گاه‌ فرست غلامعلی کشانی
1.52K subscribers
999 photos
320 videos
189 files
1.6K links
این‌جا گاهی مطالبی می بینید که شاید در زندگیِ عملی‌تانْ مفید باشند.


در صورت مفید دیدن، لطفا کانال را معرفی کنید.


کتاب ها در سایت عدم خشونت:
ghkeshani.com
و
t.me/ahestegisadegi

t.me/ghkesh : تماس
Download Telegram
✳️ دو عکس فوری، اما ماندگار و تاریخی!

یکم:
سیلیِ تاریخی در فیلم گوزن‌ها

(فاطی هنرپیشه‌ی تاتری در لاله‌زار و همسر سید (دادزنِ همان تاتر) است. سید معتادی است خراب و زبون. فاطی ازو طلاق گرفته. سید جایی ندارد بخوابد. در همان اتاق اجاره‌ایِ فاطی می‌خوابد. فاطی به او می‌‌گوید "به‌ تو می‌گن مرد!" چرا که جلوی مزاحمت‌های یکی از بازیگرانِ بسیار قلدر تاتر را نمی‌تواند بگیرد. این حرف به سید بَرمی‌خورد. سید راهی پیدا می‌کند! در غیابِ فاطی، به سراغ همان هنرپیشه‌‌ی غول‌‌پیکر می‌رود. به پای‌اش می‌افتد، به پیر و پیغمبر قسم‌اش می‌دهد، التماس‌اش می‌کند تا راضی‌ بشود که سید جلوی فاطی یک سیلیِ محکمِ غیرت‌مندانه به گوش‌اش بزند. بالاخره غول داستان کلافه می‌شود و می‌پذیرد ...)

صحنه:
در راهروی پشت صحنه‌ی تاتر، فاطی هست و سید و غول. سید به سراغ‌اش می‌رود و می‌گوید: ببینم تویی که مزاحم فاطی می‌شی؟ و بعد بدون معطلی سیلیِ محکمی به صورت غول می‌زند. غول طبقِ قرارِ قبلی چیزی نمی‌گوید و دستی به صورت‌اش می‌کشد و حیرت‌زده می‌ماند ... سید هم نگاهی سرافراز به فاطی می‌‌اندازد که دل‌اش دارد غنج می‌رود ... و

ماجرا ختمِ به‌خیر می‌شود!



دوم:
اسم‌شو نیار، خود‌شو بیار!

پادشاهیْ، با کبکبه و لباسِ شاهانه، به دلیلی مجبور می‌شود به آسیابی پناه ببرد. شب می‌شود. موقع خواب بستری می‌خواهد. آسیابان چیزی ندارد. مجبور می‌شود جُل و پالان خری را به او پیشنهاد بدهد. پادشاه عصبانی می‌شود. چند بار این درخواست و آن پیشنهاد تکرار می‌شود، اما شأن پادشاه نمی‌پذیرد.

نزدیکی‌های صبح که سرما استخوان سوز می‌شود، بالاخره آسیابان را یواش صدا می‌زند و به او می‌گوید:

هو!
"اسم‌شو نیار، خودشو بیار» ...

و باز هم ماجرا ختمِ به‌خیر می‌شود!

بیستمِ مهرماهِ ۱۴۰۱

=================ه

- پرسش:
این دو قصه به ما چه ربطی داشت؟
آیا برای سرگرمیِ ما بودند؟
✳️ خون به خون شستن محال آمد، محال!
================ه
دوستانِ خواننده!
✳️ نکته بسیار مهم و ابهام زدا:

تاکید بر حفظ خط مشیِ بی‌خشونتی در این‌جا به هیچ وجه ربطی به "آن‌چه گذشت" ندارد،
اما حتما به "آن چه که ممکن است پیش آید" ربط دارد.
================ه

فکر می‌کنم هر آن‌چه که امکان‌اش بود در باره‌ی مطالبه‌جوییِ فراقومی، فرازبانی، بی‌تبعیض، عادلانه و انسانیِ یک جامعه‌ی زنده و در شرایط بسیار حساس و خطرناک باید گفته می‌شد، در این کانال قبلا آمده‌اند. اگر جامعه‌ای به آن درس‌ها بی‌توجه بماند، بوی بسیار ناخوشی از اوضاع خواهد شنید!


برای این که یک جامعه‌ی زنده بیشتر به خون کشیده نشود، راه‌حل‌هایی در دنیا تجربه شده. جامعه باید از آن‌ها درس بگیرد. از لهستان، از آفریقای جنوبی، از شیلی، از کلمبیا، از چک‌اسلواکی، از ... .

بر روی شیشه‌ی عقبِ ماشین معمولی‌ای که سوار می‌شوم یک شعار بزرگ نوشته شده:
از دریای دوستی تا خلیج صلح!


هر جامعه‌ای در شرایط معمولی،باید دل‌نگرانِ تنش‌های درونی و بیرونی‌ای باشد که انتظارش را می‌توان کشید، چه رسد در شرایط بسیار بسیار بحرانی و خطرناک. (تنش‌های محلی، قومی، زبانی، منطقه‌ای، طبقاتی، لشکر گرسنگانِ بی‌سخن‌گو و ... و نیز تنش‌ها با کشورهای همسایه‌‌ای که به هر دلیل می‌خواهند سر به‌ تن این جامعه نباشد و در کمینِ تحریک‌ اقوام برای تجزیه‌ی آن باشند)؛ در حالی که این جامعه‌ی زنده ممکن است مطالبات‌اش فرا قومی و همه-بشری و بی‌خشونت باشد. جامعه باید به‌شدت مراقبِ این دل‌نگرانی‌ها باشد.

این مراقبت با حفظِ روشِ بی‌خشونت، بی‌تبعیضِ قومی و همه‌-بشری بودن می‌تواند انجام گیرد، با جلوگیری از هر گونه روحیه‌ی بی‌رحمی و انتقام گیری و با ...

از همه‌ی خوانندگان خاضعانه می‌خواهم که با جستجوی کلمه‌ی
میثمی
هاول
گاندی
ریزوم
در این کانال یا هر جایی دیگر، درس‌هایی را که از آنان می‌توان گرفت، دوره کنیم.

و فراموش نکنیم که:
جامعه محصول خواست ماست و حکومت محصول شرارت‌های ما! (توماس پین)

نظام خود ماییم، نه‌چیزی بیرونِ ما! (واسلاو هاول)

این واسلاو هاول بود که در طی تلاش‌های قبل از پیروزی و پس از پیروزی، به هیچ وجه نگذاشت انگشت‌های اتهام به سمتِ این نهاد و آن‌ نهاد نشانه برود و گفت که:
همه‌ی ما در خلقِ آن شرایط تباه‌کارانه شریک و مقصر بوده‌ایم، وگرنه آن وضع پا نمی‌گرفت، منتها کسانی خیلی بیشتر و کسانی کمی کمتر.

و به این ترتیب بود که فضای انتقام جامعه را آلوده نکرد. این فضا و این حس دقیقا حاکی از یک ضعف روانیِ فردی و اجتماعی است که علت‌ها را تماما به بیرون خود نسبت می‌دهد و هیچ مسئولیتی را به گردن نمی‌گیرد و از آن‌هم بدتر، با بی‌‌مسئولیتی فضای مسموم انتقام را در جامعه می‌پراکند تا جامعه را پر‌خون کند و به تماشا بنشیند و دل خنک کند یا از آن ارتزاق کند، غافل از آن‌که آتشِ این فضا دامنِ همه را می‌گیرد و خشک و تر و هم او را با هم می‌سوزاند.
=============ه
با توجه به راهبردِ
زن، زندگی، آزادی،

به یادمان باشد که:
1- «مطالبه‌ی محدودِ «پیشا سیاسی»، اما با مقاومتِ نامحدود»

2- «فقط حرکت بی‌خشونت، اما با شهامت و با مقاومت مدنی، بدونِ حس انتقام و تخریب، بدون حمله، بدون بدخواهی و مرگ‌خواهی برای هیچ کس!»

