This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چشمی که برا غمت نباره نمیخوامش...
دیندار آن است که در کشاکش بلا دیندار بماند، وگرنه در هنگام راحت و فراغت و صلح چه بسیارند اهل دین..
‹ شهید آوینی ›
‹ شهید آوینی ›
Man Bad Kardam Midonam
Mojtaba Ramezani
‹ مرهم بزار آقا شکسته بالیمو...💔 ›
مالباخته کسیست که پولش رو
در مسیر زیارت امام حسین
و اربعین خرج نکنه.
‹ حاج حسین یکتا ›
در مسیر زیارت امام حسین
و اربعین خرج نکنه.
‹ حاج حسین یکتا ›
آقای اباعبدالله
امسال نشد خسته و بی رمق برسیم به شارعهای منتهی به حرمتون میشه از الان رزق اربعین بعدیمون رو کنار بذارید؟💔
امسال نشد خسته و بی رمق برسیم به شارعهای منتهی به حرمتون میشه از الان رزق اربعین بعدیمون رو کنار بذارید؟💔
به #افق اربعین🖤
‹ اَلسَّلامُ عَلیَ الْحُسَیْنِ الْمَظلُومِ الشَّهیدِ
اَلسَّلامُ علی اَسیرِ الْکُرُباتِ وَ قَتیلِ الْعَبَراتِ.. ›
‹ اَلسَّلامُ عَلیَ الْحُسَیْنِ الْمَظلُومِ الشَّهیدِ
اَلسَّلامُ علی اَسیرِ الْکُرُباتِ وَ قَتیلِ الْعَبَراتِ.. ›
Forwarded from ‹ رکیذ ›
اینجا زمین داغ کربلاست.
گوش دل را که باز کنی هنوز نوای العطش میشنوی در این دشت پر بلا...
آری هنوز هم اینجا قحطی ِ محبت است.
چهل روزی میگذرد که آسمان در عزای هفتاد و دو عاشق شیدایی، خون میگرید.
هو هوی باد گره میخورد میان بوته خارهای مغیلانی که از خار بودنشان شرمندهاند هنوز!
سوز هوا حکایتگر سوز و گداز جگرهایی است که سوخت در میان خیام آتش گرفتهی شام غریبان...
سکوتی مرگبار دشت بلا را فرا گرفته.
طولی نمیکشد که میشکند این سکوت با نوایی که آشناست برای فرات..
به یکباره دل علقمه آب میشود از هول؛ به یاد هول اهل حرم در شام ِ عاشورا!
صدا آشناست، بویی دارد شبیه شمیم عشق ِ کاروان حسین!
آری ساربان این قافله ماتم زده، سیاه پوش است و زینت عابدین!
چهره نازنینش، زیر این غبار اندوه، یاد آور تنهایی جد غریبش علی است.
و شاید همین غربت باشد وجه تسمیه نام مبارك علی ابن الحسین.
نخلها با خود میگویند, چه فرق کرده احوال
کاروانی که جلودارش بود حسین.
گویا دیگر علمداری هم ندارد به رشادت عباس.
انگار از علی اکبر هم خبری نیست.
سوت و کور است قافلهای که نباشد در آن لالایی رباب برای اصغر!
کاروان حالتی غریب دارد.
چادرهای خاکی که هرکدام روایتگر مادریست و کوچه و درب و سیلی! کودکانی خسته تر از همیشه که مرور میشود در دل پر دردشان خاطرات تلخ آن شام غریب و خارمغیلان و گوشواره و ..
میان غمهایی که رسیدن به این دشت بلا، نمك میزند بر زخمشان، لا به لای نالههای تلخ تنهایی کودکان، بین شیون دلتنگی بیوه زنان خاندان رسول، سر به گریبان فروه رفتهی شیرزنی از صلاله پاك ِ علی
حرف ها دارد با این دشت پربلا...!
قامت ِ خمیدهاش گواه میدهد که متعلم است در مکتب ِ زهرا
اینجا میان گودی قتلگاه و تلی که مزین است به نام ِ زینب،
زینب است که نشسته بروی غربتی غریب و
سکوت است
و سکوت.
و سکوت.
