یوْلو Gәlәcәğin Yolu (راه آینده)گله‌جه‌گین
952 subscribers
1.07K photos
563 videos
73 files
969 links
ایراندا یاشایان بۆتۆن تۆرکلرین پوْلیتیکال ـ ائکونومیک ـ توْپلومسال پایلارینی دیرچلتمه یَه ،سیویل یوْللارا
سیغیناراق، گلجک بیزیمدیر.



ارتباط با ادمین
https://t.me/Tahernagavi
نظرات و انتقادات خود را با ما در میان بگذارید
@Ruhnavaz2
Download Telegram
🔴 هویت طلبی و دولت (قسمت دوم)

عیسی نظری ⬇️⬇️⬇️

تئوری ها در اجتماع مکانیسم مشخصی
دارند. اگر ابتذال و بی سوادی موجب ضعف دولت ها می شود، همین نقص
در مورد هویت طلبی و سایر مسائل اجتماعی نیز صادق است.
وقتی احساس می کنیم گروهی و یا اندیشه ای ضعیف شده است، در اصل
به ابتذال کشیده شده است.
پدران ما مثلی دارند می گویند ( آت ایزی ایت ایزینه قاریشیب ) اندیشه ای که برای اولین بار در اجتماعی
مطرح می شود ،در دستان اندیشمندانی است که آن را طرح و به اجتماع ارائه
می دهند. وقتی این فکر به اجتماع می رود و با توده ها آشنا می شود از صاحبان اندیشه گرفته شده است.
هر چه گسترش یابد و همه گیر شود،
مورد طمع دولت ها و یا صاحبان قدرت
و ..... قرار می گیرد. در این مواقع نیرو های قدرت طلب، مصلحت باز ، گروهها و عناصر فرصت طلب ، منفعت طلب ، ماجراجو ، آنارشیست ، و حتا کسانیکه با حسن نیت و یا سو نیت دنبال رای و نظر مردم هستند به طرف این اندیشه تازه هجوم آورده و برای تصرف آن به نفع خود تلاش می کنند و اگر هم صاحبان اصلی اندیشه در سختی روزگار دولت مدار گرفتار شوند، دیگر این طفل معصوم به دست نا اهلانی می افتد که ابتذال اولین حاصل آن است و هر اندیشه‌ای که به ابتذال رود در نهایت مثل دولت مبتذل خواهد شد. اگر بخواهم مثال بزنم ملموس‌ترین آن
انقلاب اسلامی سال پنجاه و هفت است.
دوستی تعریف می کرد یکی از عناصر
شاه پرست که در ضمن سردسته گروهی
از مردم برای مقابله با انقلاب و جزو دسته چماقداران و لوطی محل هم بود ،
چند روز پس از انقلاب با دسته ای از مردم روبرو شد که برای پیروزی انقلاب
جشن گرفته و شادی میکردند و حتا شعار های انقلابی می دادند ،این سردسته چماقداران وقتی یکباره
با مردم روبرو شد ترسید به اطراف نگاه کرد جای فرار نبود ،به فردی از اقلیت های مذهبی گیر داد او را به زمین زد و روی سینه اش نشست و در حالیکه وانمود می کرد او را خفه می کند با صدای بلند فریاد زد "زود باش مسلمان بشو" ! مرد مسیحی برای اینکه از دست این نره غول رها شود داد زد :چشم مسلمان می شوم خفه ام نکن و بعد به او گفت :چکار کنم مسلمان بشوم ؟ سر دسته چماقداران کمی فکر کرد و بعد با صدای بلند گفت :بگو یا ابوالفضل مسیحی با لحن خاص خود گفت :یا ابوالفضل یارو از روی وی بلند شد و گفت :ای مردم شاهد باشید الان این کافر را مسلمان کردم دیگر اذیتش نکنید
به دست من مسلمان شد !
الان کسانی مدعی هویت طلبی شده اند
که خنده‌دارتر از سر دسته چماقداران
میاندواب عمل می کند همانگونه که عده ای دین و مذهب را به ابزار نان دونی خود تبدیل و آن را مبتذل نموده اند، هویت طلبی هم به چنین روزی گرفتار شده است.
این اهوی گرفتار از هر طرف در دستان
کسانیکه اصلا معنی ان را نمی دانند
مبانی و اصول ان را نخوانده اند چون اهل خواندن نیستند و اگر مجبور باشند عکس مار را می کشند.
هر کس بدون فهم اصول و مبانی یک مکتب و یا اندیشه ای بخواهد از ان استفاده و سود ببرد نتیجه همین میشود. اسمش را هویت طلب و فعال مدنی می گذارد ولی انگار از مردم طلبکار است ،دقیقا مثل دیکتاتور ها عمل می کند. به سایر هویت ها اهانت می کند
حتا به همگروه های خود ناسزا می گوید
چون می بیند نه از هویت طلبی میداند
و نه کسی او را تحویل می گیرد. مثل چماقدار میاندوابی یقه یکی را می گیرد زود باش مسلمان شو از مسلمانی هم فقط یا ابوالفضل را بلد است درد فعلی ما این است. چه بسا هم انتظار دارند مطابق میل آنها
رفتار کنیم و الا ...


به کانال گله جه گین یولو بپیوندید🔰🔰


https://t.me/Galajayinyolu
این ره مختص فارسستان «ایران و افغانستان» است...


طاهر نقوی ⬇️⬇️⬇️


آقای دکتر سهیل طاهری دکتری حقوق خصوصی و وکیل محترم دادگستری و عضو هیات مدیره ی کانون وکلای دادگستری مرکز با سلام و احترام
سالهاست این سرزمین گرفتار نگاه فاشیستی دینی - قومی - جنسیتی و... هست. این امر قابل کتمان نیست.
برادر گرامی، میدانید چرا این سرزمین آباد نمی‌شود و روز به روز گرفتار و گرفتارتر میگردد؟! و هر روز در باتلاق بدبختی فرو میرود؟
یک دلیل عمده دارد و آنهم این است که، معترضان به وضع موجود خود به گونه ای دیگر دیکتاتور یا فاشیست هستند...
معترضان به «فاشیزم جنسیتی» خودشان «فاشیستهای قومی» یا گرفتار فاشیزم دینی هستند.
جناب طاهری با دستمال کثیف نمیشود هیچ شیشه ای را تمیز کرد!
با ادبیات فاشیستی نمی شود به جنگ فاشیستها رفت.
شما برای دلجویی از یک قربانی تبعیض جنسیتی به نیمی از «شهروندان تورک» این سرزمین توهین کرده اید!!!
اگر نیک بنگرید امروز در ترکستان شاهد برابری حقوق زن و مرد هستیم و حتی در بخش ترکستان ایران«آذربايجان» هم شاهد تأسیس اولین مدرسه دخترانه در شهر شبستر تبریز و... بودیم و چه ارج و قربی که دختران و زنان در طول تاریخ در دیار ما داشته و دارند...
اگر نیک بنگریم فقط در فارسستان «افغانستان و ایران» شاهد اینگونه تبعیض های جنسیتی و قومیتی و دینی و ...هستیم.
آقای سهیل طاهری، انسانی به جایگاه شما باید حواسش به واژگانی که به کار می برد باشد.
امیدوارم از «شهروندان تورک این سرزمین» بخاطر توییت و ارسال این پست اخیرتان عذرخواهی کنید. . @dr_soheil.taheri

ارادتمند طاهر نقوی «کارآموز وکالت مرکز وکلای قوه قضائیه»

https://www.instagram.com/p/CijnGkpM71L/?igshid=MDJmNzVkMjY=
💯این ره مختص فارسستان «ایران و افغانستان» است...


طاهر نقوی«وکیل دادگستری» ⬇️⬇️⬇️



با ادبیات فاشیستی نمی شود به جنگ فاشیستها رفت.
شما برای دلجویی از یک قربانی تبعیض جنسیتی به نیمی از «شهروندان تورک» این سرزمین توهین کرده اید!!!

اگر نیک بنگریم فقط در فارسستان «افغانستان و ایران» شاهد اینگونه تبعیض های جنسیتی و قومیتی و دینی و ...هستیم.

... در ترکستان شاهد برابری حقوق زن و مرد هستیم و حتی در بخش ترکستان ایران «آذربايجان» هم شاهد تأسیس اولین مدرسه دخترانه در شهر شبستر تبریز و... بودیم و چه ارج و قربی که دختران و زنان در طول تاریخ در دیار ما داشته و دارند...


به کانال گله جه گین یولو بپیوندید🔰🔰


https://t.me/Galajayinyolu
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔘خواست رهبر اخوان المسلمین و پاسخ عبدالناصر

🔲واکنش جالب #جمال_عبدالناصر رهبر فقید مصر در برابر خواسته حداکثری رهبر اخوان‌المسلمین از او:
شما که قادر نیستید دخترتان را که در دانشگاه علوم پزشکی تحصیل می‌کند به پوشیدن حجاب مجبور کنید چگونه از من انتظار دارید که بر سر ۱۰میلیون زن مصری حجاب بگذارم؟

کانال جدید اطلاع‌رسانی #اکبر_اعلمی
🆔 @alami_akbar
Forwarded from اتچ بات
🔴اختتامیه ادبیات داستانی !

