🔶💠🔶 آشنایی با سیر فلسفی ارتباط میان نفس و مزاج (53)
💢نحوۀ تعلق نفس به بدن (جلسه 18)
⭕️ لطافت و اعتدال روح بخاری
گفتیم که روح بخاری پس از اینکه در قلب تولید شد به اعضای دیگر بدن رفته و مناسب با هر عضوی، مزاج جدیدی به خود می گیرد. لذا میزان اعتدال و لطافت روح بخاری در اعضای بدن، مختلف و متفاوت است و این امر از آن جهت لازم است که قوای نفس، از حیث مرتبه و شرافت مختلف اند و روح بخاری به عنوان آیینۀ نفس حیوانی جهت حکایت گری از این مراتبِ مختلف، نیازمند اخذ ترکیبات مختلف است تا همۀ این مراتب را در خود ظهور دهد.
📚 شرح این مطلب به قلم محمد كريم خان كرمانی در کتاب «ازهاق الباطل» اینگونه بیان شده است:
▫️بدان كه هر ظاهری باطنِ خاصِ خود را كه مناسبِ او است جذب ميكند بر حسب لطافت و غلظت و زيادی و كمیِ اعتدالی كه دارد؛ پس هرچه كه در ظاهر معتدلتر و در تركيب محكمتر بوده و صفای آن بيشتر باشد باطنِ بالاتر و شريفتر و لطيفتر و قويتر و معتدلتری را حكايت ميكند بر حسب درجه ای كه دارد؛ و هرچه در اعتدال و تركيب، ضعيفتر باشد و صفای كمتری داشته باشد باطنی پائينتر و پست تر و غليظتر و ضعيفتر را حكايت ميكند بر حسب مرتبهاش. و علتِ اين امر آن است كه «ظاهر» وِعاء و ظرفِ «باطن» است و آئينۀ حكايت كنندۀ آن و قابلی است كه جذبِ آن باطن را نموده و اين دو ناچار بايد با هم متناسب باشند.
👈 از اینروست که مزاج روح بخاری در کبد، اقتضای ظهور قوای نفس نباتی را دارد، که به لحاظ مرتبه از نفس حیوانی پایینتر است و نفس حیوانی فقط در اعتدالِ ایجاد شده در روح نفسانیِ دِماغی، امکان ظهور دارد. در واقع، روح بخاریِ ایجاد شده در قلب، که خود از لطیف ترین اجزاء بدن است، دارای حرارتی است که وقتی به دِماغ(مغز سر) می رسد، به جهت بارِد بودنِ آن، مقداری از حرارت خود را از دست می دهد و به اعتدالی فوق العاده دست می یابد که نهایتِ مرتبۀ اعتدال در عالم طبیعت است بطوری که از منظر حکما این اعتدال، روح نفسانی را شبیه به اجرام سماوی و عوالم عِلوی می کند که به علت بساطتی که دارند خالی از اضدادند.
📚 ملا هادی سبزواری در «شرح مثنوی» می گوید:
▫️روح دماغى در اعتدال اشبه به سماوات است كه «المتوسط بين الاضداد كالخالى منها». پس فلك لا حار و لا بارد و لا رطب و لا يابس [است]، و روح بخارى دماغى [نیز] چنين است، چه در قلب كه احرّ اعضاست، حرارت كسب كرده و در دِماغ كه زمهرير بدن است برودت و اعتدال يافته.
💡لطافت روح بخاری به حدی است که برخی حکما با الهام از آيۀ نور(آیۀ 35 سورۀ نور)، این لطافت را به صافی و لطافتِ روغن مورد اشاره در آيه نور تشبيه کرده اند که قرآن کریم در وصف آن می فرماید: «يَكادُ زَيْتُها يُضِيءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ»، یعنی: این روغن نزدیک است بدون تماس با آتش شعلهور گردد؛ لذا ملاصدرا از باب تشبیه، بیان میکند که روح انسانی همچون نار ملکوتی است و روح بخاری از شدت لطافت، نزديک است که بدون تماس با این نار، بخودیِ خود فروزان شود و بارقه ای از عالم ملکوت گردد.
📚 بر این اساس، عزیزالدین نسفی در «انسان کامل» بیان می دارد:
▫️روح نباتى كه در جگر است بمثابه زجاجه است و روح حيوانى كه در دل است بمثابه فتيله است و روح نفسانى كه در دماغ است بمثابه روغن است و اين روغن از غايت لطافت میخواست كه اشياء و حكمت اشيا را كما هى بداند پیش از آنكه نار بوى پيوندد «يَكادُ زَيْتُها يُضِيءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ» پس اين روغن نور باشد و چون نار كه روح انسان است بروغن پيوست نور على نور شد و چون نور الله بروح انسان پيوست نور نور نور شد «يهدى الله بنوره من يشاء».
🔻این صفا و آمادگیِ روح نفسانی، آن را همانند آیینه ای می کند که از فرط جلاء، محل ظهور صور مثالیِ نفس می گردد و بدن را مستعد حصول نفس می سازد شیخ اشراق(سهروردی) در عالم فلسفه، قبل از ملاصدرا به این خاصیت روح بخاری اشاره ای اجمالی کرده و می گوید: «و فيه من الاقتصاد ما يظهر عنده المثال...» یعنی روح بخاری در مرتبه ای از اعتدال قرار دارد که موجودات مثالی در آن ظهور مي يابند.
📚شهرزوری در «شرح حكمة الاشراق» عبارت سهروردی را اينگونه شرح ميدهد:
▫️روح بخاری هنگامی که به دماغ راه يافته و به تهيگاه های آن نفوذ ميکند، مزاجش اعتدال يافته و ويژگیِ نورانيت بر آن غلبه می يابد و در نتيجه، چون در نهايت [اعتدال از حیث] صفا و شفافيت و لطافت است، شرايط برای ظهور اشباح مثالی ـ که مجرد و غير مادی هستند ـ در آن فراهم می شود... و از شئون روح نفسانی، ظهور عالم مثالی و اشباح خیالی در وی است (و من شأن الروح النفسانى ظهور العالم المثالى و الاشباح الخيالية فيه).
💢مبحث «نحوۀ تعلق نفس به بدن» در اینجا خاتمه می یابد اما قبل از ورود به فصل بعدی، لطائفی را در ارتباط با این موضوع ذکر خواهیم کرد...
#تعلق_نفس_به_بدن
#اعتدال_مزاج
#روح_بخاری
•┈✾🔷💠🔷✾┈•
@GoftemaneTeb
💢نحوۀ تعلق نفس به بدن (جلسه 18)
⭕️ لطافت و اعتدال روح بخاری
گفتیم که روح بخاری پس از اینکه در قلب تولید شد به اعضای دیگر بدن رفته و مناسب با هر عضوی، مزاج جدیدی به خود می گیرد. لذا میزان اعتدال و لطافت روح بخاری در اعضای بدن، مختلف و متفاوت است و این امر از آن جهت لازم است که قوای نفس، از حیث مرتبه و شرافت مختلف اند و روح بخاری به عنوان آیینۀ نفس حیوانی جهت حکایت گری از این مراتبِ مختلف، نیازمند اخذ ترکیبات مختلف است تا همۀ این مراتب را در خود ظهور دهد.
📚 شرح این مطلب به قلم محمد كريم خان كرمانی در کتاب «ازهاق الباطل» اینگونه بیان شده است:
▫️بدان كه هر ظاهری باطنِ خاصِ خود را كه مناسبِ او است جذب ميكند بر حسب لطافت و غلظت و زيادی و كمیِ اعتدالی كه دارد؛ پس هرچه كه در ظاهر معتدلتر و در تركيب محكمتر بوده و صفای آن بيشتر باشد باطنِ بالاتر و شريفتر و لطيفتر و قويتر و معتدلتری را حكايت ميكند بر حسب درجه ای كه دارد؛ و هرچه در اعتدال و تركيب، ضعيفتر باشد و صفای كمتری داشته باشد باطنی پائينتر و پست تر و غليظتر و ضعيفتر را حكايت ميكند بر حسب مرتبهاش. و علتِ اين امر آن است كه «ظاهر» وِعاء و ظرفِ «باطن» است و آئينۀ حكايت كنندۀ آن و قابلی است كه جذبِ آن باطن را نموده و اين دو ناچار بايد با هم متناسب باشند.
👈 از اینروست که مزاج روح بخاری در کبد، اقتضای ظهور قوای نفس نباتی را دارد، که به لحاظ مرتبه از نفس حیوانی پایینتر است و نفس حیوانی فقط در اعتدالِ ایجاد شده در روح نفسانیِ دِماغی، امکان ظهور دارد. در واقع، روح بخاریِ ایجاد شده در قلب، که خود از لطیف ترین اجزاء بدن است، دارای حرارتی است که وقتی به دِماغ(مغز سر) می رسد، به جهت بارِد بودنِ آن، مقداری از حرارت خود را از دست می دهد و به اعتدالی فوق العاده دست می یابد که نهایتِ مرتبۀ اعتدال در عالم طبیعت است بطوری که از منظر حکما این اعتدال، روح نفسانی را شبیه به اجرام سماوی و عوالم عِلوی می کند که به علت بساطتی که دارند خالی از اضدادند.
📚 ملا هادی سبزواری در «شرح مثنوی» می گوید:
▫️روح دماغى در اعتدال اشبه به سماوات است كه «المتوسط بين الاضداد كالخالى منها». پس فلك لا حار و لا بارد و لا رطب و لا يابس [است]، و روح بخارى دماغى [نیز] چنين است، چه در قلب كه احرّ اعضاست، حرارت كسب كرده و در دِماغ كه زمهرير بدن است برودت و اعتدال يافته.
💡لطافت روح بخاری به حدی است که برخی حکما با الهام از آيۀ نور(آیۀ 35 سورۀ نور)، این لطافت را به صافی و لطافتِ روغن مورد اشاره در آيه نور تشبيه کرده اند که قرآن کریم در وصف آن می فرماید: «يَكادُ زَيْتُها يُضِيءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ»، یعنی: این روغن نزدیک است بدون تماس با آتش شعلهور گردد؛ لذا ملاصدرا از باب تشبیه، بیان میکند که روح انسانی همچون نار ملکوتی است و روح بخاری از شدت لطافت، نزديک است که بدون تماس با این نار، بخودیِ خود فروزان شود و بارقه ای از عالم ملکوت گردد.
