مردی ثروتمند وارد رستورانی شد. نگاهی به این طرف و آن طرف انداخت و دید زنی سیاه پوست در گوشهای نشسته است. به سوی پیشخوان رفت و کیف پولش را در آورد و خطاب به گارسون فریاد زد، برای همه کسانی که اینجا هستند غذا میخرم، غیر از آن زن سیاهی که آنجا نشسته است!
گارسون پول را گرفته و به همه کسانی که در آنجا بودند غذای رایگان داد، جز آن زن سياه پوست.
زن به جای آن که مکدر شود و چین بر جبین آشکار نماید، سرش را بالا گرفت و نگاهی به مرد کرده با لبخندی گفت، تشکّر میکنم.
مرد ثروتمند خشمگین شد. دیگربار نزد گارسون رفت و کیف پولش را در آورد و به صدای بلند گفت، این دفعه یک پرس غذا به اضافۀ غذای مجّانی برای همه کسانی که اینجا هستند غیر از آن سياه که در آن گوشه نشسته است.
دوباره گارسون پول را گرفت و شروع به دادن غذا و پرس اضافی به افراد حاضر در رستوران کرد و آن زن سياه را مستثنی نمود. وقتی کارش تمام شد و غذا به همه داده شد، زن لبخندی دیگر زد و آرام به مرد گفت، سپاسگزارم.
مرد از شدت خشم دیوانه شد. به سوی گارسون خم شد و از او پرسید،این زن سیاهپوست دیوانه است؟ من برای همه غذا و نوشیدنی خریدم غیر از او و او به جای آن که عصبانی شود از من تشکر میکند و لبخند میزند و از جای خود تکان نمیخورد.
گارسون لبخندی به مرد ثروتمند زد و گفت، خیر قربان. او دیوانه نیست. او صاحب این رستوران است.
شاید کارهایی که دشمنان ما در حق ما میکنند نادانسته به نفع ما باشد...
@HISTOGRAPHY
گارسون پول را گرفته و به همه کسانی که در آنجا بودند غذای رایگان داد، جز آن زن سياه پوست.
زن به جای آن که مکدر شود و چین بر جبین آشکار نماید، سرش را بالا گرفت و نگاهی به مرد کرده با لبخندی گفت، تشکّر میکنم.
مرد ثروتمند خشمگین شد. دیگربار نزد گارسون رفت و کیف پولش را در آورد و به صدای بلند گفت، این دفعه یک پرس غذا به اضافۀ غذای مجّانی برای همه کسانی که اینجا هستند غیر از آن سياه که در آن گوشه نشسته است.
دوباره گارسون پول را گرفت و شروع به دادن غذا و پرس اضافی به افراد حاضر در رستوران کرد و آن زن سياه را مستثنی نمود. وقتی کارش تمام شد و غذا به همه داده شد، زن لبخندی دیگر زد و آرام به مرد گفت، سپاسگزارم.
مرد از شدت خشم دیوانه شد. به سوی گارسون خم شد و از او پرسید،این زن سیاهپوست دیوانه است؟ من برای همه غذا و نوشیدنی خریدم غیر از او و او به جای آن که عصبانی شود از من تشکر میکند و لبخند میزند و از جای خود تکان نمیخورد.
گارسون لبخندی به مرد ثروتمند زد و گفت، خیر قربان. او دیوانه نیست. او صاحب این رستوران است.
شاید کارهایی که دشمنان ما در حق ما میکنند نادانسته به نفع ما باشد...
@HISTOGRAPHY
وقتی سرمایه داران ایرانی ولخرج ترین پول دارهای جهان بودند
در حالی که حد متوسط خرج جهان گردان ۱۵۸ پوند است هر ایرانی به طور متوسط ۱۱۰۰ پوند پول خرج میکند.
در انگلیس یک پولدار ایرانی ۵ برابر هر خارجی خرج میکند.