عیسی نظری  روزنامه نگار - حقوقدان

🔹برنامه ایکه به همت موسسه ی تحکیه
و با یاری اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان آذربایجان غربی تدارک
دیده شده بود ، به پایان رسید من به عنوان مهمان برنامه هر انچه را دیدم و
شنیدم ، برایتان نقل می کنم !
برنامه نیمه خصوصی و نیمه دولتی
با خوانش داستانی از آتیلا آلیلو آغاز
شد ، موهای سیاه رنگ خواهرم ،
گرچه این داستان همه را مغموم و ناراحت نمود و ده ها نفر را گریاند ،
آغازی پر شکوه برای داستان نویسانی
بود که تحت رهبری جناب صبحدل
و با یاری و کمک اعضای موسسه تحکیه
آموزش دیده و نوید بخش فردای روشن
داستان شهر اورمیه است .

🔹وقتی بخش دولتی اختتامیه پشت تریبون رفت ، با خودم گفتم :
حیف آن داستان ، الان جناب مدیر کل
فرمایشاتی خواهند فرمود که باید یک
من تریاک باشد تا آن فرمایشات را هضم
نمود !
جناب علیرضا نوروزی ، وقتی سخن
آغاز کرد ، معلوم شد ، هنرمندی بوده و یا است که بر اریکه مدیریت ارشاد رسیده
است و تازه معلوم گردید که یاری ارشاد
در برگزاری این جشنواره از کجا نشئت
می گیرد .
هر دو بخش این پایان نمایشنامه یک
الگو و مدلی باید برای تمامی جشنواره ها
نمایشنامه ها ، نه معاونت ارشاد جناب
رمضانی مدح مدیر کل گفت و نه جناب
مدیرکل به خودستائی پرداخت ، بر دل ها
فقط داغ هنر بود و داستان !
گفتم دو بخش تهیه کننده و حمایت کننده ، درست همانند هم بودند .
🔹وقتی از قصه خوان و برنده داستان
کودکان پرسیدند :
از مسئولین چه می خواهی ؟
گفت : هیچ چیز نمی خواهم !
دقیقا همه را به یک میزان خنداند !
داستان های دیگری هم خوانده شد
شاید به جهت اینکه داستان نویسی
در بخش آسیب های اجتماعی بود ،
اهمیت داستان حداقل در آن جلسه
باز گفته نشد ، حال جوامع از هر نظر
با داستان های دیروزی و آینده فرهنگی
و حتی تمدنی جوامع آینده با داستان های امروز ما شکل می گیرد !
شاید چند مثال بتواند ، اهمیت داستان نویسی را مشخص کند
🔹دریاچه وان ده ها جزیره بزرگ و کوچک دارد ولی یک جزیره آن به نام (( آق دامار )) هست که هر روز خدا صدها بازدید کننده و مشتری دارد .
چون سال ها قبل یک نفر داستانی
برای آن نقل کرده است .
اینجا یک نفر کشیش زندگی میکرد ،
دختری داشت که عاشق چوپانی شد
چوپان با مخالفت خانواده اش دیر
به محل ملاقات رسید ، چون قایق ها را
جمع کرده بودند ، دختر به خیال عدم وفای عاشق خودش را به دریا انداخت
و غرق شد ، چوپان که طول دریا را
شنا کرده بود ، دیر رسید و چون دید
معشوق خود را در دریا غرق کرده ،
او نیز چنین کرد .
همین داستان باعث شده از کل دنیا
برای دیدن جزیره آق دامار به انجا
بروند !
🔹از تمام نقاط دنیا مردم به ایتالیا می روند چون یک نفر صدها سال قبل  برای حوض میدان تروی رم یک داستان گفته است
روزی بیکاره ای با سکه ای در دست
به کنار آب نمای میدان تروی رم آمد ،
سکه بی ارزش بود ، به ان حتی نانی
نداده بودند ، سکه را هوا می انداخت
و می گرفت ، دفعه ای سکه اوج گرفت
و به داخل حوض تروی رم افتاد ،
آن بیکاره پا شد تا برود ، مرغی تاج
سلطنت را بر سر او نهاد و او پادشاه
شد ، معلوم شد هر کس سکه ای در
آن بیاندازد ، به آرزوی خود می رسد
مردم چنان از تمامی جهان به آنجا
هجوم می برند که در سایه آن هواپیمائی
آلیتالیا تنها شرکت هواپیمایی است
که با صندلی خالی پرواز نمی کند  !
هر جا مردمی هست ، حتم بدانید
که قبل آن داستانی نقل شده است .
می توان هزاران هزار مثال زد
دست و دل تمام کسانی که در این
جشنواره زحمت کشیدند ، پرتوان باد .
@navidazerbaijan
خاطرات و خطرات ( ۲۳۲ )

🛑حجاب اجباری یا اختیاری ❗️

عیسی نظری روزنامه نگار - حقوقدان

سال ۱۳۵۴ بود ، کانون دانشجویان مسلمان دانشکده حقوق و علوم سیاسی
دانشگاه تهران از گروه کوهنوردی
دانشجویان چپ جدا شده و برای
خود گروه کوهنوردی تشکیل داده بود
در اولین روز ثبت نام برای کوهنوردی
روز جمعه ، بچه ها سوالاتی داشتند
از جمله سوالات این بود که اگر دختری
بی حجاب برای ثبت نام مراجعه کرد
ثبت نام کننده باید چه عکس العملی
داشته باشد ؟
گروه اسلامی ما با حضور کسانی
مثل توانا آنموقع ملائی بود ، انصاری
سبحانی ، کاظم زاده ، مکرم ، سید
عباس معارف ، شجاعی ،جلال رفیع ،
امامی ، مرشدی ، شیخ الاسلامی و کسانی که امروز
هر کدام حقوقدانی هستند ، در
همان اولین ثانیه سوال جواب دادند
هیچ عکس العملی لازم نیست ، باید
بلافاصله ثبت نام شود ، نوع پوشش
امری اختیاری است به دیگران ( پسرها
ودختران محجبه ) هیچ ارتباطی ندارد .
همین حرکت درست و اصولی اولا
باعث ارتباط دختران با همدیگر و
تاثیر دختران گروه ما با سایر دانشجویان
دختر شده و پوشش خاص دختران ما
تقریبا عمومی شد !
به دنبال رشدو زیاد شدن دختران محجبه ، رژیم
روسای دانشکده ها را جمع کرده و آنها
را توجیه کرده بود که از هفته دیگر
از ورود دانشجویان محجبه به محوطه
دانشگاه تهران ممانعت کنند .
با افشا شدن موضوع در سالن دانشکده
حقوق و علوم سیاسی با حضور دانشجویان اعم از پسر و دختر و اعم
از بی حجاب و یا با حجاب و رئیس
دانشکده و مسئول معرفی شده از
طرف رئیس دانشگاه ، جلسه ای
تشکیل شد ، من نماینده دانشجویان
بودم ، به پشت تریبون رفتم و تقاضا
کردم اگر مسئولین دلیل این عمل را
روشن کنند ، ما هم به عنوان دانشجویان
در این موضوع نظر می دهیم !
تنها دلیلی که ابراز کردند ، این بود
که در دانشگاه اعلامیه و شب نامه
پخش می شود و مسئولین فکر می کنند
خانم های محجبه در زیر چادر و مانتو
انها را وارد دانشکده ها می کنند !
به پشت تریبون رفتم و گفتم :
اولا - ما دانشجویان مسلمان انقدر هم
ضعیف نشده ایم که کار های خطرناک را
گردن دختران قرار بدهیم ، اعلامیه ها را
ما زیر پیراهن های خودمان وارد دانشکده می کنیم
دوماً - اعلامیه ما را دختران محجبه
وارد دانشگاه می کنند ، اعلامیه سایر
نیرو های ضد مذهبی و غیر محجبه را
چه کسانی وارد می کنند ؟
آقایان ! حجاب قبل از اینکه امر دینی و
مذهبی باشد ، تبدیل به امر و نماد
سیاسی شده است ،
و یک معنی دارد ، سیستم که می خواهد
ما مثل او باشیم ، ما جزو انها نیستیم !
تمام شد ، رفت !
اگر این حرف جرم دارد و یا قابل تعقیب
است بسم الله هم حجاب را قدعن
کنید و هم مجازات کنید !
اینجا استادان بزرگی چون واحدی -
کاتوزیان - لنگرودی - عراقی - محمدی
و.....حضور دارند .
اگر جرم است بفرمایند !
تمامی اساتید حاضر یک صدا فرمودند
چنین عملی جرم نیست و دانشگاه
از اجرای بی حجابی اجباری خودداری
کرد !
البته من به خاطر این عمل ، از دانشکده
اخراج شدم و ممنوع الخروج !
ولی نه به جرم دفاع از حجاب و یا
بی حجابی اجباری ، در نامه اخراج
بی انضباطی قید شده بود !
وقتی این جریانات پیش آمد ، یاد این
خاطره افتادم .
دوستی مطلبی نوشته بود ، سراسر
طنز اما گویای وضعیت ما است .
نوشته بود فردی با مادر و همسر و دوتا
دخترش به خرید رفته بود ، مامورین
ارشاد در خیابان خیام جلوی وی را
گرفتند و پرسیدند :
عمو این دو تا زن کیه ؟
-- اولی مادرم و دومی زنم است !
-- این دو تای دیگر چی ؟
--اون ها دختر هایم هستند !
مامور ارشاد خنده تلخی کرد و گفت :
پس چطور مادر و زن ات با حجاب
کامل هستند ، اما دخترانت بد حجاب !
مرد با خون سردی جواب داد :
والله مادر و زنم و خودم در زمان
شاه تربیت شدیم ، این دو تا دختر
در زمانه شما !
در زمان ما حجاب اختیاری بود و
در زمانه شما اجباری
اینها آثار آن اختیار و این اجبار است !
ما در اینکه انقلاب کردیم ، اشتباه
نکردیم ، اشتباه ما این بود که روش
خودمان را که بر اساس آن پیروز
شده بودیم ، رها کرده و روش آنها را ،
شکست خوردگان را ، انتخاب کردیم !
نه تنها حجاب اجباری ، ما نماز اجباری
، حج اجباری ، روزه اجباری اصلا دین
اجباری نداریم !
دشمنان ما فقط می توانند، ما را بکشند ،
اما خطا های ما می تواند ، اندیشه ما را
نابود کند !

