گاه‌ فرست غلامعلی کشانی
1.53K subscribers
994 photos
316 videos
185 files
1.58K links
این‌جا گاهی مطالبی می بینید که شاید در زندگیِ عملی‌تانْ مفید باشند.


در صورت مفید دیدن، لطفا کانال را معرفی کنید.


کتاب ها در سایت عدم خشونت:
ghkeshani.com
و
t.me/ahestegisadegi

t.me/ghkesh : تماس
Download Telegram
Forwarded from عکس نگار
🕯️گفت آنکه یافت می نشود، آنم آرزوست

از دیو و دد ملول بودیم. با چراغ، گِرد شهر می گشتیم، انسانمان آرزو بود.
گفتند: یافت می نشود، جُسته ایم ما.
گفتیم: پس آنکه یافت می نشود، آنمان آرزوست.

امروز انسان را یافتیم. انسان در زندان بود.
با تنی رنجور و روحی بِشکوه و جانی نستوه.

در زمانه ای که کسانی کوه ها را می خورند و جنگل ها را می خورند و دریاچه ها را می خورند ‌و آب و خاک و آسمانمان را می خورند، یک نفر در زندان دارد بی آب و بی غذا می میرد.
او هنوز به هوای شرافتش نفس می کشد. او هنوز به قوت غیرتش زنده است.

این گاندی ایرانی خشونت پرهیز، این مرد مروّت و‌ مدارا، این پزشک نیک اندیش، این طبیب تیمار دار چرا باید در زندان باشد؟ چرا باید استخوان به استخوان بشکند؟
چرا باید سلول به سلول بپوسد؟

او باید بر چشم ما بنشیند، او باید قدر ببیند، او باید سپاس بشنود و پاداش بگیرد. او چرا تاوان می دهد؟ تاوان چه چیز را؟ تاوانِ «تو اهل فضلی و دانش همین گناهت بس» را؟

برادر شریف ما!
برادر نحیف ما!
ما به جان شما مشتاقیم. به بودتان.
خویش را از ما دریغ مفرما!
ما همه بیمارانیم، به دوای شما محتاجیم.
در این قحطی نان و انسان. ای انسان! زنده بمان و ما را برهان از زندان!

نگارا مردگان از جان چه دانند
کلاغان قدر تابستان چه دانند
بر بیگانگان تا چند باشی
بیا جان قدر تو ایشان چه دانند
بهل ویرانه بر جغدان منكر
كه جغدان شهر آبادان چه دانند
یكی مشتی از این بی‌دست و بی‌پا
حدیث رستم دستان چه دانند

#فرهاد_میثمی
#جامعه_شناسی_نخبه_کشی
#از_خودم_شرمسارم
#خجالت_می_کشم_که_نان_در_دهان_بگذارم
🕯️@erfannazarahari
۳ تصویر تاریخیِ زنده
=============ه

هنری دیوید ثورو، کتابِ نافرمانیِ مدنی:

- "در سرزمینی که حاکمیتْ انسان‌ها را ستمگرانه به ‌زندان می‌اندازد، طبیعی است که خانه‌ی راستین انسان منصف هم در زندان باشد." (ثورو)
او به زندان انداخته شد، چون نافرمانیِ مدنیِ مالیاتی کرده بود.
وقتی دوستِ فیلسوف‌‌اش، رالف‌ والدو امرسون به ملاقات‌اش در پشت میله‌ها رفت، با نگاهی سرزنش‌بار ازو پرسید:

"هنری، تو این‌جا چه می‌کنی؟"
جواب شنیدکه:
"رالف، تو آن‌جا چه می‌کنی؟"
=============ه

گاندی، کتابِ گاندی گونه‌ای زندگی:

- حبسِ گاندی، به‌دیگران شجاعت داد و به‌دنبال او بسیاری از هندیان داوطلبانه به او در زندان پیوستند. این سرپیچیِ شجاعانه از اقتدار، از سوی "عمله"هایی که تابه‌حال به‌عنوانِ انسان‌های بزدل و حقیر دیده می‌شدند، تحسین و همدردیِ فراوانی را برانگیخت و اعتراضاتی عمومی در هند و انگلیس به‌راه انداخت. کمی بعد، ژنرال اسماتز واسطه‌ای را برای مصالحه به زندان فرستاد.