کیهان - سه شنبه ۸ فروردین ۱۳۵۷
@HISTOGRAPHY
در حالی که حد متوسط خرج جهان گردان ۱۵۸ پوند است هر ایرانی به طور متوسط ۱۱۰۰ پوند پول خرج میکند.
در انگلیس یک پولدار ایرانی ۵ برابر هر خارجی خرج میکند.
کیهان - سه شنبه ۸ فروردین ۱۳۵۷
@HISTOGRAPHY
فردوسی همواره لفظ آزادگان را برای ایرانیان به کار برده است
تو با دشمن ار خوب گویی رواست
از آزادگان خوب گفتن سزاست
سیاوش منم نه از پریزادگان
از ایرانم از شهر آزادگان
_کهن ترین برگ مصور شاهنامه فردوسی که در کتابخانه ملی روسیه در سنت پترزبورگ نگهداری میشود
@HISTOGRAPHY
تو با دشمن ار خوب گویی رواست
از آزادگان خوب گفتن سزاست
سیاوش منم نه از پریزادگان
از ایرانم از شهر آزادگان
_کهن ترین برگ مصور شاهنامه فردوسی که در کتابخانه ملی روسیه در سنت پترزبورگ نگهداری میشود
@HISTOGRAPHY
خسرو شاهی دوبلور آلن دلون میگفت یه بار ما رفتیم پاسگاه تصادف کرده بودیم و کتک مفصلی هم خورده بودم.
افسره به طرف گفت: مرد مومن تصادف کردین دیگه چرا اینقد زدیش؟
طرف گفت: جناب سروان از پشت زده به ماشین ما!
پیاده شده برای من ادا آلن دلون در میاره!
@HISTOGRAPHY
افسره به طرف گفت: مرد مومن تصادف کردین دیگه چرا اینقد زدیش؟
طرف گفت: جناب سروان از پشت زده به ماشین ما!
پیاده شده برای من ادا آلن دلون در میاره!
@HISTOGRAPHY
شما اگر در سال ۱۹۰۰ به دنیا میومدید :
❗️ ۱۴ سالتون بود جنگ جهانی اول شروع میشد
❗️۱۸ سالتون بود با ۲۲ میلیون کشته جنگ تموم میشد
❗️بعد از مدتی کوتاه ویروس اسپانیایی شروع میشد که ۵۰ میلیون نفر رو از پا درآورد تازه شما ۲۰ ساله شده بودید!
❗️۲۹سالتون میشه ورشکستی مالی جهانی دنیا رو مختل میکنه
❗️۳۹ سالتون شده جنگ جهانی دوم شروع میشه
❗️ وقتی ۴۵ سالتونه جنگ تموم میشه با ۶۰ میلیون نفر تلفات!
❗️جنگ کره، جنگ ویتنام همه اینا زمانی تمام میشه که ۷۵ سالتونه!
✅ اما الان تو خونههاتون
برق دارید
یه سقف بالا سرتون دارید
آب گرم و خوراکی برای خوردن دارید
اینترنت موبایل دارید و
خیلی چیزهای که اون موقع اصلا نبود !
@HISTOGRAPHY
❗️ ۱۴ سالتون بود جنگ جهانی اول شروع میشد
❗️۱۸ سالتون بود با ۲۲ میلیون کشته جنگ تموم میشد
❗️بعد از مدتی کوتاه ویروس اسپانیایی شروع میشد که ۵۰ میلیون نفر رو از پا درآورد تازه شما ۲۰ ساله شده بودید!
❗️۲۹سالتون میشه ورشکستی مالی جهانی دنیا رو مختل میکنه
❗️۳۹ سالتون شده جنگ جهانی دوم شروع میشه
❗️ وقتی ۴۵ سالتونه جنگ تموم میشه با ۶۰ میلیون نفر تلفات!
❗️جنگ کره، جنگ ویتنام همه اینا زمانی تمام میشه که ۷۵ سالتونه!
