روشنفکران و جامعه
روزگار فعلی ضرورت آشنایی با بحث بالا را دو چندان میکند.
نقد نقش روشنفکر و نقد توان تحلیل و پیش بینیِ او در مقایسه با توان و عملِ خردِ جمعیِ جامعه بحثی است که گفتار زیر بر روی آن متمرکز است.
آیا درکِ روشنفکر و راهحلهای او، به دلیل باسوادتر بودناش نسبت به سوادِ متوسط جامعه، حتما بهتر از راهحلهای عینی و واقعیِ جامعه خواهد شد؟ آیا هیچ تضمینی برای درستیِ آنها وجود خواهد داشت؟
امید که این گفتار گفت و شنیدی درونی و برونی برای/درجهت کشف و عمل به حقیقت دراندازد.
اما در این راه، مهم این است که سخن سیمون وی در جلوی چشمانِ وجدانمان باشد:
«آیا کتب یا مقالات زیادی هستند که این احساس را در ما پدید آورند که نویسنده از خود با دغدغهای واقعی پرسیده باشد:
«آیا در مسیر حقیقتام؟»
آیا خوانندگان زیادی هستند که پیش از گشودن کتاب، از خود با دغدغهای واقعی بپرسند:
"آیا میخواهم در این کتاب، حقیقت را بیابم؟»» 👇
اپیزود روشنفکران و جامعه،
پادکست بی پلاس:
دانلود مستقیم خود فایل:
https://t.me/podcastbplus1/126
شنیدن از کست باکس
https://castbox.fm/vb/514994348
شنیدن در سایت:
https://bpluspodcast.com/podcast/fifth-season/%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%D9%81%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%AC%D8%A7%D9%85%D8%B9%D9%87/
روزگار فعلی ضرورت آشنایی با بحث بالا را دو چندان میکند.
نقد نقش روشنفکر و نقد توان تحلیل و پیش بینیِ او در مقایسه با توان و عملِ خردِ جمعیِ جامعه بحثی است که گفتار زیر بر روی آن متمرکز است.
آیا درکِ روشنفکر و راهحلهای او، به دلیل باسوادتر بودناش نسبت به سوادِ متوسط جامعه، حتما بهتر از راهحلهای عینی و واقعیِ جامعه خواهد شد؟ آیا هیچ تضمینی برای درستیِ آنها وجود خواهد داشت؟
امید که این گفتار گفت و شنیدی درونی و برونی برای/درجهت کشف و عمل به حقیقت دراندازد.
اما در این راه، مهم این است که سخن سیمون وی در جلوی چشمانِ وجدانمان باشد:
«آیا کتب یا مقالات زیادی هستند که این احساس را در ما پدید آورند که نویسنده از خود با دغدغهای واقعی پرسیده باشد:
«آیا در مسیر حقیقتام؟»
آیا خوانندگان زیادی هستند که پیش از گشودن کتاب، از خود با دغدغهای واقعی بپرسند:
"آیا میخواهم در این کتاب، حقیقت را بیابم؟»» 👇
اپیزود روشنفکران و جامعه،
پادکست بی پلاس:
دانلود مستقیم خود فایل:
https://t.me/podcastbplus1/126
شنیدن از کست باکس
https://castbox.fm/vb/514994348
شنیدن در سایت:
https://bpluspodcast.com/podcast/fifth-season/%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%D9%81%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%AC%D8%A7%D9%85%D8%B9%D9%87/
✳️ جنبشهای ریزومی و بینیازی از رهبرِ پُرجاذبه (کاریزماتیک)
======================ه
✅ نکته:
به خوانندگان پیشنهاد میشود برای ناتمام نماندنِ بحثِ زیرْ عبارتِ rhizomatic leadership را دنبال کنند.
این مبحث بسیار بسیار نو است و در واقع یک تغییرِ سرمشقِ (paradigm shift) تاریخیِ قرن 21 برای درکِ حوادث و وقایع است. این قرن با شبکههایی مجازی و واقعی شروع شده که ساختارِ افقی، همتا-به-همتا و بینیاز از رهبریِ فرهمند داشته؛ ضد تمرکز، بیمرکز، منتشر، مستقل، و در نتیجه با ضربهپذیری پایین، یعنی ریزومی اند. ساختارِ ذهن و تفکر همهی ما به نظمِ درختسان، از بالا به پایین، هرمی و کهنه معتاد است، اما برای ساماندهی زندگیِ جمعیمان به شدت نیازمندیم تا برخی تحولات بزرگ و کوچک را با این چشم ببینیم و بفهمیم، و به راهکارهای فوری امروزهمان با نگرش و مفاهیمِ ریزومی نزدیک شویم.
در تفکر کلاسیک، افراد چیزی را مطالبه میکنند. مدیر یا رهبر از آنان میخواهد برای رسیدن به آن به دنبالاش راه بیفتند، اما انتظار ندارد آنان کنترلاش کنند. در ساختار ریزومی تسهیلگر و مدیر تماما تحت کنترل همتا-به-همتای اعضا است، مثل ساختارِ ويکی پدیا.
ویکی پدیای فارسی: ریزوم (فلسفی)
####################ه
✅ ریزوم مفهومی در پسا-ساختارگرایی است که شبکهای غیرخطی را شرح میدهد که "هر نقطه را به هر نقطهی دیگری پیوند میدهد."
✅ ژیل دلوز در کتاب هزار فلات (هزار سطح صاف) که همراه با فیلیکس گاتتاری منتشر کرده، بارها به استعاره ریزوم (زمین ساقه) اشاره کرده است.
از دیدگاه ژیل دلوز، ریزوم (زمین ساقه) نمایانگر وضعیتِ نمادینِ پسامدرنیسم است. او در نقد فلسفه غرب به این موضوع اشاره کردهاست.
این کتاب بخشی دارد با عنوانِ خلاصهای از ویژگیهای ریزوم. او که میخواهد از آن مفهوم فلسفی بسازد، آگاهانه خصوصیات ریزوم را برجسته میکند:
✅ ریزوم ریشههای فرعی گیاه است و در فاصلههای میانی ریشه اصلی گیاه میروید.
✅ گیاه ریزومدار به صورت افقی رشد کرده و ساقه اش در خاک قرار میگیرد.
✅ با قطع بخشی از ساقهی ریزوم، گیاه نه میخشکد و نه از بین میرود، همانجا در زیر خاک گسترش مییابد و جوانههای تازه ایجاد میکند.
✅ ریزوم، برخلاف درخت حتی اگر تماماً شکسته یا از هم گسسته شود باز هم میتواند دوباره زنده شده و در جهات دیگری رشد کند، مثل هیولای هیدرا که هر سَرَش را که بزنی، چند سر بهجایش در می آید.
✅ برخلاف ریشه اصلیِ درخت که اساساً رو به زمین در دل خاک و در یک جهت خاص سیر میکند، "ریزوم" به هر سو سَرَک میکشد و در زیرِ سطحِ خاک در همه جهت پیش میرود.
✅ در بعضی گیاهانْ ریزومهای قدیمی خشک شده و میپوسند، اما گیاهان جوان که از رشد جوانهها در روی ریزوم تشکیل میشوند، خود به خود جدا و مستقل به حیات خود ادامه میدهند.
✅ گیاهان ریزومدار از طریق قطع ریزومها یا قلمه گرفتن از آنها تکثیر میشوند.
✅ ریزومهایی که به سرما مقاوم نیستند، در فصل پاییز از خاک بیرون کشیده میشوند تا در فصل بهار از هم جدا شده، دوباره کشت شوند.
✅ نگاه ریزومی ضد تمرکز است.
ژیل دلوز با اشاره به شکل ظاهری درخت (که تقریباً عمودی و رو به بالا است) و ریزوم (که افقی و دراز کش به روی خاک به هرسو پیش میرود) میگفت:
ما دو جور نحوهی تفکر داریم:
"تفکر ریزومی" یا "زمین-ساقهای" و
"تفکر درختسان"
این دو با هم بهکلی متفاوت اند. تفکر ریزومی، فضاها و ارتباطات افقی و چندگانه و همهجانبه را تداعی میکند، اما تفکر درختی با ارتباطات خطی، عمودی، از بالا به پایین و گوش به فرمان سر و کار دارد.
درخت، انتساب است؛ اما ریزوم ارتباط است، فقط ارتباط.
تفکرِ درختسان نمایانگر فلسفهی بودن (و درجا زدن) است حال آنکه تفکر ریزومی، پویا (پیشرونده و متحرک) و متکثر بوده و در آن از مرزبندیهای تفکر خطی خبری نیست.
نگاهِ ریزومی ضد تمرکز و نظم معمول است و زندگی ایلیاتی و کوچ دائمی را -که با محدودیت و سکون نمیسازد- تداعی میکند.
تکیه کلام «ژیل دلوز» این بود که درخت تحمیلکنندهی فعل «بودن» است، اما بافتِ ریزوم، سمبلِ «شدن» و عطف و ربط است، «و… و… و»
استعارهی ریزوم بهخوبی دیدگاه ژیل دلوز و دوستاش را از مفاهیمِ کثرت، تفاوت و شدن نشان میدهد.
✅ ریزوم و دنیای نت
هر تفکرِ ریزومیْ پایاناش آغاز تفکر دیگری است و نمیتوان برای آن آغاز یا پایانی قائل شد.
این تفکر، هویتی چند شبکهای برای انسان مدرن به ارمغان آورده است. هویتی که خود را بسیار و به تکرار میشکند و دوباره پیوند برقرار میکند. در واقع ریزومها مابین تفکرات خطی قرار گرفته و آنها را به هم مرتبط میکنند.
ژیل دلوز و گاتتاری از ریزوم بهره گرفتند تا ورود و خروجِ غیر سلسله مراتبی و چندگانه را در دستورالعمل برنامهها نشان دهند.
https://bit.ly/3NA84ou
✅ ادامه در فرسته زیر👇
======================ه
✅ نکته:
به خوانندگان پیشنهاد میشود برای ناتمام نماندنِ بحثِ زیرْ عبارتِ rhizomatic leadership را دنبال کنند.
این مبحث بسیار بسیار نو است و در واقع یک تغییرِ سرمشقِ (paradigm shift) تاریخیِ قرن 21 برای درکِ حوادث و وقایع است. این قرن با شبکههایی مجازی و واقعی شروع شده که ساختارِ افقی، همتا-به-همتا و بینیاز از رهبریِ فرهمند داشته؛ ضد تمرکز، بیمرکز، منتشر، مستقل، و در نتیجه با ضربهپذیری پایین، یعنی ریزومی اند. ساختارِ ذهن و تفکر همهی ما به نظمِ درختسان، از بالا به پایین، هرمی و کهنه معتاد است، اما برای ساماندهی زندگیِ جمعیمان به شدت نیازمندیم تا برخی تحولات بزرگ و کوچک را با این چشم ببینیم و بفهمیم، و به راهکارهای فوری امروزهمان با نگرش و مفاهیمِ ریزومی نزدیک شویم.
در تفکر کلاسیک، افراد چیزی را مطالبه میکنند. مدیر یا رهبر از آنان میخواهد برای رسیدن به آن به دنبالاش راه بیفتند، اما انتظار ندارد آنان کنترلاش کنند. در ساختار ریزومی تسهیلگر و مدیر تماما تحت کنترل همتا-به-همتای اعضا است، مثل ساختارِ ويکی پدیا.
ویکی پدیای فارسی: ریزوم (فلسفی)
####################ه
✅ ریزوم مفهومی در پسا-ساختارگرایی است که شبکهای غیرخطی را شرح میدهد که "هر نقطه را به هر نقطهی دیگری پیوند میدهد."
✅ ژیل دلوز در کتاب هزار فلات (هزار سطح صاف) که همراه با فیلیکس گاتتاری منتشر کرده، بارها به استعاره ریزوم (زمین ساقه) اشاره کرده است.
از دیدگاه ژیل دلوز، ریزوم (زمین ساقه) نمایانگر وضعیتِ نمادینِ پسامدرنیسم است. او در نقد فلسفه غرب به این موضوع اشاره کردهاست.
این کتاب بخشی دارد با عنوانِ خلاصهای از ویژگیهای ریزوم. او که میخواهد از آن مفهوم فلسفی بسازد، آگاهانه خصوصیات ریزوم را برجسته میکند:
✅ ریزوم ریشههای فرعی گیاه است و در فاصلههای میانی ریشه اصلی گیاه میروید.
✅ گیاه ریزومدار به صورت افقی رشد کرده و ساقه اش در خاک قرار میگیرد.
✅ با قطع بخشی از ساقهی ریزوم، گیاه نه میخشکد و نه از بین میرود، همانجا در زیر خاک گسترش مییابد و جوانههای تازه ایجاد میکند.
✅ ریزوم، برخلاف درخت حتی اگر تماماً شکسته یا از هم گسسته شود باز هم میتواند دوباره زنده شده و در جهات دیگری رشد کند، مثل هیولای هیدرا که هر سَرَش را که بزنی، چند سر بهجایش در می آید.
✅ برخلاف ریشه اصلیِ درخت که اساساً رو به زمین در دل خاک و در یک جهت خاص سیر میکند، "ریزوم" به هر سو سَرَک میکشد و در زیرِ سطحِ خاک در همه جهت پیش میرود.
✅ در بعضی گیاهانْ ریزومهای قدیمی خشک شده و میپوسند، اما گیاهان جوان که از رشد جوانهها در روی ریزوم تشکیل میشوند، خود به خود جدا و مستقل به حیات خود ادامه میدهند.
✅ گیاهان ریزومدار از طریق قطع ریزومها یا قلمه گرفتن از آنها تکثیر میشوند.
✅ ریزومهایی که به سرما مقاوم نیستند، در فصل پاییز از خاک بیرون کشیده میشوند تا در فصل بهار از هم جدا شده، دوباره کشت شوند.
✅ نگاه ریزومی ضد تمرکز است.
ژیل دلوز با اشاره به شکل ظاهری درخت (که تقریباً عمودی و رو به بالا است) و ریزوم (که افقی و دراز کش به روی خاک به هرسو پیش میرود) میگفت:
ما دو جور نحوهی تفکر داریم:
"تفکر ریزومی" یا "زمین-ساقهای" و
"تفکر درختسان"
این دو با هم بهکلی متفاوت اند. تفکر ریزومی، فضاها و ارتباطات افقی و چندگانه و همهجانبه را تداعی میکند، اما تفکر درختی با ارتباطات خطی، عمودی، از بالا به پایین و گوش به فرمان سر و کار دارد.
درخت، انتساب است؛ اما ریزوم ارتباط است، فقط ارتباط.
تفکرِ درختسان نمایانگر فلسفهی بودن (و درجا زدن) است حال آنکه تفکر ریزومی، پویا (پیشرونده و متحرک) و متکثر بوده و در آن از مرزبندیهای تفکر خطی خبری نیست.
نگاهِ ریزومی ضد تمرکز و نظم معمول است و زندگی ایلیاتی و کوچ دائمی را -که با محدودیت و سکون نمیسازد- تداعی میکند.
تکیه کلام «ژیل دلوز» این بود که درخت تحمیلکنندهی فعل «بودن» است، اما بافتِ ریزوم، سمبلِ «شدن» و عطف و ربط است، «و… و… و»
استعارهی ریزوم بهخوبی دیدگاه ژیل دلوز و دوستاش را از مفاهیمِ کثرت، تفاوت و شدن نشان میدهد.