https://t.me/Galajayinyolu
🛑تسلیحات هندوها در دستان ارامنه

کهریز میران⬇️⬇️⬇️

تسلیح ارمنستان به سلاح های ‌کشتار جمعی توسط هندوهای هم نژاد با ارمنی ها!
یاد شعری از شاعر بزرگ‌ آذربایجان نظامی گنجوی افتادم

گفت: من تُرک نازنین اندام از پدر تُرکتاز دارم نام
گفتم :از همدمی و هم کیشی نامها را بهم بود خویشی
تُرکتاز است نامت، این عجب است تُرکتازی مرا همین لقب است
خیز تا تُرک وار در تازیم هندوان را در آتش اندازیم
🔹 هندوها هم‌ مثل خیلی از ملل دیگر وقتی تاریخ را ورق می زند بالای سرش تورکها را می بیند. این عقده ی تاریخی نسبت به تورکان را می توان از اروپا تا چین و هندوستان و آفریقا مشاهده کرد و برای آن تا قیام و قیامت هیچ درمانی وجود ندارد!
چطور یک هندی می تواند تورکانی چون سلطان آی بَک، سلطان محمود غزنوی، امپراطوری بزرگ بابر و غیره را از یاد ببرد مگر امکان پذیر است؟!



به کانال گله جه گین یولو بپیوندید🔰🔰


https://t.me/Galajayinyolu
🛑اگر من قاضی پرونده ی مهسا بودم❗️

علیرضا فیض مشکینی⬇️⬇️⬇️


سال ها قبل پرونده ای نزدم آمد که برای فردی به اتهام شکستن بینی یک مأمور قرار مجرمیت صادر شده بود. در اقرار متهم آمده بود که “می خواست وارد خانه شود” پرونده را برگرداندم تا دلیل تلاش مأمور برای ورود به خانه معلوم شود.
- شکایتِ چاقو کشی شده بود و متهم داخل خانه بود.
- مأمور برای ورود به خانه دستور قضایی داشته؟
- بله، دستور دادستان بوده.
- دستور دادستان را ضمیمه ی پرونده کنید؟ مقام مافوق مأمور، دادیار و … اصرار داشتند که چون همه ی ارکان جرم فراهم است، تحقیق بیشتر لازم نیست. ولی اصرار کردم که باید دستور دادستان در پرونده باشد. نامه ای ضمیمه شد، که دادستان به مراجع انتظامی دستور داده بود، که اگر شکایت از چاقو کشی شد، مأمور متهم را بازداشت کند و اگر هم به خانه ای رفت، وارد خانه شود.
- اما این یک دستور کلی است. و قاضی نمی تواند دستور کلی بدهد؟
- به هر حال دادستان مسئول است و او دستور داده.
- چون حکم قضایی برای ورود به منزل نبوده، بنابراین مقاومت ساکنین منزل، دفاع مشروع بوده و ضامن صدمات وارده به مأمور نیستند. لذا نظر بر منع تعقیب دارم.
پس از مدت کوتاهی دادستان و معاون و … اصرار داشتند که من باید تبعیت کنم و مجرمیت را بپذیرم. اما جواب من این بود که دادستان، خودش می تواند قرار مجرمیت را تأیید کند. من کار غیر قانونی نمی کنم. بحث ها طولانی شد و دیگر نمی دانم چه شد. پرونده دیگر دست من نبود. پس از مدتی به بخش دیگری منتقل شدم. چند سال بعد هم بازنشسته شدم.
اگر من قاضی پرونده ی مهسا بودم،
- در قدم اول، به دلیل جریحه دار شدن عواطف عمومی، محاکمه را علنی و در یک سالن بزرگ برگزار می کردم.
- ابتدا نظریه ی پزشکی قانونی را بدون ملاحظه ی هیچ مصلحتی، به خانواده ی مهسا ابلاغ و به صورت علنی هم در جلسه قرائت می کردم.
- در صورت اعتراض خانواده به نظریه ی پزشکی قانونی، آن را به کمیسیون سه نفره از متخصصین ارجاع می دادم. به همین صورت، کمیسیون پنج، هفت … نفره، تا خانواده و افکار عمومی قانع شود.
- مستند قانونی بازداشت و حبس مهسا را مطالبه می کردم. توضیح: در قانون چیزی به نام هدایت افراد به جایی نداریم. هر گونه متوقف کردن فرد و منع او از حرکت و ادامه ی آزادانه ی مسیر، بازداشت است. ایضا توضیح: در قانون چیزی به نام بردن به محل و آموزش دادن نداریم. هر گونه نگاه داشتن فرد در یک محل، حبس است.
- در صورتی که بازداشت کنندگان ادعای دستور مقام مافوق را می کردند، امر آمر قانونی را مطالبه می کردم. توضیح: کسی حق ندارد به دستور مافوق خود خلاف قانون کند. اگر امر کرد باید خلاف بودن آن را تذکر دهد و اگر اصرار کرد، باید برای هر مورد دستور کتبی بگیرد، که در آن صورت، آمر قانونی، باید پاسخگو باشد.
- طبعا هر فردی در برابر بازداشت غیر قانونی مقاومت کند، طبق ماده ی ۱۵۷ قانون مجازات اسلامی، عملش دفاع مشروع است و ضامن صدمات جانی و مالیِ وارده به مهاجم نیست.
مجازات ظاهر شدن زن بدون حجاب، با توجه به تبصره ی ماده ی ۶۳۸ قانون مجازات اسلامی و دو قانون ناظر بر آن، صرفا جزای نقدی است و چون بر طبق ماده ی ۲۴۲ قانون آیین دادرسی کیفری: “بازداشت متهم، نباید از حداقل مجازات حبس مقرر در قانون برای آن جرم، تجاوز کند” بنابراین بازداشت متهم، برای یک لحظه هم مجاز نیست. پلیس فقط می تواند وقوع جرم و مشخصات مجرم را به دادگاه گزارش کند. از طرفی طبق ماده ۵۱۳ قانون مجازات اسلامی “هر گاه شخصى را که شبانه و به طور مشکوکى از محل اقامتش فراخوانده و بیرون برده اند، مفقود شود، دعوت کننده، ضامن دیه اوست” لذا تکلیف کسی که دیگری را به صورت غیر قانونی بازداشت کرده معلوم است. طبعا در چنین محاکمه ای، برای کسی که اراده ی خود را به عنوان قانون تحمیل کرده است، آمر و مباشر، حکم قانونی صادر می شود. البته قضاوت درباره ی قانون با قاضی نیست. وقتی قاضی دقیقا بر طبق قانون حکم کند، افکار عمومی، با ملاحظه ی روند محاکمه، درباره ی قانون قضاوت خواهند کرد.
نتیجه ی چنین محاکمه ای چه خواهد بود؟ هیچ محاکمه و هیچ مجازاتی کشته ای را زنده نمی کند. اما:
۱ - اثری، هر چند بسیار کم، در ایجاد باور به عدالت در بین مردم خواهد داشت.
۲ - نشان خواهد داد، که هیچ مأموری کاملا معذور نیست.
۳ - آمران خواهند دانست، که نمی توانند پشت سر مجریان پنهان شوند.
۴ - معلوم خواهد شد، که بجز مصوبات مجلس، مصوبات هیچ مقام و مرجعی اعتبار قانون را ندارد.
۵ - معلوم می شود مقامات و نهادهایی که نظرات خود را، به عنوان قانون به مردم تحمیل می کنند، باید جوابگوی پیامدهای کار خلاف قانون خود باشند.
۶ - در نهایت معلوم خواهد شد، که هنوز در ایران قاضی هست. و قاضی هست، یعنی عدالت هست، قانون هست، امنیت هست. و قاضی هست، یعنی قاضی قاضی است، مأمور نیست.


گله جه گین یولو🔰🔰


https://t.me/Galajayinyolu
🛑باب گفتگو را باز کنید ، هنوز دیر نیست !