-هزاران نفر داوطلبانه به زندان انداخته‌شدند و چندین هزار نفر خود را برای دادگاه آماده کردند؛ نشانه‌‌ای از افتخار.
ماشینِ توان‌مند دولت بریتانیا داشت از کار می‌افتاد
متن کامل نامه‌ی فرهاد میثمی، به نقل از حساب توییتری خانم فرشته قاضی
فرهاد میثمی چه می‌خواهد؟
=====================ه

او کمتر از ۴ ماه دیگر حبس دارد (در نیمه‌ی بهمن ۱۴۰۱). در طی ۴ سال و نیم اصلا مرخصی نرفته. درخواستِ عفو مشروط بعد از گذشت یک‌سومِ حبس هم نکرده؛ و به روشنی گفته که خواسته‌‌‌هایش آزادیِ خود و "شخصی" نیست. او برای همگان و همسفرگی و هم‌چراغی می‌خواهد تلاش کند:
خواسته‌های سه گانه‌ی او در پیام اول:

- خواست‌ِ توقف اعدام معترضان؛

- خواستِ آزادی تَنی چند از زندانیان سیاسی-مدنی بدین شرح: محمد حبیبی (معلم)، ناهید شیربیشه (از مادران دادخواه)، رضا شهابی (کارگران اتوبوس‌رانی)، بهاره هدایت (دانشجوی ارشد)، مصطفی نیلی (وکیل دادگستری) و نیلوفر حامدی (خبرنگار).
این فهرست، به شکلی نمادین، از کنش‌‌‌گرانِ بخش‌های متفاوت تهیه شده؛

- خواستِ توقف آزارهای حجاب اجباری.

در ادامه می‌گوید:
"عرضم خطاب به مردمان سرزمینم در نهایت شرمساری، چنین است که:

ای‌کاش توش و توان درخواست آزادی همگان در میان بود، اما همین تعداد محدود نیز بسیار فراتر از ظرفیت‌های این کنش‌گر کوچک است که خودش نیم نفر هم محسوب نمی‌شود. می‌دانم که در شرایط دستگیری‌های پرحجم و انباشتن زندان‌ها توسط حاکمیت، تحقق مطالبه‌ی آزادی زندانیان در اثر کنشی فردی عملا در حکم "ماموریت غیرممکن" است؛ اما آن‌چه در این مقطع از این فرزند خُردِ ایران برمی‌آید، تلاش و ایستادگی تا آخرین نفس به عنوان پیش‌نیازِ تحقق این آزادی‌ها، ضمن دوری از هیجانات در عین حفظ عقلانیت در پرتو مبارزه‌ای تمام‌عیار و خشونت‌پرهیز است. اجتنابم از صَرفِ غذا با چشم امید به آن ادامه خواهد یافت که بعدترها، ایستادگی فراگیرِ گروه‌های جامعه مدنی در این‌باره بتواند نه فقط به آزادی این چند نفر، که به آزادی تعداد بسیار بیشتری از فرزندان ایران بیانجامد.
فرهاد میثمی، دی ۱۴۰۱، زندان رجایی‌شهر"

بعد‌تر در پیام دوم‌اش می‌نویسد:
"هم‌چنان بر سر خواسته‌های سه‌‌گانه‌ام،‌ بر سر همان "ماموریتِ غیرِ ممکن" خواهم ایستاد؛ باشد تا بعدترها به کوششی جمعی، "ممکن" شود. هم‌چنان خواهم ماند ... هم‌چنان خواهم راند، ... دورها آوایی است ...

فرهاد میثمی، بهمن ۱۴۰۱، زندان رجایی‌شهر"

و در پیام سوم‌اش از ابراز نگرانی‌ها و درخواست‌ها برای پایان‌دادن به امساک در غذایش خیلی تشکر می‌‌کند و می‌گوید قول می‌دهم در امتداد کنش با تمام توان مراقب سلامتی‌ام باشم.
و البته درخواست می‌کند که:
جهتِ توجهْ به سمتِ مطالباتِ کنش باشد و این‌که چگونه می‌توان در راه تحقق آن‌ها قدم موثری برداشت.
(تاریخ انتشار ۱۷ بهمن ۱۴۰۱)


