(تاریخ جامع ایران ،ج۱ ، مرکز دایره المعارف اسلامی ، ۱۳۹۳، ص ۲۳) .
با نگاه به محتوای پنچ جلد کتاب مربوط به دوره باستان ، نه تنها تفاوتی در نوع دید ویا موضوع نخواهید یافت ، بلکه داربست و گزینش مطالب به قدری تنگ نظرانه و حتی مغرضانه است که بنده شخصا به نویسندگان و مورخان کمبریج رشک و حسد می برم .برای درک نوع نگاه نویسندگان آن کافیست به ناظران و مشاوران فکری آن در همان ابتدای فهرست بندی نظری بیندازیم این مشاوران چه کسانی بودند ؟ ایرج افشار فرزند محمود افشار ، عنایت الله رضا، شرف الدین خراسانی، فتح الله مجتبایی، سید جواد طباطبایی ( همان ،فهرست بندی )
این افراد چه کسانی هستند ، همان کسانی که تئوری ایرانشهری را برای این کشور تجویز می کنند خصوصا جناب طباطبایی که واقعا گل سرسبد این مجموعه محسوب می شود.و یا مرحوم ایرج افشار ،که فحش های پدرش برای ترکان را کافی نمی داند . اما برای آنکه نشان دهم بنده طبق قولی که دادم از حیطه علم خارج نشوم نگاهی کوتاه به برخی صفحات آن می اندازیم تا ببینیم تاریخ باستان این کتاب چه مطالب متنوعی برای ما به ارمغان آورده است .در همان ابتدای کتاب جناب بروجردی مطلبی را از مجموعه کتاب ترسیم می کند ،که موئید ادعای این جانب در مقاله قبلی ام می باشد آقای بروجردی می گوید : مرادم از ایران البته ایرانی جهانی است که پهنه ای از مرزهای ترکستان چین ،تا کرانه های از مدیترانه که وجهه نظر اثر حاضر مخصوصا در تاریخ سیاسی و فرهنگی بوده است. (همان ، ص ۲۴) روشن است که آنچه جناب بروجردی در صدد القا تاریخ این کشور است ،با آنچه که جناب طباطبایی در ادعای خود مطرح می کند مو نمی زند ، زیرا ایشان نیز عراق و افغانستان و پاکستان و کشورهای آسیای میانه، و قفقاز را کشور نمی داند و فرهنگ و تاریخ آنها را در ایران خلاصه می کند. در محتوای اثر وقتی ما به ورود آریایی ها به ایران نگاه می کنیم ،علی رغم اینکه ورود آریایی ها به ایران به هزاره اول،هفتصد سال قبل از میلاد می گردد ،اما مولفان اثر سعی دارند آن را به هزاره دوم قبل از میلاد برسانند( همان ص۴۴۷ و ۴۴۸) تا بتوانند به برخی ابهاماتی که در تاریخ باستان با آن مواجه هستند، به زعم خود حل و فصل کنند.آنها با مصادره کردن ، سرمتی ها ،ساکاها و کیمیرها به اقوام هند و ایرانی موجودیت خود را در منطقه توجیه می کنند در این باره می گویند : وجود اشتراکات فرهنگی سرمت ها ، با اقوام سکایی و دیگر ایرانیان ساکن آسیای میانه را اثبات می کند(همان ص ۴۰)،و در ادامه کنکاش تاریخی. ساکا ها نیز جزو اقوام ایرانی محسوب می گردد . با این حال از آنجائیکه ثبوت گزاره های تاریخی محتاج ادله کافی و معتبر است مولف یا مولفان دچار سردر گمی شده و به سخنان ضد و نقیض روی می آورد ، به این صورت که گرچه می گوید ایرانی بودن آنها به ثبوت رسیده اما هنوز یک سطر نگذشته می گوید نمی توان ایرانی بودن آنها را قطعی دانست ( همان ص۴۰).ممکن برخی چنین مطالبی را حمل بر بی طرفی مورخ به حساب آورند اما اگر به شکلی منطقی به قضیه نگاه کنیم ،مولف درصدد القا یک گزاره است تا کشف حقیقت.نتیجه منطقی این القا این است،« فعلا آنها ایرانی هستندو همین برای ما کافی است».در مورد حضور مادها در شمال غربی ایران نیز باز ما شاهد تکرار همین سیاق هستیم. کتاب ادعا می کند که مادها اقوام آریایی هستند و در اوایل هزاره اول یعنی تقریبا نهصد سال پیش از میلاد وارد ایران شدند وچهارصد سال طول کشید تا انها بر منطقه تسلط یابند ( همان ص۴۰) اما این گفته ها سندی را ارائه نمیدهد ، بدتر از آن معلوم نیست این بومیان ساکن چگونه تحت تسلط مادها در آمدند ،و اگر آمده اند کجا رفتند ؟ لذا از کش دادن مطلب خودداری می کند ولااقل به سخنان هرودوت مبنی بر اتحادیه قبایل ماد اشاره نمی کند وبه اقوام غیر آریایی که اتفاقا در این اتحادیه اکثریت را تشکیل می دهند اشاره نمی کند.در مورد کوروش مدعی است که کوروش بعد از مرگ کمبوجیه به تخت شاهی نشسته بود و شاه انزان بود،(همان ص۴۲ ،۴۷۸)این ادعا را فقط خود کوروش می توانست بگوید زیرا منابع تاریخی که هرودوت و کتزیاس هستند مطلب را به این شکل نگفته اند،کتزیاس کوروش را یک دزد راهزن معرفی می کند و هرودوت نیز زندگی کوروش تا دوره جوانی را درخانه یک شبان بیان نموده است.اما مولف می گوید :«همزمان که آستیاک در کاخ شاهی نشسته بود کوروش نیز در مسند پدرش به عنوان شاه پارسیان جلوس کرده بود(همان۴۳ و ۴۷۸)جالب است که در جنگ بین پارسیان ومادها از دوازده قبیله فارسی تنها سه قبیله به روایت هرودوت از کوروش حمایت کردند ( همان ص ۴۸۸ ).اما مولف (یامولفان )، به قدری در تعصب نژادی غرق است که حتی اشاره ای به خیانت وزیر آستیاک نمی کند ودلایل شکست مادها را نتیجه قساوت آستیاک قلمداد می کند،اما دلایل امتناع پارسیان دراطاعت از کوروش را بر نمی شمارد،چرا ؟ادامه دارد
بهنام کیانی اجیرلی
@Galajayinyolu
با نگاه به محتوای پنچ جلد کتاب مربوط به دوره باستان ، نه تنها تفاوتی در نوع دید ویا موضوع نخواهید یافت ، بلکه داربست و گزینش مطالب به قدری تنگ نظرانه و حتی مغرضانه است که بنده شخصا به نویسندگان و مورخان کمبریج رشک و حسد می برم .برای درک نوع نگاه نویسندگان آن کافیست به ناظران و مشاوران فکری آن در همان ابتدای فهرست بندی نظری بیندازیم این مشاوران چه کسانی بودند ؟ ایرج افشار فرزند محمود افشار ، عنایت الله رضا، شرف الدین خراسانی، فتح الله مجتبایی، سید جواد طباطبایی ( همان ،فهرست بندی )
این افراد چه کسانی هستند ، همان کسانی که تئوری ایرانشهری را برای این کشور تجویز می کنند خصوصا جناب طباطبایی که واقعا گل سرسبد این مجموعه محسوب می شود.و یا مرحوم ایرج افشار ،که فحش های پدرش برای ترکان را کافی نمی داند . اما برای آنکه نشان دهم بنده طبق قولی که دادم از حیطه علم خارج نشوم نگاهی کوتاه به برخی صفحات آن می اندازیم تا ببینیم تاریخ باستان این کتاب چه مطالب متنوعی برای ما به ارمغان آورده است .در همان ابتدای کتاب جناب بروجردی مطلبی را از مجموعه کتاب ترسیم می کند ،که موئید ادعای این جانب در مقاله قبلی ام می باشد آقای بروجردی می گوید : مرادم از ایران البته ایرانی جهانی است که پهنه ای از مرزهای ترکستان چین ،تا کرانه های از مدیترانه که وجهه نظر اثر حاضر مخصوصا در تاریخ سیاسی و فرهنگی بوده است. (همان ، ص ۲۴) روشن است که آنچه جناب بروجردی در صدد القا تاریخ این کشور است ،با آنچه که جناب طباطبایی در ادعای خود مطرح می کند مو نمی زند ، زیرا ایشان نیز عراق و افغانستان و پاکستان و کشورهای آسیای میانه، و قفقاز را کشور نمی داند و فرهنگ و تاریخ آنها را در ایران خلاصه می کند. در محتوای اثر وقتی ما به ورود آریایی ها به ایران نگاه می کنیم ،علی رغم اینکه ورود آریایی ها به ایران به هزاره اول،هفتصد سال قبل از میلاد می گردد ،اما مولفان اثر سعی دارند آن را به هزاره دوم قبل از میلاد برسانند( همان ص۴۴۷ و ۴۴۸) تا بتوانند به برخی ابهاماتی که در تاریخ باستان با آن مواجه هستند، به زعم خود حل و فصل کنند.آنها با مصادره کردن ، سرمتی ها ،ساکاها و کیمیرها به اقوام هند و ایرانی موجودیت خود را در منطقه توجیه می کنند در این باره می گویند : وجود اشتراکات فرهنگی سرمت ها ، با اقوام سکایی و دیگر ایرانیان ساکن آسیای میانه را اثبات می کند(همان ص ۴۰)،و در ادامه کنکاش تاریخی. ساکا ها نیز جزو اقوام ایرانی محسوب می گردد . با این حال از آنجائیکه ثبوت گزاره های تاریخی محتاج ادله کافی و معتبر است مولف یا مولفان دچار سردر گمی شده و به سخنان ضد و نقیض روی می آورد ، به این صورت که گرچه می گوید ایرانی بودن آنها به ثبوت رسیده اما هنوز یک سطر نگذشته می گوید نمی توان ایرانی بودن آنها را قطعی دانست ( همان ص۴۰).ممکن برخی چنین مطالبی را حمل بر بی طرفی مورخ به حساب آورند اما اگر به شکلی منطقی به قضیه نگاه کنیم ،مولف درصدد القا یک گزاره است تا کشف حقیقت.نتیجه منطقی این القا این است،« فعلا آنها ایرانی هستندو همین برای ما کافی است».در مورد حضور مادها در شمال غربی ایران نیز باز ما شاهد تکرار همین سیاق هستیم. کتاب ادعا می کند که مادها اقوام آریایی هستند و در اوایل هزاره اول یعنی تقریبا نهصد سال پیش از میلاد وارد ایران شدند وچهارصد سال طول کشید تا انها بر منطقه تسلط یابند ( همان ص۴۰) اما این گفته ها سندی را ارائه نمیدهد ، بدتر از آن معلوم نیست این بومیان ساکن چگونه تحت تسلط مادها در آمدند ،و اگر آمده اند کجا رفتند ؟ لذا از کش دادن مطلب خودداری می کند ولااقل به سخنان هرودوت مبنی بر اتحادیه قبایل ماد اشاره نمی کند وبه اقوام غیر آریایی که اتفاقا در این اتحادیه اکثریت را تشکیل می دهند اشاره نمی کند.در مورد کوروش مدعی است که کوروش بعد از مرگ کمبوجیه به تخت شاهی نشسته بود و شاه انزان بود،(همان ص۴۲ ،۴۷۸)این ادعا را فقط خود کوروش می توانست بگوید زیرا منابع تاریخی که هرودوت و کتزیاس هستند مطلب را به این شکل نگفته اند،کتزیاس کوروش را یک دزد راهزن معرفی می کند و هرودوت نیز زندگی کوروش تا دوره جوانی را درخانه یک شبان بیان نموده است.اما مولف می گوید :«همزمان که آستیاک در کاخ شاهی نشسته بود کوروش نیز در مسند پدرش به عنوان شاه پارسیان جلوس کرده بود(همان۴۳ و ۴۷۸)جالب است که در جنگ بین پارسیان ومادها از دوازده قبیله فارسی تنها سه قبیله به روایت هرودوت از کوروش حمایت کردند ( همان ص ۴۸۸ ).اما مولف (یامولفان )، به قدری در تعصب نژادی غرق است که حتی اشاره ای به خیانت وزیر آستیاک نمی کند ودلایل شکست مادها را نتیجه قساوت آستیاک قلمداد می کند،اما دلایل امتناع پارسیان دراطاعت از کوروش را بر نمی شمارد،چرا ؟ادامه دارد
بهنام کیانی اجیرلی
@Galajayinyolu
یوْلو Gәlәcәğin Yolu (راه آینده)گلهجهگین pinned ««محمود احمدی نژاد» بخواب که «حسن روحانی» بیدار است طاهر نقوی⬇️⬇️⬇️ حفظ حرمت و دفاع ازدکتر حسن روحانی به خاطر جایگاه سیاسی ایشان بر شهروندان ایرانی واجب است آنهم در شرایط کنونی کشور که درگیر تحریم های شدید اقتصادی و سیاسی خارجی هست... البته هر شهروند…»
«خواب عمیق اصلاحات، و افولِ نسل طلاییِ رأیدهندگان»
مهدی تدینی⬇️⬇️⬇️
تنها کافی است آخرین مصاحبۀ سعید حجاریان را با دقت بخوانیم تا ببینیم اصلاحطلبان و جریان موسوم به اصلاحات چقدر با چیزهایی چون «برنامهریزی»، «هدفمندی»، «بلندنظری» و «انسجام» و حتا «پاسخگویی» بیگانهاند. همیشه میتوان به منتقدانِ اصلاحطلبان این ایراد را گرفت که «دیوار کوتاه پیدا کردهاند»، به این معنا که نقد کردن اصلاحطلبان و تاختن به آنها هیچ هزینهای ندارد. با این منطق حتا میتوان منتقدان اصلاحطلبان را در موضع اخلاقیِ مشکوک قرار داد. اما جریانی که مدعی است در پی بسط دموکراسی است باید بداند که نقدپذیری و نقد شدن عمیقترین ریشۀ دموکراسی است.
نقدهایی که مدتها پیش منتقدان در مورد اصلاحطلبان مطرح میکردند حالا از زبان بزرگان و پیشگامان اصلاحات بیان میشود. اما چرا تئوریپردازان اصلاحات باید جزء آخرین نفرهایی باشند که این نقدها به ذهنشان میرسد؟ حجاریان گفته است: «شاید بهتر بود... سرنوشت اصلاحات را به دولت روحانی گره نمیزدیم». آیا امروز برای فهمیدن این نکتۀ اساسی خیلی دیر نیست؟ اصلاحطلبان تازه یادشان افتاده است که هیچ ابزاری برای پیگیری مطالبات خود در دولت ندارند و اصلاً ـ به قول حجاریان ـ «دولت [یعنی روحانی] اساساً عقدی با اصلاحطلبان منعقد نکرد که بخواهد از آن عبور کند». این حرف یعنی اصلاحطلبان بدون هیچ پشتوانهای برای پیگیری مطالبات خود، مردم را دعوت کردهاند به روحانی رأی دهند.
آقای حجاریان نقدهای عمیقی مطرح میکند اما نتیجهای نامعقول میگیرد که با کل حرفهای خودش تناقض دارد. او میگوید:
«...زمانی که عرصه بر اصلاحات تنگ میشود «مردم به گزینههای دیگر فکر کنند، اما من معتقدم ریزش جدی از سمت اصولگرایان به سمت جریان اصلاحات خواهد بود، کمااینکه تاکنون اینگونه شده است؛ پس از ظرف اصلاحات چیزی کم نمیشود.»
نه، این طور نیست! ظرف اصلاحات روزبهروز خالیتر میشود. بزرگترین بازندۀ سیاسیِ امروز ایران اصلاحطلبانند. وقت آن رسیده که آنها حداقل حرفهای خودشان را جدی بگیرند و ببینند چطور با بازی نابجا و پرایراد خود آچمس شدهاند. با دو سه کیشِ دیگر مات خواهند شد. آرایش سیاسی و مناسبات اجتماعی هرگز به نفع آنها نیست و خودشان هم چنان دچار واقعیتگریزی، گسست، بیبرنامگی و توئیتبازیاند که بعید است تدبیر مفیدی برای نجات اصلاحطلبی در ایران بیابند. آینده هر چه باشد، بسیار بعید است اصلاحطلبان و اصلاحطلبی دیگر نقشی در آن داشته باشند.
مردمی که پای صندوقهای رأی میروند چه در ایران و چه در جاهای دیگر دنیا نه تحلیلگرانی چیرهدستند و نه فیلسوفانی دوراندیش. نفس دموکراسی چنین است که آدمها را درگیر تحلیلهای روزمره میکند. بعید میدانم دیگر هیچگاه نسلی فهیمتر، صبورتر و فرهیختهتر از نسلِ رأیدهندگانِ 84 تا 96 در آینده در ایران وجود داشته باشد. این نسل طلایی روبهافول است. جامعۀ ما به لحاظ فرهنگی دیگر رشدی نخواهد کرد و از این پس دائم روبهزوال خواهیم بود. پس اگر با وجود این نسل طلاییِ رأیدهندگان، احمدینژاد ظهور کرد، در آینده هم سرنوشتی بهتر این در انتظارمان نیست. و قطعاً یکی از مقصران اصلی این نسلسوزی اصلاحطلبانند...