3- «فقط کنش بی‌خشونت به روشِ گاندی و مارتین‌لوتر کینگ»

4- "کلام تفرقه می‌اندازد، اما عمل متحد می‌کند (زاپاتیستا).

5- "سرعتْ قاتلِ تحولِ زیربنایی، نهادینه، برگشت‌ناپذیر و کم‌هزینه است"
==============ه


دعوت‌تان می‌کنم که به این مصاحبه‌‌ی بسیار مهم نگاه کنیم و بعد به سراغ میثمی، هاول و گاندی برویم:

اما پیش از خواندنِ مصاحبه، در صورتی که حقیقتی در این یادداشت می‌بینید، لطفا با تمامِ وجود و به‌عنوانِ وظیفه‌ای اخلاقی و انسانی به نشر و بحثِ جمعی در باره‌ی آن کمک کنید.


مصاحبه راج‌موهان گاندی: در این کانال: https://t.me/GahFerestGhKeshani/3518 و
در سایت عدم خشونت : https://ghkeshani.com/violenceanddirtyhands

و برای شروع بررسی‌های بعدی، نک:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5453

https://t.me/GahFerestGhKeshani/5444

https://t.me/GahFerestGhKeshani/5145

https://www.aasoo.org/fa/articles/4051

=============ه
توضیح:
با سلام و درود،
خواندن مطلب بالا حوصله‌ و صبوری و جستجوگری می‌خواهد. به آنان‌که دغدغه ی ایران امروز و فردا و نوجوانا‌ن‌شان را دارند، فروتنانه پیشنهاد می‌کنم که اگر بحث را قابل تامل (و نه الزاما درست) دیدند، لینک‌ها و جستجوها را دنبال کنند تا خود به نتیجه‌ی شخصی و مستقل خود برسند.

با تشکر.
ایرانِ بدونِ نفرت (فرهاد میثمی)





https://t.me/GahFerestGhKeshani/5458

https://ghkeshani.com/bloodvis-a-visblood/

==========ه
✳️ نکته بسیار مهم و ابهام زدا:

تاکید بر حفظ خط مشیِ بی‌خشونتی در زیر👇 به هیچ وجه ربطی به "آن‌چه گذشت" ندارد،
اما حتما به "آن چه که ممکن است پیش آید" ربط دارد:
×××××××××××ه

به یادمان باشد که:
1- «مطالبه‌ی محدودِ «پیشا سیاسی»، اما با مقاومتِ نامحدود»

2- «فقط حرکت بی‌خشونت، اما با شهامت و با مقاومت مدنی، بدونِ حس انتقام و تخریب، بدون حمله، بدون بدخواهی و مرگ‌خواهی برای هیچ کس!»

3- «فقط کنش بی‌خشونت به روشِ گاندی و مارتین‌لوتر کینگ»

4- "کلام تفرقه می‌اندازد، اما عمل متحد می‌کند (زاپاتیستا).

5- "سرعتْ قاتلِ تحولِ زیربنایی، نهادینه، برگشت‌ناپذیر و کم‌هزینه است"


برای اطلاع بیشتر نگاه کنید به:

https://t.me/GahFerestGhKeshani/5307

https://t.me/GahFerestGhKeshani/5314

https://t.me/GahFerestGhKeshani/5330


https://t.me/GahFerestGhKeshani/5451


https://t.me/GahFerestGhKeshani/5449
قدرت بی‌قدرتان
محمدرضا عشوری
قسمت بیست و نهم: خلاصه کتاب «قدرت_بی‌قدرتان»، نوشته واتسلاف هاول با ترجمه احسان کیانی‌خواه

درباره اپیزود: نظام پساتوتالیتر در حقیقت یکی از صورت‌های شکست انسان مدرن در مسلط شدن به اوضاع خودش است. در حقیقت ما نه با پادآرمانشهر”۱۹۸۴″طرفیم و نه با “دنیای قشنگ نو”، بلکه در طیفی از ۱۹۸۴ تا دنیای قشنگ نو گرفتاریم و این ضرورت مبارزه را بیشتر میکند، مبارزه‌ی هر روزه، مبارزه‌ی کامویی علیه توتالیتاریسم وکاپیتالیسم و شکل‌های دیگه اونها. در حقیقت در جوامع دموکراسی پارلمانی هم ضرورت این مبارزه احساس میشه چون درسته که در این جوامع  شهروندان از آزادی‌های بیشتری نسبت به جوامع پساتوتالیتربرخوردارند اما در واقع شهروندان نقش چندانی ندارند و این آزادی‌های بیشتر به کارشون نمیاد، در این جوامع با دیکتاتوری رسانه، مصرف‌گرایی، تبلیغ و تجارت طرفیم.

راه‌های دسترسی به پادکست:
Castbox: bit.ly/2Ta4qUR
iTunes: apple.co/2CyEL2E
Google: bit.ly/3031Xzr
Website: https://epitomebooks.ir

من در پادکست @epitomebooks خلاصه کتاب‌هایی که می‌خونم و دوست دارم رو تعریف می‌کنم.
✳️ فایل صوتی اپیزودِ کتاب"قدرتِ بی‌قدرتان" را بشنویم و از تجربه زندگیِ اجتماعی درس‌هایی بزرگ و فوری برای امروز و فردا بگیریم: 👇

https://t.me/GahFerestGhKeshani/5464
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ه
امروزه هر قدر هاول بخوانیم و نقدش کنیم، کم است، منتها با تامل!
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ه



✳️ نکته بسیار مهم و ابهام زدا:

تاکید بر حفظ خط مشیِ بی‌خشونتی در زیر👇 به هیچ وجه ربطی به "آن‌چه گذشت" ندارد،
اما حتما به "آن چه که ممکن است پیش آید" ربط دارد:
××××××××××××××ه
- نه به عمل سیاسیِ سنتی و سیاست‌مداری سنتی،
پیش به سوی
- عملِ "پیشاسیاسیِ" بی‌خشونت و

- مطالبه جوییِ محدودِ پیشاسیاسی، اما با مقاومتِ نامحدود!



✳️ "مرز میان مظلوم و ظالم در واقع از میان تک تک انسان ها می گذرد ،چون هر کس به نوبه‌ی خود، هم قربانی است و هم حامی نظام و قربانی‌کننده":

https://t.me/GahFerestGhKeshani/5361
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5365
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5449
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5307
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5314



✳️ روایت فرهاد میثمی از همین کتاب👇
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5330
گاه‌ فرست غلامعلی کشانی
کلیپ زیبای آلبر کامو، در باره‌ی امید مصطفی ملکیان از کامو می‌گوید. با اجرای سعید الیف: https://www.instagram.com/reel/ChfA1D1O4kp/?igshid=MDJmNzVkMjY=
ما خشونت پرهیزیم/ایرانِ بدون نفرت/زن، زندگی، آزادی
===================ه


"آدم‌ها سه دسته اند:
- جلادان
- قربانیان ... و
- شفادهندگان"
(آلبر کامو، عصیان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گر)




ﺛﻘﻞ ﺯﻣﯿﻦ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟
ﻣﻦ ﺩﺭ ﮐﺠﺎﯼ ﺟﻬﺎﻥ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺍﻡ؟


××××××××ه

از خبرخوانیِ سریع کمی وقت بگذاریم برای نگاهی به وجدانِ همیشه بیدارِ کامو، و از آن برای روزهای پرمخاطره و رنج و امید و دل‌نگرانی، درس‌هایی بگیریم. پژوهشی تکان‌دهنده در باره‌ی انسانی تکان‌دهنده برای روزهای تصمیماتِ سخت:


فایل صوتی را لطفا بشنوید:
.........👇

https://t.me/epitomebooks/322

https://t.me/epitomebooks/324
یا فصل دوم اپیزودهای ۲۵ و ۲۶ در سایت زیر:
https://epitomebooks.ir


کامو را می‌توانید در همین کانالِ تلگرامیِ گاه فرست هم جستجو کنید.