✅ ریزوم و دنیای نت
هر تفکرِ ریزومیْ پایاناش آغاز تفکر دیگری است و نمیتوان برای آن آغاز یا پایانی قائل شد.
این تفکر، هویتی چند شبکهای برای انسان مدرن به ارمغان آورده است. هویتی که خود را بسیار و به تکرار میشکند و دوباره پیوند برقرار میکند. در واقع ریزومها مابین تفکرات خطی قرار گرفته و آنها را به هم مرتبط میکنند.
ژیل دلوز و گاتتاری از ریزوم بهره گرفتند تا ورود و خروجِ غیر سلسله مراتبی و چندگانه را در دستورالعمل برنامهها نشان دهند.
https://bit.ly/3NA84ou
✅ ادامه در فرسته زیر👇
✳️ جنبشهای ریزومی و بینیازی از رهبرِ پُرجاذبه (کاریزماتیک)
========================ه
✅ ... ادامهی فرستهی قبلی 👆
ریزوم (همانطور که از شکل ظاهری اش هم پیداست)، فاقد مرکز و ردهبندی، عاری از دلالت و، بدون راهبر است و برخلاف درخت بهطور نامحدود گسترش مییابد و قادر است فعل بودن را به چالش گرفته و «شدن» را به نمایش بگذارد.
گفته میشود دنیای ریزومگونهی اینترنت، تجسم چنین فضای فکری است.
تئوری ریزوم با مجازی سازی و بیمکانی همراه است و عصر جدید که با انقلاب ارتباطات به جهان مجازی و دنیای شبکهای انجامیده، و جهان اینترنت که با فشرده کردن زمان و مکانِ تاریخی و کنار هم قرار دادن آگاهیهای گوناگون، شبکهای درهم تنیده از اطلاعات ایجاد کردهاست، ترسیمکنندهی فضای پویا و سرزندهی ریزومی است.
در دنیای مجازی همه جا، همینجا است و مجازی سازی (نه بعضی جاها، نه با کُندی و نه با واسطه، بلکه)، همهجا، فوری و بی واسطه کارکرد دارد و اخبار و اطلاعات تازه را در اختیار همگان میگذارد. هر نقطهای از ریزوم میتواند به هر نقطه دیگر پیوند بخورد.
✅ تئوریِ ریزوم به چندگانگی بها میدهد
در یک مجموعهِ ریزومی، اموری که با همدیگر لزوماً همرنگ و همگون نیستند کنار هم قرار میگیرند و به زایش دست میزنند.
درواقع تئوریِ ریزوم به چندگانگی بها میدهد و ریزوم، فرهنگهای گونهگون و متعدد را به هم وصل نموده، رابطهی جدید میسازد.
اندیشه و تصورات ما نیز مثل "زمین ساقه (ریزوم)" آبشخورهای متفاوت و جورواجور دارد و بر چندگانگی و تفاوت (نه یکپارچگی و تضاد) همراه است.
تا قبل از ژیل دلوز در همهی رشتههای مطالعاتی اعم از گیاهشناسی، زیستشناسی، کالبدشناسی، الهیات، معرفتشناسی و ... مرکزیت و درخت گونگی (شاخه ای تنومند که ساقهها و برگها و… همه بدان وابسته اند)، مطرح بود. به عبارت دیگر تفکرِ غرب قرنهای متمادی در استیلای الگوی درختسان بودهاست. ژیل دلوز و فیلیکس گاتاری در کتاب «هزار سطح صاف» (هزار فلات) به تفصیل به این مسئله پرداخته و آن وضع را به باد انتقاد گرفتند…
آنان نوشتند مجموعه تاریخِ تفکر از جمله تاریخِ فلسفه بر اساس الگوی درختوار شکل گرفتهاست و سلسلهمراتبِ عمودوار، درخت گونه و مرکز مدار، عقلانیتِ غرب را از تک و تا انداخته، دست و پایش را بسته و مانع رشد و نوآوری شدهاست…
قیامهای ریزوم وار و «ژیل دلوز»ی:
تکثرهای فرهنگی در اتصّال با هم معنایی را به وجود میآورند که اگرچه به صورت منفرد به چشم نمیآید اما به صورت جمعی قابل تعریف است.
در تحولاتی که در اوایل دههی ۲۰۱۰ در بعضی جوامع دنیا صورت گرفت حضور یا غیبت کنشگران به جای حالت عمودیِ از بالا به پائین، حالتی افقی (حالتی ریزومی) داشت؛ و همین عاملْ ضربه پذیری آنان را به حداقل رساند.
قیامهای ریزوم وار و «ژیل دلوز»ی فاقد رهبر و تشکیلات ویژه است و موجودیتاش ناشی از رهبری آنها نیست بلکه ناشی از ماهیت شبکه مانند و متصل آنها است.
در واقع ریزومها مابین تفکرات خطی قرار گرفته و آنها را به هم مرتبط میکنند بدین ترتیب هر تفکرِ ریزومی پایاناشْ آغاز تفکر دیگری است و نمیتوان برای آن آغاز یا پایانی قائل شد.
ریزوم همواره در میانه است، میان چیزهاست، بینا بودن است.
به نقل از ویکی پدیای فارسی: ریزوم (فلسفی).
https://bit.ly/3NA84ou
========================ه
✅ ... ادامهی فرستهی قبلی 👆
ریزوم (همانطور که از شکل ظاهری اش هم پیداست)، فاقد مرکز و ردهبندی، عاری از دلالت و، بدون راهبر است و برخلاف درخت بهطور نامحدود گسترش مییابد و قادر است فعل بودن را به چالش گرفته و «شدن» را به نمایش بگذارد.
گفته میشود دنیای ریزومگونهی اینترنت، تجسم چنین فضای فکری است.
تئوری ریزوم با مجازی سازی و بیمکانی همراه است و عصر جدید که با انقلاب ارتباطات به جهان مجازی و دنیای شبکهای انجامیده، و جهان اینترنت که با فشرده کردن زمان و مکانِ تاریخی و کنار هم قرار دادن آگاهیهای گوناگون، شبکهای درهم تنیده از اطلاعات ایجاد کردهاست، ترسیمکنندهی فضای پویا و سرزندهی ریزومی است.
در دنیای مجازی همه جا، همینجا است و مجازی سازی (نه بعضی جاها، نه با کُندی و نه با واسطه، بلکه)، همهجا، فوری و بی واسطه کارکرد دارد و اخبار و اطلاعات تازه را در اختیار همگان میگذارد. هر نقطهای از ریزوم میتواند به هر نقطه دیگر پیوند بخورد.
✅ تئوریِ ریزوم به چندگانگی بها میدهد
در یک مجموعهِ ریزومی، اموری که با همدیگر لزوماً همرنگ و همگون نیستند کنار هم قرار میگیرند و به زایش دست میزنند.
درواقع تئوریِ ریزوم به چندگانگی بها میدهد و ریزوم، فرهنگهای گونهگون و متعدد را به هم وصل نموده، رابطهی جدید میسازد.
اندیشه و تصورات ما نیز مثل "زمین ساقه (ریزوم)" آبشخورهای متفاوت و جورواجور دارد و بر چندگانگی و تفاوت (نه یکپارچگی و تضاد) همراه است.
تا قبل از ژیل دلوز در همهی رشتههای مطالعاتی اعم از گیاهشناسی، زیستشناسی، کالبدشناسی، الهیات، معرفتشناسی و ... مرکزیت و درخت گونگی (شاخه ای تنومند که ساقهها و برگها و… همه بدان وابسته اند)، مطرح بود. به عبارت دیگر تفکرِ غرب قرنهای متمادی در استیلای الگوی درختسان بودهاست. ژیل دلوز و فیلیکس گاتاری در کتاب «هزار سطح صاف» (هزار فلات) به تفصیل به این مسئله پرداخته و آن وضع را به باد انتقاد گرفتند…
آنان نوشتند مجموعه تاریخِ تفکر از جمله تاریخِ فلسفه بر اساس الگوی درختوار شکل گرفتهاست و سلسلهمراتبِ عمودوار، درخت گونه و مرکز مدار، عقلانیتِ غرب را از تک و تا انداخته، دست و پایش را بسته و مانع رشد و نوآوری شدهاست…
قیامهای ریزوم وار و «ژیل دلوز»ی:
تکثرهای فرهنگی در اتصّال با هم معنایی را به وجود میآورند که اگرچه به صورت منفرد به چشم نمیآید اما به صورت جمعی قابل تعریف است.
در تحولاتی که در اوایل دههی ۲۰۱۰ در بعضی جوامع دنیا صورت گرفت حضور یا غیبت کنشگران به جای حالت عمودیِ از بالا به پائین، حالتی افقی (حالتی ریزومی) داشت؛ و همین عاملْ ضربه پذیری آنان را به حداقل رساند.
قیامهای ریزوم وار و «ژیل دلوز»ی فاقد رهبر و تشکیلات ویژه است و موجودیتاش ناشی از رهبری آنها نیست بلکه ناشی از ماهیت شبکه مانند و متصل آنها است.
در واقع ریزومها مابین تفکرات خطی قرار گرفته و آنها را به هم مرتبط میکنند بدین ترتیب هر تفکرِ ریزومی پایاناشْ آغاز تفکر دیگری است و نمیتوان برای آن آغاز یا پایانی قائل شد.
ریزوم همواره در میانه است، میان چیزهاست، بینا بودن است.
به نقل از ویکی پدیای فارسی: ریزوم (فلسفی).
https://bit.ly/3NA84ou
گاه فرست غلامعلی کشانی
✳️ جنبشهای ریزومی و بینیازی از رهبرِ پُرجاذبه (کاریزماتیک) ========================ه ✅ ... ادامهی فرستهی قبلی 👆 ریزوم (همانطور که از شکل ظاهری اش هم پیداست)، فاقد مرکز و ردهبندی، عاری از دلالت و، بدون راهبر است و برخلاف درخت بهطور نامحدود گسترش مییابد…
مقدمهای مهم در پست قبلی
خوانندهی گرامی، اصل مطلب بالا، در مقدمهی پست قبلی آمده است. لطفا از پست قبلی شروع کنید، یعنی این پست:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5481
سپاس پرشمار!
خوانندهی گرامی، اصل مطلب بالا، در مقدمهی پست قبلی آمده است. لطفا از پست قبلی شروع کنید، یعنی این پست:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5481
سپاس پرشمار!
Telegram
گاه فرست غلامعلی کشانی
✳️ جنبشهای ریزومی و بینیازی از رهبرِ پُرجاذبه (کاریزماتیک)
======================ه
✅ نکته:
به خوانندگانی که انگلیسی میدانند، پیشنهاد میشود برای ناتمام نماندنِ بحثِ زیرْ عبارتِ rhizomatic leadership را دنبال کنند.
این مبحث بسیار بسیار نو است و در واقع…
======================ه
✅ نکته:
به خوانندگانی که انگلیسی میدانند، پیشنهاد میشود برای ناتمام نماندنِ بحثِ زیرْ عبارتِ rhizomatic leadership را دنبال کنند.
این مبحث بسیار بسیار نو است و در واقع…
وسط بازیِ کامویی!
وسط بازی کامویی را "با هم" ببینیم تا متوجه شویم در میانهی تحولاتِ سختِ اجتماعی چگونه میتوان انصاف داشت، شفادهنده بود و جنایتِ بزرگ را هم، در قدم اول و پیشتر از هر چیز محکوم کرد:
در سال ۱۹۵۴ جنگ استقلال الجزایر از فرانسه در میگیرد. در ۲۰ اوت درگیری اوج تازهای میگیرد:
چریکهای عرب در شمال، ساکنانِ غیرنظامیِ فرانسوی و چند مسلمان را میکشند؛
ارتش با قتلِ عام هزاران عرب پاسخ میدهد.
[کامو قتلِ عام حکومتی را قاطعانه محکوم میکند.]
در روزنامهای الجزایری نوشتهای از او منتشر میشود که میگوید قتلعامِ مردمِ عرب مرا "بر لبهی پرتگاهِ نومیدی" کشاندهاست. "شما و من، که مثل هم هستیم، مایی که فرهنگ و امیدهای مشترکی داریم، مایی که میدانیم دشمنِ هم نیستیم." اما بعد از این کلماتِ امیدوارانه، کلامی نومیدانه مینویسد: "از روی تجربه میدانم که، امروزه، گفتنِ این چیزها خطر کردن و رفتن به وسطِ زمینِ بینِ دو ارتش دشمن است.یعنی موعظهخوانی به گوشِ احمقها بر علیه جنگ، در حالیکه گلولهها از هر دو طرف به سوی تو در پرواز اند."
نکتهی متفاوت و مهم همان قسمت از متن است که در کروشه گذاشته شده!
وسط بازی کامویی را "با هم" ببینیم تا متوجه شویم در میانهی تحولاتِ سختِ اجتماعی چگونه میتوان انصاف داشت، شفادهنده بود و جنایتِ بزرگ را هم، در قدم اول و پیشتر از هر چیز محکوم کرد:
در سال ۱۹۵۴ جنگ استقلال الجزایر از فرانسه در میگیرد. در ۲۰ اوت درگیری اوج تازهای میگیرد:
چریکهای عرب در شمال، ساکنانِ غیرنظامیِ فرانسوی و چند مسلمان را میکشند؛
ارتش با قتلِ عام هزاران عرب پاسخ میدهد.
[کامو قتلِ عام حکومتی را قاطعانه محکوم میکند.]
در روزنامهای الجزایری نوشتهای از او منتشر میشود که میگوید قتلعامِ مردمِ عرب مرا "بر لبهی پرتگاهِ نومیدی" کشاندهاست. "شما و من، که مثل هم هستیم، مایی که فرهنگ و امیدهای مشترکی داریم، مایی که میدانیم دشمنِ هم نیستیم." اما بعد از این کلماتِ امیدوارانه، کلامی نومیدانه مینویسد: "از روی تجربه میدانم که، امروزه، گفتنِ این چیزها خطر کردن و رفتن به وسطِ زمینِ بینِ دو ارتش دشمن است.یعنی موعظهخوانی به گوشِ احمقها بر علیه جنگ، در حالیکه گلولهها از هر دو طرف به سوی تو در پرواز اند."
نکتهی متفاوت و مهم همان قسمت از متن است که در کروشه گذاشته شده!
چه باید کرد؟
========== ه
زن، زندگی، آزادی
ویرایش تازهی آبان ماه ۱۴۰۱
هموطن!
مطلبِ زیر با توجه به حوادث روزهای مرداد ماه ۱۳۹۷ نوشته شده بود، اما برای روزهای آبان ۱۴۰۱ ویرایش شده.