به این ترتیب با تاکیدِ دوباره‌ی او به دورنمایِ "ممکن" شدنِ "ماموریتِ غیرممکن" با کمکِ
- کوششِ جمعی؛
- تلاش و ایستادگی تا آخرین نفس به‌عنوان پیش‌نیاز تحققِ این آزادی‌ها؛
- دوری از هیجانات؛
- حفظ عقلانیت؛
- مبارزه‌ای تمام عیار و خشونت‌پرهیز؛
- پرهیزِ شدید از انسانیت‌زدایی از مخالفانِ خود (تشبیه دیگری به حیوان و صدور جوازِ حذف و قتلِ او)

در این 3 پیام معلوم می‌شود که او در کمال سلامتِ عقل و با اطلاع از نتایج جسمانیِ کنش‌اش، صریحا دارد مسئولیت و وظیفه‌ی مشخصی را برای دیگران معرفی می‌کند، همان مسئولیت و وظیفه‌ای که اکنون در حال انجام آن است و خواهان جمعی‌ شدن آن است.
او معتقد است تلاش‌اش بسیار کوچک است و ناچیز، و ماموریتی است ناممکن. اما با شرایطی که برمی‌شمارد "ممکن شدن" خواسته‌ها توسط جمع را عملی می‌بیند.

بنابر این، توجه کردنِ صِرفِ جمع‌های مخاطبانِ دلسوز به سلامت و آزادی او، خواسته یا ناخواسته، مساویِ به محاق بردن خواست‌های سه‌گانه‌ی او همراه با این تاکید است که:
جهت توجه به سمت مطالباتِ این کنش باشد و این‌که چگونه می‌توان در راه تحقق آن‌ها قدم موثری برداشت.

حرف اصلیِ او در این سه پیام روشن است.
او جمع‌های مخاطبان دلسوز را به چیزی به‌خصوص دعوت می‌کند:

آن چیز چیست؟
من در کجای جهان ایستاده‌ام؟

=======================ه

در باره‌ی پیشینه و عمل و نظرِ فرهاد میثمی بیشتر بدانیم :
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5496

آخرین کتابی که او در حال ترجمه‌اش بوده، اما درخواستِ ترجمه‌ی فوری‌ترِ آن را داشته:

"مقاومت خشونت‌پرهیز، آن‌چه همگان باید بدانند"، اریکا چِنووِت (استادِ هاروارد)، ترجمه‌ی م. امیری،
دانلود از کانال اخبار فرهاد میثمی:
https://t.me/farhadmeysami_news/261
گاه‌ فرست غلامعلی کشانی
فرهاد میثمی چه می‌خواهد؟ =====================ه او کمتر از ۴ ماه دیگر حبس دارد (در نیمه‌ی بهمن ۱۴۰۱). در طی ۴ سال و نیم اصلا مرخصی نرفته. درخواستِ عفو مشروط بعد از گذشت یک‌سومِ حبس هم نکرده؛ و به روشنی گفته که خواسته‌‌‌هایش آزادیِ خود و "شخصی" نیست. او برای…
آفتاب آمد دلیلِ آفتاب
فرهاد میثمی و تاکید مکرر بر مسئوولیتِ دیگران در برابر خواست‌های عمومی‌اش:



شورای محترم هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان

با سلام،

عنایت آن شورا به کنش کوچک ایستادگیِ این وظیفه‌دارِ خُرد برایم مایه‌ی نهایت مباهات است. در هماهنگی با آنچه ذکر فرموده‌اید، بی‌تردید من نیز شوق وافر دارم که در آن آینده به عنوان عضو کوچکی در صف شما بزرگواران، باشم تا "قدرت بی‌قدرتان" را در برابر "استبداد" طی "راه باریک آزادی" به ظهور برسانیم. اما بذر آن آینده‌ی نزدیک در دل عمل "اکنون" ما نهفته است. ضمن احترام فراوان، برآنم که
این مسیر