عصیانگر، ترجمهٔ مهستی بحرینی. تهران: نیلوفر، ۱۳۸۷
ما خشونت پرهیزیم/ایرانِ بدون نفرت/زن، زندگی، آزادی
====================ه



انقلاب می‌گوید من و گروهِ هم‌فکرِ من،
پیش به‌سوی
نابودیِ حاکمیت و طبقه‌ی طرفدارِ آن!

اما عصیانِ لحظه‌به‌لحظه می‌گوید همگیِ ما
پیش به سوی
مبارزه‌ی همیشگی برای کاهشِ شرّ در جهان بزرگ و جهانِ کوچکِ درون‌مان و
عصیان در برابر جلادانِ همیشه! چه الان و چه فرداهای دیگر! (کامو، عصیان‌گر)

×××××××××ه

از خبرخوانیِ سریع کمی وقت بگذاریم برای نگاهی به وجدانِ همیشه بیدارِ کامو، و از آن برای روزهای پرمخاطره و رنج و امید و دل‌نگرانی، درس‌هایی بگیریم. پژوهشی تکان‌دهنده در باره‌ی انسانی تکان‌دهنده برای روزهای تصمیماتِ سخت:
................لطفا فایل صوتی را در زیر بشنوید:👇

https://t.me/epitomebooks/322

https://t.me/epitomebooks/324
یا فصل دوم اپیزودهای ۲۵ و ۲۶ در سایت زیر:
https://epitomebooks.ir


کامو را می‌توانید در همین کانالِ تلگرامیِ گاه فرست هم جستجو کنید.



عصیانگر، ترجمهٔ مهستی بحرینی. تهران: نیلوفر، ۱۳۸۷
"زن، زندگی،‌ آزادی" / "ایرانِ بدونِ نفرت" / "ما خشونت پرهیزیم"


کامو:
در طغیانِ هر‌لحظه‌ای و همیشگیْ تغییرِ حاکمیت و جابجاییِ قدرت نداریم،
اما در انقلابْ "جابه‌جاییِ قدرت"، و کشتنِ دیگری را داریم.


در طغیان، مسئله تاریخ اهمیتی ندارد و همه چیز همین جا و همین حالا اتفاق می‌افتد،‌ برای کاهشِ "رنج، استبداد و کشتن" در همین‌جا و هم‌اکنون! (عصیان‌گر، مهستی بحرینی، نشر نیلوفر)




ﺛﻘﻞ ﺯﻣﯿﻦ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟
ﻣﻦ ﺩﺭ ﮐﺠﺎﯼ ﺟﻬﺎﻥ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺍﻡ؟


××××××××ه

از خبرخوانیِ سریع کمی وقت بگذاریم برای نگاهی به وجدانِ همیشه بیدارِ کامو، و از آن برای روزهای پرمخاطره و رنج و امید و دل‌نگرانی، درس‌هایی بگیریم. پژوهشی تکان‌دهنده در باره‌ی انسانی تکان‌دهنده برای روزهای تصمیماتِ سخت:


فایل صوتی را لطفا بشنوید:
.........👇

https://t.me/epitomebooks/322

https://t.me/epitomebooks/324
یا فصل دوم اپیزودهای ۲۵ و ۲۶ در سایت زیر:
https://epitomebooks.ir


کامو را می‌توانید در همین کانالِ تلگرامیِ گاه فرست هم جستجو کنید.
Forwarded from کنجِ دنج
از زندان
برایت می‌نویسم
نزدیک به سه هزار نفر
این‌جا
زندانی هستیم.

مردمی هستیم ساده
سخت‌کوش و اندیشه‌ورز
با پتویی مندرس
بر پشت‌مان.

یک پیاز و پنج دانه‌ی زیتون
شاخه‌یی از نور در کوله پشتیِ‌مان.

مردمی به سادگیِ درختان
در نورِ آفتاب
با یک جرم در پرونده‌مان،
تنها یک تقصیر
که ما
همچو شما
عاشق صلح هستیم و آزادی.

صلح؛
همان عطرِ غذا در شامگاهان.

صلح؛
همان ماشینی که دَمِ درِ خانه‌ات
بایستد
و تو وحشت نکنی.

صلح؛
همان‌که در خانه‌ات را
می‌کوبد
کسی نباشد، جز یک دوست

#یانیس_ریتسوس

@konjedenjefarhang
گاندی و سرزنشِ خود به‌دلیل تلاش نکردن برای آموزش و آمادگی مردم هند برای اعتراض
=========================ه

گاندی، شبی، در حالی که هنوز هم در فکرِ شکل مبارزه‌ی ساتیاگراها (مبارزه‌ی بی‌خشونت تا سرحد مرگ برای حقیقت) بود، به خواب رفت. یک‌باره انگار که در رویا بود که به فکرش رسید گام اولِ او باید دعوت همه ی کشور به رعایت یک روز "هارتال" عمومی یا تعطیل همه‌ی کسب‌وکارها و "انجام دعا و روزه در آن روز" باشد.

بر همین اساس روز ۳۰ مارس ۱۹۱۹ به‌‌عنوان هارتال اعلام شد. این تاریخ بعدا به ۶ روز بعد تغییر یافت. تغییر تاریخ باعث قدری سردرگمی شد. چون در حالی که دهلی در ۳۰ مارس هارتال را رعایت کرد، باقیِ هند در ۶ آوریل آن را برگزار کردند. هم در دهلی و هم در جاهای دیگر، این روز با شور و هیجان توده‌ایِ بی‌سابقه‌ای برگزار شد که حتی گاندی را هم شگفت‌زده کرد. او متوجه نشده‌‌بود که جَذَبه‌ی شخصیت‌اش بر روی توده‌های هندی تا چه حد قوی است. دولت با تبدیل "ژاندارمِ جذب سرباز" به یک شورشی، آرامشِ خیال‌اش به هم ریخت و دچار شوک ناگهانی شد. ...

... . روز بعد به طرف دهلی روانه شد که تظاهرات ۳۰مارسِ آن با خشونت تمام با تیراندازیِ بی‌هدف و کور به سوی تظاهرکنندگانِ بی‌گناه سرکوب شده بود. پیش از آن که به دهلی برسد، در یکی از ایستگاه‌های میان‌راهی جلویش گرفته شد و به او اخطار دادند که جلوتر نرود.

با سرپیچیِ او از این دستور، دستگیر شد و در بمبئی آزاد شد. در این میان، خبر دستگیری‌اش مانند آتشی خودبه‌خودی پخش شد و هیجانی بزرگ در بین بسیاری از مردم شهر‌ها آفرید و در بعضی موارد منجر به خشونتِ پراکنده شد.