✅ اما الان تو خونههاتون
برق دارید
یه سقف بالا سرتون دارید
آب گرم و خوراکی برای خوردن دارید
اینترنت موبایل دارید و
خیلی چیزهای که اون موقع اصلا نبود !
@HISTOGRAPHY
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ناگفته های جنجالی زندگی شخصی ناهید
ناهید خواننده خوش صدای پاپ ایرانی
که به همراه شهرام شبپره آهنگ های شاد
و خاطره سازی رو خوندند بعد از جدایی
از همسرش تصمیم عجیبی گرفت و با
دنیای موسیقی خدا حافظی کرد که ...
@HISTOGRAPHY
ناهید خواننده خوش صدای پاپ ایرانی
که به همراه شهرام شبپره آهنگ های شاد
و خاطره سازی رو خوندند بعد از جدایی
از همسرش تصمیم عجیبی گرفت و با
دنیای موسیقی خدا حافظی کرد که ...
@HISTOGRAPHY
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دیالوگی ماندگار از کارتون پوریای ولی:
اسکندر: اگه صلح بشه، به چه بهونهای هر چقدر پول خواستیم از خزانه بگیریم؟!
اگر قرارداد صلح امضا بشه، قبل از هر چیز حقوق شما مفت خورها نصف میشه
برای همین نباید بزاریم صلحی برقرار بشه
@HISTOGRAPHY
اسکندر: اگه صلح بشه، به چه بهونهای هر چقدر پول خواستیم از خزانه بگیریم؟!
اگر قرارداد صلح امضا بشه، قبل از هر چیز حقوق شما مفت خورها نصف میشه
برای همین نباید بزاریم صلحی برقرار بشه
@HISTOGRAPHY
مرد بازاری خلافی کرد و حاکم او را به زندان انداخت.
زنش پیش یکی از یارانش رفت و گفت چه نشسته ای که دوستت پنج سال به محبس افتاد، برخیز و مرامی به خرج بده.
مرد هم خراب مرام شد و یک شب از دیوار قلعه بالا رفت و از بین نگهبانان گذشت و خودش را به سلول رفیقش رساند.
مرد زندانی خوشحال شد و گفت زود باش زنجیرها را باز کن که الآن نگهبان ها می رسند.
دوستش گفت می دانی چه خطرها کرده ام، از دیوار قلعه بالا آمدم، از بین نگهبان ها گذشتم، برای نجات تو خودم را به خطر انداختم.
سپس زنجیرها را باز کرد.
به طرف در که رفتند، مرد گفت می دانی چه خطری کرده ام، از دیوار قلعه بالا آمدم، از بین نگهبان ها گذشتم، برای نجات تو خودم را به خطر انداختم.
رفتند پای دیوار قلعه که با طناب خودشان را بالا بکشند.
مرد گفت می دانی چه خطری کرده ام، از دیوار قلعه بالا آمدم، از بین نگهبان ها گذشتم، برای نجات تو خودم را به خطر انداختم.
با دردسر خودشان را بالا کشیدند.
همین که خواستند از دیوار به پایین بپرند، مرد گفت می دانی چه خطری کرده ام، از دیوار قلعه بالا آمدم، از بین نگهبان ها گذشتم، برای نجات تو خودم را به خطر انداختم.
مرد زندانی فریاد زد نگهبان ها، نگهبان ها، بیایید این مرد می خواهد من را فراری بدهد!
تا نگهبان ها آمدند، مرد فرار کرده بود.
از زندانی پرسیدند چرا سر و صدا کردی و با او فرار نکردی؟
مرد گفت پنج سال در حبس شما باشم، بهتر است که یک عمر زندانی منت او باشم...
بهشت هم با منت، جهنمی بیش نیست
@HISTOGRAPHY
زنش پیش یکی از یارانش رفت و گفت چه نشسته ای که دوستت پنج سال به محبس افتاد، برخیز و مرامی به خرج بده.
مرد هم خراب مرام شد و یک شب از دیوار قلعه بالا رفت و از بین نگهبانان گذشت و خودش را به سلول رفیقش رساند.