در پایان بندهایی از صحبتهای حجاریان را بخوانید:
▪️«ما اگر میدانستیم از جانب نیروهای تمامیتخواه این همه سنگ پیش پای روحانی خواهد افتاد و از آنسو، دولت دست راستی مانند ترامپ بر سر کار خواهد آمد، شاید بهتر بود اساسا عطای انتخابات را به لقایش میبخشیدیم و سرنوشت اصلاحات را به دولت روحانی گره نمیزدیم».
▪️«... پروژه اصلی دولت برجام بود. در آن پروژه دیپلماسی نقش اول را ایفا میکرد و فیالواقع پروژهای الیتیستی (نخبهمحور) بود که به مردم احتیاج نداشت؛ بنابراین از ابتدا دولتِ خودتدبیرکرده را نیازی به اصلاحات نبود و بهکارگرفتن دو، سه وزیر اصلاحطلب در امور خدماتی برای کابینه کفایت میکرد.»
▪️«دولت اساسا عقدی با اصلاحطلبان منعقد نکرد که بخواهد از آن عبور کند؛ یعنی در سال ۹۲، بهقدری فرصت کم بود که اصلاحطلبان با دولت بر سر موضوعات خاص به ائتلاف نپرداختند و از این گذشته، روحانی برنامه ائتلافی نداشت؛ اما بخشی از شعارهای روحانی برآوردهکردن خواستههای اصلاحطلبان هم بود که به هیچیک از آنها وفادار نماند و بههمیندلیل شاید بتوان گفت: خودش از خودش عبور کرده است.»
#پاره_نوشته، #حجاریان، #اصلاحات
به کانال تحلیلی و سیاسی گله جه گین یولو بپیوندید⬇️⬇️⬇️⬇️👇👇👇👇👇👇
@Galajayinyolu
مهدی تدینی⬇️⬇️⬇️
تنها کافی است آخرین مصاحبۀ سعید حجاریان را با دقت بخوانیم تا ببینیم اصلاحطلبان و جریان موسوم به اصلاحات چقدر با چیزهایی چون «برنامهریزی»، «هدفمندی»، «بلندنظری» و «انسجام» و حتا «پاسخگویی» بیگانهاند. همیشه میتوان به منتقدانِ اصلاحطلبان این ایراد را گرفت که «دیوار کوتاه پیدا کردهاند»، به این معنا که نقد کردن اصلاحطلبان و تاختن به آنها هیچ هزینهای ندارد. با این منطق حتا میتوان منتقدان اصلاحطلبان را در موضع اخلاقیِ مشکوک قرار داد. اما جریانی که مدعی است در پی بسط دموکراسی است باید بداند که نقدپذیری و نقد شدن عمیقترین ریشۀ دموکراسی است.
نقدهایی که مدتها پیش منتقدان در مورد اصلاحطلبان مطرح میکردند حالا از زبان بزرگان و پیشگامان اصلاحات بیان میشود. اما چرا تئوریپردازان اصلاحات باید جزء آخرین نفرهایی باشند که این نقدها به ذهنشان میرسد؟ حجاریان گفته است: «شاید بهتر بود... سرنوشت اصلاحات را به دولت روحانی گره نمیزدیم». آیا امروز برای فهمیدن این نکتۀ اساسی خیلی دیر نیست؟ اصلاحطلبان تازه یادشان افتاده است که هیچ ابزاری برای پیگیری مطالبات خود در دولت ندارند و اصلاً ـ به قول حجاریان ـ «دولت [یعنی روحانی] اساساً عقدی با اصلاحطلبان منعقد نکرد که بخواهد از آن عبور کند». این حرف یعنی اصلاحطلبان بدون هیچ پشتوانهای برای پیگیری مطالبات خود، مردم را دعوت کردهاند به روحانی رأی دهند.
آقای حجاریان نقدهای عمیقی مطرح میکند اما نتیجهای نامعقول میگیرد که با کل حرفهای خودش تناقض دارد. او میگوید:
«...زمانی که عرصه بر اصلاحات تنگ میشود «مردم به گزینههای دیگر فکر کنند، اما من معتقدم ریزش جدی از سمت اصولگرایان به سمت جریان اصلاحات خواهد بود، کمااینکه تاکنون اینگونه شده است؛ پس از ظرف اصلاحات چیزی کم نمیشود.»
نه، این طور نیست! ظرف اصلاحات روزبهروز خالیتر میشود. بزرگترین بازندۀ سیاسیِ امروز ایران اصلاحطلبانند. وقت آن رسیده که آنها حداقل حرفهای خودشان را جدی بگیرند و ببینند چطور با بازی نابجا و پرایراد خود آچمس شدهاند. با دو سه کیشِ دیگر مات خواهند شد. آرایش سیاسی و مناسبات اجتماعی هرگز به نفع آنها نیست و خودشان هم چنان دچار واقعیتگریزی، گسست، بیبرنامگی و توئیتبازیاند که بعید است تدبیر مفیدی برای نجات اصلاحطلبی در ایران بیابند. آینده هر چه باشد، بسیار بعید است اصلاحطلبان و اصلاحطلبی دیگر نقشی در آن داشته باشند.
مردمی که پای صندوقهای رأی میروند چه در ایران و چه در جاهای دیگر دنیا نه تحلیلگرانی چیرهدستند و نه فیلسوفانی دوراندیش. نفس دموکراسی چنین است که آدمها را درگیر تحلیلهای روزمره میکند. بعید میدانم دیگر هیچگاه نسلی فهیمتر، صبورتر و فرهیختهتر از نسلِ رأیدهندگانِ 84 تا 96 در آینده در ایران وجود داشته باشد. این نسل طلایی روبهافول است. جامعۀ ما به لحاظ فرهنگی دیگر رشدی نخواهد کرد و از این پس دائم روبهزوال خواهیم بود. پس اگر با وجود این نسل طلاییِ رأیدهندگان، احمدینژاد ظهور کرد، در آینده هم سرنوشتی بهتر این در انتظارمان نیست. و قطعاً یکی از مقصران اصلی این نسلسوزی اصلاحطلبانند...
در پایان بندهایی از صحبتهای حجاریان را بخوانید:
▪️«ما اگر میدانستیم از جانب نیروهای تمامیتخواه این همه سنگ پیش پای روحانی خواهد افتاد و از آنسو، دولت دست راستی مانند ترامپ بر سر کار خواهد آمد، شاید بهتر بود اساسا عطای انتخابات را به لقایش میبخشیدیم و سرنوشت اصلاحات را به دولت روحانی گره نمیزدیم».
▪️«... پروژه اصلی دولت برجام بود. در آن پروژه دیپلماسی نقش اول را ایفا میکرد و فیالواقع پروژهای الیتیستی (نخبهمحور) بود که به مردم احتیاج نداشت؛ بنابراین از ابتدا دولتِ خودتدبیرکرده را نیازی به اصلاحات نبود و بهکارگرفتن دو، سه وزیر اصلاحطلب در امور خدماتی برای کابینه کفایت میکرد.»
▪️«دولت اساسا عقدی با اصلاحطلبان منعقد نکرد که بخواهد از آن عبور کند؛ یعنی در سال ۹۲، بهقدری فرصت کم بود که اصلاحطلبان با دولت بر سر موضوعات خاص به ائتلاف نپرداختند و از این گذشته، روحانی برنامه ائتلافی نداشت؛ اما بخشی از شعارهای روحانی برآوردهکردن خواستههای اصلاحطلبان هم بود که به هیچیک از آنها وفادار نماند و بههمیندلیل شاید بتوان گفت: خودش از خودش عبور کرده است.»
#پاره_نوشته، #حجاریان، #اصلاحات
به کانال تحلیلی و سیاسی گله جه گین یولو بپیوندید⬇️⬇️⬇️⬇️👇👇👇👇👇👇
@Galajayinyolu
مارک «تازه واردی» بهانهای برای انکار حقوق جمعی
ابراهیم ساوالان⬇️⬇️⬇️
ترکها یکی از دو گروه بزرگ جمعیتی
استان گیلان و از اصلیترین سازندگان آن استانند. سازندگانی بیادعایی که سهم آنها از نهادهای اجتماعی-فرهنگی آن استان صفر مطلق است. حتی یک دقیقه از برنامههای شبکه استانی گیلان به هویت و فرهنگ ترکهای آن استان اختصاص داده نمیشود. هر سال از شمار نهادهای مدنی و فرهنگی ترکی آن استان کاسته میشود.هفتهنامه یا ماهنامهای که بخشی از آن به زبان ترکی باشد در آن استان منتشر نمیشود.
نهادهای دولتی حین معرفی گروههای زبانی استان از گیلکی، تاتی، تالشی و لری یاد کرده و سخنی از ترکی به میان نمی آورند و هرگاه که از سر ناچاری مجبور به معرفی آنها میشوند حضور آنها را تنها به آستارا و شمال طالش محدود کرده و با عبارتهایی تحقیرآمیز مانند «اندک تازه واردانی اخیراً در استان استقرار یافتهاند که ماهیگیران و بازرگانان ترک سواحل آستارا و کارمندان فارس ادارت دولتی از آنها هستند» میخواهد با زدن مارک تازه واردی، انکار حقوق جمعی آنها مشروع جلوه دهد.
امروزه حتی در نهادهای دولتی شهرهایی که همه جمعیت آن را ترکها تشکیل میدهند دیگر نه خاطرهای از بهزاد بهزادی لغتنامه نویس برجای مانده نه یادی از سیدآغا عونالهی تاریخ پژوه . نه کسی در رثای فریدون ابراهیمی ناله میکند و نه کسی لذت خواندن اشعار سهراب طاهر را تجربه میکند. با گذشت یازده سال از درگذشت وجیهالله رمضانی؛ شاعر ترک انزلی دیگر در جلسات ادبی انجمنهای اداره ارشاد آن شهرستان مجالی به اشعار ترکی نمیدهند.
البته که حساب غیرترکهای آن استان از تبعیض کنندگان و انحصارگران حکومتی و مسئولان فرهنگی دنبالهرو سیاستهای مرکز جداست. آنها به دور از هیاهوی حکومت قدر و حرمت همسایههای ترک خود را میدانند. بارها هنگام گفتگو با غیر ترکهای گیلان از آنها شنیدهام که سختترین کارهای این استان برعهده ترکها بوده است و ترکها با سختکوشی و لیاقت از عهده کارها برآمدهاند. برای مثال هرگاه که در خصوص زیبایی لاهیجان نسبت به سایر شهرها صحبت میشود همان غیرترکها میگویند که چون همیشه شهرداران و مهندسان شهرسازی لاهیجان از ترکها بودهاند لاهیجان فضای زیباتری دارد.
این باور عمومی نشانگر گوشهای از واقعیتهاست. تنها در کارنامه استاد محدعلی آیریان؛ یکی از طراحان و معماران ترک فضای شهری لاهیجان، اجرای آبشار مصنوعی شیطان کوه لاهیجان، پارک دوقلوی آستانه اشرفیه، پارک ماسوله، محوطه سازی آرامگاه شیخ زاهد گیلانی و آرامگاه کاشف السلطنه و مرمت گرمابه گلشن و حوضخانه مسجد اکبریه دیده میشود.
تقریبا اکثر شهرداران لاهیجان نیز از ترکهای آن منطقه بودهاند که دوره بیست ساله شهرداری برهانی (از ترکهای رودبار) و کهالی (از ترکهای املش) دوره درخشان شهرسازی آنجا بوده است.
ترکها اندک تازه واردانی نیستند که بتوان حقوق جمعی آنها را در استان گیلان نادیده گرفت. آنها یکی از دو گروه اصلی جمعیتی استان و از سازندگانان اصلی آن هستند. بیادعایی آنها باعث شده نهادهای دولتی خصوصاَ شبکه استانی با پررویی حتی در صدد انکار آنها نیز برآیند.
به کانال تحلیلی و سیاسی گله جه گین یولو بپیوندید.⬇️⬇️⬇️⬇️👇👇👇👇👇👇👇
@Galajayinyolu
ابراهیم ساوالان⬇️⬇️⬇️
ترکها یکی از دو گروه بزرگ جمعیتی
استان گیلان و از اصلیترین سازندگان آن استانند. سازندگانی بیادعایی که سهم آنها از نهادهای اجتماعی-فرهنگی آن استان صفر مطلق است. حتی یک دقیقه از برنامههای شبکه استانی گیلان به هویت و فرهنگ ترکهای آن استان اختصاص داده نمیشود. هر سال از شمار نهادهای مدنی و فرهنگی ترکی آن استان کاسته میشود.هفتهنامه یا ماهنامهای که بخشی از آن به زبان ترکی باشد در آن استان منتشر نمیشود.
نهادهای دولتی حین معرفی گروههای زبانی استان از گیلکی، تاتی، تالشی و لری یاد کرده و سخنی از ترکی به میان نمی آورند و هرگاه که از سر ناچاری مجبور به معرفی آنها میشوند حضور آنها را تنها به آستارا و شمال طالش محدود کرده و با عبارتهایی تحقیرآمیز مانند «اندک تازه واردانی اخیراً در استان استقرار یافتهاند که ماهیگیران و بازرگانان ترک سواحل آستارا و کارمندان فارس ادارت دولتی از آنها هستند» میخواهد با زدن مارک تازه واردی، انکار حقوق جمعی آنها مشروع جلوه دهد.
امروزه حتی در نهادهای دولتی شهرهایی که همه جمعیت آن را ترکها تشکیل میدهند دیگر نه خاطرهای از بهزاد بهزادی لغتنامه نویس برجای مانده نه یادی از سیدآغا عونالهی تاریخ پژوه . نه کسی در رثای فریدون ابراهیمی ناله میکند و نه کسی لذت خواندن اشعار سهراب طاهر را تجربه میکند. با گذشت یازده سال از درگذشت وجیهالله رمضانی؛ شاعر ترک انزلی دیگر در جلسات ادبی انجمنهای اداره ارشاد آن شهرستان مجالی به اشعار ترکی نمیدهند.
البته که حساب غیرترکهای آن استان از تبعیض کنندگان و انحصارگران حکومتی و مسئولان فرهنگی دنبالهرو سیاستهای مرکز جداست. آنها به دور از هیاهوی حکومت قدر و حرمت همسایههای ترک خود را میدانند. بارها هنگام گفتگو با غیر ترکهای گیلان از آنها شنیدهام که سختترین کارهای این استان برعهده ترکها بوده است و ترکها با سختکوشی و لیاقت از عهده کارها برآمدهاند. برای مثال هرگاه که در خصوص زیبایی لاهیجان نسبت به سایر شهرها صحبت میشود همان غیرترکها میگویند که چون همیشه شهرداران و مهندسان شهرسازی لاهیجان از ترکها بودهاند لاهیجان فضای زیباتری دارد.
این باور عمومی نشانگر گوشهای از واقعیتهاست. تنها در کارنامه استاد محدعلی آیریان؛ یکی از طراحان و معماران ترک فضای شهری لاهیجان، اجرای آبشار مصنوعی شیطان کوه لاهیجان، پارک دوقلوی آستانه اشرفیه، پارک ماسوله، محوطه سازی آرامگاه شیخ زاهد گیلانی و آرامگاه کاشف السلطنه و مرمت گرمابه گلشن و حوضخانه مسجد اکبریه دیده میشود.
تقریبا اکثر شهرداران لاهیجان نیز از ترکهای آن منطقه بودهاند که دوره بیست ساله شهرداری برهانی (از ترکهای رودبار) و کهالی (از ترکهای املش) دوره درخشان شهرسازی آنجا بوده است.
ترکها اندک تازه واردانی نیستند که بتوان حقوق جمعی آنها را در استان گیلان نادیده گرفت. آنها یکی از دو گروه اصلی جمعیتی استان و از سازندگانان اصلی آن هستند. بیادعایی آنها باعث شده نهادهای دولتی خصوصاَ شبکه استانی با پررویی حتی در صدد انکار آنها نیز برآیند.
به کانال تحلیلی و سیاسی گله جه گین یولو بپیوندید.⬇️⬇️⬇️⬇️👇👇👇👇👇👇👇
@Galajayinyolu
اندیشه ایران شهری مرده است
داود فیرحی⬇️⬇️⬇️
🍂برداشت استاد بزرگوار سیدجواد طباطبایی در مورد خواجه نظام الملک جای تامل دارد. خواجه را نمی شود از فقه اهل تسنن جدا کرد. فلذا اندیشه خواجه نظام الملک، اندیشه ایران شهری نیست.
🍂در منازعه سلطنت و شریعت، در ایران معاصر، شریعت پیروز شد. سلطنت ایران شهری حتی پیش از قاجار مرده است. ناصرالدین شاه می گفت: «من فراش باشی شرع هستم».
🍂اگر چه مرحوم میرزا آقا خان کرمانی، پیرنیا، و محمدعلی فروغی به باستان گرایی پرداختند اما این ایدئولوژی دولت پهلوی که ایدئولوژی باستان گرایانه بود، یک ایدئولوژی مدرن است که با اندیشه ایران شهری متفاوت و چیزی شبیه عثمانی گرایی اردوغان است.