نه از طریق پایان اجتناب من از غذا،

بلکه از طریق آغاز کنش‌های ایستادگی به صورت جمعی،
توسط اعضای آن نهاد محترم (و نیز توسط سایر تشکل‌ها اعم از کارگری، دانشجویی، وکلا، خبرنگاران، بازنشستگان و ...) با ایستادن پای خواسته‌های برحق و همچنان معلق مانده‌ی همگان بر "زندگی"، قرین به مقصود خواهد شد. (در آن میان است از جمله خواست جدی برای آزادی زندانیانی نظیر محمد حبیبی عزیز). وظیفه خود می‌دانم صادقانه و در نهایت احترام خدمت شما، و خدمت تمام عزیزان و بزرگوارانی که بذل محبت و ابراز نگرانی در این باره فرموده‌اند، اعلام دارم که اجتناب از غذای اینجانب از نوع امساکی طولانی مدت است که از خطرات اعتصاب غذاهای فوق حاد و یا حتی حاد کاملا به دور است. به هیچ‌وجه شبیه روشن کردن فتیله‌ی یک دینامیت با احتمال انفجار هر لحظه نیست، بلکه شبیه آرام سوختن یک شمع است. پیش‌تر در این باره شرح داده‌ام و بازهم به زودی شرح بیشتر خواهم داد، به امید آنکه در امواج هیاهوها گم نشود و به آن توجه شود. اجمالا، اطمینان می‌دهم که از هرگونه خطر جانی عاجل به دور هستم و با شناختی که به سبب گونه‌ی تحصیلاتم از بدن انسان دارم در کنار تجربه‌های عدیده‌ی شخصی، یقینا تا پس از نوروز نیز خود را همراهتان خواهم داشت و فرصت کافی برای گفتگوهای آتی در میان خواهد بود. مطمئن باشید من زندگی را بسیار دوست می‌دارم و از زمانی زودتر که فرصت کافی باشد در باره احتمال خطر جدی برای سلامتی‌ام هشدار خواهم داد. خواهشمندم به عرائضم در این باره اعتماد کنید. از خدمتتان تقاضا دارم در این مقطع، تمام توان بر ایفای نقش تاریخی و بسیار حیاتی تشکل ارزشمندتان متمرکز شود که این خود دقیقا بخشی شکست‌ناپذیر از سازوکار ظهور تاریخی "قدرت بی قدرتان" است.

مشتاق دیدارتان
فرهاد میثمی
۱۸ بهمن ۱۴۰۱
زندان رجایی‌شهر


https://t.me/farhadmeysami_news/298


فرهاد میثمی به‌‌دنبال چیزی است،
آن‌ چیز چیست؟

ما در کجای جهان ایستاده‌ایم؟

======================ه
این فرسته پیوست است به دو فرسته‌ی بالاتر در مورد او:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5527
آرژانتین ۱۹۸۵.pdf
232.1 KB
فیلم "آرژانتین ۱۹۸۵" محصول 2022

فیلمی آموزشی و حیاتی، تقدیم به
همه‌ی جلادان؛
همه‌ی قربانیان؛ و
همه‌ی شفادهندگان در
همه‌جای جهان
!


لینک دانلود در آپارات، به‌زبان فارسی :

https://www.aparat.com/v/RercJ


پ. ن: آدم‌ها بر سه دسته اند؛
جلادان،
قربانیان، و
شفادهندگان
(آلبر کامو)
گاه‌ فرست غلامعلی کشانی
آرژانتین ۱۹۸۵.pdf
فیلم "آرژانتین ۱۹۸۵" محصول 2022
با پیامِ "از این پس، هرگز!"



فیلمی آموزشی و حیاتی، تقدیم به
همه‌ی جلادان و
همه‌ی قربانیان و
همه‌ی شفادهندگان در
همه‌جای جهان
!


لینک دانلود در آپارات، به‌زبان فارسی :

https://www.aparat.com/v/RercJ
===========ه
قبل از دیدن فیلم، بهتر است معرفیِ بسیار روشن‌گر فیلم را ببینید:

https://t.me/GahFerestGhKeshani/5531


پ. ن: آدم‌ها بر سه دسته اند؛
جلادان،
قربانیان، و
شفادهندگان
(آلبر کامو)
Forwarded from گاه‌ فرست غلامعلی کشانی (Gholamali Keshani)
تسلیم به سلسله مراتب، تسلیم به ارادت سالاری تحمیلی و فاسد!



از ساعد مراغه ای، یکی از نخست وزیران دوران پهلوی - که خیلی هم شوخ طبع بوده و مشهور به تجاهل‌العارف کردن- نقل شده که:

زمانی که نایب کنسول شدم با خوشحالی پیش زنم آمدم و این خبر داغ را به اطلاع سرکار خانم رساندم…
اما وی با بی اعتنایی تمام سری جنباند و گفت «خاک بر سرت کنند؛ فلانی کنسول است؛ تو نایب کنسولی؟!»

