موسسه کودک و طبیعت قاصدک
572 subscribers
641 photos
105 videos
18 files
53 links
Download Telegram
"طبیعت می تواند به کودکان نکات مهمی در مورد دوستی بیاموزد. قطعا بچه ها این را در مکان‌های دیگر نیز می توانند بیاموزند، اما دوستی هایی که در طبیعت شکل می گیرد چیز دیگریست...

کودکانی که مدت بیشتری را به بازی در فضاهای طبیعی می گذرانند دوستان بیشتری دارند.
عمیق‌ترین دوستی ها از گذر تجربیات مشترک به ویژه در محیط هایی که همه حواس آدمی را درگیر می کند حاصل می شود."

#کتاب #آخرین_کودک_جنگل
#ریچارد_لوو
#کودک_و_طبیعت

@GhasedakNatureSchool
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#موسسه_دوستداران_کودک_و_طبیعت_قاصدک برگزار می کند:

#روایت_تصویری 👆 یکی از پنج‌شنبه های قاصدکی با بازی های سرخوشانه و پر تجربه کودکان در طبیعت

🌈🐞🍃🌸👧🏻🌱👦🏻🐇🌾🌳🌈

🔸 دیدار ما: پنجشنبه ها

🔸 برای ثبت نام فرزندان عزیزمان به شناسه زیر در تلگرام پیام ارسال بفرمایید:
👇
@GhasedakNatureSchool_Admins

شماره تماس و واتساپ جهت هماهنگی:
👇
09122783612

@GhasedakNatureSchool
Forwarded from اتچ بات
✳️ باید غم بزرگ را تبدیل به کار بزرگ کرد.

✳️ سیده توران میرهادی (خُمارلو) زاده ۲۶ خرداد ۱۳۰6 در شمیران - درگذشته ۱۸ آبان در تهران، استاد ادبیات کودک، نویسنده و کارشناس آموزش و پرورش و شخصیت برجسته فرهنگی است. میرهادی بیش از شصت سال در گستره آموزش و پرورش و فرهنگ و ادبیات کودکان کوشید و در این راه یکی از چهره‌های تأثیرگذار سده کنونی ایران است.

✳️ در هر گام می توان نهالی رویاند.

✳️ ارتباط با ادمین کانال #موفقیت‌های_کوچک_ایرانیان و ارسال موفقیت‌ها: @ad_irss

✳️ در کنار هم موفقیت‌های بیشتری را رقم خواهیم زد. ما را به دیگران معرفی ‌کنید.
https://t.me/IR_S_S
Forwarded from نهال كوچك پرديسان
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
نهال هاي كوچك(،)كاشتند كه خوش باشد فرداي زمين

#نهال_كوچك_پرديسان
#بازي_آزاد
🎼Ludovico Einaudi
- بیا من یک نقشه گنج دارم 📜
با همدیگر و با طراحی از قبل تعیین شده، به دنبال گنج رفتند. زنگ درخت را با چوبی که در دست داشتند فشردند و از دزدان دریایی جویای گنجشان شدند و حتی من را هم زندانی کردند... گویا شبیه دزدان دریایی بودم 😊
آنها مدام به نقشه، مواردی را اضافه می کردند و با شمشیر و چاقویی از جنس چوب، گنجشان را جستجو می کردند...
____

"بازی خلاق در محیط طبیعی، فرصت های بسیاری برای رشد مهارت های اجتماعی پدید می آورد.
کودکان در استفاده از مواد طبیعی فرصت های فراوان برای سهیم کردن دیگران در کشفیات خود، مذاکره با آنها، حل مسئله، بازی و لذت بردن با دوستان دارند. علاوه بر آن فرصت های بسیار برای تمرین رفتارهای اجتماعی اولیه، نظیر کمک و همکاری با دیگران خواهند داشت.
در جریان تعامل با دیگران است که آنها مهارت های برقراری ارتباط موثر را نیز فرا می گیرند."

روایتگر: ستاره صفار اول

#کتاب #طبیعت_و_کودک_خردسال
#رات_ویلسون
#کودک_و_طبیعت

@GhasedakNatureSchool
Forwarded from Alireza Mirfakhraei
‍ توران میرهادی ؛

تصور اینکه کسی بتواند بدون موسیقی ،بدون ادبیات ،بدون هنرهای تجسمی زندگی کند ،
انسان احساس می کند، خیلی فقیر است،
....خوشبختانه آدم ها اینقدر فقیر نیستند،آن کسی که دسترسی به نقاشی و موسیقی ندارد ...،
طبیعت را دارد ،
طبیعت هم نقاشی وهم موسیقی است........همه چیز هست، یعنی کتاب طبیعت را دارد ، واین یکی ازآن نعمت هایی است که انسان نمی تواند اصلا وابدا قدرش رابه اندازه کافی بداند....