این یادداشت با هدف جلوگیری از دوقطبیشدنِ جامعه، فرو رفتن در ورطهی خشونتِ کورِ هر کس علیه هر کس و … نوشته شد، اما شرایط آبانِ ۱۴۰۱ ضرورت تکمیل و اطلاع رسانیِ آن را ده چندان کرده است:
مخاطبِ اول این متن، روشنفکرانِ عرصهی عمومی و نیز همهی روشنفکران اند تا این مفاهیم و هشدارها را به زبان ساده برای کنشگران ترجمه و معنا، و تفهیم کنند، ترجمهای که بتواند در رفتارها تغییر ایجاد کند. مخاطب دوم همهی کسانی اند که متوجه شدهاند جامعه را خطر خشونتِ دوجانبهی بنیان برافکن تهدید میکند. اما کسانی که فکر میکنند با کنارهگیریِ غیرمسئولانه از تلاش برای کمکردن نفرت، آتشِ فراگیر دامنشان را نمیگیرد، اشتباه میکنند. این آتش دامن همه را خواهد گرفت. نفرت و انتقام گیریِ فلهای و غیرِ فلهای، به شدت با مطالبه جوییِ راستین و پیگیر و غیرِحقیرانه و غیرالتماسیِ حقِ خود فرق دارد، فرقی بسیار زیاد.
بنابر این، در این بنبست کژ و کوژ سرما، تماشاچی بودنْ عینِ بیتوجهی به دودشدنِ منافع خود و منافع تمامیِ مردم (با تاکید بر روی تمامیِ مردم و نه فقط طرفدارانِ من و دستهی من) و از جمله خودِ کنشگران است.
– مهمترین کار، توضیحِ رعایت و حفظِ شفقتِ فراگیر و بیخشونتی در هر کجا و هر زمان و تا سرحدّ جان، به “خود”، به “دوستان و نزدیکان” و به “مخاطبان دور و نزدیکِ” و به حریفان خود و در عینِ حال، حفظ جان و کرامت و اموال خود و دیگران است، همراه با درنظرداشت خِرَدِ دوراندیشانه تر.
– هر گونهی قتل و زخمی کردن و تخریب را محکوم و پیشگیری کنیم. اول از همه رفتارِ رقیب با مطالبهگران را محکوم کنیم که، اول از همه، این همه خشونت، داغ و رنج و وحشت و هراس را، بر مردم تحمیل کرده و فقط بهدلیل مطالبهی بیخشونت و بر حقشان. اما جلوی اقدامهای مشابهِ بعضی از همین مردمِ عاصیشده از رفتارِ آنان را نسبت به جان و مالِ هر کسِ دیگر، هر که باشد (با تاکید بر “هر که باشد”)، بگیریم، در مقابلشان بایستیم، محکوم کنیم و خود را از آنها دور کنیم (مهم: اقدام تهاجمیِ اولیهْ یعنی بدون آنکه مستقیما حملهای شده باشد، حملهای مستقلا-سازمانیافته یا غیر سازمانیافته و دفعتی - انجام بگیرد و از دفاع مشروع که خود شرایط و تعریفی تعیینشدهی متفاوتی دارد بسیار متفاوت است). اگر نکنیم، ما هم از جنس آنان خواهیم بود و به آنان تبدیل خواهیم شد. این افراد ممکن است اندک باشند، اما تاثیرشان متاسفانه میتواند سهمگین و بنیانبرافکن باشد، یعنی الگوی عدهی زیادی بشوند و علاوه بر آن شدتِ خشونت بر جوانان و مردم را بهحدی تصور ناپذیر بالا ببرند.
حمله و کشتنِ شخصِ بیدفاع و "بیخطرشده" به شکل دستهجمعی یا فردی و اقدام به تخریبْ نشان از همسان شدن با سرکوبگران، و نفرت و ضعف روحی و وجدانی دارد، باعثِ نفرتِ عمومی و نفرت و وحشت و دوریِ قشر خاکستری (کنارهجو) از کلِ مطالبات برحقِ مطالبهگران خواهد شد و این قشر را فراری خواهد داد، بهجای اینکه جذب شوند. خیلی روشن است که رسیدن به مطالبهی برحق، نسبتِ مستقیمی دارد با جذب این بخشِ بزرگِ جامعه. این نکته مخصوصا در بارهی کشتن و تخریبِ کورِ جنایتکارانه مصداق دارد (گنه کرد در بلخ آهنگری، زدند در شوشتر، گردنِ مسگری).
همهی ما اهل یک سرزمینایم، همهی ما عزیزانی داریم و در آخر هم مجبوریم که با هم کنار بیاییم، اما هر کس که جنایت کرده باید به مجازاتِ عادلانهاش برسد.
این یعنی دوریِ مطلق از فرصتطلبیهای لحظهای و اسیرِ توهماتِ لحظهایِ جمعیشدن که در پویاییهای گروهی رخ میدهند. آگاه باشیم که به هر صفِ نذریای هجوم نبریم؛ ممکن است بوی کباب باشد، اما کباب آدم!
– تمامیِ آبرو و حیثیت بینظیری که “مطالبهگریِ ایرانیان با دستِ خالی” در جهان پیدا کرده و پشتیبانیِ افرادِ بیطرف و منصفِ سرشناس (ازجمله شاعران، آهنگسازان، نویسندگان، نظریهپردازان، روشنفکران، و …) و زنان و مردانِ معمولی را برانگیخته، بهدلیلِ شفقتِ ذاتیِ مطالبهی اصلی (زن، زندگی، آزادی) و بیخشونتیای بوده که تا کنون مسلط بر آن بوده. در صورتی که این چهره تغییر کند، هیچ یک از این اقشارْ دیگر نمیتوانند همدلیِ خود را با این رخدادها ادامه دهند. این یعنی یک شکستِ بزرگ در راستی و درستیِ افکار و اعمال.
– کار دیگر، کنترلِ منفعتطلبیهای شخصی و جمعی است. جای دوری نمیرود. و هزینهی زیادی هم نمیبرد. فقط کافی است تو هم همرنگ نباشی و استوار به پای اصولِ اخلاقی-رفتاریِ ادعاییات بایستی، همین!
ادامه در زیر👇
========== ه
زن، زندگی، آزادی
ویرایش تازهی آبان ماه ۱۴۰۱
هموطن!
مطلبِ زیر با توجه به حوادث روزهای مرداد ماه ۱۳۹۷ نوشته شده بود، اما برای روزهای آبان ۱۴۰۱ ویرایش شده.
این یادداشت با هدف جلوگیری از دوقطبیشدنِ جامعه، فرو رفتن در ورطهی خشونتِ کورِ هر کس علیه هر کس و … نوشته شد، اما شرایط آبانِ ۱۴۰۱ ضرورت تکمیل و اطلاع رسانیِ آن را ده چندان کرده است:
مخاطبِ اول این متن، روشنفکرانِ عرصهی عمومی و نیز همهی روشنفکران اند تا این مفاهیم و هشدارها را به زبان ساده برای کنشگران ترجمه و معنا، و تفهیم کنند، ترجمهای که بتواند در رفتارها تغییر ایجاد کند. مخاطب دوم همهی کسانی اند که متوجه شدهاند جامعه را خطر خشونتِ دوجانبهی بنیان برافکن تهدید میکند. اما کسانی که فکر میکنند با کنارهگیریِ غیرمسئولانه از تلاش برای کمکردن نفرت، آتشِ فراگیر دامنشان را نمیگیرد، اشتباه میکنند. این آتش دامن همه را خواهد گرفت. نفرت و انتقام گیریِ فلهای و غیرِ فلهای، به شدت با مطالبه جوییِ راستین و پیگیر و غیرِحقیرانه و غیرالتماسیِ حقِ خود فرق دارد، فرقی بسیار زیاد.
بنابر این، در این بنبست کژ و کوژ سرما، تماشاچی بودنْ عینِ بیتوجهی به دودشدنِ منافع خود و منافع تمامیِ مردم (با تاکید بر روی تمامیِ مردم و نه فقط طرفدارانِ من و دستهی من) و از جمله خودِ کنشگران است.
– مهمترین کار، توضیحِ رعایت و حفظِ شفقتِ فراگیر و بیخشونتی در هر کجا و هر زمان و تا سرحدّ جان، به “خود”، به “دوستان و نزدیکان” و به “مخاطبان دور و نزدیکِ” و به حریفان خود و در عینِ حال، حفظ جان و کرامت و اموال خود و دیگران است، همراه با درنظرداشت خِرَدِ دوراندیشانه تر.
– هر گونهی قتل و زخمی کردن و تخریب را محکوم و پیشگیری کنیم. اول از همه رفتارِ رقیب با مطالبهگران را محکوم کنیم که، اول از همه، این همه خشونت، داغ و رنج و وحشت و هراس را، بر مردم تحمیل کرده و فقط بهدلیل مطالبهی بیخشونت و بر حقشان. اما جلوی اقدامهای مشابهِ بعضی از همین مردمِ عاصیشده از رفتارِ آنان را نسبت به جان و مالِ هر کسِ دیگر، هر که باشد (با تاکید بر “هر که باشد”)، بگیریم، در مقابلشان بایستیم، محکوم کنیم و خود را از آنها دور کنیم (مهم: اقدام تهاجمیِ اولیهْ یعنی بدون آنکه مستقیما حملهای شده باشد، حملهای مستقلا-سازمانیافته یا غیر سازمانیافته و دفعتی - انجام بگیرد و از دفاع مشروع که خود شرایط و تعریفی تعیینشدهی متفاوتی دارد بسیار متفاوت است). اگر نکنیم، ما هم از جنس آنان خواهیم بود و به آنان تبدیل خواهیم شد. این افراد ممکن است اندک باشند، اما تاثیرشان متاسفانه میتواند سهمگین و بنیانبرافکن باشد، یعنی الگوی عدهی زیادی بشوند و علاوه بر آن شدتِ خشونت بر جوانان و مردم را بهحدی تصور ناپذیر بالا ببرند.
حمله و کشتنِ شخصِ بیدفاع و "بیخطرشده" به شکل دستهجمعی یا فردی و اقدام به تخریبْ نشان از همسان شدن با سرکوبگران، و نفرت و ضعف روحی و وجدانی دارد، باعثِ نفرتِ عمومی و نفرت و وحشت و دوریِ قشر خاکستری (کنارهجو) از کلِ مطالبات برحقِ مطالبهگران خواهد شد و این قشر را فراری خواهد داد، بهجای اینکه جذب شوند. خیلی روشن است که رسیدن به مطالبهی برحق، نسبتِ مستقیمی دارد با جذب این بخشِ بزرگِ جامعه. این نکته مخصوصا در بارهی کشتن و تخریبِ کورِ جنایتکارانه مصداق دارد (گنه کرد در بلخ آهنگری، زدند در شوشتر، گردنِ مسگری).
همهی ما اهل یک سرزمینایم، همهی ما عزیزانی داریم و در آخر هم مجبوریم که با هم کنار بیاییم، اما هر کس که جنایت کرده باید به مجازاتِ عادلانهاش برسد.
این یعنی دوریِ مطلق از فرصتطلبیهای لحظهای و اسیرِ توهماتِ لحظهایِ جمعیشدن که در پویاییهای گروهی رخ میدهند. آگاه باشیم که به هر صفِ نذریای هجوم نبریم؛ ممکن است بوی کباب باشد، اما کباب آدم!
– تمامیِ آبرو و حیثیت بینظیری که “مطالبهگریِ ایرانیان با دستِ خالی” در جهان پیدا کرده و پشتیبانیِ افرادِ بیطرف و منصفِ سرشناس (ازجمله شاعران، آهنگسازان، نویسندگان، نظریهپردازان، روشنفکران، و …) و زنان و مردانِ معمولی را برانگیخته، بهدلیلِ شفقتِ ذاتیِ مطالبهی اصلی (زن، زندگی، آزادی) و بیخشونتیای بوده که تا کنون مسلط بر آن بوده. در صورتی که این چهره تغییر کند، هیچ یک از این اقشارْ دیگر نمیتوانند همدلیِ خود را با این رخدادها ادامه دهند. این یعنی یک شکستِ بزرگ در راستی و درستیِ افکار و اعمال.
– کار دیگر، کنترلِ منفعتطلبیهای شخصی و جمعی است. جای دوری نمیرود. و هزینهی زیادی هم نمیبرد. فقط کافی است تو هم همرنگ نباشی و استوار به پای اصولِ اخلاقی-رفتاریِ ادعاییات بایستی، همین!
ادامه در زیر👇
چه باید کرد؟
============ه
... ادامه از قبل 👆
– همرنگ نباشیم و به همرنگی دعوت نکنیم، به فشارِ همرنگی تسلیم نشویم و برعکس، به رفتار اصیلِ برآمده از اصول شخصیِ درونی و ادعاشده دعوت کنیم. ...
– در جنبشِ آزادیِ آفریقای جنوبی، ماندلا از یک زمان به بعد، به هر دلیلی، مجبور شد اجازهی اقدام مسلحانه بدهد. اما اقدامِ حزب او محدود به از کارانداختنِ ماشین دولتی بود و حمله به جان و مال اشخاص در کار نبود. اما کسانی بودند که در همان حزب، دست به ترورِ حریف زدند، دست به ترورِ همحزبیهای مخالف خود زدند، اسیر کشتند و … . پس از آزادی، در جریان محاکماتِ کمیسیون بررسی جنایات، به جنایاتِ هر دو طرف رسیدگی شد و بر همه آشکار شد که فقط نیروهای قدرت مستقر نبودهاند که جنایاتِ انبوه و دراز مدت کردهاند، بلکه افرادی هم در این طرف بودهاند که دست به جنایت زده اند و اگر نبودند کسانی مثل ماندلا و اسقف توتو و … دیگران، کاملا مشخص بود که در این چنین سرزمینی، با آنهمه ستمی که بر عموم مردم روا شده بود، فقط حمام خون راه میافتاد و بس. همان حمامی که سالهای بعد خاورمیانه را خونین کرد. اما آیا در اینجا هم ماندلاها و اسقفتوتوهایی داریم که آستین بالا زده باشند و جلوی مردم را بگیرند؟ جواب منفی است. پس خود باید آستین بالا بزنیم.
اگر هر کاری که بشود در امتدادِ نکاتِ بالا برای خودمان و همهی مردم بکنیم، اولویتی واجبتر از نانِ شب دارد.
میتوان باز هم به تهماندهای از عقل و خِردِ جمعی امیدوار بود و دل بست که ما را از رفتن به سوی ورطه و هاویه ی دوقطبیشدنِ جامعه و نابودیِ جمعی حفظ کند تا در شرایطِ اَتمیزهبودنِ شدیدِ جامعه و نبودِ نهادهایی که بتوانند قبلا فکر کنند و بعد عمل، نهادهایی که هم جمعی فکر کنند و هم جمعی عمل کنند و هم بهشکلی عینی موثر باشند؛ وضعیت را از آنچه که هست بدتر نکنیم. دوقطبی شدن یعنی خان و مان خودت، فرزندت، خواهرت، مادرت، برادرت، اول از همه در معرض خطرِ کسانی قرار خواهد گرفت که اصلا نمیدانی از کجا هستند و چه میخواهند. خشونت هدفدار، دیگر معنا نخواهد داشت، بلکه خشونتِ کور از هر دو طرف حاکم خواهد شد. هیچ کس حاضر نیست جلوی چشمِ خود، حتی با وجود آمادگی برای فدا کردنِ جانِ خود، عزیزاناش را تکهتکه کنند. اما در سرسامِ خشونتِ همهگیر، نمیتوانی جلوی نابودیِ عزیزانِ خودت را هم بگیری.