گذشت و چندی بعد کنسول شدیم و رفتیم پیش خانم؛ آن هم با قیافه ای حق به جانب…
باز خانم ما را تحویل نگرفت و گفت «خاک بر سرت کنند؛ فلانی معاون وزارت امور خارجه است و تو کنسولی؟!»

شدیم معاون وزارت امور خارجه؛ که خانم باز گفت «خاک بر سرت؛ فلانی وزیر امور خارجه است و تو…؟!»

شدیم وزیر امور خارجه گفت «فلانی نخست وزیر است… خاک بر سرت کنند!!!»

القصه آنکه، شدیم نخست وزیر و این بار با گام های مطمئن به خانه رفتم و منتظر بودم که خانم حسابی یکه بخورد و به عذر خواهی بیفتد.
تا این خبر را دادم، به من نگاهی کرد، سری جنباند و آهی کشید و گفت:

"خاک بر سرِ ملتی که تو نخست وزیرش باشی!"

====================ه
داستانی مشابه را هم بشنویم از تاریخ اخیرمان:

یکی از ژنرال آجودان‌های شاه، زنده یاد ارتشبد کمال نظامی بود.
همکلاسی من، زنده یاد رضا ج. سربازِ راننده‌ی ایشون بود در سال 1355.


وقتی با ماشینِ آریای تیمسار واردِ درِ جبهه ی پادگانِ چهارراه قصر می شد (ماشینی که ما عصرها باهاش می رفتیم مسافرکشی)، می دیدی در تمام مسیر پادگان، از تیمسار گرفته تا سرباز، خبردار وای میستادند تا ایشون فرمان آزاد بدند.
اما ساعت 2 بعداز ظهر که می شد، و ماشین توو خیابون نفت میرداماد دم در خونه می ایستاد، اوضاع یه جور دیگه ای می شد:

در باز می شد و ارتشبد که درویش بود - هم در رفتار و هم در محفل- زیر باران ناسزاهای همسر محترم شان می رفتند و دم بر نمی آوردند.

رضا شیفته ی اخلاق خوب تیمسار بود. چند بار به تیمسار اعتراض کرده بود که «تیمسار! دستِ کم بذارید من یه چیزی به ایشون بگم.» تیمسار هم از سر متانت گفته بود نه، رضا جان، خونت رو کثیف نکن، می گذره.
آقا رضا این داستان ها را هم هر روز برای من تعریف می کرد و بارها اضافه کرده بود که منتظرم تا حق همسر گرامی را کف دستش بگذارم.

تا این که یه روز با هیجان اومد و گفت امروز دم پله‌ها، تا اولین ناسزا ها رو شنیدم، دیگه نفهمیدم چی شد، جلوی خودِ تیمسار با مشت کوبیدم تو صورت خانم.
بعد تیمسار اومد وسط و بین من و خانم محترم ایستاد. میانجی‌گری کرد تا دعوا رو فیصله داد و منو با خواهش و تمنا فرستاد بیرون.

رضا که بعدها درگذشت، تیمسار هم که به ناحق، دادگاهی شد (اون آخرای کار، گذاشته بودنش فرماندار نظامی قم، چون اهل نماز و درویشی و نذری پخش کردن با دستای خودش بود. با (به اصطلاح) علما هم آشنایی‌هایی داشت. رضا هم باهاش نذری پخش می کرد).

دادگاه 15 سال به ایشون داد. با تلاش های پیگیرِ همسر محترم شان برای تبرئه، دادگاه تجدید نظر تشکیل شد، اما به جای تخفیف، حکم اعدام داد و ایشون اعدام شدند.
یاد هر دو گرامی!
امیدوارم همسر محترم شان، اگر در قید حیات اند، سلامت باشند و ما را در سال‌ها رنج و درد خود شریک بدانند.
===============ه

این است قصه ی واقعی آنانی که در بیرون، آوازه ی قدرت یا ثروت یا منزلت یا اطلاعات و سواد شان گوش فلک را پر می کند، اما همه شان، قطعا، یک «خانم»ی دارند تا خاک عالم را به سرشان بریزد و دم بر نیارند، حالا این «خانم»، رئیس بلافصل شان باشد یا پدر خوانده شان، عالیجناب خاکستری شان باشد، یا رقیب شان، رفیق شان، یا همسرشان (شوهر یا زن شان)!

