🙏دعاهای مشکل گشا 🙏
93K subscribers
28.6K photos
3.08K videos
10 files
1.98K links
‍▒ ارائه روایات معتبر دینے به شیوه نوین
▓ اگر دعا معتقدانه و خالصانه خوانده نشود بے‌اثرست
▒ اعتقادے به دعانویسے و سرڪتاب نداریم
▓ ڪُپے بدون ذڪر منبع ضمان‌آور است
Download Telegram
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋
#آشتی_بین_زن_وشوهر

💮✍🏻دعای ذیل را نوشته در زیر فرش آنها بگذارند.


⇦طسوم طسوم سوم سوم علوم علوم کلوم کلوم حیوم حیوم قیوم قیوم قیوم دیوم سبحان من بذکره تطمئن القلوب اطمئن قلب هر کدام را که قهر کرده است اسم او و اسم مادرش را بنویسد  بمحبه اسم دیگری را که طالب صلح است بنویسد اللهم الّف بینهما کما اصلحت بین محمد و انصاره اللهم یا من ادخل محبه یوسف فی قلب زلیخا و یا من ادخل محبه موسی فی قلب آسیه بنت مزاحم و یا من ادخل محبه محمد فی قلب خدیجه بنت خویلد ادخل محبه (اسم طالب ) فی قلب ( اسم مطلوب ) کما ادخلت اللیل فی النهار و النهار فی اللیل و الذکر فی الانثی لو انفقت ما فی الارض جمیعا ما الّفت بین قلوبهم و لکن الله الّف بینهم انه عزیز حکیم و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم ⇨

💯با گلاب و زعفران نوشته شود💯

🦋@ganje_arsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋
#جهت_الفت_بین_دو_نفر_یا_چندین_نفر

💮✍🏻جهت الفت بین دو نفر یا چندین نفر این آیات را بر بشقابی سفالی نوشته و بعد از آن درون
آن را مقدارے طعام شیرین بریزند و با آن آیات مخلوط ڪرده وبدهند تا بخورند تمامی آن ها
محب یکدیگر خواهند شد و آن آیات و اسماء این است :

⇦ان الذین کفروا سواء علیهمءانذرتهم
⇦ ام لم تنذرهم لا یومنون
⇦ الحب فلان بن فلان
⇦۷۸۶ اللهم احفظنی
⇦ الحمد الده حیات شهد المودة
⇦سلونی هم اذا خوان حفظ لا اله
⇦الا الله بحق ایاک نعبد و ایاک نستعین

💯( اسم مطلوب و پدرش را بنویسد ) علی حب فلان بن فلان ( اسم طالب و پدرش )
این عمل مجرب است و شکی در آن نیست💯

📚 ڪنز الحسینی ص80

🦋@ganje_arsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋
به عمل کار برآید ، به سخندانی نیست

یک نفر یهودی که از حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) طلبکار بود، تقاضای پرداخت طلب خود را نمود، ولی رسول الله فرمودند:
«اکنون پولی ندارم.»
یهودی گفت:
«از شما جدا نمی شوم، تا طلب مرا بپردازید.»
رسول الله فرمودند:
«من نیز در اینجا با تو می نشینم.»

آنها به اندازه ای نشستند که رسول الله ، نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را همان جا خواندند.
اصحاب پیامبر ، مرد یهودی را تهدید کردند، و گفتند:
«چگونه یک یهودی، پیامبر اسلام را بازداشت کند؟!»
ولی رسول الله به آنها فرمودند:
«این چه کاری است که می کنید؟ خداوند مرا مبعوث نکرده تا به کسی ظلم کنم»

در این هنگام مرد یهودی ، با گفتن شهادتین مسلمان شد و گفت:
«ای رسول خدا! کاری که نسبت به شما انجام دادم از روی جسارت نبود، بلکه می خواستم ببینم آیا اوصافی که در تورات، درباره آخرین پیامبر آمده است با شما مطابقت دارد یا خیر!
زیرا من در تورات خوانده ام که:
محمد بن عبدالله بداخلاق نیست، با صدای بلند سخن نمی گوید، بدزبان و ناسزاگو نمی باشد.
اکنون به یگانگی خدا و پیامبری شما گواهی می دهم.»

📚امالی صدوق – صفحه ۴۶۶

‌‌‌‌🦋@ganje_arsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋
💜"روزگاری" ما هم ای گل
💚چون تو یاری داشتیم...!
💜این چنین رسوا نبودیم
💚"اعتباری" داشتیم....!

💜ای که در فصل خزانم
💚دیده ای با "پشت خم"...!
💜این "زمستان" را نبین
💚ما هم بهاری داشتیم...!