عیسی نظری، روزنامه نگار - حقوقدان

دولت ها تعیین کننده نیستند ، هیچ دولتی نمی تواند ملتی را نابود کند .
اما ملت ها تعیین کننده هستند ، هر
دولتی را که بخواهند می توانند به زیر
کشیده و دولت دیگری را به جای آن بنشانند .
یعنی شاه حتی شاهنشاه و روسای
دولت همان ملت هستند .
وظیفه دولت حرف شنوی از ملت است
و الا می تواند روزگار سیاهی را نصیب
خود کند .
چاره کار انتخابات آزاد است ، از بند
رهانیدن کسانی است که جرم انها
با انگیزه های شرافتمندانه ( جرم سیاسی ) اتفاق افتاده است .
از سال ۱۳۵۳ که من در تظاهرات
دانشگاهی شرکت می کردم ، این حرف های از خارج آمده اند یا تحت تاثیر
دشمن خارجی هستند ، همواره نقل
محافل بوده است نه گویندگان به
ان اعتقاد داشتند و نه شنوندگان !
امروز کسانی در خیابان هستند ،
که به قول انهائی که دیده اند ، دهه
هشتادی هستند ، یعنی فرزندان ما و
بچه های انقلاب هستند .
حکومت ها وقتی در قدرت هستند
باید گفته های ملت را بشنوند
آی می کشم و می زنم و حبس می کنم
در عمل چاره درد نیست ، فقط مدتی
درد های مردم و شهروند را به زیر
قالی جارو می کند و تا واقعه ای دیگر
به عنوان اتش زیر خاکستر باقی می ماند !
حکومتیان باید به حرف های ملت
گوش کند ، باید راه چاره های اعلامی
دلسوزان حداقل خود را بکار بگیرد .
می کُشم می کُشم راه کار نیست
از طرف هر که باشد ، ( چه دولت و چه ملت )
نکبت جاودان
است .
رهائی ما ، رفاه و دمکراسی در میان
اجساد به جا مانده نیست
در گفتگوی واقعی و سازنده بین خودمان
است !
نحوه اقدامات دولت های روی کار
آمده یکی بعد دیگری جز اینکه ،
آنکه رفت افتضاح بود - ما که آمدیم
همه جا گلستان شد .
چنین نیست اگر ویرانه ای تحویل
گرفتی با تیم همراه خودت ملک و ملت
را ویرانه تر کردی !
در طول این سال ها ، چینش داوطلب های انتخابات و نحوه مهندسی آن
جز بی لیاقتی و بی عرضگی چیزی
برای ملت نداشته است ، جز سرخوردگی
جوانان پی آمدی نداشته است .
داغ این مردم را بیشتر نکنید ، در
تهران روزی صدها هزار اگر نگویم میلیون ها نفر با حجاب به نظر شما بد در خیابان ها جولان می دهند ، خوب یکی هم رویش !
آقایان دولتی ها با ندانم کاری و حذف
نیرو های دلسوز هم خود را بی اعتبار
کردند و هم تمامی سن و سال داشته ها را ، دیگر جوانان که چه عرض کنم ،
حتی کودکان نه حرف های شما را
به صنار شاهی می خرند و نه از
پدران خود ، ما ها حرف شنوی دارند !
این مزخرفات نمی دانم خارج و خارجی
را کنار بگذارید !
چطور می شود اون ها از خارج روی
جوان ما تاثیر می گذارند ولی ما در
بیخ گوش مان ، در کنار مان نمی توانیم
تاثیر بگذاریم ؟
ما با اجبار و زور می خواهیم ، افکار
پوسیده خودمان را جاری و ساری
کنیم ، آنها هم علیه ما قیام و شورش
می کنند !
در این مواقع هم هر ننه من غریبم
در حالت نرمال به دنبال لیدری و
شاهی می افتد !
اون ربع پهلوی عرضه یک تماس تلفنی
هم با داخل مملکت ندارد ، اما پس
از تظاهرات خیابانی انگار جلودار
در خیابان های کشور است !
یا عده ای که با اعلام رهبری می توانند
بودجه های دول امپریالیستی را
تصاحب کنند
و یا حتی برخی در داخل که می بینند
خیابان بهم ریخته در بالا به فکر
چانه زنی برای اخذ مبلغ بیشتر می افتند !
در تمام این موارد بچه ها تقصیری
ندارند ، مقصر آقایان مامورین دولت
و سیستم دولتی است که همواره
با خشونت موجب خشونت بیشتر
می شود !
چون در واقع گوش دادن به حرف
ملت و دلسوزان و یا جوانان را
ضعف خود می داند !
چون تجمع آرام را به رسمیت نمی شناسد !
چون رفرندوم را قبول نمی کند و
محلی را برای شنیدن خواسته های
قانونی و در چهار چوب حتی نظام
و سیستم خودش تعیین نمی کند ،
جوانان و یا زنان و حتی خود ما ها
چگونه و چطور از دولت و حکومت
بخواهیم که گشت ارشاد را منحل
کنید !
برای سایر جرائم ارتکابی چگونه
تحت نظارت قاضی اقدام می کنید ،
اینهم یکی مثل انها ، آخر ما چه گناهی
داریم که باید هر روز شاهد کشیده
شدن دختران و زنان مردم در خیابان
باشیم ؟
اگر دختری و یا زنی دو تار مویش
بیرون است ، وقتی ارشادیان
وارد معرکه می شوند کل روسری
می افتد و حتی گاها لباس هایش
کنده می شود !
اگر کسی بگوید ، نه چنین نیست !
لابد کر و کور
است که این همه فیلم های منتشره
را نمی بیند !
مملکت را ، دولت را ، حکومت را به
دست کر و کور ها ندهید ، از بین
می برند !
ما برای زندگی کردن همین مملکت را
داریم .

https://t.me/Galajayinyolu
🛑شعار زن ، زندگی ، آزادی از کجا آمده است ؟❗️

شعار «ژن ، ژیان ، آزادی» یک شعار کردی _تروریستی هست.

این شعار برای اولین بار توسط کردهای ساکن کشور ترکیه برای جذب دختران و زنان کرد به سازمان تروریستی پژاک یا همان پ.ک. ک سر داده شد.

گروه پژاک یک گروه تروریستی هست که در مرزهای ترکیه و ایران و عراق فعالیت دارند و هدفشان تجزیه ایران و ترکیه و ایجاد کردستان جدید هست.

با این که شعار «ژن ژیان آزادی» ظاهری نرم و فریبنده برای زنان دارد اما بارها از سوی حقوق بشر و پلیس اینترپل هشدار داده شده است که این گروه با جذب دختران، آن ها را به کشورهای دیگر و مخصوصا کشور کوزووو برای بردگی جنسی قاچاق می کنند.

برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد این شعار به ویکی پدیا و گوگل میشود مراجعه کرد.

شاید علت اصلی سکوت تورکیه در مورد حوادث اخیر ایران می‌تواند بخاطر خاستگاه کوردی این شعار باشد..
https://t.me/Galajayinyolu
🛑فیلم دختران خورشید تولید ۲۰۱۸ در مورد زنان ایزدی علیه داعش، ترجمه‌ی شعار زيرنويس شده‌ی فیلم شعار این روزهای ایران است!

Women,life,liberty زن_زندگى_آزادى
🔹 بازیگر اصلی فیلم «گلشیفته فراهانی» است.

https://t.me/Galajayinyolu
Forwarded from اتچ بات
🔴خاطرات و خطرات  ( ۲۳۳ ) 

مدیر دبستان یا رئیس پاسگاه

عیسی نظری  روزنامه نگار - حقوقدان

🔸در دبستان ایرانشهر یکان علیا درس می خواندم ، سال به نظرم ۱۳۴۳ بود .
وضع درست و حسابی نداشتم ، مادر بزرگ سکته کرده بود و قادر به حرکت
و حرف زدن نبود .
برای تهیه غذا باید به (( یاتاق )) می رفتم ، تا چوپان که گوسفندان را به
یاتاق می آورد برای خودم و مادر بزرگ
شیر می دوشیدم ، چقدر از این حیوانات
زبان بسته قدر دانی بکنم باز کم است ،
شیر دوشیدن برایم سخت بود ولی حیوانات آنقدر همکاری میکردند که انگار
شیر آب را باز میکردم .
البته خیلی وقت ها زنان روستا برایم
شیر می دوشیدند ، خیلی وقت ها بی بی
حمایل برایم شیر می دوشید و بعضا
دخترش نرگس خاتون ، بعضی وقت ها
هم بازی ام درنا چنین میکرد و گاهی
خدیجه باجی و گاهی لا لا باجی و یا
هاجر بانو و.....
🔸یک روز  گرم تابستان که منتظر گوسفندان بودم ، با شن های یاتاق
بازی میکردم در حین بازی متوجه شدم
لابه لای سنگ ریزه ها یک دو ریالی
بالا و پائین می رود ، رو هوا قاپیدم .
رو به روی یاتاق ( محل استراحت نیم روزی گوسفندان و هم  برای دوشیدن شیر انها و یا شیر دادن به بره ها )
مغازه یک پینه دوز بود که به تازگی
تبدیل به مغازه خرده فروشی برای
پسرش به نام قربان کرده  بود .
داخل مغازه شدم ، قربان مسابقه گذاشته
بود اگر خربزه را با یکبار کشیدن چاقو
نصف می کردیم و اندو نصف باهم برابر
می شد ، برنده می شدیم و الا می باختیم . در اصل نوعی قمار بود
من چند بار باختم ولی قربان نسیه هم
بازی می داد ، نزدیک به بیست و چند
نفر محصلین مدرسه ایرانشهر  در طول سه ماه تابستان در آن مغازه کوچک
ده ها تومان باخته بودیم ، من دوازده و نیم تومان حساب ام شده بود .
مدرسه ها باز شد ، چند روز نگذشته
بود که در صف صبحگاهی سرود
می خواندیم ، مادر قربان به اتاق مدیر
رفت او بچه مدرسه ای نداشت ،
حس کردم برای شکایت و وصول پول
قمار آمده است و هنوز به کلاس نرسیده
بودم که اسم من نیز خوانده شد !
🔸بچه ها یکی یکی به اتاق مدیر می رفتند وقتی نوبت من شد به اتاق مدیر مدرسه رفتم ، مادر قربان در کناری ایستاده بود
و مدیر یک ورقه دستش بود ، وقتی
مرا دید پرسید :
همینه عیسی و قرض دوازده تومان و نیم
مادر قربان جواب داد :
درسته
مدیر رو به من کرد و گفت :
دوازده تومان و نیم داری پرداخت کنی ؟
به آرامی گفتم :
ندارم
-- فردا پدرت بیاید مدرسه !
--  پدر ندارم آقا
--  مادرت بیاید
-- مادر هم ندارم
-- پیش چه کسی زندگی می کنی ؟
-- پیش مادر بزرگم
-- فردا مادر بزرگت بیاید مدرسه
-- مادربزرگم سکته کرده آقا ، نمی تواند
راه برود !
-- کی برایت غذا می پزد ؟
-- خودم آقا
با ناراحتی و عصبانیت داد زد :
فردا یا پول را می آوری و یا تا تهیه
پول به مدرسه نمی آئی ، فهمیدی ؟
گفتم : آقا عوضِ  پول می توانم
جنس بیاورم ؟
مدیر این بار مثل دیوی نعره زد :
فقط پول !
زن پینه دوز کمی جلو آمد و به مدیر
گفت : آقا جنس او را قبول کنید ، پدرش
مرده ، مادرش پیش او نیست ، مادر
بزرگش سکته کرده ، راست می گوید .
مدیر دبستان ایرانشهر مثل برج زهر مار
به هوا رفت و حین پایین امدن داد زد :
تو دخالت نکن ، وقتی وصول پول هایت را به من واگذار کردی !
زن ترسید و به عقب رفت اما من موضوع را گرفته بودم .
تعطیل که شدیم یک خورجین بر داشتم
و به انباری رفتم ، خورجین را پر از
گندم نمودم ، از کوچه ها نرفتم از
جلوی خانه خودمان وارد باغچه جن سلیمان شدم و از انجا وارد باغچه حاج مهدی و از آنجا وارد باغچه املی عم قیزی شدم و به یاتاق رسیدم
و خورجین را به زن پینه دوز همان مادر قربان دادم ، وزن کرد دوبار دیگر هم
چنین کردم تا بی حساب شدیم ،
قرار شد فردا بیاید و به مدیر بگوید
که عیسی تسویه حساب کرده است
فردا مدیر الم شنگه ای راه انداخت
داد می زد :
من گفتم پول را به مدرسه بیاور یا
به دکان او ببر ؟
مادر قربان هم آمد و گفت :
عیسی تسویه حساب کرده است !
آن روز نتوانستم به مدیر حرفی بزنم
اما الان که یاد ان روز می افتم
احساس می کنم ، مدیر دبستان ما
مدیر نبود ، رئیس پاسگاه بود !
@navidazerbaijan
💯راه صعب و دشوار آینده

