🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت0⃣0⃣1⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
فرار از اردوگاه
رزمندگان از اينكه در دست عراقيها اسير بودند، بسيار ناراضي بودند و
همواره سعي ميكردند تا از اردوگاه فرار كنند. سه نفر از اسرا كه در آشپزخانة
اردوگاه كار ميكردند، در فرصتي مناسب از پشت سيمهاي خاردار به بيرون
اردوگاه فرار كردند كه متأسفانه عراقيها آنان را مي بينند و دستگيرشان
ميكنند. چند دقيقه نبود كه به داخل آسايشگاهها رفته بوديم كه با عجله و سر
و صدا همه را بيرون ريختند و به حالت آمارگيري درآوردند. همگي مبهوت
مانده بوديم براي چه اين كارها را ميكنند.لحظهاي بعد فرماندة اردوگاه به همراه 50نفر نظامي و يك كاميون آيفا، وارد
محوطه شدند و سه نفر از اسرا را از كاميون پياده كردند؛ سپس افسر عراقي رو
به جمع ما گفت: «دوستان شما به مقررات اردوگاه احترام نگذاشتند و در روز
روشن از سيم خاردار فرار كردند كه با هوشياري مردم و نگهبانان دستگير
شدند. حالا براي اينكه درس عبرتي براي سايرين باشد و كسي به فكر فرار
نباشد، ما آنان را تنبيه ميكنيم و براي اينكه ديگر نتوانند فرار كنند، پاهاي آنان
را هم ميشكنيم.» لحظهاي بعد حدود 30نفر عراقي با لوله و كابل و سيم
خاردار به جان آن سه نفر افتادند و آنقدر آنان را زدند كه خون تمام بدنشان را
فرا گرفت. لحظات بسيار غم انگيزي بود. همه زير لب دعا ميخوانديم و تكبير
ميگفتيم. نگهبانان قسمت بيروني اردوگاه سوار بر نفربرها و پشت تيربارها،
آماده بودند تا هرگونه بينظمي و شورش احتمالي را سركوب كنند.
عراقيها از زدن آن سه نفر خسته نميشدند. وقتي از حال ميرفتند، روي
آنان آب ميريختند و دوباره ضرب و شتم را ادامه ميدادند. افسر عراقي دستور
داد تنبيه را تمام كنند و دستور داد در جلوِ چشم همه، پاي اسرا را بشكنند.
عراقيهاي مزدور هم پاهاي هر سه نفر را شكستند. داد و فرياد اسرا به آسمان
برخاسته بود. جالب اينكه هيچكدام در طي مدت تنبيه، از عراقيها عذرخواهي و
خواهش نكردند و اين موضوع افسر عراقي را خشمگين تر ميكرد. بعد از
شكستن پاهاي آنان، افسر عراقي دستور داد تا هيچ يك از اسرا به آن سه نفر
كمك نكند؛ آب ندهد و با آنان صحبت نكند؛ در غير اين صورت، مجازات سختي
در انتظار متخلفان خواهد بود. آن عزيزان چندين ماه بدون آنكه به بيمارستان
اعزام شوند و يا تحت درمان قرار بگيرند، به همان وضع ماندند. به ياد ميآورم
براي رفتن به دستشويي، مسيري كوتاه را با چه مشقتي طي ميكردند. وضعيت
بهداشتي شان بسيار اسفناك بود و هيچكس اجازه نداشت به آنان كمك كند.