وقتی که گاندی از این خشونت با خبر شد، وحشت کرد و احساس کرد که "اگر شمشیری دو دَم بر تن‌اش فرود آمده بود، این‌همه رنج نداشت که این خبر داشت." خود را در انظار، متهم به "اشتباه محاسباتی‌ای به عظمتِ کوه‌های هیمالایا می‌کرد که چرا مردم را آماده‌ی مبارزه‌ی ساتیاگراها فرض کرده است، در حالی که به‌اندازه‌ی کافی آموزش ندیده‌ بودند. به همین‌دلیل، بر روی خودْ (و نه دیگران) ۳ روز مجازات روزه اِعمال کرد و جنبش ساتیاگراها را به‌تعلیق در آورد.

در همان روز، یعنی ۱۳ آوریل ۱۹۱۹، وقتی کفاره‌ی خود را به جبرانِ انحراف و ناهنجاریِ پراکنده‌ی مردمِ عادیِ تحریک‌شده (از طرف دولت) اعلام کرد، ژنرال دایر فرمانده‌ی نیروهای بریتانیا در اَمریتسَرِ پنجاب دستور قتلِ‌عامِ زنان، مردان و کودکانِ بی‌سلاحی را داد که در "جالیان والا باغ" به مناسبت‌ سال نوی هندو جمع شده‌بودند. این باغ فقط یک دروازه داشت که ژنرال نیروهای خود را در جلوی آن مستقر کرده بود. دیوارهای باغ آن‌قدر بلند بود که مردم نمی‌توانستند از آن بالا بروند و فرار کنند.

صحنه درست شبیه تیراندازی به موش‌هایی بود که در تله‌گیر افتاده بودند. تلفات پذیرفته‌شده در گزارش دولتی ۴۰۰ کشته و ۱۰۰۰ تا ۲۰۰۰ زخمی بود، هر چند که تحقیق و تفحصِ علنیِ انجام‌‌شده از طرفِ گاندیْ ۱۲۰۰ کشته و ۳۶۰۰ زخمی را براورد می‌کرد.


به‌دنبال این قتل‌عام بزدلانه‌ی بی‌‌گناهان، در پنجاب حکومت نظامی اعلام شد، که به همراهِ خود دنباله‌ی نفرت‌انگیزی از دستگیری‌های خودسرانه، شلاق‌زدن در انظار عمومی و این دستور غیر انسانی را هم داشت که همه‌ی هندیانی که از خیابانی خاص عبور کنند، مجبور خواهند شد مانند کرم روی شکم خود بخزند. رویداد‌های آن روز که از طرفِ "سِر والنتاین چیرول" به عنوانِ "آن روز سیاه در تاریخ هندِ بریتانیا" نام گرفت، نشانه‌ی نقطه‌‌عطفی بود در رابطه‌ی هند و بریتانیا.
اولین شکاف خطرناک در حکومتِ هندیِ بریتانیا با این رویداد ظاهر شد. امپراتوریِ صخره‌مانند، هرگز به دوران قبل برنگشت. آبروی اخلاقیِ بریتانیا ضربه‌ای خورد که تا ۲۸ سال بعد که از سلطه‌ بر هند دست برنداشت، جبران نشد. (ص. ۱۸۷، گاندی، گونه‌ای زندگی، کری‌پالانی،‌ غلامعلی کشانی، نشر قطره.


در این‌جا است که می‌بینیم شکارِ انسانِ دستِ خالی که هیچ خطری را متوجه تو نکرده است، به‌هیچ وجه بی‌هزینه نیست:
- بی‌آبرویی ماشینِ سرکوب دولت بریتانیا در هند و جهان، کندکردن سیاستِ سرکوب و عقب‌نشینیِ ناگریز
- شکاف در بینِ دستگاه سرکوب بریتانیایی که شلیک‌کنندگان‌شان از خود هندیان بودند.

و همین خود، مایه‌ی اوج‌گیریِ ریزشِ ماشینِ سرکوب خواهد شد.

این وظیفه‌ی همه‌ی نخبگانِ (نه جوانانِ آموزش‌ندیده) است که با فداکاری، شهامت و شفافیت به مردم آموزش بدهند، "چگونه باید با هزینه‌ی هر چه کم‌‌تر، اعتراضِ موثرِ معنادار، بی‌خشونت و بی انتقامِ کور کرد. "
دولتِ بریتانیا منتظرِ کوچک‌ترین خشونت است تا آن را با قتل‌عام وسیع پاسخ دهد. گاندی، این وجدان بیدار را بر خلاف سیاست‌بازان مرسوم داشته که قبل از هر کس خود را سرزنش کند و مسئولِ جانِ مردم و کوتاهی‌ها بداند.
وجدان بیدار او و دقت‌ِ او در نظم‌دهی به نحوه‌ی حرکتِ جنبش، الگویی است برای همگان!
گاندی و سرزنشِ خود به‌دلیل تلاش نکردن برای آموزش و آمادگی مردم هند در راهِ اعتراض مطالبه‌جویانه‌:

https://t.me/GahFerestGhKeshani/5476
پوتین
تزار سفید، قدرت‌مند‌ترین مردِ جهان!

مرد یخی -قسمتِ ۲
پادکست رخ، اپیزود ۴۷

در این اپیزود بسیار مهم می‌شنویم که
پوتین چگونه با
"بمب‌گذاری‌های تروریستیِ"
متعدد به اسم چچن‌ها و قتلِ کودکان و زنان و مردانِ بی‌گناه روس در آپارتمان‌های شهرها، جواز کشتار چچن‌های بی‌دفاع ناراضی را از خودِ ملتِ روس‌ گرفت.

با این مجوزْ قتل‌ِعامِ زنان و کودکان و مردان مسلمانِ بی‌پناه آغاز شد، با نامِ عملیاتِ ویژه که سرزمینی سوخته باقی گذاشت؛ اما هیچ یک از دولت‌های مدعیِ سرآمدیِ مسلمانانِ جهان آهی هم برنیاوردند. سکوتی جنایت‌کارانه و تباه!


عملیات ویژه نام رمزی است که برای کشتار در افغانستان، چچن و اوکراین به‌‌کار گرفته شده:

در وب:
https://bit.ly/3U5XzLC

فایل دانلود در تلگرام:
https://t.me/podcast_rokh/47


برای آشنایی با دمکراسی پوتین و پوتینیسم‌:

آیا پوتین در کارهایش تنهاست؟ یا مردمِ روسیه هم خودشان دنبال کسی هستند که پوتینیسم را با هر اسمی که شده، به‌عمل در بیاورد؟
https://t.me/wrapuppod/77

https://shows.acast.com/wrapup-podcast/episodes/631f68208b2c3c0013e1e5c0
بمب‌گذاریِ پوتینی

مرد یخی -قسمتِ ۲
در پادکست رخ، اپیزود ۴۷

در این اپیزود بسیار مهم می‌شنویم که
پوتین چگونه با "بمب‌گذاری‌های تروریستیِ" متعدد به اسم چچن‌ها و قتلِ کودکان و زنان و مردانِ بی‌گناه روس در آپارتمان‌های شهرها، جواز کشتار چچن‌های بی‌دفاع ناراضی را از خودِ ملتِ روس‌ گرفت.

با این مجوزْ قتل‌عامِ زنان و کودکان و مردان مسلمانِ بی‌پناه آغاز شد، با نامِ عملیاتِ ویژه که سرزمینی سوخته باقی گذاشت؛ اما هیچ یک از دولت‌های مدعیِ سرآمدیِ مسلمانانِ جهانْ آهی هم برنیاوردند. سکوتی جنایت‌کارانه و تباه!