✍️ سیدجواد میری مینق⬇️⬇️⬇️

در این چند روز فرصتی دست داد با برخی از نمایندگان جنبش "زن، زندگی، آزادی" صحبتی کنم و از مطالبات آنها و اینکه مقصودشان از حضور در تظاهرات چیست بپرسم.

یکی از نکاتی که در میان همگی مشترک بود اینست که بحث فقط مسئله حجاب نیست بل این محملی است تا بتوانند مطالبات بنیادی‌تر خود را حول آن شکل دهند و مهمترین مطالبه آنها "گذر از جمهوری اسلامی" به یک نظام نوین است.

اما اینکه این نظام دیگر چیست یا چه مختصاتی دارد در باب آن تاملی نکرده‌اند و اساساً می‌گویند این پرسش الان مطرح کردنش موجب تضعیف موضع خواهد شد. بنابراین اکنون باید بر این موضع پافشاری کنیم که "چه نمی‌خواهیم" و در وهله بعد به این بیاندیشیم که "چه خواهیم خواست".

در نگاه معترضین این جنبش حرکت آنان اصلاً سیاسی نیست بل جنبش ماهیت مدنی دارد ولی در پاسخ به این پرسش که اگر این حرکت صرفاً مدنی است پس چرا به دنبال تغییر در ساختار سیاسی هستند پاسخ کوتاه آنها این است که نمی‌توان به وعده‌های حاکمیت "اعتماد" کرد. البته خودِ این عدم ورود به ساحت چانه‌زنی نشان از این دارد که جنبش موجود در "فاز مدنی" نمی‌تواند زیاد توقف کند و به زودی خواهی نخواهی تغییر ماهیت خواهد داد و این تغییر بدون تبعات در سطح کلان جامعه نخواهد بود.

نکته دیگر که از منظر معترضین این جنبش کاملاً یا مغفول مانده یا به سهو/عمد "اپوخه شده" ساحت بین‌المللی است. به تعبیر دیگر، آیا نباید به این اندیشید که چه نیروهایی در نبود جمهوری اسلامی برای ایران تصمیم خواهند گرفت؟ پاسخی که من دریافت کردم این است که در دوران معاصر هرگاه بیگانگان ورود کرده‌اند به ایران آسیب جدی وارد نشده است. پاسخ‌هایی از این سنخ نشان می‌دهد که معترضین هیچ تصوری از آرایش نیروها ندارند.

البته این عدم فهم آرایش نیروها صرفاً محدود به معترضین در این جنبش نیست بل به این پروبلماتیک باید "اقلیم" دیگری را هم افزود و آن سردرگمی مفهومی است که هم معترضین دچارش هستند و هم پوزیسیون و هم اپوزیسیون خارج از کشور. معترضین در جنبش "زن، زندگی، آزادی" می‌گویند ما یک دولت سکولار می‌خواهیم و رضا پهلوی هم این دولت را بدینگونه صورتبندی می‌کند که در دولت آینده در ایران "کلیسا" (Church) از "دولت" (State) جداست و نیروهای سیاسی داخل هم مدعی هستند که در برابر امر سکولار ایستاده‌اند.

حال به نظرم دشواری راه آینده در اینجاست که نه معترضین می‌دانند که چگونه باید از دستاوردهای جنبش صیانت کرد و نه چارچوب مفهومی امر سیاسی نسبتی با اینجا و اکنون ایران دارد. دولت جمهوری سکولار، پادشاهی مشروطه‌خواه، دولت سکولار دموکراتیک ... و مفاهیمی یوروسنتریک از این دست در بسیاری از مقالات و نوشته‌ها و سخنرانی‌های اپوزیسیون پر است و هر کدام به نحوی جنبش را به نفع "براندازی" مصادره به مطلوب می‌کنند و این در‌حالیست که جنبش‌ها می‌توانند "اصلاحی"؛ "بدیل"؛ "رهایی‌بخش" و "انقلابی" باشند و با توجه به تجربه‌های تاریخی یک سده اخیر در ایران راه پیش روی "جنبش‌های اصلاحی" می‌توانند باشند که راهکارهای رهایی‌بخشی نیز به همراه داشته باشند. زیرا دو انقلاب نتوانست بن‌بست‌های جامعه ایرانی را حل کند بل هر تغییری در ساختار سیاسی بدون دگرگونی در جایگاه زیربنایی ایران در نظم جهانی قادر نخواهد بود وضع طبقات اجتماعی در ایران را به صورت بنیادین متحول کند و چنین تغییری در ساحت جهانی هم بسادگی و بدون پشتوانه فکری و تکنولوژیک دور از دسترس است.

✍️راه کم هزینه‌تر پیش روی ما چیست؟‌ باز-گشت به "روح قانون اساسی" که بنیادی‌ترین مولفه‌اش ترجیح "خیر عمومی" بر "منافع شخصی/گروهی/جناحی/صنفی/طبقاتی/خویشاوندی" است و پرسش اینجاست که آیا عزمی چنین در ما یافت می‌شود که "خیر عمومی" را اصل رکین حکمرانی قرار دهیم یا خیر؟

به کانال گله جه گین یولو بپیوندید🔰🔰


https://t.me/Galajayinyolu
🔴گُل ها به دروازه خودی !

عیسی نظری روزنامه نگار - حقوقدان

▪️دولت فاقد اراده لازم برای اعمال هژمونی  دیگر توانائی برای حل بحران ها ندارد .
نه تنها توانائی حل بحران ها را ندارد
خود تبدیل به بازیکنی شده است که
به دروازه خودی پشت سر هم گل می زند !
اداره ارشادی که توان آن را دارد که یک
مملکت به کنار ، کل جهان را علیه خود
از هر فکر و عقیده و ایدئولوژی بسیج
کند ، تنها و تنها یک دولت دارای اراده
می تواند به حل آن اقدام کند .
یعنی حد اقل کار برای آرام کردن دل های
سوخته تعویض بلافاصله مسئولان آن
صرف نظر از با گناه بودن و یا بیگناه
بودن ، اقدام کند !
▪️در برخی از کشور های دارای عقل و شعور اصلا خیر چنین ارگانی را به لقایش
می بخشند و اگر هم آقا زاده های
مسلّم مدیر و مسئول آن بوده اند ، شروع
به حذف آن می کنند .
چون منافع ملی بالاتر از چند آقازاده
ناتوان از اجرای مسئولیت خود است .