📚 بر این اساس، عزیزالدین نسفی در «انسان کامل» بیان می دارد:
▫️روح نباتى كه در جگر است بمثابه زجاجه است و روح حيوانى كه در دل است بمثابه فتيله است و روح نفسانى كه در دماغ است بمثابه روغن است و اين روغن از غايت لطافت میخواست كه اشياء و حكمت اشيا را كما هى بداند پیش از آنكه نار بوى پيوندد «يَكادُ زَيْتُها يُضِيءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ» پس اين روغن نور باشد و چون نار كه روح انسان است بروغن پيوست نور على نور شد و چون نور الله بروح انسان پيوست نور نور نور شد «يهدى الله بنوره من يشاء».
🔻این صفا و آمادگیِ روح نفسانی، آن را همانند آیینه ای می کند که از فرط جلاء، محل ظهور صور مثالیِ نفس می گردد و بدن را مستعد حصول نفس می سازد شیخ اشراق(سهروردی) در عالم فلسفه، قبل از ملاصدرا به این خاصیت روح بخاری اشاره ای اجمالی کرده و می گوید: «و فيه من الاقتصاد ما يظهر عنده المثال...» یعنی روح بخاری در مرتبه ای از اعتدال قرار دارد که موجودات مثالی در آن ظهور مي يابند.
📚شهرزوری در «شرح حكمة الاشراق» عبارت سهروردی را اينگونه شرح ميدهد:
▫️روح بخاری هنگامی که به دماغ راه يافته و به تهيگاه های آن نفوذ ميکند، مزاجش اعتدال يافته و ويژگیِ نورانيت بر آن غلبه می يابد و در نتيجه، چون در نهايت [اعتدال از حیث] صفا و شفافيت و لطافت است، شرايط برای ظهور اشباح مثالی ـ که مجرد و غير مادی هستند ـ در آن فراهم می شود... و از شئون روح نفسانی، ظهور عالم مثالی و اشباح خیالی در وی است (و من شأن الروح النفسانى ظهور العالم المثالى و الاشباح الخيالية فيه).
💢مبحث «نحوۀ تعلق نفس به بدن» در اینجا خاتمه می یابد اما قبل از ورود به فصل بعدی، لطائفی را در ارتباط با این موضوع ذکر خواهیم کرد...
#تعلق_نفس_به_بدن
#اعتدال_مزاج
#روح_بخاری
•┈✾🔷💠🔷✾┈•
@GoftemaneTeb
🔶💠🔶 آشنایی با سیر فلسفی ارتباط میان نفس و مزاج (54)
💢نحوۀ تعلق نفس به بدن (جلسه 19)
⭕️ ذکر لطائفی از مباحث این فصل (قسمت اول)
آنچه از «ارتباط میان نفس و مزاج» در علم طب مطرح شده است، دارای اسرار باطنیِ لطیفی است که در آثار حکما و عرفای مسلمان به انحاء مختلفی ظهور یافته و اطلاع از این دست مطالب، علاوه بر اثرات روحانی که بر علم آموز دارد، علم شریف طب را در اتصال به حقایقی نشان می دهد که بسی والاتر از اموری چون درمان بیماری ها و نگاه داری سلامت بدن است.
👈 در ادامه نمونه هایی از این لطائف معرفتی را در آثار حکما بررسی می نماییم. اما در ابتدا لازم است که با قاعدۀ انطباق عوالم صغیر و کبیر آشنا شویم.
💠 انطباق عوالم
گفتیم که عالم خلقت، شامل مراتب سه گانۀ: «عقل، مثال و ماده» است و هر کدام از این مراتب شامل موجودات خاص همان مرتبه می باشد. حکما طبق دلایلی معتقدند که این عوالم هر کدام از دیگری حکایت می کنند و مراتب پایینتر، ظهوری تنزّل یافته از مراتب بالاترِ خود هستند که نسبت به آن ها همچون ظل(سایه) می مانند. لذا هر آنچه در عالم طبیعت هست، سايه ای است از حقيقتی قوی تر که در عالم مثال وجود دارد و عالم مثال، خود تنزّل یافتۀ عالم عقل است.
👈 بر این مبنا، تمام آنچه در عالم طبیعت موجود است، حقيقتی در عوالم اعلی دارد و جناب میرفندرسکی در ابیاتی مشهور، این قاعده را چنین بیان کرده است:
چرخ با اين اختران، نغز و خوش و زيباستی
صورتی در زير دارد آنچه در بالاستی
صورتِ زيرين اگر با نردبان معرفت
بر رود بالا همان با اصلِ خود يکتاستی
💠 عالم کبیر و عالم صغیر
حال اگر به انسان نگاه کنیم، او نیز همانند عالم خلقت، دارای هر سه مرتبۀ عقلی، مثالی و طبیعی در خود است. یعنی به واسطۀ جسمش در عالم طبیعت حضور دارد، و با نفس حیوانی اش در مرتبۀ مثالی و با نفس ناطقۀ خود در مرتبۀ عقلی حاضر می شود و این مراتب نیز همانند مراتب هستی، منطبق بر یکدیگر و حاکی از هم اند.
🔻از سویی اساطین حکمت و عرفان، بیان کرده اند که هر آنچه در پهنۀ وسیع خلقت یافت می شود، نظیر و مشابهی در وجود انسانی دارد؛ فی المثل همانطور که خداوند رحمان استوای بر عرش الهی دارد (الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى)، در مراتب وجودیِ انسانی نیز نفس حیوانی همچون عرش برای نفس انسانی می ماند که در آن مستقر می شود و استوا می یابد؛ و قوای نفس در نسبت با حقیقت انسانی همچون ملائکه اند در نسبت با حق تعالی.
📚به قول شیخ محمود شبستری در گلشن راز:
ز هرچ اندر جهان در زير و بالاست
مثالش در تن و جان تو پيداست
👈 لذا انسان نسخۀ خلاصه شدۀ عالم است و از این رو عالم خلقت را «عالم کبیر» یا «انسان کبیر» و انسان را «عالم صغیر» یا «انسان صغیر» می نامند.
📚 عزیزالدّین نسفی در «انسان کامل» این مطلب را چنین شرح می دهد:
▫️اى درويش! در عالم صغير، عقل خليفۀ خداى است، و در عالم كبير، انسان عاقل، خليفۀ خداى است. عالم كبير به يكبار حضرتِ خداى است، و عالم صغير به يكبار حضرت خليفۀ خداى است... و قوت هاى عقل و قوت هاى روح و قوت هاى جسم، [برای انسان همچون] ملائكه اند...بدانكه عالم صغير، نسخه و نمودار عالم كبير است، و هر چيز كه در عالم كبير هست، در عالم صغير هم هست. پس هر چيز كه در عالم كبير اثبات كنند، بايد كه نمودارِ آن در عالم صغير باشد، تا آن سخن راست بود... اى درويش! هيچ دليلى بر مراتبِ عالم كبير بهتر و روشنتر از تطبيق كردن ميان مراتبِ عالم كبير و عالم صغير نيست، هر مرتبه اى كه در عالم كبير اثبات كنند و مطابق مراتب عالم صغير باشد، راست بود، و اگر مطابق نباشد، راست نبود.
💡بر اساسِ اين تناظر و تشابه که میان عالم کبیر و عالم صغیر وجود دارد، حکما جهت فهم اسرار خلقت، به رمزگشایی از این امر در جوانب مختلفِ وجود انسانی پرداخته اند و پدیده های عالم کبیر را به منزلۀ «آیات آفاقی» و اجزاءِ عالم صغیرِ انسانی را «آیات انفسی» می دانند تا از تفسیر انفسیِ انسان راهی بسوی معرفت هستی و خالق آن گشوده شود که «مَن عرف نفسه، فقد عرف ربّه».
💢 در ادامه به نمونه هایی از این تفاسیر که مرتبط به بحث ما است اشاره می نماییم...
#تعلق_نفس_به_بدن
#انطباق_عوالم
•┈✾🔷💠🔷✾┈•
@GoftemaneTeb
💢نحوۀ تعلق نفس به بدن (جلسه 19)
⭕️ ذکر لطائفی از مباحث این فصل (قسمت اول)
آنچه از «ارتباط میان نفس و مزاج» در علم طب مطرح شده است، دارای اسرار باطنیِ لطیفی است که در آثار حکما و عرفای مسلمان به انحاء مختلفی ظهور یافته و اطلاع از این دست مطالب، علاوه بر اثرات روحانی که بر علم آموز دارد، علم شریف طب را در اتصال به حقایقی نشان می دهد که بسی والاتر از اموری چون درمان بیماری ها و نگاه داری سلامت بدن است.
👈 در ادامه نمونه هایی از این لطائف معرفتی را در آثار حکما بررسی می نماییم. اما در ابتدا لازم است که با قاعدۀ انطباق عوالم صغیر و کبیر آشنا شویم.
💠 انطباق عوالم
گفتیم که عالم خلقت، شامل مراتب سه گانۀ: «عقل، مثال و ماده» است و هر کدام از این مراتب شامل موجودات خاص همان مرتبه می باشد. حکما طبق دلایلی معتقدند که این عوالم هر کدام از دیگری حکایت می کنند و مراتب پایینتر، ظهوری تنزّل یافته از مراتب بالاترِ خود هستند که نسبت به آن ها همچون ظل(سایه) می مانند. لذا هر آنچه در عالم طبیعت هست، سايه ای است از حقيقتی قوی تر که در عالم مثال وجود دارد و عالم مثال، خود تنزّل یافتۀ عالم عقل است.
👈 بر این مبنا، تمام آنچه در عالم طبیعت موجود است، حقيقتی در عوالم اعلی دارد و جناب میرفندرسکی در ابیاتی مشهور، این قاعده را چنین بیان کرده است:
چرخ با اين اختران، نغز و خوش و زيباستی
صورتی در زير دارد آنچه در بالاستی
صورتِ زيرين اگر با نردبان معرفت
بر رود بالا همان با اصلِ خود يکتاستی
💠 عالم کبیر و عالم صغیر
حال اگر به انسان نگاه کنیم، او نیز همانند عالم خلقت، دارای هر سه مرتبۀ عقلی، مثالی و طبیعی در خود است. یعنی به واسطۀ جسمش در عالم طبیعت حضور دارد، و با نفس حیوانی اش در مرتبۀ مثالی و با نفس ناطقۀ خود در مرتبۀ عقلی حاضر می شود و این مراتب نیز همانند مراتب هستی، منطبق بر یکدیگر و حاکی از هم اند.