🍂سلطنت و نهاد آن و فکرش در ایران مرده، حال، باید از فقه و فقیهان پرسید؛ شما که ایران را به اینجا رسانده اید چه پاسخی برای بسیاری از مسائل و چالش ها دارید؟
🔹"در کجا ایستاده ایم"، مرکز مطالعات خاورمیانه، 27 آبان 97
به کانال تحلیلی و سیاسی «گله جه گین یولو»بپیوندید.⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️👇👇👇👇👇👇
@Galajayinyolu
داود فیرحی⬇️⬇️⬇️
🍂برداشت استاد بزرگوار سیدجواد طباطبایی در مورد خواجه نظام الملک جای تامل دارد. خواجه را نمی شود از فقه اهل تسنن جدا کرد. فلذا اندیشه خواجه نظام الملک، اندیشه ایران شهری نیست.
🍂در منازعه سلطنت و شریعت، در ایران معاصر، شریعت پیروز شد. سلطنت ایران شهری حتی پیش از قاجار مرده است. ناصرالدین شاه می گفت: «من فراش باشی شرع هستم».
🍂اگر چه مرحوم میرزا آقا خان کرمانی، پیرنیا، و محمدعلی فروغی به باستان گرایی پرداختند اما این ایدئولوژی دولت پهلوی که ایدئولوژی باستان گرایانه بود، یک ایدئولوژی مدرن است که با اندیشه ایران شهری متفاوت و چیزی شبیه عثمانی گرایی اردوغان است.
🍂سلطنت و نهاد آن و فکرش در ایران مرده، حال، باید از فقه و فقیهان پرسید؛ شما که ایران را به اینجا رسانده اید چه پاسخی برای بسیاری از مسائل و چالش ها دارید؟
🔹"در کجا ایستاده ایم"، مرکز مطالعات خاورمیانه، 27 آبان 97
به کانال تحلیلی و سیاسی «گله جه گین یولو»بپیوندید.⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️👇👇👇👇👇👇
@Galajayinyolu
Forwarded from اتچ بات
بسمه تعالی
در طول فعالیت چندین ساله جمتا همواره شعار ما دفاع از حقوق قانونی تورکان ایران بوده است و بارها اعلام شده خط قرمز ما هویت ماست.
آذربایجان غربی به عنوان سدی غیرقابل نفوذ در مقابل دشمنان ایران و انقلاب، در طول هشت سال جنگ نابرابر هزاران نفر از فرزندان خود را تقدیم انقلاب و کشور نموده است. از سردار دلها شهید باکری گرفته تا شهدای مرزبانی که غریبانه پرکشیدند تا ایران و ایرانی با آرامش شب را صبح کند.
اهانت رئیس جمهور در خطاب کردن ارومیه به جای استان آذربایجان غربی توهین آشکار به این ملت سلحشور و هویت ترکی و آذربایجانی آنها محسوب میگردد.
جمتا با محکومیت این اقدام بر حفظ حفظ هویت ترکی و آذربایجانی این استان قهرمان پرور تاکید می نماید و با هرگونه تغییر در هویت استان های تورک نشین مخالف است.
انشالله که استفاده از اصطلاح "استان ارومیه" بجای واژه مقدس "آذربایجان" و "استان آذربایجان غربی" از روی جهالت باشد نه همراستایی با دشمنان قسم خورده صهیونیستی.
ما هیچ پیمانی با خائنین و جاهلان نداریم. و یقیناً خداوند به همه اسرار آگاه است.
شورای مرکزی جبهه متحد تورکان ایران اسلامی (جمتا)
⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️
جمتا (جبهه متحد تورکان ایران اسلامی )
راهی در جهت احقاق حقوق قانونی تورکان ایران اسلامی
بیزیمله یول بیر اولون
لینک گروه
👇👇👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/BilpvERppe21VM_QqqHm6w
در طول فعالیت چندین ساله جمتا همواره شعار ما دفاع از حقوق قانونی تورکان ایران بوده است و بارها اعلام شده خط قرمز ما هویت ماست.
آذربایجان غربی به عنوان سدی غیرقابل نفوذ در مقابل دشمنان ایران و انقلاب، در طول هشت سال جنگ نابرابر هزاران نفر از فرزندان خود را تقدیم انقلاب و کشور نموده است. از سردار دلها شهید باکری گرفته تا شهدای مرزبانی که غریبانه پرکشیدند تا ایران و ایرانی با آرامش شب را صبح کند.
اهانت رئیس جمهور در خطاب کردن ارومیه به جای استان آذربایجان غربی توهین آشکار به این ملت سلحشور و هویت ترکی و آذربایجانی آنها محسوب میگردد.
جمتا با محکومیت این اقدام بر حفظ حفظ هویت ترکی و آذربایجانی این استان قهرمان پرور تاکید می نماید و با هرگونه تغییر در هویت استان های تورک نشین مخالف است.
انشالله که استفاده از اصطلاح "استان ارومیه" بجای واژه مقدس "آذربایجان" و "استان آذربایجان غربی" از روی جهالت باشد نه همراستایی با دشمنان قسم خورده صهیونیستی.
ما هیچ پیمانی با خائنین و جاهلان نداریم. و یقیناً خداوند به همه اسرار آگاه است.
شورای مرکزی جبهه متحد تورکان ایران اسلامی (جمتا)
⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️
جمتا (جبهه متحد تورکان ایران اسلامی )
راهی در جهت احقاق حقوق قانونی تورکان ایران اسلامی
بیزیمله یول بیر اولون
لینک گروه
👇👇👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/BilpvERppe21VM_QqqHm6w
Telegram
attach 📎
به نام «تدبیر و امید» به کام «تروریست ها»
طاهر نقوی⬇️⬇️⬇️
خطا و اشتباه جزئی از انسان هست .انسان صرف اینکه انسان است گاها اشتباه میکند وبه خطا میرود.
این اشتباهات و خطاها در کودکان و صغرا و مجانین ،دیوانگان ،وسفهاو محجورین تقریبا قابل پذیرش هست و قانون گذار راه کارهای قانونی را برای جبران خطاها و اشتباهات این اشخاص در نظر گرفته است.
اما در مورد عموم اشخاص و افراد سالم هر گونه خطا و اشتباهات آنها تبعاتی دارد و در امور حقوقی جبران خسارات و در امور کیفری مجازات مجرمین را در پی دارد.
مجازات اشتباهاتی و خطاهایی گاها در افراد خاص نسبت به افراد عامه تشدید میگردد. و در عین حال سو نیت افراد در جرمها در میزان شدت و خفیف بودن مجازات آنها موثر است.
گاها قانون گذار برای افراد خاص به خاطر جایگاه و موقعیت اجتماعی آنها محدودیت های دیگری نیز در نظر میگیرد.
مثلا قضات دادگاهها از برخی فعالیتها و رفتارهای عادی که جرم هم نیست منع میشوند و در صورت مشاهده ی چنین رفتارهایی که خلاف شان قضات تشخیص داده میشود تخلف محسوب میگردد.
یا یک تخلف اداری کوچک تخلفی بزرگ محسوب میگردد.
دلیل اصلی این موضوع بخاطر تاثیرگذاری یک کلمه در سرنوشت افراد و اشخاص هست نه صرفا چیز دیگری...
مثلا قید نکردن اسم قاضی در صورتجلسات رسیدگی دادگاه تخلف انضباطی محسوب میگردد. در صورت مشاهده ی چنین تخلفاتی، مجازات از درج تخلف در پرونده تا انفصال از خدمت را در پی خواهد داشت.
این سخت گیری ها به نسبت حساسیت های شغلی بیشتر میگردد یعنی به هر میزان موقعیت شغلی بالاتر باشد حساسیتی بیشتری در مورد ایشان وجود خواهد داشت.
مثلا حساسیت به قاضی دادگاه تجدید نظر نسبت به قاضی دادگاه بدوی بیشتر خواهد بود و این حساسیت نسبت به قضات دیوان عالی کشور بیشتر و نهایتا نسبت به تخلفات رئیس قوه ی قضائیه خیلی بیشتر خواهد بود.
مشابه این موارد را در بقیه ی نهادها و ارگانها نیز میشود مشاهده کرد .
زمانی یک دهیار روستایی در یک اظهار نظر نام یک روستایی را به عمد یا سهو اشتباه تلفظ میکند این اظهار نظر به خطا میتواند تبعات حقوقی بدنبال داشته باشد و از آنجاییکه حوزه و دایره ی تاثیر چنین اظهار نظری محدود میباشد مجازات کمتری در نظر گرفته میشود.
اما زمانی اولین چهره و مقام اجرایی کشور دچار چنین خبط و خطایی میگردد این خطا یقینا حوزه ی تاثیرگذاری ملی و سراسری خواهد داشت و براحتی نمیشود از این خطا چشم پوشی نمود.
جناب دکتر روحانی در سفر اخیرشان به آزربایجان غربی هنگام سخنرانی از روی دست نوشته و برگه نام استان «آذربایجان غربی»را «استان ارومیه» خواند .
همگی نیک می دانیم و میدانند که چه حساسیتهایی در استان آذربایجان غربی در رابطه با تحرکات مشکوک کوردهای تروریست و خیالبافان کوردستان بزرگ وجود دارد.و زمانیکه شخص رئیس جمهور از ادبیات تروریستها بهره میگیرد فاجعه رخ مینماید تاسف اینکه تاکنون شخص رئیس جمهور و دفتر ایشان و بخاطر این اظهار نظر بی مسئولانه اظهار نظر و عذرخواهی نکرده اند.
جالب است که پس از گفتن«استان ارومیه» به نام استاندار اشاره مینماید که یعنی این اظهارات نوشته ی شخص استاندار میباشد.
حال سوال اینجاست که این ادبیات را شخص استاندار برای رئیس جمهور دیکته کرده است ؟
اگر چنین باشد مشاوران رئیس جمهور نظارتی بر متن سخنرانی های ایشان ندارند؟پس در این شرایط محاکمه و مجازات شخص استاندار و اخراج مشاوران شخص رئیس جمهور امری ضروری است.
و اگر نظارت دارند و با نظارت مشاوران ایشان چنین متنی و با سؤنیت در دست شخص رئیس جمهور قرار گرفته است باز باید اشد مجازات را برای این مشاوران در نظر گرفت.
پان ایرانیست های ضد ترک در دولت روحانی نفوذ شدیدی دارند و این موضوع را پنهان و کتمان نمیکنند اکثرا آنها پیرو تفکر «ایرانشهر ی» هستند .
سکوت و غفلت نیروهای امنیتی از این امر میتواند در آینده لطمه های جبران ناپذیری را به کشور وارد نماید.
شورای عالی امنیت ملی به همراه نمایندگان مجلس یقینا باید در این مورد اخیر به شخص رئیس جمهور هشدار و اخطار دهند که در گفتارهای خویش از ادبیات تروریستها استفاده ننماید.
چرا که بخش «پان ایرانیست »دولت روحانی در حال دمیدن و شعله ور کردن آتشی هستند که این آتش روزی دامان کل نظام را خواهد گرفت.
عقلای قوم به هوش باشند...
به کانال تحلیلی و سیاسی «گله جه گین یولو» بپیوندید.
👇👇👇👇
@Galajayinyolu
طاهر نقوی⬇️⬇️⬇️
خطا و اشتباه جزئی از انسان هست .انسان صرف اینکه انسان است گاها اشتباه میکند وبه خطا میرود.
این اشتباهات و خطاها در کودکان و صغرا و مجانین ،دیوانگان ،وسفهاو محجورین تقریبا قابل پذیرش هست و قانون گذار راه کارهای قانونی را برای جبران خطاها و اشتباهات این اشخاص در نظر گرفته است.
اما در مورد عموم اشخاص و افراد سالم هر گونه خطا و اشتباهات آنها تبعاتی دارد و در امور حقوقی جبران خسارات و در امور کیفری مجازات مجرمین را در پی دارد.
مجازات اشتباهاتی و خطاهایی گاها در افراد خاص نسبت به افراد عامه تشدید میگردد. و در عین حال سو نیت افراد در جرمها در میزان شدت و خفیف بودن مجازات آنها موثر است.
گاها قانون گذار برای افراد خاص به خاطر جایگاه و موقعیت اجتماعی آنها محدودیت های دیگری نیز در نظر میگیرد.
مثلا قضات دادگاهها از برخی فعالیتها و رفتارهای عادی که جرم هم نیست منع میشوند و در صورت مشاهده ی چنین رفتارهایی که خلاف شان قضات تشخیص داده میشود تخلف محسوب میگردد.
یا یک تخلف اداری کوچک تخلفی بزرگ محسوب میگردد.
دلیل اصلی این موضوع بخاطر تاثیرگذاری یک کلمه در سرنوشت افراد و اشخاص هست نه صرفا چیز دیگری...
مثلا قید نکردن اسم قاضی در صورتجلسات رسیدگی دادگاه تخلف انضباطی محسوب میگردد. در صورت مشاهده ی چنین تخلفاتی، مجازات از درج تخلف در پرونده تا انفصال از خدمت را در پی خواهد داشت.
این سخت گیری ها به نسبت حساسیت های شغلی بیشتر میگردد یعنی به هر میزان موقعیت شغلی بالاتر باشد حساسیتی بیشتری در مورد ایشان وجود خواهد داشت.
مثلا حساسیت به قاضی دادگاه تجدید نظر نسبت به قاضی دادگاه بدوی بیشتر خواهد بود و این حساسیت نسبت به قضات دیوان عالی کشور بیشتر و نهایتا نسبت به تخلفات رئیس قوه ی قضائیه خیلی بیشتر خواهد بود.
مشابه این موارد را در بقیه ی نهادها و ارگانها نیز میشود مشاهده کرد .
زمانی یک دهیار روستایی در یک اظهار نظر نام یک روستایی را به عمد یا سهو اشتباه تلفظ میکند این اظهار نظر به خطا میتواند تبعات حقوقی بدنبال داشته باشد و از آنجاییکه حوزه و دایره ی تاثیر چنین اظهار نظری محدود میباشد مجازات کمتری در نظر گرفته میشود.
اما زمانی اولین چهره و مقام اجرایی کشور دچار چنین خبط و خطایی میگردد این خطا یقینا حوزه ی تاثیرگذاری ملی و سراسری خواهد داشت و براحتی نمیشود از این خطا چشم پوشی نمود.
جناب دکتر روحانی در سفر اخیرشان به آزربایجان غربی هنگام سخنرانی از روی دست نوشته و برگه نام استان «آذربایجان غربی»را «استان ارومیه» خواند .
همگی نیک می دانیم و میدانند که چه حساسیتهایی در استان آذربایجان غربی در رابطه با تحرکات مشکوک کوردهای تروریست و خیالبافان کوردستان بزرگ وجود دارد.و زمانیکه شخص رئیس جمهور از ادبیات تروریستها بهره میگیرد فاجعه رخ مینماید تاسف اینکه تاکنون شخص رئیس جمهور و دفتر ایشان و بخاطر این اظهار نظر بی مسئولانه اظهار نظر و عذرخواهی نکرده اند.
جالب است که پس از گفتن«استان ارومیه» به نام استاندار اشاره مینماید که یعنی این اظهارات نوشته ی شخص استاندار میباشد.
حال سوال اینجاست که این ادبیات را شخص استاندار برای رئیس جمهور دیکته کرده است ؟
اگر چنین باشد مشاوران رئیس جمهور نظارتی بر متن سخنرانی های ایشان ندارند؟پس در این شرایط محاکمه و مجازات شخص استاندار و اخراج مشاوران شخص رئیس جمهور امری ضروری است.
و اگر نظارت دارند و با نظارت مشاوران ایشان چنین متنی و با سؤنیت در دست شخص رئیس جمهور قرار گرفته است باز باید اشد مجازات را برای این مشاوران در نظر گرفت.
پان ایرانیست های ضد ترک در دولت روحانی نفوذ شدیدی دارند و این موضوع را پنهان و کتمان نمیکنند اکثرا آنها پیرو تفکر «ایرانشهر ی» هستند .
سکوت و غفلت نیروهای امنیتی از این امر میتواند در آینده لطمه های جبران ناپذیری را به کشور وارد نماید.
شورای عالی امنیت ملی به همراه نمایندگان مجلس یقینا باید در این مورد اخیر به شخص رئیس جمهور هشدار و اخطار دهند که در گفتارهای خویش از ادبیات تروریستها استفاده ننماید.
چرا که بخش «پان ایرانیست »دولت روحانی در حال دمیدن و شعله ور کردن آتشی هستند که این آتش روزی دامان کل نظام را خواهد گرفت.
عقلای قوم به هوش باشند...
به کانال تحلیلی و سیاسی «گله جه گین یولو» بپیوندید.
👇👇👇👇
@Galajayinyolu
Forwarded from امتداد
#اختصاصی
🗒ملیگرایی پهلوی (چرا «واگراها» آدرس غلط میدهند؟)
✍🏻امتداد - حمیدرضا جلائیپور
📌دفاع از تمامیت ایران در دورهای که این «تمامیت» از سوی ائتلاف ترامپ، نتانیاهو و بنسلمان و دنبالههای آنها تهدید میشود، یکی از اهداف همه شهروندان، ایراندوستان و اصلاحجویان این مرزوبوم است. اما وقتی در حوزه عمومی، افرادی مثل نگارنده، بر اهمیت دفاع از ایران تاکید میکنند نیروهای «واگرا» تبلیغ میکنند که ملیگرایی اصلاحجویان همان ملیگرایی رضاشاهی است!