این یعنی، غریزی رفتار نکردن، یعنی اول “دوبار” فکر کنیم و بعد عمل؛ از روی هیجان و غریزه به دنبالِ هر حرکت جمعیِ لحظهایِ فکرنشده نرویم و از دور و نزدیک هم، رویاش نفت نریزیم، تشویق و ترویج نکنیم آن را؛ و به عاقبتها هم حتما فکر کنیم و اگر رفتاری چنان سنجیده و مسئولانه و اخلاقی بود که خودمان و عزیزانمان را هم موظف به انجامِ آن میدانستیم، پس آنگاه مخاطبانِ دور و نزدیکِمان را به آن دعوت کنیم.
متاسفانه سالهاست که چه به ادعایِ بوقهای رسمی و چه در واقعیت، در “این برههی حساسِ کنونی” نفس کشیدهایم، حساس برای خود کوتهدستان و حساس برای بوقها، هر بار هم سختتر و نفسبُر تر.
هولِ اینکه مادران و فرزندانِ بیپناهِمان که در جای جای دور رَسِ این سرزمین، امنیتِ جانی را هم از دست بدهند –امنیت مالی پیشکِشِشان!
هولِ اینکه همان شترِ ناامنی، به سراغ تکتکِ ماهایی هم بیاید که در جاهای نرمتر و سیرتر و امنتری نشستهایم،
هول آنکه …، آدم را آرام نمیگذارد.
ما بلیتِ جایی را “رزرو کرده” در جیب نداریم که برویم؛ اکثریتِ ما و همهی آن مادران و کودکانِ حاشیهنشین و روستانشین، کوتهدستانِ مرزنشین و بیاباننشینی که همین الان هم آبِ خوردن ندارند –چرا که فعلا شهر تشنهتر است و همیشه این شهر است که مقدم بوده. ما هیچ جایی را نداریم و اینان هیچ کدام ویلایی محفوظ و مطمئن و بلیت و ویزایی ندارند.
همیشه، هَشتشان گروی نُه بوده، همیشه!
امیدوار باشیم به توانِ اراده و همدلیِ عملگرایانه و شفقتورزانهی خودهای بیپناهمان؛ و کاری کنیم کارستان، که در برابر خود و چشمانتظارانمان سرافکنده نباشیم.
خوب میدانیم که در “این برههی واقعا حساس”، بوقهایی مدعیِ خیرخواهی، اما نشسته در جای گرم و نرم، صلای “لِِنگِاش کُن” سر میدهند تا ماهیِ خود بگیرند، اما از جیبِ کوتهدستان و بهخرجِ لهشدهگان.
اما راستی اینکه, ما هیچ پناهی نداریم جز خودمان!
به خودمان رحم کنیم؛
شفقتآمیزتر، خردمندانهتر، جمعیتر، و صبورانهتر بیندیشیم و سپس به کنش اقدام کنیم.
برای اطلاع بیشتر از همین بحث، میتوانید به کانال تلگرامیِ گاه فرست نگاه کنید که مطالب بیشتری در این مورد دارد.
========ه
به ندای پیشبینانهی فرهاد میثمی در همین باره گوش کنیم:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5150
============ه
... ادامه از قبل 👆
– همرنگ نباشیم و به همرنگی دعوت نکنیم، به فشارِ همرنگی تسلیم نشویم و برعکس، به رفتار اصیلِ برآمده از اصول شخصیِ درونی و ادعاشده دعوت کنیم. ...
– در جنبشِ آزادیِ آفریقای جنوبی، ماندلا از یک زمان به بعد، به هر دلیلی، مجبور شد اجازهی اقدام مسلحانه بدهد. اما اقدامِ حزب او محدود به از کارانداختنِ ماشین دولتی بود و حمله به جان و مال اشخاص در کار نبود. اما کسانی بودند که در همان حزب، دست به ترورِ حریف زدند، دست به ترورِ همحزبیهای مخالف خود زدند، اسیر کشتند و … . پس از آزادی، در جریان محاکماتِ کمیسیون بررسی جنایات، به جنایاتِ هر دو طرف رسیدگی شد و بر همه آشکار شد که فقط نیروهای قدرت مستقر نبودهاند که جنایاتِ انبوه و دراز مدت کردهاند، بلکه افرادی هم در این طرف بودهاند که دست به جنایت زده اند و اگر نبودند کسانی مثل ماندلا و اسقف توتو و … دیگران، کاملا مشخص بود که در این چنین سرزمینی، با آنهمه ستمی که بر عموم مردم روا شده بود، فقط حمام خون راه میافتاد و بس. همان حمامی که سالهای بعد خاورمیانه را خونین کرد. اما آیا در اینجا هم ماندلاها و اسقفتوتوهایی داریم که آستین بالا زده باشند و جلوی مردم را بگیرند؟ جواب منفی است. پس خود باید آستین بالا بزنیم.
اگر هر کاری که بشود در امتدادِ نکاتِ بالا برای خودمان و همهی مردم بکنیم، اولویتی واجبتر از نانِ شب دارد.
میتوان باز هم به تهماندهای از عقل و خِردِ جمعی امیدوار بود و دل بست که ما را از رفتن به سوی ورطه و هاویه ی دوقطبیشدنِ جامعه و نابودیِ جمعی حفظ کند تا در شرایطِ اَتمیزهبودنِ شدیدِ جامعه و نبودِ نهادهایی که بتوانند قبلا فکر کنند و بعد عمل، نهادهایی که هم جمعی فکر کنند و هم جمعی عمل کنند و هم بهشکلی عینی موثر باشند؛ وضعیت را از آنچه که هست بدتر نکنیم. دوقطبی شدن یعنی خان و مان خودت، فرزندت، خواهرت، مادرت، برادرت، اول از همه در معرض خطرِ کسانی قرار خواهد گرفت که اصلا نمیدانی از کجا هستند و چه میخواهند. خشونت هدفدار، دیگر معنا نخواهد داشت، بلکه خشونتِ کور از هر دو طرف حاکم خواهد شد. هیچ کس حاضر نیست جلوی چشمِ خود، حتی با وجود آمادگی برای فدا کردنِ جانِ خود، عزیزاناش را تکهتکه کنند. اما در سرسامِ خشونتِ همهگیر، نمیتوانی جلوی نابودیِ عزیزانِ خودت را هم بگیری.
این یعنی، غریزی رفتار نکردن، یعنی اول “دوبار” فکر کنیم و بعد عمل؛ از روی هیجان و غریزه به دنبالِ هر حرکت جمعیِ لحظهایِ فکرنشده نرویم و از دور و نزدیک هم، رویاش نفت نریزیم، تشویق و ترویج نکنیم آن را؛ و به عاقبتها هم حتما فکر کنیم و اگر رفتاری چنان سنجیده و مسئولانه و اخلاقی بود که خودمان و عزیزانمان را هم موظف به انجامِ آن میدانستیم، پس آنگاه مخاطبانِ دور و نزدیکِمان را به آن دعوت کنیم.
متاسفانه سالهاست که چه به ادعایِ بوقهای رسمی و چه در واقعیت، در “این برههی حساسِ کنونی” نفس کشیدهایم، حساس برای خود کوتهدستان و حساس برای بوقها، هر بار هم سختتر و نفسبُر تر.
هولِ اینکه مادران و فرزندانِ بیپناهِمان که در جای جای دور رَسِ این سرزمین، امنیتِ جانی را هم از دست بدهند –امنیت مالی پیشکِشِشان!
هولِ اینکه همان شترِ ناامنی، به سراغ تکتکِ ماهایی هم بیاید که در جاهای نرمتر و سیرتر و امنتری نشستهایم،
هول آنکه …، آدم را آرام نمیگذارد.
ما بلیتِ جایی را “رزرو کرده” در جیب نداریم که برویم؛ اکثریتِ ما و همهی آن مادران و کودکانِ حاشیهنشین و روستانشین، کوتهدستانِ مرزنشین و بیاباننشینی که همین الان هم آبِ خوردن ندارند –چرا که فعلا شهر تشنهتر است و همیشه این شهر است که مقدم بوده. ما هیچ جایی را نداریم و اینان هیچ کدام ویلایی محفوظ و مطمئن و بلیت و ویزایی ندارند.
همیشه، هَشتشان گروی نُه بوده، همیشه!
امیدوار باشیم به توانِ اراده و همدلیِ عملگرایانه و شفقتورزانهی خودهای بیپناهمان؛ و کاری کنیم کارستان، که در برابر خود و چشمانتظارانمان سرافکنده نباشیم.
خوب میدانیم که در “این برههی واقعا حساس”، بوقهایی مدعیِ خیرخواهی، اما نشسته در جای گرم و نرم، صلای “لِِنگِاش کُن” سر میدهند تا ماهیِ خود بگیرند، اما از جیبِ کوتهدستان و بهخرجِ لهشدهگان.
اما راستی اینکه, ما هیچ پناهی نداریم جز خودمان!
به خودمان رحم کنیم؛
شفقتآمیزتر، خردمندانهتر، جمعیتر، و صبورانهتر بیندیشیم و سپس به کنش اقدام کنیم.
برای اطلاع بیشتر از همین بحث، میتوانید به کانال تلگرامیِ گاه فرست نگاه کنید که مطالب بیشتری در این مورد دارد.
========ه
به ندای پیشبینانهی فرهاد میثمی در همین باره گوش کنیم:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5150
Telegram
گاه فرست غلامعلی کشانی
https://telegra.ph/The-time-for-the-results-01-06
چه باید کرد؟
=========ه
ویرایش تازهی آبان ماه ۱۴۰۱
بهنامِ زن، زندگی، آزادی
نکتهی مهم:
لطفا اصل نوشته را با کلیک بر روی لینکِ زیر بخوانید، چون صرفاً خواندن این چند خطِ کوتاه، حتما بدفهمی ایجاد میکند.
هموطن
مطلبِ زیر با توجه به حوادث روزهای مرداد ماه ۱۳۹۷ نوشته شده بود، اما برای روزهای آبان ۱۴۰۱ ویرایش شده.
این یادداشت با هدف جلوگیری از دوقطبیشدنِ جامعه و فرو رفتن در ورطهی خشونتِ کور نوشته شد، اما شرایط امروزی ضرورت تکمیل و اطلاعرسانیِ آن را فوری کرده :
مخاطبِ اول این متن، نخبگانِ مستقل، روشنفکرانِ عرصهی عمومی و نیز همهی روشنفکرانِ دردمند اند تا این مفاهیم و هشدارها را به زبان ساده برای کنشگران ترجمه و معنا، و تفهیم کنند، ترجمهای که بتواند در رفتارها تغییر ایجاد کند.
مخاطب دوم همهی کسانی اند که متوجه شدهاند جامعه را خطرِ خشونتِ دوجانبهی بنیان برافکنی تهدید میکند.
اصل متن نوشته 👇
https://ghkeshani.com/WHATISTOBEDONE1397/
=========ه
ویرایش تازهی آبان ماه ۱۴۰۱
بهنامِ زن، زندگی، آزادی
نکتهی مهم:
لطفا اصل نوشته را با کلیک بر روی لینکِ زیر بخوانید، چون صرفاً خواندن این چند خطِ کوتاه، حتما بدفهمی ایجاد میکند.
هموطن
مطلبِ زیر با توجه به حوادث روزهای مرداد ماه ۱۳۹۷ نوشته شده بود، اما برای روزهای آبان ۱۴۰۱ ویرایش شده.
این یادداشت با هدف جلوگیری از دوقطبیشدنِ جامعه و فرو رفتن در ورطهی خشونتِ کور نوشته شد، اما شرایط امروزی ضرورت تکمیل و اطلاعرسانیِ آن را فوری کرده :
مخاطبِ اول این متن، نخبگانِ مستقل، روشنفکرانِ عرصهی عمومی و نیز همهی روشنفکرانِ دردمند اند تا این مفاهیم و هشدارها را به زبان ساده برای کنشگران ترجمه و معنا، و تفهیم کنند، ترجمهای که بتواند در رفتارها تغییر ایجاد کند.
مخاطب دوم همهی کسانی اند که متوجه شدهاند جامعه را خطرِ خشونتِ دوجانبهی بنیان برافکنی تهدید میکند.
اصل متن نوشته 👇
https://ghkeshani.com/WHATISTOBEDONE1397/
دو شکستِ بیآبرو در یک تصویر!
درس و عبرت و برگی مهم از تاریخ و برای زندگی ( ۱):
======================ه
✳️ ظاهر عکس این است:
در حضور رسانههای جمعی جهان، هو جین تائو (سمت راست) رئیسجمهور سابق چین، در رویدادی بیسابقه و رسوا، بیخبر و بر خلاف خواستِ خود، از بیستمین کنگرهی حزب کمونیستِ چین، خبر اخراج خود را از منشی میشنود و به بیرون هدایت میشود.
✅ به حقارت و درماندگی در چهرهاش عمیق شوید.
در سمتِ چپ، رئیس جمهور و رهبرِفعلیِ حزب، شی جینپینگ با لبخندی پنهان بر لب -حاکی از یک پیروزیِ ننگآلود و نیز بیخبریِ ظاهری- نشسته است. (۳۰ مهر ۱۴۰۱)
اما باطنِ عکس چیست؟
فقط باید کمی و فقط کمی باید صبور بود:
"آسیاب به نوبت است." و
"هر کسی پنج روزه نوبت اوست."(حافظ)
عکس راویِ دو شکستِ رسوای پشتِ سرِ هم است و نه فقط یکی!
تا روزگار ببیند شی جینپینگ چه وقتی همین حقارت را در برابر حریفی قَدر یا حریفی قَدرتر یعنی مرگ حس کند!
استالینْ هم، رشتهای طولانی از این تجربهها را داشت و لبخندهایش را زد، اما حریفِ مرگ او را برد و قدرتاش را به معنایی واقعی ابدی کرد!
درس و عبرت و برگی مهم از تاریخ و برای زندگی ( ۱):
======================ه
✳️ ظاهر عکس این است:
در حضور رسانههای جمعی جهان، هو جین تائو (سمت راست) رئیسجمهور سابق چین، در رویدادی بیسابقه و رسوا، بیخبر و بر خلاف خواستِ خود، از بیستمین کنگرهی حزب کمونیستِ چین، خبر اخراج خود را از منشی میشنود و به بیرون هدایت میشود.
✅ به حقارت و درماندگی در چهرهاش عمیق شوید.
در سمتِ چپ، رئیس جمهور و رهبرِفعلیِ حزب، شی جینپینگ با لبخندی پنهان بر لب -حاکی از یک پیروزیِ ننگآلود و نیز بیخبریِ ظاهری- نشسته است. (۳۰ مهر ۱۴۰۱)
اما باطنِ عکس چیست؟
فقط باید کمی و فقط کمی باید صبور بود:
"آسیاب به نوبت است." و
"هر کسی پنج روزه نوبت اوست."(حافظ)
عکس راویِ دو شکستِ رسوای پشتِ سرِ هم است و نه فقط یکی!
تا روزگار ببیند شی جینپینگ چه وقتی همین حقارت را در برابر حریفی قَدر یا حریفی قَدرتر یعنی مرگ حس کند!
استالینْ هم، رشتهای طولانی از این تجربهها را داشت و لبخندهایش را زد، اما حریفِ مرگ او را برد و قدرتاش را به معنایی واقعی ابدی کرد!
نطق معروف محمدرضا شاه پهلوی، ۱۵ آبان ۱۳۵۷
(من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم.)