حالا سمبه پر زور بود ،  دولت زورش
به چند آقازاده فسقلی نرسید ،  یک
دولت مصمم و با عقل و شعور به
حضور همان فسقلی ها می رسد و
مثل فیلم گوزن ها در صحنه تئاتر
لاله زار که آرتیست معتاد برای مزاحم
معشوقه خود ، در حرف مهاجم را
تهدید می کند اما در ندیدن معشوقه
دست و پای متجاوز را می بوسد .
به قول ماکیاول هر عملی برای حکومت
کردن مجاز است .
▪️من اگر دولت بودم می رفتم پیش
همین آقا زاده های اخلاق و عصمت و
طهارت و پاکیزه منزه ، هم برایشان
جایزه می دادم به هر کدام یک
میلیون دلار ، هم دست و پایشان بوسه
باران میکردم و هم قول می دادم
چند روز و یا ماه صبر کنید ، یک شغل
بهتر و نان آبدار برایتان در نظر گرفته ام
بگذار آب ها از آسیاب بیافتد و عصبانیت
مردم بخوابد ، کل مملکت را به شما
خواهم داد ، قربان قد و بالای شما
بروم ، من فدائی شما ها ، فقط الکی
اعلام می کنم که ای ملت آسوده باشید
که این نهاد مشکوک به خشونت و عصبی
از کار موقتا برکنار و به مورد در دستگاه
های بی طرف رسیدگی خواهد شد !
هان ! ممکن بود ، اثری در قلب سنگ
دهه هشتادی ها نداشته باشد ، فرض
است دیگر حداقل یک حرفی برای
عقلای قوم داشتی و می گفتی :

آقا دیگر چه کنم ،  بدبخت ها که وظیفه
خود را انجام می دهند ، هم از کار
بیکار کردم و هم به چنگال عدالت
سپردم !
اراده به کار و اراده به حل بحران با
زدن و کشتن سازگار نیست ، ترس
باعث می شود تمامی رذالت ها به زیر
قالی برود و کی بیرون بریزد ، خدا
می داند .
خارجی ها بودند ، اگر هم درست باشد ،
مسئولیت یک دولت و حکومت را زایل
نمی کند .
این جمله نشان همان بی ارادگی دولت
است ،  مگر تو برگ چغندر بودی که
خارجی بیاید و داخل مملکتی را به
هم بریزد ؟
▪️بعضا در دادگاه مواجه می شدم ، 
با خانواده ای که بچه شان از خانه
فرار کرده و می گفتند :
بچه همسایه توی گوشش پچ پچ میکرد ، او گول اش زده است .
می گفتم :
بنده خدا اگر به این راحتی بوده ، او
که پیش تو بوده ،  تو چرا توی گوش اش پچ پچ نکردی ؟
خارجی می تواند ازبحرانی  که در
داخل مملکت وجود دارد ، سوء استفاده
کند ، تو باید این بحران را حل بکنی تا
خارجی نتواند از آن استفاده کند !
اگر یادتان باشد در انقلاب ۵۷ نیز
مسئولین مملکت این حرف را می زدند
کار کار انگلیس است ، کار خارجی ها
است .
سال ۱۳۵۶ اتوبوس های کوی را آتش
زدیم ،  کار چند دانشجو از سه دانشکده
دانشگاه تهران بود  ،  حقوق - الهیات
و دانشکده علوم بود .
فردایش شاهنشاه آریامهر بزرگ ارتشداران در تلویزیون آمد و گفت :
چندین نفر از خارج آمده و به کوی
دانشگاه نفوذ و نشانه های تمدن را
نابود کرده اند !
یک دولت مسئول و با اراده اول
بحران مملکت را حل می کند تا
خارجی نتواند به این سادگی در کوی
دانشگاه نفوذ کند .
بی ارادگی و عدم توان حل مشکلات
و بحران های مملکت را به پای خارجی
نیاندازید .
▪️از حرف های بی سر و ته و مبتذل و
کلیشه ای استفاده نکنید ، مردم را
بیشتر ناراحت می کنید .
اگر پیشرفتی باشد ، اول کار مردم
می بینند .
اگر کار و رفاه باشد اول از همه مردم
شاهد آن هستند
وقتی همه بیکار هستند و ادارات شما
برای خالی کردن باقیمانده جیب
مردم برنامه می چینند ، اول از همه
مردم متوجه می شوند !
وقتی نهاد های انتخابی مثل مجلس
در این تالان دولتی مشارکت می کنند ،
شما مشروعیت کسب نمی کنید ،
آنها مشروعیت خود را از دست می دهند .
حقوق بین مردم و دولت یک ترازو
و شاقول است ، آن را از بین ببرید
خودتان ضرر می کنید .
یک دولت کار امد با دست آویز  قرار
دادن حقوق ، حقوق بشر ، حقوق اساسی،
حقوق ملل ،  حقوق شهروندی ، حقوق
سرزمینی ، حقوق همسایگی ملل و دول
حقوق زبانی و فرهنگی مردم 
ثبات خود را تضمین می کند .
گُل های شما به دروازه خودی ، خارجی ها را به طمع می اندازد و آب لب و لوچه
انها سرازیر می شود . افهم !
@navidazerbaijan
Forwarded from اتچ بات
🔴 قدرت و مردم

🖌عیسی نظری سردبیر نوید آذربایجان

🔘دانستن تئوری و اعمال کارکردی آن در جامعه می تواند مردم را و حتا قدرت را وارد یک فاز و یا پروژه آسودگی و رفاه بنماید .زندگی در کره خاکی ما یا این و یا ان نیست کلاف سر در گمی است که تنها تضاد ان را معنی دار می کند.
🔘اگر روز نباشد ،شب هم بی معنی می شود یعنی وجود روز نه تنها به خود که به شب هم وجود می بخشد.
بیماری است که سلامتی را مفهوم دار می کند. اگر اقلیت نباشد ،اکثریتی نخواهد بود .
اگر کفر نباشد ایمان معنی خود را از دست می دهد
🔘دین ما هم چنین تضادی را پذیرفته است در همان قرآن که امده هر قوم می تواند سرنوشت خود را تغییر دهد در همان قران هم آمده است هیچ برگی تکان نمی خورد مگر اینکه اراده خدا بر حرکت و تکان ان برگ باشد.
🔘دراین جهان راز الود و متضاد ،خود انسان نیز امر پیچیده ای مضاف بر ان است .من همواره گفته ام در اوج مبارزه ایدئولوژیک ما برای انقلاب اسلامی اکثر
آقازاده های علمای بزرگ کمونیست از آب
در می آمدند تلاش برای مردان خدا کردن آنها ،از آنها رانتیر های قهار و حتا با حسن نیت هم نگاه کنیم تاجرهای کلاشی بوجود آورد و نه خدا باوران خوب ،
🔘اما می بینیم فرزند یک لات و قمار باز یک خداباور بار آمده است.چون هم انسان و هم جهان آنچنان ساده نیست که با یک فرمول مسائل خود را حل نماید و یا با یک فرمول به آن چیزی که می خواهد برسد.
🔘شاه تمام جوانان را به خوشگذرانی و دانسینگ ها و کلوب های شبانه دعوت
میکرد جوانان یا مجاهد می شدند و یا
چریک فدایی و یا راه کارگری، ما همه را به سوی مسجد و خدا خواندیم حتا در دوره ای تلویزیون دو کاناله و تک کاناله
خودمان را تعطیل می کردیم که مردم به مسجد بروند. بعد چهل سال ممنوعیت موسیقی و آواز و خوانندگی و آلات موسیقی همه به طرف آن می روند
🔘اینجوری نیست که یک نفر بگوید مغول ها آمدند و بخشی از مملکت را تورک کردند
همین جمله می تواند عنصر تورک را در داخل خاک ایران به خود بیاورد.
اگر تا دیروز بیست درصد مردم اورمیه
می دانستند که جیلولوق و کوردلوق چیه از سایه سر استاندار کوچک ما الان هشتاد درصد و حتا بیشتر مردم ایران از آن آگاهی یافته اند.
🔘در تمام مسائل چنین است من پرونده ای داشتم متهم در زندان بود مادرش صبح می آمد دم دادگاه و ظهر می رفت آنقدر آمد نشست دم در دادگاه و زل زد به من، که سرسام گرفتم .روزی پرونده را بر داشتم و برگ آزادیش را نوشتم و گفتم :مادر اینهم پسرت ،خوش آمدی دیگه اینجا نیا برو دم زندان ،ساعت چهار آزادش می کنند من خلاف کردم هر چه باداباد .یک هفته نگذشته بود صبح می خواستم وارد اداره بشوم ایشان را دم در دادگستری دیدم .گفتم مادر باز که آمدی
گفت پسرم کلانتری آورده.
گفتم برای چه ؟
گفت : همان پسری که برایم آزاد کردی
درتصادف با ماشین کشته شد ایکاش همان زندان می ماند.
🔘در احوال یکی از عرفا نوشته اند که دربازار بغداد چشمش به عزرائیل (ملک الموت ) افتاد دید بد جوری به وی زل
زده .فوری به خانه آمد و زنش را برداشت وبه کابل رفت .در کابل باز عزراییل را دید این بار عزرائیل پیش وی آمد عارف از وی پرسید؛ جناب عزرائیل در بغداد بد جوری به من
خیره شدی منهم ترسیدم و به کابل آمدم
عزرائیل گفت :خداوند برایم امر کرده بود که در کابل جان تو را بگیرم وقتی در بغداد تو را دیدم تعجب کردم فکر کردم من چطور می توانم جان او را در کابل بگیرم او که در بغداد است و بدین جهت خیره شده بودم .
🔘مسئله این است در مسائل سیاسی یک نفر در اوج قدرت از بین می رود چون قدرت مبتذل می شود .وقتی قدرت مبتذل شد برای رهایی آن، تئوری دان لازم است، نفری لازم است که با کاربردی کردن تئوری ،قدرت را بتواند
تقسیم کند تا قدرت از حالت ابتذال به پویایی برسد .
🔘در کشور ما ایران مطمئن باشید در طول سالیان دراز بدون آذربایجان امکان هیچ تغییری ممکن نیست و ما برای قدرت گرفتن کسی همانند عشیرتی ها ماشه و آلت دست هیچ نیروی خارجی و یا داخلی بدون خودمان نخواهیم بود .
🔘ما از دام تمام پهلوی با نابودی استان
اولمان و تبدیل آن به استان سی ام
رها شده ایم.
🔘 ما از دست نیم پهلوی با هزاران کشته و هزاران مهاجر و هزاران آواره تازه رهایی یافته ایم.حالا بدین سادگی سرنوشت خود را به ربع پهلوی گره نمی زنیم او می تواند همچنان با شوونیسم هماغوش باشد .ما بدون عشیره بازان و تروریست های سرباز کش حافظ این سرزمین خواهیم بود.
@navidazerbaijan
💢از عبرتهای تاریخ

✍️علی مرادی مراغه ای⬇️⬇️⬇️


♦️اول آبان مصادف بود با سقوط اصفهان و تسلیم سلطان حسین صفوی به محمود افغان و فروپاشی سلسله صفوی.
عبرتهای شگفت انگیزی در این فروپاشی وجود دارد...

