تنفس، کاری ظاهرا پیش پا افتاده، و نقش آن در بهبود بهداشت روان و جسم
https://bpls.me/e9gunl
برای دیدن یکی از وسایل تنفس راحت تر از بینی لطفا نگاه کنید به:
https://t.me/c/1359541964/1131
https://bpls.me/e9gunl
برای دیدن یکی از وسایل تنفس راحت تر از بینی لطفا نگاه کنید به:
https://t.me/c/1359541964/1131
پادکست بیپلاس
تنفس
خلاصه کتاب تنفس
ما کار حیاتیای شبیه به نفس کشیدن رو به صورت خودکار انجام میدیم و خیلی وقتها متوجه نیستیم که این کار شیوه و روشی داره برای انجام درستش و اشتباه انجام دادنش آسیب میرسونه بهمون. کتاب تنفس دلیل اهمیت نفس کشیدن به شیوهی صحیح رو برامون توضیح…
ما کار حیاتیای شبیه به نفس کشیدن رو به صورت خودکار انجام میدیم و خیلی وقتها متوجه نیستیم که این کار شیوه و روشی داره برای انجام درستش و اشتباه انجام دادنش آسیب میرسونه بهمون. کتاب تنفس دلیل اهمیت نفس کشیدن به شیوهی صحیح رو برامون توضیح…
حمید نوحی تلاشگری ناشناخته و کارهای او
او از کسانی است که قبل از ۲۲ بهمن ۵۷ در اندیشهی ایرانی عادلانهتر و آبادتر بوده و در این جهت تلاش هم کرده. با کسانی سروکار داشته که شجاعانه و جان بر کف زندگیِ خود را نثار بهزیستیِ سرزمینشان کردند.
او اکنون کتاب مینویسد، اما به سختی میتواند منتشر کند. از کارهای او ایرادهای مختلف میگیرند و اجازهی چاپ نمیدهند.
کتاب از ناسوت تا لاهوتِ او گفتگویی خیالی است بین مارکس و گاندی و خود نویسنده. و این اولین بار است که به زبان فارسی کتابی میبینیم که این دو را در کنار هم در حال گفتگو نشان میدهد. حداقل در زبان انگلیسی، کتابهای زیادی هستند که نظریات مارکس، لنین، استالین، هیتلر و ... را با گاندی مقایسه کردهاند، اما حمید نوحی این کار را در اینجا برای اولین بار انجام داده و چه خوب هم!
بعضی از کتابهایش در سایت او قابل دانلود هستند و به صورت صوتی هم آنها را میتوان شنید.
او در سایتاش از پیشینهی خاصّ خود چیزی نگفته است. برای آشنایی با او نوشتهی من در سایت عدم خشونت، ما را کمی با او آشناتر میکند:
https://ghkeshani.com/frommaterialtospiritualworldhamidnouhi/
سایت شخصیِ حمید نوحی:
http://www.hamidnouhi.com/
فایل صوتی کتاب از ناسوت تا لاهوت:
https://t.me/AVAYEBUF/30130?single
و دو فرستهی بالاتر در همانجا.
او از کسانی است که قبل از ۲۲ بهمن ۵۷ در اندیشهی ایرانی عادلانهتر و آبادتر بوده و در این جهت تلاش هم کرده. با کسانی سروکار داشته که شجاعانه و جان بر کف زندگیِ خود را نثار بهزیستیِ سرزمینشان کردند.
او اکنون کتاب مینویسد، اما به سختی میتواند منتشر کند. از کارهای او ایرادهای مختلف میگیرند و اجازهی چاپ نمیدهند.
کتاب از ناسوت تا لاهوتِ او گفتگویی خیالی است بین مارکس و گاندی و خود نویسنده. و این اولین بار است که به زبان فارسی کتابی میبینیم که این دو را در کنار هم در حال گفتگو نشان میدهد. حداقل در زبان انگلیسی، کتابهای زیادی هستند که نظریات مارکس، لنین، استالین، هیتلر و ... را با گاندی مقایسه کردهاند، اما حمید نوحی این کار را در اینجا برای اولین بار انجام داده و چه خوب هم!
بعضی از کتابهایش در سایت او قابل دانلود هستند و به صورت صوتی هم آنها را میتوان شنید.
او در سایتاش از پیشینهی خاصّ خود چیزی نگفته است. برای آشنایی با او نوشتهی من در سایت عدم خشونت، ما را کمی با او آشناتر میکند:
https://ghkeshani.com/frommaterialtospiritualworldhamidnouhi/
سایت شخصیِ حمید نوحی:
http://www.hamidnouhi.com/
فایل صوتی کتاب از ناسوت تا لاهوت:
https://t.me/AVAYEBUF/30130?single
و دو فرستهی بالاتر در همانجا.
عدم خشونت
از حمید نوحی تا ناسوت، تا لاهوت! - عدم خشونت
برای اشتراک در همین سایت، کانال گاه فرست و کانال آهستگیْ لطفا کلیک کنیدبرای دانلود کتابها لطفا همینجا را کلیک کنید رفتهبودم سراغ کتابفروشیها، به دنبال کتاب ارزشمندِ ویل دورانت، معنای زندگی. رسیدم به کتابفروشی انتشار، همان که قرنها پیش برای بعضی از…
Forwarded from 🕊 فرازتد 🕯
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from Gholamali Keshani
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چه بوسههای شگفت و بامعنایی!
به یاد همهی عزیزانی از ماها که روزگاری در کنارمان و از اول تا آخر یکنفس همراه ما بودند و هنوز تا به آخر در وجود ما زنده اند و میمانند.
درود بر همهی آنهایی که تا واپسین روزهای تنهایی و ناتوانیِ دابستگانشان وفادار و همراه می مانند.
اما درود بزرگتر به آنانی که غمخوارِ غریبان و ناشناسان بیپناه میشوند و همچون عزیزی دستان سرد آنان را در لحظههای بستر مرگ با دل خود گرما میبخشند، در گمنامی و بیهیچ چشمداشتی!
و به یاد همهی مادرانِ همیشه چشم بهراه اثری از فرزند بی گور و بینشانشان!
به یاد همهی عزیزانی از ماها که روزگاری در کنارمان و از اول تا آخر یکنفس همراه ما بودند و هنوز تا به آخر در وجود ما زنده اند و میمانند.
درود بر همهی آنهایی که تا واپسین روزهای تنهایی و ناتوانیِ دابستگانشان وفادار و همراه می مانند.
اما درود بزرگتر به آنانی که غمخوارِ غریبان و ناشناسان بیپناه میشوند و همچون عزیزی دستان سرد آنان را در لحظههای بستر مرگ با دل خود گرما میبخشند، در گمنامی و بیهیچ چشمداشتی!
و به یاد همهی مادرانِ همیشه چشم بهراه اثری از فرزند بی گور و بینشانشان!