عملیات ویژهْ نام رمزی است که برای کشتار در افغانستان، چچن، گرجستان و اوکراین به‌‌کار گرفته شد:

دانلود مستقیم:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5478

در وب:
https://bit.ly/3U5XzLC

فایل دانلود در تلگرام:
https://t.me/podcast_rokh/47



برای آشنایی با دمکراسی پوتینی و پوتینیسم‌:

آیا پوتین در کارهایش تنهاست؟ یا مردمِ روسیه هم خودشان دنبال کسی هستند که پوتینیسم را با هر اسمی که شده، به‌عمل در بیاورد؟
https://t.me/wrapuppod/77

https://shows.acast.com/wrapup-podcast/episodes/631f68208b2c3c0013e1e5c0
روشنفکران و جامعه

روزگار فعلی ضرورت آشنایی با بحث بالا را دو چندان می‌کند.

نقد نقش روشنفکر و نقد توان تحلیل و پیش بینیِ او در مقایسه با توان و عملِ خردِ جمعیِ جامعه بحثی است که گفتار زیر بر روی آن متمرکز است.

آیا درکِ روشنفکر و راه‌حل‌های او، به دلیل باسوادتر بودن‌اش نسبت به سوادِ متوسط جامعه، حتما بهتر از راه‌حل‌های عینی و واقعیِ جامعه خواهد شد؟ آیا هیچ تضمینی برای درستیِ آن‌ها وجود خواهد داشت؟


امید که این گفتار گفت و شنیدی درونی و برونی برای/درجهت کشف و عمل به حقیقت دراندازد.


اما در این راه، مهم این است که سخن سیمون وی در جلوی چشمانِ وجدان‌مان باشد:

«آیا کتب یا مقالات زیادی هستند که این احساس را در ما پدید آورند که نویسنده از خود با دغدغه‌‌ای واقعی‌ پرسیده باشد:
«آیا در مسیر حقیقت‌ام؟»

آیا خوانندگان زیادی هستند که پیش از گشودن کتاب، از خود با دغدغه‌ای واقعی‌ بپرسند:

"آیا می‌خواهم در این کتاب، حقیقت را بیابم؟»» 👇


اپیزود روشنفکران و جامعه،
پادکست بی پلاس:

دانلود مستقیم خود فایل:
https://t.me/podcastbplus1/126

شنیدن از کست باکس
https://castbox.fm/vb/514994348

شنیدن در سایت:

https://bpluspodcast.com/podcast/fifth-season/%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%D9%81%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%AC%D8%A7%D9%85%D8%B9%D9%87/
✳️ جنبش‌های ریزومی و بی‌نیازی از رهبرِ پُرجاذبه (کاریزماتیک)
======================ه

نکته:
به خوانندگان پیشنهاد می‌شود برای ناتمام نماندنِ بحثِ زیرْ عبارتِ rhizomatic leadership را دنبال کنند.
این مبحث بسیار بسیار نو است و در واقع یک تغییرِ سرمشقِ (paradigm shift) تاریخیِ قرن 21 برای درکِ حوادث و وقایع است. این قرن با شبکه‌هایی مجازی‌ و واقعی شروع شده که ساختارِ افقی، همتا-به-همتا و بی‌نیاز از رهبریِ فره‌مند داشته؛ ضد تمرکز، بی‌مرکز، منتشر، مستقل،‌ و در نتیجه با ضربه‌پذیری پایین، یعنی ریزوم‌ی اند. ساختارِ ذهن و تفکر همه‌ی ما به نظمِ درخت‌سان، از بالا به پایین، هرمی و کهنه معتاد است، اما برای سامان‌دهی زندگی‌ِ جمعی‌مان به شدت نیازمندیم تا برخی تحولات بزرگ و کوچک را با این چشم ببینیم و بفهمیم، و به راه‌کارهای فوری امروزه‌مان با نگرش و مفاهیمِ ریزومی نزدیک شویم.

در تفکر کلاسیک، افراد چیزی را مطالبه می‌کنند. مدیر یا رهبر از آنان می‌خواهد برای رسیدن به آن به دنبال‌اش راه بیفتند، اما انتظار ندارد آنان کنترل‌اش کنند. در ساختار ریزوم‌ی تسهیل‌گر و مدیر تماما تحت کنترل همتا-به-همتای اعضا است، مثل ساختارِ ويکی پدیا.



ویکی پدیای فارسی: ریزوم (فلسفی)
###################

ریزوم مفهومی در پسا-ساختارگرایی است که شبکه‌ای غیرخطی را شرح می‌دهد که "هر نقطه را به‌ هر نقطه‌‌ی دیگری پیوند می‌دهد."

ژیل دلوز در کتاب هزار فلات (هزار سطح صاف) که همراه با فیلیکس گاتتاری منتشر کرده، بارها به استعاره ریزوم (زمین ساقه) اشاره کرده است.

از دیدگاه ژیل دلوز، ریزوم (زمین ساقه) نمایانگر وضعیتِ نمادینِ پسامدرنیسم است. او در نقد فلسفه غرب به این موضوع اشاره کرده‌است.

این کتاب بخشی دارد با عنوانِ خلاصه‌ای از ویژگی‌های ریزوم. او که می‌خواهد از آن مفهوم فلسفی بسازد، آگاهانه خصوصیات ریزوم را برجسته می‌کند:

ریزوم ریشه‌های فرعی گیاه است و در فاصله‌های میانی ریشه اصلی گیاه می‌روید.

گیاه ریزوم‌دار به صورت افقی رشد کرده و ساقه اش در خاک قرار می‌گیرد.

با قطع بخشی از ساقه‌ی ریزوم، گیاه نه می‌خشکد و نه از بین می‌رود، همان‌جا در زیر خاک گسترش می‌یابد و جوانه‌های تازه ایجاد می‌کند.

ریزوم، برخلاف درخت حتی اگر تماماً شکسته یا از هم گسسته شود باز هم می‌تواند دوباره زنده شده و در جهات دیگری رشد کند، مثل هیولای هیدرا که هر سَرَش را که بزنی، چند سر به‌جایش در می آید.

برخلاف ریشه اصلیِ درخت که اساساً رو به زمین در دل خاک و در یک جهت خاص سیر می‌کند، "ریزوم" به هر سو سَرَک می‌کشد و در زیرِ سطحِ خاک در همه جهت پیش می‌رود.

در بعضی گیاهانْ ریزوم‌های قدیمی خشک شده و می‌پوسند، اما گیاهان جوان که از رشد جوانه‌ها در روی ریزوم تشکیل می‌شوند، خود به خود جدا و مستقل به حیات خود ادامه می‌دهند.

گیاهان ریزوم‌دار از طریق قطع ریزوم‌ها یا قلمه گرفتن از آن‌ها تکثیر می‌شوند.

ریزوم‌هایی که به سرما مقاوم نیستند، در فصل پاییز از خاک بیرون کشیده می‌شوند تا در فصل بهار از هم جدا شده، دوباره کشت شوند.



نگاه ریزومی ضد تمرکز است.