📌در نقد این ارزیابی خاماندیشانه و غرضورزانه این نوشته دو هدف را دنبال میکند. اول اینکه ایدئولوژی ملیگرایی و ارتباط آن را با تغییر و توسعه جامعه ایران توضیح دهد. دوم اینکه به انواع ایدئولوژیهای ملیگرایی اشاره میشود و در این نوشته فقط به توضیح ملیگرایی پهلوی میپردازد. (در نوشته دیگری ملیگرایی مدنی اصلاحجویان ایرانی را که ریشه در انقلاب مشروطه، نهضت ملی ایران و جنبش اصلاحات دارد توضیح میدهم.)
📌شیوه بررسی من در این نوشته استفاده از مطالعات روشمند اخیر درباره روایتهای ملیگرایی در ایران است. بر اساس این مطالعات من از «ملیگرایی پهلوی» یک سنخ تحلیلی تدوین میکنم تا نشان دهم چقدر سخن و برچسب «واگرایان» به ملیگرایی اصلاحجویان بیپایه، غیرمستند و خیالاندیشانه است.
📌منظور من از ایدئولوژی چنانچه فردریک انگلس میگفت «آگاهی کاذب جمعی» که از سوی طبقه بورژوا برای فریب کارگران تغذیه میشود نیست، بلکه ایدئولوژی یک کوشش فکری-ترجیهی برای حل معماها و معضلات جامعه در کلیت آن است. گویی ایدئولوژی یک نقشه راه ملی و عاملی برای پیوند میلیونها ایرانی برای ساختن کشور است.
📌روشنفکران، محققان و یا ایدئولوگها ابتدا به کمک اصطلاحات علمی و پیچیده به توضیح این معضلات جامعه میپردازند، ولی بعد و به تدریج و در گذر زمان این اصطلاحات در سطح سادهتر و بعنوان گزارههای ایدئولوژیک و اعتقادی مورد اقتباس بخشی از مردم قرار میگیرد و به آنها شناخت، هویت و انگیزه برای عمل میدهد.
📌در واقع ایدئولوژی ملیگرایی یک منظومه مفهومی است که براساس آن تفسیری از تاریخ تکوین (افتخارات و شکستها) یک ملت، وضعی که ملت هماکنون با آن روبرو است، و گامهای جمعی که برای آینده بهتر باید برداشته شود، ارائه میشود.
📌ایران و ایدئولوژیهای ملیگرایی
مفهوم و واقعیت ایران یا هویت ایرانی یک واقعیت ریشهدار، اسطورهای و تاریخی است. این هویت ایرانی بوسیله زبان فارسی، خاطره جمعی و دستگاه دیوانی حکومتها با فرازوفرود از قرنها پیش تاکنون تداوم داشته است.
📌ولی از قرن نوزدهم با اوجگیری تمدن صنعتی کشورهای غربی در مقایسه با عقبافتادگی ایران و خصوصا پس از شکست ایرانیان از روسها (و همچنین اینکه چرا ایران از عثمانیها عقبتر افتاده است) روشنفکران ایرانی مولد ایدئولوژیهای ملیگرایی بودند تا جائیکه بعضی از این ایدئولوژیها به ایدئولوژی رسمی حکومت در ایران تبدیل شدند و در جامعه مدنی ایران نفوذ کردند .
📌نقش این ایدئولوژیهای ملیگرایانه چنان مهم است که میتوان چالشهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعهسیاسی را در تاریخ معاصر ایران از پنجره این ایدئولوژیها مورد بازخوانی قرار داد. به نظر من در تاریخ معاصر ایران حداقل از چهار نوع ملیگرایی میتوان نام برد: ملیگرایی باستانگرا (که در زمان پهلوی به ایدئولوژی رسمی این حکومت تبدیل شد)، ملیگرایی مذهبی، ملیگرایی مدنی-آزادیخواهانه و ملیگرایی قومگرا، که در این نوشته فقط به ملیگرایی باستانگرا میپردازم.
✅ برای خواندن متن کامل این مقاله روی "INSTANT" بزنید:
https://goo.gl/gw9wxW
#امتداد
@emtedadnet
🗒ملیگرایی پهلوی (چرا «واگراها» آدرس غلط میدهند؟)
✍🏻امتداد - حمیدرضا جلائیپور
📌دفاع از تمامیت ایران در دورهای که این «تمامیت» از سوی ائتلاف ترامپ، نتانیاهو و بنسلمان و دنبالههای آنها تهدید میشود، یکی از اهداف همه شهروندان، ایراندوستان و اصلاحجویان این مرزوبوم است. اما وقتی در حوزه عمومی، افرادی مثل نگارنده، بر اهمیت دفاع از ایران تاکید میکنند نیروهای «واگرا» تبلیغ میکنند که ملیگرایی اصلاحجویان همان ملیگرایی رضاشاهی است!
📌در نقد این ارزیابی خاماندیشانه و غرضورزانه این نوشته دو هدف را دنبال میکند. اول اینکه ایدئولوژی ملیگرایی و ارتباط آن را با تغییر و توسعه جامعه ایران توضیح دهد. دوم اینکه به انواع ایدئولوژیهای ملیگرایی اشاره میشود و در این نوشته فقط به توضیح ملیگرایی پهلوی میپردازد. (در نوشته دیگری ملیگرایی مدنی اصلاحجویان ایرانی را که ریشه در انقلاب مشروطه، نهضت ملی ایران و جنبش اصلاحات دارد توضیح میدهم.)
📌شیوه بررسی من در این نوشته استفاده از مطالعات روشمند اخیر درباره روایتهای ملیگرایی در ایران است. بر اساس این مطالعات من از «ملیگرایی پهلوی» یک سنخ تحلیلی تدوین میکنم تا نشان دهم چقدر سخن و برچسب «واگرایان» به ملیگرایی اصلاحجویان بیپایه، غیرمستند و خیالاندیشانه است.
📌منظور من از ایدئولوژی چنانچه فردریک انگلس میگفت «آگاهی کاذب جمعی» که از سوی طبقه بورژوا برای فریب کارگران تغذیه میشود نیست، بلکه ایدئولوژی یک کوشش فکری-ترجیهی برای حل معماها و معضلات جامعه در کلیت آن است. گویی ایدئولوژی یک نقشه راه ملی و عاملی برای پیوند میلیونها ایرانی برای ساختن کشور است.
📌روشنفکران، محققان و یا ایدئولوگها ابتدا به کمک اصطلاحات علمی و پیچیده به توضیح این معضلات جامعه میپردازند، ولی بعد و به تدریج و در گذر زمان این اصطلاحات در سطح سادهتر و بعنوان گزارههای ایدئولوژیک و اعتقادی مورد اقتباس بخشی از مردم قرار میگیرد و به آنها شناخت، هویت و انگیزه برای عمل میدهد.
📌در واقع ایدئولوژی ملیگرایی یک منظومه مفهومی است که براساس آن تفسیری از تاریخ تکوین (افتخارات و شکستها) یک ملت، وضعی که ملت هماکنون با آن روبرو است، و گامهای جمعی که برای آینده بهتر باید برداشته شود، ارائه میشود.
📌ایران و ایدئولوژیهای ملیگرایی
مفهوم و واقعیت ایران یا هویت ایرانی یک واقعیت ریشهدار، اسطورهای و تاریخی است. این هویت ایرانی بوسیله زبان فارسی، خاطره جمعی و دستگاه دیوانی حکومتها با فرازوفرود از قرنها پیش تاکنون تداوم داشته است.
📌ولی از قرن نوزدهم با اوجگیری تمدن صنعتی کشورهای غربی در مقایسه با عقبافتادگی ایران و خصوصا پس از شکست ایرانیان از روسها (و همچنین اینکه چرا ایران از عثمانیها عقبتر افتاده است) روشنفکران ایرانی مولد ایدئولوژیهای ملیگرایی بودند تا جائیکه بعضی از این ایدئولوژیها به ایدئولوژی رسمی حکومت در ایران تبدیل شدند و در جامعه مدنی ایران نفوذ کردند .
📌نقش این ایدئولوژیهای ملیگرایانه چنان مهم است که میتوان چالشهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعهسیاسی را در تاریخ معاصر ایران از پنجره این ایدئولوژیها مورد بازخوانی قرار داد. به نظر من در تاریخ معاصر ایران حداقل از چهار نوع ملیگرایی میتوان نام برد: ملیگرایی باستانگرا (که در زمان پهلوی به ایدئولوژی رسمی این حکومت تبدیل شد)، ملیگرایی مذهبی، ملیگرایی مدنی-آزادیخواهانه و ملیگرایی قومگرا، که در این نوشته فقط به ملیگرایی باستانگرا میپردازم.
✅ برای خواندن متن کامل این مقاله روی "INSTANT" بزنید:
https://goo.gl/gw9wxW
#امتداد
@emtedadnet
Telegraph
ملیگرایی پهلوی(چرا «واگراها» آدرس غلط میدهند؟)
امتداد-حمیدرضا جلائیپور طرح بحث دفاع از تمامیت ایران در دورهای که این «تمامیت» از سوی ائتلاف ترامپ، نتانیاهو و بنسلمان و دنبالههای آنها تهدید میشود، یکی از اهداف همه شهروندان، ایراندوستان و اصلاحجویان این مرزوبوم است. اما وقتی در حوزه عمومی، افرادی…
یوْلو Gәlәcәğin Yolu (راه آینده)گلهجهگین
#اختصاصی 🗒ملیگرایی پهلوی (چرا «واگراها» آدرس غلط میدهند؟) ✍🏻امتداد - حمیدرضا جلائیپور 📌دفاع از تمامیت ایران در دورهای که این «تمامیت» از سوی ائتلاف ترامپ، نتانیاهو و بنسلمان و دنبالههای آنها تهدید میشود، یکی از اهداف همه شهروندان، ایراندوستان و…
بهنام کیانی اجیرلی⬇️⬇️⬇️
تقریبا سه چهار روز پیش جناب جلائی پور مقاله فحش آمیز علیه دولت ترامپ و بن سلمان و اسرائیل نوشتند ، و امروز نیز با حمله به هویت طلبان ، مواضع خود را مستحکم نمودند ، بر هیچ کسی پوشیده نیست که تمامی فعل و انفعالات فکری وی یک چیز را دنبال می کند ، و آن آماده کردن اذهان خواننده گان برای حمله به آذربایجان و مدافعان فرهنگ تبعیدی آن است . ریاکاری نهفته در این مقاله به قدری آشکار و واضح است که خود ایشان نیز نمی تواند آن را در لفافه کلام بپوشاند .زیرا امروز همه ما شاهد هستیم که کسانی که با ترامپ و بن سلمان و اسرائیل نشسته و برخاست می کنند ،همان طیفی هستند که ایشان آنها را از لحاظ ایران پرستی ، به طیف های مختلف فکری تقسیم و جمع می کند . از سلطنت طلبان پهلوی گرفته تا ملی گریان ، جمهوری خواهان و اصلاح طلبان خارج نشین . بنابراین آنچه ایشان در صدد بافتن تئوری توطئه برای واگریان ،هستند ، چیزی جز تهمت و پرونده سازی نیست . البته چنین شیوه ای برای جلائی پور و هم طیفان ایشان ، حرفه ای کاملا آشنا است و اساسا دهه اول انقلاب ، که دهه پرونده سازی و حذف مخالفان بود ، متدهای آن هنوز، از اذهانشان زدوده نشده است . آقای جلائی پور از این سابقه سیاسی خود ،چه چیزی را حذف و تفریق کرده است ؟ تقریبا هیچ چیزی . به جز آنکه جامعه شناسی تجربی خوانده تا بتواند چنین اسلوبی را به طریق علمی به بدنه جامعه سیاسی کشور تزریق کند . ولی چون می بیند، سیاسیون آگاه پذیرش حرف های او را ندارد ، مخاطبش را عوام الناس و طیف شبه علم قرار داده است . در تقسیم ملی گرایی ایرانی و به منظور انحراف افکار خوانندگان, با سبکی خاص سعی دارد ، بین تفکر باستان گرایی،و ملی گرایی مبتنی بر دموکراسی و حقوق شهروندی تفکیکی قائل شود تا بتواند به نام دموکراسی ، حقوق ملت ها و قومیت را محو و نابود کند . متوصل شدن به ایده احمد اشرف برای تبیین هویت ایرانی ، همان مشق شب آنتونی اسمیت است ،که اینبار و به تکرار از زبان وی می شنویم .جالب است که همزمان با جلائی پور ،در کانال جناب طباطبائی نیز تکرارا مقاله با عنوان ایرانشهری رجعت به حکومت سلطنتی نیست ، گذاشته شده است تا دروغ بزرگ ،جای حقیقت بنشیند . @ejirli
به کانال تحلیلی و سیاسی «گله جه گین یولو» بپیوندید.
👇👇👇👇👇
@Galajayinyolu
تقریبا سه چهار روز پیش جناب جلائی پور مقاله فحش آمیز علیه دولت ترامپ و بن سلمان و اسرائیل نوشتند ، و امروز نیز با حمله به هویت طلبان ، مواضع خود را مستحکم نمودند ، بر هیچ کسی پوشیده نیست که تمامی فعل و انفعالات فکری وی یک چیز را دنبال می کند ، و آن آماده کردن اذهان خواننده گان برای حمله به آذربایجان و مدافعان فرهنگ تبعیدی آن است . ریاکاری نهفته در این مقاله به قدری آشکار و واضح است که خود ایشان نیز نمی تواند آن را در لفافه کلام بپوشاند .زیرا امروز همه ما شاهد هستیم که کسانی که با ترامپ و بن سلمان و اسرائیل نشسته و برخاست می کنند ،همان طیفی هستند که ایشان آنها را از لحاظ ایران پرستی ، به طیف های مختلف فکری تقسیم و جمع می کند . از سلطنت طلبان پهلوی گرفته تا ملی گریان ، جمهوری خواهان و اصلاح طلبان خارج نشین . بنابراین آنچه ایشان در صدد بافتن تئوری توطئه برای واگریان ،هستند ، چیزی جز تهمت و پرونده سازی نیست . البته چنین شیوه ای برای جلائی پور و هم طیفان ایشان ، حرفه ای کاملا آشنا است و اساسا دهه اول انقلاب ، که دهه پرونده سازی و حذف مخالفان بود ، متدهای آن هنوز، از اذهانشان زدوده نشده است . آقای جلائی پور از این سابقه سیاسی خود ،چه چیزی را حذف و تفریق کرده است ؟ تقریبا هیچ چیزی . به جز آنکه جامعه شناسی تجربی خوانده تا بتواند چنین اسلوبی را به طریق علمی به بدنه جامعه سیاسی کشور تزریق کند . ولی چون می بیند، سیاسیون آگاه پذیرش حرف های او را ندارد ، مخاطبش را عوام الناس و طیف شبه علم قرار داده است . در تقسیم ملی گرایی ایرانی و به منظور انحراف افکار خوانندگان, با سبکی خاص سعی دارد ، بین تفکر باستان گرایی،و ملی گرایی مبتنی بر دموکراسی و حقوق شهروندی تفکیکی قائل شود تا بتواند به نام دموکراسی ، حقوق ملت ها و قومیت را محو و نابود کند . متوصل شدن به ایده احمد اشرف برای تبیین هویت ایرانی ، همان مشق شب آنتونی اسمیت است ،که اینبار و به تکرار از زبان وی می شنویم .جالب است که همزمان با جلائی پور ،در کانال جناب طباطبائی نیز تکرارا مقاله با عنوان ایرانشهری رجعت به حکومت سلطنتی نیست ، گذاشته شده است تا دروغ بزرگ ،جای حقیقت بنشیند . @ejirli
به کانال تحلیلی و سیاسی «گله جه گین یولو» بپیوندید.
👇👇👇👇👇
@Galajayinyolu
📸 نخست وزیر سابق سوئد:
🔹خلاصه بیانیه ترامپ: اگر شما از آمریکا سلاح بخرید و علیه ایران باشید، میتوانید هر چه میخواهید آدم بکشید و سرکوب کنید /ایسنا
@Galajayinyolu
🔹خلاصه بیانیه ترامپ: اگر شما از آمریکا سلاح بخرید و علیه ایران باشید، میتوانید هر چه میخواهید آدم بکشید و سرکوب کنید /ایسنا
@Galajayinyolu
یوْلو Gәlәcәğin Yolu (راه آینده)گلهجهگین pinned ««محمود احمدی نژاد» بخواب که «حسن روحانی» بیدار است طاهر نقوی⬇️⬇️⬇️ حفظ حرمت و دفاع ازدکتر حسن روحانی به خاطر جایگاه سیاسی ایشان بر شهروندان ایرانی واجب است آنهم در شرایط کنونی کشور که درگیر تحریم های شدید اقتصادی و سیاسی خارجی هست... البته هر شهروند…»
تورکونو یازمازلار کی، دانیشارلار!