@ganje_arsh ❤️
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋
#پندانه

روزی مردی قصد سفر کرد،پس خواست پولش را به شخص امانت داری بدهد.پس به نزد قاضی شهر رفت و به او گفت:به مسافرت می روم،می خواهم پولم را نزد تو به امانت بگذارم و پس از برگشت از تو پس بگیرم. قاضی گفت:اشکالی ندارد پولت را در آن صندوق بگذار پس مرد همین کار را کرد. وقتی از سفر برگشت،نزد قاضی رفت و امانت را از خواست.قاضی به او گفت:من تو را نمی شناسم. مرد غمگین شد و به سوی حاکم شهر رفت و قضیه را برای او شرح داد،پس حاکم گفت:فردا قاضی نزد من خواهد آمد و وقتی که در حال صحبت هستیم تو وارد شو و امانتت را بگیر.

در روز بعد وقتی که قاضی نزد حاکم آمد،حاکم به او گفت:من در همین ماه به حج سفر خواهم کرد و می خواهم امور سرزمین را به تو بدهم چون من از تو چیزی جزء امانتداری ندیده ام. در این وقت صاحب امانت داخل شد و به آن ها سلام کرد و گفت:ای قاضی من نزد تو امانتی دارم.پولم را نزد تو گذاشته ام.قاضی گفت:این کلید صندوق است.پولت را بردار و برو. بعد دو روز قاضی نزد حاکم رفت تا درباره ی آن موضوع با هم صحبت کنند. پس حاکم گفت: ای قاضی امانت آن مرد را پس نگرفتیم مگر با دادن کشور حالا با چه چیزی کشور را از تو پس بگیریم.سپس دستور به برکناری آن داد.

🔅پیامبر می فرماید:به زیادی نماز،روزه و حجشان نگاه نکنید به راستی سخن و دادن امانتشان نگاه کنید.

📚عیون اخبار الرضا ج2، ص51
📚بحارالأنوار(ط-بیروت) ج72، ص114،

و نیز فرمودند: کسي که در دنيا در يک امانت خيانت ورزد و به صاحبانش رد نکند تا اينکه مرگ او فرا برسد، او بر آئين من (اسلام) نمرده است!

📚بحار، ج ٧٥، ص ١٧١

‌‌‌‌🦋@ganje_arsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋
🌼"" دلم"" کمی
🍂خوشبختی میخواهد
🌼از همان "خوشبختی ها"
🍂که بشود هم
🌼گریه کرد و هم خندید....

🍂هم بغض کرد
🌼و هم "رقصید"
🍂از همان خوشبختی ها که
🌼"ساده" است اما طولانی..


@ganje_arsh ❤️
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋
🌼یک داستان یک پند

روزی رسول اکرم (ص) با یکی از اصحاب از صحرایی نزدیک مدینه می‌گذشتند. پیرزنی بر سر چاه آبی می‌خواست آب بکشد و نمی‌توانست. رسول خدا (ص) پیش رفت و فرمود: حاضری من برای تو آب بکشم؟ پیرزن که حضرت را نشناخته بود گفت: ای بنده خدا اگر چنین کنی برای خود کرده‌ای و پاداش عملت را خواهی دید. حضرت دلو را به چاه انداخت و آب کشید و مشک را پر کرد و بر دوش نهاد و به پیرزن فرمود: تو جلو برو و خیمه خود را نشان بده، پیرزن به راه افتاد و حضرت از پی او روان شد.

آن مرد صحابی که همراه حضرت بود، گفت: یا رسول‌الله! مشک را به من بدهید اما پیامبر (ص) قبول نکردند، صحابی اصرار کرد ولی حضرت فرمودند: من سزاوارترم که بار امت را به دوش بگیرم. رسول خدا (ص) مشک را به خیمه رساندند و از آنجا دور شدند. پیرزن به خیمه رفت و به پسران خود گفت: برخیزید و مشک آب را به خیمه بیاورید.

پسران وقتی مشک را برداشتند تعجب کردند و پرسیدند: این مشک سنگین را چگونه آورده‌ای؟ گفت: مردی خوش‌روی، شیرین‌کلام، خوش‌اخلاق، با من تلطف بسیار کرد و مشک را آورد. پسران از پِی حضرت آمدند و ایشان را شناختند، دوان دوان به خیمه برگشتند و گفتند: مادر! این همان پیغمبری است که تو به او ایمان آورده‌ای و پیوسته مشتاق دیدارش بودی. پیرزن بیرون دوید و خود را به حضرت رساند و به قدم‌های مبارکش افتاد. گریه می‌کرد و معذرت می‌خواست. حضرت در حق او و فرزندانش دعا کرد و او را با مهربانی بازگرداند. جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد:

📖وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ (4 - قلم)
و تو اخلاق عظیم و برجسته‌اى دارى.