@tooranmirhadi
در پاسخ به نامه مشترک انجمن حمایت از حقوق کودکان و بنیاد کودک و طبیعت
یونیسف:

🗞 موضوع حق کودک بر طبیعت در شورای حقوق بشر مطرح می‌شود

▪️به گزارش روابط‌عمومی انجمن، با توجه به افزایش روزافزون نگرانی‌ها درباره مشکلات محیط‌زیست که آینده کودکان را نه تنها در ایران بلکه در سراسر جهان با مخاطره مواجه کرده است، انجمن حمایت از حقوق کودکان در نامه‌اش مشترک با بنیاد کودک و طبیعت طی نامه‌ای به سازمان یونیسف درخواست کردند تا بندی درباره حق کودک بر طبیعت به پیمان‌نامه جهانی حقوق کودک اضافه شود.

▪️در همین راستا، دفتر یونیسف در ایران ضمن قدردانی از تلاش‌های صورت گرفته در بهبود شرایط کودکان ایران اعلام کرد موضوع حقوق کودکان و طبیعت در ابتدای سال جدید میلادی در جلسه شورای حقوق بشر بررسی و به این پیش‌نهاد رسیدگی می‌شود.
انجمن حمایت از حقوق کودکان و بنیاد کودک و طبیعت امیدوارند این اقدام منجر به توجه بیش‌تر به محیط‌زیست و به رسمیت شناخته‌شدن حق کودکان در داشتن سهمی از این میراث طبیعی شود.

🗾@irsprcorg
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دوستان و همراهان گرامی قاصدک

ضمن سپاس و تقدیر از همدلی‌ها و‌ همراهی‌های صمیمانه همه شما بزرگواران در یک سال گذشته، با احترام به اطلاع می رسانیم فعالیت #مدرسه_طبیعت_قاصدک از تاریخ ۲۱ تیرماه ۱۳۹۸ خاتمه یافته و تا اطلاع ثانوی تعطیل است... 🍀
Forwarded from عارفانه (عارف آهنگر)
یونسکو یا قلب ما؛ جنگل‌های هیرکانی کجا باید ثبت شوند؟

این روزها که خبر ثبت #جنگل‌های_هیرکانی، به عنوان میراث جهانی در یونسکو، موجی از شادمانی و امید را برای دلدادگان و دغدغه‌مندان این شاهکار خلقت به ارمغان آورده، فرصت و انگیزه‌ای دست داده است تا زندگی چند سال اخیر عمرم را که با جنگل گره خورده است، مرور کنم.

امروز که با عده‌ای از کودکان به یک سفر جنگل‌نوردی رفته بودم، می‌دیدم چگونه به تمام عناصر پیرامون‌شان توجهی ویژه دارند، به گونه‌ای که حتی سرگین یک حیوان هم از دید و کنجکاوی‌شان پنهان نمی‌ماند. نهال‌های کوچک، صدای پرنده‌ها و زنجره‌ها، تمشک ها، ریشه‌ی درختان، ردپای خیالی خرس و تک‌تک عناصر و جزئیات جنگل در آنها حس شگفتی و هیجان ایجاد می‌کند. در یک صحنه، نهال نازک بلوطی را دیدیم که از دل کنده یک درختِ قطع‌شده روئیده بود. «این چرا اینجا در اومده؟ کی اینو کاشته؟ توی این سوراخ مار نباشه؟ مورچه‌ها رو نگاه کن...» شگفتی، کنجکاوی و سپس ثبت در خاطره. این چگونگی مواجهه‌ی کودکان با طبیعت است. خاطرم جمع است که این کودکان جنگل را فراموش نمی‌کنند و قلب‌شان همیشه برای او خواهد تپید. مهمتر از یونسکو، قلب و ذهن این کودکان است. خاطرم جمع است چون جنگل در این سالها رنگین‌کمانی از شگفتی و عاطفه در آنها ایجاد کرده است. و به گفته‌ی راشل کارسون این حس شگفتی است که سبب‌ساز یک پیوند عاطفی و پایدار بین انسان و طبیعت است.