🔻از سویی اساطین حکمت و عرفان، بیان کرده اند که هر آنچه در پهنۀ وسیع خلقت یافت می شود، نظیر و مشابهی در وجود انسانی دارد؛ فی المثل همانطور که خداوند رحمان استوای بر عرش الهی دارد (الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى)، در مراتب وجودیِ انسانی نیز نفس حیوانی همچون عرش برای نفس انسانی می ماند که در آن مستقر می شود و استوا می یابد؛ و قوای نفس در نسبت با حقیقت انسانی همچون ملائکه اند در نسبت با حق تعالی.
📚به قول شیخ محمود شبستری در گلشن راز:
ز هرچ اندر جهان در زير و بالاست
مثالش در تن و جان تو پيداست
👈 لذا انسان نسخۀ خلاصه شدۀ عالم است و از این رو عالم خلقت را «عالم کبیر» یا «انسان کبیر» و انسان را «عالم صغیر» یا «انسان صغیر» می نامند.
📚 عزیزالدّین نسفی در «انسان کامل» این مطلب را چنین شرح می دهد:
▫️اى درويش! در عالم صغير، عقل خليفۀ خداى است، و در عالم كبير، انسان عاقل، خليفۀ خداى است. عالم كبير به يكبار حضرتِ خداى است، و عالم صغير به يكبار حضرت خليفۀ خداى است... و قوت هاى عقل و قوت هاى روح و قوت هاى جسم، [برای انسان همچون] ملائكه اند...بدانكه عالم صغير، نسخه و نمودار عالم كبير است، و هر چيز كه در عالم كبير هست، در عالم صغير هم هست. پس هر چيز كه در عالم كبير اثبات كنند، بايد كه نمودارِ آن در عالم صغير باشد، تا آن سخن راست بود... اى درويش! هيچ دليلى بر مراتبِ عالم كبير بهتر و روشنتر از تطبيق كردن ميان مراتبِ عالم كبير و عالم صغير نيست، هر مرتبه اى كه در عالم كبير اثبات كنند و مطابق مراتب عالم صغير باشد، راست بود، و اگر مطابق نباشد، راست نبود.
💡بر اساسِ اين تناظر و تشابه که میان عالم کبیر و عالم صغیر وجود دارد، حکما جهت فهم اسرار خلقت، به رمزگشایی از این امر در جوانب مختلفِ وجود انسانی پرداخته اند و پدیده های عالم کبیر را به منزلۀ «آیات آفاقی» و اجزاءِ عالم صغیرِ انسانی را «آیات انفسی» می دانند تا از تفسیر انفسیِ انسان راهی بسوی معرفت هستی و خالق آن گشوده شود که «مَن عرف نفسه، فقد عرف ربّه».
💢 در ادامه به نمونه هایی از این تفاسیر که مرتبط به بحث ما است اشاره می نماییم...
#تعلق_نفس_به_بدن
#انطباق_عوالم
•┈✾🔷💠🔷✾┈•
@GoftemaneTeb
🔶💠🔶 آشنایی با سیر فلسفی ارتباط میان نفس و مزاج (55)
💢نحوۀ تعلق نفس به بدن (جلسه 20)
⭕️ ذکر لطائفی از مباحث این فصل (قسمت دوم)
💠 تسویه و نفخ روح
یکی از مهم ترین مباحث در «ارتباط میان نفس و مزاج»، افاضۀ نفس ناطقه در هنگام ایجادِ اعتدال مزاج در شخصِ انسانی است (جلسه32). یعنی نفخ روح در جنین، هنگامی انجام می شود که مزاج جسمانی جنین (که در واقع، مزاج روح بخاریِ موجود در قلب جنین است) به حد اعتدالِ انسانی برسد.
🔻حکمای الهی در آثار خود آیاتی از قرآن کریم را ناظر به همین معنا می دانند که مهمترین آن، آیۀ کریمۀ 72 سورۀ ص است ـ که در آیۀ 29 سورۀ حجر نیز بیان گردیده است ـ و اشاره به خلقت حضرت آدم علیه السلام و سجدۀ ملائکه به ایشان دارد:
▪️فإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ.
پس هرگاه معتدل و استوارش ساختم و از روح خود در او دميدم،سجدهكنان براى او به خاك افتيد.
👈 به عقیدۀ مفسرین، «سَوَّيْتُهُ» از «اِستواء» به معناى اعتدال و استوارى در آفرينش گرفته شده است و ناظر به مساوات و برابری و تسویه است.
👈 فلاسفه و عرفای مسلمان نیز معتقدند که منظور از «سَوَّيْتُهُ» در این آیه «تسویه» است که به معنای مساوی کردن و به اعتدال رساندن است و از مصادیق آن، اعتدال در مزاج انسانی است. بر این مبنا، آیۀ مذکور اشاره به این دارد که بعد از رسیدنِ مزاج انسان به حد اعتدال و تسویۀ جسمانی، نفس ناطقۀ انسانی(روح) از سوی حضرت حق به او نفخ می شود.
❓اما نکته ای در مورد این آیه وجود دارد که ممکن است باعث سردرگمی شود.
در مباحث عرفانی، این آیه را به گونه ای دیگر نیز تفسیر کرده اند و «سَوَّيْتُهُ» را برقراری اعتدال و اِستوا در نفس انسانی دانسته اند (و نه اعتدال در مزاج بدن) و مراد از نفخ روح را نفخ «روح الهی» به انسان دانسته اند و نه نفخ «روح بشری».
💡بدین معنا که روح بشری(انسانی) در همۀ انسان ها پس از تعدیل مزاجِ بدن به ایشان افاضه می شود و این امر، بین همه مشترک است و دارای آنچنان شأنی نیست که مستلزم مسجودیت ملائکه شود. اما برخی از انسان ها در اثر تزکیه و ریاضت، نفس بشریِ خود را ارتقاء می بخشند و به حد تسویۀ نفسانی می رسانند (وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها) و در این حالت، مستعد پذیرش روحی والاتر از جانب خداوند متعال می شوند که روح الهی و ملکوتی است و از این رو شأنیت این را پیدا می کنند که مسجود ملائکه واقع شوند.
📚 لذا جناب ملاصدرا در شرح این آیه در کتاب «أسرار الآيات» توجه می دهد که «تسویه» دارای دو معنا می باشد:
▫️تسويه دو نوع است: يکی از آن دو به جهت فيضانِ نفس بر او است، که انسانِ بشری حاصل می شود؛ و ديگری به واسطۀ فيضان و تابش روح الهی است بر نفسِ او که انسانِ ملکوتی حاصل می شود. پس تسويۀ اوّلی برای بدن و دومی برای نفس است.
📚ایشان در «إيقاظ النائمين» با توجه به همین دیدگاه میگوید:
▫️و المراد من هذا «النفخ» ليس هو الروح الحيواني الحاصل في بداية النشأه الإنسانية...بل النفخ الإلهي الحاصل يسببه الروح الإضافي إنما أوجب مسجودية الملائكه لآدم تعظيما له و تكريما لشأن روحه المنسوب إلى الحق...
یعنی مراد از «نفخ» در این آیه، آن روح حیوانی که در ابتدای حیات انسانی پدید می آید نیست، بلکه مراد، نفخ روح الهی است که حضرت آدم را سزاوار مسجودیت ملائکه کرد از باب تعظیم و تکریمِ روح والای او که منسوب به حضرت حق بود.
💡نکته: جناب صدرالمتألهین در این فراز، روح بشری را که در ابتدا به انسان افاضه می شود، روح حیوانی نامیده است. چون همانطور که قبلاً نیز اشاره کردیم (جلسه38) قوۀ عاقله که قوۀ اصلی نفس انسانی است، در ابتدای خلقت انسان در مرتبۀ هیولانی است و هنوز انسانیتِ او به فعلیت نرسیده است و فعلیتِ نفسِ او در مرتبۀ نفس حیوانی است که به بدن حیات می دهد و متوجه تدبیر امور آن است.
❗️اما ملاصدرا با وجود چنین دیدگاهی که در تفسیر آیۀ مذکور دارد، در مواردی دیگر، با رویکردی کاملاً مخالف، همین آیه را به عنوان شاهدی برای نگرش اول ذکر کرده است.
📚برای نمونه ایشان در «أسرار الآيات» می گوید:
▫️اگر روح بخاری در لطافت و اعتدال به حد اعلا برسد، مشابهت با جرم فلکی پیدا میکند و محل اِستواء نفس ناطقه می گردد که خداوند می فرماید: فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي.
❓حال این سوال پیش می آید که براستی این آیه به کدام تسویه اشاره دارد و چرا دو رویکرد متناقض در قبال آن ایراد شده است. در نگاه اول، به نظر حق با نگرش دوم است زیرا افاضۀ نفس بر مزاج معتدل، در شأن مسجودیت ملائکه نیست و این امر غایت بالاتری را میطلبد. اما نکته ای ظریف در این موضوع تعبیه شده که با نظر به آن، این تناقض مرتفع خواهد شد...
💢 ادامه در جلسۀ بعد...
#تعلق_نفس_به_بدن
#انطباق_عوالم
#اعتدال_مزاج
#تسویه
•┈✾🔷💠🔷✾┈•
@GoftemaneTeb
💢نحوۀ تعلق نفس به بدن (جلسه 20)
⭕️ ذکر لطائفی از مباحث این فصل (قسمت دوم)
💠 تسویه و نفخ روح
یکی از مهم ترین مباحث در «ارتباط میان نفس و مزاج»، افاضۀ نفس ناطقه در هنگام ایجادِ اعتدال مزاج در شخصِ انسانی است (جلسه32). یعنی نفخ روح در جنین، هنگامی انجام می شود که مزاج جسمانی جنین (که در واقع، مزاج روح بخاریِ موجود در قلب جنین است) به حد اعتدالِ انسانی برسد.
🔻حکمای الهی در آثار خود آیاتی از قرآن کریم را ناظر به همین معنا می دانند که مهمترین آن، آیۀ کریمۀ 72 سورۀ ص است ـ که در آیۀ 29 سورۀ حجر نیز بیان گردیده است ـ و اشاره به خلقت حضرت آدم علیه السلام و سجدۀ ملائکه به ایشان دارد:
▪️فإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ.
پس هرگاه معتدل و استوارش ساختم و از روح خود در او دميدم،سجدهكنان براى او به خاك افتيد.