📚قصص‌الروایات

🦋@ganje_arsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋
❤️گفتم: خدايا "از همه دلگيرم"
💚گفت: حتي من؟
❤️گفتم: خدايا چقدر دوري؟
💚گفت: تو يا من؟
❤️گفتم: خدايا "تنهاترينم"
💚گفت: پس من.... ؟

❤️گفتم: خدايا کمک خواستم
💚گفت: "از غير من"؟
❤️گفتم: خدايا آنقدر نگو من
💚گفت: "من توام، تو هم من"....


@ganje_arsh ❤️
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋
🌼آه جانکاه زاهد هنگام مرگ

زاهد وارسته ای در بصره سکونت داشت در بستر مرگ قرار گرفت، خویشانش بر بالین او نشسته و گریه می کردند. زاهد به پدرش رو کرد و گفت: چرا گریه می کنی؟ پدر گفت: چگونه گریه نکنم، وقتی فرزندی از دنیا برود، پشت پدر می شکند.

زاهد به مادرش گفت: چرا گریه می کنی؟ مادر گفت: چگونه نگریم که امیدوار بودم در ایام پیری عصای دستم باشی و به من خدمت کنی، و در هنگام بیماری و مرگم در بالینم باشی. زاهد به همسرش گفت: چرا گریه می کنی؟ همسر گفت: چگونه گریه نکنم که با مرگ تو، فرزندانم یتیم و بی سرپرست می شوند.

زاهد، فریاد زد آه! آه! شما هرکدام برای خود گریه می کنید، هیچ کس برای من نمی گرید، که بعد از مرگ بر من چه خواهد رسد و حالم چه خواهد شد؟ آیا دو سوالات فرشته نکیر و منکر را می دهم یا درمانده می شوم؟ هیچکس برای من نمی گرید که مرا تنها در لحد گور می گذارند، و از اعمال من می پرسند، این را گفت و آهی کشید و جان سپرد.

📚 منهاج الشارعین - منهج ۱۳، ص۵۹۳

‌‌‌‌‌🦋@ganje_arsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋
💜‌دوست داشتن فقط گفتن
💞"دوستت دارم" نیست
💜بگذار دوست داشتنت 
💞مثل نشانی خـانه ای باشد....

💜که نه از کوچه اش
💞معلوم است و نه از پلاکش 
💜و فقط  آن را از "عطر"
💞گلهای باغچه اش میشناسی...

💜تقدیم به شما دوستان
💞و رفقای با معـرفـت


@ganje_arsh ❤️
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋
🌼یک داستان یک پند

روزی رسول اکرم (ص) با یکی از اصحاب از صحرایی نزدیک مدینه می‌گذشتند. پیرزنی بر سر چاه آبی می‌خواست آب بکشد و نمی‌توانست. رسول خدا (ص) پیش رفت و فرمود: حاضری من برای تو آب بکشم؟ پیرزن که حضرت را نشناخته بود گفت: ای بنده خدا اگر چنین کنی برای خود کرده‌ای و پاداش عملت را خواهی دید. حضرت دلو را به چاه انداخت و آب کشید و مشک را پر کرد و بر دوش نهاد و به پیرزن فرمود: تو جلو برو و خیمه خود را نشان بده، پیرزن به راه افتاد و حضرت از پی او روان شد.

آن مرد صحابی که همراه حضرت بود، گفت: یا رسول‌الله! مشک را به من بدهید اما پیامبر (ص) قبول نکردند، صحابی اصرار کرد ولی حضرت فرمودند: من سزاوارترم که بار امت را به دوش بگیرم. رسول خدا (ص) مشک را به خیمه رساندند و از آنجا دور شدند. پیرزن به خیمه رفت و به پسران خود گفت: برخیزید و مشک آب را به خیمه بیاورید.

پسران وقتی مشک را برداشتند تعجب کردند و پرسیدند: این مشک سنگین را چگونه آورده‌ای؟ گفت: مردی خوش‌روی، شیرین‌کلام، خوش‌اخلاق، با من تلطف بسیار کرد و مشک را آورد. پسران از پِی حضرت آمدند و ایشان را شناختند، دوان دوان به خیمه برگشتند و گفتند: مادر! این همان پیغمبری است که تو به او ایمان آورده‌ای و پیوسته مشتاق دیدارش بودی. پیرزن بیرون دوید و خود را به حضرت رساند و به قدم‌های مبارکش افتاد. گریه می‌کرد و معذرت می‌خواست. حضرت در حق او و فرزندانش دعا کرد و او را با مهربانی بازگرداند. جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد:

📖وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ (4 - قلم)
و تو اخلاق عظیم و برجسته‌اى دارى.