اتفاق جالب دیگر در ارتباط با ثبت #جنگل_هیرکانی، پیامهایی است که در این چند روز از مخاطبان و دوستانم به من رسید. به ویژه همراهان #تورهای_تنفس_در_جنگل؛ فعالیتی که اخیراً بعد از یک سال مطالعه و کار آزمایشی، آغاز کرده‌ام. تجربه‌ای تازه که به دنبال پیوند دوباره انسان با جنگل است و در پی مواجهه‌ای مسؤلانه و حسی با آن. امروز عصر دوستی برایم نوشت:
«سلام. از آن روز که در جنگل از قدمت جنگل‌های هیرکانی پرسیدید و گفتید که تنها بازمانده‌ی عصر یخبندان است، مرتب درباره آن شنیده‌ام و اخیرا هم که ثبت جهانی شد. خوشحالم که فرصتی دست داد تا از نزدیک با این اثر گرانبها آشنا بشوم و علاقمند شدم بیشتر درباره‌اش بدانم. سپاس مجدد از شما که این فرصت مغتنم را در اختیار ما قرار دادید.»

به طور همزمان، با دانشجویان دانشگاه علوم کشاورزی و منابع طبیعی در پروژه‌ی مدیریت پسماند و تولید کمپوست از زباله‌های تر کار می‌کنم. اما برایم جالب است که ندیدم هیچ‌کدام‌شان واکنشی نظیر همراهان «تنفس در جنگل» از خود نشان دهند. از خودم پرسیدم چرا؟ علت این انفعال و بی‌حسی چیست؟ پاسخ همانی است که این چند سال با تمام جان و جوهرم یافته‌ام؛ «آی عشق، آی عشق، چهره آبی‌ات پیدا نیست.»
این پرسش‌ها‌ بار دیگر در ذهنم زنده شدند: به راستی انسان‌ها در چه شرایطی از طبیعت حفاظت می‌کنند؟ آیا «دانش» به تنهایی بار مسؤلیتی چنین گران را می‌تواند بر دوش بکشد؟ «عشق» کجای داستان قرار دارد؟ آنچه در این سالها تجربه و دریافت کرده‌ام، باعث می‌شود کفه‌ی عشق را در ترازوی ارزیابی رفتارهای زیست‌محیطی انسانها آنگونه که نهادهای آموزشی و جامعه‌ی فعالین محیط زیستی سبک می‌بینند، نبینم. و متقابلا آنگونه که دیدگاه‌های متداول حفاظت، آموزش را ناجی و حلقه‌ی گمشده می‌دانند، ندانم. عشق درس دادنی نیست.

آموخته‌ام در قلبی که عشق نباشد، هرگز آگاهی در نمی‌زند. به زور هم واردش کنی، از پنجره فرار می‌کند. و اینک لشگر عظیم دانش‌آموختگان جنگل‌شناسی که حالا استاد و مدیر و کارشناس شده‌اند و آنک جنگل‌، این پیرزن زیبارو، این قصه‌گوی میلیون‌ساله که هر روز کمرش خم‌تر و دامنش آلوده تر می‌شود. کمری که یخبندان خم نکرد و دامنی که همیشه سفره‌ی حیات بود. آموخته‌ام راه حفاظت، از «عاشقی» می گذرد نه «دانشمندی». دانشمند، طلبکار است و عاشق، مدیون. «عاشقِ دانشمند»ام آرزوست. تا وقتی نتوانیم چیزی را عمیقاً دوست بداریم، چگونه می‌توانیم از آن محافظت کنیم؟ مثال ساده‌اش مراقبتی است که از مادرمان می‌کنیم و از یک پیرزن غریبه نه.