♦️شاهان صفوی که با شعار تشیع و ناسیونالیزم ایرانی بقدرت رسیدند سرانجام تجملگرایی و تبعیض مذهبی در حق اهل سنت، پایانشان را رقم زد. ستم گرگين خان حاکم دست نشانده صفوی به مردم سنی قندهار بحدی رسید که نوشته اند «گرگين خان، مانند گرگ خونخوار كه بر گلّۀ گوسفند اوفتد، بر اهل آن حدود افتاده و ايشان را از هم مى‌دريد و از ظلم و بيداد وى، آه و نالۀ افاغنۀ بيچاره بر فلك آبنوسى میرسيد...»
(رستم التواریخ...ص۱۱۵)
آنان به شاه شكايتها برده، التماسها کردند که ما نیز انسانیم و رعیت شماییم، چرا اینهمه ستم روا میدارید؟... اما گوش شنوایی نبود، در ۱۷۰۰م یکی از بزرگان خود را برای تظلم و شکایت به اصفهان فرستادند اما نه تنها نگذاشتند به حضور شاه رسد بلکه او را تازیانه زده و به خواری از دربار راندند!.هنگامیکه کارد بر استخوان افغانان رسید بر گرگين خان شوریده، او را کشتند.(روضة الصفا، ...ص ۴۳۲).

♦️محمود افغان با لشگر پابرهنه، شهرهای ایران را یکی یکی فتح کرده و در 1722م از طريق كرمان و يزد به نزديكی دهكدۀ گلون‌آباد در شرق اصفهان رسید. اینجا، دو قشون افغانی و قشون قزلباش صفوی رودرروی هم برای آخرین جنگ صف آرایی کردند، وضعیت دو قشون از هر لحاظ عبرت انگیز بود:
در یک طرف، افغانان با لباسهای چرکین، پاره پاره و اسبان لاغر بود و در طرفی دیگر، قشون صفوی با لباسهای فاخر و اسبان فربه و زین و لگام زرین ، شكم‌هاى بزرگِ به ناز و نعمت پرورده و خروارخروار پيه آویزان از شكم‌هايشان، که طرفِ مقابل را تحقیر کرده میگفتند مشتى رجّاله افغان كون برهنه!(تاریخ منتظم ناصری..ج2ص۱۰۶۳) و تعداد نفرات صفویان نیز دو برابر افغانیان بودند.
اما سرنوشت این جنگ از پیش مشخص بود چون افاغنه، هیچ چیز برای از دست دادن نداشتند جز زندگی نکبت بار و تبعیض آلود خود را. اما گروه دوم همه چیز داشتند...!

♦️محمودافغان پیروز شده به محاصره اصفهان پرداخت، بار دیگر نامه نوشته و همچنان خود را رعیت ایران نامیده و از شاه خواست که دخترش را به او بدهد تا به افغانستان بازگردد، اما شاه کله شق و بی خبر، خواسته او را در آن لحظه حساس رد کرد، چون گوشش تنها بر تملقات درباریانش باز بود که مدام میگفتند:
«جهان‌ پناها، هيچ تشويش مفرما و دغدغه به خاطر خطير مبارك، راه مده. كه دولت خدادادۀ تو، مخلد مى‌باشد»( رستم التواریخ...ص ۱۲۶،)
و پنج هزار زنان حرمسرا به دورش حلقه زده میگفتند که برای دفع دشمن«هريك نذر كرده‌ايم كه شلّه ‌زردى بپزيم ..و به چهل فقير بدهيم و دشمنانت را منهزم و متفرّق بكنيم....»
و منجّمين میگفتند: «ستارۀ اصفاهان، مشتريست...»
و علما عرض مى‌نمودند كه: «عريضه بنويسيد به خدمت امام غايب(ع) و آن را به مشمّع نهيد و در آب روان اندازيد تا آن جناب، امداد و اعانت نماید»(رستم التواریخ...ص ۱۴۰)
و شاه غرق در عیش و نوش بود و در مقابل هر چیزی فقط میگفت«یخشی دور» (خوب است)! چنانكه ظریفی سروده بود:
آن ز دانش تهى ز غفلت پر شاه سلطان حسين‏ يخشى در

♦️اما در چند قدمی بیرون از قصرش، در اثر محاصره افغانها، مردم گرسنه به خوردن سگه و گربه و کودکان همدیگر روی آورده حتی نعش مردگان...(تاريخ ايران، ملكم...ج ۱ص ۲۰۹)
زمانی در راس این سلسله، نابغه ای چون شاه اسماعیل بود که در چهارده سالگی، اولین سلسله مستقل ایرانی بعد از حمله اعراب را بوجود آورده و برای دادخواهی، شبها با لباس درویشی به قهوه خانه میرفت تا احوال مردم را بداند(روضة الأنوار عباسي...ص170) اما اکنون، شبگردیهایِ آن نابغه، جای خود را به شبرویهای میرغضبها و عسسها داده بود که شریک دزدان شده و دو دانگ از مال دزدیده شده به میرِشب تعلق داشت!(تذکره الملوک...ص49) و شاهی مفلوک که از چند متر آنطرف تر از حرمسرایش، بی خبر بود.

♦️و سرانجام روز آخر و عبرت انگیز و صحنه تسلیم فرا رسید:
با جمعى به جانب اردوى افغان حرکت کرد، نزديك چادرها که رسيد، به بهانه اينكه محمود در خواب است، به تحقیر، مدتى آنجا نگاهداشتند! چون داخل شد خطاب به محمود گفت:
اراده خداوند عالم نيست كه من بيش از اين پادشاه باشم وقتش رسیده كه تو بر تخت نشینی. سپس با دست خود، آن طرّه شاهى را از سر برداشته و بر منديل وى نهاد.(تاريخ كامل ايران... ج‏1، ص432)
آنوقت، پیرمردی 61ساله و فربه، پشت سر محمود 21ساله راه افتاده و او را وارد کاخهای رنگارنگ صفوی کزده تا کلیدهای کاخها را به او بسپارد! و تحویل ثروت عظیم و ضبط حرمسرا که بالغ بر چهارصد زن بود و محمود بین افسران قشون خود تقسیم نمود...!



https://t.me/Galajayinyolu
Forwarded from اتچ بات
🔴 اشکال در قوانین ماست

🖌 عیسی نظری سردبیر نویدآذربایجان

▪️سوئد کشوری است که تمام انسانها آرزوی رسیدن به آن را دارند چه کمونیست باشند و چه سرمایه دار
در سالن شهرداری یکی از شهر هایش
با یک روزنامه نگار با وساطت یک کاشانی صحبت می کردم
▪️از ایشان پرسیدم شما در برابر والی ها، روسای جمهور و یا لیدرهای حزبی و دولتی از چه می ترسید؟
جواب داد : متوجه نشدم
▪️گفتم مثلا از دولتی های خود از کدام
مقام می ترسید؟
گفت : چرا باید بترسیم
گفتم منظورم ترس قانونی است بگذار توضیح بدهم مثلا برای نماینده مجلس و یا استاندار خود تهمت و افترا زدید و
آشکارا گفتید مثلا نماینده شهر و یا والی
شهر دزد و قالتاق و شارلاتان و بی ناموس تشریف دارند.
▪️گفت آهان متوجه شدم
بگذار من توضیح بدهم در سوئد ،من به عنوان روزنامه نگار و یا شهروند به هر کس تهمت و افترا بزنم نمی تواند
از من شکایت بکند اگر از بودجه دولتی حقوق می گیرد یعنی اگر من به رئیس شورا و یا رئیس جمهور تهمت بزنم
او حق شکایت ندارد او حق دارد از مقام خود استعفا بدهد
▪️اما اگر شهروند باشد و خودش هم دزد باشد و در دادگاه محکوم شده باشد
من به او دزد بگویم حق شکایت دارد
و من محکوم می شوم .
▪️قانون میگوید او دزدی کرده و مجازات شده تو چرا به حیثیت لطمه دیده او در جامعه ضربه می زنی.
اما در مورد اول قانون می گوید
نترس بگو ، دزد هم نباشد تو می توانی
برای رئیس شورا برای عضو شورا و نماینده و یا کاندید و استاندار و بالاتر
دزد بگویی اگر برای غیر دزدش نتوانی
دزد بگویی برای دزدش اصلا نمی توانی
و این دولت و قدرت را فاسد می کند
و دیدم درست نقطه مخالف قوانین ما است آنها بدین جهت پیشرفت کرده اند
من نه نویسنده خوئی و نه رئیس شورای
خوی را نمی شناسم اما اصول حکمرانی
و اصول مبارزه با فساد دولتی این است
▪️اگر استاندار شهریاری و یا رئیس شورای شهرستان خوی از نقد و منتقد ناراحت
می شوند درب خروج باز است
اما من شهروند هستم محکوم به زندگی در این هیبت .
گر در خانه کس است
یک حرف بس است
@navidazerbaijan
🔴 پرستش انسان
نکبت تاریخ انسانیت است !