Forwarded from FactNameh | فکتنامه
❓آیا گفتههای #محمد_علی_طاهری در مصاحبه با ایران اینترنشنال مبنای علمی دارد؟
🔹محمدعلی طاهری، موسس #عرفان_حلقه، روز ۲ آبان ۱۴۰۰ نخستین گفتگوی تلویزیونی بعد از مهاجرتش به کانادا را با تلویزیون ایران اینترنشنال انجام داد. او در بخشی از این گفتگو به سابقه و فعالیتهای عرفان حلقه اشاره کرد و در بخشی دیگر به مسائل پیرامون اتهام «افساد فیالارض» و حکم اعدامش پرداخت.
🔹طاهری، مدعی شد که سابقه عرفان حلقه به بیش از ۴۰ سال میرسد. یعنی زمانی که حدودا بیست و چندساله بودهاست. دقیقا مشخص نیست برای او در این سن چه اتفاقی افتاده و توضیح قابل سنجشی نیز ارائه نکردهاست اما به نظر میرسد منظور طاهری از سابقه عرفان حلقه، دورانی است که خود او مدعی است دچار حالات روحی خاصی شدهاست. با وجود تمام اینها ما نشانهای از فعالیت عمومی این حلقه در سالهای پیش از ۱۳۸۰ پیدا نکردیم.
🔹طاهری در این ویدیو مدعی است که موسسه پژوهشی کازمو اینتل، زیرنظر او درحال کار پژوهشی در زمینه عرفان حلقه هستند. بررسی سوابق شرکتهای ثبت شده در کانادا نشان میدهد که شرکتهای «آکادمی طاهری، موسسه بینالمللی سایمنتولوژی و شرکت کازمو اینتل» زیرمجموعههای «عرفان حلقه» در کانادا هستند. هیچ گونه ارتباط شفافی میان شرکتهای طاهری با مراکز تحقیقاتی معتبر علمی و دانشگاهی وجود ندارد.
🔹محمدعلی طاهری در بخش دیگری از صحبتهایش میگوید «طبهای مکملِ فرادرمانی، سایمنتولوژی، کیهانشناسی شعوری، موجودات غیرارگانیک، اینتریونیورسالیزم، ساینسفکت… مجموعه گستردهای از دانشهای جدید است.» اما هیچ روش علمی و قابل سنجش و تکرارپذیری ارايه نداده و هیچ پیشبینی ابطالپذیری از توضیح یک پدیده در جهان ارايه نمیدهد. هیچکدام از اینها در چارچوب «نظریه علمی» قرار نمیگیرد.
🔹تصدیق «تجربی» در عرفان حلقه مشابه چیزی است که در جریانهای ماورالطبیعه مشاهده میشود که در آن «تجربه» امری فردی است و معیاری خارج تجربه شخص ندارد. محمدعلی طاهری به خوبی در اینجا روشن میکند که ارزش عرفان حلقه را میتوان در این خلاصه کرد که «حال من را خوب میکند». طرفدارانش از آن «نتیجه میگیرند» و با شرکت در کلاسها و جلسات درمان «به آرامش میرسند یا اضطرابشان برطرف میشود».
🔹مشخصا هیچ گونه ارتباطی میان علوم دانشگاهی همچون Astronomy یا نجوم و Cosmology یا کیهانشناسی که مبتنی بر قوانین فیزیک و معادلات ریاضی است با آنچه طاهری «کیهانشناسی شعوری» مینامد وجود ندارد.
🔹همان طور که گفته شد ما به علت عدم دسترسی به جزئیات امنیتی احتمالی پرونده طاهری در این زمینه اظهار نظر نخواهیم کرد اما این ادعا که عرفان حلقه از چالشهای تخصصی سربلند بیرون آمده کاملا خلاف واقعیت است. با نگاهی به کتابها و ادعاهای عرفان حلقه به خصوص در حوزههایی همچون فیزیک، کیهانشناسی، روانشناسی و … میتوان به نمونههایی از اطلاعات غلط و گمراهکنندهای که توسط این گروه تبلیغ و ترویج میشود دسترسی یافت.
👈 توضیحات بیشتر همراه با منابع را در سایت فکتنامه بخوانید
👈 در تلگرام بخوانید
✅ @Factnameh
🔹محمدعلی طاهری، موسس #عرفان_حلقه، روز ۲ آبان ۱۴۰۰ نخستین گفتگوی تلویزیونی بعد از مهاجرتش به کانادا را با تلویزیون ایران اینترنشنال انجام داد. او در بخشی از این گفتگو به سابقه و فعالیتهای عرفان حلقه اشاره کرد و در بخشی دیگر به مسائل پیرامون اتهام «افساد فیالارض» و حکم اعدامش پرداخت.
🔹طاهری، مدعی شد که سابقه عرفان حلقه به بیش از ۴۰ سال میرسد. یعنی زمانی که حدودا بیست و چندساله بودهاست. دقیقا مشخص نیست برای او در این سن چه اتفاقی افتاده و توضیح قابل سنجشی نیز ارائه نکردهاست اما به نظر میرسد منظور طاهری از سابقه عرفان حلقه، دورانی است که خود او مدعی است دچار حالات روحی خاصی شدهاست. با وجود تمام اینها ما نشانهای از فعالیت عمومی این حلقه در سالهای پیش از ۱۳۸۰ پیدا نکردیم.
🔹طاهری در این ویدیو مدعی است که موسسه پژوهشی کازمو اینتل، زیرنظر او درحال کار پژوهشی در زمینه عرفان حلقه هستند. بررسی سوابق شرکتهای ثبت شده در کانادا نشان میدهد که شرکتهای «آکادمی طاهری، موسسه بینالمللی سایمنتولوژی و شرکت کازمو اینتل» زیرمجموعههای «عرفان حلقه» در کانادا هستند. هیچ گونه ارتباط شفافی میان شرکتهای طاهری با مراکز تحقیقاتی معتبر علمی و دانشگاهی وجود ندارد.
🔹محمدعلی طاهری در بخش دیگری از صحبتهایش میگوید «طبهای مکملِ فرادرمانی، سایمنتولوژی، کیهانشناسی شعوری، موجودات غیرارگانیک، اینتریونیورسالیزم، ساینسفکت… مجموعه گستردهای از دانشهای جدید است.» اما هیچ روش علمی و قابل سنجش و تکرارپذیری ارايه نداده و هیچ پیشبینی ابطالپذیری از توضیح یک پدیده در جهان ارايه نمیدهد. هیچکدام از اینها در چارچوب «نظریه علمی» قرار نمیگیرد.
🔹تصدیق «تجربی» در عرفان حلقه مشابه چیزی است که در جریانهای ماورالطبیعه مشاهده میشود که در آن «تجربه» امری فردی است و معیاری خارج تجربه شخص ندارد. محمدعلی طاهری به خوبی در اینجا روشن میکند که ارزش عرفان حلقه را میتوان در این خلاصه کرد که «حال من را خوب میکند». طرفدارانش از آن «نتیجه میگیرند» و با شرکت در کلاسها و جلسات درمان «به آرامش میرسند یا اضطرابشان برطرف میشود».
🔹مشخصا هیچ گونه ارتباطی میان علوم دانشگاهی همچون Astronomy یا نجوم و Cosmology یا کیهانشناسی که مبتنی بر قوانین فیزیک و معادلات ریاضی است با آنچه طاهری «کیهانشناسی شعوری» مینامد وجود ندارد.
