✳️ مدرسه مخفی
ادامه از قبل
جمعِ همآلان (گروه همترازان) مهمترین مرجعِ آموزشیِ کودکانِ ۱۰ سال به بالا و نوجوانان و جوانان و حتی بزرگسالان است. این جمعْ خود یک فرصتِ آموزشی است. منتها باید از وجود احتمالی و چگونگیِ آن (در هر موردِ خاص) آگاه بود و آن را مدیریت و سنجیدهکاری کرد.
آموزشِ طبیعیای که اعضای خانواده به این گروه سنی میدهند، همان آموزشی که کودک بدونِ اطلاع، با چشم و گوش و مغز و دست و با کنجکاویِ خود و ، در بیشترِ وقتها، ناخودآگاهانه در تماس با آنان میگیرد، نوعی آموزش آزاد بوده و مصداقِ مدرسهی مخفی هم هست.
اینجا همانجایی است که معمولا والدین در نبودِ جاذبههای قویِ آموزشهای مخفیِ غیرقابلِکنترلِ بیرونی بیشترین قدرتِ مانور را دارند.
در خیلی از موارد، والدین ممکن است به این نکته آگاه نباشند و با رفتارهای بیاحتیاط و نامناسبِ خود، الگوهای رفتاری و مهارتیِ نادرستی را به کودک منتقل میکنند (نمونهی رطبخورده و منعِ رطب در خانه).
اما در صورتیکه آگاه باشند و بالاتر از آن، برنامهریزی و سنجیدهکاری هم کنند، میتوانند در این عرصه سنگِتمامِ خود را گذاشته و چیزی کم نگذارند.
اما نگرانی و سنجیدهکاری و برنامهریزیِ اصلی باید به آن بخش از مدرسهی مخفی معطوف بشود که کنشگرانِ آن تحت نظارت و چیدمانپذیری نیستند. این بخش، مدرسهی مخفیِ همالان (گروه همترازان) است.
فرزندانِ ما فعلا محصول ترکیبی از آموختههای اینچنینی بهاضافهی آموختههای سلبی و ایجابیِ همان نظامِ مَدرِسی رسمی اند. نفرت و، یا در مواقع کمیاب، علاقه به این یا آن موضوعِ درسی نتیجهی آموزشِ رسمی است (آموزشهایی که از نظر آموزشِ آزاد و آموزشِ طبیعی ممکن است تا سنِ خاصی اصلا مخرب شمرده شوند.).
پس چه باید کرد؟
فرزند داری مسئولیتپذیری سنگینی میطلبد.
برنامهریزی و سنجیدهکاری و دغدغهمندیِ سنگینی برای شخصِ فرزنددار لازم است تا بتواند این عرصهها را برای آموزشِ سالمِ طبیعی و آزاد کودک آماده و زاینده کند. این است مسئولیتِ بزرگِ والدین در دنیایی که هزاران پنجره بهطرفِ هواهای ناشناخته و نامنتظرهی دیگر بر روی فرزند باز است.
فرزندآوری و انداختنِ مسئولیتِ آموزش فرزند به دوشِ نهادهایی که بهسلامتشان اطمینانی نیست، نشان از فرار از مسئولیتپذیری دارد.
با خلاقیت، صبر، تحمل و سنجیدهکاری، مسئولیتِ کردههای خود را بپذیریم و بگذاریم نابغههایی که چرخهی هستی بهتصادف نصیبمان کرده با حداکثرِ توانشان بشکفند، درست مثل شکفتن اتم در شکافتِ اتمی، با آن همه انرژیِ آزادشونده؛ و بدانیم که ما مسئولِ شکوفاییِ این نابغهها هستیم.
آنتوان دُ سَن اِگزوپِری که عاشقِ کودکان بود، و همچون اریش کستنر، کودکان را بهعنوانِ مرشدِ بزرگترها تشخیص داد، میگفت:
"مرا دردی عذاب میدهد که با انفاق به مستمندان و اطعام مساکین دوا نمیشود. سوزِ دلِ من نه از این قوز و گِرههای پیکرِ این کارگران [بسیار محنتزده و غریبماندهی لهستانی] و نه از زشتیِ این محنت، بلکه از آن است که در هر یک از این انسانها موتسارت است که کشته میشود!"
"تنها نَفَسِ خدا است که اگر بر گِل دمیده شود انسان میآفریند!" (ص. ۱۶۷، زمینِ انسانها، ترجمهی سروشِ حبیبی)
و آنَک، این همفکری و همدستیِ "جمعِ والدینِ آگاه و نگران" است که مصداقِ نَفَسِ خدا خواهد شد!
غلامعلی کشانی، بهمن ۱۴۰۲
ادامه از قبل
جمعِ همآلان (گروه همترازان) مهمترین مرجعِ آموزشیِ کودکانِ ۱۰ سال به بالا و نوجوانان و جوانان و حتی بزرگسالان است. این جمعْ خود یک فرصتِ آموزشی است. منتها باید از وجود احتمالی و چگونگیِ آن (در هر موردِ خاص) آگاه بود و آن را مدیریت و سنجیدهکاری کرد.
آموزشِ طبیعیای که اعضای خانواده به این گروه سنی میدهند، همان آموزشی که کودک بدونِ اطلاع، با چشم و گوش و مغز و دست و با کنجکاویِ خود و ، در بیشترِ وقتها، ناخودآگاهانه در تماس با آنان میگیرد، نوعی آموزش آزاد بوده و مصداقِ مدرسهی مخفی هم هست.
اینجا همانجایی است که معمولا والدین در نبودِ جاذبههای قویِ آموزشهای مخفیِ غیرقابلِکنترلِ بیرونی بیشترین قدرتِ مانور را دارند.
در خیلی از موارد، والدین ممکن است به این نکته آگاه نباشند و با رفتارهای بیاحتیاط و نامناسبِ خود، الگوهای رفتاری و مهارتیِ نادرستی را به کودک منتقل میکنند (نمونهی رطبخورده و منعِ رطب در خانه).
اما در صورتیکه آگاه باشند و بالاتر از آن، برنامهریزی و سنجیدهکاری هم کنند، میتوانند در این عرصه سنگِتمامِ خود را گذاشته و چیزی کم نگذارند.
اما نگرانی و سنجیدهکاری و برنامهریزیِ اصلی باید به آن بخش از مدرسهی مخفی معطوف بشود که کنشگرانِ آن تحت نظارت و چیدمانپذیری نیستند. این بخش، مدرسهی مخفیِ همالان (گروه همترازان) است.
فرزندانِ ما فعلا محصول ترکیبی از آموختههای اینچنینی بهاضافهی آموختههای سلبی و ایجابیِ همان نظامِ مَدرِسی رسمی اند. نفرت و، یا در مواقع کمیاب، علاقه به این یا آن موضوعِ درسی نتیجهی آموزشِ رسمی است (آموزشهایی که از نظر آموزشِ آزاد و آموزشِ طبیعی ممکن است تا سنِ خاصی اصلا مخرب شمرده شوند.).
پس چه باید کرد؟
فرزند داری مسئولیتپذیری سنگینی میطلبد.
برنامهریزی و سنجیدهکاری و دغدغهمندیِ سنگینی برای شخصِ فرزنددار لازم است تا بتواند این عرصهها را برای آموزشِ سالمِ طبیعی و آزاد کودک آماده و زاینده کند. این است مسئولیتِ بزرگِ والدین در دنیایی که هزاران پنجره بهطرفِ هواهای ناشناخته و نامنتظرهی دیگر بر روی فرزند باز است.
فرزندآوری و انداختنِ مسئولیتِ آموزش فرزند به دوشِ نهادهایی که بهسلامتشان اطمینانی نیست، نشان از فرار از مسئولیتپذیری دارد.
با خلاقیت، صبر، تحمل و سنجیدهکاری، مسئولیتِ کردههای خود را بپذیریم و بگذاریم نابغههایی که چرخهی هستی بهتصادف نصیبمان کرده با حداکثرِ توانشان بشکفند، درست مثل شکفتن اتم در شکافتِ اتمی، با آن همه انرژیِ آزادشونده؛ و بدانیم که ما مسئولِ شکوفاییِ این نابغهها هستیم.
آنتوان دُ سَن اِگزوپِری که عاشقِ کودکان بود، و همچون اریش کستنر، کودکان را بهعنوانِ مرشدِ بزرگترها تشخیص داد، میگفت:
"مرا دردی عذاب میدهد که با انفاق به مستمندان و اطعام مساکین دوا نمیشود. سوزِ دلِ من نه از این قوز و گِرههای پیکرِ این کارگران [بسیار محنتزده و غریبماندهی لهستانی] و نه از زشتیِ این محنت، بلکه از آن است که در هر یک از این انسانها موتسارت است که کشته میشود!"
"تنها نَفَسِ خدا است که اگر بر گِل دمیده شود انسان میآفریند!" (ص. ۱۶۷، زمینِ انسانها، ترجمهی سروشِ حبیبی)
و آنَک، این همفکری و همدستیِ "جمعِ والدینِ آگاه و نگران" است که مصداقِ نَفَسِ خدا خواهد شد!
غلامعلی کشانی، بهمن ۱۴۰۲
Forwarded from Gholamali Keshani
مدرسه_مخفی،_غلامعلی_کشانی،_بهمن_۱۴۰۲_.pdf
313.6 KB
مدرسه مخفی، غلامعلی کشانی، بهمن ۱۴۰۲
Forwarded from بحر در کوزه
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from بحر در کوزه
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from بحر در کوزه
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
پرونده مطالعاتی مهاتما گاندی (4)
✳️ درسهایی برای همهی فصول
✅ نظامهای مردمسالار میباید بر روی لوحههایی از سنگ، فهرستی از ویژگیهای استبداد را حک کنند و همچون ده فرمانِ کتاب مقدس به آخرش اضافه کنند که:
"و تو ای انسان، نباید تسلیم آنها شوی!"
✅ فهرستی این چنینی:
-1 تمجید و تحسین رسمیِ رهبر خطاناپذیر ( با شعارهای هایل هیتلر، استالین کبیر، "دووچه، دووچه، دووچه "، "فرانکو، فرانکو، فرانکو "، "تیتو، تیتو ، تیتو ")؛*
-2 نامداراگری و ناپذیرشِ مخالفت سیاسی؛
-3 استفادهی تکراری از زور برای تنبیه و وحشت افکنی (ترور)؛
-4 جلوگیری از تفکر مستقل یا عملِ مستقل، تشویق یکنواختی و همشکلی؛
-5 بی وفایی نسبت به اشخاص حقیقی؛
-6 اصرار بر وفاداریِ خفتبار به حکومت؛
-7 مطلق گرایی در اندیشه: (نظام فکریِ من هرگز نمی تواند نادرست باشد، نظام
فکریِ دیگری هرگز درست نیست)، و البته در عین وادادگیِ ذهنی نسبت به حاکمیت.