👈 به عقیدۀ مفسرین، «سَوَّيْتُهُ» از «اِستواء» به معناى اعتدال و استوارى در آفرينش گرفته شده است و ناظر به مساوات و برابری و تسویه است.
👈 فلاسفه و عرفای مسلمان نیز معتقدند که منظور از «سَوَّيْتُهُ» در این آیه «تسویه» است که به معنای مساوی کردن و به اعتدال رساندن است و از مصادیق آن، اعتدال در مزاج انسانی است. بر این مبنا، آیۀ مذکور اشاره به این دارد که بعد از رسیدنِ مزاج انسان به حد اعتدال و تسویۀ جسمانی، نفس ناطقۀ انسانی(روح) از سوی حضرت حق به او نفخ می شود.
❓اما نکته ای در مورد این آیه وجود دارد که ممکن است باعث سردرگمی شود.
در مباحث عرفانی، این آیه را به گونه ای دیگر نیز تفسیر کرده اند و «سَوَّيْتُهُ» را برقراری اعتدال و اِستوا در نفس انسانی دانسته اند (و نه اعتدال در مزاج بدن) و مراد از نفخ روح را نفخ «روح الهی» به انسان دانسته اند و نه نفخ «روح بشری».
💡بدین معنا که روح بشری(انسانی) در همۀ انسان ها پس از تعدیل مزاجِ بدن به ایشان افاضه می شود و این امر، بین همه مشترک است و دارای آنچنان شأنی نیست که مستلزم مسجودیت ملائکه شود. اما برخی از انسان ها در اثر تزکیه و ریاضت، نفس بشریِ خود را ارتقاء می بخشند و به حد تسویۀ نفسانی می رسانند (وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها) و در این حالت، مستعد پذیرش روحی والاتر از جانب خداوند متعال می شوند که روح الهی و ملکوتی است و از این رو شأنیت این را پیدا می کنند که مسجود ملائکه واقع شوند.
📚 لذا جناب ملاصدرا در شرح این آیه در کتاب «أسرار الآيات» توجه می دهد که «تسویه» دارای دو معنا می باشد:
▫️تسويه دو نوع است: يکی از آن دو به جهت فيضانِ نفس بر او است، که انسانِ بشری حاصل می شود؛ و ديگری به واسطۀ فيضان و تابش روح الهی است بر نفسِ او که انسانِ ملکوتی حاصل می شود. پس تسويۀ اوّلی برای بدن و دومی برای نفس است.
📚ایشان در «إيقاظ النائمين» با توجه به همین دیدگاه میگوید:
▫️و المراد من هذا «النفخ» ليس هو الروح الحيواني الحاصل في بداية النشأه الإنسانية...بل النفخ الإلهي الحاصل يسببه الروح الإضافي إنما أوجب مسجودية الملائكه لآدم تعظيما له و تكريما لشأن روحه المنسوب إلى الحق...
یعنی مراد از «نفخ» در این آیه، آن روح حیوانی که در ابتدای حیات انسانی پدید می آید نیست، بلکه مراد، نفخ روح الهی است که حضرت آدم را سزاوار مسجودیت ملائکه کرد از باب تعظیم و تکریمِ روح والای او که منسوب به حضرت حق بود.
💡نکته: جناب صدرالمتألهین در این فراز، روح بشری را که در ابتدا به انسان افاضه می شود، روح حیوانی نامیده است. چون همانطور که قبلاً نیز اشاره کردیم (جلسه38) قوۀ عاقله که قوۀ اصلی نفس انسانی است، در ابتدای خلقت انسان در مرتبۀ هیولانی است و هنوز انسانیتِ او به فعلیت نرسیده است و فعلیتِ نفسِ او در مرتبۀ نفس حیوانی است که به بدن حیات می دهد و متوجه تدبیر امور آن است.
❗️اما ملاصدرا با وجود چنین دیدگاهی که در تفسیر آیۀ مذکور دارد، در مواردی دیگر، با رویکردی کاملاً مخالف، همین آیه را به عنوان شاهدی برای نگرش اول ذکر کرده است.
📚برای نمونه ایشان در «أسرار الآيات» می گوید:
▫️اگر روح بخاری در لطافت و اعتدال به حد اعلا برسد، مشابهت با جرم فلکی پیدا میکند و محل اِستواء نفس ناطقه می گردد که خداوند می فرماید: فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي.
❓حال این سوال پیش می آید که براستی این آیه به کدام تسویه اشاره دارد و چرا دو رویکرد متناقض در قبال آن ایراد شده است. در نگاه اول، به نظر حق با نگرش دوم است زیرا افاضۀ نفس بر مزاج معتدل، در شأن مسجودیت ملائکه نیست و این امر غایت بالاتری را میطلبد. اما نکته ای ظریف در این موضوع تعبیه شده که با نظر به آن، این تناقض مرتفع خواهد شد...
💢 ادامه در جلسۀ بعد...
#تعلق_نفس_به_بدن
#انطباق_عوالم
#اعتدال_مزاج
#تسویه
•┈✾🔷💠🔷✾┈•
@GoftemaneTeb
💠🔷💠 نظرسنجی
❓مباحث مربوط به «ارتباط میان نفس و مزاج» را چطور ارزیابی می کنید؟
❓مباحث مربوط به «ارتباط میان نفس و مزاج» را چطور ارزیابی می کنید؟
Anonymous Poll
9%
نسبتاً ضعیف
6%
متوسط
38%
خوب و قابل استفاده
47%
نسبتاً عالی
🔶💠🔶 آشنایی با سیر فلسفی ارتباط میان نفس و مزاج (56)
💢نحوۀ تعلق نفس به بدن (جلسه 21)
⭕️ ذکر لطائفی از مباحث این فصل (قسمت سوم)
💠 توجه به انطباق مراتب عالم
در ادامۀ مباحث جلسۀ قبل، باید توجه داشت که یکی از عللی که موجب اشکال در فهم مسائل اینچنینی می شود، عدم توجه به خصوصیاتِ مراتب وجود، در موضوعاتِ مورد بحث است. بدین معنا که در ابتدا باید توجه داشت که مثلاً وقتی یک حکیم در مورد «تسویه» در آیۀ مذکور، به بحث می پردازد در حال بررسی آن در کدام لایه از مراتب وجود است. چون همانطور که در بحث انطباق عوالم اشاره کردیم، هر لایه و مرتبه، در عین اینکه اقتضائات خاص خود را داراست، دارای تناسباتی است که آن را با مراتب دیگر مطابق و هماهنگ می کند.
📚 از این رو جناب ملاصدرا در «مفاتیح الغیب» آیۀ فوق را ناظر به هر دو معنای تسویه دانسته و می فرماید:
▫️و إطلاق «التسوية» و «النفخ» و «الروح» في كل نشأة و طور بمعنى آخر إلا أن النشآت متحاذية متطابقة تطابق الظاهر مع الباطن و البدن مع النفس.
یعنی اطلاق «تسویه» و «نفخ» و «روح» در هر نشئه و مرتبه ای از مراتب عالم، معنای خاص خود را دارد در عین اینکه این عوالم با یکدیگر مطابق اند مانند تطابق «ظاهر با باطن» و «بدن با نفس».
📚 لذا ایشان در «تفسير القرآن الكريم» بعد از ذکر این آیه، تذکر می دهد که اشاره به اعتدال در کیفیات و صفات جسمانیِ اجزای بدن(تسویۀ جسمانی) در آیاتی اینچنین، منافی اشارۀ آیه به برقراری عدالت در اخلاق نفسانی (تسویۀ نفسانی) نیست و دلیل آن را اینطور توضیح می دهد:
▫️أما علمت أن وجوه فهم القرآن لا ينحصر في واحد، فإن للقرآن ظهرا و بطنا ...بل ذلك الوجه يلائم هذا الوجه و يطابقه تطابق الظاهر للباطن، إذ العوالم متطابقة، و النشآت متحاذية، فالاعتدال في المزاج يستدعي أن تكون الصورة الإنسانية الفائضة عليه عدلا في الصفات المعنوية و اصول الأخلاق النفسانية...
ملاصدرا در این سطور بیان می کند که فهم قرآن منحصر در یک وجه نیست، چون قرآن دارای وجوه ظاهری و باطنی است و اشاره به تسویۀ جسمانی در این آیه از آنجهت موافق با تسویۀ نفسانی است که بین این دو تطابقی از سنخ تطابق ظاهر با باطن وجود دارد چون نفس انسانی، مناسب با میزانِ اعتدالی که بر مزاج حاکم است به آن افاضه می شود و لذا صورت و معنی با یکدیگر هماهنگ و مطابق اند.
❓اما آنچه باعث تردید در پذیرفتن معنای ظاهری می شود، اشارۀ آیه به سجدۀ ملائکه است که مرتبط با امری والا و معنوی است. لذا توجیه این موضوع نیاز به توضیح دیگری دارد.
ادامه در پست بعدی👇👇👇👇👇👇
#تعلق_نفس_به_بدن
#انطباق_عوالم
#اعتدال_مزاج
#تسویه
💢نحوۀ تعلق نفس به بدن (جلسه 21)
⭕️ ذکر لطائفی از مباحث این فصل (قسمت سوم)
💠 توجه به انطباق مراتب عالم
در ادامۀ مباحث جلسۀ قبل، باید توجه داشت که یکی از عللی که موجب اشکال در فهم مسائل اینچنینی می شود، عدم توجه به خصوصیاتِ مراتب وجود، در موضوعاتِ مورد بحث است. بدین معنا که در ابتدا باید توجه داشت که مثلاً وقتی یک حکیم در مورد «تسویه» در آیۀ مذکور، به بحث می پردازد در حال بررسی آن در کدام لایه از مراتب وجود است. چون همانطور که در بحث انطباق عوالم اشاره کردیم، هر لایه و مرتبه، در عین اینکه اقتضائات خاص خود را داراست، دارای تناسباتی است که آن را با مراتب دیگر مطابق و هماهنگ می کند.
📚 از این رو جناب ملاصدرا در «مفاتیح الغیب» آیۀ فوق را ناظر به هر دو معنای تسویه دانسته و می فرماید:
▫️و إطلاق «التسوية» و «النفخ» و «الروح» في كل نشأة و طور بمعنى آخر إلا أن النشآت متحاذية متطابقة تطابق الظاهر مع الباطن و البدن مع النفس.