بسيار ناراحت بوديم. اين برادران تا آخرين روزهاي تبادل اسرا به همان شكل
ماندند و نشانه و الگوي رفتار عراقيها را به همگان نشان دادند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
■⇨ @Ganje_arsh
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت0⃣0⃣1⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
فرار از اردوگاه
رزمندگان از اينكه در دست عراقيها اسير بودند، بسيار ناراضي بودند و
همواره سعي ميكردند تا از اردوگاه فرار كنند. سه نفر از اسرا كه در آشپزخانة
اردوگاه كار ميكردند، در فرصتي مناسب از پشت سيمهاي خاردار به بيرون
اردوگاه فرار كردند كه متأسفانه عراقيها آنان را مي بينند و دستگيرشان
ميكنند. چند دقيقه نبود كه به داخل آسايشگاهها رفته بوديم كه با عجله و سر
و صدا همه را بيرون ريختند و به حالت آمارگيري درآوردند. همگي مبهوت
مانده بوديم براي چه اين كارها را ميكنند.لحظهاي بعد فرماندة اردوگاه به همراه 50نفر نظامي و يك كاميون آيفا، وارد
محوطه شدند و سه نفر از اسرا را از كاميون پياده كردند؛ سپس افسر عراقي رو
به جمع ما گفت: «دوستان شما به مقررات اردوگاه احترام نگذاشتند و در روز
روشن از سيم خاردار فرار كردند كه با هوشياري مردم و نگهبانان دستگير
شدند. حالا براي اينكه درس عبرتي براي سايرين باشد و كسي به فكر فرار
نباشد، ما آنان را تنبيه ميكنيم و براي اينكه ديگر نتوانند فرار كنند، پاهاي آنان
را هم ميشكنيم.» لحظهاي بعد حدود 30نفر عراقي با لوله و كابل و سيم
خاردار به جان آن سه نفر افتادند و آنقدر آنان را زدند كه خون تمام بدنشان را
فرا گرفت. لحظات بسيار غم انگيزي بود. همه زير لب دعا ميخوانديم و تكبير
ميگفتيم. نگهبانان قسمت بيروني اردوگاه سوار بر نفربرها و پشت تيربارها،
آماده بودند تا هرگونه بينظمي و شورش احتمالي را سركوب كنند.
عراقيها از زدن آن سه نفر خسته نميشدند. وقتي از حال ميرفتند، روي
آنان آب ميريختند و دوباره ضرب و شتم را ادامه ميدادند. افسر عراقي دستور
داد تنبيه را تمام كنند و دستور داد در جلوِ چشم همه، پاي اسرا را بشكنند.
عراقيهاي مزدور هم پاهاي هر سه نفر را شكستند. داد و فرياد اسرا به آسمان
برخاسته بود. جالب اينكه هيچكدام در طي مدت تنبيه، از عراقيها عذرخواهي و
خواهش نكردند و اين موضوع افسر عراقي را خشمگين تر ميكرد. بعد از
شكستن پاهاي آنان، افسر عراقي دستور داد تا هيچ يك از اسرا به آن سه نفر
كمك نكند؛ آب ندهد و با آنان صحبت نكند؛ در غير اين صورت، مجازات سختي
در انتظار متخلفان خواهد بود. آن عزيزان چندين ماه بدون آنكه به بيمارستان
اعزام شوند و يا تحت درمان قرار بگيرند، به همان وضع ماندند. به ياد ميآورم
براي رفتن به دستشويي، مسيري كوتاه را با چه مشقتي طي ميكردند. وضعيت
بهداشتي شان بسيار اسفناك بود و هيچكس اجازه نداشت به آنان كمك كند.
بسيار ناراحت بوديم. اين برادران تا آخرين روزهاي تبادل اسرا به همان شكل
ماندند و نشانه و الگوي رفتار عراقيها را به همگان نشان دادند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
■⇨ @Ganje_arsh
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت1⃣0⃣1⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
سرگرميها و صنايع دستي
عراقيها حتي يك مداد هم به ما نميدادند؛ چرا كه فكر ميكردند با اين كار
اطلاعات از اردوگاه به بيرون ميرود. نميتوانستيم بنويسيم و مطالعه كنيم.
نشريه يا كتابي به ما نميدادند و اگر از كسي مداد پيدا ميشد، او را سخت
شكنجه ميكردند. اسرا براي اينكه سرگرم شوند و مايحتاج خود را تهيه كنند،
هر كس با ذوق و هنرش، وسيلهاي ميساخت و بقيه هم تقليد ميكردند؛ بهطور
مثال، براي دوخت و دوز لباس سوزن نميدادند. اسرا هم با باز كردن سيم
خاردارهاي كوچك و با ساييدنهاي چند ساعته يا حتي چند روزة آنها،
سوزنهايي بسيار خوب درست ميكردند. از نخهاي لباسهاي كهنه، براي
دوخت استفاده ميشد. سنگهاي موجود در محوطه نيز در اثر ساييدنها و
شكل دادنهاي مختلف، تبديل به اشياي بسيار زيبايي ميشدند. از هستههاي
خرما هم تسبيحهاي بسيار ظريفي ساخته ميشد.