📚قصص‌الروایات

🦋@ganje_arsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋
🌷شكسپير ميگويد:
"هر از گاهي براي آنان
🌷كه دوستشان داري، ♡
نشانه اي بفرست تا
🌷به يادشان آوري كه
هنوز برايت عزيزند"...!!!

🌷بی شمارند آنهایی که....
نامشان "آدم" است
🌷ادعایشان"آدمیت"
کلامشان"انسانیت"

🌷من دنبال کسی میگردم که...
تنها "صاف"باشد و"صادق"
🌷همان باشد که
"سایه اش"می گوید
🌷"صاف و یکرنگ"...


@ganje_arsh ❤️
🌹طرح شبانه انس با قرآن🌹

👈هر شب یک صفحه از قران کریم هدیه به روح پدران و مادران از دست رفته، آمرزش گناهان و سلامتی امام زمان (عج)

قـرائت امشـب👇
سوره #بقره۳۱


@Ganje_arsh ❤️
🌹طرح شبانه انس با قرآن🌹

👈هر شب یک صفحه از قران کریم هدیه به روح پدران و مادران از دست رفته، آمرزش گناهان و سلامتی امام زمان (عج)


@Ganje_arsh ❤️
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃

✫⇠ #شھـید_محسن_حاجی_حسنی
✫⇠# قسمت8⃣4⃣



محسن تازه در مسابقات کشوری رتبه آورده بود.
خبرش پیچیده بود که بناست برای مسابقات بین المللی برود مالزی.
همراه چند قاری دیگر دعوت شده بود به صدا و سیما برای ضبط تلاوت قرآن.

🌺 حاج آقای محمدی هم دعوت شده بود. کنج پذیرایی روی ویلچر نشسته بود.
محسن را دید که از وضوخانه بیرون می آید. آستین های بالا زده محسن، حاجی را یاد سفر قائن انداخت؛ باهم برای تلاوت رفته بودند.

👋دستی برایش تکان داد.
محسن با لبخند راهش را کج کرد آمد کنار مرد جنگی نشست.
ازحاجی پرسید :

🍁درباره مسابقات بین المللی، راهنمایی بفرمایید!
حاجی اول تواضعی کرد اما بعد حرف دلش را گفت :

🏊 وقتی برای اولین بار تیم شنای ایران به مسابقات جهانی اعزام شد، اومدم حرم.
چشمم خورد به یک بنر. روش از قول امام خمینی رحمة الله علیه نوشته بود :

💕 تمام قدرت های جهان منوط به اذن علی بن موسی الرضا علیه السلام است

به امام رضا علیه السلام گفتم که من باید با مدال برگردم! این در حالی بود ما از شنای دنیا عقب بودیم.

💪مدال گرفتن، کار خیلی سختی بود. اما پیش بزرگی ِ آقا هرگز! تو هم برای اینکه اول بشی، باید اجازه آقا رو بگیری!

☺️ محسن تبسم کرد. همان طور که آستین ها را پایین می داد گفت :
_ چشــم. از آقا اجازه می گیرم. یقین دارم که کمکم می کنه ....


ادامه دارد...✒️

🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃

🦋@ganje_arsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋
🌹"ادب" مدرک نیست!
🌱"ادب" لباس گران
🌹پوشیدن نیست،
🌱"ادب" بالای شهر
🌹زندگی کردن نیست!
🌱"ادب" ماشین خوب
🌹داشتن نیست....

🌱"ادب" یعنی به
🌹همسرت امنیت
🌱به فرزندت محبت
🌹به پدر و مادرت خدمت
🌱و به دوستانت
🌹شادی را هدیه کنی...


@ganje_arsh ❤️
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋
🌼یک داستان یک پند

روزی رسول اکرم (ص) با یکی از اصحاب از صحرایی نزدیک مدینه می‌گذشتند. پیرزنی بر سر چاه آبی می‌خواست آب بکشد و نمی‌توانست. رسول خدا (ص) پیش رفت و فرمود: حاضری من برای تو آب بکشم؟ پیرزن که حضرت را نشناخته بود گفت: ای بنده خدا اگر چنین کنی برای خود کرده‌ای و پاداش عملت را خواهی دید. حضرت دلو را به چاه انداخت و آب کشید و مشک را پر کرد و بر دوش نهاد و به پیرزن فرمود: تو جلو برو و خیمه خود را نشان بده، پیرزن به راه افتاد و حضرت از پی او روان شد.