محمدرحمانی فر⬇️⬇️⬇️
1379جی ایلده بیر سیرا اؤیرنجی یولداشلارلا بیرلیکده تبریز بیلیمیوردوندا تورکجه دیل کیلاسی قورماق قرارینا گلدیک. آنجاق، بو ایشه گؤره، تبریز بیلیم یوردونون فرهنگی ایشلر یاردیمچیلیغیندان مجوز آلمالیییدیق. بونا گؤره ده ایستهیییمیزی بیر کاغیذا یازیب، وورغولادیغیم قوروما باش ووردوق. اورادا بیر منشی خانیم وار ایدی. بیزی گؤرجک اورا باش ووردوغوموزون ندنینی سوروشدو. آنا دیلیمیزی اؤیرنمک اوچون تورکجه دیل کیلاسی قورماق ایستهدیییمیزی دیله گتیردیییمیزده، چاشباش قالیبان سوروشدو:
- "یانی نهههه؟! آنا دیلیمیزی باشاریروخ داااا"
اونون سؤزونه یانیت اولاراق دئدیم: "یوخ، بیز باشارمیریق، سیز باشاریرسینیزسا بیر صفحه تورکو یازی یازین بیزه؟!"
چاشباش قالمیش خانیم منیم بو سؤزومو ائشیتدییینده مات-مات بیزه باخاراق "آخی تورکونو یازمازلار کی، دانیشارلار دا"! دئیه یانیت وئردی. منسه "دئییرسینیز من ایکی صفحه یازیم" دئیهرک "دیل باجاریقلارینین بیری دانیشماقدیرسا باشقاسی ایسه یازماقدیر" سؤزونو آنلاتماغا چالیشدیم...
🔖ی س: ایندی آز-قالا ییرمی ایل بو اولایدان کئچیر. بو ییرمی ایلده هئچ نه قازانماساق دا، اَن آزی چوخلارینی باشا سالمیشیق کی تورکجهنی یالنیز دانیشمازلار، بلکه یازارلار دا... بونو بوگون دیلیمیزین دوشمنلری ده بئله بیلیرلر.
به کانال تحلیلی و سیاسی «گله جه گین یولو»بپیوندید.
@Galajayinyolu
محمدرحمانی فر⬇️⬇️⬇️
1379جی ایلده بیر سیرا اؤیرنجی یولداشلارلا بیرلیکده تبریز بیلیمیوردوندا تورکجه دیل کیلاسی قورماق قرارینا گلدیک. آنجاق، بو ایشه گؤره، تبریز بیلیم یوردونون فرهنگی ایشلر یاردیمچیلیغیندان مجوز آلمالیییدیق. بونا گؤره ده ایستهیییمیزی بیر کاغیذا یازیب، وورغولادیغیم قوروما باش ووردوق. اورادا بیر منشی خانیم وار ایدی. بیزی گؤرجک اورا باش ووردوغوموزون ندنینی سوروشدو. آنا دیلیمیزی اؤیرنمک اوچون تورکجه دیل کیلاسی قورماق ایستهدیییمیزی دیله گتیردیییمیزده، چاشباش قالیبان سوروشدو:
- "یانی نهههه؟! آنا دیلیمیزی باشاریروخ داااا"
اونون سؤزونه یانیت اولاراق دئدیم: "یوخ، بیز باشارمیریق، سیز باشاریرسینیزسا بیر صفحه تورکو یازی یازین بیزه؟!"
چاشباش قالمیش خانیم منیم بو سؤزومو ائشیتدییینده مات-مات بیزه باخاراق "آخی تورکونو یازمازلار کی، دانیشارلار دا"! دئیه یانیت وئردی. منسه "دئییرسینیز من ایکی صفحه یازیم" دئیهرک "دیل باجاریقلارینین بیری دانیشماقدیرسا باشقاسی ایسه یازماقدیر" سؤزونو آنلاتماغا چالیشدیم...
🔖ی س: ایندی آز-قالا ییرمی ایل بو اولایدان کئچیر. بو ییرمی ایلده هئچ نه قازانماساق دا، اَن آزی چوخلارینی باشا سالمیشیق کی تورکجهنی یالنیز دانیشمازلار، بلکه یازارلار دا... بونو بوگون دیلیمیزین دوشمنلری ده بئله بیلیرلر.
به کانال تحلیلی و سیاسی «گله جه گین یولو»بپیوندید.
@Galajayinyolu
آیا آقای روحانی، رئیس جمهور استان آذربایجان غربی را نمی شناسد؟!
حسن راشدی ⬇️⬇️⬇️
«استان اورمیه» نامیده شدن «#آذربایجان_غربی» توسط رئیس جمهور در سفر اخیرشان به شهر #خوی، اکثریت مردم آذربایجان را نه تنها دل آزرده بلکه عصبانی کرد!
هفتصد سال پیش #حمدالله_مستوفی قزوینی در صفحه 75 کتاب « #نزهت_القلوب» خود در باب سوم آن «در ذکر بلاد آذربایجان» می نویسد:
«و آن [آذربایجان] نُه تومان و بیست و هفت پاره شهر [است]، اکثرش را هوا به سردی مایل است و اندکی معتدل بوَد، حدودش با ولایت #عراق_عجم [مناطق مرکزی،تفرش و اصفهان امروزی] و موغان و گرجستان و ارمن و کردستان پیوسته است، طولش از باکویه تا خلخال نود و پنج فرسنگ و عرض از #باجروان [شهر قدیمی در مغان در کنار رود ارس] تا کوه #سیپان [در شمال دریاچه وان در ترکیه امروز] پنجاه و پنج فرسنگ...».
وقتی حمدالله مستوفی به تومان «خوی» از تومانهای نُه گانه آذربایجان می رسد می نویسد:
«تومان خوی چهار شهر است ،خوی،سلماس،اُرمیه و اشنویه ...» سپس به توضیح هر کدام از این شهرهای آذربایجان پرداخته و از خصوصیات آب و هوایی ، زیبا روی و سفید چهره و تُرک وش بودن مردم آنها و دیگر خصوصیاتشان سخن می راند .
یعنی هفتصد سال پیش این شهرها از شهرهای آذربایجان تاریخی بوده که با تقسیم آن به دو استان آذربایجان شرقی به مرکزیت تبریز و استان آذربایجان غربی به مرکزیت اورمیه در زمان پهلوی، هیچ زمانی استان آذربایجان غربی به مرکز اورمیه ، «استان اورمیه» نامیده نشده است!
تنها اعضاء و مدعیان کردستان بزرگ و آنهائیکه دل در گرو گروههای مسلح دارند از واژه استان اورمیه استفاده می کنند تا نام تاریخی آذربایجان را از روی شهرهای غرب آذربایجان بخصوص اورمیه بردارند تا زمینه را برای کردستان نامیدن این استان ، شهرها و مناطق آن و اهداف بعدی فراهم کنند!
آیا آقای رئیس جمهور در سفر اخیر خود به شهر خوی بی خبر از نیات آنهایی که استان آذربایجان غربی را استان اورمیه می نامند بوده که این استان را « استان اورمیه»خطاب کرده و یا رئیس جمهور از تقسیمات کشوری بی اطلاع بوده است؟!
استان اورمیه نامیده شدن آذربایجان غربی ازطرف رئیس جمهورآقای روحانی که در راس قوه اجرایی آن قرار دارد با هر کدام از موضوعی که از آنها نام برده شد در ارتباط باشد نمی تواند بی تاثیر از اثر منفی آن بر روی ملّت آذربایجان و 32 الی 35 میلیون نفر از ترکان ایران که اکثریت نسبی جمعیت کشور را تشکیل می دهند باشد که با گذشت نزدیک به چهل سال از پیروزی انقلاب اسلامی، آنها هنوز در انتظار اجرای اصل 15 قانون اساسی و تحصیل به زبان ترکی خود درمدارس، حد اقل به اندازه ارامنه 150 هزار نفری هستند!
به کانال تحلیلی و سیاسی گله جه گین یولو بپیوندید.
👇👇👇👇👇
@Galajayinyolu
حسن راشدی ⬇️⬇️⬇️
«استان اورمیه» نامیده شدن «#آذربایجان_غربی» توسط رئیس جمهور در سفر اخیرشان به شهر #خوی، اکثریت مردم آذربایجان را نه تنها دل آزرده بلکه عصبانی کرد!
هفتصد سال پیش #حمدالله_مستوفی قزوینی در صفحه 75 کتاب « #نزهت_القلوب» خود در باب سوم آن «در ذکر بلاد آذربایجان» می نویسد:
«و آن [آذربایجان] نُه تومان و بیست و هفت پاره شهر [است]، اکثرش را هوا به سردی مایل است و اندکی معتدل بوَد، حدودش با ولایت #عراق_عجم [مناطق مرکزی،تفرش و اصفهان امروزی] و موغان و گرجستان و ارمن و کردستان پیوسته است، طولش از باکویه تا خلخال نود و پنج فرسنگ و عرض از #باجروان [شهر قدیمی در مغان در کنار رود ارس] تا کوه #سیپان [در شمال دریاچه وان در ترکیه امروز] پنجاه و پنج فرسنگ...».
وقتی حمدالله مستوفی به تومان «خوی» از تومانهای نُه گانه آذربایجان می رسد می نویسد:
«تومان خوی چهار شهر است ،خوی،سلماس،اُرمیه و اشنویه ...» سپس به توضیح هر کدام از این شهرهای آذربایجان پرداخته و از خصوصیات آب و هوایی ، زیبا روی و سفید چهره و تُرک وش بودن مردم آنها و دیگر خصوصیاتشان سخن می راند .
یعنی هفتصد سال پیش این شهرها از شهرهای آذربایجان تاریخی بوده که با تقسیم آن به دو استان آذربایجان شرقی به مرکزیت تبریز و استان آذربایجان غربی به مرکزیت اورمیه در زمان پهلوی، هیچ زمانی استان آذربایجان غربی به مرکز اورمیه ، «استان اورمیه» نامیده نشده است!
تنها اعضاء و مدعیان کردستان بزرگ و آنهائیکه دل در گرو گروههای مسلح دارند از واژه استان اورمیه استفاده می کنند تا نام تاریخی آذربایجان را از روی شهرهای غرب آذربایجان بخصوص اورمیه بردارند تا زمینه را برای کردستان نامیدن این استان ، شهرها و مناطق آن و اهداف بعدی فراهم کنند!
آیا آقای رئیس جمهور در سفر اخیر خود به شهر خوی بی خبر از نیات آنهایی که استان آذربایجان غربی را استان اورمیه می نامند بوده که این استان را « استان اورمیه»خطاب کرده و یا رئیس جمهور از تقسیمات کشوری بی اطلاع بوده است؟!
استان اورمیه نامیده شدن آذربایجان غربی ازطرف رئیس جمهورآقای روحانی که در راس قوه اجرایی آن قرار دارد با هر کدام از موضوعی که از آنها نام برده شد در ارتباط باشد نمی تواند بی تاثیر از اثر منفی آن بر روی ملّت آذربایجان و 32 الی 35 میلیون نفر از ترکان ایران که اکثریت نسبی جمعیت کشور را تشکیل می دهند باشد که با گذشت نزدیک به چهل سال از پیروزی انقلاب اسلامی، آنها هنوز در انتظار اجرای اصل 15 قانون اساسی و تحصیل به زبان ترکی خود درمدارس، حد اقل به اندازه ارامنه 150 هزار نفری هستند!
به کانال تحلیلی و سیاسی گله جه گین یولو بپیوندید.
👇👇👇👇👇
@Galajayinyolu
یوْلو Gәlәcәğin Yolu (راه آینده)گلهجهگین pinned «به نام «تدبیر و امید» به کام «تروریست ها» طاهر نقوی⬇️⬇️⬇️ خطا و اشتباه جزئی از انسان هست .انسان صرف اینکه انسان است گاها اشتباه میکند وبه خطا میرود. این اشتباهات و خطاها در کودکان و صغرا و مجانین ،دیوانگان ،وسفهاو محجورین تقریبا قابل پذیرش هست و قانون…»
لابی تروریسم کرد چگونه رئیس جمهور را سخنگوی خود کرد!؟
قادر کیانی⬇️⬇️⬇️
دشمن اصلی ترکان و جنبش ملی ترکان ایران پان ایرانیست ها هستند.این ها در راستای هدف ایجاد یک دولت و یک ملت به کمتر از نابودی اقوام غیر فارس و در رآس انها ترک ها رضا نمی دهند و نخواهند داد.از طرق سخت افزاری و نرم افزاری نزدیک یک قرن است با همه امکانات دولتی در پیگیری این هدف می کوشند.یکی از شیوه های نرم افزاری پان ایرانیست ها خلق و رواج زبان "فاذری"می باشد. در این زبان محاوره ای رایج نحو و کلمات جمله فارسی و فقط فعل اخر جمله ترکی می باشد.با تغییر فغل اخر ترکی جمله به فارسی , زبان ترکی از بین می رود و در نتیجه ان نابودی ملت ترک در ایران حتمی خواهد بود.دومین دشمن ترکان و جنبش ملی ترکان ایران کمونیست های بی وطن منادی جهان وطنی (انترنالسیونالیسم پرولتری) می باشند. اینان با تلاش در راستای مبارزه خیالی طبقاتی در تاریخ معاصر مانع اصلی اشاعه شعور ملی در بین ترکان ایران شدند.در جریان پلنوم هفتم کمیته مرکزی حزب توده ایران , فرقه دمکرات ازربایجان با حزب مذکور متحد و ادغام گشت و بصورت گردان پیشاهنگ طبقه کارگر به مبارزه طبقاتی در خارج از کشور پرداخت.مبارزه ملی و اشاعه شعور ملی هم به فراموشی سپرده شد.در حال حاضر با چه استدلال و منطقی بعضی ملتچی ها در جهت اسطوره سازی از کمونیست ها از جمله مرضیه احمدی اسکوئی ,علیرضا نابدل و...به جان می کوشند .خود باید جواب دهند.سومین دشمن ترکان و جنبش ملی ترکان ایران همسایگان نانجیب (ارمنی ها,کردها و تالش ها)می باشند که بر سرزمین اباء و اجدادی ما ادعای ارضی دارند.کرد ها بخش غربی دریاچه نابود شده اورمیه را اشکارا جزوء کردستان بزرگ می دانند.چون در حال حاضر قدرت پاکسازی قومی در در غرب دریاچه نابود شده اورمیه را ندارند بنابرین با شیوه های نرم افزار ی زمینه و بستر را برای این کار در اینده فراهم می کنند.اولآ سعی می کنند نام ازربایجان را از قسمت غرب دریاچه اورمیه حذف کنند.دومآ در تلاشند اورمیه را شهرکرد نشین نشان داده و نهادینه کنند.برای رسیدن به این اهداف از چه راهبردهایی استفاده می کنند.از فضای موسم انتخابات برای رسیدن به این اهداف شان نهایت بهره را می برند.در جریان انتخابات ریاست جمهوری با لباس کردی در شهر اورمیه در تجمع تبلیغاتی با حضور اقای حسن روحانی می رقصیدند.بنر های خوش امدگویی برای اقایان روحانی و رئیسی به زبان کردی در ورودی و داخل شهر اورمیه می نویشتند و صد البته به هیچ کدام هم رآی نمی دهند و تلفون موبایل هر کدامشان را باز کنی عکس پرچم اقلیم کردستان عراق را خواهی دید.اخیرآ هم لابی گری شان موفق شد. در راستای بستر سازی برای پاکسازی قومی از ترکان در سخنرانی رئیس جمهورحسن روحانی نام استان ازربایجان غربی حذف و استان اورمیه اعلام گشت.
به کانال تحلیلی و سیاسی گله جه گین یولو بپیوندید .
👇👇👇👇
@Galajayinyolu
قادر کیانی⬇️⬇️⬇️
دشمن اصلی ترکان و جنبش ملی ترکان ایران پان ایرانیست ها هستند.این ها در راستای هدف ایجاد یک دولت و یک ملت به کمتر از نابودی اقوام غیر فارس و در رآس انها ترک ها رضا نمی دهند و نخواهند داد.از طرق سخت افزاری و نرم افزاری نزدیک یک قرن است با همه امکانات دولتی در پیگیری این هدف می کوشند.یکی از شیوه های نرم افزاری پان ایرانیست ها خلق و رواج زبان "فاذری"می باشد. در این زبان محاوره ای رایج نحو و کلمات جمله فارسی و فقط فعل اخر جمله ترکی می باشد.با تغییر فغل اخر ترکی جمله به فارسی , زبان ترکی از بین می رود و در نتیجه ان نابودی ملت ترک در ایران حتمی خواهد بود.دومین دشمن ترکان و جنبش ملی ترکان ایران کمونیست های بی وطن منادی جهان وطنی (انترنالسیونالیسم پرولتری) می باشند. اینان با تلاش در راستای مبارزه خیالی طبقاتی در تاریخ معاصر مانع اصلی اشاعه شعور ملی در بین ترکان ایران شدند.در جریان پلنوم هفتم کمیته مرکزی حزب توده ایران , فرقه دمکرات ازربایجان با حزب مذکور متحد و ادغام گشت و بصورت گردان پیشاهنگ طبقه کارگر به مبارزه طبقاتی در خارج از کشور پرداخت.مبارزه ملی و اشاعه شعور ملی هم به فراموشی سپرده شد.در حال حاضر با چه استدلال و منطقی بعضی ملتچی ها در جهت اسطوره سازی از کمونیست ها از جمله مرضیه احمدی اسکوئی ,علیرضا نابدل و...به جان می کوشند .خود باید جواب دهند.سومین دشمن ترکان و جنبش ملی ترکان ایران همسایگان نانجیب (ارمنی ها,کردها و تالش ها)می باشند که بر سرزمین اباء و اجدادی ما ادعای ارضی دارند.کرد ها بخش غربی دریاچه نابود شده اورمیه را اشکارا جزوء کردستان بزرگ می دانند.چون در حال حاضر قدرت پاکسازی قومی در در غرب دریاچه نابود شده اورمیه را ندارند بنابرین با شیوه های نرم افزار ی زمینه و بستر را برای این کار در اینده فراهم می کنند.اولآ سعی می کنند نام ازربایجان را از قسمت غرب دریاچه اورمیه حذف کنند.دومآ در تلاشند اورمیه را شهرکرد نشین نشان داده و نهادینه کنند.برای رسیدن به این اهداف از چه راهبردهایی استفاده می کنند.از فضای موسم انتخابات برای رسیدن به این اهداف شان نهایت بهره را می برند.در جریان انتخابات ریاست جمهوری با لباس کردی در شهر اورمیه در تجمع تبلیغاتی با حضور اقای حسن روحانی می رقصیدند.بنر های خوش امدگویی برای اقایان روحانی و رئیسی به زبان کردی در ورودی و داخل شهر اورمیه می نویشتند و صد البته به هیچ کدام هم رآی نمی دهند و تلفون موبایل هر کدامشان را باز کنی عکس پرچم اقلیم کردستان عراق را خواهی دید.اخیرآ هم لابی گری شان موفق شد. در راستای بستر سازی برای پاکسازی قومی از ترکان در سخنرانی رئیس جمهورحسن روحانی نام استان ازربایجان غربی حذف و استان اورمیه اعلام گشت.