🔹همان طور که گفته شد ما به علت عدم دسترسی به جزئیات امنیتی احتمالی پرونده طاهری در این زمینه اظهار نظر نخواهیم کرد اما این ادعا که عرفان حلقه از چالشهای تخصصی سربلند بیرون آمده کاملا خلاف واقعیت است. با نگاهی به کتابها و ادعاهای عرفان حلقه به خصوص در حوزههایی همچون فیزیک، کیهانشناسی، روانشناسی و … میتوان به نمونههایی از اطلاعات غلط و گمراهکنندهای که توسط این گروه تبلیغ و ترویج میشود دسترسی یافت.
👈 توضیحات بیشتر همراه با منابع را در سایت فکتنامه بخوانید
👈 در تلگرام بخوانید
✅ @Factnameh
Audio
🎙محمدعلی طاهری و مبنای علمی عرفان حلقه
🔹محمدعلی طاهری و مصاحبه او با تلویزیون ایران اینترنشنال، موضوع اصلی این قسمت از پادکست هفتگی فکتنامه است. در نیمه اول این قسمت، ابتدا توضیح میدهیم که #عرفان_حلقه چه میگوید و در ادامه بررسی میکنیم که نسبت صحبتهای آقای طاهری در این گفتوگو با علم چیست و تا چه حد، دارای ارزش علمی است.
🔹اما به غیر از این بخش، فکتچکهای هفته را نیز مرور میکنیم؛ فرونشست زمین در ایران، ادعای علی اکبر رائفیپور درباره زیرساختهای اینترنت در ایالات متحده، دیده شدن کرم در موز و همچنین درخواست یهودیان قلب پاک برای پناهنده شدن به ایران.
🔹پادکست فکتنامه را فرهاد و رضا اجرا میکنند که به ترتیب سردبیر و دبیر تحریریه سایت فکتنامهاند. مدیر هنری این پادکست، آریا کیان و تهیهکننده آن افشین صدری است.
🎙پادکست فکتنامه را میتوانید از همه اپلیکیشنهای دریافت پادکست بشنوید.
📣 هر هفته ساعت ۸ صبح جمعه به وقت تهران.
👈 در کستباکس بشنوید
👈 در گوگل پادکست بشنوید
👈 در اپل پادکست بشنوید
👈 در اسپاتیفای بشنوید
✅ @Factnameh
🔹محمدعلی طاهری و مصاحبه او با تلویزیون ایران اینترنشنال، موضوع اصلی این قسمت از پادکست هفتگی فکتنامه است. در نیمه اول این قسمت، ابتدا توضیح میدهیم که #عرفان_حلقه چه میگوید و در ادامه بررسی میکنیم که نسبت صحبتهای آقای طاهری در این گفتوگو با علم چیست و تا چه حد، دارای ارزش علمی است.
🔹اما به غیر از این بخش، فکتچکهای هفته را نیز مرور میکنیم؛ فرونشست زمین در ایران، ادعای علی اکبر رائفیپور درباره زیرساختهای اینترنت در ایالات متحده، دیده شدن کرم در موز و همچنین درخواست یهودیان قلب پاک برای پناهنده شدن به ایران.
🔹پادکست فکتنامه را فرهاد و رضا اجرا میکنند که به ترتیب سردبیر و دبیر تحریریه سایت فکتنامهاند. مدیر هنری این پادکست، آریا کیان و تهیهکننده آن افشین صدری است.
🎙پادکست فکتنامه را میتوانید از همه اپلیکیشنهای دریافت پادکست بشنوید.
📣 هر هفته ساعت ۸ صبح جمعه به وقت تهران.
👈 در کستباکس بشنوید
👈 در گوگل پادکست بشنوید
👈 در اپل پادکست بشنوید
👈 در اسپاتیفای بشنوید
✅ @Factnameh
Audio
🎙انتشار مقاله فکتنامه درباره ارزش علمی ادعاهای محمدعلی طاهری، بنیانگذار و ترویجکننده عرفان حلقه، واکنشهای زیادی از سوی هواداران او در پی داشت. خود آقای طاهری نیز در بیانیهای به طور غیرمستقیم به این موضوع اشاره کرد؛ سوژهای که در قسمت قبلی پادکست به آن پرداختیم و حالا این قسمت، به سوالاتی که در این زمینه وجود دارد پاسخ میدهیم. این پاسخها شما را با الگوی واکنشهای طرفداران شبهعلم نیز آشنا میکند. به عنوان مثال یکی از مشهورترین استدلالهای آنها این است که «گالیله هم در زمان خودش فهمیده نشد.» در این قسمت بیشتر درباره این پدیده «خودگالیلهپنداری» توضیح میدهیم.
🔹در ادامه درباره ویدیوی دستبوسی پاپ و همچنین سخنرانیای صحبت میکنیم که گفته میشود هنری کیسینجر انجام داده و در آن به سرمایهداران جهان توصیه کرده از ابزار واکسیناسیون عمومی برای عقیمسازی و کنترل نژادی بشر استفاده کنند.
🎙پادکست فکتنامه را میتوانید از همه اپلیکیشنهای دریافت پادکست بشنوید.
📣 هر هفته ساعت ۸ صبح جمعه به وقت تهران.
👈 در کستباکس بشنوید
👈 در گوگل پادکست بشنوید
👈 در اپل پادکست بشنوید
👈 در اسپاتیفای بشنوید
✅ @Factnameh
🔹در ادامه درباره ویدیوی دستبوسی پاپ و همچنین سخنرانیای صحبت میکنیم که گفته میشود هنری کیسینجر انجام داده و در آن به سرمایهداران جهان توصیه کرده از ابزار واکسیناسیون عمومی برای عقیمسازی و کنترل نژادی بشر استفاده کنند.
🎙پادکست فکتنامه را میتوانید از همه اپلیکیشنهای دریافت پادکست بشنوید.
📣 هر هفته ساعت ۸ صبح جمعه به وقت تهران.
👈 در کستباکس بشنوید
👈 در گوگل پادکست بشنوید
👈 در اپل پادکست بشنوید
👈 در اسپاتیفای بشنوید
✅ @Factnameh
فکت نامه، در بارهی شایعات، جعلیات، اغراقها و دروغهای فضای مجازی پژوهش بیطرفانه میکند و به هر یک از مواردِ این سیلِ اطلاعات اکثرا غیر مستند (مگر در موردِ منابع خوشنام و حرفهای و شناخته شده)، برچسبی خاص میزند، مثل درست، نادرست، دروغ، دروغ شاخدار و ...
ما همگی باید بتوانیم سواد اینترنتی داشته باشیم و همین طور سواد خرد منتقد، ذهن انتقادی و دانشجو، تا هر کلامی را بتوانیم سبک-سنگین کرده و به راحتی طعمهی تلقین یا مغلطهها نشویم.
فکت نامه این آموزش را هم به ما میدهد تا خودمان هم قادر به تشخیص دوغ از دوشاب بشویم.