هان زینب ای دخت فرزانه علی..
تو را چه شده؟ کوفه هنوز مبهوط است که شنوای کلام زینب بود یا علی!
در و دیوار شام بیاد دارد طنین خطابه علی وارت را.
حال که رسیدی به سر منزل مقصود؛ این سکوت نشانه چیست!؟
حزن است یا بغضی که آرامش قبل طوفان بارش چشمان خونبار توست!؟
با حسین نجوای دل میکنی یا ز شوق وصل کربلا خاموشی؟
اما به گمان سکوتت سکوتی است از جنس شرم و خجلت!
آخر هرچه قافله را رسد کردم؛ خالیست جای بلبلی که امانت حسین بود!
زینب جان، قافله به کربلا رسید، اما به گمانم رقیه باز جامانده دخت فاطمه، کنج خرابه را با دردانه شیرین زبان حسین چه تناسبی است؟!
حسین جان، نوای محزون زینبت میلرزاند دل ِ عرش را..
وا اخاه!
وا حسیناه!
وا حبیب رسول الله و ابن مکة و منا!
و ابن فاطمة الزهراء!
و ابن علی المرتضی! آه ثم آه!
در فاصلهای نه چندان دور چند آشنا دیده میشوند انگار بوی محبت میدهند! آه، همان یار قدیمی است. وعده داده بود رسول امین که درك خواهد کرد پنج امام معصوم را.
با خودش میگوید ای کاش در بدر و احد و خندق رفته بودم و نمیدیدم این روزهای پرملال خاندان ِ نبوت را.
چشم سرش دیگر سوی دیدن ندارد اما، چشم دلش حسابی باز است.
مزار بینشان حسین را اولین زائر بوده. به کربلا که رسید فریاد یا حسینش عرش را لرزاند لیك جوابی نشنید.
حسین چه شده که نوای یاحسین جابر را پاسخ نمیدهی؟
‹ حبیب لا یجیب حبیبه! ›
ای جابر چه تمنای جواب داری
که حسین آغشته در خون خود و این پیکر صدچاك سری ندارد که نوای تو را لبیك گوید.
آه و ناله اهل حرم روی این خاك های گرم، که دیگر خاك نیست و مخلوط گشته با جان ِ شهدای کربلا اذن بیشتر ماندن نمیدهد.
کاروان عزم مدینه دارد اما این دلهای بی رمق را نای دل کندن نیست..
خدای حسین، به حق حسین و دل های شکسته حریمش، به حق ساعت وداعشان با کربوالبلا، منتقمِ حسین را به فریادمان برسان که سخت محتاجیم و چنانمان کن نباشیم ز اهل کوفهی پرمدعا و نلغزد پای ارادتمان.
آنگونه کن ما را که خود میپسندی به حق ِ حسین.
گوش دل را که باز کنی هنوز نوای العطش میشنوی در این دشت پر بلا...
آری هنوز هم اینجا قحطی ِ محبت است.
چهل روزی میگذرد که آسمان در عزای هفتاد و دو عاشق شیدایی، خون میگرید.
هو هوی باد گره میخورد میان بوته خارهای مغیلانی که از خار بودنشان شرمندهاند هنوز!
سوز هوا حکایتگر سوز و گداز جگرهایی است که سوخت در میان خیام آتش گرفتهی شام غریبان...
سکوتی مرگبار دشت بلا را فرا گرفته.
طولی نمیکشد که میشکند این سکوت با نوایی که آشناست برای فرات..
به یکباره دل علقمه آب میشود از هول؛ به یاد هول اهل حرم در شام ِ عاشورا!
صدا آشناست، بویی دارد شبیه شمیم عشق ِ کاروان حسین!
آری ساربان این قافله ماتم زده، سیاه پوش است و زینت عابدین!
چهره نازنینش، زیر این غبار اندوه، یاد آور تنهایی جد غریبش علی است.
و شاید همین غربت باشد وجه تسمیه نام مبارك علی ابن الحسین.
نخلها با خود میگویند, چه فرق کرده احوال
کاروانی که جلودارش بود حسین.
گویا دیگر علمداری هم ندارد به رشادت عباس.