یعنی اطلاق «تسویه» و «نفخ» و «روح» در هر نشئه و مرتبه ای از مراتب عالم، معنای خاص خود را دارد در عین اینکه این عوالم با یکدیگر مطابق اند مانند تطابق «ظاهر با باطن» و «بدن با نفس».
📚 لذا ایشان در «تفسير القرآن الكريم» بعد از ذکر این آیه، تذکر می دهد که اشاره به اعتدال در کیفیات و صفات جسمانیِ اجزای بدن(تسویۀ جسمانی) در آیاتی اینچنین، منافی اشارۀ آیه به برقراری عدالت در اخلاق نفسانی (تسویۀ نفسانی) نیست و دلیل آن را اینطور توضیح می دهد:
▫️أما علمت أن وجوه فهم القرآن لا ينحصر في واحد، فإن للقرآن ظهرا و بطنا ...بل ذلك الوجه يلائم هذا الوجه و يطابقه تطابق الظاهر للباطن، إذ العوالم متطابقة، و النشآت متحاذية، فالاعتدال في المزاج يستدعي أن تكون الصورة الإنسانية الفائضة عليه عدلا في الصفات المعنوية و اصول الأخلاق النفسانية...
ملاصدرا در این سطور بیان می کند که فهم قرآن منحصر در یک وجه نیست، چون قرآن دارای وجوه ظاهری و باطنی است و اشاره به تسویۀ جسمانی در این آیه از آنجهت موافق با تسویۀ نفسانی است که بین این دو تطابقی از سنخ تطابق ظاهر با باطن وجود دارد چون نفس انسانی، مناسب با میزانِ اعتدالی که بر مزاج حاکم است به آن افاضه می شود و لذا صورت و معنی با یکدیگر هماهنگ و مطابق اند.
❓اما آنچه باعث تردید در پذیرفتن معنای ظاهری می شود، اشارۀ آیه به سجدۀ ملائکه است که مرتبط با امری والا و معنوی است. لذا توجیه این موضوع نیاز به توضیح دیگری دارد.
ادامه در پست بعدی👇👇👇👇👇👇
#تعلق_نفس_به_بدن
#انطباق_عوالم
#اعتدال_مزاج
#تسویه
👆👆👆👆👆👆 ادامۀ جلسۀ 56:
💠 توجه به انطباق عوالم کبیر و صغیر
همانطور که اختلاف در معنای «تسویه» با توجه به انطباق میان مراتب عالم روشن می شود، اشارۀ آیه به سجدۀ ملائکه نیز از دریچۀ انطباق عالم صغیر انسانی بر عالم کبیر، معنای وسیع تری می یابد.
💡گفتیم که طبق قواعد حکمت، از هرآنچه در عالم کبیر موجود است مثال و نظیری در انسان(عالم صغیر) وجود دارد و حکما در شرح این نظایر، به طرق مختلف بیان کرده اند که قوای نفس در انسان، در واقع ملائکۀ عالم صغیر اند و گاهی نیز ملائکۀ عالم کبیر را قوای عالم کبیر دانسته اند.
📚 چنانکه ابن عربی در «فصوص الحکم» می گوید:
▫️فكانت الملائكة له كالقوى الروحانية و الحسية التي في النشأة الإنسانية.
پس ملائكه براى عالم کبیر چون قواى روحانيه و حسيه در نشئه انسانيه است.
📚 از اینرو جناب ملاصدرا در «إيقاظ النائمين» بیان می کند:
▫️نفخ الروح الحيواني يحصل بواسطة بعض الملائكة كما ورد في الأحاديث و النفخ الملكي لا يوجب إلا خضوع الملائكة التي هي أنزل منه و تحت تسخيره في العالم الصغير و لا يستلزم لمسجودية الملائكة كلهم أجمعين بل النفخ الإلهي الحاصل يسببه الروح الإضافي إنما أوجب مسجودية الملائكه لآدم...
یعنی نفخ روح حیوانی به بدن که نتیجۀ تسویۀ جسمانی است، به واسطۀ برخی ملائکه (همان عقل فعال در فلسفه) انجام میگیرد و لذا این نفخ مَلکی فقط باعث خضوع ملائکه ای می شود که در مرتبه ای پایینتر از این ملک و نازل شده از او در عالم صغیر هستند و در حدّی نیست که مستلزم سجدۀ ملائکه در تمام مراتب گردد. اما آن نفخ الهی که خدای متعال به خود نسبت داده(مِن روحی) و انسان ملکوتی را ایجاد می کند، واجب می کند سجدۀ تمام ملائکه را بر آدم.
👈 پس قوای نفس حیوانی که شامل قوۀ مدرکه (علّامه) و محرّکه (عمّاله) میباشد، همان ملائکه ای هستند که در عالم صغیر، برابر آدم بشریِ منفوخ به روحِ حیوانی به سجده می افتند.
📚 ملا ابراهیم سبزواری در «شرح گلشن راز» با قلمی شیوا به شرح این لطیفه پرداخته است:
▫️انسان، عالم صغيرى است مضاهى عالم كبير، و نيست شيئى در عالم الا آنكه نمونه و انموذجى در اوست... پس فيضانِ نفس حيوانى بر بدن موقوف بر تسويه و تعديل مزاجى است؛ چنانكه فيضان روحِ امرىِ ربانى بر نفس حيوانى مشروط به تسويه و تعديل اخلاقى است، المتوسط بين الاطراف المتضادة بحصول ملكة العدالة. قال تعالى: «فإذا سويته و نفخت فيه من روحي فقعوا له ساجدين». اين است كه در تسويۀ اولى مستحق میشود انسان، مسجوديتِ قواى حيوانيه را كه به اعتبارى ملائكۀ علّامه و عمّالۀ حق اند؛ و اِستواى روحِ امرى -كه سرّ الهى است- بر عرشِ روح بخارى، مظهر خلافتِ حق است در ارضِ بدن.
💢 پس تعدیل و تسویۀ مزاجی قبل از تسویۀ نفسانی، شرط لازم برای تعالی انسان و بسترِ سیر او در طریق قرب حق است و اتصال انسان به عالم انوار ابتدا از تسویۀ جسمانی آغاز می شود که مقدمۀ تسویۀ نفسانی است و تأکید حکمای الهی بر این امر گواهی بر اهمیت آن است، چنانکه در جلسات آتی به آن اشاره خواهیم کرد... إن شاء الله
#تعلق_نفس_به_بدن
#انطباق_عوالم
#اعتدال_مزاج
#تسویه
•┈✾🔷💠🔷✾┈•
@GoftemaneTeb
💠 توجه به انطباق عوالم کبیر و صغیر
همانطور که اختلاف در معنای «تسویه» با توجه به انطباق میان مراتب عالم روشن می شود، اشارۀ آیه به سجدۀ ملائکه نیز از دریچۀ انطباق عالم صغیر انسانی بر عالم کبیر، معنای وسیع تری می یابد.
💡گفتیم که طبق قواعد حکمت، از هرآنچه در عالم کبیر موجود است مثال و نظیری در انسان(عالم صغیر) وجود دارد و حکما در شرح این نظایر، به طرق مختلف بیان کرده اند که قوای نفس در انسان، در واقع ملائکۀ عالم صغیر اند و گاهی نیز ملائکۀ عالم کبیر را قوای عالم کبیر دانسته اند.
📚 چنانکه ابن عربی در «فصوص الحکم» می گوید:
▫️فكانت الملائكة له كالقوى الروحانية و الحسية التي في النشأة الإنسانية.
پس ملائكه براى عالم کبیر چون قواى روحانيه و حسيه در نشئه انسانيه است.
📚 از اینرو جناب ملاصدرا در «إيقاظ النائمين» بیان می کند:
▫️نفخ الروح الحيواني يحصل بواسطة بعض الملائكة كما ورد في الأحاديث و النفخ الملكي لا يوجب إلا خضوع الملائكة التي هي أنزل منه و تحت تسخيره في العالم الصغير و لا يستلزم لمسجودية الملائكة كلهم أجمعين بل النفخ الإلهي الحاصل يسببه الروح الإضافي إنما أوجب مسجودية الملائكه لآدم...
یعنی نفخ روح حیوانی به بدن که نتیجۀ تسویۀ جسمانی است، به واسطۀ برخی ملائکه (همان عقل فعال در فلسفه) انجام میگیرد و لذا این نفخ مَلکی فقط باعث خضوع ملائکه ای می شود که در مرتبه ای پایینتر از این ملک و نازل شده از او در عالم صغیر هستند و در حدّی نیست که مستلزم سجدۀ ملائکه در تمام مراتب گردد. اما آن نفخ الهی که خدای متعال به خود نسبت داده(مِن روحی) و انسان ملکوتی را ایجاد می کند، واجب می کند سجدۀ تمام ملائکه را بر آدم.
👈 پس قوای نفس حیوانی که شامل قوۀ مدرکه (علّامه) و محرّکه (عمّاله) میباشد، همان ملائکه ای هستند که در عالم صغیر، برابر آدم بشریِ منفوخ به روحِ حیوانی به سجده می افتند.
📚 ملا ابراهیم سبزواری در «شرح گلشن راز» با قلمی شیوا به شرح این لطیفه پرداخته است:
▫️انسان، عالم صغيرى است مضاهى عالم كبير، و نيست شيئى در عالم الا آنكه نمونه و انموذجى در اوست... پس فيضانِ نفس حيوانى بر بدن موقوف بر تسويه و تعديل مزاجى است؛ چنانكه فيضان روحِ امرىِ ربانى بر نفس حيوانى مشروط به تسويه و تعديل اخلاقى است، المتوسط بين الاطراف المتضادة بحصول ملكة العدالة. قال تعالى: «فإذا سويته و نفخت فيه من روحي فقعوا له ساجدين». اين است كه در تسويۀ اولى مستحق میشود انسان، مسجوديتِ قواى حيوانيه را كه به اعتبارى ملائكۀ علّامه و عمّالۀ حق اند؛ و اِستواى روحِ امرى -كه سرّ الهى است- بر عرشِ روح بخارى، مظهر خلافتِ حق است در ارضِ بدن.