یک نمونه از بررسی های فکت نامه را در 3 فرستهی بالا میتوانید ببینید که در بارهی مدعیات عرفان حلقه است (لطفا از بالا به پایین بخوانید تا روند بحث را پیگیری کرده باشید).
==============ه
گاه فرست، در اینجا، نظر منفی یا مثبتی نسبت به این بحث ابراز نمیکند، اما فقط
روششناسی و نوع فعالیت فکتنامه را به خوانندگان معرفی میکند تا خود داوری کنند و خود یاد بگیرند.
==================ه
خوانندهی گرامی «milo" می پرسند:
چه کسانی باید خودِ این درستیسنجها را درستی سنجی کند؟
===========ه
یک پاسخ:
سلام میلوی گرامی،
متشکرم از پرسشِ کلیدیتان.
شمایید که اولین کسانی را که خلاقانه به این ابتکار عمل دست زدهاند ارزیابی میکنید و اگر خطایی دیدید تذکر میدهید و اصلاح میکنید، یا اشتباهات و خلافهایشان را نقد میکنید و دیگران را باخبر میکنید و یا اینکه خودتان نهادی درست میکنید که بهتر از آنها عمل کند.
ما از این فرهنگها در ایران نداشتهایم و نداریم. ملتی بدون چرا، بدون سوال، فرهنگ شبان-رمِگی و ....
در حالی که باید هر انسانی در هر جای زمین، این مهارت را یاد بگیرد تا بازیچه و تکرارکنندهی مفاهیم و اخبارِ ناراست نشود ، و آنها را نشر ندهد. البته و البته که خودش هم قبل از دیگران باید دروغ نپراکند.
با احترام.
============ه
پاسخ دوستمان milo:
سلام آقای کشانی عزیز
درست است که هر کسی باید مهارت تفکر نقادنه را در خود تقویت کند؛ در غیر این صورت حقیقتسنجها هم دچار گندیدگی میشوند. خاطرم هست که یکی اولین پایگاههای حقیقتسنج فارسی، وبسایتی بود به نام «ستاد مبارزه با چرندیات» که آن زمان کار مفیدی بود؛ اما بارها خودشان نشردهندهٔ چرندیات بودند. با توجه به این که تأثیر حقیقتسنجها بیشتر است، ممکن است راهی برای سوءاستفاده از خوانندگان باز کنند. این نوشتار توضیح میدهد که چرا نباید به حقیقتسنجها اعتماد کرد.
=========ه
فکتنامه اولین سایت درستیسنجی (فکتچکینگ) سیاسی دربارهی ایران است.
وبسایت: factnameh.com
بات تلگرامی فکتنامه: @FactnamehBot
ارتباط مستقیم: @FactNamehAdmin
twitter.com/factnameh
fb.com/factnameh
instagram.com/factnameh
t.me/factnameh
ما همگی باید بتوانیم سواد اینترنتی داشته باشیم و همین طور سواد خرد منتقد، ذهن انتقادی و دانشجو، تا هر کلامی را بتوانیم سبک-سنگین کرده و به راحتی طعمهی تلقین یا مغلطهها نشویم.
فکت نامه این آموزش را هم به ما میدهد تا خودمان هم قادر به تشخیص دوغ از دوشاب بشویم.
یک نمونه از بررسی های فکت نامه را در 3 فرستهی بالا میتوانید ببینید که در بارهی مدعیات عرفان حلقه است (لطفا از بالا به پایین بخوانید تا روند بحث را پیگیری کرده باشید).
==============ه
گاه فرست، در اینجا، نظر منفی یا مثبتی نسبت به این بحث ابراز نمیکند، اما فقط
روششناسی و نوع فعالیت فکتنامه را به خوانندگان معرفی میکند تا خود داوری کنند و خود یاد بگیرند.
==================ه
خوانندهی گرامی «milo" می پرسند:
چه کسانی باید خودِ این درستیسنجها را درستی سنجی کند؟
===========ه
یک پاسخ:
سلام میلوی گرامی،
متشکرم از پرسشِ کلیدیتان.
شمایید که اولین کسانی را که خلاقانه به این ابتکار عمل دست زدهاند ارزیابی میکنید و اگر خطایی دیدید تذکر میدهید و اصلاح میکنید، یا اشتباهات و خلافهایشان را نقد میکنید و دیگران را باخبر میکنید و یا اینکه خودتان نهادی درست میکنید که بهتر از آنها عمل کند.
ما از این فرهنگها در ایران نداشتهایم و نداریم. ملتی بدون چرا، بدون سوال، فرهنگ شبان-رمِگی و ....
در حالی که باید هر انسانی در هر جای زمین، این مهارت را یاد بگیرد تا بازیچه و تکرارکنندهی مفاهیم و اخبارِ ناراست نشود ، و آنها را نشر ندهد. البته و البته که خودش هم قبل از دیگران باید دروغ نپراکند.
با احترام.
============ه
پاسخ دوستمان milo:
سلام آقای کشانی عزیز
درست است که هر کسی باید مهارت تفکر نقادنه را در خود تقویت کند؛ در غیر این صورت حقیقتسنجها هم دچار گندیدگی میشوند. خاطرم هست که یکی اولین پایگاههای حقیقتسنج فارسی، وبسایتی بود به نام «ستاد مبارزه با چرندیات» که آن زمان کار مفیدی بود؛ اما بارها خودشان نشردهندهٔ چرندیات بودند. با توجه به این که تأثیر حقیقتسنجها بیشتر است، ممکن است راهی برای سوءاستفاده از خوانندگان باز کنند. این نوشتار توضیح میدهد که چرا نباید به حقیقتسنجها اعتماد کرد.
=========ه
فکتنامه اولین سایت درستیسنجی (فکتچکینگ) سیاسی دربارهی ایران است.
وبسایت: factnameh.com
بات تلگرامی فکتنامه: @FactnamehBot
ارتباط مستقیم: @FactNamehAdmin
twitter.com/factnameh
fb.com/factnameh
instagram.com/factnameh
t.me/factnameh
Substack
Fact-Checking the Fact-Checkers
The fact-checking industry is driven less by truth than by power
ارتباط بدون خشونت زبان زندگی.pdf
1.9 MB
📕 ارتباط بدون خشونت زبان زندگی
✍️ مارشال روزنبرگ
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@Library_Telegram
کتابهای رایگان بیشتر در⬆️
درخواست کتاب⬇️
@Library_Telegram_bot
==============ه
این کتاب کمک میکند تا ارتباط زبانیِ درستتری با دیگران داشته باشیم و از خشونتِ عام و خاص پیشگیری کنیم.
مارشال روزنبرگ (انگلیسی: Marshall Rosenberg; ۶ اکتبر ۱۹۳۴ – ۷ فوریهٔ ۲۰۱۵) روانشناس، میانجیگر، و نویسندهٔ اهل ایالات متحده آمریکا بود. او برای پایهگذاری فرایند ارتباطات غیرخشونتآمیز، شناخته میشود. وی همچنین یک سازمان غیرانتفاعی به عنوان «مرکز ارتباط غیرخشونتآمیز» را بنیانگذارد.