-8 بی تفاوتی رژیم نسبت به هزینهکردن جان و حیات انسانها، شادی و اخلاقیات آنان؛ بی وجدانی برای نیل به هدف؛
-9 بدبینی کلبی وار؛
-10 تحریف تاریخ؛
-11 تبلیغات و هوچیگریِ دائمی بر روی مزیتهای نظام، برای مخاطبین داخلی و خارجی؛
-12 حملات مهار گسیخته بر روی غیرخودیها و ناباوران و دگراندیشان؛
-13 حساسیت منفی نسبت به انتقادات خارجیان؛
-14 انتقاد رسمی و خشنْ از کوتولههای اداری و ماموران جزء دولتی، اما بیانتقاد از
"حاکمیت و دولت، حاکم مستبد یا محبوبان او در میان کاخنشینان و محافظان و دستگاه رهبری،
مگر انتقاد از عده ای از آنان که قبلا داغ تصفیه بر پیشانیشان خورده و بطور رسمی یا اعلامنشده از دستگاه رهبری کنار گذاشته شده باشند؛
-15 پنهان کاری و ناشَفّافی؛
-16 دور از دسترس بودن رهبران از عامهی مردم؛
-17 تشویق خانوار بزرگ؛
-18 نیروهای مسلح بزرگ؛
-19 تمایل به فتح و گسترش ارضی؛
-20 وحشت رهبر و حکومت از ضعیف ظاهرشدن در انظار عمومی؛
-21 اغراق در وجود دشمن خارجی برای تقویت میهنپرستیِ داخلی و وحدت ملی؛
-22 مقاومت در مقابل تغییرِ نظام سیاسی؛
-23 جابجائیِ مکرر مقامات و ناامنیِ پستهای دولتی؛
-24 محدودیت فزایندهی آزادیِ فردی؛
-25 قرارداشتن کنترل اتحادیههای کارگری و کارمندی در دست حاکمیت؛
-26 ناتوانی سیاسی همگانی بجز خودِ حاکم و پلیسمخفیِ او، همراه با ناامنیِ شخصی؛
-27 تسلیم و تبعیت قوای قضائیه و مقننه از مقامات اجرائی؛
-28 بیتوجهی به قانون اساسی و قوانین موضوعه؛
-29 استفاده از رژه، مراسم، لشکرکشیهای سیرکوار، کارناوالی و نمایشی برای انحراف اذهان تودهها؛
-30 وابستگی و وادادگی کامل ذهنی و عینیِ فرد به حکومت؛
-31 آمادگی فرد برای جلب پشتیبانی و لطف حاکمیت از طریق چاپلوسی، حتی به قیمتِ
زیر پا گذاشتن وجدان؛
-32 انحطاط تمام عیار وجدان.
------------------ه
تمامی این ویژگیهای استبداد، به بزرگنماییِ دولت و بیپناهی و درماندگیِ فرد اضافه میشود؛
- درست برخلاف آموزههای گاندی!
از سوی دیگر، هدف اصلیِ دموکراسیْ توسعه و تکامل فرد با کمک حاکمیت است،
✅ اما چگونه؟
با مهار زدن به حکومت، از ترس آنکه مبادا فرد را در زیر پا له کند یا درهم بفشارد.
✅ (گاندی و استالین، لویی فیشر، غلامعلی کشانی، نشر قطره، آبان ۱۳۸۳)
==========ه
* به ترتیب اسم یا لقب دیکتاتورهای ایتالیا (موسولینی)، اسپانیا، یوگوسلاوی
✳️ درسهایی برای همهی فصول
✅ نظامهای مردمسالار میباید بر روی لوحههایی از سنگ، فهرستی از ویژگیهای استبداد را حک کنند و همچون ده فرمانِ کتاب مقدس به آخرش اضافه کنند که:
"و تو ای انسان، نباید تسلیم آنها شوی!"
✅ فهرستی این چنینی:
-1 تمجید و تحسین رسمیِ رهبر خطاناپذیر ( با شعارهای هایل هیتلر، استالین کبیر، "دووچه، دووچه، دووچه "، "فرانکو، فرانکو، فرانکو "، "تیتو، تیتو ، تیتو ")؛*
-2 نامداراگری و ناپذیرشِ مخالفت سیاسی؛
-3 استفادهی تکراری از زور برای تنبیه و وحشت افکنی (ترور)؛
-4 جلوگیری از تفکر مستقل یا عملِ مستقل، تشویق یکنواختی و همشکلی؛
-5 بی وفایی نسبت به اشخاص حقیقی؛
-6 اصرار بر وفاداریِ خفتبار به حکومت؛
-7 مطلق گرایی در اندیشه: (نظام فکریِ من هرگز نمی تواند نادرست باشد، نظام
فکریِ دیگری هرگز درست نیست)، و البته در عین وادادگیِ ذهنی نسبت به حاکمیت.
-8 بی تفاوتی رژیم نسبت به هزینهکردن جان و حیات انسانها، شادی و اخلاقیات آنان؛ بی وجدانی برای نیل به هدف؛
-9 بدبینی کلبی وار؛
-10 تحریف تاریخ؛
-11 تبلیغات و هوچیگریِ دائمی بر روی مزیتهای نظام، برای مخاطبین داخلی و خارجی؛
-12 حملات مهار گسیخته بر روی غیرخودیها و ناباوران و دگراندیشان؛
-13 حساسیت منفی نسبت به انتقادات خارجیان؛
-14 انتقاد رسمی و خشنْ از کوتولههای اداری و ماموران جزء دولتی، اما بیانتقاد از
"حاکمیت و دولت، حاکم مستبد یا محبوبان او در میان کاخنشینان و محافظان و دستگاه رهبری،
مگر انتقاد از عده ای از آنان که قبلا داغ تصفیه بر پیشانیشان خورده و بطور رسمی یا اعلامنشده از دستگاه رهبری کنار گذاشته شده باشند؛
-15 پنهان کاری و ناشَفّافی؛
-16 دور از دسترس بودن رهبران از عامهی مردم؛
-17 تشویق خانوار بزرگ؛
-18 نیروهای مسلح بزرگ؛
-19 تمایل به فتح و گسترش ارضی؛
-20 وحشت رهبر و حکومت از ضعیف ظاهرشدن در انظار عمومی؛
-21 اغراق در وجود دشمن خارجی برای تقویت میهنپرستیِ داخلی و وحدت ملی؛
-22 مقاومت در مقابل تغییرِ نظام سیاسی؛
-23 جابجائیِ مکرر مقامات و ناامنیِ پستهای دولتی؛
-24 محدودیت فزایندهی آزادیِ فردی؛
-25 قرارداشتن کنترل اتحادیههای کارگری و کارمندی در دست حاکمیت؛
-26 ناتوانی سیاسی همگانی بجز خودِ حاکم و پلیسمخفیِ او، همراه با ناامنیِ شخصی؛
-27 تسلیم و تبعیت قوای قضائیه و مقننه از مقامات اجرائی؛
-28 بیتوجهی به قانون اساسی و قوانین موضوعه؛
-29 استفاده از رژه، مراسم، لشکرکشیهای سیرکوار، کارناوالی و نمایشی برای انحراف اذهان تودهها؛
-30 وابستگی و وادادگی کامل ذهنی و عینیِ فرد به حکومت؛
-31 آمادگی فرد برای جلب پشتیبانی و لطف حاکمیت از طریق چاپلوسی، حتی به قیمتِ
زیر پا گذاشتن وجدان؛
-32 انحطاط تمام عیار وجدان.
------------------ه
تمامی این ویژگیهای استبداد، به بزرگنماییِ دولت و بیپناهی و درماندگیِ فرد اضافه میشود؛
- درست برخلاف آموزههای گاندی!
از سوی دیگر، هدف اصلیِ دموکراسیْ توسعه و تکامل فرد با کمک حاکمیت است،
✅ اما چگونه؟
با مهار زدن به حکومت، از ترس آنکه مبادا فرد را در زیر پا له کند یا درهم بفشارد.
✅ (گاندی و استالین، لویی فیشر، غلامعلی کشانی، نشر قطره، آبان ۱۳۸۳)
==========ه
* به ترتیب اسم یا لقب دیکتاتورهای ایتالیا (موسولینی)، اسپانیا، یوگوسلاوی
4 فرستهی بالا بخشی از پروندهی مطالعاتی مهاتما گاندی هستند.
به فهرست موجود میتوان کارهایی را اضافه کرد که در سایتها و منابع دیگر اینترنتی موجود اند؛ از جمله در
پادکستها، با جستجوی گوگلیِ
- اپیزود مهاتما گاندی یا
- اپیزود گاندی
باید توجه داشت که معرفی این منابع، به معنای تایید همهی محتواهایشان نیست.
مصرفکننده اطلاعاتْ خود باید سَره را از نا سَره، درست را از نادرست تشخیص بدهد، روشهای تفکر انتقادی را تمرین کند، و روشهای غربالِ اطلاعات اسناد و رسانهها را یاد بگیرد.
نمونهاش در بارهی گاندی:
شاید کمتر کسانی میدانند که
گاندی بیشتر یک علاقهمند به کنشگری و اندیشهورزیِ تمدنی، اقتصادی، اجتماعی، آموزشی و فکری بوده تا سیاستمرد و کنشگرِ استقلال هند.
اما بیشتر منابعی که تابهحال دیدهایم بر سیاستمردی و استقلالخواهیِ او تاکید دارند.
شاهد مثال مخالف این که، همین الان، دو کتاب تالیف و ترجمهای بهقلم گاندی و ترجمهی من در آستانهی «پشتِویترینِ» زمستانِ جاری اند (1402)؛ کتابهای «ساروُدایا-بهروزی برای همه» و «خودگردانیِ روستایی» که بر تحول عمیقِ اقتصادی-اجتماعی-فرهنگی تاکید میکنند.
به فهرست موجود میتوان کارهایی را اضافه کرد که در سایتها و منابع دیگر اینترنتی موجود اند؛ از جمله در
پادکستها، با جستجوی گوگلیِ
- اپیزود مهاتما گاندی یا
- اپیزود گاندی
باید توجه داشت که معرفی این منابع، به معنای تایید همهی محتواهایشان نیست.
مصرفکننده اطلاعاتْ خود باید سَره را از نا سَره، درست را از نادرست تشخیص بدهد، روشهای تفکر انتقادی را تمرین کند، و روشهای غربالِ اطلاعات اسناد و رسانهها را یاد بگیرد.
نمونهاش در بارهی گاندی:
شاید کمتر کسانی میدانند که
گاندی بیشتر یک علاقهمند به کنشگری و اندیشهورزیِ تمدنی، اقتصادی، اجتماعی، آموزشی و فکری بوده تا سیاستمرد و کنشگرِ استقلال هند.
اما بیشتر منابعی که تابهحال دیدهایم بر سیاستمردی و استقلالخواهیِ او تاکید دارند.