ژیل دلوز با اشاره به شکل ظاهری درخت (که تقریباً عمودی و رو به بالا است) و ریزوم (که افقی و دراز کش به روی خاک به هرسو پیش می‌رود) می‌گفت:

ما دو جور نحوه‌ی تفکر داریم:
"تفکر ریزومی" یا "زمین-‌ساقه‌ای" و
"تفکر درخت‌سان"
این دو با هم به‌کلی متفاوت‌ اند. تفکر ریزومی، فضاها و ارتباطات افقی و چندگانه و همه‌جانبه را تداعی می‌کند، اما تفکر درختی با ارتباطات خطی، عمودی، از بالا به پایین و گوش به فرمان سر و کار دارد.

درخت، انتساب است؛ اما ریزوم ارتباط است، فقط ارتباط.

تفکرِ درخت‌سان نمایانگر فلسفه‌ی بودن (و درجا زدن) است حال آنکه تفکر ریزومی، پویا (پیش‌رونده و متحرک) و متکثر بوده و در آن از مرزبندی‌های تفکر خطی خبری نیست.

نگاهِ ریزومی ضد تمرکز و نظم معمول است و زندگی ایلیاتی و کوچ دائمی را -که با محدودیت و سکون نمی‌سازد- تداعی می‌کند.

تکیه کلام «ژیل دلوز» این بود که درخت تحمیل‌کننده‌ی فعل «بودن» است، اما بافتِ ریزوم، سمبلِ «شدن» و عطف و ربط است، «و… و… و»

استعاره‌ی ریزوم به‌خوبی دیدگاه ژیل دلوز و دوست‌اش را از مفاهیمِ کثرت، تفاوت و شدن نشان می‌دهد.



ریزوم و دنیای نت
هر تفکرِ ریزومیْ پایان‌اش آغاز تفکر دیگری است و نمی‌توان برای آن آغاز یا پایانی قائل شد.

این تفکر، هویتی چند شبکه‌ای برای انسان مدرن به ارمغان آورده‌ است. هویتی که خود را بسیار و به تکرار می‌شکند و دوباره پیوند برقرار می‌کند. در واقع ریزوم‌ها مابین تفکرات خطی قرار گرفته و آن‌ها را به هم مرتبط می‌کنند.

ژیل دلوز و گاتتاری از ریزوم بهره گرفتند تا ورود و خروجِ غیر سلسله مراتبی و چندگانه را در دستورالعمل برنامه‌ها نشان دهند.

https://bit.ly/3NA84ou


ادامه در فرسته‌ زیر👇
✳️ جنبش‌های ریزومی و بی‌نیازی از رهبرِ پُرجاذبه (کاریزماتیک)
========================ه
... ادامه‌ی فرسته‌ی قبلی 👆


ریزوم (همان‌طور که از شکل ظاهری اش هم پیداست)، فاقد مرکز و رده‌بندی، عاری از دلالت و، بدون راهبر است و برخلاف درخت به‌طور نامحدود گسترش می‌یابد و قادر است فعل بودن را به چالش گرفته و «شدن» را به نمایش بگذارد.


گفته می‌شود دنیای ریزوم‌گونه‌ی اینترنت، تجسم چنین فضای فکری است.

تئوری ریزوم با مجازی سازی و بی‌مکانی همراه است و عصر جدید که با انقلاب ارتباطات به جهان مجازی و دنیای شبکه‌ای انجامیده، و جهان اینترنت که با فشرده کردن زمان و مکانِ تاریخی و کنار هم قرار دادن آگاهی‌های گوناگون، شبکه‌ای درهم تنیده از اطلاعات ایجاد کرده‌است، ترسیم‌کننده‌ی فضای پویا و سرزنده‌ی ریزومی است.

در دنیای مجازی همه جا، همین‌جا است و مجازی سازی (نه بعضی جاها، نه با کُندی و نه با واسطه، بلکه)، همه‌جا، فوری و بی واسطه کارکرد دارد و اخبار و اطلاعات تازه را در اختیار همگان می‌گذارد. هر نقطه‌ای از ریزوم می‌تواند به هر نقطه دیگر پیوند بخورد.

تئوریِ ریزوم به چندگانگی بها می‌دهد
در یک مجموعهِ ریزومی، اموری که با همدیگر لزوماً همرنگ و همگون نیستند کنار هم قرار می‌گیرند و به زایش دست می‌زنند.

درواقع تئوریِ ریزوم به چندگانگی بها می‌دهد و ریزوم، فرهنگ‌های گونه‌گون و متعدد را به هم وصل نموده، رابطه‌ی جدید می‌سازد.

اندیشه و تصورات ما نیز مثل "زمین ساقه (ریزوم)" آبشخورهای متفاوت و جورواجور دارد و بر چندگانگی و تفاوت (نه یکپارچگی و تضاد) همراه است.

تا قبل از ژیل دلوز در همه‌ی رشته‌های مطالعاتی اعم از گیاه‌شناسی، زیست‌شناسی، کالبدشناسی، الهیات، معرفت‌شناسی و ... مرکزیت و درخت گونگی (شاخه ای تنومند که ساقه‌ها و برگ‌ها و… همه بدان وابسته اند)، مطرح بود. به عبارت دیگر تفکرِ غرب قرن‌های متمادی در استیلای الگوی درخت‌سان بوده‌است. ژیل دلوز و فیلیکس گاتاری در کتاب «هزار سطح صاف» (هزار فلات) به تفصیل به این مسئله پرداخته و آن وضع را به باد انتقاد گرفتند…

آنان نوشتند مجموعه تاریخِ تفکر از جمله تاریخِ فلسفه بر اساس الگوی درخت‌وار شکل گرفته‌است و سلسله‌مراتبِ عمودوار، درخت گونه و مرکز مدار، عقلانیتِ غرب را از تک و تا انداخته، دست و پایش را بسته و مانع رشد و نوآوری شده‌است…


قیام‌های ریزوم وار و «ژیل دلوز»ی:
تکثرهای فرهنگی در اتصّال با هم معنایی را به وجود می‌آورند که اگرچه به صورت منفرد به ‌چشم نمی‌آید اما به‌ صورت جمعی قابل تعریف است.

در تحولاتی که در اوایل دهه‌ی ۲۰۱۰ در بعضی جوامع دنیا صورت گرفت حضور یا غیبت کنش‌‌گران به جای حالت عمودیِ از بالا به پائین، حالتی افقی (حالتی ریزومی) داشت؛ و همین عاملْ ضربه پذیری آنان را به حداقل رساند.

قیام‌های ریزوم وار و «ژیل دلوز»ی فاقد رهبر و تشکیلات ویژه است و موجودیت‌اش ناشی از رهبری آنها نیست بلکه ناشی از ماهیت شبکه مانند و متصل آنها است.

در واقع ریزوم‌ها مابین تفکرات خطی قرار گرفته و آن‌ها را به هم مرتبط می‌کنند بدین ترتیب هر تفکرِ ریزومی پایان‌اشْ آغاز تفکر دیگری است و نمی‌توان برای آن آغاز یا پایانی قائل شد.

ریزوم همواره در میانه است، میان چیزهاست، بینا بودن است.
به نقل از ویکی پدیای فارسی: ریزوم (فلسفی).

https://bit.ly/3NA84ou
وسط بازیِ کامویی!

وسط بازی کامویی را "با هم" ببینیم تا متوجه شویم در میانه‌ی تحولاتِ سختِ اجتماعی چگونه می‌‌توان انصاف داشت، شفادهنده بود و جنایتِ بزرگ را هم، در قدم اول و پیش‌تر از هر چیز محکوم کرد:



در سال ۱۹۵۴ جنگ استقلال الجزایر از فرانسه در می‌گیرد. در ۲۰ اوت درگیری اوج تازه‌ای می‌گیرد:

چریک‌های عرب در شمال، ساکنانِ غیرنظامیِ فرانسوی و چند مسلمان را می‌کشند؛

ارتش با قتلِ عام هزاران عرب پاسخ می‌دهد.