به کانال تحلیلی و سیاسی گله جه گین یولو بپیوندید .
👇👇👇👇
@Galajayinyolu
یوْلو Gәlәcәğin Yolu (راه آینده)گلهجهگین
✍با سلام خدمت جناب افشاری،کارشناس محترم وخبره تاریخ⬇️⬇️⬇️ ⛔من سعی خواهم کرد،تا آنچه را که در مطلب ومقاله حضرتعالی به عنوان سوال و توضیح مطرح نمودید ،جواب دهم ،البته تا آنجا که به نوشته حضرتعالی مربوط می شود، کل مطالبتان هیچ روشنگری در باب عناوین مطرح که فکر…
سخنی با جناب کیانی ـ 2
علیرضا افشاری⬇️⬇️⬇️
فعال حوزه میراث فرهنگی و دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ
سلام جناب کیانی. لطف بسیار دارید، من دانشجوی تاریخم نه خبره آن.
1. آری موافقم که عناوین پاندار برای کسی که میخواهد تاریخ را بنویسد مانع تحقیق و حتی همانطور که شما گفتید انحراف از اصل بیطرفی است، اما خود این عنوانها تاریخچهای دارند که در موضوع تاریخ و بررسیهای تاریخی میگنجند و نیز بارِ ارزشی و مفهومیای را با خود حمل میکنند که میتوان درباره آنها داوری داشت. از نظر تاریخچهای پانایرانیسم بسیار متأخر از پانعربیسم و پانترکیسم است و احتمالاً پانکردیسم از آن جدیدتر باشد و همانطور که میدانید باقی پانها اصالت تاریخی ندارند و در این سالها برای نمایاندن منش و ذات گروههایی ساخته شدهاند. احتمالاً در این میان پانعربیسم قدیمیتر باشد و بر پایه حرکت جداییخواهی سرزمینهای عربی از حکومت اسلامی عثمانی و ناشی از تحریکهای انگلیس و مأمورانش شکل گرفته باشد و پانترکیسم هر چند جنبهای دفاعی برای حفظ باقیمانده امپراتوری عثمانی داشت و به تدریج از همزاد خودش، پانتورانیسم، جدا شد و آن را از گفتمان رسمی خارج کرد اما هر دو این پانها نسبت به سرزمینهای ایرانی نگاهی ناشی از توسعهطلبی ارضی داشتهاند که در مورد اخیر خواهان جدا کردن بخشهای ترکزبان ایران و جذب آن بخشها در خود بودهاند، که بهگونهای که میدانید سبب برافروختن آتش ملیگرایان آذربایجانی و پاسخ دادن روشنفکران آذربایجانی به روزنامههای استامبول، که چنین داعیهای را مطرح میکردند، انجامید و به این ترتیب، نخستین نحلههای فکری منسجم ناسیونالیسم ایرانی یا ملیگرایی نوین در آذربایجان زاده شد، و در همان سالها بود که دکتر محمود افشار برای پیوند سرزمینهای ایرانی، نه به گونهی سیاسی بلکه بهگونهای فرهنگی (چنان که خود در نامه به انجمن ادبی کابل پیشنهاد داد: «یک ملت، دو دولت»)، واژه پانایرانیسم را به کار برد که منظور از آن پیوستنِ همهی سرزمینها و کشورهایی بود که گذشتهی تاریخی و فرهنگی مشترکی داشتند، و در آن هنگام حدود یک سده بود که به دست استعمار میانشان دیوار جدایی افتاده بود. برای همین، من از به کار گیری آن عنوان برای نوشته پیشینتان شگفتزده شدم، چرا که پانایرانیسم ظرفی قومی نیست و همهی اقوام ایرانی را در بر میگیرد که هر چند میتوان به تاریخچهی سیاسی بعدیاش (از نیمه دهه بیست) و نیز برخی تبیینهایش ــ که هنوز در حال نضج است ــ خرده گرفت و آن مبانی را برای بهبود و برداشتن اختلافها نقد کرد، اما نادیده گرفتن آن و فروکاستناش به امری مذموم، به گمانم، کاری به صلاح نباشد.
2. سپاس از توضیحی که دربارهی پیشینه کاری جناب بجنوردی، در پس از انقلاب، دادید. خاطرم نبود و جستجویی هم نکرده بودم. آری، حق با شماست. اما به هر رو فعالیتهای سیاسیشان به نسبت دیگر انقلابیون، که تقریباً هیچ کدام همانطور که درباره ایشان ذکر کردید تجربه و تحصیلی در امور مهمی که بر دوش گرفتند نداشتند، کم بوده است. فراموش نکنیم در نظام اسلامی و انقلابی تقریباً کسی از پُست و مقامی جدا نمیشود مگر آن که در پی اختلافی او را حذف کنند یا به قول خودشان از قطار انقلاب بیرونش بیندازند. به هر رو، سخن ما و آنجا که سبب پرسش و نظردهی من شده بود اشاره شما به عوض شدن «یکشبه» این فرد بود که گمان میکنم این توضیحات همچنان اعتبار نظر مرا از میان نبرده باشد.
ادامه دارد⬇️⬇️⬇️
@Galajayinyolu
علیرضا افشاری⬇️⬇️⬇️
فعال حوزه میراث فرهنگی و دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ
سلام جناب کیانی. لطف بسیار دارید، من دانشجوی تاریخم نه خبره آن.
1. آری موافقم که عناوین پاندار برای کسی که میخواهد تاریخ را بنویسد مانع تحقیق و حتی همانطور که شما گفتید انحراف از اصل بیطرفی است، اما خود این عنوانها تاریخچهای دارند که در موضوع تاریخ و بررسیهای تاریخی میگنجند و نیز بارِ ارزشی و مفهومیای را با خود حمل میکنند که میتوان درباره آنها داوری داشت. از نظر تاریخچهای پانایرانیسم بسیار متأخر از پانعربیسم و پانترکیسم است و احتمالاً پانکردیسم از آن جدیدتر باشد و همانطور که میدانید باقی پانها اصالت تاریخی ندارند و در این سالها برای نمایاندن منش و ذات گروههایی ساخته شدهاند. احتمالاً در این میان پانعربیسم قدیمیتر باشد و بر پایه حرکت جداییخواهی سرزمینهای عربی از حکومت اسلامی عثمانی و ناشی از تحریکهای انگلیس و مأمورانش شکل گرفته باشد و پانترکیسم هر چند جنبهای دفاعی برای حفظ باقیمانده امپراتوری عثمانی داشت و به تدریج از همزاد خودش، پانتورانیسم، جدا شد و آن را از گفتمان رسمی خارج کرد اما هر دو این پانها نسبت به سرزمینهای ایرانی نگاهی ناشی از توسعهطلبی ارضی داشتهاند که در مورد اخیر خواهان جدا کردن بخشهای ترکزبان ایران و جذب آن بخشها در خود بودهاند، که بهگونهای که میدانید سبب برافروختن آتش ملیگرایان آذربایجانی و پاسخ دادن روشنفکران آذربایجانی به روزنامههای استامبول، که چنین داعیهای را مطرح میکردند، انجامید و به این ترتیب، نخستین نحلههای فکری منسجم ناسیونالیسم ایرانی یا ملیگرایی نوین در آذربایجان زاده شد، و در همان سالها بود که دکتر محمود افشار برای پیوند سرزمینهای ایرانی، نه به گونهی سیاسی بلکه بهگونهای فرهنگی (چنان که خود در نامه به انجمن ادبی کابل پیشنهاد داد: «یک ملت، دو دولت»)، واژه پانایرانیسم را به کار برد که منظور از آن پیوستنِ همهی سرزمینها و کشورهایی بود که گذشتهی تاریخی و فرهنگی مشترکی داشتند، و در آن هنگام حدود یک سده بود که به دست استعمار میانشان دیوار جدایی افتاده بود. برای همین، من از به کار گیری آن عنوان برای نوشته پیشینتان شگفتزده شدم، چرا که پانایرانیسم ظرفی قومی نیست و همهی اقوام ایرانی را در بر میگیرد که هر چند میتوان به تاریخچهی سیاسی بعدیاش (از نیمه دهه بیست) و نیز برخی تبیینهایش ــ که هنوز در حال نضج است ــ خرده گرفت و آن مبانی را برای بهبود و برداشتن اختلافها نقد کرد، اما نادیده گرفتن آن و فروکاستناش به امری مذموم، به گمانم، کاری به صلاح نباشد.
2. سپاس از توضیحی که دربارهی پیشینه کاری جناب بجنوردی، در پس از انقلاب، دادید. خاطرم نبود و جستجویی هم نکرده بودم. آری، حق با شماست. اما به هر رو فعالیتهای سیاسیشان به نسبت دیگر انقلابیون، که تقریباً هیچ کدام همانطور که درباره ایشان ذکر کردید تجربه و تحصیلی در امور مهمی که بر دوش گرفتند نداشتند، کم بوده است. فراموش نکنیم در نظام اسلامی و انقلابی تقریباً کسی از پُست و مقامی جدا نمیشود مگر آن که در پی اختلافی او را حذف کنند یا به قول خودشان از قطار انقلاب بیرونش بیندازند. به هر رو، سخن ما و آنجا که سبب پرسش و نظردهی من شده بود اشاره شما به عوض شدن «یکشبه» این فرد بود که گمان میکنم این توضیحات همچنان اعتبار نظر مرا از میان نبرده باشد.
ادامه دارد⬇️⬇️⬇️
@Galajayinyolu
3. اما درباره جناب عنایتالله رضا. نوشتهی اخیر شما فقط بر پرسشهای من افزوده است. کتابهای افراد را بایست نقد کرد نه این که با اشاره به پیشینهی افراد آنها را از اعتبار انداخت، همچنان که برای نمونه کاملاً سیاسی بودن و در خدمت حزب بعث بودنِ جناب زهتابی در عراق چیزی از نقد کتابشان نمیکاهد، مگر آن که نقدی علمی و ریشهبرکنانه از کتاب فردی انجام گیرد که مورد وثوق اهل تاریخ باشد تا دیگر بتوان به کل آن فرد را از دایرهی مباحثات تاریخی کنار گذارد. قطعاً پیشینهی هر دو این افراد، که بسیار به هم شبیه است، به شدت قابل نقد است چرا که گامهایی که برداشتند در راه فروپاشی کشور ما بوده است، اما رضا در همان شوروی توانست دکترای فلسفه بگیرد و پس از بازگشت به ایران کتابهایی را ترجمه کند که ارزشمند هستند و سرانجام مقالهها و کتابهایی نوشت که میتوان دوستشان نداشت اما برای رد کردنشان میبایست عالمانه مورد نقد قرار گیرند و نمیتوان با جملههایی کلی او را از دایرهی گفتمان خارج کرد.
«سانسور حقایق تاریخی» چیست و به چه معنی است؟ / تبیین و تمرکز روی ایدهی زبان آذری چه ایرادی دارد و تأسی از ایرانشناسان روس، به خودی خود، چرا ناپسند باشد؟ من با مباحث این موضوع آشنایم، قطعاً میتوان آنها را نقد کرد همچنان که جناب هیئت نیز در نهایت چنین کرد، اما موضوع موضوعی در حیطه تاریخ است و مستنداتی دارد. / تجزیهی آن به آران و آذربایجان به تأسی از مورخان دربار پهلوی یعنی چه؟ قطعاً مردمان جمهوری آذربایجان، همچون دیگر مردمان قفقاز، از نظر فرهنگی جزو حوزهی فرهنگی ایران هستند اما آشکار است که اینان ــ همچنان که در باورها و دینِ مشترکمان نمود دارد و این که پیشینهی هویتیای مستقل از ایران و ایرانیّت در طی تاریخ نداشتهاند، جز در همین سدهی اخیر ــ بسیار به ما نزدیکترند اما این که نام آذربایجان بر آن پهنهی جغرافیایی تازه است و این را میتوان با مستندات تاریخی بسیاری نشان داد چه ارتباطی میتواند به دربار پهلوی داشته باشد؟ / و سرانجام، ترویج پانایرانیسم تحت لوای شعوبیهگری به چه معناست؟ این دو حاصل دورانهای خودشان هستند و هر کدام دلالتها و زمینههایی تاریخی داشتهاند که میتوان آنها را شناخت و دربارهشان داوری کرد، اما نمیتوان پیشفرض گذاشت که امری ناپسند هستند، مگر آن که این فرض را اثبات کرد، به گونهای که مورد پذیرش اکثر دانشمندان این حوزه باشد.
من متوجه نمیشوم این که تاریخچهی منطقهای را بررسی کنیم و نام تاریخی آن منطقه (در اینجا: آران) را در نظر داشته باشیم چرا میبایست با خواستهای مدنی آذربایجانیان در تضاد باشد؟ مگر آن که پیشفرضهایی نادرست را گذاشته باشیم که حال، با دیدن این تاریخچه، آن پیشفرضها از میان برود که به نظر من اگر امری نادرست است (همچنان که زرتشت بزرگ میگوید «راه در جهان یکی است و آن راستی است») باید نقد شده و از میان برداشته شوند، تا شاید بر پایهی مبانیای درست و واقعی که میتواند ناشی از شناخت بیشتر آذربایجان باشد بتوان مطالبات را پیش برد و به نتیجه رساند.
به نظر من، که شاگردی در این راه هستم، آری میبایست آرای جناب رضا را نخست به شیوهای علمی نقد کنید ولو بحر طویلی شود! باید نشان داد که کجا برداشت وی از منابع گزینشی، یکسویه و غرضورزانه بوده است. طبیعتاً این کارهای ریشهای است که سبب غنای یک حرکت میشود و اندیشه و تأمل است که ما را چنان به اهدافمان میرساند که در آینده دچار پشیمانی نشویم، نه این که به سرعت بخواهیم به آنچه اکنون گمان داریم درست است برسیم.
@Galajayinyolu
ادامه دارد⬇️⬇️⬇️
«سانسور حقایق تاریخی» چیست و به چه معنی است؟ / تبیین و تمرکز روی ایدهی زبان آذری چه ایرادی دارد و تأسی از ایرانشناسان روس، به خودی خود، چرا ناپسند باشد؟ من با مباحث این موضوع آشنایم، قطعاً میتوان آنها را نقد کرد همچنان که جناب هیئت نیز در نهایت چنین کرد، اما موضوع موضوعی در حیطه تاریخ است و مستنداتی دارد. / تجزیهی آن به آران و آذربایجان به تأسی از مورخان دربار پهلوی یعنی چه؟ قطعاً مردمان جمهوری آذربایجان، همچون دیگر مردمان قفقاز، از نظر فرهنگی جزو حوزهی فرهنگی ایران هستند اما آشکار است که اینان ــ همچنان که در باورها و دینِ مشترکمان نمود دارد و این که پیشینهی هویتیای مستقل از ایران و ایرانیّت در طی تاریخ نداشتهاند، جز در همین سدهی اخیر ــ بسیار به ما نزدیکترند اما این که نام آذربایجان بر آن پهنهی جغرافیایی تازه است و این را میتوان با مستندات تاریخی بسیاری نشان داد چه ارتباطی میتواند به دربار پهلوی داشته باشد؟ / و سرانجام، ترویج پانایرانیسم تحت لوای شعوبیهگری به چه معناست؟ این دو حاصل دورانهای خودشان هستند و هر کدام دلالتها و زمینههایی تاریخی داشتهاند که میتوان آنها را شناخت و دربارهشان داوری کرد، اما نمیتوان پیشفرض گذاشت که امری ناپسند هستند، مگر آن که این فرض را اثبات کرد، به گونهای که مورد پذیرش اکثر دانشمندان این حوزه باشد.