انگار از علی اکبر هم خبری نیست.
سوت و کور است قافلهای که نباشد در آن لالایی رباب برای اصغر!
کاروان حالتی غریب دارد.
چادرهای خاکی که هرکدام روایتگر مادریست و کوچه و درب و سیلی! کودکانی خسته تر از همیشه که مرور میشود در دل پر دردشان خاطرات تلخ آن شام غریب و خارمغیلان و گوشواره و ..
میان غمهایی که رسیدن به این دشت بلا، نمك میزند بر زخمشان، لا به لای نالههای تلخ تنهایی کودکان، بین شیون دلتنگی بیوه زنان خاندان رسول، سر به گریبان فروه رفتهی شیرزنی از صلاله پاك ِ علی
حرف ها دارد با این دشت پربلا...!
قامت ِ خمیدهاش گواه میدهد که متعلم است در مکتب ِ زهرا
اینجا میان گودی قتلگاه و تلی که مزین است به نام ِ زینب،
زینب است که نشسته بروی غربتی غریب و
سکوت است
و سکوت.
و سکوت.
هان زینب ای دخت فرزانه علی..
تو را چه شده؟ کوفه هنوز مبهوط است که شنوای کلام زینب بود یا علی!
در و دیوار شام بیاد دارد طنین خطابه علی وارت را.
حال که رسیدی به سر منزل مقصود؛ این سکوت نشانه چیست!؟
حزن است یا بغضی که آرامش قبل طوفان بارش چشمان خونبار توست!؟
با حسین نجوای دل میکنی یا ز شوق وصل کربلا خاموشی؟
اما به گمان سکوتت سکوتی است از جنس شرم و خجلت!
آخر هرچه قافله را رسد کردم؛ خالیست جای بلبلی که امانت حسین بود!
زینب جان، قافله به کربلا رسید، اما به گمانم رقیه باز جامانده دخت فاطمه، کنج خرابه را با دردانه شیرین زبان حسین چه تناسبی است؟!
حسین جان، نوای محزون زینبت میلرزاند دل ِ عرش را..
وا اخاه!
وا حسیناه!
وا حبیب رسول الله و ابن مکة و منا!
و ابن فاطمة الزهراء!
و ابن علی المرتضی! آه ثم آه!
در فاصلهای نه چندان دور چند آشنا دیده میشوند انگار بوی محبت میدهند! آه، همان یار قدیمی است. وعده داده بود رسول امین که درك خواهد کرد پنج امام معصوم را.
با خودش میگوید ای کاش در بدر و احد و خندق رفته بودم و نمیدیدم این روزهای پرملال خاندان ِ نبوت را.
چشم سرش دیگر سوی دیدن ندارد اما، چشم دلش حسابی باز است.
مزار بینشان حسین را اولین زائر بوده. به کربلا که رسید فریاد یا حسینش عرش را لرزاند لیك جوابی نشنید.
حسین چه شده که نوای یاحسین جابر را پاسخ نمیدهی؟
‹ حبیب لا یجیب حبیبه! ›
ای جابر چه تمنای جواب داری
که حسین آغشته در خون خود و این پیکر صدچاك سری ندارد که نوای تو را لبیك گوید.
آه و ناله اهل حرم روی این خاك های گرم، که دیگر خاك نیست و مخلوط گشته با جان ِ شهدای کربلا اذن بیشتر ماندن نمیدهد.
کاروان عزم مدینه دارد اما این دلهای بی رمق را نای دل کندن نیست..
خدای حسین، به حق حسین و دل های شکسته حریمش، به حق ساعت وداعشان با کربوالبلا، منتقمِ حسین را به فریادمان برسان که سخت محتاجیم و چنانمان کن نباشیم ز اهل کوفهی پرمدعا و نلغزد پای ارادتمان.
آنگونه کن ما را که خود میپسندی به حق ِ حسین.
سید حسن نصرالله: اسرائیل؛ حرامزاده فرزند حرامزاده ست که ما هرگز در مقابلش سر خم نخواهیم کرد و ممکن است روزی بیاید که ما به آنان یورش ببریم و اسرائیل را فتح کنیم.