Gondolin.ir | ارباب حلقهها
#فئانور ، سرآمد صنعت گران #نولدور ، پس از کشته شدن پدرش #فینوه به دست #ملکور و به سرقت رفتن #سیلماریل هایش، نولدور را به رفتن از والینور ترغیب کرد. @Gondolin_ir
... #فئانور بانگ برداشت: «ای مردمان #نولدور چرا، چرا باید بیش از این کمر بستهی خدمت #والار رشکورز باشیم که نه میتوانند ما، و نه حتی قلمرو خویش را از تعرض دشمن در امان نگاه دارند؟ و اگرچه ممکن است اکنون خصمِ هم باشند، خویشاوند هم نیستند؟ انتقام ندایم میدهد، اما اگر به گونهای دیگر بود، بیش از این زیستن با خویشانِ قاتل پدر و دزد گنجینهام را در سرزمینی واحد تاب نمیآوردم. با این حال اما من یگانه بیباک در میان این مردم بیباک نیستم. و آیا شما همگی شاهتان را از دست ندادهاید؟ و چه چیزی اینجا برای شما باقی مانده است، زندانی باریکه زمینی میان کوهستان و دریا؟
اینجا زمانی روشن بود، آن روشنی که والار از سرزمین میانه دریغ کرده بودند، اما اکنون تاریکی به یکسان برهمه جا حکمفرماست. آیا باید دست بر دست بگذاریم و تا ابد سوگوار باشیم، مردمی سایهنشین، مهزده، و به عبث اشکبار بر دریای بیترحم؟ یا بهتر است به خانهی خویش بازگردیم؟ در کوئیوینن چه خوش میرود آب در زیر ستارههای آسمانِ بیابر، و سرزمینهای فراخ گرداگردش را گرفته است، آنجا که به آزاد مردمان برمیخوری. آنان هنوز آنجایند، چشم به راه ما که از سر بلاهت فراموششان کردهایم. همراه من بیایید! بگذارید این شهر از آن بزدلان باشد!»
دیری سخن گفت، و مدام نولدور را تحریص کرد که از پی او بیایند و با قابلیت و تواناییشان، آزادی و قلمروهای بزرگ را در سرزمین های شرقی، پیش از آنکه زیاد دیر شود، از آن خود کنند؛ در سخنانش بازتابی از دروغهای #ملکور بود، که والار گمراهتان کرده و شما را در اسارت نگاه داشتهاند تا آدمیان در سرزمین میانه فرمانروا باشند. بسیاری از #الدار برای نخستین بار خبرِ «از پِی آمدگان» را شنیدند.
فئانور بانگ برداشت: «آینده نیک خواهد بود، اگرچه دراز و دشوار است راه! بندگی را وداع گویید! اما تنآسانی را نیز وداع گویید! سستی را وداع گویید! گنجینههاتان را وداع گویید! از این گوهرها بسیار خواهیم ساخت. سبک سفر کنید: اما شمشیرها را بیاورید! چه، ما بسی بیشتر از #اورومه خواهیم رفت و پرتوانتر از #تولکاس سختیها را تاب خواهیم آورد: هرگز از تعقیب دست باز نخواهیم داشت. به دنبال #مورگوت تا انتهای زمین! تا ابد دمی از جنگ و کینهی ما در امان نخواهد بود. اما آنگاه که فاتح شدیم و #سیلماریل ها را بازستاندیم، آنگاه ما، و فقط ما خداونداگاران روشنایی زوالناپذیر، و اربابان سعادت و زیبایی #آردا خواهیم بود. هیچ نژاد دیگری به گرد ما نخواهد رسید!»
#متن_کتاب #سیلماریلیون
حدیث گریختن نولدور، ترجمه رضا علیزاده
@Gondolin_ir
اینجا زمانی روشن بود، آن روشنی که والار از سرزمین میانه دریغ کرده بودند، اما اکنون تاریکی به یکسان برهمه جا حکمفرماست. آیا باید دست بر دست بگذاریم و تا ابد سوگوار باشیم، مردمی سایهنشین، مهزده، و به عبث اشکبار بر دریای بیترحم؟ یا بهتر است به خانهی خویش بازگردیم؟ در کوئیوینن چه خوش میرود آب در زیر ستارههای آسمانِ بیابر، و سرزمینهای فراخ گرداگردش را گرفته است، آنجا که به آزاد مردمان برمیخوری. آنان هنوز آنجایند، چشم به راه ما که از سر بلاهت فراموششان کردهایم. همراه من بیایید! بگذارید این شهر از آن بزدلان باشد!»