==================ه
✳️ برگی و درسی و عبرتی مهم از تاریخ و برای زندگی ( ۲ - شماره یک در بالا👆)
اما چه دیر!
خودکرده را تدبیر نیست!
نگاه کنید به ناآمادگی، سراسیمگی و حالِ ایشان، در حالیکه فرصت نبوده متن نوشتهشدهی آقای رضا قطبی و احسان نراقی، و تاییدشدهی سیدحسین نصر را بازخوانی کنند و با لحنِ درست بخوانند!
========================ه
اهل قدرت و سیاست به شدت فریبخوار اند، بهشدت کوتهبین اند، و بهشدت مادهگرا (فقط بهمعنای اخلاقی و نه فلسفی و معرفتشناسانهی آن). شهوت قدرت در نوکِ بینیشان آنان را میفریبد و آن را ابدی میپندارند.
به قولِ زندهیاد احمدِ شاملو در بارهی سرهنگانِ کودتاچی و قاتلِ یونانی:
"و سرهنگان هیچگاه از تاریخ نمیتوانند چیزی یادبگیرند."
ویدئو فقط بدون فیلتر شکن باز میشود:
https://bit.ly/3WEW7C6
(من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم.)
==================ه
✳️ برگی و درسی و عبرتی مهم از تاریخ و برای زندگی ( ۲ - شماره یک در بالا👆)
اما چه دیر!
خودکرده را تدبیر نیست!
نگاه کنید به ناآمادگی، سراسیمگی و حالِ ایشان، در حالیکه فرصت نبوده متن نوشتهشدهی آقای رضا قطبی و احسان نراقی، و تاییدشدهی سیدحسین نصر را بازخوانی کنند و با لحنِ درست بخوانند!
========================ه
اهل قدرت و سیاست به شدت فریبخوار اند، بهشدت کوتهبین اند، و بهشدت مادهگرا (فقط بهمعنای اخلاقی و نه فلسفی و معرفتشناسانهی آن). شهوت قدرت در نوکِ بینیشان آنان را میفریبد و آن را ابدی میپندارند.
به قولِ زندهیاد احمدِ شاملو در بارهی سرهنگانِ کودتاچی و قاتلِ یونانی:
"و سرهنگان هیچگاه از تاریخ نمیتوانند چیزی یادبگیرند."
ویدئو فقط بدون فیلتر شکن باز میشود:
https://bit.ly/3WEW7C6
✅ سرنوشت شاهی که می غرید و میکشت!
برگی و درسی و عبرتی مهم از تاریخ و برای زندگی (۳ - شماره یک در بالا👆)
✍️سیدحسن تقیزاده
برای اخراج محمدعلیشاه هیئتی تعیین شد که من هم جزء آنها بودم. روزی که ترتیب اخراج وی را دادیم، دارای قیافهای تکیده و شکسته بود. با آنکه در مورد اخراج محمدعلیشاه خبری منتشر نشده بود، ولی عدهای زیاد در مقابل سفارت انگلیس در زرگنده آمده بودند و بعضی هم با خود اسلحه داشتند و میخواستند انتقام خود را از آن مرد بگیرند. هیئت متوجه شد و از شهر درخواست کرد که عدهای قزاق بفرستند. قزاقها آمدند و در دو طرف مستقر شدند.
قیافۀ جمعیت بینهایت غضبناک و عصبانی بود. هیئت انتظار داشت که واقعهای روی بدهد. ازاینرو من جلو جمعیت رفته و آنها را به آرامش دعوت کردم. ولی جمعیت همچنان عصبانی بود. تصمیم گرفته شد شاه مخلوع را از درِ پنهانی سفارت خارج کنیم.
شاه مخلوع وقتی مرا دید با قیافۀ بغضگرفته جلو آمده و به ترکی شروع به احوالپرسی کرد. گریه به شاه امان نمیداد. من به او گفتم چرا عاقل کند کاری که بازآرد پشیمانی؟ بغض شاه ترکید. گفت: «خدا ذلیل کند شاپشال و امیربهادر جنگ را، آنها مرا اغفال کردند تا روبهروی ملتم بایستم.» گفتم: «عذر بدتر از گناه.» به او گفتم: «بههرحال الان چارهای نیست و خودکرده را تدبیر نیست. باید هرچهزودتر خاک ایران را ترک کنی. تا چه وقت میخواهی به این زندگی ذلتبار ادامه بدهی و زیر بیرق خارجی بمانی.» شاه در این موقع با صدای بلند میگریست بهطوریکه همه هیئت و سفرای روس و انگلیس از این حالت روحی شاه متأثر شدند.
محمدعلیشاه دیگر آن شاهی نبود که روبهروی ملت خود ایستاده بود. مثل بچه مطیعی شده بود که پناهگاهی میجست. چون شایع بود که محمدعلیشاه قصد خروج مقداری از جواهرات سلطنتی را دارد، ستارخان به ترکی با فریاد گفت: «جیبها و اثاثهاش را بگردید.» من نزد ستارخان رفته و باز به ترکی به او گفتم رعایت این مردک بیچاره را بکنید. این در وضع روحی بدی است. ستارخان گفت: «مَن بیلمیرم» یعنی من نمیدانم. من پیشنهاد کردم برای آنکه بهانهای به دست کسی داده نشود، اثاثیه شاه و حتی جیبهایش را به شکل زنندهای بازرسی کردند. چند قطعه جواهر پیدا کردند که بلافاصله صورتمجلس شد و اعضای هیئت زیر آن را امضا کردند.
ستارخان پا از این فراتر گذاشت و گفت اثاثۀ ملکهجهان خانمش را هم بگردید. من گفتم: «این کار زننده است.» ستارخان چند زن را از بین کسانی که بیرون سفارت منتظر خروج محمدعلیشاه بودند صدا کرد و گفت اثاثیۀ خانم و خدمه را هم بگردید. زنها حتی سینهبند خانم را هم گشتند و در آنجا چند قطعه الماس یافتند. شاه خواست مانع شود، ستارخان به ترکی گفت: «هرچه جنایت کردی بس نبود، حالا میخواهی داراییهای "رعیت" را به تاراج ببری؟» ناسزایی هم نثار شاه کرد. من هرچه خواستم ستارخان را دعوت به آرامش کنم میسر نمیشد و او مرتب مثل شیر میغرید و اسلحهاش را تکان میداد...
در آخر محمدعلیشاه به اعضای هیئت دست داد و از بعضی حلالیت طلبید، ولی چه سود؟ محمدعلی شاه لکهای را که بر دامن تاریخ گذاشت هیچوقت پاک نخواهد شد. او ملتی را که آزادی میخواست کشت. مجلس را به توپ بست. ملکالمتکلمین و صوراسرافیل را در باغ شاه خفه کرد. بههرحال صحنهای بود دردناک و ناراحتکننده. در دل گفتم :
یک پایان رقت بار؛ این است سرنوشت مستبدان، آدمکشان!
بن مایه :
📘مشروطیت ایران، 🖌محمود ستایش ، ص ۱۰۴ تا ۱۰۷
منبع: علی احمد باوندپور
========================ه
اهلِ قدرت و سیاست به شدت فریبخوار اند، بهشدت کوتهبین اند، و بهشدت مادهگرا (فقط بهمعنای اخلاقی و نه فلسفی و معرفتشناسانهی آن). شهوت قدرت در نوکِ بینیشان آنان را میفریبد و آن را ابدی می پندارند.
به قولِ زندهیاد احمدِ شاملو در بارهی سرهنگانِ کودتاچی و قاتلِ یونانی:
"و سرهنگان هیچگاه از تاریخ نمیتوانند چیزی یادبگیرند."
=================ه
پینوشت:
جناب آقای محمد ترکمان، مورخِ پژوهشگرِ تاریخِ معاصر تعریضهایی به مطلب بالا داشتهاند از جمله:
- ستارخان در آن دوران اصلا در تهران نبوده، کسی که حضور داشته یپرمخان بوده.
- شاه مخالفِ ترک وطن بوده. در این زمان، مجلسی در کار نبود، هیئتی از متصرفین تهران و تندروها به رتق و فتق امور مشغول بودند. همین هیئت در کنار روس و انگلیس، تبعید را به او تحمیل میکنند.
- در موقعِ ترک وطن، عدهای از مردم در پشت کالسکهی شاه گریان حرکت میکردهاند.
- بحثِ بردنِ جواهرات ساختگی است.
- سفارتهای انگلیس و روس تلاشداشتهاند با اجبار شاه به ترکِ وطن، ایرانیان را تحقیری تاریخی کنند.
- روایت تقیزاده از مکالمهی خود با شاه روایتی غلوآمیز، لافزنانه و تحریفشده است.
============ه
در هر صورت، کل این صحنهی عبرتآموز وجود داشته.
برگی و درسی و عبرتی مهم از تاریخ و برای زندگی (۳ - شماره یک در بالا👆)
✍️سیدحسن تقیزاده
برای اخراج محمدعلیشاه هیئتی تعیین شد که من هم جزء آنها بودم. روزی که ترتیب اخراج وی را دادیم، دارای قیافهای تکیده و شکسته بود. با آنکه در مورد اخراج محمدعلیشاه خبری منتشر نشده بود، ولی عدهای زیاد در مقابل سفارت انگلیس در زرگنده آمده بودند و بعضی هم با خود اسلحه داشتند و میخواستند انتقام خود را از آن مرد بگیرند. هیئت متوجه شد و از شهر درخواست کرد که عدهای قزاق بفرستند. قزاقها آمدند و در دو طرف مستقر شدند.
قیافۀ جمعیت بینهایت غضبناک و عصبانی بود. هیئت انتظار داشت که واقعهای روی بدهد. ازاینرو من جلو جمعیت رفته و آنها را به آرامش دعوت کردم. ولی جمعیت همچنان عصبانی بود. تصمیم گرفته شد شاه مخلوع را از درِ پنهانی سفارت خارج کنیم.
شاه مخلوع وقتی مرا دید با قیافۀ بغضگرفته جلو آمده و به ترکی شروع به احوالپرسی کرد. گریه به شاه امان نمیداد. من به او گفتم چرا عاقل کند کاری که بازآرد پشیمانی؟ بغض شاه ترکید. گفت: «خدا ذلیل کند شاپشال و امیربهادر جنگ را، آنها مرا اغفال کردند تا روبهروی ملتم بایستم.» گفتم: «عذر بدتر از گناه.» به او گفتم: «بههرحال الان چارهای نیست و خودکرده را تدبیر نیست. باید هرچهزودتر خاک ایران را ترک کنی. تا چه وقت میخواهی به این زندگی ذلتبار ادامه بدهی و زیر بیرق خارجی بمانی.» شاه در این موقع با صدای بلند میگریست بهطوریکه همه هیئت و سفرای روس و انگلیس از این حالت روحی شاه متأثر شدند.
محمدعلیشاه دیگر آن شاهی نبود که روبهروی ملت خود ایستاده بود. مثل بچه مطیعی شده بود که پناهگاهی میجست. چون شایع بود که محمدعلیشاه قصد خروج مقداری از جواهرات سلطنتی را دارد، ستارخان به ترکی با فریاد گفت: «جیبها و اثاثهاش را بگردید.» من نزد ستارخان رفته و باز به ترکی به او گفتم رعایت این مردک بیچاره را بکنید. این در وضع روحی بدی است. ستارخان گفت: «مَن بیلمیرم» یعنی من نمیدانم. من پیشنهاد کردم برای آنکه بهانهای به دست کسی داده نشود، اثاثیه شاه و حتی جیبهایش را به شکل زنندهای بازرسی کردند. چند قطعه جواهر پیدا کردند که بلافاصله صورتمجلس شد و اعضای هیئت زیر آن را امضا کردند.
ستارخان پا از این فراتر گذاشت و گفت اثاثۀ ملکهجهان خانمش را هم بگردید. من گفتم: «این کار زننده است.» ستارخان چند زن را از بین کسانی که بیرون سفارت منتظر خروج محمدعلیشاه بودند صدا کرد و گفت اثاثیۀ خانم و خدمه را هم بگردید. زنها حتی سینهبند خانم را هم گشتند و در آنجا چند قطعه الماس یافتند. شاه خواست مانع شود، ستارخان به ترکی گفت: «هرچه جنایت کردی بس نبود، حالا میخواهی داراییهای "رعیت" را به تاراج ببری؟» ناسزایی هم نثار شاه کرد. من هرچه خواستم ستارخان را دعوت به آرامش کنم میسر نمیشد و او مرتب مثل شیر میغرید و اسلحهاش را تکان میداد...
در آخر محمدعلیشاه به اعضای هیئت دست داد و از بعضی حلالیت طلبید، ولی چه سود؟ محمدعلی شاه لکهای را که بر دامن تاریخ گذاشت هیچوقت پاک نخواهد شد. او ملتی را که آزادی میخواست کشت. مجلس را به توپ بست. ملکالمتکلمین و صوراسرافیل را در باغ شاه خفه کرد. بههرحال صحنهای بود دردناک و ناراحتکننده. در دل گفتم :
یک پایان رقت بار؛ این است سرنوشت مستبدان، آدمکشان!
بن مایه :
📘مشروطیت ایران، 🖌محمود ستایش ، ص ۱۰۴ تا ۱۰۷
منبع: علی احمد باوندپور
========================ه
اهلِ قدرت و سیاست به شدت فریبخوار اند، بهشدت کوتهبین اند، و بهشدت مادهگرا (فقط بهمعنای اخلاقی و نه فلسفی و معرفتشناسانهی آن). شهوت قدرت در نوکِ بینیشان آنان را میفریبد و آن را ابدی می پندارند.
به قولِ زندهیاد احمدِ شاملو در بارهی سرهنگانِ کودتاچی و قاتلِ یونانی:
"و سرهنگان هیچگاه از تاریخ نمیتوانند چیزی یادبگیرند."
=================ه
پینوشت:
جناب آقای محمد ترکمان، مورخِ پژوهشگرِ تاریخِ معاصر تعریضهایی به مطلب بالا داشتهاند از جمله:
- ستارخان در آن دوران اصلا در تهران نبوده، کسی که حضور داشته یپرمخان بوده.
- شاه مخالفِ ترک وطن بوده. در این زمان، مجلسی در کار نبود، هیئتی از متصرفین تهران و تندروها به رتق و فتق امور مشغول بودند. همین هیئت در کنار روس و انگلیس، تبعید را به او تحمیل میکنند.
- در موقعِ ترک وطن، عدهای از مردم در پشت کالسکهی شاه گریان حرکت میکردهاند.
- بحثِ بردنِ جواهرات ساختگی است.
- سفارتهای انگلیس و روس تلاشداشتهاند با اجبار شاه به ترکِ وطن، ایرانیان را تحقیری تاریخی کنند.
- روایت تقیزاده از مکالمهی خود با شاه روایتی غلوآمیز، لافزنانه و تحریفشده است.
============ه
در هر صورت، کل این صحنهی عبرتآموز وجود داشته.
✳️از فرهاد میثمی، این وجدان بیدارِ ایرانزمین چه خبر؟
اعتصاب غذا برای راهبردِ
زن، زندگی، آزادی
✅برای اطلاع از حال و روزِ پرمخاطرهی اینروزهای فرهاد میثمی تا تاریخ ۱۸ آبان ۱۴۰۱ نگاه کنید به:
https://t.me/farhadmeysami_news
https://farhadmeysamiwritings.blogspot.com/
وقتی به تعدادِ اعضای کانالاش نگاه کنید، بهخوبی میبینید که "صدا"یش تا چه حد گم است در این میانهی سخت و نفسگیر.