وقتی به ساختار و روال قدرتِ سلسله مراتبی و بخصوص به روال ارادت سالار تن می دهی و تسلیم می شوی، فقط در ظاهر است که «اُلدُرُم، بُلدُرُم» داری و قَدَر قُدرتی، اما فقط خودت (و چند نفر تیزبینِ اهلِ نظر) خبر دارند که خاک عالم به سرت ریخته، ولی فقط به «روی مبارک نمی آوری»، حالا چه بالاترین رئیس باشی یا نباشی!

این حتی در باره ی رضا شاه کبیر هم که رئیس همین جناب آقای ساعد بوده اند، صدق می‌کرده و از ایشان هم داستان‌هایی وجود دارد، منتها ساعد آدم بسیار متفاوتی بوده و قضایا را افشا می‌کرده، اما رضا شاه های عالَم، فقط «به روی مبارک نمی آورند» که از چه کسی ناسزا می خورند و اصلا هم دم بر نمی‌آورند:
از بُرون چون گور کافر پر حِلل،
وز درون کفر خدا عزَ وَ جلّ!




پس‌نوشت:
مصداق بیت بالا، به شکل دیگری هم وجود دارد. آدم‌هایی شهره به نیکی و اخلاق و انصاف و خدمت به مردم، شهره به سواد و دانش و روشنفکری، و شهره به وابسته نبودنْ وقتی که خووب نزدیک‌شان می‌شوی، تازه متوجه بوی تعفن‌شان می‌شوی، آن‌طور که آرزو می‌کنی هرگز دوباره نزدیک‌شان نشوی.


راستی!
ما در کجای جهان ایستاده ایم؟!
=========ه

آموزش= سیاست

t.me/gahferestghkeshani
از این پس، هرگز!


صفحه‌ی دو از دو

و معرفی ای دیگر:

دو معرفی دیگر از فیلمِ
آرژانتین ۱۹۸۵
radiofarda.com/a/32255637.html

نک:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5533
Mahsa-Saeid.pdf
432.9 KB
سعید مدنی و اعتنا به سخن‌اش:

✳️ صد سال و صد روز

یکی از تحول‌خواهانِ مهجورِ ایرانِ امروز که ناشر گفتمانی نو است، فرهاد میثمی است.
به جسمِ او بیشتر توجه شد تا به پیشنهاد‌های او.

دیگری، سعید مدنی است که سعی دارد هم‌چون یک پیش‌بینی‌کننده‌ی سنجیده‌کار و مستند اندیشْ روایتی عالمانه را از امکانات، آسیب‌ها و خطراتِ پیشِ روی جامعه بر پایه‌ی مطالعات‌اش ارائه کند.

او هم در میانه‌ی قیل و قالِ سهم‌خواهانِ فرصت‌طلب، معتادانِ بحث و فحصِ صِرف و نق‌زنی‌های حرفه‌ایِ معمول، آدمی است اهل عمل و نظر، اما باز هم مهجور.

بد نیست به او فرصتی داده شود تا حرف‌اش را در دی ماه 1401 بشنویم.

فایل بالا 👆

حرف و پیشنهاد‌های میثمی را هم علاوه بر فرسته‌ی زیر، در فرسته‌های دیگری در کانال گاه فرست می‌توان دید:

مخصوصاً، دولت‌شهرِ موازیِ هاول...
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5496
دهش کنید و جانِ خود را از بارهای اضافی وارهانید!



پول و داشته‌های اضافی هم‌چون حلقه‌های زنجیر بر دست و پا ما را زندانیِ خود می‌کنند. ما نگهبان‌شان می‌شویم و بس/آن کس ثروت‌مندتر است که کمتر نیاز به داشته و خواسته داشته باشد. (ثورو)

این پویش، شاید نمونه‌ی کوچکی باشد از «برنامه‌ی سازنده»‌و کنشِ پیشاسیاسیای که کنش‌گران‌ِ ساختاری و تحول‌خواهی چون گاندی، هاول و فرهاد میثمی به‌‌دنبال آن هستند.

اطلاع بیشتر:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5203


https://t.me/GahFerestGhKeshani/5310
کانال یادها
=========ه

در این روزهای سخت، که نمی‌دانم از روزهای سختِ دهه‌ی ۶۰ سخت‌تر است یا نه، آگاهیِ مستند از آن‌چه که بر ما گذشت که به این‌جا رسیده‌ایم، خیلی مهم است.