[کامو قتلِ عام حکومتی را قاطعانه محکوم می‌کند.]

در روزنامه‌ای الجزایری نوشته‌ای از او منتشر می‌شود که می‌گوید قتل‌عامِ مردمِ عرب مرا "بر لبه‌ی پرتگاهِ نومیدی" کشانده‌‌است. "شما و من، که مثل هم هستیم، مایی که فرهنگ و امید‌های مشترکی داریم، مایی که می‌دانیم دشمنِ هم نیستیم." اما بعد از این کلماتِ امیدوارانه، کلامی نومیدانه می‌نویسد: "از روی تجربه می‌دانم که، امروزه، گفتنِ این چیزها خطر کردن و رفتن به وسطِ زمینِ بینِ دو ارتش دشمن است.یعنی موعظه‌‌خوانی به گوشِ احمق‌ها بر علیه جنگ، در حالی‌که گلوله‌ها از هر دو طرف به سوی تو در پرواز اند."

نکته‌ی متفاوت و مهم همان قسمت از متن است که در کروشه گذاشته شده!
چه باید کرد؟
========== ه
زن، زندگی، آزادی

ویرایش تازه‌ی آبان ماه ۱۴۰۱
هم‌وطن!

مطلبِ زیر با توجه به حوادث روزهای مرداد ماه ۱۳۹۷ نوشته شده بود، اما برای روزهای آبان ۱۴۰۱ ویرایش شده.
این یادداشت با هدف جلوگیری از دوقطبی‌شدنِ جامعه، فرو رفتن در ورطه‌ی خشونتِ کورِ هر کس علیه هر کس و … نوشته شد، اما شرایط آبانِ ۱۴۰۱ ضرورت تکمیل و اطلاع رسانیِ آن را ده چندان کرده است:


مخاطبِ اول این متن، روشنفکرانِ عرصه‌‌ی عمومی و نیز همه‌ی روشنفکران اند تا این مفاهیم و هشدارها را به زبان ساده برای کنش‌گران ترجمه و معنا، و تفهیم کنند، ترجمه‌ای که بتواند در رفتار‌‌‌ها تغییر ایجاد کند. مخاطب دوم همه‌ی کسانی اند که متوجه شده‌اند جامعه را خطر خشونتِ دوجانبه‌ی بنیان‌ برافکن تهدید می‌کند. اما کسانی که فکر می‌کنند با کناره‌گیریِ غیرمسئولانه از تلاش برای کم‌کردن نفرت، آتشِ فراگیر دامن‌شان را نمی‌گیرد، اشتباه می‌کنند. این آتش دامن همه را خواهد گرفت. نفرت و انتقام گیریِ فله‌ای و غیرِ فله‌ای، به شدت با مطالبه جوییِ راستین و پیگیر و غیرِحقیرانه و غیرالتماسیِ حقِ خود فرق دارد، فرقی بسیار زیاد.


بنابر این، در این بن‌بست کژ و کوژ سرما، تماشاچی بودنْ عینِ بی‌توجهی به دود‌شدنِ منافع خود و منافع تمامیِ مردم (با تاکید بر روی تمامیِ مردم و نه فقط طرفدارانِ من و دسته‌‌ی من) و از جمله خودِ کنش‌گران است.

– مهم‌ترین کار، توضیحِ رعایت و حفظِ شفقتِ فراگیر و بی‌خشونتی در هر کجا و هر زمان و تا سرحدّ جان، به “خود”، به “دوستان و نزدیکان” و به “مخاطبان دور و نزدیکِ” و به حریفان خود و در عینِ حال، حفظ جان و کرامت و اموال خود و دیگران است، همراه با درنظرداشت خِرَدِ دوراندیشانه تر.

– هر گونه‌ی قتل و زخمی کردن و تخریب را محکوم و پیش‌گیری کنیم. اول از همه رفتارِ رقیب با مطالبه‌گران را محکوم کنیم که، اول از همه، این همه خشونت، داغ و رنج و وحشت و هراس را، بر مردم تحمیل کرده و فقط به‌دلیل مطالبه‌‌ی بی‌خشونت و بر حق‌شان. اما جلوی اقدام‌های مشابهِ بعضی از همین مردمِ عاصی‌شده از رفتارِ آنان را نسبت به جان و مالِ هر کسِ دیگر، هر که باشد (با تاکید بر “هر که باشد”)، بگیریم، در مقابل‌شان بایستیم، محکوم کنیم و خود را از آن‌ها دور کنیم (مهم: اقدام تهاجمیِ اولیهْ یعنی بدون آن‌که مستقیما حمله‌ای شده باشد، حمله‌ای مستقلا-سازمان‌یافته یا غیر سازمان‌یافته و دفعتی - انجام بگیرد و از دفاع مشروع که خود شرایط و تعریفی تعیین‌شده‌ی متفاوتی دارد بسیار متفاوت است). اگر نکنیم، ما هم از جنس آنان خواهیم بود و به آنان تبدیل خواهیم شد. این افراد ممکن است اندک باشند، اما تاثیرشان متاسفانه می‌تواند سهمگین و بنیان‌برافکن باشد، یعنی الگوی عده‌‌ی زیادی بشوند و علاوه بر آن شدتِ خشونت بر جوانان و مردم را به‌‌حدی تصور ناپذیر بالا ببرند.

حمله و کشتنِ شخصِ بی‌دفاع و "بی‌خطر‌شده" به شکل دسته‌جمعی یا فردی و اقدام به تخریبْ نشان از همسان شدن با سرکوب‌گران، و نفرت و ضعف روحی و وجدانی دارد، باعثِ نفرتِ عمومی و نفرت و وحشت و دوریِ قشر خاکستری (کناره‌جو) از کلِ مطالبات برحقِ مطالبه‌گران خواهد شد و این قشر را فراری خواهد داد، به‌جای این‌که جذب شوند. خیلی روشن است که رسیدن به مطالبه‌ی برحق، نسبتِ مستقیمی دارد با جذب این بخشِ بزرگِ جامعه. این نکته مخصوصا در باره‌ی کشتن و تخریبِ کورِ جنایت‌کارانه مصداق دارد (گنه کرد در بلخ آهنگری، زدند در شوشتر، گردنِ مسگری).
همه‌ی ما اهل یک سرزمین‌ایم، همه‌ی ما عزیزانی داریم و در آخر هم مجبوریم که با هم کنار بیاییم، اما هر کس که جنایت‌ کرده باید به مجازاتِ عادلانه‌اش برسد.

این یعنی دوریِ مطلق از فرصت‌طلبی‌های لحظه‌ای و اسیرِ توهماتِ لحظه‌ایِ جمعی‌شدن که در پویایی‌های گروهی رخ می‌دهند. آگاه باشیم که به هر صفِ نذری‌ای هجوم نبریم؛ ممکن است بوی کباب باشد، اما کباب آدم!

– تمامیِ آبرو و حیثیت بی‌نظیری که “مطالبه‌گریِ ایرانیان با دستِ خالی” در جهان پیدا کرده و پشتیبانیِ افرادِ بی‌طرف و منصفِ سرشناس (ازجمله شاعران، آهنگ‌سازان، نویسندگان، نظریه‌پردازان، روشنفکران، و …) و زنان و مردانِ معمولی را برانگیخته، به‌دلیلِ شفقتِ ذاتیِ مطالبه‌ی اصلی (زن، زندگی، آزادی) و بی‌خشونتی‌ای بوده که تا کنون مسلط بر آن بوده. در صورتی که این چهره تغییر کند، هیچ یک از این اقشارْ دیگر نمی‌توانند همدلیِ خود را با این رخداد‌‌ها ادامه دهند. این یعنی یک شکستِ بزرگ در راستی و درستیِ افکار و اعمال.