شاهد مثال مخالف این که، همین الان، دو کتاب تالیف و ترجمهای بهقلم گاندی و ترجمهی من در آستانهی «پشتِویترینِ» زمستانِ جاری اند (1402)؛ کتابهای «ساروُدایا-بهروزی برای همه» و «خودگردانیِ روستایی» که بر تحول عمیقِ اقتصادی-اجتماعی-فرهنگی تاکید میکنند.
Telegram
بحر در کوزه
پروندۀ مطالعاتی مهاتما گاندی
▫️مهاتما گاندی، سوسمیتا آرپ
▫️ماهاتما گاندی، رومن رولان
▫️چرا ترس از مرگ و مویه بر آن، مهاتما گاندی
▫️همۀ مردم برادرند، مهاتما گاندی
▫️نیایش، مهاتما گاندی
▫️گاندی؛ گونهای زندگی، کریشنا کریپالانی
▫️گاندی چه میگوید، فورمن…
▫️مهاتما گاندی، سوسمیتا آرپ
▫️ماهاتما گاندی، رومن رولان
▫️چرا ترس از مرگ و مویه بر آن، مهاتما گاندی
▫️همۀ مردم برادرند، مهاتما گاندی
▫️نیایش، مهاتما گاندی
▫️گاندی؛ گونهای زندگی، کریشنا کریپالانی
▫️گاندی چه میگوید، فورمن…
Forwarded from الفبای فردا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در نشست بیست و دوم خیروخرد نکات زیر مورد بحث و گفتوگو قرار گرفت:
- در نقد دیگردوستی موثر باید بین ایده دیگردوستی موثر و جنبش انضمامی تفکیک قائل شد.
- بعضی نقدهایی که به جنبش انضمامی وارد است، نقدهای مصداقی است و اصل ایده را زیر سوال نمیبرد. غفلت از مسائل حال و تکیه بر ثروتمندان از جمله این موارد است.
- بعضی دیگر به ابعاد ناپرورده جنبش یا ایده دیگر دوستی موثر مربوط است که باید به بحث گذاشته شود. نگاه قیممآبانه جنبش به انسانها و عدم واکاوی مفهوم زندگی خوب از جمله این موارد است.
- نقدهای دسته سوم چالشهای بنیادی است که میتواند اصل ایده را زیر سوال ببرد. به طور مشخص با در نظر گرفتن مطالعات توسعه، جنبش و ایده دیگردوستی موثر باید به طور جدی محل تامل قرار گیرد.
گزارش کامل نشست را در سایت الفبای فردا ببینید.
⬅️ الفبای فردا را به دوستان خود معرفی کنید.
🆔 instagram.com/alefbayefarda
🆔 @alefbayefarda
- در نقد دیگردوستی موثر باید بین ایده دیگردوستی موثر و جنبش انضمامی تفکیک قائل شد.
- بعضی نقدهایی که به جنبش انضمامی وارد است، نقدهای مصداقی است و اصل ایده را زیر سوال نمیبرد. غفلت از مسائل حال و تکیه بر ثروتمندان از جمله این موارد است.
- بعضی دیگر به ابعاد ناپرورده جنبش یا ایده دیگر دوستی موثر مربوط است که باید به بحث گذاشته شود. نگاه قیممآبانه جنبش به انسانها و عدم واکاوی مفهوم زندگی خوب از جمله این موارد است.
- نقدهای دسته سوم چالشهای بنیادی است که میتواند اصل ایده را زیر سوال ببرد. به طور مشخص با در نظر گرفتن مطالعات توسعه، جنبش و ایده دیگردوستی موثر باید به طور جدی محل تامل قرار گیرد.
گزارش کامل نشست را در سایت الفبای فردا ببینید.
⬅️ الفبای فردا را به دوستان خود معرفی کنید.
🆔 instagram.com/alefbayefarda
🆔 @alefbayefarda
معرفی زیرِ پوستِ ایران.pdf
172.5 KB
معرفی کتاب زیر پوست ایران - ایرانِ واقعی از نگاهِ کاوشگرِ آمریکایی - لیندا جاکوبز، لعیا عالی نیا - نشر همان - تلفن: ۰۹۹۱۲۰۱۰۴۵۶
زیرِ پوستِ ایران
ایرانِ واقعی از نگاهِ کاوشگرِ آمریکایی
در پشتِ جلدِ کتاب میخوانیم:
«لیندا جاکوبز (جِیکوبز)، باستانشناسِ جوانِ آمریکایی، ۲۷ ساله، در سالِ ۱۳۵۳، برای شرکت در اکتشافِ مهمی به ایران دعوت شد. او در این سفر نهتنها دفینههای کهنی را کشف کرد، بلکه کوشید از مرزهای فرهنگی عبور کند و رمز و رازِ زندگیِ روزمرهی مردم را هم کشف کند. "زیر پوست ایران" شرحِ سفرِ علمی و عاطفیِ اوست برای درکِ فرهنگی که بهنظرش غریب و درعینِحال آشنا میرسد و او را به ریشههای قومیاش (تبارِ سوری) پیوند میدهد. او با اهلِ محل و خانوادهی آنان دوستیِ عمیقی برقرار میکند و رابطهای را شکل میدهد که با وجودِ تفاوتها و فاصلهی فرهنگی و جغرافیایی و سیاسی، آزمونِ زمان را با موفقیت از سر میگذراند. روایتِ فوقالعادهی جاکوبز پر است از اطلاعاتِ جالبی در بارهی روند اکتشاف و تاریخِ منطقه و تمدنهای کهنِ آن، اما شاید مهمترین وجه کتابْ توصیفِ روشنگری است که از وضعیتِ اجتماعیِ ایرانِ پیشاانقلاب بهدست میدهد و نیز حال وهوای جامعهی ایرانِ سهدههی پساانقلاب. با او در این سفرِ اکتشافیِ بیرونی و درونی همراه شویم.»
==================ه
تعبیرِ زیرِ پوست، توصیفی است واقعی. خارجیانِ زیادی را میشناسیم که از قدیم و ندیم به ایران آمدهاند. نظراتِ اینها را در بارهی ایران و ایرانی یا میشنویم یا میخوانیم. بعضی هم اصلا به ایران نیامدهاند، اما از روی متنهای دستاول یا دستِچندم پژوهش کرده و نوشتهاند. یک وجهِ مشترک بین همهی اینان، مردمی است که آن دستِاولیها در ایران میبینند. بیشترِ معاشرت این افراد با نخبهگانِ فکری و فرهنگی و پولدارها و همکارانِ مستقیم و غیرمستقیمِ طبقهی حاکمه بوده است و ایران را از دریچهی نگاه و توصیفِ آنان معرفی کردهاند. اینها همه دستشان به دهانشان میرسد، برخلاف بخشِ بزرگِ ملت. طبعا این یک محدودیت و نقصِ روششناسانه است که در این نوع روایتها میبینیم.
بگذریم که، این گزارشها غیر از نگاه توریستوار به جامعهی بومی است که بهسختی میتواند به درون و به پشتِ پستوی ظواهر پرآبورنگِ مهماننوازیِ توریستپسندِ هتلها یا میزبانهای پولدارِ ایرانی نفوذ کند.
کم هستند گزارشهای نسبتا عمیقتر و چندجانبهتری که حاصلِ مشاهدهی نگاه کلنگر به مردمِ یک جامعه بوده و از انواعِ چندگانهی قشرها و گروههای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی بهعنوانِ منبع مشاهده و روایتِ خود استفاده کنند.
ادامه در لینک زیر:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5895
ایرانِ واقعی از نگاهِ کاوشگرِ آمریکایی
در پشتِ جلدِ کتاب میخوانیم:
«لیندا جاکوبز (جِیکوبز)، باستانشناسِ جوانِ آمریکایی، ۲۷ ساله، در سالِ ۱۳۵۳، برای شرکت در اکتشافِ مهمی به ایران دعوت شد. او در این سفر نهتنها دفینههای کهنی را کشف کرد، بلکه کوشید از مرزهای فرهنگی عبور کند و رمز و رازِ زندگیِ روزمرهی مردم را هم کشف کند. "زیر پوست ایران" شرحِ سفرِ علمی و عاطفیِ اوست برای درکِ فرهنگی که بهنظرش غریب و درعینِحال آشنا میرسد و او را به ریشههای قومیاش (تبارِ سوری) پیوند میدهد. او با اهلِ محل و خانوادهی آنان دوستیِ عمیقی برقرار میکند و رابطهای را شکل میدهد که با وجودِ تفاوتها و فاصلهی فرهنگی و جغرافیایی و سیاسی، آزمونِ زمان را با موفقیت از سر میگذراند. روایتِ فوقالعادهی جاکوبز پر است از اطلاعاتِ جالبی در بارهی روند اکتشاف و تاریخِ منطقه و تمدنهای کهنِ آن، اما شاید مهمترین وجه کتابْ توصیفِ روشنگری است که از وضعیتِ اجتماعیِ ایرانِ پیشاانقلاب بهدست میدهد و نیز حال وهوای جامعهی ایرانِ سهدههی پساانقلاب. با او در این سفرِ اکتشافیِ بیرونی و درونی همراه شویم.»
==================ه
تعبیرِ زیرِ پوست، توصیفی است واقعی. خارجیانِ زیادی را میشناسیم که از قدیم و ندیم به ایران آمدهاند. نظراتِ اینها را در بارهی ایران و ایرانی یا میشنویم یا میخوانیم. بعضی هم اصلا به ایران نیامدهاند، اما از روی متنهای دستاول یا دستِچندم پژوهش کرده و نوشتهاند. یک وجهِ مشترک بین همهی اینان، مردمی است که آن دستِاولیها در ایران میبینند. بیشترِ معاشرت این افراد با نخبهگانِ فکری و فرهنگی و پولدارها و همکارانِ مستقیم و غیرمستقیمِ طبقهی حاکمه بوده است و ایران را از دریچهی نگاه و توصیفِ آنان معرفی کردهاند. اینها همه دستشان به دهانشان میرسد، برخلاف بخشِ بزرگِ ملت. طبعا این یک محدودیت و نقصِ روششناسانه است که در این نوع روایتها میبینیم.
بگذریم که، این گزارشها غیر از نگاه توریستوار به جامعهی بومی است که بهسختی میتواند به درون و به پشتِ پستوی ظواهر پرآبورنگِ مهماننوازیِ توریستپسندِ هتلها یا میزبانهای پولدارِ ایرانی نفوذ کند.
کم هستند گزارشهای نسبتا عمیقتر و چندجانبهتری که حاصلِ مشاهدهی نگاه کلنگر به مردمِ یک جامعه بوده و از انواعِ چندگانهی قشرها و گروههای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی بهعنوانِ منبع مشاهده و روایتِ خود استفاده کنند.