کانال بسیار بسیار خلوتِ یادها، گزارشاتی دستِ اول از خاطراتِ آدم‌هایی برای ما مطرح می‌کند که بعضی‌ از آنان مستقیما در زندگیِ مردمان تاثیر داشته‌اند و بعضی دیگر فقط گزارش‌گر اوضاع بوده‌اند.

این خلوتیِ کانال یادها، نشانه‌ی بی‌توجهیِ ملی به کرده‌ها و ناکرده‌های پیشینِ خود و نیز اعتیادِ ملی به شایعه، حرف‌های سرپایی و بی‌پایه و بی‌توجهی به اسناد و شواهدِ عینی است.

بدونِ رهایی از این ایرادها -هرچه هم که پیش بیاید- باز هم ما چرخه‌‌های تکراری را مکرر خواهیم کرد.

دنبال کردن این کانال درس‌‌آموز است:
https://t.me/yaadha

ابتدای کانال:
https://t.me/yaadha/1
پادپخشِ "روزها در راه"
=================ه
این پادکست تا این‌جایی که من شنیده ام و منتشر شده (۸۷ اپیزود) تا قسمت ۴۸، راوی کتابِ خاطرات شاهرخ مسکوب (روزها در راه) است. (تا تاریخ ۱۱ اسفند ۱۴۰۱)

شاید او را نشناسیم. طبیعی هم هست که نشناسیم.

او شاهنامه‌پژوه و اسطوره‌شناس خوش‌نام ایرانی است که به انقلاب (بهمن ۵۷) خورد و دید که نمی‌‌تواند در وطن محبوب‌اش بماند. رفت پاریس. و در هجران وطن با فقر و محنتِ احساسِ بی‌فایدگی دنیا را ترک کرد.

این خاطرات ترکیبی است از اندیشه‌های مختلفِ او، در باره‌ی دانشی که دارد، اجتماع،‌ سیاست، فضیلت‌ و رذیلت‌ِ آدم‌ها، دوستی و نیز جریانِ رابطه‌ی عاطفی او با غزاله فرزندِ خردسال‌اش.

کتاب رخدادهای شخصی، اجتماعی و سیاسی مسکوب را از آذر 57 تا سال 76 را روایت می‌کند. مرور این دوران کار ارزشمندی است که با توجه به وضع و حال امروزمان درس‌آموز است،مرور تاریخی است که بر ما گذشت و ممکن است باز هم بر ما بگذرد.

گزارش او گاهی تکان‌دهنده و گاهی به‌شدت تاثر برانگیز می‌شود، اما همواره آموزنده است.

تهیه کنندگان پادپخش، گزارش را با بررسی‌های تحقیقیِ خود به خوبی آراسته‌اند و ،در حد توان، توانسته‌اند تصویر خوبی از فضایی ارائه کنند که شاهرخ روایت می‌کند.

موسیقی و گفتار صوتیِ مستندِ شخصیت‌های تاریخی، اپیزودها را تکمیل‌تر کرده‌اند.

دست‌‌شان مریزاد!
=================ه



دو یادآوری
=========ه
- اگر در این روزهای سخت، حال خوشی ندارید، بهتر است گوش‌دادن به پادکست را عقب‌تر بیندازید، چون حال‌تان را ناخوش‌تر می‌کند. اما حتما به دیگران معرفی کنید.

- در بعضی (با تاکید بر "بعضی") از مطالب تکمیلیِ پادکست، به گزارش‌ها،‌ روایت‌ها، زبانِ رسمی و تاریخِ مسلط، به شکل غیرانتقادی، اشاره شده است. آن‌ها را بشنوید، اما تا خودتان تحقیق نکرده‌اید، نتیجه‌گیری قطعی نکنید.
================ه
این پادپخش را با پادگیرهای مختلف می‌توانید بشنوید و کامنت بگذارید.

https://twitter.com/rouzhadarrah?lang=en

https://www.instagram.com/rouzhadarrah/?hl=en

https://castbox.fm/channel/4989709?country=us

https://zil.ink/rouzhadarrah
مقاومت_مدنی،_آنچه_همگان_باید_بدانند.pdf
13.7 MB
ترجمه‌ی م. امیری از کتاب «مقاومت مدنی، آنچه همگان باید بدانند» اثر اریکا چنووث

پیش‌تر فرهاد میثمی بخش‌هایی از این کتاب را ترجمه کرده و در مطلع یکی از آن‌ها نوشته بود «به مترجمان و ناشران علاقمند پیشنهاد می‌‌کنم به ترجمه‌‌ی کامل و نشر این کتاب همت گمارند؛ به هر آن‌‌کس که از دستش برآید.». اکنون م. امیری دست به این کار ارزشمند زده و کتاب را ترجمه نموده و نیز این ترجمه‌ی ارزشمند را به فرهاد میثمی تقدیم کرده است. از این رو این ترجمه را در این کانال قرار می‌دهیم.
💟 روز جهانی زن الزاما روز جهانی زنانی نیست که جهان را تغییر داده اند.