کاش همه آنهایی که می‌خواهند در کلاس‌های دانشگاه، جنگل و جنگل شناسی به دانشجوها درس بدهند و امتحان بگیرند و نمره بدهند، دست از این کار بیهوده بردارند و بساط علم را در جوار جوی عاشقی پهن کرده و دست انسان‌ها را در دست درخت بگذارند. مقالات و کتاب های دانشگاه لال تر از آنند که عشق به جنگل را به ما یاد دهند. مادامی که زنده بودن جنگل را با جسم و روح‌مان درک نکنیم، جنگل چیزی جز «منابع» طبیعی نیست و درخت هم برای ما حداکثر «چوب» است. معدن چوب کجا و جنگل هیرکانی کجا؟ مهندسی جنگل کجا و حفاظت کجا؟

«ای کاش می‌توانستم، یک لحظه می‌توانستم ای کاش،
بر شانه‌های خود بنشانم این خلق بی‌شمار را
گرد این حباب خاک بگردانم
تا با دو چشم خویش ببینند که خورشیدشان کجاست تا باورم کنند.» (شاملو)

عارف آهنگر، تسهیلگر ارتباط با طبیعت
🌱@arefaane2
#شادی_کودکان در طبیعت
۲۰ تیرماه ۹۸
📸 عکس: فرناز بخشی
Forwarded from KoodakOnline
هیچ كودكی به پول علاقه ندارد،
زیرا كه هیچ كودكی احمق نیست!
هیچ كودك مایل نیست تا رییس جمهور یا نخست وزیر كشوری شود، زیرا كه كودك هرگز اینقدر احمق نیست! علاقه‌های كودك بسیار بسیار طبیعی‌تر است.
او به گل‌ها علاقه دارد، به پروانه‌ها،
به گوش‌ ماهی‌ هایِ كنار ساحل علاقمند است.
او مایل است در زیر ستارگان برقصد،
در نور آفتاب برقصد،
همراه با باد برقصد.
او علاقه دارد تا از درخت یا كوه بالا برود.
او می‌خواهد در رودخانه شنا كند و یا به اقیانوس بپرد.
علایق كودك كاملاً متفاوت است.
ولی ما تمام انرژی‌های او را منحرف می‌كنیم.
ما می‌گوییم:
" نیازی نیست از درخت بالا بروی، نیازی نیست از كوه بالا بروی، از نردبام موفقیت بالا برو !
از نردبام ترقّی بالا برو !
از دیگران بیشتر ثروت بیندوز .
رقابت كن.
حسودی كن.
صاحب شو.
بجنگ و جنگ برای چیزهای بی‌معنی.
:
آنگاه تو تمام شادی‌ات را از كف می‌دهی،
تمام خنده‌ات را از دست می‌دهی.
آنگاه زندگی بیشتر شبیه كابوس است تا یك لطیفه‌ زیبا ...

👤اشو


@koodakonline
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نتیجه تحقیقات دانشمندان نیز این نکته را اثبات می کند. شهرهای سبزتر جرم و جنایت کمتری دارند. این فیلم در مورد همین موضوع است.



خانه 🏡مهندسی🛠مکانیک⚙️
@Mechanical_Home
Forwarded from نوج🌱
به نظر می‌رسد وقت آن رسیده است که جامعه توجهش را به جای "کودک" به "کودکی" معطوف نماید.
وقتی از کودکی حرف می‌زنیم، می‌خواهیم از یک‌جور "کیفیت زیست" حرف بزنیم. وقت آن رسیده به کیفیت زیست کودکانمان بیش‌تر از خودشان توجه نماییم.
توجه بیش از حد به کودک و غفلت از کیفیت زندگی او جامعه‌ی ما را دچار over parenting یا تربیت‌زدگی کرده است. کمتر جایی و کمتر زمانی است که کودکان را بدون حضور یک یا چند بزرگسال در حال مداخله و کنترل مشاهده کنیم. این‌ مسئله یک جور مسمومیت عاطفی به وجود آورده و حاصلی جز وابستگی و عدم استقلال برای کودکان ندارد.
توجه به کودکی ما را به درنگ و تاملی دوباره بر روی مفاهیمی مانند رشد، یادگیری، آموزش، سلامت و توسعه وادار و به بازتعریف این مفاهیم و واژگان ترغیب می‌نماید. این امر به ما کمک می‌کند در آشفته بازاری که پیرامون موضوع کودکی در کمتر از یک دهه‌ی اخیر در جامعه ما شکل گرفته است فریب پیمانکاران سعادت را نخوریم و نگذاریم ارزش‌های بدلی، بُنجل و سودآوری را که حول و حوش ترکیب نامبارک "کودک دانشمند" می‌تراشند، به ما قالب کنند.