ادامه در لینک زیر:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5895
Telegram
گاه فرست غلامعلی کشانی
زیر پوست ایران، لیندا جاکوبز، ترجمه لعیا عالی نیا، نشر همان - تلفن
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5892
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5892
================
ادامه از قبل:
لیندا خانمِ این گزارش از دستهی دوم است که به مددِ وضعیتِ انسانیِ تصادفی، و همت و سلامتِ نفسِ خود، کمی یا خیلی بهعمق وارد شده، آنچنان کسی که برای کمک به قزبس (کودک-همسرِ اسیرِ ناداری) به پشتِ پیشخوانِ قهوهخانهی بینِ راهیِ مرودشت-شیراز میآید و جعبههای نوشابه جابهجا میکند. لیندایی که خطر میکند و قزبس را، قاچاقی، بعد از چند سال به مرخصیای کوتاهمدت برای دیدارِ خانوادهاش، از قهوهخانه به روستایی میبرد که فقط چند کیلومتر با زندان-قهوهخانهی شوهر فاصله دارد. لیندا که به فارسیِ شیرینِ شیرازی، اما "پشتِکوهیِ!" حرف میزند از خود مردم میشود (در بازارِ شیراز این تفاوتِ لهجهی او را کاملا حس میکنند، اما لیندا آن را پنهان نمیکند.). مردمِ روستا او را از خود میدانند؛ بیرونی و غیرِخودی و خارجیاش نمیبینند. در حالی که سرپرستِ گروه است، ممدلی (سرکارگر اش) را استادِ خودش در کارِ کاوش میداند، نه سرعَمَله.
روایتِ لیندا، حکایتِ یکرویه بودن و بودش، و در عینِ حالْ شُدِشِ و دگردیسی یک انسان است، همچون روایتِ شُدِشِ میخاییل بولگاکف در "یادداشتهای یک پزشک جوان". در طیِ صفحاتِ کتاب کمکم میبینیم کسی که با تصورهایی تکساحتی از زندگی آشنا بوده (هرچه بیشتر، بهتر؛ و پیشرفتِ هرچه بیشتر)، به مراحلی از عشق به انسان میرسد که مرزهای زبان و جنسیت و طبقه و فرهنگ و فقر و غنی، خود، نفس، "من" و ایگو و انانیت و سواد و مدرک و تخصص را پشتِ سر میگذارد و بهآنجا میرسد که میتواند این یا آن زنِ داهاتیِ غریبهی ایرانی را همچون خواهری و دوستی واقعی در آغوش بگیرد و درددل او را عمیقا و از تهِدل بشنود و این همه، بدونِ ذرهای آشنایی با مراحلِ پر آبوتاب و مفصلِ عرفانِ مرسوم، درست عینِ همان "نگار ی که به مکتب نرفت و خط ننوشت، (اما) بهغمزهْ مسئلهآموزِ صد مُدرِس شد"، و تا هنوز هم بیادعا و هنوز هم فروتن.
او در پیشگفتار ترجمهی فارسی کتاب مینویسد:
"امیدوارم خوانندگان خامدستیهای زنِ خارجیِ جوانی را ببخشند که به دنیایی وارد شدهبود که در آن فقط خوبی میدید."
عجبا!
او یک کاوشگرِ باستانشناسی و در واقع یک پژوهشگرِ واقعی است. باستانشناسی هنر و علمِ پژوهش در عینِ واقعیتِ زندگیِ گذشتهی انسان و زندگان بر روی زمین است. قصهگویی نیست، مثل قصههای انسان در بارهی آفرینش. تاریخِ مکتوب نیست که، بهقولِ کسی، بارها و بارها ویرایش میشود و آرایششده تحویلِ خواننده میشود (رونالد رایت، تله پیشرفت، نشر چشمه)؛ یا بهقولِ ویلدورانت، ۹۰ درصدِ آن دروغ و ۱۰ درصدِ باقیمانده حدس و گمان باشد.
او در محوطهی کاوش و در خوابگاهاش دائماً کاوشگر و پژوهشگر باقی میماند و تجربهگرِ مکررِ لحظههای اوج و غرقهگی، و در همانحال، در همان محوطه، دائماً یک لیندا کوچولوی قدیمیِ ۷ ساله که در "اینجا و اکنونِ" خود زیست میکرد. او خودِ خودِ لیندای قدیمی است. تخصص و مدرکِ باستانشناسی او را از دلدادگی به "اینجا و اکنون" و همخوانیِ برون و درون دور نمیکند. ترجمهی این خصوصیت یعنی این که، به پژوهشاش، به مردمی که با آنان سروکار دارد، و به جهانی که همین الان در آن حضور دارد دل میدهد و بینِ ظاهر و باطناش هم فاصله را کم میکند و غرقه میشود. دروناش همان است که بهزبان میگوید و با کردارش نشان میدهد. نتیجه این میشود که وقتی میخواهد ایران را -ایرانی را که سه سال از هستیاش را در آن گذرانده- ترک کند، انگار که وطناش را دارد ترک میکند. پس از گذشتِ سالها هم، میگوید هیچوقت از فکرِ آن روستا غافل نشده.
زندگیِ اصیل چیزی نیست جز همین همخوانیِ درون و برون، و همین "اینجایی و اکنونی" زیستن. بهنظر میآید که لیندا توانسته قدمهایی کوچک یا بزرگ به سمتِ آن نوع زندگی بردارد.
اینکه گاندی گفته بود "زندگیِ من پیامِ من است." بیانِ دیگر همان همسازی درون و برون است. زمانی رسید که گفت من هیچ زندگیِ خصوصیای ندارم که از شخص دوم یا سومیِ مخفی کنم.
اینجا است که مرور، تعمق و تامل بر تجربهی لیندا و روایتِ او برای همهی انسانهایی که میخواهند خود باشند و با خود و دیگران رو-راست بمانند و بههمین دلیل نمونههایی امتحانداده لازم دارند، یک "باید" است.
همینطور برای کنشگرانِ اجتماعی و یاریگرانِ حوزههای مددکاری، روانشناسی و مشاوره، روانپزشکی، پزشکی و همهی کسانی که در مسیرِ کاریِ خود، سروکارشان با مردم، اعتمادِ مردم و نیاز بحرانیِ مردم میافتد. مخصوصا همهی کسانی که باید با مردمانِ محرومتر سروکار داشته باشند.
سرگذشتِ "زیرِ پوستِ ایران"، لیندا جاکوبز را میتوانید با ترجمهی لعیا عالینیا، از نشرِ همان (تلفن: ۰۹۹۱۲۰۱۰۴۵۶) بخوانید و اگر مفید بود پیشنهاد بدهید.
یادداشت از: غلامعلی کشانی
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5895
ادامه از قبل:
لیندا خانمِ این گزارش از دستهی دوم است که به مددِ وضعیتِ انسانیِ تصادفی، و همت و سلامتِ نفسِ خود، کمی یا خیلی بهعمق وارد شده، آنچنان کسی که برای کمک به قزبس (کودک-همسرِ اسیرِ ناداری) به پشتِ پیشخوانِ قهوهخانهی بینِ راهیِ مرودشت-شیراز میآید و جعبههای نوشابه جابهجا میکند. لیندایی که خطر میکند و قزبس را، قاچاقی، بعد از چند سال به مرخصیای کوتاهمدت برای دیدارِ خانوادهاش، از قهوهخانه به روستایی میبرد که فقط چند کیلومتر با زندان-قهوهخانهی شوهر فاصله دارد. لیندا که به فارسیِ شیرینِ شیرازی، اما "پشتِکوهیِ!" حرف میزند از خود مردم میشود (در بازارِ شیراز این تفاوتِ لهجهی او را کاملا حس میکنند، اما لیندا آن را پنهان نمیکند.). مردمِ روستا او را از خود میدانند؛ بیرونی و غیرِخودی و خارجیاش نمیبینند. در حالی که سرپرستِ گروه است، ممدلی (سرکارگر اش) را استادِ خودش در کارِ کاوش میداند، نه سرعَمَله.
روایتِ لیندا، حکایتِ یکرویه بودن و بودش، و در عینِ حالْ شُدِشِ و دگردیسی یک انسان است، همچون روایتِ شُدِشِ میخاییل بولگاکف در "یادداشتهای یک پزشک جوان". در طیِ صفحاتِ کتاب کمکم میبینیم کسی که با تصورهایی تکساحتی از زندگی آشنا بوده (هرچه بیشتر، بهتر؛ و پیشرفتِ هرچه بیشتر)، به مراحلی از عشق به انسان میرسد که مرزهای زبان و جنسیت و طبقه و فرهنگ و فقر و غنی، خود، نفس، "من" و ایگو و انانیت و سواد و مدرک و تخصص را پشتِ سر میگذارد و بهآنجا میرسد که میتواند این یا آن زنِ داهاتیِ غریبهی ایرانی را همچون خواهری و دوستی واقعی در آغوش بگیرد و درددل او را عمیقا و از تهِدل بشنود و این همه، بدونِ ذرهای آشنایی با مراحلِ پر آبوتاب و مفصلِ عرفانِ مرسوم، درست عینِ همان "نگار ی که به مکتب نرفت و خط ننوشت، (اما) بهغمزهْ مسئلهآموزِ صد مُدرِس شد"، و تا هنوز هم بیادعا و هنوز هم فروتن.
او در پیشگفتار ترجمهی فارسی کتاب مینویسد:
"امیدوارم خوانندگان خامدستیهای زنِ خارجیِ جوانی را ببخشند که به دنیایی وارد شدهبود که در آن فقط خوبی میدید."
عجبا!
او یک کاوشگرِ باستانشناسی و در واقع یک پژوهشگرِ واقعی است. باستانشناسی هنر و علمِ پژوهش در عینِ واقعیتِ زندگیِ گذشتهی انسان و زندگان بر روی زمین است. قصهگویی نیست، مثل قصههای انسان در بارهی آفرینش. تاریخِ مکتوب نیست که، بهقولِ کسی، بارها و بارها ویرایش میشود و آرایششده تحویلِ خواننده میشود (رونالد رایت، تله پیشرفت، نشر چشمه)؛ یا بهقولِ ویلدورانت، ۹۰ درصدِ آن دروغ و ۱۰ درصدِ باقیمانده حدس و گمان باشد.
او در محوطهی کاوش و در خوابگاهاش دائماً کاوشگر و پژوهشگر باقی میماند و تجربهگرِ مکررِ لحظههای اوج و غرقهگی، و در همانحال، در همان محوطه، دائماً یک لیندا کوچولوی قدیمیِ ۷ ساله که در "اینجا و اکنونِ" خود زیست میکرد. او خودِ خودِ لیندای قدیمی است. تخصص و مدرکِ باستانشناسی او را از دلدادگی به "اینجا و اکنون" و همخوانیِ برون و درون دور نمیکند. ترجمهی این خصوصیت یعنی این که، به پژوهشاش، به مردمی که با آنان سروکار دارد، و به جهانی که همین الان در آن حضور دارد دل میدهد و بینِ ظاهر و باطناش هم فاصله را کم میکند و غرقه میشود. دروناش همان است که بهزبان میگوید و با کردارش نشان میدهد. نتیجه این میشود که وقتی میخواهد ایران را -ایرانی را که سه سال از هستیاش را در آن گذرانده- ترک کند، انگار که وطناش را دارد ترک میکند. پس از گذشتِ سالها هم، میگوید هیچوقت از فکرِ آن روستا غافل نشده.