مرد زندانی خوشحال شد و گفت زود باش زنجیرها را باز کن که الآن نگهبان ها می رسند.
دوستش گفت می دانی چه خطرها کرده ام، از دیوار قلعه بالا آمدم، از بین نگهبان ها گذشتم، برای نجات تو خودم را به خطر انداختم.
سپس زنجیرها را باز کرد.
به طرف در که رفتند، مرد گفت می دانی چه خطری کرده ام، از دیوار قلعه بالا آمدم، از بین نگهبان ها گذشتم، برای نجات تو خودم را به خطر انداختم.
رفتند پای دیوار قلعه که با طناب خودشان را بالا بکشند.
مرد گفت می دانی چه خطری کرده ام، از دیوار قلعه بالا آمدم، از بین نگهبان ها گذشتم، برای نجات تو خودم را به خطر انداختم.
با دردسر خودشان را بالا کشیدند.
همین که خواستند از دیوار به پایین بپرند، مرد گفت می دانی چه خطری کرده ام، از دیوار قلعه بالا آمدم، از بین نگهبان ها گذشتم، برای نجات تو خودم را به خطر انداختم.
مرد زندانی فریاد زد نگهبان ها، نگهبان ها، بیایید این مرد می خواهد من را فراری بدهد!
تا نگهبان ها آمدند، مرد فرار کرده بود.
از زندانی پرسیدند چرا سر و صدا کردی و با او فرار نکردی؟
مرد گفت پنج سال در حبس شما باشم، بهتر است که یک عمر زندانی منت او باشم...
بهشت هم با منت، جهنمی بیش نیست
@HISTOGRAPHY
از شخصیت هایی که باید شناخت :
علی جوان (1305 - 1395)
علی جوان در سال ۱۳۰۵ هجریشمسی در تبریز به دنیا آمد. پس از گذراندن تحصیلات مقدماتی در زادگاهش، وارد دانشگاه تهران شد و چندی بعد به آمریکا مهاجرت نمود و در سال ۱۳۳۳ هجریشمسی از دانشگاه کلمبیا در نیویورک، دکترای فیزیک گرفت و سپس به عضویت هیئت علمی مؤسسه تکنولوژی ماساچوست (MIT) درآمد.
وی شخصی شناخته شده در زمینه لیزر و کوانتوم در جهان بوده و عضویت گروه تحقیقاتی لابراتوار تلفن بل در نیوجرزی را در فهرست مسئولیتهای خود به ثبت رسانده است.
جوان در سال ۱۳۳۷ هجریشمسی اصول لیزر گازی را بنیان نهاد و دو سال بعد لیزر گازی هلیوم ـ نئون را ابداع کرد. این اختراع، اولین لیزر گازی بود که به صورت مستمر کار میکرد و باعث توجه ویژه مجامع علمی جهان شد.
این دانشمند برجسته از میان صد نابغه در قید حیات و مطرح دنیا در رتبه ۱۲ قرار گرفته و جزو ۱۰ نابغه زنده جهان به شمار میفت و ابداعات ارزشمندی داشت که از مهمترین آنها میتوان به تئوری میز ۳ سطحی، ابداع لیزر گازی هلیوم و نئون، انجام مکالمات تلفنی با لیزر نوری، و پمپاژ لیزرهای نوری اشاره کرد.
@HISTOGRAPHY
علی جوان (1305 - 1395)
علی جوان در سال ۱۳۰۵ هجریشمسی در تبریز به دنیا آمد. پس از گذراندن تحصیلات مقدماتی در زادگاهش، وارد دانشگاه تهران شد و چندی بعد به آمریکا مهاجرت نمود و در سال ۱۳۳۳ هجریشمسی از دانشگاه کلمبیا در نیویورک، دکترای فیزیک گرفت و سپس به عضویت هیئت علمی مؤسسه تکنولوژی ماساچوست (MIT) درآمد.