دیری سخن گفت، و مدام نولدور را تحریص کرد که از پی او بیایند و با قابلیت و تواناییشان، آزادی و قلمروهای بزرگ را در سرزمین های شرقی، پیش از آنکه زیاد دیر شود، از آن خود کنند؛ در سخنانش بازتابی از دروغهای #ملکور بود، که والار گمراهتان کرده و شما را در اسارت نگاه داشتهاند تا آدمیان در سرزمین میانه فرمانروا باشند. بسیاری از #الدار برای نخستین بار خبرِ «از پِی آمدگان» را شنیدند.
فئانور بانگ برداشت: «آینده نیک خواهد بود، اگرچه دراز و دشوار است راه! بندگی را وداع گویید! اما تنآسانی را نیز وداع گویید! سستی را وداع گویید! گنجینههاتان را وداع گویید! از این گوهرها بسیار خواهیم ساخت. سبک سفر کنید: اما شمشیرها را بیاورید! چه، ما بسی بیشتر از #اورومه خواهیم رفت و پرتوانتر از #تولکاس سختیها را تاب خواهیم آورد: هرگز از تعقیب دست باز نخواهیم داشت. به دنبال #مورگوت تا انتهای زمین! تا ابد دمی از جنگ و کینهی ما در امان نخواهد بود. اما آنگاه که فاتح شدیم و #سیلماریل ها را بازستاندیم، آنگاه ما، و فقط ما خداونداگاران روشنایی زوالناپذیر، و اربابان سعادت و زیبایی #آردا خواهیم بود. هیچ نژاد دیگری به گرد ما نخواهد رسید!»
#متن_کتاب #سیلماریلیون
حدیث گریختن نولدور، ترجمه رضا علیزاده
@Gondolin_ir
#متن_کتاب #سیلماریلیون
____________
در برابر دروازه های #والمار، #ملکور خود را به پای #مانوه انداخت و بخشایش خواست و پیمان بست که اگر او را یکی از کمترین مردمان آزاد #والینور گردانند، در تمامی کارها یاری گر #والار باشد، و بیش از همه در التیام زخم هایی که خود بر دنیا وارد آورده است، بکوشد. و #نیه_نا در نمازش او را یاری کرد، اما #ماندوس خاموش بود.
آنگاه #مانوه پوزش را پذیرفت... به گمان مانوه پلیدی ملکور شفا یافته بود. زیرا مانوه از پلیدی رها بود و آن را در نمی یافت، و می دانست که در آغاز، در اندیشهٔ #ایلوواتار، ملکور درست به سان خود او بود؛ و از ژرفای دل ملکور آگاه نبود و نمی توانست بپذیرد که هرچه عشق، از دل او برای همیشه رخت بربسته است...
اما #اولمو را نمیشد فریفت، و #تولکاس هرگاه ملکور، خصم خود را در رفت و آمد می دید؛ دندان بر جگر می فشرد؛ زیرا اگرچه تولکاس دیر به خشم می آید، دیر نیز فراموش می کند. اما همه بر داوری مانوه گرده نهاده بودند؛ چه، آنان که اقتدار را بر شوریدن ارج می نهند، نباید سودای شورش را در سر بپرورند.
@Gondolin_ir
____________
در برابر دروازه های #والمار، #ملکور خود را به پای #مانوه انداخت و بخشایش خواست و پیمان بست که اگر او را یکی از کمترین مردمان آزاد #والینور گردانند، در تمامی کارها یاری گر #والار باشد، و بیش از همه در التیام زخم هایی که خود بر دنیا وارد آورده است، بکوشد. و #نیه_نا در نمازش او را یاری کرد، اما #ماندوس خاموش بود.
آنگاه #مانوه پوزش را پذیرفت... به گمان مانوه پلیدی ملکور شفا یافته بود. زیرا مانوه از پلیدی رها بود و آن را در نمی یافت، و می دانست که در آغاز، در اندیشهٔ #ایلوواتار، ملکور درست به سان خود او بود؛ و از ژرفای دل ملکور آگاه نبود و نمی توانست بپذیرد که هرچه عشق، از دل او برای همیشه رخت بربسته است...
اما #اولمو را نمیشد فریفت، و #تولکاس هرگاه ملکور، خصم خود را در رفت و آمد می دید؛ دندان بر جگر می فشرد؛ زیرا اگرچه تولکاس دیر به خشم می آید، دیر نیز فراموش می کند. اما همه بر داوری مانوه گرده نهاده بودند؛ چه، آنان که اقتدار را بر شوریدن ارج می نهند، نباید سودای شورش را در سر بپرورند.
@Gondolin_ir