زندگیِ اصیل چیزی نیست جز همین همخوانیِ درون و برون، و همین "اینجایی و اکنونی" زیستن. بهنظر میآید که لیندا توانسته قدمهایی کوچک یا بزرگ به سمتِ آن نوع زندگی بردارد.
اینکه گاندی گفته بود "زندگیِ من پیامِ من است." بیانِ دیگر همان همسازی درون و برون است. زمانی رسید که گفت من هیچ زندگیِ خصوصیای ندارم که از شخص دوم یا سومیِ مخفی کنم.
اینجا است که مرور، تعمق و تامل بر تجربهی لیندا و روایتِ او برای همهی انسانهایی که میخواهند خود باشند و با خود و دیگران رو-راست بمانند و بههمین دلیل نمونههایی امتحانداده لازم دارند، یک "باید" است.
همینطور برای کنشگرانِ اجتماعی و یاریگرانِ حوزههای مددکاری، روانشناسی و مشاوره، روانپزشکی، پزشکی و همهی کسانی که در مسیرِ کاریِ خود، سروکارشان با مردم، اعتمادِ مردم و نیاز بحرانیِ مردم میافتد. مخصوصا همهی کسانی که باید با مردمانِ محرومتر سروکار داشته باشند.
سرگذشتِ "زیرِ پوستِ ایران"، لیندا جاکوبز را میتوانید با ترجمهی لعیا عالینیا، از نشرِ همان (تلفن: ۰۹۹۱۲۰۱۰۴۵۶) بخوانید و اگر مفید بود پیشنهاد بدهید.
یادداشت از: غلامعلی کشانی
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5895
Telegram
گاه فرست غلامعلی کشانی
زیر پوست ایران، لیندا جاکوبز، ترجمه لعیا عالی نیا، نشر همان - تلفن
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5892
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5892
زیر پوست ایران، لیندا جاکوبز، ترجمه لعیا عالی نیا، نشر همان - تلفن
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5892
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5892
کلامی با شما خواننده ی گرامی،
=====================ه
لینک دسترسی به بخشهای مختلف کانال گاه فرست:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4226
===================ه
معمولا از رسانه های مجازی انتظار میرود که فعال باشند.
معنای "فعالْ" با توجه به هر رسانه کمی فرق می کند. در مورد تلگرام، فعال بودن لابد انتشار روزانه یک یا چند فرسته است.
کانال گاه فرست با این تعریف، لابد «فعال» نیست.
این کانالِ «غیر خبری» تا الان بیشتر از 5000 فرسته داشته است.
این فرسته ها در باره ی موضوعات خیلی متنوعی بودهاند که در عینِحال در رعایت چند اصل با هم اشتراک داشتهاند.
یکی از مهم ترین این اصل ها، کاهش درد و رنج بشری بوده؛
یکی دیگر توجه به عینی ترین مسائل ملموس و مکرر روزمره ی همگانی بوده؛
و همینطور در اصولی دیگر.
صاحب این کیبورد، فکر می کند که مگر آدم چقدر حرف باید داشته باشد که هر روز بخواهد و بتواند حتما یک روضهی تازه سرِ مِنبر بخواند؟
درست است که ما با بمباران و انفجار اطلاعاتی روبرو هستیم، اما این هم درست است که لازم نیست با آن هم سرعت بشویم.
خیلی از مطالب، حتی مطالب غیر خبری، تکرار مکررات حکیمانه یا مکرراتِ یاوه است که میشنویم و برای دیگران تعریف میکنیم یا بازفرست میکنیم.
پس بد نیست اساس را بر کمگویی و کمشِنَوی و گزیدهگویی و گزیدهشنوی بگذاریم و
جان و روح و وقت و «عمل» و رفتارِ خویش ازین ورطه برهانیم.
اما بهجای آن در فکرِ عملِ فردی و جمعی به یکانیکانِ حکیمانهترین و واجبترین آموزههایی باشیم که در معرضشان قرار گرفتهبودهایم و فقط لحظاتی به آنها فکر کردهایم و پشتِگوش انداختهایم.
دوستانی که به تازگی به این کانال می پیوندند همان حرفهایی را که صاحب این قلمْ در طول دو سه سال لازم به انتشار میدیده، میتوانند با کلیککردن روی آدرس زیر بخوانند و به یادداشتهای بالا و پایین آن ها هم سر بزنند، و اگر یاوه نبودند و چیز دندانگیری دیدند، سر نخ را بگیرند و خودشان در عمل و نظر دنبال کنند و بیشتر بکاوند:
__ه
این کانال، بیشتر به نیازهای عملی و مفیدِ زندگی میپردازد، چیزهایی که در زندگیِ واقعی و عملی بهکار بیایند و به «خودپالایی»، «خودتوانمندسازی»، "خودآستینبالازنی" و «خودتوانبخشیِ» فردی و جمعیِ ما ملتِ «درخودمانده» توجه میکند،
به تقلیل مرارت و تقریر حقیقت؛
و طبعاً و قطعاً به «برونآمدنِ دستی از غیب» و بیرون باور ندارد!
======================ه
۳ نظرِ خوانندگان گرامی در همین باره:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5881
=====================ه
لینک دسترسی به بخشهای مختلف کانال گاه فرست:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4226
===================ه
معمولا از رسانه های مجازی انتظار میرود که فعال باشند.
معنای "فعالْ" با توجه به هر رسانه کمی فرق می کند. در مورد تلگرام، فعال بودن لابد انتشار روزانه یک یا چند فرسته است.
کانال گاه فرست با این تعریف، لابد «فعال» نیست.
این کانالِ «غیر خبری» تا الان بیشتر از 5000 فرسته داشته است.
این فرسته ها در باره ی موضوعات خیلی متنوعی بودهاند که در عینِحال در رعایت چند اصل با هم اشتراک داشتهاند.
یکی از مهم ترین این اصل ها، کاهش درد و رنج بشری بوده؛
یکی دیگر توجه به عینی ترین مسائل ملموس و مکرر روزمره ی همگانی بوده؛
و همینطور در اصولی دیگر.
صاحب این کیبورد، فکر می کند که مگر آدم چقدر حرف باید داشته باشد که هر روز بخواهد و بتواند حتما یک روضهی تازه سرِ مِنبر بخواند؟
درست است که ما با بمباران و انفجار اطلاعاتی روبرو هستیم، اما این هم درست است که لازم نیست با آن هم سرعت بشویم.
خیلی از مطالب، حتی مطالب غیر خبری، تکرار مکررات حکیمانه یا مکرراتِ یاوه است که میشنویم و برای دیگران تعریف میکنیم یا بازفرست میکنیم.
پس بد نیست اساس را بر کمگویی و کمشِنَوی و گزیدهگویی و گزیدهشنوی بگذاریم و
جان و روح و وقت و «عمل» و رفتارِ خویش ازین ورطه برهانیم.
اما بهجای آن در فکرِ عملِ فردی و جمعی به یکانیکانِ حکیمانهترین و واجبترین آموزههایی باشیم که در معرضشان قرار گرفتهبودهایم و فقط لحظاتی به آنها فکر کردهایم و پشتِگوش انداختهایم.
دوستانی که به تازگی به این کانال می پیوندند همان حرفهایی را که صاحب این قلمْ در طول دو سه سال لازم به انتشار میدیده، میتوانند با کلیککردن روی آدرس زیر بخوانند و به یادداشتهای بالا و پایین آن ها هم سر بزنند، و اگر یاوه نبودند و چیز دندانگیری دیدند، سر نخ را بگیرند و خودشان در عمل و نظر دنبال کنند و بیشتر بکاوند:
__ه
این کانال، بیشتر به نیازهای عملی و مفیدِ زندگی میپردازد، چیزهایی که در زندگیِ واقعی و عملی بهکار بیایند و به «خودپالایی»، «خودتوانمندسازی»، "خودآستینبالازنی" و «خودتوانبخشیِ» فردی و جمعیِ ما ملتِ «درخودمانده» توجه میکند،
به تقلیل مرارت و تقریر حقیقت؛
و طبعاً و قطعاً به «برونآمدنِ دستی از غیب» و بیرون باور ندارد!
======================ه
۳ نظرِ خوانندگان گرامی در همین باره:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5881
Telegram
گاه فرست غلامعلی کشانی
لینک به اولِ اولِ این کانال و بخشهای مختلفِ آن
t.me/gahferestghkeshani/5
t.me/GahFerestGhKeshani/50
T.me/gahferestghkeshani/100
T.me/gahferestghkeshani/200
T.me/gahferestghkeshani/300
T.me/gahferestghkeshani/400
T.me/gahferestghkeshani/500
T.me/g…
t.me/gahferestghkeshani/5
t.me/GahFerestGhKeshani/50
T.me/gahferestghkeshani/100
T.me/gahferestghkeshani/200
T.me/gahferestghkeshani/300
T.me/gahferestghkeshani/400
T.me/gahferestghkeshani/500
T.me/g…
تنوع زیستی و بشری، دولت-ملتِ جعلی و دستساز، و نابودیِ فرهنگها و زبانهای بومی و قومی
به مناسبتِ روز جهانیِ زبانِ مادری، دوم بهمن، ۲۱ فِوریه
=========================ه
فصلی از کتابِ
۵۰ واقعیتی که جهان را باید تغییر دهند
جسیکا ویلیامز، غلامعلی کشانی، نشر نگاه معاصر، تلفن: ۰۲۱۲۲۴۴۸۴۱۹
—————————————-ه
فقط یک لحظه فکر کن آخرین نفری هستی که به فارسی صحبت میکنی. هیچ آدم دیگری هم به زبان تو صحبت نمیکند. فایدهای هم ندارد که زبان فارسی را به بچههایت یاد بدهی، چون درآینده هیچ کسی با آنها به این زبان صحبت نخواهدکرد. شکست و زیانی را که حس خواهیکرد تصور کن. تمامی مفاهیم ترجمهناپذیر زبان فارسی-مثل خروس بیمحل، شل کن-سفتکن، پشه لگدش زده- از زبانها ناپدید میشوند. دیگر کسی باز هم “اتل متل توتوله” یا “لالالا گل پونه” نخواهدخواند. همهی آن سرنخهای تیزبینانهی تاریخ، فرهنگ و حافظهی جمعی همگی محو میشوند.