💢 پس تعدیل و تسویۀ مزاجی قبل از تسویۀ نفسانی، شرط لازم برای تعالی انسان و بسترِ سیر او در طریق قرب حق است و اتصال انسان به عالم انوار ابتدا از تسویۀ جسمانی آغاز می شود که مقدمۀ تسویۀ نفسانی است و تأکید حکمای الهی بر این امر گواهی بر اهمیت آن است، چنانکه در جلسات آتی به آن اشاره خواهیم کرد... إن شاء الله
#تعلق_نفس_به_بدن
#انطباق_عوالم
#اعتدال_مزاج
#تسویه
•┈✾🔷💠🔷✾┈•
@GoftemaneTeb
🔶💠🔶 اتفاقاتی که این روزها و این ساعات در دنیا رخ می دهد، خبر از ظهور دنیایی جدید می دهد... ببینید خداوند قهار چطور آن روی پنهان چهرۀ غرب را که مدت ها به هزار نوع تدليس و آرايش پوشیده نگه می داشت، مکشوف دیده ها کرده و آن هایی که فروپاشی تمدن الحادی را در پس ظواهر دروغین آن نمی دیدند امروز میتوانند به عیان مشاهده کنند که نمادهای این تمدن پوشالی چطور یکی پس از دیگری در منظر جهانیان فرو می ریزند.
#کرونا
•┈✾🔷💠🔷✾┈•
@GoftemaneTeb
#کرونا
•┈✾🔷💠🔷✾┈•
@GoftemaneTeb
🔶💠🔶 در حاشیۀ جلسۀ 56:
💠 اعتدال روح حیوانی و روح انسانی در بیان شیخ الرئیس ابوعلی سینا:
ابن سینا در «رسالۀ اضحویه» به دو نوع تسویۀ جسمانی و نفسانی اشاره می کند و بیان می کند که تسویۀ جسمانی در روح حیوانی(یعنی روح بخاری که در حکم نفس حیوانی است) اتفاق می افتد تا شایستۀ این باشد که مرکبِ روح انسانی(نفس ناطقه) شود و حفظ اعتدال در این روح حیوانی، توسط علم طب انجام می گیرد، همچنانکه روح انسانی نیز دارای اعتدالی است که حفظ آن بر عهدۀ علم اخلاق است:
📚ترجمه:
▫️اكنون بدان كه اين روح حيوانى از اين عالم سفلى است كه مُركب است از لطافتِ بخار اخلاط. و اخلاط چهار است: خون و بلغم و صفرا و سودا. و اصلِ اين چهار، آب و آتش و خاك و هواست. و اختلاف و اعتدالِ مزاج از اين تفاوتِ مقاديرِ حرارت و برودت و رطوبت و يبوست است. و مقصود صنعت طبّ آن است كه اعتدال اين چهار طبع در اين روح نگاه دارد، تا بدان شايسته باشد كه مَركب و آلتِ آن روحِ ديگر گردد كه آن را روح انسانى گفتيم. و آن از اين عالم نيست، بلكه از عالم عِلوى است و از جواهرِ ملايكه است. و هبوط وى بدين عالم غريب است از طبيعت ذات وى؛ و لكن اين غربت وى را براى آن است تا از هدى زاد خويش برگيرد، چنانكه حق- تعالى- گفت: «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِيعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً، فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ».
▫️و اين كه حق- تعالى- گفت: «إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِينٍ فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي». اشارت به اختلاف اين دو روح است كه يكى را با طين حوالت كرد، و از اعتدال مزاجِ وى بدين عبارت كرد كه گفت: «سَوَّيْتُهُ»، وى را راست و مهيّا بكردم- و اعتدال اين بود- آنگاه گفت: «وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي»، اين با خود اضافت كرد. و اين بر مثال آن بود كه كسى خرقۀ كرباس، سوخته كند تا مهيا شود قبول آتش را، پس آنگه نزديك آتش برد و نفخ كند تا آتش در وى افتد.
▫️و چنانكه آن روح حيوانىِ سفلى را اعتدالى است، و طبيب اسبابِ اعتدال آن بشناسد تا بيمارى از وى دفع كند و از هلاك وى را نگاه دارد، همچنين روح انسانى علوى را -كه آن حقيقت دل است- اعتدالى است كه علم اخلاق و رياضت -كه از شريعت بشناسند- اعتدال اين نگاه دارد و آن سبب صحت وى باشد...
#تعلق_نفس_به_بدن
#اعتدال_مزاج
#تسویه
•┈✾🔷💠🔷✾┈•
@GoftemaneTeb
💠 اعتدال روح حیوانی و روح انسانی در بیان شیخ الرئیس ابوعلی سینا:
ابن سینا در «رسالۀ اضحویه» به دو نوع تسویۀ جسمانی و نفسانی اشاره می کند و بیان می کند که تسویۀ جسمانی در روح حیوانی(یعنی روح بخاری که در حکم نفس حیوانی است) اتفاق می افتد تا شایستۀ این باشد که مرکبِ روح انسانی(نفس ناطقه) شود و حفظ اعتدال در این روح حیوانی، توسط علم طب انجام می گیرد، همچنانکه روح انسانی نیز دارای اعتدالی است که حفظ آن بر عهدۀ علم اخلاق است:
📚ترجمه:
▫️اكنون بدان كه اين روح حيوانى از اين عالم سفلى است كه مُركب است از لطافتِ بخار اخلاط. و اخلاط چهار است: خون و بلغم و صفرا و سودا. و اصلِ اين چهار، آب و آتش و خاك و هواست. و اختلاف و اعتدالِ مزاج از اين تفاوتِ مقاديرِ حرارت و برودت و رطوبت و يبوست است. و مقصود صنعت طبّ آن است كه اعتدال اين چهار طبع در اين روح نگاه دارد، تا بدان شايسته باشد كه مَركب و آلتِ آن روحِ ديگر گردد كه آن را روح انسانى گفتيم. و آن از اين عالم نيست، بلكه از عالم عِلوى است و از جواهرِ ملايكه است. و هبوط وى بدين عالم غريب است از طبيعت ذات وى؛ و لكن اين غربت وى را براى آن است تا از هدى زاد خويش برگيرد، چنانكه حق- تعالى- گفت: «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِيعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً، فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ».
▫️و اين كه حق- تعالى- گفت: «إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِينٍ فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي». اشارت به اختلاف اين دو روح است كه يكى را با طين حوالت كرد، و از اعتدال مزاجِ وى بدين عبارت كرد كه گفت: «سَوَّيْتُهُ»، وى را راست و مهيّا بكردم- و اعتدال اين بود- آنگاه گفت: «وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي»، اين با خود اضافت كرد. و اين بر مثال آن بود كه كسى خرقۀ كرباس، سوخته كند تا مهيا شود قبول آتش را، پس آنگه نزديك آتش برد و نفخ كند تا آتش در وى افتد.
▫️و چنانكه آن روح حيوانىِ سفلى را اعتدالى است، و طبيب اسبابِ اعتدال آن بشناسد تا بيمارى از وى دفع كند و از هلاك وى را نگاه دارد، همچنين روح انسانى علوى را -كه آن حقيقت دل است- اعتدالى است كه علم اخلاق و رياضت -كه از شريعت بشناسند- اعتدال اين نگاه دارد و آن سبب صحت وى باشد...
#تعلق_نفس_به_بدن
#اعتدال_مزاج
#تسویه
•┈✾🔷💠🔷✾┈•
@GoftemaneTeb
🔶💠🔶 آشنایی با سیر فلسفی ارتباط میان نفس و مزاج (57)
💢نحوۀ تعلق نفس به بدن (جلسه 22)
⭕️ ذکر لطائفی از مباحث این فصل (قسمت چهارم)
💠 روح بخاری، شیعۀ کاملِ روح انسانی
دانستیم که در مشرب حکما، هر نظم و کمالی که در عالم صغیر مشاهده می شود حاکی از حقیقتی است که در عالم کبیر موجود است و دانستن آن از این نظر اهمیت دارد که ما را متوجه اصولِ جهانشمولی می کند که در همۀ مراتب هستی حضور دارند، هرچند که در هر مرتبه و لایه به حسب حدّ وجودیِ آن مرتبه ظهوری خاص یافته اند.
🔻یکی از مناسبات عالم صغیر انسانی، نحوۀ ارتباط روح مجرد با بدن مادی است. در مباحث این فصل توضیح دادیم که روح انسانی به علت تجرد و بساطتی که اقتضای مرتبۀ اوست امکان ارتباط مستقیم با بدن مادی را ندارد اما با وسایطی از جمله بدن مثالی و روح بخاری، امکان این ارتباط فراهم می آید. این تناسب، به انحاء مختلفی حاکی از مناسباتی است که در عالم کبیر وجود دارد.
💡مثلاً حضرات معصومین علیهم السلام، کلمات تامّات الهی هستند که نفوس ناطقۀ بشری به واسطۀ ایشان از فیوضات حضرت حق بهره مند می شوند زیرا تنها ایشانند که شایستگیِ دریافت فیض الهی را بطور بی واسطه دارند و دیگر موجودات که فاقد آن مرتبه هستند، تحت ولایت این ذوات مقدسه قرار گرفته و کسب فیض می کنند و اگر واسطه گریِ این انوار الهی نبود چنین ارتباطی هیچگاه ایجاد نمی شد.
👈 حال همین تناسب در ارتباط میان امامان حق با سایر مردم نیز برقرار است چنانکه نور اهل بیت علیهم السلام به واسطۀ شیعیان کامل به محبان ایشان می رسد و شیعیان کامل، واسطۀ فیض امام به مردم می باشند.
📚 محمدکریم خان کرمانی در کتاب «ارشاد العوام» مطلبی ناظر به همین بحث دارد و روح انسانی را همچون امام بدن می داند که روح بخاری به عنوان شیعۀ کاملِ او واسطۀ رساندن فیوضات او به اعضاء بدن می شود. بیانات ایشان در این باره (فارغ از برخی ملاحظات فرقه ای که ممکن است قصد کرده باشند) از جوانب مختلفی می تواند محل اعتنا و تأمل باشد، لذا به عنوان نمونه ای از لطائف این فصل تقدیم می گردد:
▫️در اثبات لزوم وجود ایشان [یعنی شیعیان کامل] بآیات انفس كه خداوند عالم آنرا مرآت حق قرار داده است ، بدانكه خداوند عالم برای تو بدنی قرار داده است و روحی و بدن تو رعیت روح تو است و مؤتمر بامر روح تو و مجتنب از نهی او و آئینۀ نمایندۀ روح تو است و مظهر و مجلٰی است برای او و روح تو امام است برای جسد تو و جسد تو مأموم است برای روح تو كه در همۀ احوال اقتدا بروح میكند ـ اگر همۀ اعضای او صحیح باشند ـ و روح تو در عالم بالاست و جسد تو در اسفلِ روح تو از دیدها برتر است و جسد تو برای دیدها ظاهر و مردم نمیتوانند كه رو بروح تو كنند یا معرفت اعمال و افعال و اقوال و احوالِ او را پیدا كنند مگر بواسطه بدن تو.