دانشگاه کابل بهعنوان یک پروژه این کتاب را به همت مترجم محترم منتشر کرده است. به این ترتیب، کمی هم با "فارسیِ دَریِ" شیرینِ همسایگان عزیز افغان هم آشنا میشویم، هر چند که بعضی کلمات را باید حدس بزنیم.
✍️ مارشال روزنبرگ
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@Library_Telegram
کتابهای رایگان بیشتر در⬆️
درخواست کتاب⬇️
@Library_Telegram_bot
==============ه
این کتاب کمک میکند تا ارتباط زبانیِ درستتری با دیگران داشته باشیم و از خشونتِ عام و خاص پیشگیری کنیم.
مارشال روزنبرگ (انگلیسی: Marshall Rosenberg; ۶ اکتبر ۱۹۳۴ – ۷ فوریهٔ ۲۰۱۵) روانشناس، میانجیگر، و نویسندهٔ اهل ایالات متحده آمریکا بود. او برای پایهگذاری فرایند ارتباطات غیرخشونتآمیز، شناخته میشود. وی همچنین یک سازمان غیرانتفاعی به عنوان «مرکز ارتباط غیرخشونتآمیز» را بنیانگذارد.
دانشگاه کابل بهعنوان یک پروژه این کتاب را به همت مترجم محترم منتشر کرده است. به این ترتیب، کمی هم با "فارسیِ دَریِ" شیرینِ همسایگان عزیز افغان هم آشنا میشویم، هر چند که بعضی کلمات را باید حدس بزنیم.
کانالِ معمولا بدون تاریخ مصرف:
برای رفتن به اولِ اولِ این کانال میتوانید لینک زیر را کلیک کنید. پشیمان نمیشوید، چرا که فرستههای کانال ْ معمولاً "خبرِ روز" نیستند و تاریخ مصرف ندارند:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5
برای رفتن به اولِ اولِ این کانال میتوانید لینک زیر را کلیک کنید. پشیمان نمیشوید، چرا که فرستههای کانال ْ معمولاً "خبرِ روز" نیستند و تاریخ مصرف ندارند:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5
"تو یکی نِهای، هزاری، تو چراغ خود برافروز!"
گفتگویی با رضا معمار
(محمد) رضا معمار در فضایی گرم همکلامی میکند با صاحبِ "پادکستِ کتاب گرد."
همکلامِ او از انواع کارهایی که کرده و دارد میکند میپرسد.
از فعالیت عملی در سایت کاوچسرفینگ، از ترجمهی کتابی نادر در دوران حبس در زندان اوین، از ابتکار و پویشِ "کتابِ زندان" (جمعآوری و ارسال کتاب برای زندانیان در ۱۷۰ نقطهی کشور) و از مبحث تکامل (تطور) و نیز از مبحثِ فرقِ بینِ رابطهی جنسی، رابطهی عشقی و رابطهی دلبستگی به روایتِ علمی و هورمونیِ کتابِ هلن فیشر بهاسمِ "چرا عاشق میشویم (نشر ققنوس)"
او بهترین کتابی را که در زندان خوانده است "تصویرهایی از پدرم" میداند که خاطرات ثمین باغچهبان از حکیمی عامل و فرزانهای بزرگ به نام "جبار باغچهبان" است که در این کانال از او قبلا بارها یاد شده.
او مترجم و دبیر بخش تکامل نشر کرگدن است. بعد از گرفتن لیسانس الکترونیک فهمید که به کارهای فنی علاقهای ندارد. سوالهایی در ذهنش داشت که به نظرش مهمتر بود و برای پیدا کردن جوابش فلسفهٔ علم خواند. برای ادامهٔ تحصیلِ دکترا در رشتهٔ فلسفهٔ علم رفت کانادا. بعد از مدتی فهمید که جواب سوالهایش را پیدا کرده. برگشت ایران و مشغول ترجمهٔ کتابهایی با موضوع تکامل شد. سال ۱۳۹۸به دلیل فعالیتهایش در سایت گردشگری کاوچسرفینگ به مدت چهار ماه و نیم ماه زندانی شد. در زندان به کتابخوندن و کار ترجمه ادامه داد و بعد از آزادیش شروع کرد به جمع کردن کتاب برای زندانیها.
دقایقی از رضا معمار یاد بگیریم که کلام و فلسفهی نهایی و هدف زندگیاش تحققِ این کلام مولوی است:
تو مگو همه به جنگ اند و ز صلح من چه آید/تو یکی نِهای، هزاری، تو چراغ خود برافروز
که یکی چراغ روشن ز هزار مرده بهتر/که به است یک قد خوش، ز هزار قامت کوز
https://castbox.fm/vb/483289431
https://t.me/ketabgardp/101
https://t.me/ketabgardp
مصاحبهی نشریهی بسیار معتبر اشپیگل با هلن فیشر در بارهی ریشههای تکاملی و هورمونیِ عشق و دلبستگی و سکس، در سه قسمت:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/349
در بارهی باغچهبان در همین کانال لطفا سرچ کنید و بخشی از کتاب را هم بخوانید: https://t.me/GahFerestGhKeshani/5197
اینستاگرامِ رضا معمار: https://www.instagram.com/peacegulf/?hl=en
آدرس کتاب زندان: https://t.me/+z7phZ7g4QNlkZmM0
شماره تلفن:
09125172913
گفتگویی با رضا معمار
(محمد) رضا معمار در فضایی گرم همکلامی میکند با صاحبِ "پادکستِ کتاب گرد."
همکلامِ او از انواع کارهایی که کرده و دارد میکند میپرسد.
از فعالیت عملی در سایت کاوچسرفینگ، از ترجمهی کتابی نادر در دوران حبس در زندان اوین، از ابتکار و پویشِ "کتابِ زندان" (جمعآوری و ارسال کتاب برای زندانیان در ۱۷۰ نقطهی کشور) و از مبحث تکامل (تطور) و نیز از مبحثِ فرقِ بینِ رابطهی جنسی، رابطهی عشقی و رابطهی دلبستگی به روایتِ علمی و هورمونیِ کتابِ هلن فیشر بهاسمِ "چرا عاشق میشویم (نشر ققنوس)"
او بهترین کتابی را که در زندان خوانده است "تصویرهایی از پدرم" میداند که خاطرات ثمین باغچهبان از حکیمی عامل و فرزانهای بزرگ به نام "جبار باغچهبان" است که در این کانال از او قبلا بارها یاد شده.
او مترجم و دبیر بخش تکامل نشر کرگدن است. بعد از گرفتن لیسانس الکترونیک فهمید که به کارهای فنی علاقهای ندارد. سوالهایی در ذهنش داشت که به نظرش مهمتر بود و برای پیدا کردن جوابش فلسفهٔ علم خواند. برای ادامهٔ تحصیلِ دکترا در رشتهٔ فلسفهٔ علم رفت کانادا. بعد از مدتی فهمید که جواب سوالهایش را پیدا کرده. برگشت ایران و مشغول ترجمهٔ کتابهایی با موضوع تکامل شد. سال ۱۳۹۸به دلیل فعالیتهایش در سایت گردشگری کاوچسرفینگ به مدت چهار ماه و نیم ماه زندانی شد. در زندان به کتابخوندن و کار ترجمه ادامه داد و بعد از آزادیش شروع کرد به جمع کردن کتاب برای زندانیها.