در حدود ۷۰۰۰ زبان زندهی مستندسازیشده در دنیا وجود دارد –و حداقل نیمی از آنها در خطر جدیاند. در هر بخشی از دنیا، زبانها دارند ناپدید میشوند. در حقیقت، دانشمندی گفتهاست خطر نابودی زبانها بزرگتر و بیشتر از خطر نابودی پرندگان و پستانداران در این سیارهی بهشدت دستکاریشده است، سیارهای که دارد بهسرعت به سمتِ فروپاشیِ زیستی میرود. استاد استیو ساترلند از دانشگاه ا نجلیای شرقی محاسبه کردهاست که در ۵۰۰ سال گذشته ۴.۵ درصد زبانها نابود شدهاند –این آمار را با ۱.۳ درصد پرندگان و ۱.۹ درصد پستانداران میتوان مقایسه کرد.
در حدود ۳۰۰ زبان بیش از یک میلیون سخنگو دارند. اینها زبانهای سالم و لطمه نخورده هستند –چینی ماندارین، انگلیسی و اسپانیایی از همه بیشتر صحبت میشود. ده زبان عمدهی دنیا، زبانهای مادری نیمی از جمعیت دنیا هستند. اما میانهی آماری سخنگویان زبانها در جهان، فقط ۶۰۰۰ نفر است نه بیشتر –بنابراین نیمی از زبانهای جهان، ۶۰۰۰ نفر (یا کمتر از آن) سخنگو دارند.
ادامه در:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5898
متن کامل:
https://ghkeshani.com/deathoflanguage/
عدم خشونت
به مناسبتِ روز جهانیِ زبانِ مادری، دوم بهمن، ۲۱ فِوریه
=========================ه
فصلی از کتابِ
۵۰ واقعیتی که جهان را باید تغییر دهند
جسیکا ویلیامز، غلامعلی کشانی، نشر نگاه معاصر، تلفن: ۰۲۱۲۲۴۴۸۴۱۹
—————————————-ه
فقط یک لحظه فکر کن آخرین نفری هستی که به فارسی صحبت میکنی. هیچ آدم دیگری هم به زبان تو صحبت نمیکند. فایدهای هم ندارد که زبان فارسی را به بچههایت یاد بدهی، چون درآینده هیچ کسی با آنها به این زبان صحبت نخواهدکرد. شکست و زیانی را که حس خواهیکرد تصور کن. تمامی مفاهیم ترجمهناپذیر زبان فارسی-مثل خروس بیمحل، شل کن-سفتکن، پشه لگدش زده- از زبانها ناپدید میشوند. دیگر کسی باز هم “اتل متل توتوله” یا “لالالا گل پونه” نخواهدخواند. همهی آن سرنخهای تیزبینانهی تاریخ، فرهنگ و حافظهی جمعی همگی محو میشوند.
در حدود ۷۰۰۰ زبان زندهی مستندسازیشده در دنیا وجود دارد –و حداقل نیمی از آنها در خطر جدیاند. در هر بخشی از دنیا، زبانها دارند ناپدید میشوند. در حقیقت، دانشمندی گفتهاست خطر نابودی زبانها بزرگتر و بیشتر از خطر نابودی پرندگان و پستانداران در این سیارهی بهشدت دستکاریشده است، سیارهای که دارد بهسرعت به سمتِ فروپاشیِ زیستی میرود. استاد استیو ساترلند از دانشگاه ا نجلیای شرقی محاسبه کردهاست که در ۵۰۰ سال گذشته ۴.۵ درصد زبانها نابود شدهاند –این آمار را با ۱.۳ درصد پرندگان و ۱.۹ درصد پستانداران میتوان مقایسه کرد.
در حدود ۳۰۰ زبان بیش از یک میلیون سخنگو دارند. اینها زبانهای سالم و لطمه نخورده هستند –چینی ماندارین، انگلیسی و اسپانیایی از همه بیشتر صحبت میشود. ده زبان عمدهی دنیا، زبانهای مادری نیمی از جمعیت دنیا هستند. اما میانهی آماری سخنگویان زبانها در جهان، فقط ۶۰۰۰ نفر است نه بیشتر –بنابراین نیمی از زبانهای جهان، ۶۰۰۰ نفر (یا کمتر از آن) سخنگو دارند.
ادامه در:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5898
متن کامل:
https://ghkeshani.com/deathoflanguage/
عدم خشونت
عدم خشونت
هر ساله 10 زبان میمیرد - عدم خشونت
فصلی از کتابِ ۵۰ واقعیتی که جهان را باید […]
تنوع زیستی و بشری، دولت-ملتِ جعلی و دستساز، و نابودیِ فرهنگها و زبانهای بومی و قومی
به مناسبتِ روز جهانیِ زبانِ مادری، دوم بهمن، ۲۱ فِوریه
ادامه در:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5898
متنِ کامل در:
https://ghkeshani.com/deathoflanguage/
شرحِ تصویر: قربونصدقههای ترجمهناپذیر در چند زبان
به مناسبتِ روز جهانیِ زبانِ مادری، دوم بهمن، ۲۱ فِوریه
ادامه در:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5898
متنِ کامل در:
https://ghkeshani.com/deathoflanguage/
شرحِ تصویر: قربونصدقههای ترجمهناپذیر در چند زبان
راز و نیاز حسین علیزاده.wma
2.7 MB
هنرمندِ فروتن و نامدار، حسین علیزاده، از رنج میگوید و از امید هم، از سواران دشتِ امید تا نینوا تا ترکمن تا ... .
قطعهی راز و نیاز هم شاید زبانِ حالِ دیروز و امروز ما باشد!
بیشتر در گوگل:
- حسین علیزاده؛ مروری بر مستند به تماشای آبها
- گفتگو با حسین علیزاده: روشنفکری این نیست که درمورد همه چیز نظر بدهیم...
- آپارات مصاحبه حسین علیزاده
قطعهی راز و نیاز هم شاید زبانِ حالِ دیروز و امروز ما باشد!
بیشتر در گوگل:
- حسین علیزاده؛ مروری بر مستند به تماشای آبها
- گفتگو با حسین علیزاده: روشنفکری این نیست که درمورد همه چیز نظر بدهیم...
- آپارات مصاحبه حسین علیزاده
HowToChangeTheWorld_Bornsteinچگونه_دنیا_را_تغییر_دهیم_کارآفرینان.pdf
2.8 MB
چگونه جهان را تغییر بدهیم؟
(کارآفرینان اجتماعی و قدرت ایدههای نو، دیوید بـُرنِشْتاین)
===============ه
تغییر جهان با سه کتاب؟
اشتباه نکنید!
با کتاب هیچ معجزهای رخ نمیدهد،
اما با عمل شاید!
===============ه
زاپاتیستا: "عمل متحد میکند، کلام تفرقه میاندازد!"
===============ه
باز هم دو کتابِ دیگر برای تغییر جهان، راهنماهای خود آستینبالازنی! :
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4206
- چگونه جهان را تغییر دهیم👆، جانپل فلینتوف، مهرناز شیرازی عدل، نشر هنوز: ۸۸۸۱۰۹۹۱ (۰۲۱)
t.me/GahFerestGhKeshani/4207
- ۵۰ واقعیت که جهان را باید تغییر دهند👆، جسیکا ویلیامز، غلامعلی کشانی، نگاه معاصر، تلفن: ۰۲۱۲۲۴۴۸۴۱۹ ، فایل در این کانال و سایت عدم خشونت.
============ه
- برای زاپاتیستا نک: ویکی پدیای انگلیسی
- برای داشتنِ سوختبارِ بقا و حرکت در مسیر تغییر خود و کمک به تغییر خانواده و جهانِ بیرون، شاید این دو ایپزود بهکار بیایند:
پادکست مدرسه زندگی فارسی، اپیزود 113، ویکتور فرانکل
https://castbox.fm/vb/272203083
پادکستِ بی پلاس، اپیزودِ ۱۵۷، تغییر، بحثی بسیار هوشمندانه!
https://castbox.fm/vb/670964925
(کارآفرینان اجتماعی و قدرت ایدههای نو، دیوید بـُرنِشْتاین)
===============ه
تغییر جهان با سه کتاب؟
اشتباه نکنید!
با کتاب هیچ معجزهای رخ نمیدهد،
اما با عمل شاید!
===============ه
زاپاتیستا: "عمل متحد میکند، کلام تفرقه میاندازد!"
===============ه
باز هم دو کتابِ دیگر برای تغییر جهان، راهنماهای خود آستینبالازنی! :
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4206
- چگونه جهان را تغییر دهیم👆، جانپل فلینتوف، مهرناز شیرازی عدل، نشر هنوز: ۸۸۸۱۰۹۹۱ (۰۲۱)
t.me/GahFerestGhKeshani/4207
- ۵۰ واقعیت که جهان را باید تغییر دهند👆، جسیکا ویلیامز، غلامعلی کشانی، نگاه معاصر، تلفن: ۰۲۱۲۲۴۴۸۴۱۹ ، فایل در این کانال و سایت عدم خشونت.
============ه
- برای زاپاتیستا نک: ویکی پدیای انگلیسی
- برای داشتنِ سوختبارِ بقا و حرکت در مسیر تغییر خود و کمک به تغییر خانواده و جهانِ بیرون، شاید این دو ایپزود بهکار بیایند:
پادکست مدرسه زندگی فارسی، اپیزود 113، ویکتور فرانکل
https://castbox.fm/vb/272203083
پادکستِ بی پلاس، اپیزودِ ۱۵۷، تغییر، بحثی بسیار هوشمندانه!
https://castbox.fm/vb/670964925
آنانی که میمانند!
اوضاع را همه میدانیم.
هر روزه "در این برههی حساس کنونی" بودهایم. سال ها است که بودهایم. هر بار هم که داشتهایم به این یا آن برهه عادت میکردیم، باز هم "برههی کنونیِ" حساستری را اعلام کردهاند و روز از نو روزی از نو.
دریغا از این مردمانِ بس نجیب!
"ما را به سختجانیِ خود این گمان نبود!"
در نتیجهی همین برههها، آدمهای زیادی، در طولِ این دوران، یا از سرِ ناچاری و نومیدی، یا دلشان خواسته است که راه از هر دو طرف باز باشد و در سرزمینی دیگر نفس بکشند و بمانند، یا بروند و بیایند.
اما موجِ سهمگینِ این خواسته از سالِ پیش (۱۴۰۱) خیلی شدید شده، خیلی! بهشکلی که ممکن است حتی در خانوارهایی که جزو "خانوار بقا" هم هستند بتوانی این حس را در جوانترها ببینی، حتی در نوجوانان. شهری و روستایی هم ندارد، چون موبایل در روستا هم نفوذ کرده.
و این حقِ انسان است! مخصوصا انسانی جوان که بهنظرش هیچ نوری در آخرِ این تونلِ تاریک نمیبیند.
بیان این حس، و تلاش برای عملی کردن آن در اقشارِ مطلعتر و برخوردارتر شروع شده است، و در بیشتر موارد با تاکید بر آموزش زبان و گرفتنِ مدرکِ معتبرِ دانشگاهی یا بهشکل ورود قاچاقی به سرزمینهایی دیگر.
