی خب همین که این کشور مثل عربستان و اسرائیل و مصر یک طرف دعوای ایران هم نباشد امتیاز کمی برای تهران نیست.
پیروزی اردوغان در این دور که خلاف اکثر پیشبینیها از کار درآمد، قسما به شرایط غیرمنصفانه امکانات در دوران قبل از انتخابات به نفع او و به ضرر رقبا و قسما هم به قدرت بسیج حزب عدالت و توسعه در آوردگاه سخت این دور از انتخابات برمیگردد. با این همه، اقتصاد ترکیه چنان که اشاره شد وارد دوران نامساعدی شده که شاید نفس دولت اردوغان را بگیرد. در این باره بیشتر خواهم نوشت.
طبیعی بود که نتیجه انتخابات امروز ترکیه برای تهران از اهمیت بالایی برخوردار باشد. ترکیه تحت رهبری اردوغان گرچه بر سر سوریه اختلافاتی با ایران دارد، ولی در طول یک دهه گذشته و به ویژه در دوره تحریمها آنکارا کمک موثری برای ایران برای دورزدن تحریمها بود. تدوام زندانیبودن رضا ضراب در آمریکا، یعنی همان فردی که یاور دولت ترکیه در کمک به ایران برای دورزدن تحریمها بود همچنان نوعی یادآوری دوشادوشی آنکارا با تهران در این ماجراست. خرسندی کمنظیر تهران از شکست کودتا علیه اردوغان در تیرماه ۱۳۹۵ ، پیشنهاد کمک به اردوغان برای غلبه بر این بحران و بیدارماندن شورای عالی امنیت ملی ایران در آن شب به دلیل حساسیت مناسبات با دولت ترکیه هم در همین متن و بطن قابل فهم است.
ترکیه تنها قدرت بزرگ منطقه است که بر خلاف اسرائیل و عربستان و مصر با تهران درگیر نیست و در بحران هستهای، چه در زمینه حل آن و چه در دورزدن تحریمها هم، کمو بیش به جمهوری اسلامی کمک کرده است. مناقشه و روابط تنشآلود آنکارا با تلآویو هم در مجموع به سود ایران است. آنکارا با ریاض هم، چه به دلایلی تاریخی و چه به خصوص پس از شکرآب شدن بیسابقه مناسبات میان عربستان و قطر در سال پیش، مشکل دارد. حالا ترکیه در کنار قطر ایستاده است و ایران هم، با این تفاوت که دوحه در نزدیکی به تهران در قیاس با آنکارا احتیاطها و ملاحظاتی دارد که عمدتا به برنیانگیختن حساسیتها و خشم واشینگتن برمیگردد.
با این همه' هم اشتراک مواضع آنکارا و تهران در همبستگی با قطر و هم این واقعیت که ترکیه برای حمایت از قطر و دستیابی به امتیازات اقتصادی و نظامی و سیاسی در این کشور به استفاده از امکانات مواصلاتی و لجستیک ایران نیازمند است عملا محمل دیگری برای نزدیک تهران و آنکاراست. دو کشور در ممانعت از استقلال کردستان هم منافع و سیاست مشترکی را پیش بردند و حتی در سوریه هم به لحاظ محدودسازی قدرت مانور آمریکا و کاهش امکانات کردها برای مانور با کمک واشینتگن، منافع مشترکی دارند.
حالا که ایران دوباره باز هم به دلایلی، از جمله پرونده هستهای، زیر فشار آمریکا قرار گرفته است، البته بعید است که آنکارا بتواند مثل دور قبل کمک موثری برای دورزدن تحریمها به تهران بکند، چرا که به قول محمدمهدی بهکیش، از اقتصادددانان ایران که در دیدار امروز فعالان بخش خصوصی با ظریف شرکت داشت « آمریکاییها در دوره قبلی تحریم تمام روزنههای نفس کشیدن ایران را شناسایی کردند و حالا به خوبی راه بستن آن را میدانند. بنابراین طوری عمل خواهند کرد که دیگر نتوانیم نفس بکشیم....» و نایب رئیس اتاق بازرگانی ایران هم در همین جلسه گفته است: «در ترکیه تنها بانکی که عمده فعالیتهای بین ایران و ترکیه را انجام میداد، کار با ایران را متوقف کرده و حسابهای ایرانیان در ترکیه بسته میشود.»
با این همه آنکارا دستکم به لحاظ سیاسی تا اطلاع ثانوی در کنار ایران خواهد ایستاد و معاملات اقتصادی عادی با ایران را شاید قطع نکند. هر چند که خود اقتصاد ترکیه هم با چشماندازهای مساعدی روبرو نیست. ولی خب همین که این کشور مثل عربستان و اسرائیل و مصر یک طرف دعوای ایران هم نباشد امتیاز کمی برای تهران نیست.
پیروزی اردوغان در این دور که خلاف اکثر پیشبینیها از کار درآمد، قسما به شرایط غیرمنصفانه امکانات در دوران قبل از انتخابات به نفع او و به ضرر رقبا و قسما هم به قدرت بسیج حزب عدالت و توسعه در آوردگاه سخت این دور از انتخابات برمیگردد. با این همه، اقتصاد ترکیه چنان که اشاره شد وارد دوران نامساعدی شده که شاید نفس دولت اردوغان را بگیرد. در این باره بیشتر خواهم نوشت.
گزارشگری که کار خود را میکند
بازی ایران و پرتغال در شبکه دوم تلویویون آلمان پخش میشد و گزارشگر آن هم خانم کلاودیا نویمن بود، گزارشگری که به رغم تبحر و تسلطش و به رغم آن که بازیهای جام ملتهای اروپا را هم به خوبی گزارش کرده، همچنان با اهانتها و توهینهای سکسیستی بخشی از مردان هممینهش روبروست که در شبکههای اجتماعی منتشر میشود. او ولی کار خودش را میکند و خوب هم میکند. سردبیران رسانهها و زنان فعال در عرصه گزارشگری ورزش مقابله با این گرایشها و اهانتهای انزجارآور را عمدتا دریک راهحل میدانند: حضور بیشتر زنان در پشت میکروفون برای گزارش رقابتهای ورزشی مردان.
بازی ایران و پرتغال در شبکه دوم تلویویون آلمان پخش میشد و گزارشگر آن هم خانم کلاودیا نویمن بود، گزارشگری که به رغم تبحر و تسلطش و به رغم آن که بازیهای جام ملتهای اروپا را هم به خوبی گزارش کرده، همچنان با اهانتها و توهینهای سکسیستی بخشی از مردان هممینهش روبروست که در شبکههای اجتماعی منتشر میشود. او ولی کار خودش را میکند و خوب هم میکند. سردبیران رسانهها و زنان فعال در عرصه گزارشگری ورزش مقابله با این گرایشها و اهانتهای انزجارآور را عمدتا دریک راهحل میدانند: حضور بیشتر زنان در پشت میکروفون برای گزارش رقابتهای ورزشی مردان.