❣﷽❣
خداوندا
مرا ابزار آرامش قرار بده
وجایی که خشم وتنفر وجود دارد , اجازه بده من عاشق باشم...
سلام صبح بخیر❤️🌸🍃
خداوندا
مرا ابزار آرامش قرار بده
وجایی که خشم وتنفر وجود دارد , اجازه بده من عاشق باشم...
سلام صبح بخیر❤️🌸🍃
تو برگشتی به دهه ۲۰ 🌿
سرمه به چشم کشیدی
و می بینی سید محمود خان
از فرنگ برگشته🙂
.
سرمه به چشم کشیدی
و می بینی سید محمود خان
از فرنگ برگشته🙂
.
بچه که بودم پاییز
با روپوش سرمه ای از راه می رسید 🍁
بزرگتر که شدم
پسر همسایه بود
سربازی که اسمم را توی کلاهش نوشته بود
مادرش می گفت:
گروهبان
جریمه اش کرده که هفت شب کشیک بدهد در سرما⛄️
حتی یک بار هم نگفته بود دوستم دارد
آنوقتها دوستت دارم را نمی گفتند
کشیک می دادند❣️
جوانتر که بودم پاییز
از ترانه های حزن انگیز می رسید
مادر که شدم
با روپوش صورتی دخترم
سر چهار راه مدرسه
منتظرم میشد...
و زن تر که شدم
با شیشه های ترشی لیمو پا به آشپزخانه ام گذاشت👌
آن سال که رفتی
ترشی های قشنگ تری انداخته بودم
با هویج هایی که شکل آسیابهای بادی منجیل بود🥕
زلزله
خیلی ها را زیر آوار نگه داشت
من دستم تا آرنج بیرون مانده بود از زندگی
که مرگ
تو را به زور از لای انگشتهایم بیرون
کشیده بود اما
مگر دست از سرم کشیدند🥺
آن همه خاطره
دیوانه هایی که توی من پرسه می زدند و مدام
مرورم می کردند.
پاییز در هر یک از فصلهایم
طعم دیگری داشت
و از سمت تازه ای می آمد اما
اما این روزها
از سمت خودم می آید
و پیش از آنکه درختها را رنگ زده باشد
زنگ می زند
در را به روبروی خودم باز میکنم
و بیشتر از آنکه به ترشی انداختن فکر کنم
به این فکر میکنم که چرا
دیگر حوصله ی هیچ کس را ندارم❓
و قلبم قرنهاست تند از حد طبیعی نکوبیده
چون کشتی غرق شده ای که برایش مهم نیست
لای چمدانهای مسافرها و جعبه های جواهرات مردگان✨
خرچنگ فرتوتی راه می رود
یا ماهی کوچک زیبایی
تخم میگذارد.🥀
#رویاشاهحسینزاده
با روپوش سرمه ای از راه می رسید 🍁
بزرگتر که شدم
پسر همسایه بود
سربازی که اسمم را توی کلاهش نوشته بود
مادرش می گفت:
گروهبان
جریمه اش کرده که هفت شب کشیک بدهد در سرما⛄️
حتی یک بار هم نگفته بود دوستم دارد
آنوقتها دوستت دارم را نمی گفتند
کشیک می دادند❣️
جوانتر که بودم پاییز
از ترانه های حزن انگیز می رسید
مادر که شدم
با روپوش صورتی دخترم
سر چهار راه مدرسه
منتظرم میشد...
و زن تر که شدم
با شیشه های ترشی لیمو پا به آشپزخانه ام گذاشت👌
آن سال که رفتی
ترشی های قشنگ تری انداخته بودم
با هویج هایی که شکل آسیابهای بادی منجیل بود🥕
زلزله
خیلی ها را زیر آوار نگه داشت
من دستم تا آرنج بیرون مانده بود از زندگی
که مرگ
تو را به زور از لای انگشتهایم بیرون
کشیده بود اما
مگر دست از سرم کشیدند🥺
آن همه خاطره
دیوانه هایی که توی من پرسه می زدند و مدام
مرورم می کردند.
پاییز در هر یک از فصلهایم
طعم دیگری داشت
و از سمت تازه ای می آمد اما
اما این روزها
از سمت خودم می آید
و پیش از آنکه درختها را رنگ زده باشد
زنگ می زند
در را به روبروی خودم باز میکنم
و بیشتر از آنکه به ترشی انداختن فکر کنم
به این فکر میکنم که چرا
دیگر حوصله ی هیچ کس را ندارم❓
و قلبم قرنهاست تند از حد طبیعی نکوبیده
چون کشتی غرق شده ای که برایش مهم نیست
لای چمدانهای مسافرها و جعبه های جواهرات مردگان✨
خرچنگ فرتوتی راه می رود
یا ماهی کوچک زیبایی
تخم میگذارد.🥀
#رویاشاهحسینزاده
به رنگِ رُژَم گیر نده💄
تو از سیاست هایِ
زنانه بی خبری ..
زن ها
پایِ اسنادِ مهم ترین داشته هایشان را
با رُژِ لبِ سرخ امضاء می کنند!
#ویـدا_احسان🌿
تو از سیاست هایِ
زنانه بی خبری ..
زن ها
پایِ اسنادِ مهم ترین داشته هایشان را
با رُژِ لبِ سرخ امضاء می کنند!
#ویـدا_احسان🌿
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
این شعر غمگین اقای علی صفری رو چندسال پیش خوندم …
خیلی اتفاقی توی گالری دیدم
شماهم ببینین🌱🍄
.
این شعر غمگین اقای علی صفری رو چندسال پیش خوندم …
خیلی اتفاقی توی گالری دیدم
شماهم ببینین🌱🍄
.
مردی، زنی بسیار زشت رو نصیبش شد
شبی زن،با ناز و غمزه فراوان از مرد پرسید:
که باید از که رو بپوشاند و نَزد که رویش باز باشد❓
شوهر گفت از من بپوشان، باقی را مختاری😂😒
#عبید_زاکانی
شبی زن،با ناز و غمزه فراوان از مرد پرسید:
که باید از که رو بپوشاند و نَزد که رویش باز باشد❓
شوهر گفت از من بپوشان، باقی را مختاری😂😒
#عبید_زاکانی
عصر بر روح صندلی
مینشینم
رنجِ چای را مینوشم☕️
خیره میشوم به چشمهایت،
و فکر میکنم
خدا نزدیکتر شده،،
آنقدر که
وقتی درخت را میتکانم
ابرها بر روی زمین میریزند🫠☁️
#گروس_عبدالملکیان
مینشینم
رنجِ چای را مینوشم☕️
خیره میشوم به چشمهایت،
و فکر میکنم
خدا نزدیکتر شده،،
آنقدر که
وقتی درخت را میتکانم
ابرها بر روی زمین میریزند🫠☁️
#گروس_عبدالملکیان
یه وقتایی اونقدر خودتو فراموش کردی و غرق شدی که وقتی تصمیم میگیری به خودت برگردی و لذت ببری، تازه میفهمی حتی یادت رفته چطور باید از زندگی لذت برد...