حالا دیگر بمبِ خوشهایِ مهاجرت منفجر شده است.
پس چه باید کرد؟
همهی این داوطلبانِ مهاجرت از گروههایی هستند که یا الان مشغول بهکار اند و یا در آیندهای نزدیک باید مشغول بشوند. اینها اگر که بتوانند بروند، علی (: ما) میماند و حوضاش. ما میمانیم و این همه چالههایی که فعلا داریم و بعدا هم بیشتر میشوند. چالههایی که باید پر بشوند.
باید فکری کرد برای خودمان، "خودمان"هایی که میخواهند بروند، اما قطعا نمیتوانند، چون هزار جور مانع واقعی دارند؛ پول، تحصیلات، مهارت، ... ؛ یا آن "خودمان"ی که همهی اینها را دارند یا ندارند، اما معتقد اند باید حتما بمانند و در همینجا کاری برای وضع و حالخود کنند، و شاید بالاتر از آن، کاری هم برای وضعوحال همه بکنند و شمعهایی «ریزوم»ی* در همین تونلِ تاریک روشن کنند که به روشناییِ تابناکِ این مغاک بدل شود.
اینها باید تابآوریِ موثر کنند تا، بیرون از دایرهی دروغ، زنده بمانند و سرافراز، و اگر هم خواستند و توانستند زندگی ببخشند.
تابآوری به معنای توانایی مقابله با شرایط دشوار و پاسخ انعطافپذیر به فشارهای زندگی است، به افراد قدرت میدهد تا با مشکلاتِ پیشِرو مواجههی سالم داشته باشند، سختیها را کنار بزنند، نشکنند، با جریان زندگی حرکت کنند، و با موقعیتهای غیرِمنتظره کنار بیایند، کنار آمدنی فعال و نه منفعل.
البته هستند کسانی که میمانند، دلیلشان؟ چون همینجا، جایی است برای پولِ بیشتر، رفاه بیشتر، قدرتِ بیشتر و کاسبیِ بهتر. خلاصه این که این وضعوحال برایشان "کویت" است. پس اینان مِصداقِ "خودمان" نیستند.
شما چه پیشنهادهای مشخصی برای آنانی که میمانند دارید تا، در خلاصهی کلام، نَپُکـَّـند، باز هم زندهدل باشند و شاید شمعی هم در دلِ تاریکی روشن کنند برای خود و دیگران؟
از شما دوستان دعوت میکنم پیشنهاد و نظرتان را با تامل، و بهشکلِ کمی مشروح (و نه چند خط)، با زبانی ساده، بفرستید تا دیگران و دیگران هم استفاده کنند (با نام یا بینام).
لطفا در نوشتهتان از افراد، سازمانها و عملکردشان اسم نبرید. داستانِ بیشترشان را، کموزیاد، همگی میدانیم. اصلا نیازی نیست به اینکار، چون فایدهای هم ندارد.
قرار نیست عقدهگشایی و درد دل و تخدیر روانی کنیم. قرار نیست وارد شعبدهبازیها و سیرکها و مضحکههای سَنَواتیِ رایج بشویم. بلکه قرار است پرسشِ درست مطرح کنیم و (در صورتِ امکان) پیشنهادهایی در پاسخِ پرسشی بدهیم.
تمرکز بر روی کردههای دیگران، بیشتر، حاشیهها و دفاعهایی است روانی، برونفکنانه، "آگاهانه یا ناخودآگاه" برای توجیه بیعملی، نپذیرفتنِ بارِ تغییر و بارِ مسئولیتِ انتخابهای فردی، جمعی و ملی.
باید فرق گذاشت بینِ علتهای بیرون از ارادهی ما در ایجادِ وضعیت، با مسئولیتِ عینی و قطعیِ فرد و جمع در برابر همان وضعیتِ موجود:
پس لطفا فقط طرح دقیقترِ پرسش و راهکار، حتی اگر یک مورد باشد!
===============ه
* برای ریزوم، نک: همین کانال و ویکیپدیای فارسی
برای کمک به نَپُکّیدن و داشتنِ سوختبارِ بقا و حرکت، شاید این پیشنهادهای مشخص ویکتور فرانکل، معنا درمانگر، و اپیزودِ تغییر در پادکستِ بیپلاس بهکار بیایند:
پادکست مدرسه زندگی فارسی، اپیزودِ ویکتور فرانکل، شماره 113:
https://castbox.fm/vb/272203083
پادکستِ بی پلاس، اپیزودِ تغییر، شماره ۱۵۷، بحثی بسیار بهروز و هوشمندانه برای تغییرِ حال و روز ما!
https://castbox.fm/vb/670964925
و یکی از راهحلها:
دولتشهر موازی ، در همین کانال
اوضاع را همه میدانیم.
هر روزه "در این برههی حساس کنونی" بودهایم. سال ها است که بودهایم. هر بار هم که داشتهایم به این یا آن برهه عادت میکردیم، باز هم "برههی کنونیِ" حساستری را اعلام کردهاند و روز از نو روزی از نو.
دریغا از این مردمانِ بس نجیب!
"ما را به سختجانیِ خود این گمان نبود!"
در نتیجهی همین برههها، آدمهای زیادی، در طولِ این دوران، یا از سرِ ناچاری و نومیدی، یا دلشان خواسته است که راه از هر دو طرف باز باشد و در سرزمینی دیگر نفس بکشند و بمانند، یا بروند و بیایند.
اما موجِ سهمگینِ این خواسته از سالِ پیش (۱۴۰۱) خیلی شدید شده، خیلی! بهشکلی که ممکن است حتی در خانوارهایی که جزو "خانوار بقا" هم هستند بتوانی این حس را در جوانترها ببینی، حتی در نوجوانان. شهری و روستایی هم ندارد، چون موبایل در روستا هم نفوذ کرده.
و این حقِ انسان است! مخصوصا انسانی جوان که بهنظرش هیچ نوری در آخرِ این تونلِ تاریک نمیبیند.
بیان این حس، و تلاش برای عملی کردن آن در اقشارِ مطلعتر و برخوردارتر شروع شده است، و در بیشتر موارد با تاکید بر آموزش زبان و گرفتنِ مدرکِ معتبرِ دانشگاهی یا بهشکل ورود قاچاقی به سرزمینهایی دیگر.
حالا دیگر بمبِ خوشهایِ مهاجرت منفجر شده است.
پس چه باید کرد؟
همهی این داوطلبانِ مهاجرت از گروههایی هستند که یا الان مشغول بهکار اند و یا در آیندهای نزدیک باید مشغول بشوند. اینها اگر که بتوانند بروند، علی (: ما) میماند و حوضاش. ما میمانیم و این همه چالههایی که فعلا داریم و بعدا هم بیشتر میشوند. چالههایی که باید پر بشوند.
باید فکری کرد برای خودمان، "خودمان"هایی که میخواهند بروند، اما قطعا نمیتوانند، چون هزار جور مانع واقعی دارند؛ پول، تحصیلات، مهارت، ... ؛ یا آن "خودمان"ی که همهی اینها را دارند یا ندارند، اما معتقد اند باید حتما بمانند و در همینجا کاری برای وضع و حالخود کنند، و شاید بالاتر از آن، کاری هم برای وضعوحال همه بکنند و شمعهایی «ریزوم»ی* در همین تونلِ تاریک روشن کنند که به روشناییِ تابناکِ این مغاک بدل شود.
اینها باید تابآوریِ موثر کنند تا، بیرون از دایرهی دروغ، زنده بمانند و سرافراز، و اگر هم خواستند و توانستند زندگی ببخشند.
تابآوری به معنای توانایی مقابله با شرایط دشوار و پاسخ انعطافپذیر به فشارهای زندگی است، به افراد قدرت میدهد تا با مشکلاتِ پیشِرو مواجههی سالم داشته باشند، سختیها را کنار بزنند، نشکنند، با جریان زندگی حرکت کنند، و با موقعیتهای غیرِمنتظره کنار بیایند، کنار آمدنی فعال و نه منفعل.
البته هستند کسانی که میمانند، دلیلشان؟ چون همینجا، جایی است برای پولِ بیشتر، رفاه بیشتر، قدرتِ بیشتر و کاسبیِ بهتر. خلاصه این که این وضعوحال برایشان "کویت" است. پس اینان مِصداقِ "خودمان" نیستند.
شما چه پیشنهادهای مشخصی برای آنانی که میمانند دارید تا، در خلاصهی کلام، نَپُکـَّـند، باز هم زندهدل باشند و شاید شمعی هم در دلِ تاریکی روشن کنند برای خود و دیگران؟
از شما دوستان دعوت میکنم پیشنهاد و نظرتان را با تامل، و بهشکلِ کمی مشروح (و نه چند خط)، با زبانی ساده، بفرستید تا دیگران و دیگران هم استفاده کنند (با نام یا بینام).
لطفا در نوشتهتان از افراد، سازمانها و عملکردشان اسم نبرید. داستانِ بیشترشان را، کموزیاد، همگی میدانیم. اصلا نیازی نیست به اینکار، چون فایدهای هم ندارد.
قرار نیست عقدهگشایی و درد دل و تخدیر روانی کنیم. قرار نیست وارد شعبدهبازیها و سیرکها و مضحکههای سَنَواتیِ رایج بشویم. بلکه قرار است پرسشِ درست مطرح کنیم و (در صورتِ امکان) پیشنهادهایی در پاسخِ پرسشی بدهیم.
تمرکز بر روی کردههای دیگران، بیشتر، حاشیهها و دفاعهایی است روانی، برونفکنانه، "آگاهانه یا ناخودآگاه" برای توجیه بیعملی، نپذیرفتنِ بارِ تغییر و بارِ مسئولیتِ انتخابهای فردی، جمعی و ملی.
باید فرق گذاشت بینِ علتهای بیرون از ارادهی ما در ایجادِ وضعیت، با مسئولیتِ عینی و قطعیِ فرد و جمع در برابر همان وضعیتِ موجود:
پس لطفا فقط طرح دقیقترِ پرسش و راهکار، حتی اگر یک مورد باشد!