وی شخصی شناخته شده در زمینه لیزر و کوانتوم در جهان بوده و عضویت گروه تحقیقاتی لابراتوار تلفن بل در نیوجرزی را در فهرست مسئولیتهای خود به ثبت رسانده است.
جوان در سال ۱۳۳۷ هجریشمسی اصول لیزر گازی را بنیان نهاد و دو سال بعد لیزر گازی هلیوم ـ نئون را ابداع کرد. این اختراع، اولین لیزر گازی بود که به صورت مستمر کار میکرد و باعث توجه ویژه مجامع علمی جهان شد.
این دانشمند برجسته از میان صد نابغه در قید حیات و مطرح دنیا در رتبه ۱۲ قرار گرفته و جزو ۱۰ نابغه زنده جهان به شمار میفت و ابداعات ارزشمندی داشت که از مهمترین آنها میتوان به تئوری میز ۳ سطحی، ابداع لیزر گازی هلیوم و نئون، انجام مکالمات تلفنی با لیزر نوری، و پمپاژ لیزرهای نوری اشاره کرد.
@HISTOGRAPHY
تعریف زیبایی از زمان
زمان کند میگذره وقتی منتظری.
زمان تند میگذره وقتی دیرت شده.
زمان کشنده ست وقتی غمگینی.
زمان کوتاهه وقتی خیلی شادی.
زمان بی پایانه وقتی دردی داری.
زمان طولانی میگذره وقتی بی حوصله ای.
توجه کن:زمان با توجه به اتفاقات درون تو میگذره
نه عقربه های ساعت
پس سعی کن خوش بگذرونی لحظه هات رو
@HISTOGRAPHY
زمان کند میگذره وقتی منتظری.
زمان تند میگذره وقتی دیرت شده.
زمان کشنده ست وقتی غمگینی.
زمان کوتاهه وقتی خیلی شادی.
زمان بی پایانه وقتی دردی داری.
زمان طولانی میگذره وقتی بی حوصله ای.
توجه کن:زمان با توجه به اتفاقات درون تو میگذره
نه عقربه های ساعت
پس سعی کن خوش بگذرونی لحظه هات رو
@HISTOGRAPHY
“این تلفات همه از ناخوشی وبا نبوده! بلکه مردم ایران ناخوش و آماده مرگ بودند که اینچنین زیاده از اندازه مُردند”
این متن بخشی از توصیفات امینالضرب در مورد علت کشتار وسیع وبا در ایران در سال ۱۲۵۰ بود...
به نوشته امین الضرب روزی ۲۰۰ تا ۴۰۰ نفر در تهران بر اثر ابتلا به وبا میمردند. امینالضرب دریافته بود که قربانیان این بلا بیشتر تنگدستان هستند که تاب مقاومت جسمانی ندارند.
او درباره شهرهای دیگر نوشته بود: حال ولایات دیگر هم بهتر از پایتخت نبود.
در قم توانگران به دهات رفتند و فقرا که نتوانستند بروند ماندند و تلف شدند...
📚خاطرات حسین قلی خان نظام السلطنه
@HISTOGRAPHY
این متن بخشی از توصیفات امینالضرب در مورد علت کشتار وسیع وبا در ایران در سال ۱۲۵۰ بود...
به نوشته امین الضرب روزی ۲۰۰ تا ۴۰۰ نفر در تهران بر اثر ابتلا به وبا میمردند. امینالضرب دریافته بود که قربانیان این بلا بیشتر تنگدستان هستند که تاب مقاومت جسمانی ندارند.
او درباره شهرهای دیگر نوشته بود: حال ولایات دیگر هم بهتر از پایتخت نبود.
در قم توانگران به دهات رفتند و فقرا که نتوانستند بروند ماندند و تلف شدند...
📚خاطرات حسین قلی خان نظام السلطنه
@HISTOGRAPHY
برج رادکان در خراسان رضوی تنها برجی است که توانایی تعیین چهار فصل، سال کبیسه و آغاز نوروز را دارد. این برج اثر خواجه نصیرالدین توسی است.