دقایقی از رضا معمار یاد بگیریم که کلام و فلسفهی نهایی و هدف زندگیاش تحققِ این کلام مولوی است:
تو مگو همه به جنگ اند و ز صلح من چه آید/تو یکی نِهای، هزاری، تو چراغ خود برافروز
که یکی چراغ روشن ز هزار مرده بهتر/که به است یک قد خوش، ز هزار قامت کوز
https://castbox.fm/vb/483289431
https://t.me/ketabgardp/101
https://t.me/ketabgardp
مصاحبهی نشریهی بسیار معتبر اشپیگل با هلن فیشر در بارهی ریشههای تکاملی و هورمونیِ عشق و دلبستگی و سکس، در سه قسمت:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/349
در بارهی باغچهبان در همین کانال لطفا سرچ کنید و بخشی از کتاب را هم بخوانید: https://t.me/GahFerestGhKeshani/5197
اینستاگرامِ رضا معمار: https://www.instagram.com/peacegulf/?hl=en
آدرس کتاب زندان: https://t.me/+z7phZ7g4QNlkZmM0
شماره تلفن:
09125172913
Castbox
Best free podcast app for Apple iOS and Android | Let words move you
Millions of podcasts for all topics. Listen to the best free podcast on Android, Apple iOS, Amazon Alexa, Google Home, Carplay, Android Auto, PC. Create...
Forwarded from هزار خط ناتمام
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سیستم عصبی سمپاتیک و پاراسمپاتیک - راس هریس
#رواندرمانی، #پذیرش_و_تعهد، #اکت، #راس_هریس، #عصبشناسی
▪️مترجم: حسین محمدیزاده
▫️آرشیو ویدئوها در آپارات
@GahFerestGhKeshani
#رواندرمانی، #پذیرش_و_تعهد، #اکت، #راس_هریس، #عصبشناسی
▪️مترجم: حسین محمدیزاده
▫️آرشیو ویدئوها در آپارات
@GahFerestGhKeshani
من گفتهام که درد و رنج انسانها برایم مهم است. وقتی درد و رنج جامعه بشری بهطورکلی تااینحد شدت و قوت دارد پرداختن به شبهمسئلهها را تقریبا خیانت تلقی میکنم. این بدان میماند که بچه من مبتلا به سرطان باشد و من درباره انواع کاجها تحقیق کنم! همه خواهند گفت: «اگر دلت به حال بچهات میسوزد، باید برای سرطان او کاری بکنی». جامعه ما از هر لحاظ یک جامعه سرطانی است؛ حالا من درباره انواع کاجها تحقیق کنم؟! وقتی مسائل جامعه من اینهایند من بیایم بگویم مثلا آیا دلوز در تفسیری که از کانت بهدست داده مرتکب خطا شده یا نشده؟! نه اینکه هیچوقت وقت این کار نیست؛ الآن وقتش نیست. اگر روزی جامعه شما هم شد جامعه کشورهای اسکاندیناوی، آنوقت باید به اینکه آیا تفسیر دلوز از کانت درست بوده یا نه هم پرداخت، وَالا حالا فرض کنید که به این مسئله پرداختم و فهمیدم تفسیر دلوز از کانت درست بوده یا نادرست بوده؛ به من چه ربطی دارد؟!
من بخشی از کارنامه روشنفکران و آکادمیسینهایمان را پرداختن به شبهمسئلهها میدانم.
اینها مسئله مردم ما نیست؛
ما باید ببینیم چرا بدبختیم،
چرا وضعمان این است،
چرا درمیانمان خشونت اصل شده،
چرا به هم بیاعتمادیم،
چرا داریم رو به بدبینی میرویم،
چرا داریم رو به ناامیدی میرویم،
چرا احساس تنهایی تااینحد کشنده شده،
چرا امنیت اجتماعی وجود ندارد،
چرا اعتیاد هست،
چرا فحشا هست،
چرا کار نیست،
چرا با ۶ یا ۸ ساعت کار شرافتمندانه در روز نمیشود زندگی را چرخاند.
اینها مسئلههای ما هستند.
در چنین جامعهای، اینکه بگوییم تفسیر دلوز از کانت تفسیر درستی است یا نه برای من خندهدار است.
«رستم چه کند در صف دستهی گل و ریحان [در اصل: نسرین] را؟» آخر اینکه رستم یک دستهگل دستش بگیرد و به میدان جنگ برود خندهدار است. میگویند: «آقا! حواست نیست داری کجا میروی! تو رستمی! داری به میدان جنگ میروی! دستهگل دستت میگیری؟!»
من خیلی از کارهای شبیه به این را میبینم و همهاش هم بهدلیل این است که ما از درد و رنج انسانهای گوشت و پوست و خوندار غافل شدهایم؛
به مسائلی میپردازیم که وقتی هم جوابشان معلوم شود هیچ فرقی نمیکند؛ زندگی ما همین است.
تکصدایی پذیرفتنی نیست،
گفتوگوی نشریهی میلان با مصطفی ملکیان:
https://bit.ly/3BCEFFY
من بخشی از کارنامه روشنفکران و آکادمیسینهایمان را پرداختن به شبهمسئلهها میدانم.
اینها مسئله مردم ما نیست؛
ما باید ببینیم چرا بدبختیم،
چرا وضعمان این است،
چرا درمیانمان خشونت اصل شده،
چرا به هم بیاعتمادیم،
چرا داریم رو به بدبینی میرویم،
چرا داریم رو به ناامیدی میرویم،
چرا احساس تنهایی تااینحد کشنده شده،
چرا امنیت اجتماعی وجود ندارد،
چرا اعتیاد هست،
چرا فحشا هست،
چرا کار نیست،
چرا با ۶ یا ۸ ساعت کار شرافتمندانه در روز نمیشود زندگی را چرخاند.
اینها مسئلههای ما هستند.
در چنین جامعهای، اینکه بگوییم تفسیر دلوز از کانت تفسیر درستی است یا نه برای من خندهدار است.
«رستم چه کند در صف دستهی گل و ریحان [در اصل: نسرین] را؟» آخر اینکه رستم یک دستهگل دستش بگیرد و به میدان جنگ برود خندهدار است. میگویند: «آقا! حواست نیست داری کجا میروی! تو رستمی! داری به میدان جنگ میروی! دستهگل دستت میگیری؟!»
من خیلی از کارهای شبیه به این را میبینم و همهاش هم بهدلیل این است که ما از درد و رنج انسانهای گوشت و پوست و خوندار غافل شدهایم؛
به مسائلی میپردازیم که وقتی هم جوابشان معلوم شود هیچ فرقی نمیکند؛ زندگی ما همین است.