روز جهانی زن می تواند روز زنانی باشد که تغییر را از جهانِ خویش آغاز کردند.
زنانی که همان دنیای کوچکِ خود را تغییر داده اند.
از همان روزی که چشم باز کردیم و دیدیم این زنان روی پاهای خودشان ایستادند و بیشتر از مردان و با درآمدی کمتر یا با هیچ درآمدی در خانه و مغازه و کارگاه و اداره و مزرعه کار کردند و می‌کنند.

روز جهانی زن، روزِ زنانی هم هست که حتی نمی دانند جهان یک روز را به نامشان ثبت کرده است.

روز جهانی زن، روزی است که زنان باید یاد بگیرند این گونه تعارفات مردسالارانه را پس بزنند و حقوق فردی، عرفی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی خود را با آستین‌های بالا زده‌ی خود به‌دست آورند.

روز جهانی زن روزی است که زنان خانه‌دار و زنان پوشانده‌شده در خانه و زندانی در آشپزخانه، به حقوق انسانی خود به‌عنوان انسان‌هایی برابر پی ببرند و بر پوشانده شدن اجباری خود در خانه معترض شوند.

روز جهانی زن، باید روز زنانی باشد که در پسِ پشتِ مردانِ پرآوازه در بالیدن‌‌شان نقش داشته‌اند، اما تا ابد گمنام مانده اند.

دو جنسیت داریم، ماده و نر (با خصوصیات و توانایی‌های جسمی، جنسی و روانی مشترک و نیز متفاوت)، اما مفهومِ زن و مرد برساخته‌ی عرف و تاریخ و جغرافیا و مردسالاری و قدرت‌های مسلط خانگی تا اجتماعی و اقتصادی و سیاسی هستند. اما هیچ کدام این‌ها ربطی به حقوق انسانیِ این دو ندارد.

زنان خود در تداوم این وضعیت نقش موثری داشته و دارند. روز جهانی زن باید کمکی باشد به درک ضرورت بیرون زدنِ خودِ‌ آنان از این چرخه‌ی معیوب تکراری.

«روز زن» این‌گونه مبارک باد!


به‌قول عبدالله اوجالان، آزادی تمدن انسانی، به آزادی زن وابسته است.
(لطفا کلیک کنید)

#۸مارس
#روز_جهانی_زن
Forwarded from گاه‌ فرست غلامعلی کشانی (Gholamali Keshani)
https://t.me/bahmanshafa/21587

علی حجوانی:
«سه درسی که می‌تونیم از حاکمیت استبداد در اروپای قرن بیستم بگیریم: ۱- از پیش به کسی اعتماد نکنیم ۲- از نهادهای مدنی حمایت کنیم ۳- قدر اخلاق حرفه‌ای و فعالیت‌های صنفی رو بدونیم. تو این ویدئو این سه نکته رو توضیح می‌دم.»
===============ه
- کتاب را "فرهنگ نشر نو" منتشر کرده‌است. نشر گمان هم آن را با عنوان "در برابر استبداد" ترجمه کرده است. هر دو ناشر معتبرند.

- این کتاب در کنار کتاب‌های
- "مقاومت مدنی، آن‌چه همگان باید بدانند»؛

- «نیروی خشونت پرهیزی»؛

- «مبانی مبارزه‌ی خشونت پرهیز»؛

- مقاومت مدنی و سیاست قدرت و

- خلاصه‌ی «قدرتِ بی قدرتانِ واسلاو هاول» به روایت فرهاد میثمی

مکمل یک‌دیگر و پیشنهاد فرهاد میثمی نیز هستند.

- درس‌های 2 و 3 اشاره‌شده در بالا، نکات مورد تاکید واسلاو هاول و، به‌تَبَعِ او، فرهاد میثمی اند.