===============ه
* برای ریزوم، نک: همین کانال و ویکیپدیای فارسی
برای کمک به نَپُکّیدن و داشتنِ سوختبارِ بقا و حرکت، شاید این پیشنهادهای مشخص ویکتور فرانکل، معنا درمانگر، و اپیزودِ تغییر در پادکستِ بیپلاس بهکار بیایند:
پادکست مدرسه زندگی فارسی، اپیزودِ ویکتور فرانکل، شماره 113:
https://castbox.fm/vb/272203083
پادکستِ بی پلاس، اپیزودِ تغییر، شماره ۱۵۷، بحثی بسیار بهروز و هوشمندانه برای تغییرِ حال و روز ما!
https://castbox.fm/vb/670964925
و یکی از راهحلها:
دولتشهر موازی ، در همین کانال
گاه فرست غلامعلی کشانی
آنانی که میمانند! اوضاع را همه میدانیم. هر روزه "در این برههی حساس کنونی" بودهایم. سال ها است که بودهایم. هر بار هم که داشتهایم به این یا آن برهه عادت میکردیم، باز هم "برههی کنونیِ" حساستری را اعلام کردهاند و روز از نو روزی از نو. دریغا از…
1- در پاسخ به درخواستِ فرستهی پیوست، پاسخ یکی از خوانندگانِ ارجمند را میخوانیم:
===================ه
با سلام جناب کشانی عزیز ؛
در این راستا یک گفتگو خوب در کانال دغدغه ایران بین دکتر فاضلی و دکتر لشکر بلوکی صورت گرفته که من با اجازتون لینک آنرا اینجا به اشتراک میگذارم. خود فایل را نتونستم اینجا بفرستم .
اپیزود ۱۰۳ . توصیه هایی برای آنان که میمانند.
https://t.me/dirancast_official
===================ه
با سلام جناب کشانی عزیز ؛
در این راستا یک گفتگو خوب در کانال دغدغه ایران بین دکتر فاضلی و دکتر لشکر بلوکی صورت گرفته که من با اجازتون لینک آنرا اینجا به اشتراک میگذارم. خود فایل را نتونستم اینجا بفرستم .
اپیزود ۱۰۳ . توصیه هایی برای آنان که میمانند.
https://t.me/dirancast_official
گاه فرست غلامعلی کشانی
آنانی که میمانند! اوضاع را همه میدانیم. هر روزه "در این برههی حساس کنونی" بودهایم. سال ها است که بودهایم. هر بار هم که داشتهایم به این یا آن برهه عادت میکردیم، باز هم "برههی کنونیِ" حساستری را اعلام کردهاند و روز از نو روزی از نو. دریغا از…
2- در پاسخ به درخواستِ فرستهی پیوست، پاسخ یکی از خوانندگانِ بزرگوار را میخوانیم:
(البته با این توضیح که:
- غلامعلی کشانی، شخصا، از تجلیلهایی که از سرِ خرد و لطف میشنود و میخواند برائت میطلبد. اما امیدوار است، مثلِ خیلیها، در جهتِ راستی و درستی و سلامتِ جان و دستها تلاش کند و مثلِ آنها از دیروز خودش بهتر بشود.
او امیدوار است که این کانال وقتها را هدر ندهد و کمی هم فایدهمند باشد.
- نکتهی دیگر آنکه، هر قدر مفصلتر بنویسید، مفیدتر است و نشانهی اعتنایتان به این گفتوگو.
پس لطفا باز هم بنویسید و مفصل هم.)
=================ه
سلام و درود بر جناب کشانی بزرگوار.
در خانواده ما بعد از اینکه تصمیم گرفتیم بمانیم و در کشوری که در آن زاده شدیم زندگی کنیم، چند شمع زندگیمان را روشن کرده است:
- حضور در جمع خوبان. وقتی کسانی مثل استاد ملکیان، دکتر شهبازی، دکتر ایمان فانی، شما و دیگر بزرگان را در فضای مجازی دنبال میکنیم و در نشستهایی که حضور دارند هرطور شده شرکت میکنیم (مثلا بخارا نشستهای دلانگیز زیادی برگزار میکند)، دلمان روشن میشود، کنشگری درست، لذت از داشتهها و استفاده درست از عمر را یاد میگیریم. از گرمای حضور خوبان بهرهمند میشويم.
- تلویزیون و اخبار آن را نمیبینیم و فقط به مقداری از خبرها که برای زندگی ضروری است بسنده میکنیم.
- مناسبت هایی مثل یلدا، جشن تولد، چهارشنبه سوری، نوروز، روز مادر و پدر و .. را بهانه ای برای دورهم بودن، شادی، موسیقی و بازی گروهی میکنیم.
- در خانه آشپزی میکنیم، آخر هفته یا تعطیلات کیک و شیرینی و دسرهای کشورهای مختلف را درست میکنیم، غذای هندی و چینی و عربی و .. را با کمترین هزینه در خانه میپزیم و لذت آشپزی را با لذت غذای جدید همراه میکنیم.
- به گروههای خیریه و جمعیت های اجتماعی تا حد امکان کمک میکنیم و سعی میکنیم همیشه زندگی و شرایط محرومان را پیش چشم داشته باشیم.
- در هیچ شبکه اجتماعی، افراد و اشخاص خودنما و ترویج کننده تجمل را دنبال نمیکنیم حتی اگر دوست قدیمی یا اعضای خانواده باشد. البته کمترین فعالیت در این رسانهها را ترجیح میدهیم چون به سلامت روان نزدیکتر است. کانالهایی مثل کانال وزین شما را میخوانیم.
- برای خرید کتاب، گاهی نشستن در کافه و گاهی سفر برای لذت بردن از زیباییهای ایران پسانداز و هزینه میکنیم.
- شب ها بعد از بازگشت به خانه، موسیقی بیکلام پخش میکنیم (به جای روشن کردن تلویزیون) و به کارهایمان میرسیم.
- با ویدئوهای بسیار خوبی که برای دانلود یا در یوتیوب هست منظم ورزش میکنیم.
- با دوستان صادق قدیمی مان که خارج از ایران هستند ارتباط داریم و از زبان آنها مشکلات و سختیهای هر کشور را میشنویم و به اینکه دنیا آسایشگاه تن نیست بیشتر ایمان میآوریم.
ببخشید طولانی شد. امیدوارم برای کسی مفید باشد و دوستان گرامی تجربیات خود را به اشتراک بگذارند که استفاده کنیم.
سپاسگزارم🌸
===================ه
و نظر یکی دیگر از دوستان در همین باره:
نظارهی طلوع و غروب؛
درختان؛
علف های خودرُو؛
نقاشی؛
کار با دقت و جزئیات بیشتر (کار عمیق، همراه با اوج، غرقهگی یا flow)؛
و زندگی خودانگیخته؛
روشی برای ماندن در ایران عزیزمان.
*ه
شاید
سبک فیلسوفان مثبت نگر فارغ از اینکه در چه جامعه ای زندگی می کنیم، راهگشاست،
هستی و معرفت و سلوک
سه پاسخ برای سه سوال همیشگی بشر، وحدت جهان شمول هستی، خرد و عقلانیت خودانگیخته و بی تقلای اراده ازاد خودآگاه و زندگی با لذت منطقی و عشق بی خویشتن!
(البته با این توضیح که:
- غلامعلی کشانی، شخصا، از تجلیلهایی که از سرِ خرد و لطف میشنود و میخواند برائت میطلبد. اما امیدوار است، مثلِ خیلیها، در جهتِ راستی و درستی و سلامتِ جان و دستها تلاش کند و مثلِ آنها از دیروز خودش بهتر بشود.
او امیدوار است که این کانال وقتها را هدر ندهد و کمی هم فایدهمند باشد.
- نکتهی دیگر آنکه، هر قدر مفصلتر بنویسید، مفیدتر است و نشانهی اعتنایتان به این گفتوگو.
پس لطفا باز هم بنویسید و مفصل هم.)
=================ه
سلام و درود بر جناب کشانی بزرگوار.
در خانواده ما بعد از اینکه تصمیم گرفتیم بمانیم و در کشوری که در آن زاده شدیم زندگی کنیم، چند شمع زندگیمان را روشن کرده است:
- حضور در جمع خوبان. وقتی کسانی مثل استاد ملکیان، دکتر شهبازی، دکتر ایمان فانی، شما و دیگر بزرگان را در فضای مجازی دنبال میکنیم و در نشستهایی که حضور دارند هرطور شده شرکت میکنیم (مثلا بخارا نشستهای دلانگیز زیادی برگزار میکند)، دلمان روشن میشود، کنشگری درست، لذت از داشتهها و استفاده درست از عمر را یاد میگیریم. از گرمای حضور خوبان بهرهمند میشويم.
- تلویزیون و اخبار آن را نمیبینیم و فقط به مقداری از خبرها که برای زندگی ضروری است بسنده میکنیم.
- مناسبت هایی مثل یلدا، جشن تولد، چهارشنبه سوری، نوروز، روز مادر و پدر و .. را بهانه ای برای دورهم بودن، شادی، موسیقی و بازی گروهی میکنیم.
- در خانه آشپزی میکنیم، آخر هفته یا تعطیلات کیک و شیرینی و دسرهای کشورهای مختلف را درست میکنیم، غذای هندی و چینی و عربی و .. را با کمترین هزینه در خانه میپزیم و لذت آشپزی را با لذت غذای جدید همراه میکنیم.
- به گروههای خیریه و جمعیت های اجتماعی تا حد امکان کمک میکنیم و سعی میکنیم همیشه زندگی و شرایط محرومان را پیش چشم داشته باشیم.
- در هیچ شبکه اجتماعی، افراد و اشخاص خودنما و ترویج کننده تجمل را دنبال نمیکنیم حتی اگر دوست قدیمی یا اعضای خانواده باشد. البته کمترین فعالیت در این رسانهها را ترجیح میدهیم چون به سلامت روان نزدیکتر است. کانالهایی مثل کانال وزین شما را میخوانیم.
- برای خرید کتاب، گاهی نشستن در کافه و گاهی سفر برای لذت بردن از زیباییهای ایران پسانداز و هزینه میکنیم.
- شب ها بعد از بازگشت به خانه، موسیقی بیکلام پخش میکنیم (به جای روشن کردن تلویزیون) و به کارهایمان میرسیم.
- با ویدئوهای بسیار خوبی که برای دانلود یا در یوتیوب هست منظم ورزش میکنیم.
- با دوستان صادق قدیمی مان که خارج از ایران هستند ارتباط داریم و از زبان آنها مشکلات و سختیهای هر کشور را میشنویم و به اینکه دنیا آسایشگاه تن نیست بیشتر ایمان میآوریم.
ببخشید طولانی شد. امیدوارم برای کسی مفید باشد و دوستان گرامی تجربیات خود را به اشتراک بگذارند که استفاده کنیم.
سپاسگزارم🌸
===================ه
و نظر یکی دیگر از دوستان در همین باره:
نظارهی طلوع و غروب؛
درختان؛
علف های خودرُو؛
نقاشی؛
کار با دقت و جزئیات بیشتر (کار عمیق، همراه با اوج، غرقهگی یا flow)؛
و زندگی خودانگیخته؛
روشی برای ماندن در ایران عزیزمان.
*ه
شاید
سبک فیلسوفان مثبت نگر فارغ از اینکه در چه جامعه ای زندگی می کنیم، راهگشاست،
هستی و معرفت و سلوک
سه پاسخ برای سه سوال همیشگی بشر، وحدت جهان شمول هستی، خرد و عقلانیت خودانگیخته و بی تقلای اراده ازاد خودآگاه و زندگی با لذت منطقی و عشق بی خویشتن!