من متوجه نمیشوم این که تاریخچهی منطقهای را بررسی کنیم و نام تاریخی آن منطقه (در اینجا: آران) را در نظر داشته باشیم چرا میبایست با خواستهای مدنی آذربایجانیان در تضاد باشد؟ مگر آن که پیشفرضهایی نادرست را گذاشته باشیم که حال، با دیدن این تاریخچه، آن پیشفرضها از میان برود که به نظر من اگر امری نادرست است (همچنان که زرتشت بزرگ میگوید «راه در جهان یکی است و آن راستی است») باید نقد شده و از میان برداشته شوند، تا شاید بر پایهی مبانیای درست و واقعی که میتواند ناشی از شناخت بیشتر آذربایجان باشد بتوان مطالبات را پیش برد و به نتیجه رساند.
به نظر من، که شاگردی در این راه هستم، آری میبایست آرای جناب رضا را نخست به شیوهای علمی نقد کنید ولو بحر طویلی شود! باید نشان داد که کجا برداشت وی از منابع گزینشی، یکسویه و غرضورزانه بوده است. طبیعتاً این کارهای ریشهای است که سبب غنای یک حرکت میشود و اندیشه و تأمل است که ما را چنان به اهدافمان میرساند که در آینده دچار پشیمانی نشویم، نه این که به سرعت بخواهیم به آنچه اکنون گمان داریم درست است برسیم.
@Galajayinyolu
ادامه دارد⬇️⬇️⬇️
4. دربارهی «تاریخ جامع ایران» ــ که من این مجموعه گرانقیمت را در اختیار ندارم ــ همچنان که حدس میزدم، و بعید بود استادانی که مقالههای آن کتابها را نوشته باشند چنین سخنی گفته باشند، اشاره کردید که موضوع تغییر «متد» نبوده بلکه تغییر «نگاه» بوده است، که به نظر من سخن درستی است.
دوباره باز به همان سخن قبلیام میرسم که میبایست نخست نقد کرد و بعد موضوعی را پیشفرض گرفت. به باورم بزرگوارانی همانندِ شما شاید چون در فضایی به اینگونه نوشتهها و استادان مینگرند که سخنانی دائم تکرار میشود برخی موضوعات را پیشفرض میگیرند. مثلاً استاد طباطبایی، چه دوست داشته باشیم و چه نداشته باشیم، شماری کتابهای منتشرشدهی جدّی دارد (نه گفتوگو که گاهی ممکن است بد و حتی نادرست تنظیم شوند و افراد بدون مراجعه به اسناد سخنانی میگویند که ممکن است دقیق نباشد)، که میبایست یک مخالف فکری او آنها را نقدهایی جدّی کرده باشد و خوشبختانه با توجه به فضای باز در حوزهی فرهنگ، که نظام تقریباً به جر موضوعات مذهبی یا آنجا که نفع خودش در میان باشد کاری به فضای رسانهای ندارد، آن نقدها را به آزمون محک بگذارد؛ یعنی، اگر میتواند در جایگاههایی علمی منتشر کند. حتی به نظر من فضاهای علمی و دانشگاهی کشور همسایه و همفرهنگِ ما ترکیه هم میتواند جایگاه خوبی برای بحثهای علمی باشد. اگر نقدی از این آزمون سربلند بیرون آمد آنگاه چنین بگوییم. به گمانم حتی خود استاد طباطبایی هم از نقد جدّی و پرمایه استقبال کنند.
آنچه از ابتدای به زعمِ شما کتاب جناب بجنوردی آوردید که اگر دوست داشته باشید میتوان دربارهاش گفتگو کرد، سخنِ نادرستی نیست. این که حوزهی تمدنیای در منطقه ما شضکل گرفته که اگر بخواهیم نامی بر پایهی تاریخ بر آن بگذاریم که بیشترین حجم از اشتراکات در جغرافیا و تاریخ را در بر داشته باشد، همچنان که بسیاری از بزرگان این حوزهها چنین کردهاند، واژهی «ایران» از همه رساتر است. نمیدانم چرا میبایست شما با واژهی ایران مشکل داشته باشید؟ این همان پرسشی است که در پایان نوشتهی پیشینم هم داشتم. البته که اکنون این حوزه شامل شماری کشور است، اما میتوان تاریخ تأسیس این کشورها را از نظر گذراند و کاوید که از هنگام آغاز شهرنشینی و تمدن در این سرزمینها، که هنوز کشور نشده بودند، تا اکنون، چه پیوستگیها و گسستهایی با پیرامون خودشان داشتهاند. زبانهای ملی و فراگیرشان در مقاطعی که داشتهاند چه زبانهایی بوده که دانش و عرفان و هنرشان را به آن زبانها ثبت کردهاند، و این دانش و عرفان و هنرشان درونزا بوده یا در پیوند با سرزمینهای پیرامون، و در پیوند با کدام مردمان خود را خصم کدام گروههای یورشگر میشمردهاند؟ و این سخنان و بحثهای اندیشهای و تاریخی هیچ تعارضی با کشور بودنشان در اکنون ندارد.
آریاییان مساوی ایرانیان نیستند و اقوامی گسترده بودهاند، همچون ترکان. این که تاریخ کوچ آنها چه زمانی بوده موضوعی باستانشناسی است که در همین بافت هم میتوان آنها را نقد کرد. این که سرمتها، سکاها و کیمیریها جزوی از آن اقوام بودهاند موضوعی است در حیطهی دانش تاریخ و بیشتر باستانشناسی، که ارتباطی با هویت امروزین ما ندارد و شما میتوانید مستند آن را نقد کنید و من به شخصه هیچ ناراحت نمیشوم اگر طی پژوهشهایی دانشگاهی اثبات شود که آنان مثلاً تُرک بودهاند و اصولاً بحثهایی اینچنینی، همچنان که خود شما هم یادآوری کردید، آنچنان «قطعیتی» ندارد و میتوان با مستنداتی که بعدتر یافت میشود تغییرشان داد، اما به هر رو در هر دورهای برآیند پژوهشهای علمی بر پاسخی همسویی و «قاطعیت» دارند. بعید میدانم در کتاب مورد بحث، که دانشنامهای است، این موضوعات بدون منبع بوده باشند، که هر چند قابل بحث هستند.
نکتههایی هم در مورد کورش فرمودید؛ در علم تاریخ برهمافتادگی چند منبع بسیار مهم است، وگرنه این که کتزیاس یا هرودوت نکتهای را بگویند که راویاش تنها خود آنها باشند اگر با منابعی دیگر یا اسنادی همچون سالنامههای بابلی یا سنگنگارههای ایرانی تأیید نشوند مورد استناد قرار نمیگیرند و بحثی حاشیهای میشوند و این ارتباطی با تعصب نژادی نمیتواند داشته باشد، مگر آن که سخنی بیمنطق و بدون استناد زده شود. اما به هر رو، همچنان که گفتم جای بحث گشوده است و من امیدوارم فرصتی کنید و نقدی دانشی بر این کتاب بنویسید که اصولاً از نقد است که پژوهشها گرانمایهتر میشوند.
باز هم سپاس از لطفت، که وقت گذاردی.
به کانال تحلیلی و سیاسی «گله جه گین یولو» بپیوندید.
👇👇👇👇
@Galajayinyolu
دوباره باز به همان سخن قبلیام میرسم که میبایست نخست نقد کرد و بعد موضوعی را پیشفرض گرفت. به باورم بزرگوارانی همانندِ شما شاید چون در فضایی به اینگونه نوشتهها و استادان مینگرند که سخنانی دائم تکرار میشود برخی موضوعات را پیشفرض میگیرند. مثلاً استاد طباطبایی، چه دوست داشته باشیم و چه نداشته باشیم، شماری کتابهای منتشرشدهی جدّی دارد (نه گفتوگو که گاهی ممکن است بد و حتی نادرست تنظیم شوند و افراد بدون مراجعه به اسناد سخنانی میگویند که ممکن است دقیق نباشد)، که میبایست یک مخالف فکری او آنها را نقدهایی جدّی کرده باشد و خوشبختانه با توجه به فضای باز در حوزهی فرهنگ، که نظام تقریباً به جر موضوعات مذهبی یا آنجا که نفع خودش در میان باشد کاری به فضای رسانهای ندارد، آن نقدها را به آزمون محک بگذارد؛ یعنی، اگر میتواند در جایگاههایی علمی منتشر کند. حتی به نظر من فضاهای علمی و دانشگاهی کشور همسایه و همفرهنگِ ما ترکیه هم میتواند جایگاه خوبی برای بحثهای علمی باشد. اگر نقدی از این آزمون سربلند بیرون آمد آنگاه چنین بگوییم. به گمانم حتی خود استاد طباطبایی هم از نقد جدّی و پرمایه استقبال کنند.
آنچه از ابتدای به زعمِ شما کتاب جناب بجنوردی آوردید که اگر دوست داشته باشید میتوان دربارهاش گفتگو کرد، سخنِ نادرستی نیست. این که حوزهی تمدنیای در منطقه ما شضکل گرفته که اگر بخواهیم نامی بر پایهی تاریخ بر آن بگذاریم که بیشترین حجم از اشتراکات در جغرافیا و تاریخ را در بر داشته باشد، همچنان که بسیاری از بزرگان این حوزهها چنین کردهاند، واژهی «ایران» از همه رساتر است. نمیدانم چرا میبایست شما با واژهی ایران مشکل داشته باشید؟ این همان پرسشی است که در پایان نوشتهی پیشینم هم داشتم. البته که اکنون این حوزه شامل شماری کشور است، اما میتوان تاریخ تأسیس این کشورها را از نظر گذراند و کاوید که از هنگام آغاز شهرنشینی و تمدن در این سرزمینها، که هنوز کشور نشده بودند، تا اکنون، چه پیوستگیها و گسستهایی با پیرامون خودشان داشتهاند. زبانهای ملی و فراگیرشان در مقاطعی که داشتهاند چه زبانهایی بوده که دانش و عرفان و هنرشان را به آن زبانها ثبت کردهاند، و این دانش و عرفان و هنرشان درونزا بوده یا در پیوند با سرزمینهای پیرامون، و در پیوند با کدام مردمان خود را خصم کدام گروههای یورشگر میشمردهاند؟ و این سخنان و بحثهای اندیشهای و تاریخی هیچ تعارضی با کشور بودنشان در اکنون ندارد.
آریاییان مساوی ایرانیان نیستند و اقوامی گسترده بودهاند، همچون ترکان. این که تاریخ کوچ آنها چه زمانی بوده موضوعی باستانشناسی است که در همین بافت هم میتوان آنها را نقد کرد. این که سرمتها، سکاها و کیمیریها جزوی از آن اقوام بودهاند موضوعی است در حیطهی دانش تاریخ و بیشتر باستانشناسی، که ارتباطی با هویت امروزین ما ندارد و شما میتوانید مستند آن را نقد کنید و من به شخصه هیچ ناراحت نمیشوم اگر طی پژوهشهایی دانشگاهی اثبات شود که آنان مثلاً تُرک بودهاند و اصولاً بحثهایی اینچنینی، همچنان که خود شما هم یادآوری کردید، آنچنان «قطعیتی» ندارد و میتوان با مستنداتی که بعدتر یافت میشود تغییرشان داد، اما به هر رو در هر دورهای برآیند پژوهشهای علمی بر پاسخی همسویی و «قاطعیت» دارند. بعید میدانم در کتاب مورد بحث، که دانشنامهای است، این موضوعات بدون منبع بوده باشند، که هر چند قابل بحث هستند.
نکتههایی هم در مورد کورش فرمودید؛ در علم تاریخ برهمافتادگی چند منبع بسیار مهم است، وگرنه این که کتزیاس یا هرودوت نکتهای را بگویند که راویاش تنها خود آنها باشند اگر با منابعی دیگر یا اسنادی همچون سالنامههای بابلی یا سنگنگارههای ایرانی تأیید نشوند مورد استناد قرار نمیگیرند و بحثی حاشیهای میشوند و این ارتباطی با تعصب نژادی نمیتواند داشته باشد، مگر آن که سخنی بیمنطق و بدون استناد زده شود. اما به هر رو، همچنان که گفتم جای بحث گشوده است و من امیدوارم فرصتی کنید و نقدی دانشی بر این کتاب بنویسید که اصولاً از نقد است که پژوهشها گرانمایهتر میشوند.
باز هم سپاس از لطفت، که وقت گذاردی.
به کانال تحلیلی و سیاسی «گله جه گین یولو» بپیوندید.
👇👇👇👇
@Galajayinyolu
ولادت فخر عالمیان سرور کائنات حضرت ختمی مرتبت ،امین امت خویش ، پدر فضل و بخشندگی ،صاحب کتاب ،طرفدار خردواندیشه ،مدینه ی علم ،اعتبار دهنده بر مداد علما محمد مصطفی ( ص ) پیامبر رحمت و مهربانی و روز اخلاق و مهرورزی و ولادت حضرت امام جعفر صادق (ع) مبارک باد.