هنرمندي اسرا به جايي رسيده بود كه با يك هسته خرما، اسكلت كامل
انسان را درست ميكردند. براي اينكه براي زمستان كفش داشته باشيم، بعد از
شش ماه كه به ما دمپايي دادند، با نخهاي تابيده شده و لباسهاي كهنه، گيوه
درست ميكرديم. در بين اسرا هنرمندان خوبي پيدا ميشد. آنان با ذوق تمام
سنگها را مي تراشيدند و گردنبند و وسايلي از اين دست درست ميكردند. با
چوبهاي بي مصرف نيز قاشق درست ميكردند. از نخ پتوهاي فرسوده نيز براي
خودمان كلاه و جوراب ميبافتيم. سجادههاي نماز بسيار زيبا، جا قرآني، كيف،
نقاشيهاي روي سنگ و... همة چيزهايي بود كه اسرا در زمان اسارت درست
ميكردند. ما با اين كارها، همواره به آينده اميد داشتيم و ميدانستيم روزي
درها را باز خواهند كرد و ما را به وطن عزيزمان بازخواهند گرداند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
■⇨ @Ganje_arsh
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت1⃣0⃣1⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
سرگرميها و صنايع دستي
عراقيها حتي يك مداد هم به ما نميدادند؛ چرا كه فكر ميكردند با اين كار
اطلاعات از اردوگاه به بيرون ميرود. نميتوانستيم بنويسيم و مطالعه كنيم.
نشريه يا كتابي به ما نميدادند و اگر از كسي مداد پيدا ميشد، او را سخت
شكنجه ميكردند. اسرا براي اينكه سرگرم شوند و مايحتاج خود را تهيه كنند،
هر كس با ذوق و هنرش، وسيلهاي ميساخت و بقيه هم تقليد ميكردند؛ بهطور
مثال، براي دوخت و دوز لباس سوزن نميدادند. اسرا هم با باز كردن سيم
خاردارهاي كوچك و با ساييدنهاي چند ساعته يا حتي چند روزة آنها،
سوزنهايي بسيار خوب درست ميكردند. از نخهاي لباسهاي كهنه، براي
دوخت استفاده ميشد. سنگهاي موجود در محوطه نيز در اثر ساييدنها و
شكل دادنهاي مختلف، تبديل به اشياي بسيار زيبايي ميشدند. از هستههاي
خرما هم تسبيحهاي بسيار ظريفي ساخته ميشد.
هنرمندي اسرا به جايي رسيده بود كه با يك هسته خرما، اسكلت كامل
انسان را درست ميكردند. براي اينكه براي زمستان كفش داشته باشيم، بعد از
شش ماه كه به ما دمپايي دادند، با نخهاي تابيده شده و لباسهاي كهنه، گيوه
درست ميكرديم. در بين اسرا هنرمندان خوبي پيدا ميشد. آنان با ذوق تمام
سنگها را مي تراشيدند و گردنبند و وسايلي از اين دست درست ميكردند. با
چوبهاي بي مصرف نيز قاشق درست ميكردند. از نخ پتوهاي فرسوده نيز براي
خودمان كلاه و جوراب ميبافتيم. سجادههاي نماز بسيار زيبا، جا قرآني، كيف،
نقاشيهاي روي سنگ و... همة چيزهايي بود كه اسرا در زمان اسارت درست
ميكردند. ما با اين كارها، همواره به آينده اميد داشتيم و ميدانستيم روزي
درها را باز خواهند كرد و ما را به وطن عزيزمان بازخواهند گرداند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
■⇨ @Ganje_arsh
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت2⃣0⃣1⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
سرگرميها و صنايع دستي
عراقيها حتي يك مداد هم به ما نميدادند؛ چرا كه فكر ميكردند با اين كار
اطلاعات از اردوگاه به بيرون ميرود. نميتوانستيم بنويسيم و مطالعه كنيم.