▫️و چون در امر بدن تصور كنی و فكر نمائی خواهی دید كه بدنِ تو را اخلاطی است و اعضائی و روحی بخاری كه خلاصۀ همۀ اخلاطِ بدن تو است و سایر اعضا همه مخلوق شدهاند بجهت خدمتِ آن روح بخاری؛ بعضی محافظت او را كنند و بمنزلۀ خانه و مسكنند از برای او و بعضی بمنزلۀ خدم و حشم باشند برای او و بعضی بمنزله حیوان سواری او و بعضی بمنزله مزرعه او و بعضی بمنزله اعوان و انصار او و بعضی بمنزله شاگردان و متعلمان و مستفیدان از او و اصل در بدن همان روح بخاری است و باقی دیگر همه موجود بالعرضند و تابعِ آن روح بخاریند و مؤتمر بامر او و مجتنب از نهی اویند.
ادامه در پست بعدی👇👇👇👇👇👇
#تعلق_نفس_به_بدن
#انطباق_عوالم
#روح_بخاری
.
💢نحوۀ تعلق نفس به بدن (جلسه 22)
⭕️ ذکر لطائفی از مباحث این فصل (قسمت چهارم)
💠 روح بخاری، شیعۀ کاملِ روح انسانی
دانستیم که در مشرب حکما، هر نظم و کمالی که در عالم صغیر مشاهده می شود حاکی از حقیقتی است که در عالم کبیر موجود است و دانستن آن از این نظر اهمیت دارد که ما را متوجه اصولِ جهانشمولی می کند که در همۀ مراتب هستی حضور دارند، هرچند که در هر مرتبه و لایه به حسب حدّ وجودیِ آن مرتبه ظهوری خاص یافته اند.
🔻یکی از مناسبات عالم صغیر انسانی، نحوۀ ارتباط روح مجرد با بدن مادی است. در مباحث این فصل توضیح دادیم که روح انسانی به علت تجرد و بساطتی که اقتضای مرتبۀ اوست امکان ارتباط مستقیم با بدن مادی را ندارد اما با وسایطی از جمله بدن مثالی و روح بخاری، امکان این ارتباط فراهم می آید. این تناسب، به انحاء مختلفی حاکی از مناسباتی است که در عالم کبیر وجود دارد.
💡مثلاً حضرات معصومین علیهم السلام، کلمات تامّات الهی هستند که نفوس ناطقۀ بشری به واسطۀ ایشان از فیوضات حضرت حق بهره مند می شوند زیرا تنها ایشانند که شایستگیِ دریافت فیض الهی را بطور بی واسطه دارند و دیگر موجودات که فاقد آن مرتبه هستند، تحت ولایت این ذوات مقدسه قرار گرفته و کسب فیض می کنند و اگر واسطه گریِ این انوار الهی نبود چنین ارتباطی هیچگاه ایجاد نمی شد.
👈 حال همین تناسب در ارتباط میان امامان حق با سایر مردم نیز برقرار است چنانکه نور اهل بیت علیهم السلام به واسطۀ شیعیان کامل به محبان ایشان می رسد و شیعیان کامل، واسطۀ فیض امام به مردم می باشند.
📚 محمدکریم خان کرمانی در کتاب «ارشاد العوام» مطلبی ناظر به همین بحث دارد و روح انسانی را همچون امام بدن می داند که روح بخاری به عنوان شیعۀ کاملِ او واسطۀ رساندن فیوضات او به اعضاء بدن می شود. بیانات ایشان در این باره (فارغ از برخی ملاحظات فرقه ای که ممکن است قصد کرده باشند) از جوانب مختلفی می تواند محل اعتنا و تأمل باشد، لذا به عنوان نمونه ای از لطائف این فصل تقدیم می گردد:
▫️در اثبات لزوم وجود ایشان [یعنی شیعیان کامل] بآیات انفس كه خداوند عالم آنرا مرآت حق قرار داده است ، بدانكه خداوند عالم برای تو بدنی قرار داده است و روحی و بدن تو رعیت روح تو است و مؤتمر بامر روح تو و مجتنب از نهی او و آئینۀ نمایندۀ روح تو است و مظهر و مجلٰی است برای او و روح تو امام است برای جسد تو و جسد تو مأموم است برای روح تو كه در همۀ احوال اقتدا بروح میكند ـ اگر همۀ اعضای او صحیح باشند ـ و روح تو در عالم بالاست و جسد تو در اسفلِ روح تو از دیدها برتر است و جسد تو برای دیدها ظاهر و مردم نمیتوانند كه رو بروح تو كنند یا معرفت اعمال و افعال و اقوال و احوالِ او را پیدا كنند مگر بواسطه بدن تو.
▫️و چون در امر بدن تصور كنی و فكر نمائی خواهی دید كه بدنِ تو را اخلاطی است و اعضائی و روحی بخاری كه خلاصۀ همۀ اخلاطِ بدن تو است و سایر اعضا همه مخلوق شدهاند بجهت خدمتِ آن روح بخاری؛ بعضی محافظت او را كنند و بمنزلۀ خانه و مسكنند از برای او و بعضی بمنزلۀ خدم و حشم باشند برای او و بعضی بمنزله حیوان سواری او و بعضی بمنزله مزرعه او و بعضی بمنزله اعوان و انصار او و بعضی بمنزله شاگردان و متعلمان و مستفیدان از او و اصل در بدن همان روح بخاری است و باقی دیگر همه موجود بالعرضند و تابعِ آن روح بخاریند و مؤتمر بامر او و مجتنب از نهی اویند.
ادامه در پست بعدی👇👇👇👇👇👇
#تعلق_نفس_به_بدن
#انطباق_عوالم
#روح_بخاری
.
👆👆👆👆👆👆 ادامۀ جلسۀ 57:
▫️و هیچ یك را خبری از روح ملكوتی غیبی نیست مگر همان روح بخاری را و آن روح بخاری جانشین و قائم مقامِ روح ملكوتی است در بدن و حاملِ علم و راویِ فضایل و صاحبِ امر و نهی روح است و اگر او نبود احدی از این اعضا نمیتوانستند كه از آن روح غیبی فیض یاب شوند و احدی از ایشان صدای روح ملكوتی را نمی شنید و از امر و نهی او خبر نمیشد و احدی از ایشان اقتدای تام بروح ملكوتی جز روح بخاری نكرده است و اوست كه خود را بهیأت او درآورده و بشكل او متشكل كرده و اخلاق و احوال خود را مانند اخلاق و احوال او كرده است و اگر آن روح بخاری در بدنی نباشد یا در حالی از احوال نباشد آن بدن خواهد مرد و هیچ فیض از روح ملكوتی باو نخواهد رسید.
▫️و بدیهی است كه آن روح بخاری از جنس سایر اعضای بدن است چرا كه آن هم جسمی است عنصری و از چهار عنصر پیدا شده است الا آنكه بسیار خود را لطیف و بر شكل روح ملكوتی نموده است و او را امام خود كرده در همه احوال باو اقتدا كرده است و مأموم او شده است پس چون روح ملكوتی او را به این طور خالص و مخلص دید او را آئینۀ سر تا پا نمای خود قرار داد و خلیفۀ خود در تمام ممالك بدن در ادا قرار داد و او را لسانِ ترجمانِ خود كرد و چشم بینای خود و دست توانای خود و زبان گویای خود و پای پویای خود قرار داد و محل اراده و خواهش های خود قرار داد و اسم و رسم خود را باو انعام فرمود؛ پس هر یك از اعضا كه از وجود شریف او روگردان شوند از روح ملكوتی روگردان شدهاند و هر یك كه باو رو آورند بروح ملكوتی رو آوردهاند و هر یك كه از او فیض یابی كنند از روح ملكوتی فیض یابی كردهاند و هر یك كه مابین خود و او سدّی و سدّه و حجابی قرار دهند خواهند مرد و فیض روح ملكوتی باو نرسد و هر كس از ایشان كه بخواهد روح ملكوتی را ببیند باید در رخسارۀ شریف او ببیند و هر كس خواهد از او بشنود باید گوش به سخن لطیفِ شریف او دهد و هر كس خواهد رضاجوئیِ آن روح ملكوتی را نماید باید طلب رضای او را نماید و هر كس كه خواهد كه دوستی با روح ملكوتی ورزد باید دوستی با او ورزد و هر كس عداوت با او كند عداوت با روح ملكوتی كرده است و هر كس معتصم باو شود معتصم بروح ملكوتی شده است و هر كس پناه به او آورد پناه بروح ملكوتی آورده است.
▫️و اینها همه بجهت آن است كه آن روح بخاری خود را فانی و ملكوت را باقی كرده است و خود را معدوم و او را موجود كرده است و خود را خفی و او را آشكار كرده است و از خود زبان بسته و باو زبان گشاده است و از هر كثافتی بریده و باو پیوسته است پس روح ملكوتیِ شكور، شُكرِ آن خدمتِ او را كرده است و انوار عظمت و جلال و كبریای خود را در او گذاشته است مانند ناری كه صفات خود را در دود لطیف گذارده است و او را مشتعل بنور خود و سوزان بحرارت خود و لطیف بلطافت خود كرده، آنچه میخواهد از وصف خود به در و دیوار گوید از زبان او بر زبان او میگوید.
▫️پس آن روح بخاری شعاع و شیعه و مشایع و تابعِ حقیقیِ روح ملكوتی است و اگر سایر اعضاء متابعت كنند بواسطۀ اوست و اگر مشایعت نمایند از بركت اوست این است كه امامان علیهم السلام در آن اخبار سابقه بعد از نهی از ادعای تشیع میفرمودند كه بگوئید دوست دوستان شمائیم و دشمن دشمنان شما؛ پس سایر مردم اگر حیّ باشند و راست گویند بعد از آنی است كه بشیعیان كامل متصل باشند و فیض حیوة از ایشان دریافته باشند و مابین خود و ایشان سدّه انكاری نگذارده باشند و بیقین كه هر كس منكر شیعه كامل باشد متصل باو نیست و هر كس متصل باو نباشد ميّت است از روح الایمان، چرا كه روح الایمان اول بآن شیعه كامل میرسد چنانكه یافتی و از او منتشر در سایر خلق میشود... پس از این مثل شریف معلوم شد كه مابین این اعضای ضعیفه كثیفه كدره و بین روح ملكوتی روح بخاری كه شیعه كامل باشد هست و اگر او نبود احدی از این اعضا زنده نمیماندند و فیض بایشان نمیرسید چرا كه خود قابل فیضیابی از روح غیبی نیستند بجهت كثافت و خبر از روح لطیف نمیشوند پس محض وجود اعضای كثیفه زنده اعظم شاهدی است بر وجود عضو لطیف شریف...