در حالی که این صداها هستند که باید شنیده شوند و انسانِ ایرانیِ زنده شده آنها را بشنود و در آنها تامل کند، نهصداهای بلندتر و کمفایدهتر. صدایی که تا اینجا هم از پسِ آزمون اندیشه و عمل خوب برآمده است.
✅مردم خادمانشان را نمیشناسند. نمیدانند چه انسانهای نادری امروز دستها و اندیشههای پر توانشان بسته است، اندیشههایی پر از عشق به همگان، نفرت از خشونتِ عریانِ قدرت مسلط و تمامیتخواهی، قساوت، چپاول، فقر، و آکنده از راههایی نو برای فلاکتهای همهی این سرزمین و سرزمینهای دیگر.
✅اوست که به اصول و انضباطِ مشترک و اجماعشدهی کنشگران میاندیشد و نگرانِ فریبها و نفوذهای قدرت مسلط و بیانضباطیها و خشمهای "بهحق"، اما هدایتنشده به عمل موثرِ بیخشونت، هرج و مرج و نفرت و انتقامهای کور ابتدا به ساکن از دیگران،
و نیز دلنگرانِ همهی خانوادههای ایرانی (با تاکید بر "همه") است. اوست که تمسخر و تحقیرِ هیچکس را بهعنوان عملِ اخلاقی و عملِ موثر اجتماعی پیشنهاد نمیدهد.
✅اوست که موثرترین راهکار را کنشِ صادقانهای میداند که همهی اقشار خاکستری را به اهداف کنشگران نزدیک کند و نه اینکه دور کند.
✅اوست که میداند این اعتمادِ اقشار میلیونی خاکستری به کنشگران است که در تحولِ اجتماعی کارساز است.
✅اوست که میفهمد همهی ما از قبل، در خلقِ این وضع به اندازههای مختلف دست داشتهایم، چه با سکوت کردنِ بیموقع، چه با ارتزاقی بسیار کوچک از سفرهی پهنِ ملیِ حقالسکوت، و چه با شراکت در سفرهی بزرگ. به همین دلیل تحقیرِ و تمسخر دیگری و آسیبزدنِ ابتدا به ساکن را پیشنهاد نمیدهد. او کینه و احساس فاتح شدن را قاتلِ کنش خشونتپرهیز میداند. میثمی انسانیتزدایی را نقطهی آغاز صدور جواز حذف و قتل می داند.
✅او مخالفِ تمسخر و توهین دگراندیشان و دگرباشان و مخالفانِ فکری و عقیدتی و سنتی هم هست.
✅او هیچ گونه تخریبی را پیشنهاد نمیکند، در عوض، حتی در میانهی تحولاتِ پرشتاب، به سازندگی میاندیشد. چون این سازندگی است که به مردم امیدِ زندگی میدهد و آنان را نیز پشتیبان میکند، نه این که فراری کند (نک: در همین یادداشت: دولتشهر موازیِ هاول و برنامهی سازندهی گاندی).
✅او ژاکوبنیسم و روبسپیریسم و وندالیسم را آفتِ کنشگری میداند، او میداند که اینها اول از همه به نابودیِ خودِ دانتونها و روبسپیرها میانجاماند.
✅اوست که تا اینجای کار، همیشه به همسایه اندیشیده، چنانکه زاپاتیستاها میگویند:
"همهچیز برای همه، هیچچیز برای ما"، اما ماهیگیرِ آبهای آلوده هم نیست. (نک: https://bit.ly/3q1nCbb، مقالهی زاپاتیستا)،
✅میثمی برای رشد و بالیدن و ارتقاء کنش، در عینِ حمایتِ پیگیر و تا سرحد جان از اهدافِ اصلیِ کنش، بهخود اجازهی نقد و اصلاح عملِ و رفتارِ کنشگران را هم میدهد، چون هیچکس (با تاکید بر "هیچکس") مطلق نیست و انسان هم واجبالخطا و نه جائزالخطا است (منسوب به امانوئل کانت).
اما کمی از کار و عملِ فرهاد میثمی بدانیم:
حالا دیگر وقت شمردن جوجه ها است:
10 سال بعد از بهار عربی و ارزیابی نقاط قوت و ضعفاش
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5150
دولتشهر موازی هاول و برنامهی سازندهی گاندی – پیشنهاد فرهاد میثمی
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5311
فرهاد میثمی کیست؟:
در ویکی پدیا: fa.wikipedia.org/wiki/فرهاد_میثمی
https://tavaana.org/fa/About_Farhad_Meysami
کمی از عملِ اجتماعیِ او که از زباناش نمیتوان شنید:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5316
خلاصه کتاب بومیشدهی کتاب سىِتُرگِ "قدرتِ بیقدرتانِ" هاول به قلم فرهاد میثمی برای روزگار ما:
https://t.me/farhadmeysami_news/229
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5330
ترجمهی فرهاد میثمی از کتاب "مبانیِ مبارزهی خشونتپرهیز" نوشتهی مایکل نگلر، یکی از مطرحترین کنشگرانِ پژوهشگر این عرصه در جهان:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5452
و 5 کتاب پیشنهادی او:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5552
تمام نوشتهها و نامههای اصلی دورانِ در بند بودن فرهاد میثمی در این سایت در دسترس است بهخصوص یادداشتِ:
امید در تاریکی
https://farhadmeysamiwritings.blogspot.com
اعتصاب غذا برای راهبردِ
زن، زندگی، آزادی
✅برای اطلاع از حال و روزِ پرمخاطرهی اینروزهای فرهاد میثمی تا تاریخ ۱۸ آبان ۱۴۰۱ نگاه کنید به:
https://t.me/farhadmeysami_news
https://farhadmeysamiwritings.blogspot.com/
وقتی به تعدادِ اعضای کانالاش نگاه کنید، بهخوبی میبینید که "صدا"یش تا چه حد گم است در این میانهی سخت و نفسگیر.
در حالی که این صداها هستند که باید شنیده شوند و انسانِ ایرانیِ زنده شده آنها را بشنود و در آنها تامل کند، نهصداهای بلندتر و کمفایدهتر. صدایی که تا اینجا هم از پسِ آزمون اندیشه و عمل خوب برآمده است.
✅مردم خادمانشان را نمیشناسند. نمیدانند چه انسانهای نادری امروز دستها و اندیشههای پر توانشان بسته است، اندیشههایی پر از عشق به همگان، نفرت از خشونتِ عریانِ قدرت مسلط و تمامیتخواهی، قساوت، چپاول، فقر، و آکنده از راههایی نو برای فلاکتهای همهی این سرزمین و سرزمینهای دیگر.
✅اوست که به اصول و انضباطِ مشترک و اجماعشدهی کنشگران میاندیشد و نگرانِ فریبها و نفوذهای قدرت مسلط و بیانضباطیها و خشمهای "بهحق"، اما هدایتنشده به عمل موثرِ بیخشونت، هرج و مرج و نفرت و انتقامهای کور ابتدا به ساکن از دیگران،
و نیز دلنگرانِ همهی خانوادههای ایرانی (با تاکید بر "همه") است. اوست که تمسخر و تحقیرِ هیچکس را بهعنوان عملِ اخلاقی و عملِ موثر اجتماعی پیشنهاد نمیدهد.
✅اوست که موثرترین راهکار را کنشِ صادقانهای میداند که همهی اقشار خاکستری را به اهداف کنشگران نزدیک کند و نه اینکه دور کند.
✅اوست که میداند این اعتمادِ اقشار میلیونی خاکستری به کنشگران است که در تحولِ اجتماعی کارساز است.
✅اوست که میفهمد همهی ما از قبل، در خلقِ این وضع به اندازههای مختلف دست داشتهایم، چه با سکوت کردنِ بیموقع، چه با ارتزاقی بسیار کوچک از سفرهی پهنِ ملیِ حقالسکوت، و چه با شراکت در سفرهی بزرگ. به همین دلیل تحقیرِ و تمسخر دیگری و آسیبزدنِ ابتدا به ساکن را پیشنهاد نمیدهد. او کینه و احساس فاتح شدن را قاتلِ کنش خشونتپرهیز میداند. میثمی انسانیتزدایی را نقطهی آغاز صدور جواز حذف و قتل می داند.
✅او مخالفِ تمسخر و توهین دگراندیشان و دگرباشان و مخالفانِ فکری و عقیدتی و سنتی هم هست.
✅او هیچ گونه تخریبی را پیشنهاد نمیکند، در عوض، حتی در میانهی تحولاتِ پرشتاب، به سازندگی میاندیشد. چون این سازندگی است که به مردم امیدِ زندگی میدهد و آنان را نیز پشتیبان میکند، نه این که فراری کند (نک: در همین یادداشت: دولتشهر موازیِ هاول و برنامهی سازندهی گاندی).
✅او ژاکوبنیسم و روبسپیریسم و وندالیسم را آفتِ کنشگری میداند، او میداند که اینها اول از همه به نابودیِ خودِ دانتونها و روبسپیرها میانجاماند.
✅اوست که تا اینجای کار، همیشه به همسایه اندیشیده، چنانکه زاپاتیستاها میگویند:
"همهچیز برای همه، هیچچیز برای ما"، اما ماهیگیرِ آبهای آلوده هم نیست. (نک: https://bit.ly/3q1nCbb، مقالهی زاپاتیستا)،
✅میثمی برای رشد و بالیدن و ارتقاء کنش، در عینِ حمایتِ پیگیر و تا سرحد جان از اهدافِ اصلیِ کنش، بهخود اجازهی نقد و اصلاح عملِ و رفتارِ کنشگران را هم میدهد، چون هیچکس (با تاکید بر "هیچکس") مطلق نیست و انسان هم واجبالخطا و نه جائزالخطا است (منسوب به امانوئل کانت).
اما کمی از کار و عملِ فرهاد میثمی بدانیم:
حالا دیگر وقت شمردن جوجه ها است:
10 سال بعد از بهار عربی و ارزیابی نقاط قوت و ضعفاش
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5150
دولتشهر موازی هاول و برنامهی سازندهی گاندی – پیشنهاد فرهاد میثمی
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5311
فرهاد میثمی کیست؟:
در ویکی پدیا: fa.wikipedia.org/wiki/فرهاد_میثمی
https://tavaana.org/fa/About_Farhad_Meysami
کمی از عملِ اجتماعیِ او که از زباناش نمیتوان شنید:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5316
خلاصه کتاب بومیشدهی کتاب سىِتُرگِ "قدرتِ بیقدرتانِ" هاول به قلم فرهاد میثمی برای روزگار ما:
https://t.me/farhadmeysami_news/229
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5330
ترجمهی فرهاد میثمی از کتاب "مبانیِ مبارزهی خشونتپرهیز" نوشتهی مایکل نگلر، یکی از مطرحترین کنشگرانِ پژوهشگر این عرصه در جهان:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5452
و 5 کتاب پیشنهادی او:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5552
تمام نوشتهها و نامههای اصلی دورانِ در بند بودن فرهاد میثمی در این سایت در دسترس است بهخصوص یادداشتِ:
امید در تاریکی
https://farhadmeysamiwritings.blogspot.com
Telegram
اخبار مربوط به فرهاد میثمی
.این کانال تلگرامی به منظور اطلاعرسانی از آخرین اخبار فرهاد میثمی، معلم و فعال مدنی خشونتپرهیز ِ در بند ایجاد گردیده است
از فرهاد میثمی، این وجدان بیدارِ ایرانزمین چه خبر؟
اعتصاب غذا در حمایت از راهبردِ
زن، زندگی، آزادی
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5496
اعتصاب غذا در حمایت از راهبردِ
زن، زندگی، آزادی
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5496
چهار نقد و نظر در بارهی خشونتپرهیزی:
=============ه
زن، زندگی، آزادی
۱- استراتژیِ (راهبردِ) خشونتپرهیزی با اینکه مقبولیت اولیه دارد ولی مثل هر استراتژی دیگری در هر محیط و هر شرایطی موثر نیست و گاهی بهکار بردنِ آن میتواند خودش منجر به افزایش خشونت در سطح کلانتر بشود.
مثلا در مورد مارتینلوتر کینگ مردم با سیستمی قضایی در امریکا سروکار دارند که تا حدی استقلال دارد و اینکه جمعیت سیاههان زیاد است و به هر دلیل از کینگ تبعیت زیاد دارند. این عوامل اگر نمیبود قطعا آن استراتژی موفق نمیشد.
شرح مبارزهی او در زندگینامه خودنوشتِ کینگ (از نشر کرگدن) هست. در جایی که این شرایط نباشد، طبعاً مردم برای تحولِ اجتماعیی باید به راههای دیگری فکر کنند.
در کشورهایی که بیقانونیِ نسبی یا مطلق وجود دارد، قوه قضاییه و مجریه و مجلسِ مستقل و حتی نیروهای مسلح مستقل و قانونمندی ندارند، اگر حرکت اصلاحیِ خشونتپرهیزی انجام بشود و به نتیجه نرسد، این تجربهْ کمی بعد منجر به پشتیبانیِ مردم از خشونت میشود.
یعنی مردم میبینند چیزی را برای اصلاح امتحان کردهاند که در آن سیستم جواب نداده.
البته واضح است که توجیهِ نوع و میزانِ خشونت، کارِ خیلی سختی است و حدود و ثغورش خیلی جای بحث دارد، و کلاً میتواند به خشونت افسارگسیخته هم منجر بشود.
۲- نورمن فینکلشتاین در کتاب کوچکی با عنوان «گاندی چه میگوید» (از نشر ماهی) ایدهی اصلیاش را به نقد خشونتپرهیزی گاندی و بیانِ محدودیتهای این راهبرد اختصاص داده است. بهبیانِ دیگر نظرِ و عملِ گاندی در همهجا قابل اجرا نیست.
۳- دفاعِ مطلق و پشتِ سرِ هم از نفیِ خشونتْ باید به این پرسشِ مهم و بزرگ و دردناک پاسخ بدهد که: پس مردمِ بیدفاع و خشونتپرهیز در برابر خشونت عریان چه کاری باید کنند؟ آیا فقط باید آسیب ببینند و صدایشان در نیاید؟
آیا ادعای خشونتپرهیزی بهانهای نیست برای پنهان کردن عافیتطلبی و بیعملیِ خودِ مدعی؟
۴- اصل مهم در مبارزهی خشونت پرهیز نیاز به وجود یک رهبر پر جاذبه (فَرَهمند، کاریزماتیک) است که قدرت بسیج و نمایشِ معنادارِ حرکتهای بزرگ را داشته باشد، در غیر این صورت اگر به شکل پراکنده ای که در بعضی کشورها انجام گرفته و انجام میگیرد، عملا به آسیبدیدنِ شدیدِ مردم در کوتاه مدت و خشونت افسارگسیخته در بلندمدت تبدیل میشود.