نشريه يا كتابي به ما نميدادند و اگر از كسي مداد پيدا ميشد، او را سخت
شكنجه ميكردند. اسرا براي اينكه سرگرم شوند و مايحتاج خود را تهيه كنند،
هر كس با ذوق و هنرش، وسيلهاي ميساخت و بقيه هم تقليد ميكردند؛ به طور
مثال، براي دوخت و دوز لباس سوزن نميدادند. اسرا هم با باز كردن سيم
خاردارهاي كوچك و با ساييدنهاي چند ساعته يا حتي چند روزة آنها،
سوزنهايي بسيار خوب درست ميكردند. از نخهاي لباسهاي كهنه، براي
دوخت استفاده ميشد. سنگهاي موجود در محوطه نيز در اثر ساييدنها و
شكل دادنهاي مختلف، تبديل به اشياي بسيار زيبايي ميشدند. از هسته هاي
خرما هم تسبيحهاي بسيار ظريفي ساخته ميشد.
هنرمندي اسرا به جايي رسيده بود كه با يك هسته خرما، اسكلت كامل
انسان را درست ميكردند. براي اينكه براي زمستان كفش داشته باشيم، بعد از
شش ماه كه به ما دمپايي دادند، با نخهاي تابيده شده و لباسهاي كهنه، گيوه
درست ميكرديم. در بين اسرا هنرمندان خوبي پيدا ميشد. آنان با ذوق تمام
سنگها را ميتراشيدند و گردنبند و وسايلي از اين دست درست ميكردند. با
چوبهاي بي مصرف نيز قاشق درست ميكردند. از نخ پتوهاي فرسوده نيز براي
خودمان كلاه و جوراب ميبافتيم. سجادههاي نماز بسيار زيبا، جا قرآني، كيف،
نقاشيهاي روي سنگ و... همة چيزهايي بود كه اسرا در زمان اسارت درست
ميكردند. ما با اين كارها، همواره به آينده اميد داشتيم و ميدانستيم روزي
درها را باز خواهند كرد و ما را به وطن عزيزمان بازخواهند گرداند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
■⇨ @Ganje_arsh
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت2⃣0⃣1⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
سرگرميها و صنايع دستي
عراقيها حتي يك مداد هم به ما نميدادند؛ چرا كه فكر ميكردند با اين كار
اطلاعات از اردوگاه به بيرون ميرود. نميتوانستيم بنويسيم و مطالعه كنيم.
نشريه يا كتابي به ما نميدادند و اگر از كسي مداد پيدا ميشد، او را سخت
شكنجه ميكردند. اسرا براي اينكه سرگرم شوند و مايحتاج خود را تهيه كنند،
هر كس با ذوق و هنرش، وسيلهاي ميساخت و بقيه هم تقليد ميكردند؛ به طور
مثال، براي دوخت و دوز لباس سوزن نميدادند. اسرا هم با باز كردن سيم
خاردارهاي كوچك و با ساييدنهاي چند ساعته يا حتي چند روزة آنها،
سوزنهايي بسيار خوب درست ميكردند. از نخهاي لباسهاي كهنه، براي
دوخت استفاده ميشد. سنگهاي موجود در محوطه نيز در اثر ساييدنها و
شكل دادنهاي مختلف، تبديل به اشياي بسيار زيبايي ميشدند. از هسته هاي
خرما هم تسبيحهاي بسيار ظريفي ساخته ميشد.
هنرمندي اسرا به جايي رسيده بود كه با يك هسته خرما، اسكلت كامل
انسان را درست ميكردند. براي اينكه براي زمستان كفش داشته باشيم، بعد از
شش ماه كه به ما دمپايي دادند، با نخهاي تابيده شده و لباسهاي كهنه، گيوه
درست ميكرديم. در بين اسرا هنرمندان خوبي پيدا ميشد. آنان با ذوق تمام
سنگها را ميتراشيدند و گردنبند و وسايلي از اين دست درست ميكردند. با
چوبهاي بي مصرف نيز قاشق درست ميكردند. از نخ پتوهاي فرسوده نيز براي
خودمان كلاه و جوراب ميبافتيم. سجادههاي نماز بسيار زيبا، جا قرآني، كيف،
نقاشيهاي روي سنگ و... همة چيزهايي بود كه اسرا در زمان اسارت درست
ميكردند. ما با اين كارها، همواره به آينده اميد داشتيم و ميدانستيم روزي
درها را باز خواهند كرد و ما را به وطن عزيزمان بازخواهند گرداند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
■⇨ @Ganje_arsh