عارف آهنگر، تسهیلگر ارتباط با طبیعت
Forwarded from اتچ بات
‍ ‍ ‍ «کودکان در عصر فراواقعیت ها»

‍ در برخی روزها که با کودکان برای دیدن و لمس کردن حیوانات به «باغ نوازش» که محل نگهداری حیواناتی چون اسب و الاغ و گاو و مارال و .... است، می رویم شاهد آن هستم که گاهی کودکی در میان جمع با شگفتی انگشت اشاره اش را به یکی از حیوانات میگیرد و میگوید: «خاله ببین همون که تو کارتن هم هست، من این رو تو کارتن دیده بودم!!»
همچنین کودکان وقتی از ارتفاعی بالا میروند با واقعیت ترس مواجه میشوند و زیر لب میگویند «پس چرا تو کارتن فلان شخصیت میتونست راحت بپره؟ چرا من نمیتونم؟»

گاه میبینم کودکان با بستن یک ساعت که در انیمیشن شخصیت قهرمان آن را به مچ دستش بسته، تصور می کنند قدرت بیشتری پیدا کرده اند و می توانند از عهده ی خیلی کارها برآیند اما به محض اینکه ساعت خود را نمی یابند تصور میکنند قدرت خود را از دست داده اند و دیگر کاری از آن ها بر نمی آید و احساس ناتوانی آن ها را فرا می گیرد.
کودکان امروز با تصاویر رسانه ها و انیمیشن ها محاصره شده اند و جهان بیرون را از دریچه تصاویر آنها می شناسند. این امر موجب می شود که کودکان به جای واقعیت ها با «فراواقعیت ها» در ارتباط باشند و از تجربه محیط و پدیده های واقعی محروم شوند.
رسانه های امروز تخیلات کودکان را قالب بندی می کنند و آنها را در راستای اهداف خود استاندارد می سازند. آنها بر جریان تخیلات مسلط می شوند و خیال های کودکانه را به خدمت می گیرند. در برابر، مدرسه طبیعت زمینه آشنایی کودکان با واقعیت های مختلف طبیعی و انسانی را فراهم می آورد و در جهت رشد خلاقانه و آزاد تخیلات در کودکان زمینه سازی می کند. در اینجا کودکان می توانند با گیاهان، حیوانات، آب، خاک، درختان، ابزار کار و انسانها به نحو مستقیم مواجه شوند و ترس ها و شوق ها و لذت ها .... را به شیوه منحصر به فرد خود تجربه و درک کنند.

اکنون ما در دنیای «فراواقعیت ها» زندگی میکنیم و به ندرت با پدیده های واقعی مواجه می شویم. شناخت ما از یکدیگر، حیوانات، گیاهان و اشیا براساس تصویریست که رسانه ها در ذهن ما ایجاد کرده اند.
کودکان نیز از این امر مستثنی نیستند. آن ها به عنوان یکی از مهمترین گروه های هدفِ
رسانه ها، جهان را از چشم آن ها می نگرند. در چنین وضعیتی مدرسه طبیعت تلاش می کند تا کودکان را در دنیایی واقعی تر قرار دهد. هنگامی که کودکان درعوض سرگرم بودن با بازی های رایانه ای و تماشای منفعلانه انیمیشین ها و برنامه های تلویزیونی به نحوی فعال با درخت، گیاه، حیوانات و کودکان دیگر بازی می کنند تصویر واقعی تری از طبیعت و انسان خواهند داشت.
آنها در جریان تعامل با یکدیگر و بازی آزادانه در طبیعت به تدریج می آموزند که برخلاف آنچه رسانه ها نشان میدهند نمی توان به راحتی از بلندی به پایین پرید، ساعت یا کمربند جادویی نمی تواند آنها را نجات دهد و ترس و درد و هیجانات مقولاتی واقعی هستند.
در حقیقت کودک با تجربه مستقیم طبیعت و دنیای انسانی با محدودیت های محیطی، فردی، احساسات و غرایز آشنا می شود و در دنیایی محسوس و تجربی قدم می گذارد.

: سعیده ابیانه، تسهیلگر ارتباط کودک با طبیعت

@baghNS
🔺گفت‌وگوی مجله آلمانی GEO Wissen با گرالد هیوتر

دکتر گرالد هیوتر، پروفسور زیست‌شناسی اعصاب (Neurobiology) است و یکی از زمینه‌های پژوهشی او بررسی تأثیر تجربه‌های اوّلیه بر رشد مغز انسان است.