@Galajayinyolu
@Galajayinyolu
یوْلو Gәlәcәğin Yolu (راه آینده)گلهجهگین
سخنی با جناب کیانی ـ 2 علیرضا افشاری⬇️⬇️⬇️ فعال حوزه میراث فرهنگی و دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ سلام جناب کیانی. لطف بسیار دارید، من دانشجوی تاریخم نه خبره آن. 1. آری موافقم که عناوین پاندار برای کسی که میخواهد تاریخ را بنویسد مانع تحقیق و حتی همانطور…
بهنام کیانی⬇️⬇️⬇️
سلامی گرم خدمت جناب افشاری
جناب عالی بهتر از هرکسی می دانید که مفهوم پان مبتنی بر یک برش یا برشهای تاریخی به منظوره ساختن مفاهیم ارزشی برای اهداف سیاسی است ،برداشت حضرتعالی از پان ایرانیسم بر پایه دفاع سرزمینی از ایران با لحاظ تنوع قومی است .ظاهراً به این گزینه هیچ ایرادی مترتب نباشد ،کما اینکه اکثر ایدولوژی ها نیز به لحاظ نظری چنین اند ، اما ایدولوژی ربطی به بررسی علمی ندارد .ایدولوژی نمی تواند طرح یا ایده ای برای سنجش واقعیت باشد بلکه اساس کار وی تغییر واقعیت یا تحریف واقعیت در جهت اثبات دلایل ذهنی است . بنابراین ایدولوژی خود را به محک تجربه نمی گذارد بلکه از تجربه انتظار دارد که مطابق ایده مفهومی وی عمل کند. در ثانی مفهوم تدافعی پان خلاف تکثر فرهنگی یا سیاسی است ،هر تکثری به نام تهدید ،و تمامیت ارضی ، منکوب خواهد شد و در طول تاریخ معاصر ما چنین رویه را در کشور شاهد بوده ایم .پانیسم در هر نوع آن غلبه بر دشمن فرضی یا حقیقی است ،لذا عنصر آن واکنشی علیه دیگری است ، حال این واکنش علیه من قومی باشد یا من مذهبی ، فرقی نمی کند .به همین جهت به لحاظ سیاسی ،فضای بسته و امنیتی را می طلبد . می فرمائید که پان ترکیسم خواهان جدا کردن خود از ایران است ،بنده به عکس آن معتقدم ، زیرا تمامی راه های که می تواند به یک جامعه دموکراتیک با حقوق برابر ملت ها و قومیت بینجامد، ایده پان ایرانیسم آن را بسته است .در واقع از دوره رضاخان و شاید کمی عقب تر ، تفکر پان ایرانیسم، برای حل و فصل مسئله آذربایجان ،بنا و اساس را بر محو زبان و فرهنگ ترکی بنا نهاده است. متاسفانه آذربایجان بسیار دیر متوجه این سیاست شد زیرا تاریخ این سرزمین در طول چند سده گذشته به خاطر حاکمیت سیاسی خود بر ایران ، عوارض و پیامدهای ناسیونالیسمی ایرانی را عمیقاً احساس نکرد ، این عدم احساس منجر به این شد که حتی آگاهی به هویت ترکی را امری مذموم برای خود به حساب آورد، اما عوارض این سرمستی قدرت ،زمانی خود را نشان داد که حاکمیت سیاسی خود را دو دستی تسلیم پان ایرانیسم داد . حاکمیت رضاخان ، برای آذربایجان یک مصیبت و دردی جانکاه ، اما از جهتی دیگر آگاهی بخش نیز بود .زیرا آذربایجان این نکته اساسی را فهمید که در معرض یک سیاست اسیملاسیون فرهنگی و سیاسی غیر انسانی است .و مسئله تنها در تغییر زبان نیست ، بلکه منیت و شخصیت آنها نیز در زیر تغییر زبان ،محو و نابود می شود بسیاری از مورخین مرکز گرا ، حاکمیت پیشه وری را خیانت بزرگ برای ایران می خوانند.برای من قابل درک است که چرا آنها این قدر به دوره یک و نیم ساله فرقه دموکرات خصومت می ورزند ، زیرا دولت مستعجل ،خودآگاهی تاریخی فراموش شده را در این ملت بیدار کرد فرقه یک بار برای همیشه به آذربایجان فهماند که دیدگاه مرکز بدانها ، دیدی حاشیه ای و زائد است ، بدینسان اذربایجان تبدیل به عنصری خطرناکی شد که تاوانش تحقیر وتحریف تاریخ آن به بها و بهانه هرچیز و همه چیز بود .با این حساب مهمترین مسئله در تعاریف ذهنی بانیان پان ایرانیسم ،ارزیابی عملکرد انها در بستر رویداد های تاریخ معاصر است . از محمود افشار مطلبی را به صورت گزینشی برداشته اید و ما بقی را حذف می کنید. انچه جناب دکترافشار فرهنگ مشترک می نامید، همان ادبیات و اشعار فارسی و هیمنه سیاسی آن بر ملت های داخلی بود. به عنوان نمونه در ادبیات تاریخی ایران آیا برای ادبیات ترکی، یا اوزبکی ، مینیاتورهای ترکی جای برای عرض اندام وجود دارد ، البته که ندارد و یا اصلا دور نرویم ،تقریبا اکثر عارفان و شاعران افغانستان در یونسکو به نام ایران ثبت شده است.و از دولت و کشور افغانستان خبری نیست این حرکات و سکنات دولت و مبلغان فرهنگی ایران،افغان ها را به شدت عصبانی و شعور ملی آنها را جریحه دار کرده است ،از طرف دیگر در داخل ایران نگاه به افغانها تحقیر آمیز و تبعیض گونه است.ارزیابی کلی از این نمونه و نمونه های دیگر ما را ااز ماهیت فرهنگ مشترک ایرانی بی نیاز می کند من قصد ندارم ،فرمایشات و دستورات و مطالب شبه علمی آنها را در اینجا یاد آوری کنم،چون به هر حال حضرتعالی تاریخ خوانده اید، اما اگر مقصودتان آزمون علمی بنده است،قبلاً من مقالاتی انتقادی مستند در مورد استنتاجات تاریخی و سیاسی آنها نوشته ام بخشی از این مقالات در کانال بنده موجود است و اگر جنابعالی فرصت مجالی یافتید، نگاهی ولو گذرا خالی از فایده نخواهد بود.اما اگر پان ایرانیسم آنگونه که می فرمائید:«ظرفیت قومی نیست و همه اقوام را در بر می گیرد»،مصداقهای آن را لطف فرمائید نشان دهید . محض اطلاع حضرتعالی ظرفیت چنین افکاری در نظر و عمل همین قدر است که «هنوز این طیف ما را نه تورک بلکه آذری خطاب می کنند و زبان ما را نه ترکی بلکه تاتی و هرزنی می دانند»و از دهه بیست به بعد و اکنون نیز علی رغم تلاش ها و به جان خریدن زندانها
@Galajayinyolu
ادامه دارد⬇️⬇️👇👇
سلامی گرم خدمت جناب افشاری
جناب عالی بهتر از هرکسی می دانید که مفهوم پان مبتنی بر یک برش یا برشهای تاریخی به منظوره ساختن مفاهیم ارزشی برای اهداف سیاسی است ،برداشت حضرتعالی از پان ایرانیسم بر پایه دفاع سرزمینی از ایران با لحاظ تنوع قومی است .ظاهراً به این گزینه هیچ ایرادی مترتب نباشد ،کما اینکه اکثر ایدولوژی ها نیز به لحاظ نظری چنین اند ، اما ایدولوژی ربطی به بررسی علمی ندارد .ایدولوژی نمی تواند طرح یا ایده ای برای سنجش واقعیت باشد بلکه اساس کار وی تغییر واقعیت یا تحریف واقعیت در جهت اثبات دلایل ذهنی است . بنابراین ایدولوژی خود را به محک تجربه نمی گذارد بلکه از تجربه انتظار دارد که مطابق ایده مفهومی وی عمل کند. در ثانی مفهوم تدافعی پان خلاف تکثر فرهنگی یا سیاسی است ،هر تکثری به نام تهدید ،و تمامیت ارضی ، منکوب خواهد شد و در طول تاریخ معاصر ما چنین رویه را در کشور شاهد بوده ایم .پانیسم در هر نوع آن غلبه بر دشمن فرضی یا حقیقی است ،لذا عنصر آن واکنشی علیه دیگری است ، حال این واکنش علیه من قومی باشد یا من مذهبی ، فرقی نمی کند .به همین جهت به لحاظ سیاسی ،فضای بسته و امنیتی را می طلبد . می فرمائید که پان ترکیسم خواهان جدا کردن خود از ایران است ،بنده به عکس آن معتقدم ، زیرا تمامی راه های که می تواند به یک جامعه دموکراتیک با حقوق برابر ملت ها و قومیت بینجامد، ایده پان ایرانیسم آن را بسته است .در واقع از دوره رضاخان و شاید کمی عقب تر ، تفکر پان ایرانیسم، برای حل و فصل مسئله آذربایجان ،بنا و اساس را بر محو زبان و فرهنگ ترکی بنا نهاده است. متاسفانه آذربایجان بسیار دیر متوجه این سیاست شد زیرا تاریخ این سرزمین در طول چند سده گذشته به خاطر حاکمیت سیاسی خود بر ایران ، عوارض و پیامدهای ناسیونالیسمی ایرانی را عمیقاً احساس نکرد ، این عدم احساس منجر به این شد که حتی آگاهی به هویت ترکی را امری مذموم برای خود به حساب آورد، اما عوارض این سرمستی قدرت ،زمانی خود را نشان داد که حاکمیت سیاسی خود را دو دستی تسلیم پان ایرانیسم داد . حاکمیت رضاخان ، برای آذربایجان یک مصیبت و دردی جانکاه ، اما از جهتی دیگر آگاهی بخش نیز بود .زیرا آذربایجان این نکته اساسی را فهمید که در معرض یک سیاست اسیملاسیون فرهنگی و سیاسی غیر انسانی است .و مسئله تنها در تغییر زبان نیست ، بلکه منیت و شخصیت آنها نیز در زیر تغییر زبان ،محو و نابود می شود بسیاری از مورخین مرکز گرا ، حاکمیت پیشه وری را خیانت بزرگ برای ایران می خوانند.برای من قابل درک است که چرا آنها این قدر به دوره یک و نیم ساله فرقه دموکرات خصومت می ورزند ، زیرا دولت مستعجل ،خودآگاهی تاریخی فراموش شده را در این ملت بیدار کرد فرقه یک بار برای همیشه به آذربایجان فهماند که دیدگاه مرکز بدانها ، دیدی حاشیه ای و زائد است ، بدینسان اذربایجان تبدیل به عنصری خطرناکی شد که تاوانش تحقیر وتحریف تاریخ آن به بها و بهانه هرچیز و همه چیز بود .با این حساب مهمترین مسئله در تعاریف ذهنی بانیان پان ایرانیسم ،ارزیابی عملکرد انها در بستر رویداد های تاریخ معاصر است . از محمود افشار مطلبی را به صورت گزینشی برداشته اید و ما بقی را حذف می کنید. انچه جناب دکترافشار فرهنگ مشترک می نامید، همان ادبیات و اشعار فارسی و هیمنه سیاسی آن بر ملت های داخلی بود. به عنوان نمونه در ادبیات تاریخی ایران آیا برای ادبیات ترکی، یا اوزبکی ، مینیاتورهای ترکی جای برای عرض اندام وجود دارد ، البته که ندارد و یا اصلا دور نرویم ،تقریبا اکثر عارفان و شاعران افغانستان در یونسکو به نام ایران ثبت شده است.و از دولت و کشور افغانستان خبری نیست این حرکات و سکنات دولت و مبلغان فرهنگی ایران،افغان ها را به شدت عصبانی و شعور ملی آنها را جریحه دار کرده است ،از طرف دیگر در داخل ایران نگاه به افغانها تحقیر آمیز و تبعیض گونه است.ارزیابی کلی از این نمونه و نمونه های دیگر ما را ااز ماهیت فرهنگ مشترک ایرانی بی نیاز می کند من قصد ندارم ،فرمایشات و دستورات و مطالب شبه علمی آنها را در اینجا یاد آوری کنم،چون به هر حال حضرتعالی تاریخ خوانده اید، اما اگر مقصودتان آزمون علمی بنده است،قبلاً من مقالاتی انتقادی مستند در مورد استنتاجات تاریخی و سیاسی آنها نوشته ام بخشی از این مقالات در کانال بنده موجود است و اگر جنابعالی فرصت مجالی یافتید، نگاهی ولو گذرا خالی از فایده نخواهد بود.اما اگر پان ایرانیسم آنگونه که می فرمائید:«ظرفیت قومی نیست و همه اقوام را در بر می گیرد»،مصداقهای آن را لطف فرمائید نشان دهید . محض اطلاع حضرتعالی ظرفیت چنین افکاری در نظر و عمل همین قدر است که «هنوز این طیف ما را نه تورک بلکه آذری خطاب می کنند و زبان ما را نه ترکی بلکه تاتی و هرزنی می دانند»و از دهه بیست به بعد و اکنون نیز علی رغم تلاش ها و به جان خریدن زندانها
@Galajayinyolu
ادامه دارد⬇️⬇️👇👇
و محدودیت های طاقت فرسا برای فرزندان آذربایجان ،هیچ تغییری محسوسی وجود ندارد ، بلکه شکاف ها عمیق تر و بسیار بدتر شده است ، جالب است اپوزوسیون دموکرات مآب جمهوری اسلامی که می خواهند برای ما آزادی به ارمغان آورندو، از همین حالا اخبار مربوط به ترکان آذربایجان را بایکوت خبری می کنند .اما در این میان خونسردی حضرتعالی در خصوص اصطلاح رایج آذری مورخین مرکزی مایه تعجب بنده است ، این تعجب از آن جهت اهمیت دارد که بانیان چنین ایده به ظاهر علمی ، به راحتی به خاطر همین کلمه یک و جمله مسعودی ، هشتاد سال تمامی عوامل سیاسی و فرهنگی را برای زدودن ما از صحنه تاریخ به کار برده و می برند، نادیده گرفتن و تبرئه عوامل و بازیگران چنین برخورد غیر انسانی نه تنها مایه تعجب بلکه از جهاتی بسیار مایه تأسف است ،این بدین می ماند که انسان در این عصر ارتباط و انکشاف فکری ، بسط دموکراسی ، کتاب شالوده قرن بیستم ،الفرد روزنبرگ ، نظریه پرداز نازیسم آلمانی را پایه گذار جامعه متکثر و متنوع غرب قلمداد کند . در خصوص نقد « نقد ماقاله نه من قاله» باید بگویم ما به آن بخش از کارهای علمی جناب عنایت الله رضا که عبارت از ترجمه ها ایشان است کاری نداریم ،در این مورد باید اصحاب حرفه ترجمه نظر بدهند که میزان وفاداری مترجم به اصل کتاب تا چه اندازه بوده ، و نظایر آن ، اما محض ، اطلاع از میزان جهت گیری و حتی غرض گونه ایشان ، مقاله دوست عزیزم جناب قصری را در کانال شخصی و گروه قرار می دهم که نقد محتوای از کتاب را، به طور مختصر مفید نمودند و نیز برخی نقشه های قدیمی که توسط سیاحان و جغرافیادانان را در اختیار بنده بوده است . اما اصرار جنابعالی بر اینکه« منطقه قفقاز از نظر فرهنگی جزو حوزه های فرهنگی ایران است و پیشینه مستقل از ایرانیت ندارد » ما را از مباحثه بیشتر در این مورد ، بی نیاز می کند و معلوم می دارد پشت چنین کلمه چه سیاستی نهفته است . با صراحت می گویم این کلمه غیر از بار سیاسی ، حاوی هیچ نقطه فرهنگی نیست . اگر صرف نوشتن به زبان فارسی را در نظر بگیریم ناچاریم ،به جای ایرانیت ، عربیت را مصطلح کنیم ، زیرا زبان علم و مذهب ، فلسفه و حتی شعر نیز در سراسر قلمرو جهان اسلام و خصوصا این در این کشور عربی بوده است و اگر زبان حکومت و سیاست را لحاظ کنیم ، زبان ترکی مرجح بوده ، بنابراین مفهوم ایرانیت گرچه برای تئوری پردازان ممکن است جذاب باشد ، اما برای این کشورها فاقد معنی و مفهوم است.
در مقاله، به اصطلاح «یک شبه» معترض بودید . باید عرض کنم منظور من صورت قضیه نیست ، نمی خواستم از اصطلاحات دیگری استفاده کنم ، که منش سیاسی کسی را عریان تر بازگو کند ، به عقیده بنده ، سیاست در ایران ، نه در خدمت به خلق است و نه خدا ، بلکه فقط در خدمت منویات و آمال سیاسیون بوده است . و گرنه ما بعد از یک صد بیست سال بعد از مشروطه در اول راه نبودیم .
نکته دیگری که می خواستم خدمتتان عرض کنم ، مربوط به متد خوانش تاریخ ،در کتاب تاریخ جامع ایران است که در مقاله قبلی عرض کردم متد کتاب علی رغم ادعای جناب بجنوردی ، در ماهیت همان است که بود و من نمی دانم چرا نوع نگاه را تصدیق می فرمائید اما متد را تصدیق نمی کنید ، این کتاب هیچ چیز تازه ای برای گفتن ندارد .
بر خلاف تصوری که جنابعالی از محیط علمی برای ما ارائه دادید ، چنین محیطی شرایط مناسبی برای تئوری محو تاریخ ملت ساکن در این نقطه جغرافیایی است . بیهوده نیست که فرهنگستان ادب فارسی هرسال میلیونها دولار و تومان بیت المال را به حلقومش می ریزد و دست آورد آن چیزی جز ساختن کلمات بی معنا و بی مفهوم ، و تبلیغ زبانی است که ستون فقراتش عربی است اما در داخل خود عرب ها را جاهل و سوسمار خور می داند ،و ترک ها و عرب ها را فرهنگستان بیابان گرد توصیف می کند و از این نکته می گذرد که هوش و فکر ایرانی دریاچه ها و دریاها را خشک نموده و مجبور است در آینده نه چندان دور آب آشامیدنی را از همین ترک ها و عرب ها بخرد . در مجموع نقد و بررسی کتاب های تاریخی ، گره ای از مشکلات سیاسی و فرهنگی ما را باز نمی کند ، اینها فقط آگاهی نسبی به بخشی از قشر متوسط می دهد اما این آگاهی دری به سوی گفتمان ملی باز نمی کند ، ما حتی اگر با دلایل قطعی و قاطع ثابت کنیم که آذربایجان زندگی ازلی ترکان بوده است باز توفیری در وضع کنونی ما ندارد ، زیرا در این کشور هژمونی سیاسی پان ایرانیسم ، یک اصل ثابت و تغییرناپذیر است .و آنها هیچ وقت حاضر به تقسیم توزیع قدرت و امکانات با سایر ملیت ها و اقوام نخواهند بود. دستکم تا به امروز چنین بوده است .
به کانال تحلیلی و سیاسی گله جه گین یولو بپیوندید.
👇👇👇
@Galajayinyolu
در مقاله، به اصطلاح «یک شبه» معترض بودید . باید عرض کنم منظور من صورت قضیه نیست ، نمی خواستم از اصطلاحات دیگری استفاده کنم ، که منش سیاسی کسی را عریان تر بازگو کند ، به عقیده بنده ، سیاست در ایران ، نه در خدمت به خلق است و نه خدا ، بلکه فقط در خدمت منویات و آمال سیاسیون بوده است . و گرنه ما بعد از یک صد بیست سال بعد از مشروطه در اول راه نبودیم .
نکته دیگری که می خواستم خدمتتان عرض کنم ، مربوط به متد خوانش تاریخ ،در کتاب تاریخ جامع ایران است که در مقاله قبلی عرض کردم متد کتاب علی رغم ادعای جناب بجنوردی ، در ماهیت همان است که بود و من نمی دانم چرا نوع نگاه را تصدیق می فرمائید اما متد را تصدیق نمی کنید ، این کتاب هیچ چیز تازه ای برای گفتن ندارد .
بر خلاف تصوری که جنابعالی از محیط علمی برای ما ارائه دادید ، چنین محیطی شرایط مناسبی برای تئوری محو تاریخ ملت ساکن در این نقطه جغرافیایی است . بیهوده نیست که فرهنگستان ادب فارسی هرسال میلیونها دولار و تومان بیت المال را به حلقومش می ریزد و دست آورد آن چیزی جز ساختن کلمات بی معنا و بی مفهوم ، و تبلیغ زبانی است که ستون فقراتش عربی است اما در داخل خود عرب ها را جاهل و سوسمار خور می داند ،و ترک ها و عرب ها را فرهنگستان بیابان گرد توصیف می کند و از این نکته می گذرد که هوش و فکر ایرانی دریاچه ها و دریاها را خشک نموده و مجبور است در آینده نه چندان دور آب آشامیدنی را از همین ترک ها و عرب ها بخرد . در مجموع نقد و بررسی کتاب های تاریخی ، گره ای از مشکلات سیاسی و فرهنگی ما را باز نمی کند ، اینها فقط آگاهی نسبی به بخشی از قشر متوسط می دهد اما این آگاهی دری به سوی گفتمان ملی باز نمی کند ، ما حتی اگر با دلایل قطعی و قاطع ثابت کنیم که آذربایجان زندگی ازلی ترکان بوده است باز توفیری در وضع کنونی ما ندارد ، زیرا در این کشور هژمونی سیاسی پان ایرانیسم ، یک اصل ثابت و تغییرناپذیر است .و آنها هیچ وقت حاضر به تقسیم توزیع قدرت و امکانات با سایر ملیت ها و اقوام نخواهند بود. دستکم تا به امروز چنین بوده است .
به کانال تحلیلی و سیاسی گله جه گین یولو بپیوندید.
👇👇👇
@Galajayinyolu