===============ه
پ. ن.:
از ابتدای ظهورِ جنبشهای اجتماعیِ خشونتپرهیز جدید در قرن بیستم این پرسشهای کلیدی مطرح بودهاند و افراد شاخصی مثل جرج اورول (که از گاندی خوشاش نمیآمده)، لویی فیشر (که مجذوبِ گاندی بوده) و دکتر ال. مگنز رئیس دانشگاه بیتالمقدس و امثالشان این بحثها را مطرح کردهاند. لویی فیشر در گاندی و استالین(فصلِ ما همه قربانیانیم) به همینها پرداخته.*
گاندی، مارتینلوتر کینگ و واسلاوهاول و ماندلا با همین پرسشها روبرو شدهاند و پاسخهای خود را به آنها دادهاند. باید بر روی آن پاسخها تامل کرده و نقدشان کرد. اما مهمتر از این، در ۲۲ سال اولِ قرنِ ۲۱ –که دورانِ تسلط شبکههای ارتباطیِ مختلف مثل تلویزیون ماهوارهای، موبایل شبکههای مجازیِ موبایلیِ هوشمند بر رفتار اجتماعی است- این پرسشها پاسخهای تازهای پیدا کردهاند، چون بحث جنبشهای ریزومیِ بیخشونت (جنبشهای بی رهبرِ پرجاذبه، با ساختارِ افقی، فراگیر و منتشر، مستقل از هم، با ویژگیِ سرمشقِ بیسرمشق، و در عین حال دارای وحدتِ عمل و نظمِ حسابشدهی مشترکِ اجماعی) هم مطرح شده، بحثِ شبکههای همتا-به-همتا مطرح شده و به لطفِ وجود شبکههای مجازیِ هوشمند این دو پدیدهْ عمل و اندیشهی خشونتپرهیز را توانستهاند تکامل بدهند و راههای نویی را برای تحققِ آن فراهم کنند.
هماکنون، بعد از قرن بیستم، کتابخانهی فرهنگِ خشونتپرهیزی پر است از کتابهایی که تجربیات و کنشهای کوچک و بزرگِ عملیِ خشونتپرهیز را جمعبندی کردهاند که ممکنتر، مطلوبتر، کمهزینهتر و با سرعتِ کمتر بوده، اما نفوذ و ماندگاری، پیگیری و فراگیری و موفقیتشان بسیار بیشتر از قبل بودهاند. این جمعبندیهای میدانی و دانشگاهیْ مخصوصا با توجه به رخدادهای بعد از قرن بیستم انجام گرفتهاند (مثلا کارهای اریکا چنووت).
ادامه در فرستهی بعدی👇
و قبل از همه، نک:
جمعبندی نهاییِ کتابِ "گاندی چه میگوید؟ :👇
https://telegra.ph/WhatGandhiSays-11-13
از فرهاد میثمی چهخبر؟
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5496
معرفیِ کتابِ راهبردی و کاربردیِ گاندی چه میگوید:
ghkeshani.com/WhatGandhiSays
* کتابِ گاندی و استالین، لویی فیشر، غلامعلی کشانی، به همتِ نشر قطره و نیز در اینترنت: فصلِ "ما همه قربانیانیم"
ادامه در فرستهی بعدی👇
=============ه
زن، زندگی، آزادی
۱- استراتژیِ (راهبردِ) خشونتپرهیزی با اینکه مقبولیت اولیه دارد ولی مثل هر استراتژی دیگری در هر محیط و هر شرایطی موثر نیست و گاهی بهکار بردنِ آن میتواند خودش منجر به افزایش خشونت در سطح کلانتر بشود.
مثلا در مورد مارتینلوتر کینگ مردم با سیستمی قضایی در امریکا سروکار دارند که تا حدی استقلال دارد و اینکه جمعیت سیاههان زیاد است و به هر دلیل از کینگ تبعیت زیاد دارند. این عوامل اگر نمیبود قطعا آن استراتژی موفق نمیشد.
شرح مبارزهی او در زندگینامه خودنوشتِ کینگ (از نشر کرگدن) هست. در جایی که این شرایط نباشد، طبعاً مردم برای تحولِ اجتماعیی باید به راههای دیگری فکر کنند.
در کشورهایی که بیقانونیِ نسبی یا مطلق وجود دارد، قوه قضاییه و مجریه و مجلسِ مستقل و حتی نیروهای مسلح مستقل و قانونمندی ندارند، اگر حرکت اصلاحیِ خشونتپرهیزی انجام بشود و به نتیجه نرسد، این تجربهْ کمی بعد منجر به پشتیبانیِ مردم از خشونت میشود.
یعنی مردم میبینند چیزی را برای اصلاح امتحان کردهاند که در آن سیستم جواب نداده.
البته واضح است که توجیهِ نوع و میزانِ خشونت، کارِ خیلی سختی است و حدود و ثغورش خیلی جای بحث دارد، و کلاً میتواند به خشونت افسارگسیخته هم منجر بشود.
۲- نورمن فینکلشتاین در کتاب کوچکی با عنوان «گاندی چه میگوید» (از نشر ماهی) ایدهی اصلیاش را به نقد خشونتپرهیزی گاندی و بیانِ محدودیتهای این راهبرد اختصاص داده است. بهبیانِ دیگر نظرِ و عملِ گاندی در همهجا قابل اجرا نیست.
۳- دفاعِ مطلق و پشتِ سرِ هم از نفیِ خشونتْ باید به این پرسشِ مهم و بزرگ و دردناک پاسخ بدهد که: پس مردمِ بیدفاع و خشونتپرهیز در برابر خشونت عریان چه کاری باید کنند؟ آیا فقط باید آسیب ببینند و صدایشان در نیاید؟
آیا ادعای خشونتپرهیزی بهانهای نیست برای پنهان کردن عافیتطلبی و بیعملیِ خودِ مدعی؟
۴- اصل مهم در مبارزهی خشونت پرهیز نیاز به وجود یک رهبر پر جاذبه (فَرَهمند، کاریزماتیک) است که قدرت بسیج و نمایشِ معنادارِ حرکتهای بزرگ را داشته باشد، در غیر این صورت اگر به شکل پراکنده ای که در بعضی کشورها انجام گرفته و انجام میگیرد، عملا به آسیبدیدنِ شدیدِ مردم در کوتاه مدت و خشونت افسارگسیخته در بلندمدت تبدیل میشود.
===============ه
پ. ن.:
از ابتدای ظهورِ جنبشهای اجتماعیِ خشونتپرهیز جدید در قرن بیستم این پرسشهای کلیدی مطرح بودهاند و افراد شاخصی مثل جرج اورول (که از گاندی خوشاش نمیآمده)، لویی فیشر (که مجذوبِ گاندی بوده) و دکتر ال. مگنز رئیس دانشگاه بیتالمقدس و امثالشان این بحثها را مطرح کردهاند. لویی فیشر در گاندی و استالین(فصلِ ما همه قربانیانیم) به همینها پرداخته.*
گاندی، مارتینلوتر کینگ و واسلاوهاول و ماندلا با همین پرسشها روبرو شدهاند و پاسخهای خود را به آنها دادهاند. باید بر روی آن پاسخها تامل کرده و نقدشان کرد. اما مهمتر از این، در ۲۲ سال اولِ قرنِ ۲۱ –که دورانِ تسلط شبکههای ارتباطیِ مختلف مثل تلویزیون ماهوارهای، موبایل شبکههای مجازیِ موبایلیِ هوشمند بر رفتار اجتماعی است- این پرسشها پاسخهای تازهای پیدا کردهاند، چون بحث جنبشهای ریزومیِ بیخشونت (جنبشهای بی رهبرِ پرجاذبه، با ساختارِ افقی، فراگیر و منتشر، مستقل از هم، با ویژگیِ سرمشقِ بیسرمشق، و در عین حال دارای وحدتِ عمل و نظمِ حسابشدهی مشترکِ اجماعی) هم مطرح شده، بحثِ شبکههای همتا-به-همتا مطرح شده و به لطفِ وجود شبکههای مجازیِ هوشمند این دو پدیدهْ عمل و اندیشهی خشونتپرهیز را توانستهاند تکامل بدهند و راههای نویی را برای تحققِ آن فراهم کنند.
هماکنون، بعد از قرن بیستم، کتابخانهی فرهنگِ خشونتپرهیزی پر است از کتابهایی که تجربیات و کنشهای کوچک و بزرگِ عملیِ خشونتپرهیز را جمعبندی کردهاند که ممکنتر، مطلوبتر، کمهزینهتر و با سرعتِ کمتر بوده، اما نفوذ و ماندگاری، پیگیری و فراگیری و موفقیتشان بسیار بیشتر از قبل بودهاند. این جمعبندیهای میدانی و دانشگاهیْ مخصوصا با توجه به رخدادهای بعد از قرن بیستم انجام گرفتهاند (مثلا کارهای اریکا چنووت).
ادامه در فرستهی بعدی👇
و قبل از همه، نک:
جمعبندی نهاییِ کتابِ "گاندی چه میگوید؟ :👇
https://telegra.ph/WhatGandhiSays-11-13
از فرهاد میثمی چهخبر؟
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5496
معرفیِ کتابِ راهبردی و کاربردیِ گاندی چه میگوید:
ghkeshani.com/WhatGandhiSays
* کتابِ گاندی و استالین، لویی فیشر، غلامعلی کشانی، به همتِ نشر قطره و نیز در اینترنت: فصلِ "ما همه قربانیانیم"
ادامه در فرستهی بعدی👇
Telegraph
WhatGandhiSays
گاندی چه میگوید؟ نوشتهی نورمن فینکلشتاین، ترجمهی محمد واعظینژاد، نشر ماهی، ص. ۸۵ کتابی کم حجم، اما پژوهشی، سترگ، و کمیاب معرفیِ کاملترِ کتاب در: https://ghkeshani.com/WhatGandhiSays/ جمعبندی نهاییِ روشنگر و راهگشای کتابِ "گاندی چه میگوید؟": …
چهار نقد و نظر در بارهی خشونتپرهیزی:
========================ه
ادامهی فرستهی قبلی👆
اهل اندیشه و متفکرینْ برای آشنایی با پاسخهای ممکن به همین پرسشهای مهمِ عملی (و غیرنظری) نباید عجول بوده و منتظرِ کپسولِ آمادهای باشند که پرسشکننده را فورا مطلع کند. باید با توجه و دقت در این تجربهها، راهکارهای بیخشونتی را مطابق هر جغرافیا و تاریخی کشف و خلق کرد.
هیچ تحولِ اجتماعیِ واقعی نمیتواند بهسرعت انجام بگیرد و اگر هم بهظاهر انجام بگیرد، تاریخ ثابت کرده که برگشتپذیر بوده و باعثِ تولیدِ همان سنت و نظمِ پیشینِ نامطلوب و بیشتر هم به وضعی بدتر منجر شده. نقشِ روشنفکرِ عرصهی عمومی ساده کردن و قابلِ فهم کردنِ نکاتِ کاربردی و عملیِ فرهنگ مبارزهی خشونتپرهیز برای جامعهی مخاطب است. اگر این کار انجام نگیرد، هر جامعهای دچارِ بحرانهای دردناک شده و مسئولیتِ اول این دردها در کمکاری، عافیتطلبی و بیعملی و مشغولیتِ سرآمدان آن جامعه به "شِبْهِ مسئلهها" و غفلت از مسئلههای واقعی و فوری و فوتی است.
گاندی در طیِ یک اعتصابِ سراسری و بروزِ خشونت خود را به شدت سرزنش میکند که چرا از مردمی که آموزش ندیدهاند، انتظار بیش از حد داشته که به خشونت دست نمیزنند. میگوید: "اگر شمشیری دو دَم بر تناش فرود آمده بود، اینهمه رنج نداشت که این خبر داشت." و اعتراف میکند به "اشتباهی محاسباتی به عظمتِ کوههای هیمالیا» که خودش کرده است. او خود را (و نه مردم را) متهم میکند، در عینِ حالی که گاندی بهشدت از بزدلی متنفر بوده و آن را رفتاری پلید میدانسته است.
اوْ به انضباط شدید و به رعایت یک سری اصولِ مشترکِ «عملِ جمعی» ایمان و تاکید داشت، و هم از «حدّ و حدودِ دفاعِ مشروع» و هم از «تهاجم و خشونتِ ابتدا به ساکن» باخبر بود؛ و در عینِ حال همیشه فقط از خود و پیروانِ قسمخوردهاش انتظار داشت که تن به چماق و سُمّ اسبها و گلولهجنگی بدهند، اما آن هم فقط با آمادگی و نظم شدید، و نه در حالِ درهم ریختگی و فرار یا بیشتر از پشتِ سر. گاندی هیچ وقت اجازه نداد محافظ (مخصوصا محافظِ مسلح) داشته باشد.
برای اطلاعِ بیشتر از پاسخهای ممکن به نقدهای بالا، در گام اول پیشنهاد میشود حتما به هر یک از مطالبی نگاه کرد که در این کانال و سایت عدم خشونت از فرهاد میثمی، گاندی، واسلاو هاول، ریزوم و ... آمده است و نیز جمعبندیِ نهاییِ کتابِ "گاندی چه میگوید؟"
اما پرسشگرانِ جوینده یا پرسشگران خشونتپرهیز میباید به تجربهها و مکتوباتِ بیشتری مراجعه کنند تا مشابهِ گاندی به وظیفهی وجدانیِ خود پاسخ بدهند.
و قبل از همه، نک:
جمعبندیِ نهاییِ روشنگر و راهگشای کتابِ "گاندی چه میگوید؟" که دقیقا به نقدهای بالا مربوط میشود:👇
https://telegra.ph/WhatGandhiSays-11-13
از فرهاد میثمی چهخبر؟
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5496
معرفیِ کتابِ راهبردی و کاربردیِ «گاندی چه میگوید؟»:
ghkeshani.com/WhatGandhiSays
و نیز کتابِ گاندی و استالین، لویی فیشر، غلامعلی کشانی، به همتِ نشر قطره و نیز در اینترنت: فصلِ "ما همه قربانیانیم"
========================ه
ادامهی فرستهی قبلی👆
اهل اندیشه و متفکرینْ برای آشنایی با پاسخهای ممکن به همین پرسشهای مهمِ عملی (و غیرنظری) نباید عجول بوده و منتظرِ کپسولِ آمادهای باشند که پرسشکننده را فورا مطلع کند. باید با توجه و دقت در این تجربهها، راهکارهای بیخشونتی را مطابق هر جغرافیا و تاریخی کشف و خلق کرد.
هیچ تحولِ اجتماعیِ واقعی نمیتواند بهسرعت انجام بگیرد و اگر هم بهظاهر انجام بگیرد، تاریخ ثابت کرده که برگشتپذیر بوده و باعثِ تولیدِ همان سنت و نظمِ پیشینِ نامطلوب و بیشتر هم به وضعی بدتر منجر شده. نقشِ روشنفکرِ عرصهی عمومی ساده کردن و قابلِ فهم کردنِ نکاتِ کاربردی و عملیِ فرهنگ مبارزهی خشونتپرهیز برای جامعهی مخاطب است. اگر این کار انجام نگیرد، هر جامعهای دچارِ بحرانهای دردناک شده و مسئولیتِ اول این دردها در کمکاری، عافیتطلبی و بیعملی و مشغولیتِ سرآمدان آن جامعه به "شِبْهِ مسئلهها" و غفلت از مسئلههای واقعی و فوری و فوتی است.