🖌عیسی نظری روزنامه نگار

🔹برتراند راسل جمله ای دارد که من در جوانی یعنی همان دهه پنجاه آن را خوانده بودم ، اما افکار شریعتی که
بارها به گوشمان داد زده بود ، تمامی فیلسوفان مساوی پفی.. های تاریخ هستند ، مرا از توجه به آن باز داشته بود .
او گفته بود که اگر گاو هم باشی ، و در موقعیت مناسب قرار بگیری ، کسانی پیدا می شوند که تو را ستایش کنند .
روزی روزگاری به شرق اسیا گذرم افتاد ،
ای دل غافل ، گاو باشی چیه ، خود شخص شخیص گاو پرستیده می شود !
گاو که خوبه ، چشمی دارد و گوشی ، شاخی دارد و دهانی ، موئی دارد و پیشانی و پا و دم و .......
یک تکه چوب را تراشیده و اونو پرستش می کند .
🔹 در هزاره سوم دنیا ، در ژاپن پیشرفته و آمریکا را پس زده ، اعضای مگوی بدن انسان را می پرستد ، مجسمه
و پیکر آن عضو را ، عکس و تصویر ان را
بر چشم می گذارد و بر گرد مجسمه ان
میگردد و قربان صدقه می رود .
این شاهان دماغ خود را زیاد بالا نگیرند ،
عکس و مجسمه و پیکر خود را زیاد به رخ نکشند ، در شرق اسیا بدترین عضو
بدن را که من قادر به نام بردن آن نیستم
قدیمی ترین و پی گیر ترین گروه ها می پرستند !
حالا بگذریم از چوب و حیوان و موش و اعضای بدن در همین پیش چشم خودمان در هزاره سوم در همین همسایگی خودمان ، قذافی و صدام و چاوشسکو .....
پرستیده می شدند !
🔹مورد پرستش قرار گرفتن ، هیچگونه مزیتی برای یک ساخته شده ، آفریده شده ندارد ، بدانید که به قول راسل
فقط در موقعیت مناسبی قرار گرفته است !
حالا مقایسه کنید با خدایان کوچولو و ساخته های دست بشر طماع و منفعت طلب ، فرصت طلب ، کوچولوهای خرده بورژوازی ، که برای یک شام و نهار می تواند دوست خود را بدرد ، اگر جائی به منافع شخصی او لطمه ای بخورد ، کل منافع یک ملتی را داغون می کند !
و البته ممکن است ببخشد ولی فراموش
نمی کند !
🔹بعضی ها یک ریال خود را فراموش نمی کنند ، ولی به خاطر همان یک ریال می توانند ، قتل و عام کنندگان انسان ها را ببخشند حتی اگر پدر و مادر شان باشد.
اقایان مسئولین نه پرستیده شدن شما و نه پرستندگان شما روی هم همان ریال می ارزید !
پس به بقیه انسان ها که شما را نمی پرستند ، به دیده تحقیر نگاه نکنید ، ان ها انسان هائی هستند که هم می توانستند ، پرستیده شوند و هم می توانستند به پرستند و دقیق مثل شما شوند !
شاید به عمد در موقعیت مناسب خودشان را قرار ندادند ، نخواستند ، آخر
پرستیده شدن توسط معدودی مالخور و مالخر به چه می ارزد ؟
@navidazerbaijan
چه کسی گوسفندان پدرم را دزدیده است ⁉️

* : من ،تو، او، ما ،شما، ایشان ...!؟*

سال ۱۳۹۲ پدرم را تشویق نمودیم که به علت کهولت سن گوسفندان خود را فروخته و پول آن را نزد بانک سپرده بلند مدت بگذارد. تعداد چهل راس دام به قیمت روز هر راس دویست هزار تومان. کل پول حاصل از فروش مبلغ هشت میلیون شد که آن را نزد یکی از بانک ها سپرده بلند مدت با سود تقریبی بیست درصد سپرده نمود .
طی هشت سال گذشته حدود دوازده میلیون و هشتصد سود گرفته که با جمع سپرده خودش بیست میلیون و هشتصد می شود .
حالا پدرم تا حدودی دچار کهولت سن شده و ایراد گرفته که من سود نمی خواهم لطفا گوسفندانم را پس بدهید !!؟.
با کل پول حاصل از سپرده خودش و سود حاصل ما فقط حداکثر پنج راس گوسفند می توانیم برایش خریداری کنیم .
یعنی تعداد ۳۵ راس گوسفند کم میاریم .
این موضوع فرزندان را دچار چالش عجیبی نموده و خواستار به کار گرفته شدن بهترین کارآگاهان پلیسی شده اند که دزد آن تعداد ۳۵ راس گوسفند را مشخص نماید و یک قاضی عادل و آگاه نیز حکم عادلانه صادر نموده و علاوه بر تعداد ۳۵ راس گوسفند سود حاصل از شیر و پشم و زاد و ولد آن را محاسبه و به پدر برگرداند و اگر نه پدر به فرزندان شک نموده و آنها را دزد گوسفندان خود قلمداد خواهد نمود !!!؟.

لذا از حاذق ترین کارآگاهان حوزه اقتصاد و عادل ترین قضات حاضر در کشور خواهشمند است این موضوع را مورد بررسی و این مرد پیر کم شنوا را به حقوق خویش برسانند .

⭕️ براستی چه کسی گوسفندان پدرم را دزدیده است ؟؟؟!!



به کانال گله جه گین یولو بپیوندید🔰🔰


https://t.me/Galajayinyolu
Forwarded from اتچ بات
🔴حق و ناحق ، خوب و بد
دو مقوله نیست !

🖌عیسی نظری روزنامه نگار - حقوقدان

▪️در تاریخ ثبت است که داوینچی برای
مدل های تابلوی شام آخر دنبال انسان ها
بود ، تمام مدل ها را کشیده بود و تنها
دو مدل را نیافته بود !
مدل حضرت عیسی مسیح و مدل یهودا
خائن و لو دهنده حضرت در آخرین شام
مسیح ، شام آخر !
روزی وارد کلیسائی شد و شیفته صورت
زیبای پسری که در گروه کر کلیسا آواز
می خواند .
احساس کرد که این پسر مدل مناسبی
برای صورت حضرت عیسی است ،
آن پسر را به کارگاه خود خواند و او را
مدل صورت مسیح پسر خدا نمود ،
سه سال گذشت ولی در این مدت نتوانسته بود ، مدل مناسبی برای یهودا
پیدا کند ، یهودا درست باید نقطه
مقابل عیسی باشد ، نباید بهره ای از
زیبائی مسیح و اخلاق و رفتار او داشته
باشد ، باید زشت رو و بدون ارزش اخلاقی و رفتاری باشد .
▪️کشیش های سفارش دهنده تابلوی شام آخر ، داوینچی را تحت فشار گذاشته بودند و تقاضای اتمام تابلو را داشتند ،
داوینچی دربدر دنبال کسی بود که بتواند از او به عنوان مدل یهودا استفاده
کند .
از قضا روزی از کوچه ای عبور می کرد
که متوجه مردی معتاد و الکلی شد ،
مست کرده و در جوی افتاده بود ، صورتی زشت و با زخم های کهنه که
شرارت و بدی از سرو رویش می بارید
دقیقا نشاندهنده وقاحتی که برای
خیانت لازم بود ، که هم بتواند در بین
یاران عیسی شام بخورد و هم بتواند ،
او را لو داده و به سوی صلیب روانه کند !
▪️داوینچی دستور داد که او را به محل
رسم تابلوی شام آخر بیاورند و او را
مدل صورت یهودا قرار داد !
وقتی کار داوینچی تمام شد ، مستی
هم از چهره یهودا رخت بر بسته بود ،
یهودا به تابلو نگریست و تبسمی کرد
و گفت :
من یکبار هم این تابلو را دیده بودم !
داوینچی خندید و گفت :
چنین چیزی ممکن نیست ، غیر از من و
مدل هایم کسی این تابلو را ندیده است .
یهودا گفت :
اما من دیده ام ، حدود سه سال پیش
بود ، آن موقع خواننده گروه کر کلیسا
بودم ، وضع ام خوب بود ، هنوز معتاد
نشده بودم ، مدل صورت عیسی شدم
این صورت عیسی مسیح از صورت
من نقش گرفت !
▪️انسان خوب و بد بی معنی است ، باید شرایط زمان و مکان دست به دست
هم بدهد و انسان را نقش بدهد !
صورت عیسی مسیح و یهودای خائن
در اصل یکی بیش نیست !
آن که در زمانی جان می بخشد ، در
موقعیت دیگری جان می گیرد !
آنکه نان می دهد در وقت دیگر
نان می گیرد !
کسانی که هنوز بین خوب و بد مرزی
قائل می شوند ، بین حق و ناحق دوگانگی می پندارند ، در اصل فهم شان
از انسان و حیات مخدوش است ،
در اصل فریب در اینجا تعیین کننده است !
@navidazerbaijan