– کار دیگر، کنترلِ منفعت‌طلبی‌های شخصی و جمعی است. جای دوری نمی‌رود. و هزینه‌ی زیادی هم نمی‌برد. فقط کافی است تو هم همرنگ نباشی و استوار به پای اصولِ اخلاقی-رفتاریِ ادعایی‌ات بایستی، همین!

ادامه در زیر👇
چه باید کرد؟
============ه
... ادامه از قبل 👆


– همرنگ نباشیم و به همرنگی دعوت نکنیم، به فشارِ همرنگی تسلیم نشویم و برعکس، به رفتار اصیلِ برآمده از اصول شخصیِ درونی و ادعا‌شده دعوت کنیم. ...



– در جنبشِ آزادیِ آفریقای جنوبی، ماندلا از یک زمان به بعد، به هر دلیلی، مجبور شد اجازه‌ی اقدام مسلحانه بدهد. اما اقدامِ حزب او محدود به از کارانداختنِ ماشین دولتی بود و حمله به جان و مال اشخاص در کار نبود. اما کسانی بودند که در همان حزب، دست به ترورِ حریف زدند، دست به ترورِ هم‌حزبی‌های مخالف خود زدند، اسیر کشتند و … . پس از آزادی، در جریان محاکماتِ کمیسیون بررسی جنایات، به جنایاتِ هر دو طرف رسیدگی شد و بر همه آشکار شد که فقط نیروهای قدرت مستقر نبوده‌اند که جنایاتِ انبوه و دراز مدت کرده‌اند، بلکه افرادی هم در این طرف بوده‌اند که دست به جنایت زده اند و اگر نبودند کسانی مثل ماندلا و اسقف توتو و … دیگران، کاملا مشخص بود که در این چنین سرزمینی، با آن‌همه ستمی که بر عموم مردم روا شده بود، فقط حمام خون راه می‌افتاد و بس. همان حمامی که سال‌های بعد خاورمیانه را خونین کرد. اما آیا در این‌جا هم ماندلاها و اسقف‌توتوهایی داریم که آستین بالا زده باشند و جلوی مردم را بگیرند؟ جواب منفی است. پس خود باید آستین بالا بزنیم.

اگر هر کاری که بشود در امتدادِ نکاتِ بالا برای خودمان و همه‌ی مردم بکنیم،‌ اولویتی واجب‌تر از نانِ شب دارد.

می‌توان باز هم به ته‌مانده‌ای از عقل و خِردِ جمعی امیدوار بود و دل بست که ما را از رفتن به سوی ورطه‌ و هاویه ی دو‌قطبی‌شدنِ جامعه و نابودیِ جمعی حفظ کند تا در شرایطِ اَتمیزه‌بودنِ شدیدِ جامعه و نبودِ نهادهایی که بتوانند قبلا فکر کنند و بعد عمل، نهادهایی که هم جمعی فکر کنند و هم جمعی عمل کنند و هم به‌شکلی عینی موثر باشند؛ وضعیت را از آن‌چه که هست بدتر نکنیم. دو‌قطبی شدن یعنی خان و مان خودت، فرزندت، خواهرت، مادرت، برادرت، اول از همه در معرض خطرِ کسانی قرار خواهد گرفت که اصلا نمی‌دانی از کجا هستند و چه می‌خواهند. خشونت هدف‌دار، دیگر معنا نخواهد داشت، بلکه خشونتِ کور از هر دو طرف حاکم خواهد شد. هیچ کس حاضر نیست جلوی چشمِ خود، حتی با وجود آمادگی برای فدا کردنِ جانِ خود، عزیزان‌اش را تکه‌تکه کنند. اما در سرسامِ خشونتِ همه‌گیر، نمی‌توانی جلوی نابودیِ عزیزانِ خودت را هم بگیری.

این یعنی، غریزی رفتار نکردن، یعنی اول “دوبار” فکر کنیم و بعد عمل؛ از روی هیجان و غریزه به دنبالِ هر حرکت جمعیِ لحظه‌ایِ فکرنشده نرویم و از دور و نزدیک هم، روی‌اش نفت نریزیم، تشویق و ترویج نکنیم آن را؛ و به عاقبت‌ها هم حتما فکر کنیم و اگر رفتاری چنان سنجیده و مسئولانه و اخلاقی ‌بود که خودمان و عزیزان‌مان را هم موظف به انجامِ آن می‌دانستیم،‌ پس آن‌گاه مخاطبانِ دور و نزدیک‌ِمان را به آن دعوت کنیم.

متاسفانه سال‌هاست که چه به ادعایِ بوق‌های رسمی و چه در واقعیت، در “این برهه‌ی حساسِ کنونی” نفس کشیده‌ایم، حساس برای خود کوته‌دستان و حساس برای بوق‌ها، هر بار هم سخت‌تر و نفس‌بُر تر.

هولِ این‌که مادران و فرزندانِ بی‌پناهِ‌مان که در جای جای دور رَسِ این سرزمین، امنیتِ جانی را هم از دست بدهند –امنیت‌ مالی پیش‌کِشِ‌شان!

هولِ این‌که همان شترِ ناامنی، به سراغ تک‌تکِ ماهایی هم بیاید که در جاهای نرم‌تر و سیرتر و امن‌تری نشسته‌ایم،

هول آن‌که …، آدم را آرام نمی‌‌گذارد.

ما بلیتِ جایی را “رزرو کرده” در جیب نداریم که برویم؛ اکثریتِ ما و همه‌ی آن مادران و کودکانِ حاشیه‌نشین و روستا‌نشین، کوته‌دستانِ مرزنشین و بیابان‌نشینی که همین الان هم آبِ خوردن ندارند –چرا که فعلا شهر تشنه‌تر است و همیشه این شهر است که مقدم بوده. ما هیچ جایی را نداریم و اینان هیچ کدام ویلایی محفوظ و مطمئن و بلیت و ویزایی ندارند.
همیشه، هَشت‌شان گروی نُه بوده، همیشه!

امیدوار باشیم به توانِ اراده و همدلیِ عمل‌گرایانه و شفقت‌ورزانه‌ی خودهای بی‌پناه‌مان؛ و کاری کنیم کارستان، که در برابر خود و چشم‌انتظاران‌مان سرافکنده نباشیم.

خوب می‌دانیم که در “این برهه‌ی واقعا حساس”، بوق‌هایی مدعیِ خیرخواهی، اما نشسته در جای گرم و نرم، صلای “لِِنگِ‌اش کُن” سر می‌دهند تا ماهیِ خود بگیرند، اما از جیبِ کوته‌دستان و به‌خرجِ له‌شده‌گان.

اما راستی این‌که, ما هیچ پناهی نداریم جز خودمان!

به خودمان رحم کنیم؛

شفقت‌آمیزتر، خردمندانه‌تر، جمعی‌تر، و صبورانه‌تر بیندیشیم و سپس به کنش اقدام کنیم.

برای اطلاع بیشتر از همین بحث، می‌توانید به کانال تلگرامیِ گاه فرست نگاه کنید که مطالب بیشتری در این مورد دارد.


========ه
به ندای پیش‌بینانه‌ی فرهاد میثمی در همین باره گوش کنیم:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5150