تکصدایی پذیرفتنی نیست،
گفتوگوی نشریهی میلان با مصطفی ملکیان:
https://bit.ly/3BCEFFY
صدانت
تکصدایی پذیرفتنی نیست، گفتوگو نشریه میلان با مصطفی ملکیان • صدانت
علی باقریان- شما فرمودهاید دلنگران انسانهایی هستید که رنج میبرند و وظیفه فیلسوف و هنرمند را هم پرداختن به همین رنجها و تلاش برای کاستن از آنها
Forwarded from در حضور حضرت مولانا
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
این همه عالَم طلبکارِ خوشند
وز خوشِ تزویر اندر آتشند
«مولانا»
مولانا وضعیتِ مردمِ جهان را چنین توصیف میکند که همه بیوقفه در تقلّای رسیدن به خوشی و شادکامی به سر میبرند، اما هر چه در این طریق میکوشند، از مقصود و مطلوبِ خود دورتر میافتند. آدمیان در این مسیر نه تنها به خوشی و رضایت نمیرسند، بلکه به رنج و تلخکامیِ بیشتری نیز دچار میشوند.
«خوشِ تزویر» در سخنِ مولانا، پندارها و تصوراتِ موهومِ آدمی است از لذّات و خوشیها.
البته جهان در عصرِ مولانا بسی سادهتر از روزگار ما بود. ما ساکنانِ جهانِ جدید که در میانِ انبوهِ تبلیغات و هیاهوی رسانهها محاصره شدهایم و افسونزدهٔ مارک و برند، و معتادِ مصرف و خریدیم، بسیار بیشتر دچارِ «خوشِ تزویر» میشویم.
انیمیشنِ زیبای استیو کاتس به نام خوشبختی (happiness) روایتی است از تقلّای فرساینده و نافرجامِ انسانِ این روزگار برای رسیدن به خوشبختی و شادکامی، و در نهایت ناکامیها و شکستهای پیاپیِ او.
به تعبیرِ کلامِ رسای مولانا:
«باری تو بهل کامِ خود و نورِ خرد گیر
کاین کام، تو را زود به ناکام رسانَد»
🌿☘️🌱🌸
@hozoormolana
وز خوشِ تزویر اندر آتشند
«مولانا»
مولانا وضعیتِ مردمِ جهان را چنین توصیف میکند که همه بیوقفه در تقلّای رسیدن به خوشی و شادکامی به سر میبرند، اما هر چه در این طریق میکوشند، از مقصود و مطلوبِ خود دورتر میافتند. آدمیان در این مسیر نه تنها به خوشی و رضایت نمیرسند، بلکه به رنج و تلخکامیِ بیشتری نیز دچار میشوند.
«خوشِ تزویر» در سخنِ مولانا، پندارها و تصوراتِ موهومِ آدمی است از لذّات و خوشیها.
البته جهان در عصرِ مولانا بسی سادهتر از روزگار ما بود. ما ساکنانِ جهانِ جدید که در میانِ انبوهِ تبلیغات و هیاهوی رسانهها محاصره شدهایم و افسونزدهٔ مارک و برند، و معتادِ مصرف و خریدیم، بسیار بیشتر دچارِ «خوشِ تزویر» میشویم.
انیمیشنِ زیبای استیو کاتس به نام خوشبختی (happiness) روایتی است از تقلّای فرساینده و نافرجامِ انسانِ این روزگار برای رسیدن به خوشبختی و شادکامی، و در نهایت ناکامیها و شکستهای پیاپیِ او.
به تعبیرِ کلامِ رسای مولانا:
«باری تو بهل کامِ خود و نورِ خرد گیر
کاین کام، تو را زود به ناکام رسانَد»
🌿☘️🌱🌸
@hozoormolana
«دین نه، انقلاب افیون تودهها است!»
سیمون وی، مشهور به عَذرای سرخ، فیلسوف، قدیس مسیحی، عارف، الهیدان، مارکسیستِ متقَدِم، سندیکالیست و کنشگرِ چپِ فرانسوی (درگذشت در سال 1943، در 34 سالگی)، تعریض و حاشیهای دارد بر نظر مشهور مارکس (دین افیون تودهها است).
او در کتاب ثقل و لطفاش که اساسا بحثی است در ارتباط میانِ خدا و انسان (بحثی که عرفانی بهحساب میآید)، این تعبیر را هم به کار میبرد:
دین نه، انقلاب افیون تودهها است!
بهنظر میآید او انقلاب را به این خاطر افیون میبیند که توده به امیدِ متوهمانهی کنفیکون شدنِ یکباره و یکشبهی همه چیز دل میبندد و با قبول تخریب یکشبهی همه چیز و ساختن دوباره و یکشبهی همه چیز به شکلی آرمانی، مطلوب و نهایی، به نتیجهبخشی اعمالی دلخوش میکند که جمعی آرمانگرا، یا فرصتطلبانی شِبْهِ آرمانگرا پیشنهاد میکنند؛ اعمالی که کلنگی دیدن جامعه است و تخریب همه چیز را میخواهد تا جامعه را دوباره از نقطهی صفر بسازد.
این دلخوشکنی، همان افیونی است که تودهها و شهروند را از حرکتِ دادخواهانه، مطالبهجویی و کنشگرِیِ اجتماعیِ نظاممندِ حسابشده باز میدارد.
این کنشها حتما میتوانند رادیکال باشند، اما تخریب و دوبارهسازیِ ناممکن و نامطلوب را نمیخواهند.
دوباره سازیِ طبقِ برنامه ناممکن است، چون جامعه در هر ثانیه، پدیدهای است زنده و نه جنازهای در زیر دست تو، که بتوانی با آن هر کاری بکنی. لذا در هر لحظه تو را با حوادثِ پیشبینینشدهای روبرو میکند که هر نوع برنامهریزیات را بههم میریزند.
دوبارهسازی نامطلوب است، چون به معنای مهندسیِ اجتماعیِ کلان است که هر گونه اشتباهِ ممکن در طی آن، تبعات برگشتناپذیری دارد که کل عدالت و انصاف و رفاه ملی را کنفیکون میکند و در آخر به ضرر همهی دلبستهگان به بازسازی تمام میشود.
نمونهی این ناممکنی و نامطلوبی را در تاریخ انقلابات قرن 20 به خوبی دیدیم.
این کنشگرانِ رادیکال را بههیچوجه نمیتوان به اصلاحطلبیِ (رفورمیسمِ) فرصتطلبانه و همدستِ حاکمیت متهم کرد، چون اینان جِداً میخواهند و جِداً بر این خواستن پافشاری میکنند و حاکمیت را مجبور به عقبنشینیِ
تدریجی میکنند،، تا آنجا که «بود و نبودِ» حاکمیت بیاثر شود، اما به تدریج؛ به نوعی که در شیلی یا کلمبیا یا چیاپاس مکزیک بهدست زاپاتیستا رخ داد.
جامعه را نباید کلنگی دید و کلنگی خواست. این رویای افیونزدهی تمام انقلابیونی است که در قرن بیستم، مردم را به ورطهای عمیقتر از قبل فرو بردند.