@HISTOGRAPHY
@HISTOGRAPHY
مغز خر خورده!
در قدیم یکی از اعتقادات زنان این بود که اگر به شوهر مغز خر بخورانند وی مطیع و زیردست زن میشود. رمالی این دستور را به زنی میدهد.
زن کله خری را به دست آورده و موهایش را کز داده و آماده پختن میکند تا به جای کله گوساله به شوهرش بدهد.
زن کله را کنار حوض پاکیزه کرده و در قاب چینی کنار حوض میگذارد که در این بین شوهرش از راه رسیده و از کله میپرسد؟
زن جواب داد از منقار کلاغ افتاده است. شوهر قانع شده و به اتاق رفت. زن همسایه ای که در آن خانه بود و با زنک جیک و بوکشان یکی بود خود را به زن رساند و گفت:
زحمت به خود نده چون کسی که نگوید کلاغ چهار سیری چطور کله چهار منی را به منقار کشیده مغز خر نخورده الاغ است.
زین قصه گر هزار نکته بر دهد
یک نکته اش نگفته ترا به باد دهد
از دست زن مخور تو کله پاچه را
شاید که خر بود یا گاو یا کلکچه را
@HISTOGRAPHY
در قدیم یکی از اعتقادات زنان این بود که اگر به شوهر مغز خر بخورانند وی مطیع و زیردست زن میشود. رمالی این دستور را به زنی میدهد.
زن کله خری را به دست آورده و موهایش را کز داده و آماده پختن میکند تا به جای کله گوساله به شوهرش بدهد.
زن کله را کنار حوض پاکیزه کرده و در قاب چینی کنار حوض میگذارد که در این بین شوهرش از راه رسیده و از کله میپرسد؟
زن جواب داد از منقار کلاغ افتاده است. شوهر قانع شده و به اتاق رفت. زن همسایه ای که در آن خانه بود و با زنک جیک و بوکشان یکی بود خود را به زن رساند و گفت:
زحمت به خود نده چون کسی که نگوید کلاغ چهار سیری چطور کله چهار منی را به منقار کشیده مغز خر نخورده الاغ است.
زین قصه گر هزار نکته بر دهد
یک نکته اش نگفته ترا به باد دهد
از دست زن مخور تو کله پاچه را
شاید که خر بود یا گاو یا کلکچه را
@HISTOGRAPHY
🔴 نکاتی تامل برانگیز از کتاب خودآموز دیکتاتورها :
یک_
مردم نباید وقتی که بیدار هستند بیکار بمانند
کارشان مفید باشد یا نه اصلا اهمیتی ندارد اما باید کار کنند
چرا که انبوه مردم در بیکاری خطرناک خواهند شد، پس برنامهریزی کنید تا کوچکترین فرصتی برای اندیشیدن نداشته باشند.
دو_
فراموش نکنید که در ظاهر همیشه با فقر مخالف باشید
اما در پنهان بر ضد خوب شدن وضعیت مردم مبارزه کنید چون این وضعیت آنها باعث احساس امنیت و آرامش دائمی شما میشود.
سه_
من بر این باورم که تمام کارهای بیهوده و بیفایدۀ جهان به این خاطر ادامه دارند که از عصیان مردم میترسند
پس شما هم هیچگاه اجازه ندهید که در روز مردم حتی یک ساعت را آزاد و راحت باشند
@HISTOGRAPHY
یک_
مردم نباید وقتی که بیدار هستند بیکار بمانند
کارشان مفید باشد یا نه اصلا اهمیتی ندارد اما باید کار کنند
چرا که انبوه مردم در بیکاری خطرناک خواهند شد، پس برنامهریزی کنید تا کوچکترین فرصتی برای اندیشیدن نداشته باشند.