#تعلق_نفس_به_بدن
#انطباق_عوالم
#روح_بخاری
•┈✾🔷💠🔷✾┈•
@GoftemaneTeb
▫️و هیچ یك را خبری از روح ملكوتی غیبی نیست مگر همان روح بخاری را و آن روح بخاری جانشین و قائم مقامِ روح ملكوتی است در بدن و حاملِ علم و راویِ فضایل و صاحبِ امر و نهی روح است و اگر او نبود احدی از این اعضا نمیتوانستند كه از آن روح غیبی فیض یاب شوند و احدی از ایشان صدای روح ملكوتی را نمی شنید و از امر و نهی او خبر نمیشد و احدی از ایشان اقتدای تام بروح ملكوتی جز روح بخاری نكرده است و اوست كه خود را بهیأت او درآورده و بشكل او متشكل كرده و اخلاق و احوال خود را مانند اخلاق و احوال او كرده است و اگر آن روح بخاری در بدنی نباشد یا در حالی از احوال نباشد آن بدن خواهد مرد و هیچ فیض از روح ملكوتی باو نخواهد رسید.
▫️و بدیهی است كه آن روح بخاری از جنس سایر اعضای بدن است چرا كه آن هم جسمی است عنصری و از چهار عنصر پیدا شده است الا آنكه بسیار خود را لطیف و بر شكل روح ملكوتی نموده است و او را امام خود كرده در همه احوال باو اقتدا كرده است و مأموم او شده است پس چون روح ملكوتی او را به این طور خالص و مخلص دید او را آئینۀ سر تا پا نمای خود قرار داد و خلیفۀ خود در تمام ممالك بدن در ادا قرار داد و او را لسانِ ترجمانِ خود كرد و چشم بینای خود و دست توانای خود و زبان گویای خود و پای پویای خود قرار داد و محل اراده و خواهش های خود قرار داد و اسم و رسم خود را باو انعام فرمود؛ پس هر یك از اعضا كه از وجود شریف او روگردان شوند از روح ملكوتی روگردان شدهاند و هر یك كه باو رو آورند بروح ملكوتی رو آوردهاند و هر یك كه از او فیض یابی كنند از روح ملكوتی فیض یابی كردهاند و هر یك كه مابین خود و او سدّی و سدّه و حجابی قرار دهند خواهند مرد و فیض روح ملكوتی باو نرسد و هر كس از ایشان كه بخواهد روح ملكوتی را ببیند باید در رخسارۀ شریف او ببیند و هر كس خواهد از او بشنود باید گوش به سخن لطیفِ شریف او دهد و هر كس خواهد رضاجوئیِ آن روح ملكوتی را نماید باید طلب رضای او را نماید و هر كس كه خواهد كه دوستی با روح ملكوتی ورزد باید دوستی با او ورزد و هر كس عداوت با او كند عداوت با روح ملكوتی كرده است و هر كس معتصم باو شود معتصم بروح ملكوتی شده است و هر كس پناه به او آورد پناه بروح ملكوتی آورده است.
▫️و اینها همه بجهت آن است كه آن روح بخاری خود را فانی و ملكوت را باقی كرده است و خود را معدوم و او را موجود كرده است و خود را خفی و او را آشكار كرده است و از خود زبان بسته و باو زبان گشاده است و از هر كثافتی بریده و باو پیوسته است پس روح ملكوتیِ شكور، شُكرِ آن خدمتِ او را كرده است و انوار عظمت و جلال و كبریای خود را در او گذاشته است مانند ناری كه صفات خود را در دود لطیف گذارده است و او را مشتعل بنور خود و سوزان بحرارت خود و لطیف بلطافت خود كرده، آنچه میخواهد از وصف خود به در و دیوار گوید از زبان او بر زبان او میگوید.
▫️پس آن روح بخاری شعاع و شیعه و مشایع و تابعِ حقیقیِ روح ملكوتی است و اگر سایر اعضاء متابعت كنند بواسطۀ اوست و اگر مشایعت نمایند از بركت اوست این است كه امامان علیهم السلام در آن اخبار سابقه بعد از نهی از ادعای تشیع میفرمودند كه بگوئید دوست دوستان شمائیم و دشمن دشمنان شما؛ پس سایر مردم اگر حیّ باشند و راست گویند بعد از آنی است كه بشیعیان كامل متصل باشند و فیض حیوة از ایشان دریافته باشند و مابین خود و ایشان سدّه انكاری نگذارده باشند و بیقین كه هر كس منكر شیعه كامل باشد متصل باو نیست و هر كس متصل باو نباشد ميّت است از روح الایمان، چرا كه روح الایمان اول بآن شیعه كامل میرسد چنانكه یافتی و از او منتشر در سایر خلق میشود... پس از این مثل شریف معلوم شد كه مابین این اعضای ضعیفه كثیفه كدره و بین روح ملكوتی روح بخاری كه شیعه كامل باشد هست و اگر او نبود احدی از این اعضا زنده نمیماندند و فیض بایشان نمیرسید چرا كه خود قابل فیضیابی از روح غیبی نیستند بجهت كثافت و خبر از روح لطیف نمیشوند پس محض وجود اعضای كثیفه زنده اعظم شاهدی است بر وجود عضو لطیف شریف...
#تعلق_نفس_به_بدن
#انطباق_عوالم
#روح_بخاری
•┈✾🔷💠🔷✾┈•
@GoftemaneTeb
🔶💠🔶 در حاشیۀ جلسۀ 57:
💠 شیعۀ کامل واسطۀ فیض امام
سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین سید محمد مهدی میرباقری با موضوع حضرت معصومه (سلام الله علیها) واسطه فیض امامان:
▪️شیعۀ کامل سرچشمۀ نور و هدایت است، در روایات متعددی آمده است که در زمان غیبتِ امامان به مومن رجوع کنید و از نور مومن برخوردار شوید. خداوند ائمه (علیهم السلام) را قبل از خلقت همه چیز خلق کرد؛ پس علت این که گفته می شود انبیاء، شیعیان کامل هستند همین است. انبیاء واسطۀ بین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) و امت خودشان هستند، نور پیامبر بواسطۀ اهل بیت (علیهم السلام) به مردم می رسد و نور اهل بیت به واسطۀ شیعیان کامل به مردم می رسد، یکی از شیعیان کامل حضرت معصومه (سلام الله علیها) است. توقف حضرت معصومه و تجمع شیعه در اینجا جزء برنامه های امام رضا (علیه السلام) بوده است.
#تعلق_نفس_به_بدن
#انطباق_عوالم
#روح_بخاری
•┈✾🔷💠🔷✾┈•
@GoftemaneTeb
💠 شیعۀ کامل واسطۀ فیض امام
سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین سید محمد مهدی میرباقری با موضوع حضرت معصومه (سلام الله علیها) واسطه فیض امامان:
▪️شیعۀ کامل سرچشمۀ نور و هدایت است، در روایات متعددی آمده است که در زمان غیبتِ امامان به مومن رجوع کنید و از نور مومن برخوردار شوید. خداوند ائمه (علیهم السلام) را قبل از خلقت همه چیز خلق کرد؛ پس علت این که گفته می شود انبیاء، شیعیان کامل هستند همین است. انبیاء واسطۀ بین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) و امت خودشان هستند، نور پیامبر بواسطۀ اهل بیت (علیهم السلام) به مردم می رسد و نور اهل بیت به واسطۀ شیعیان کامل به مردم می رسد، یکی از شیعیان کامل حضرت معصومه (سلام الله علیها) است. توقف حضرت معصومه و تجمع شیعه در اینجا جزء برنامه های امام رضا (علیه السلام) بوده است.
#تعلق_نفس_به_بدن
#انطباق_عوالم
#روح_بخاری
•┈✾🔷💠🔷✾┈•
@GoftemaneTeb
🔶💠🔶 بحمدلله فصل دوم از سلسله جلسات «آشنایی با سیر فلسفی ارتباط میان نفس و مزاج» به پایان رسید.
تابحال 57 جلسه در خدمت دوستان بودیم که شامل دو فصل می شود:
1️⃣ فصل1: «سیر تکوّن مزاج» که شامل 35 جلسه می باشد و با هشتگ #تکون_مزاج قابل دسترسی است.
2️⃣ فصل2: «نحوۀ تعلق نفس به بدن» که شامل 22 جلسه (از جلسۀ 36 تا 57) می باشد و با هشتگ #تعلق_نفس_به_بدن در دسترس علاقه مندان می باشد.
⭕️ از این پس، اگر توفیق باشد، وارد فصل سوم خواهیم شد که مربوط به تاثیرات متقابل نفس و مزاج و اثر اعتدال مزاج بر تعالی روح است که علاوه بر علم طب در مباحث اخلاقی، عرفانی و دینی مورد توجه قرار گرفته و به آن تأکید شده است.
#تاثیرات_متقابل_نفس_و_مزاج
•┈✾🔷💠🔷✾┈•
@GoftemaneTeb
تابحال 57 جلسه در خدمت دوستان بودیم که شامل دو فصل می شود:
1️⃣ فصل1: «سیر تکوّن مزاج» که شامل 35 جلسه می باشد و با هشتگ #تکون_مزاج قابل دسترسی است.
2️⃣ فصل2: «نحوۀ تعلق نفس به بدن» که شامل 22 جلسه (از جلسۀ 36 تا 57) می باشد و با هشتگ #تعلق_نفس_به_بدن در دسترس علاقه مندان می باشد.
⭕️ از این پس، اگر توفیق باشد، وارد فصل سوم خواهیم شد که مربوط به تاثیرات متقابل نفس و مزاج و اثر اعتدال مزاج بر تعالی روح است که علاوه بر علم طب در مباحث اخلاقی، عرفانی و دینی مورد توجه قرار گرفته و به آن تأکید شده است.
#تاثیرات_متقابل_نفس_و_مزاج
•┈✾🔷💠🔷✾┈•
@GoftemaneTeb