آن مرد صحابی که همراه حضرت بود، گفت: یا رسول‌الله! مشک را به من بدهید اما پیامبر (ص) قبول نکردند، صحابی اصرار کرد ولی حضرت فرمودند: من سزاوارترم که بار امت را به دوش بگیرم. رسول خدا (ص) مشک را به خیمه رساندند و از آنجا دور شدند. پیرزن به خیمه رفت و به پسران خود گفت: برخیزید و مشک آب را به خیمه بیاورید.

پسران وقتی مشک را برداشتند تعجب کردند و پرسیدند: این مشک سنگین را چگونه آورده‌ای؟ گفت: مردی خوش‌روی، شیرین‌کلام، خوش‌اخلاق، با من تلطف بسیار کرد و مشک را آورد. پسران از پِی حضرت آمدند و ایشان را شناختند، دوان دوان به خیمه برگشتند و گفتند: مادر! این همان پیغمبری است که تو به او ایمان آورده‌ای و پیوسته مشتاق دیدارش بودی. پیرزن بیرون دوید و خود را به حضرت رساند و به قدم‌های مبارکش افتاد. گریه می‌کرد و معذرت می‌خواست. حضرت در حق او و فرزندانش دعا کرد و او را با مهربانی بازگرداند. جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد:

📖وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ (4 - قلم)
و تو اخلاق عظیم و برجسته‌اى دارى.

📚قصص‌الروایات

🦋@ganje_arsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋
"هيچ وقت" نگو
🌷رسيدم ته خط
اگه هم احساس كردی
🌷رسيدی "ته خط" ....

يادت بيار كه معلم
🌷كلاس اولت
هميشه می گفت:
🌷"نقطه سر خط"......


@ganje_arsh ❤️
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋
🌼صدقه دادن به قصد سلامتی حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف

اینکار از نشانه های دوستی نسبت به بستگان پیامبراکرم (ص) است. نمی بینی که هرگاه فرزندت یا کسی از عزیزانت را دوست داری و بر او بیمناک هستی، به قصد سلامتی اش صدقه می دهی؟ پس مولای تو بیش از هر کسی به این کار سزاوارتر است.

شاهد آنچه گفتیم، روایتی است که شیخ صدوق در کتاب مجالس خود از پیامبر اکرم (ص) آورده است که: هیچ بنده ای ایمان نیاورد تا اینکه من نزد او از خودش محبوبتر باشم ، و خاندانم از خاندان خودش نزد او محبوبتر باشند...

🔺 و از این حدیث، خوشایند بودنِ اظهار محبت نسبت به ایشان (امام زمان) فهمیده می شود ، به گونه ای که (این کاری است که) مؤمن برای خود و خانواده و نزدیکان خودش انجام می دهد .

📘 مکیال المکارم ، ج ۲ - امالی ، ص۲۰۱ .

‌‌‌‌🦋@ganje_arsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋
🌸وقتے رنگت
🍃"خدایے" مےشود
🌸دنیا و سختے هایش
🍃هم زیباست....

🌸انگار همه چیز به
🍃"بهترین شکل" است...

🌸چون تو در پناه
🍃"بهترین معناے"
🌸زندگے هستے.....


@ganje_arsh ❤️
💙🍃🦋
🍃🍁
🦋
بی‌خیال غصه‌ی چی را می‌خوری

که چرا رفاه و ثروت بیشتری نداری؟این غصه خوردنت فایده‌ای هم دارد؟با همینی که داری دلخوش باش،آرام و صبور و پر تلاش که باشی،به بیشترش هم می‌رسی.

غصه می‌خوری که چرا مشکلات و گرفتاری‌ها سمت تو هجوم آورده‌اند؟ صبور باش و در همه حال به این فکر کن که اوضاع آنقدرها هم بد نیست،که می‌شد بدتر از این هم باشد

غصه می‌خوری که چرا آدم‌هایی که رویشان حساب می‌کردی،به اعتماد و احساست پشت پا زدند؟قحطی آدم است مگر؟صبور باش! آدم‌های بهتری را ملاقات خواهی‌کرد،دنیا پر است از آدم‌های خوبی که هنوز با آن‌ها ملاقات نکرده‌ای...

بی‌خیال باش جانم،دنیا که با غصه خوردن من و تو تغییر نمی‌کند

چرخ گردون دارد بدون توقف می‌گردد، بالا دارد،پایین دارد،روزهای بد دارد و روزهای خوب،

درست می‌شود همه چیز به مرور،
غصه‌اش را نخور...

🦋@ganje_arsh ❤️
🍃🍁
💙🍃🦋