دو_
فراموش نکنید که در ظاهر همیشه با فقر مخالف باشید
اما در پنهان بر ضد خوب شدن وضعیت مردم مبارزه کنید چون این وضعیت آنها باعث احساس امنیت و آرامش دائمی شما میشود.
سه_
من بر این باورم که تمام کارهای بیهوده و بیفایدۀ جهان به این خاطر ادامه دارند که از عصیان مردم میترسند
پس شما هم هیچگاه اجازه ندهید که در روز مردم حتی یک ساعت را آزاد و راحت باشند
@HISTOGRAPHY
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
کلیپ حماسی dear mother با زیرنویس پارسی
این کلیپ درواقع روایت نامه نگاری یک سرباز نازی با مادرش به شکل یک ترانه میباشد که به زبان پارسی برگردان شده است
@HISTOGRAPHY
این کلیپ درواقع روایت نامه نگاری یک سرباز نازی با مادرش به شکل یک ترانه میباشد که به زبان پارسی برگردان شده است
@HISTOGRAPHY
روشهای درستِ برنده شدن را به بچههایمان بیاموزیم.
دو نفری که در این عکس میبینید ایوان فرناندز دوندهی اهل اسپانیا و آبل موتای دوندهی اهل کنیا هستند.
موضوع مربوط به چند سال پیش میشود. دوندهی کنیایی نفر اول است و تا خط پایان دهمتر فاصله دارد که با خیال اینکه از خط پایان عبور کرده، میایستد. فرناندز که نفر دوم و پشت سر او بوده متوجه اشتباه او میشود، ابتدا به او اشاره میکند که خط پایان آنجاست! وقتی میبیند که او متوجه زبان او نمیشود، حریف را هل میدهد و پشت سر او میدود. موتای به عنوان نفر اول از خط عبور میکند و فرناندز دوم.
خبرنگار از فرناندز میپرسد که برای چه این کار را کردی؟
پاسخ میدهد: رویای من این است که روزی همه ما اینچنین زندگی اجتماعیای داشته باشیم
خبرنگار قانع نمیشود: ولی چرا اجازه دادی دوندهی کنیایی اول شود؟
ایوان میگوید: من که اجازه ندادم!
او خودش داشت اول میشد.
خبرنگار اصرار دارد که اما تو میتوانستی اول شوی.
ایوان نگاهی به او میاندازد و میگوید درست. اما حاصل آن پیروزی چه بود؟
آن مدال چه افتخاری برای من داشت؟
مادرم چه فکری در مورد من میکرد؟
@HISTOGRAPHY
دو نفری که در این عکس میبینید ایوان فرناندز دوندهی اهل اسپانیا و آبل موتای دوندهی اهل کنیا هستند.
موضوع مربوط به چند سال پیش میشود. دوندهی کنیایی نفر اول است و تا خط پایان دهمتر فاصله دارد که با خیال اینکه از خط پایان عبور کرده، میایستد. فرناندز که نفر دوم و پشت سر او بوده متوجه اشتباه او میشود، ابتدا به او اشاره میکند که خط پایان آنجاست! وقتی میبیند که او متوجه زبان او نمیشود، حریف را هل میدهد و پشت سر او میدود. موتای به عنوان نفر اول از خط عبور میکند و فرناندز دوم.
خبرنگار از فرناندز میپرسد که برای چه این کار را کردی؟
پاسخ میدهد: رویای من این است که روزی همه ما اینچنین زندگی اجتماعیای داشته باشیم
خبرنگار قانع نمیشود: ولی چرا اجازه دادی دوندهی کنیایی اول شود؟
ایوان میگوید: من که اجازه ندادم!
او خودش داشت اول میشد.
خبرنگار اصرار دارد که اما تو میتوانستی اول شوی.
ایوان نگاهی به او میاندازد و میگوید درست. اما حاصل آن پیروزی چه بود؟
آن مدال چه افتخاری برای من داشت؟
مادرم چه فکری در مورد من میکرد؟
@HISTOGRAPHY