✍🏼برگردان: #توبا_صابری #آرش_برومند

#کودک_و_طبیعت
#مدرسه_طبیعت

👈🏽این گفت‌وگو را در کتابک بخوانید
https://ketabak.org/6b4yf
🌿
@koodaki_org
موسسه کودک و طبیعت قاصدک pinned «دوستان و همراهان گرامی قاصدک ضمن سپاس و تقدیر از همدلی‌ها و‌ همراهی‌های صمیمانه همه شما بزرگواران در یک سال گذشته، با احترام به اطلاع می رسانیم فعالیت #مدرسه_طبیعت_قاصدک از تاریخ ۲۱ تیرماه ۱۳۹۸ خاتمه یافته و تا اطلاع ثانوی تعطیل است... 🍀»
موسسه کودک و طبیعت قاصدک
دیروز که پشت دیوار قاصدک از من جدا شدی با خود اندیشیدم ای کاش میتوانستم در گوشهای معصوم چهارساله ات نجوا کنم پسرم برو و زمزمه دلنشین برگها و درختان را به جان بشنو، و اگر آسمان نم نم بارانی به سویت روانه کرد رو به او کن و با لبخند هدیه اش را بپذیر، و روحت را…
برای قاصدک
از روزی که شنیده‌ام بناست مدرسه طبیعت قاصدک پایان بگیرد، احساس میکنم باری به روحم نشسته، باری که سنگینی می‌کند و فرو میریزد همه آن حالهای خوبی که با سپردن مانی به قاصدک از کودکانه دلم سر میکشید.
با خودم میگویم بنویس... حرفهای گفتنی، احساسات عمیق، باید که جایی ثبت شوند، باید به روی کاغذ جاری شوند، تا که گم نشوند و گم نشویم در این طوفان بی تفاوتی و کرخ ماندگی... و شاید کلامت راهی پیدا کند به سوی واژه گان مستور مانده ای که جایی در خلوت دلی، همدردی را انتظار میکشند.
باید بگویم، میترسم که نگفتنم بی‌قاصدکشدگی را هم به عادت هر روزم تبدیل کند، همانگونه که عادت کرده ایم به عادت کردن، به بی تفاوتی‌ها، به زخمهایی که همچون نسیمی بر ما می‌وزد و بخشی از شاد بودنمان و انسان بودنمان را دم به دم میخراشد.... و ما باز عادت میکنیم.
باید بگویم. میخواهم ساده بگویم، به سادگی خود طبیعت. میخواهم از خودم بگویم، از خودمان.
من مادر مانی هستم. روزگاری که هنوز کودکی بودم، آنروزها که هنوز دوری از آب و خاک رسم زندگیمان نشده بود، عشقی پا گرفت میان من و زمین و آسمان. عشقی شبیه همه عشقها، گنگ و توصیف نشدنی؛ عمیق و ناگسستنی. میدانم که میدانی از چه سخن میگویم. از آنروز تاکنون من با تمام زخمهایی که بر پیکر معشوقم می‌نشست، با تمام دیوارهایی که میکوشید به فراموشی بکشاندم، و جداماندگی از طبیعت را به عادت معمولم بدل سازد، حالی را در خودم زنده می‌یافتم، حالی که میدانستم امانتی است در قلب من، و به رغم کم جانی و ابهامش می بایست زنده بماند، و دست به دست، و نسل به نسل منتقل شود. باور داشتم که عشق به طبیعت یک انتخاب نیست، رسالتی است که زمین بر دوش برخی نهاده است.
بعدها زمانی که مادر شدم، دلنگران و کم‌توان میکوشیدم چیزی را به کودکم بازپس بدهم که فکر میکردم سهم ازلی او از زندگی بوده است، سهمی که شیوه زیست من و همنوعانم آنرا به یغما برده و به حاشیه رانده است. من شرم‌آلوده می‌کوشیدم کودکم را به طبیعت، و طبیعت را به کودکم بازگردانم. می‌دانستم آن حس پیوستگی که می بایست از تجربه بدون واسطه طبیعت در وجود او شکل بگیرد، در این روزگار از طبیعت بیگانه شدگی، جز با کوشیدنم محقق نشده، و احساس تعلقی شکل نخواهد گرفت.
وقتی که مانی خیلی کوچک بود من ترسیده از محصور شدن روح فرزندم در دیوارهای به غایت نزدیک خانه، ساعتهای طولانی با پسرک یک ساله، دو ساله و بعدها سه ساله ام در کوچه ها، خیابان ها و پارک‌ها می‌گشتیم. امید داشتم پسرم با قدم زدن در همان گذرهای سخت و بی احساس، رهایی را بیاموزد. گاهی کنار زمین بازی بچه‌ها همانجایی که درختهای کاج پیر میوه‌هایشان را نثار خاک میکردند و انسانهای بالغ کاری جز پا نهادن بر خاکش نداشتند، من و مانی به زمین مینشستیم و به بهانه بازی دستهایمان را زیر خاک سخت و خشک پنهان میکردیم، چیزی میساختیم، و مشت مشت خاک به سر و روی خودمان میپاشیدیم و میخندیدیم. مادرهای زیادی بهت زده نگاهمان میکردند. مادرهای زیادی تذکر داده و از آلودگی و کثیفی پرهیزم میدادند. ولی من فقط میخواستم پسرم خاک را احساس کند، که خاک را باور کند.
تنها خدا میداند وقتی برای اولین بار اسم مدرسه طبیعت را بر حسب تصادف شنیدم چه شوری در دلم به پا شد. ندایی بود که مرا از احساس تنهایی در تجربه جداماندگی از طبیعت میرهانید. نویدی بود که میگفت هنوز هم هستند مردمانی که عاشقند. آنها یکدیگر را می‌یابند و برای تحقق عشقشان میکوشند. انگار تمام دردمندان طبیعت صدایی واحد یافته بودند به اسم مدرسه طبیعت و این صدا مرا به سوی خود فرا میخواند. من برای رسیدن مدرسه طبیعت به تهران و برای رسیدن مانی به سن مناسب صبوری کردم و البته مشتاقانه اخبار را پیگیری می‌کردم. احساس شورانگیز دیگرم وقتی بروز کرد که اسم قاصدک را شنیدم، مدرسه طبیعتی که در ممکن ترین محل برای حضور فرزندم گشایش یافته بود. از همان روز پسرک من قاصدکی شد.