گاندی در طیِ یک اعتصابِ سراسری و بروزِ خشونت خود را به شدت سرزنش میکند که چرا از مردمی که آموزش ندیدهاند، انتظار بیش از حد داشته که به خشونت دست نمیزنند. میگوید: "اگر شمشیری دو دَم بر تناش فرود آمده بود، اینهمه رنج نداشت که این خبر داشت." و اعتراف میکند به "اشتباهی محاسباتی به عظمتِ کوههای هیمالیا» که خودش کرده است. او خود را (و نه مردم را) متهم میکند، در عینِ حالی که گاندی بهشدت از بزدلی متنفر بوده و آن را رفتاری پلید میدانسته است.
اوْ به انضباط شدید و به رعایت یک سری اصولِ مشترکِ «عملِ جمعی» ایمان و تاکید داشت، و هم از «حدّ و حدودِ دفاعِ مشروع» و هم از «تهاجم و خشونتِ ابتدا به ساکن» باخبر بود؛ و در عینِ حال همیشه فقط از خود و پیروانِ قسمخوردهاش انتظار داشت که تن به چماق و سُمّ اسبها و گلولهجنگی بدهند، اما آن هم فقط با آمادگی و نظم شدید، و نه در حالِ درهم ریختگی و فرار یا بیشتر از پشتِ سر. گاندی هیچ وقت اجازه نداد محافظ (مخصوصا محافظِ مسلح) داشته باشد.
برای اطلاعِ بیشتر از پاسخهای ممکن به نقدهای بالا، در گام اول پیشنهاد میشود حتما به هر یک از مطالبی نگاه کرد که در این کانال و سایت عدم خشونت از فرهاد میثمی، گاندی، واسلاو هاول، ریزوم و ... آمده است و نیز جمعبندیِ نهاییِ کتابِ "گاندی چه میگوید؟"
اما پرسشگرانِ جوینده یا پرسشگران خشونتپرهیز میباید به تجربهها و مکتوباتِ بیشتری مراجعه کنند تا مشابهِ گاندی به وظیفهی وجدانیِ خود پاسخ بدهند.
و قبل از همه، نک:
جمعبندیِ نهاییِ روشنگر و راهگشای کتابِ "گاندی چه میگوید؟" که دقیقا به نقدهای بالا مربوط میشود:👇
https://telegra.ph/WhatGandhiSays-11-13
از فرهاد میثمی چهخبر؟
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5496
معرفیِ کتابِ راهبردی و کاربردیِ «گاندی چه میگوید؟»:
ghkeshani.com/WhatGandhiSays
و نیز کتابِ گاندی و استالین، لویی فیشر، غلامعلی کشانی، به همتِ نشر قطره و نیز در اینترنت: فصلِ "ما همه قربانیانیم"
چهار نقد و نظر در بارهی خشونتپرهیزی:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5498
و نیز نک:
جمعبندی نهاییِ روشنگر و راهگشای کتابِ "گاندی چه میگوید؟" که دقیقا به نقدهای بالا مربوط میشود: 👇
https://telegra.ph/WhatGandhiSays-11-13
از فرهاد میثمی چهخبر؟
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5496
معرفیِ کتابِ راهبردی و کاربردیِ گاندی چه میگوید:
ghkeshani.com/WhatGandhiSays
کتابِ گاندی و استالین، لویی فیشر، غلامعلی کشانی، به همتِ نشر قطره و نیز در اینترنت: فصلِ "ما همه قربانیانیم"
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5498
و نیز نک:
جمعبندی نهاییِ روشنگر و راهگشای کتابِ "گاندی چه میگوید؟" که دقیقا به نقدهای بالا مربوط میشود: 👇
https://telegra.ph/WhatGandhiSays-11-13
از فرهاد میثمی چهخبر؟
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5496
معرفیِ کتابِ راهبردی و کاربردیِ گاندی چه میگوید:
ghkeshani.com/WhatGandhiSays
کتابِ گاندی و استالین، لویی فیشر، غلامعلی کشانی، به همتِ نشر قطره و نیز در اینترنت: فصلِ "ما همه قربانیانیم"
مارتینلوتر کینگ و همدستی نکردن با قانون ناعادلانه!
منطقی سر راست و روشن!
===========================ه
زن، زندگی، آزادی/ ما خشونتپرهیزیم/ ایرانِ بدون نفرت
===========================ه
کینگ کشیش بوده، سیاسی هم نبوده، اما اصل بالا را از ثورو و گاندی یاد گرفت و برای رسیدن به حقوق پیشاسیاسیِ خود و مردم پیگیرانه عمل کرد (پیشاسیاسی به قول واسلاو هاول).
پیشاسیاسی به معنای شرایطی است که شهروند معمولی لازم دارد تا زندگی را بدون تسلیم به دروغ برای تامین رزق و حفظ کرامت انسانی خود بگذراند. مطالبهی پیشاسیاسی کاری به کسب قدرت سیاسی ندارد، اما طالب زندگی شرافتمندانه و بیرون از چتر دروغ بزرگ و ایدئولوژیک رژیم است.
رژیم برای تامین این نوع مطالباتْ یا مجبور به تغییر بخشی از ماهیت خود است یا مجبور به ترک همهی مواضع خود است تا باقی بماند.
در حالت دوم، نظامی دیگر، اما بدون لحظهی فروپاشیِ ناگهانی، متولد می شود که بسیار ماندگارتر از نتایج تغییرات ناگهانی است.
خانم رزا پارکس قهرمان که بهتنهایی جنبش تحریم اتوبوسهای تبعیض را رقم زد، از نظر کنشگریِ اجتماعی، بسیار جلوتر از کینگ بود، اما کینگ ارتباطها و فصاحت و بلاغت بیشتری داشت و توانست مردم بیشتری را برای یک مطالبهی مشخص متحد کند.
نکتهی مهم در زاییدهشدنِ شخصیت نهایی او این بود که او مثل همهی مردم عادی در برابر تهدید یا امکان قتل و ضربوجرح و ضرر مالی به شدت دچار ترس بود. اما بر خلاف بعضیها با ترسِ خود روبرو میشد و آن را عقب میراند.
بدین ترتیب بود که کمکم در طی این آزمونهای سخت، کینگ شکل گرفت و ساخته شد، آزمونهایی که هر یک گفتگوهایی درونی و عذابآور با خود همراه داشتند. اما او در هر یک از این آزمونها خود را به دست امواج واقعيت و حقیقت سپرد، جاناش را هر باره از تردید خلاص کرد، به عمل شرافتمندانه دست زد؛ و انسان و رهبری بزرگ خلق شد!
بیشتر بخوانید:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5498
منطقی سر راست و روشن!
===========================ه
زن، زندگی، آزادی/ ما خشونتپرهیزیم/ ایرانِ بدون نفرت
===========================ه
کینگ کشیش بوده، سیاسی هم نبوده، اما اصل بالا را از ثورو و گاندی یاد گرفت و برای رسیدن به حقوق پیشاسیاسیِ خود و مردم پیگیرانه عمل کرد (پیشاسیاسی به قول واسلاو هاول).
پیشاسیاسی به معنای شرایطی است که شهروند معمولی لازم دارد تا زندگی را بدون تسلیم به دروغ برای تامین رزق و حفظ کرامت انسانی خود بگذراند. مطالبهی پیشاسیاسی کاری به کسب قدرت سیاسی ندارد، اما طالب زندگی شرافتمندانه و بیرون از چتر دروغ بزرگ و ایدئولوژیک رژیم است.
رژیم برای تامین این نوع مطالباتْ یا مجبور به تغییر بخشی از ماهیت خود است یا مجبور به ترک همهی مواضع خود است تا باقی بماند.
در حالت دوم، نظامی دیگر، اما بدون لحظهی فروپاشیِ ناگهانی، متولد می شود که بسیار ماندگارتر از نتایج تغییرات ناگهانی است.
خانم رزا پارکس قهرمان که بهتنهایی جنبش تحریم اتوبوسهای تبعیض را رقم زد، از نظر کنشگریِ اجتماعی، بسیار جلوتر از کینگ بود، اما کینگ ارتباطها و فصاحت و بلاغت بیشتری داشت و توانست مردم بیشتری را برای یک مطالبهی مشخص متحد کند.
نکتهی مهم در زاییدهشدنِ شخصیت نهایی او این بود که او مثل همهی مردم عادی در برابر تهدید یا امکان قتل و ضربوجرح و ضرر مالی به شدت دچار ترس بود. اما بر خلاف بعضیها با ترسِ خود روبرو میشد و آن را عقب میراند.
بدین ترتیب بود که کمکم در طی این آزمونهای سخت، کینگ شکل گرفت و ساخته شد، آزمونهایی که هر یک گفتگوهایی درونی و عذابآور با خود همراه داشتند. اما او در هر یک از این آزمونها خود را به دست امواج واقعيت و حقیقت سپرد، جاناش را هر باره از تردید خلاص کرد، به عمل شرافتمندانه دست زد؛ و انسان و رهبری بزرگ خلق شد!
بیشتر بخوانید:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5498
Telegram
گاه فرست غلامعلی کشانی
چهار نقد و نظر در بارهی خشونتپرهیزی:
=============ه
زن، زندگی، آزادی
۱- استراتژیِ (راهبردِ) خشونتپرهیزی با اینکه مقبولیت اولیه دارد ولی مثل هر استراتژی دیگری در هر محیط و هر شرایطی موثر نیست و گاهی بهکار بردنِ آن میتواند خودش منجر به افزایش خشونت…
=============ه
زن، زندگی، آزادی
۱- استراتژیِ (راهبردِ) خشونتپرهیزی با اینکه مقبولیت اولیه دارد ولی مثل هر استراتژی دیگری در هر محیط و هر شرایطی موثر نیست و گاهی بهکار بردنِ آن میتواند خودش منجر به افزایش خشونت…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مارتینلوتر کینگ و همدستی نکردن با قانون ناعادلانه
منطقی سر راست و روشن!
================ه
زن، زندگی، آزادی/ ما خشونت پرهیزیم/ ایرانِبدون نفرت!
===============ه
کینگ کشیش بوده، سیاسی هم نبوده، اما اصل بالا را از ثورو و گاندی یاد گرفت و برای رسیدن به حقوق پیشاسیاسیِ خود و مردم پیگیرانه عمل کرد (پیشاسیاسی به قول واسلاو هاول).
خانم رزا پارکس قهرمان که بهتنهایی جنبش تحریم اتوبوسهای تبعیض را رقم زد، از نظر کنشگریِ اجتماعی، بسیار جلوتر از کینگ بود، اما کینگ ارتباطها و فصاحت و بلاغت بیشتری داشت و توانست مردم بیشتری را برای یک مطالبهی مشخص متحد کند
به این ترتیب بود که انسان و رهبری بزرگ آفریده شد.
متن کاملتر در فرستهی قبلی:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5504
بیشتر بخوانیم تا جامعتر ببنیم:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5498
منطقی سر راست و روشن!
================ه
زن، زندگی، آزادی/ ما خشونت پرهیزیم/ ایرانِبدون نفرت!
===============ه
کینگ کشیش بوده، سیاسی هم نبوده، اما اصل بالا را از ثورو و گاندی یاد گرفت و برای رسیدن به حقوق پیشاسیاسیِ خود و مردم پیگیرانه عمل کرد (پیشاسیاسی به قول واسلاو هاول).
خانم رزا پارکس قهرمان که بهتنهایی جنبش تحریم اتوبوسهای تبعیض را رقم زد، از نظر کنشگریِ اجتماعی، بسیار جلوتر از کینگ بود، اما کینگ ارتباطها و فصاحت و بلاغت بیشتری داشت و توانست مردم بیشتری را برای یک مطالبهی مشخص متحد کند
به این ترتیب بود که انسان و رهبری بزرگ آفریده شد.
متن کاملتر در فرستهی قبلی:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5504
بیشتر بخوانیم تا جامعتر ببنیم:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5498
مقاومت_مدنی_و_سیاست_قدرت_تیموتی_گارتن_اش.pdf
7.3 MB
مقاومت مدنی و سیاست قدرت
مجموعه نوشتههایی از دانشگاه آکسفورد، با ویراستاری یکی از مطرحترین کارشناسان این بحث، تیموتی گارتن اَش و به قلمِ سرامدانی چون جودیت برآون، یرواند آبراهامیان و ... در سال ۲۰۰۹
(۴۰۵ صفحه)
مجموعه نوشتههایی از دانشگاه آکسفورد، با ویراستاری یکی از مطرحترین کارشناسان این بحث، تیموتی گارتن اَش و به قلمِ سرامدانی چون جودیت برآون، یرواند آبراهامیان و ... در سال ۲۰۰۹
(۴۰۵ صفحه)
خشونتپرهیزی آری یا نه.pdf
1.9 MB
خشونت پرهیزی: آری یا نه؟
نوشتهی حسین شیخ رضایی (پژوهشگر و استاد فلسفه)
-------------------------ه
بخش اول: تعریف و ابعاد و مراحل خشونت پرهیزی
در این مجموعه یادداشتها تلاش میکنم ابتدا تعریفی از خشونت پرهیزی، سپس مبانی و دلایل موافقان آن و در پایان برخی دلایل مخالفانش را ارائه دهم و تا اندازهای آنها را بررسی کنم. بحث درباره این موضوع نیاز کنونی شرایط جاری ما است و بعید است بهزودی از بحث درباره آن بینیاز شویم.
====================ه
پ. ن.: نگارندهی این کانال، سالها است که بهدلیلِ حاکمیتِ خشونت بر سرمشقهای رفتارِ فردی، خانوادگی و اجتماعی در بیش از ۵۰ سالهی اخیر، تلاش کردهاست برای پیشگیری از تکرارِ تاریخی بسیار دردناک، به بحثِ خشونتپرهیزی بپردازد. نوشتهی واردهی بالا نیز به همین بحث میپردازد. از خوانندگان همین نوشته دعوت میشود تا برای تکمیل بحث، به نوشتههای دیگری که حداقل در این کانال آمدهاند مراجعه کنند، از جمله این سه آدرس:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5498
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5452
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5506
نوشتهی حسین شیخ رضایی (پژوهشگر و استاد فلسفه)
-------------------------ه
بخش اول: تعریف و ابعاد و مراحل خشونت پرهیزی
در این مجموعه یادداشتها تلاش میکنم ابتدا تعریفی از خشونت پرهیزی، سپس مبانی و دلایل موافقان آن و در پایان برخی دلایل مخالفانش را ارائه دهم و تا اندازهای آنها را بررسی کنم. بحث درباره این موضوع نیاز کنونی شرایط جاری ما است و بعید است بهزودی از بحث درباره آن بینیاز شویم.
====================ه
پ. ن.: نگارندهی این کانال، سالها است که بهدلیلِ حاکمیتِ خشونت بر سرمشقهای رفتارِ فردی، خانوادگی و اجتماعی در بیش از ۵۰ سالهی اخیر، تلاش کردهاست برای پیشگیری از تکرارِ تاریخی بسیار دردناک، به بحثِ خشونتپرهیزی بپردازد. نوشتهی واردهی بالا نیز به همین بحث میپردازد. از خوانندگان همین نوشته دعوت میشود تا برای تکمیل بحث، به نوشتههای دیگری که حداقل در این کانال آمدهاند مراجعه کنند، از جمله این سه آدرس:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5498
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5452
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5506