@GhasedakNatureSchool
ادامه... 👇
ادامه...👇
از آن زمان تا کنون، (من و پدرش که هر بار مشتاقانه عکسهای قاصدک را واکاوی میکردیم)، قاصدک را در همه حالی تجربه کردیم و زیستیم، قاصدک گرم و آفتابی، قاصدک برگ ریز، قاصدک یخزده و برفی، قاصدک نورس و تازه. اگرچه قاصدک طبیعتی کوچک بود و محصور، اما هر چه که میخواستیم با آن مانی به طبیعت دچار شود در خود داشت. امروز که عکسهای مانی در قاصدک را مرور میکردم بار دیگر او را در همه حالات خوش قاصدکیش دیدم و احساس کردم. مانی که روی تاب طنابی خود را رها کرده بود، مانی که بغل بغل برگ پاییزی به هوا میریخت، مانی که آهنگ خودساخته‌اش را با شوق مینواخت، مانی که در خلوتی گرم، تک و تنها لی لی میکرد، مانی که بر زمینی یخزده به سختی راه می گشود، مانی که برای خرگوشها لانه می‌ساخت، مانی که بوی خوش هیزم های نیم سوخته را نفس می کشید... من با تمام این عکسها قاصدک را تجربه کردم و با پسرم همه آن روزها را بوییدم و درونی ساختم. اگرچه مرور همین عکسها دلتنگی امروزم را دوچندان کرده است، اما بسیار شادان و قدردانم که مانی با هر بو، رنگ و احساسی که برای جوانه زدن عشق طبیعت بدان نیاز داشته در قاصدک زندگی کرده است.
امروز بناست که قاصدک نباشد، یا مدرسه طبیعت قاصدک نباشد، و یا هر واقعه‌ای شبیه این، که برای من تنها یک معنا دارد، اینکه مدرسه طبیعت که می‌توانست مامن و پرورشگاه عاشقان طبیعت باشد، بنا است مدتی مسکوت و مهجور بماند. ولی اطمینان دارم که عشق به طبیعت فراموش شدنی نیست. تعطیل کردنی نیست. این عشق زنده می ماند، دست به دست، و نسل به نسل منتقل میشود و روزی باز پیوند می دهد همه مردان و زنانی که از جانب طبیعت آوایی برای دل سپردن و پیوستن به او، بر گوش جانشان نشسته باشد.

با احترام و سپاس
منصوره تبریزی، مادر مانی پسرک قاصدکی


#دلنوشته

@GhasedakNatureSchool