کنشگرانِ این صحنهها، مردمانِ (شهروندانِ) شجاع و مسئولی هستند که باید ضمنِ مراقبت از جان خود و جانِ مردم (و حتی مراقبت از جانِ عوامل پاییندستِ سرکوب) و سرمایهها و زیرساختهای ملی، با مطالعه و بررسی و تامل در رخدادهای «روز»، به کشفِ بهترین راههای کنشگری برای فردا اقدام میکنند و قدرت و فروتنیِ آموختن از تجربیاتِ خود و ملتهای دیگر را هم دارند.
چنین است که سیمون وی در اثر دیگرِ خود، «برچیدن همهی احزاب» را خواستار میشود و به جای آنها «جنبشهای مطالبهگر»ی را پیشنهاد میدهد که به دنبالِ
- عملِ مشخص
- برای هدفِ مشخص و عینی،
- در طیِ زمان مشخص
هستند.
جنبشهای متکثری که رهبرانشان را، بعد از رسیدن به خواستهی مشخص، پیِ کارِ خود میفرستند تا تبدیل به شخصیتهای فرهمندِ حزبی (با قدرتِ نامحدود) نشوند و مردم از چاله به چاه نیفتند. به موازات یا بعد از این جنبشها است که مردم به سراغ خواستههای دیگرشان میتوانند بروند و رهبرانشان را خلق یا کشف کنند، چه از میان رهبران قبلی یا کنشگران ناشناختهی پیگیر و مناسب.
به یادمان باشد که:
«مطالبهی محدود، مقاومتِ نامحدود»
"کلام تفرقه میاندازد، اما عمل متحد میکند." (زاپاتیستا)
"سرعت قاتلِ تحولِ زیربنایی، نهادینه، برگشتناپذیر و کمهزینه است"
«فقط حرکت بیخشونت، اما با شهامت و با مقاومت مدنی، بدون بدخواهی نسبت به هیچ کس!»
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5314
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5330
سیمون وی، مشهور به عَذرای سرخ، فیلسوف، قدیس مسیحی، عارف، الهیدان، مارکسیستِ متقَدِم، سندیکالیست و کنشگرِ چپِ فرانسوی (درگذشت در سال 1943، در 34 سالگی)، تعریض و حاشیهای دارد بر نظر مشهور مارکس (دین افیون تودهها است).
او در کتاب ثقل و لطفاش که اساسا بحثی است در ارتباط میانِ خدا و انسان (بحثی که عرفانی بهحساب میآید)، این تعبیر را هم به کار میبرد:
دین نه، انقلاب افیون تودهها است!
بهنظر میآید او انقلاب را به این خاطر افیون میبیند که توده به امیدِ متوهمانهی کنفیکون شدنِ یکباره و یکشبهی همه چیز دل میبندد و با قبول تخریب یکشبهی همه چیز و ساختن دوباره و یکشبهی همه چیز به شکلی آرمانی، مطلوب و نهایی، به نتیجهبخشی اعمالی دلخوش میکند که جمعی آرمانگرا، یا فرصتطلبانی شِبْهِ آرمانگرا پیشنهاد میکنند؛ اعمالی که کلنگی دیدن جامعه است و تخریب همه چیز را میخواهد تا جامعه را دوباره از نقطهی صفر بسازد.
این دلخوشکنی، همان افیونی است که تودهها و شهروند را از حرکتِ دادخواهانه، مطالبهجویی و کنشگرِیِ اجتماعیِ نظاممندِ حسابشده باز میدارد.
این کنشها حتما میتوانند رادیکال باشند، اما تخریب و دوبارهسازیِ ناممکن و نامطلوب را نمیخواهند.
دوباره سازیِ طبقِ برنامه ناممکن است، چون جامعه در هر ثانیه، پدیدهای است زنده و نه جنازهای در زیر دست تو، که بتوانی با آن هر کاری بکنی. لذا در هر لحظه تو را با حوادثِ پیشبینینشدهای روبرو میکند که هر نوع برنامهریزیات را بههم میریزند.
دوبارهسازی نامطلوب است، چون به معنای مهندسیِ اجتماعیِ کلان است که هر گونه اشتباهِ ممکن در طی آن، تبعات برگشتناپذیری دارد که کل عدالت و انصاف و رفاه ملی را کنفیکون میکند و در آخر به ضرر همهی دلبستهگان به بازسازی تمام میشود.
نمونهی این ناممکنی و نامطلوبی را در تاریخ انقلابات قرن 20 به خوبی دیدیم.
این کنشگرانِ رادیکال را بههیچوجه نمیتوان به اصلاحطلبیِ (رفورمیسمِ) فرصتطلبانه و همدستِ حاکمیت متهم کرد، چون اینان جِداً میخواهند و جِداً بر این خواستن پافشاری میکنند و حاکمیت را مجبور به عقبنشینیِ
تدریجی میکنند،، تا آنجا که «بود و نبودِ» حاکمیت بیاثر شود، اما به تدریج؛ به نوعی که در شیلی یا کلمبیا یا چیاپاس مکزیک بهدست زاپاتیستا رخ داد.
جامعه را نباید کلنگی دید و کلنگی خواست. این رویای افیونزدهی تمام انقلابیونی است که در قرن بیستم، مردم را به ورطهای عمیقتر از قبل فرو بردند.
کنشگرانِ این صحنهها، مردمانِ (شهروندانِ) شجاع و مسئولی هستند که باید ضمنِ مراقبت از جان خود و جانِ مردم (و حتی مراقبت از جانِ عوامل پاییندستِ سرکوب) و سرمایهها و زیرساختهای ملی، با مطالعه و بررسی و تامل در رخدادهای «روز»، به کشفِ بهترین راههای کنشگری برای فردا اقدام میکنند و قدرت و فروتنیِ آموختن از تجربیاتِ خود و ملتهای دیگر را هم دارند.
چنین است که سیمون وی در اثر دیگرِ خود، «برچیدن همهی احزاب» را خواستار میشود و به جای آنها «جنبشهای مطالبهگر»ی را پیشنهاد میدهد که به دنبالِ
- عملِ مشخص
- برای هدفِ مشخص و عینی،
- در طیِ زمان مشخص
هستند.
جنبشهای متکثری که رهبرانشان را، بعد از رسیدن به خواستهی مشخص، پیِ کارِ خود میفرستند تا تبدیل به شخصیتهای فرهمندِ حزبی (با قدرتِ نامحدود) نشوند و مردم از چاله به چاه نیفتند. به موازات یا بعد از این جنبشها است که مردم به سراغ خواستههای دیگرشان میتوانند بروند و رهبرانشان را خلق یا کشف کنند، چه از میان رهبران قبلی یا کنشگران ناشناختهی پیگیر و مناسب.
به یادمان باشد که:
«مطالبهی محدود، مقاومتِ نامحدود»
"کلام تفرقه میاندازد، اما عمل متحد میکند." (زاپاتیستا)
"سرعت قاتلِ تحولِ زیربنایی، نهادینه، برگشتناپذیر و کمهزینه است"
«فقط حرکت بیخشونت، اما با شهامت و با مقاومت مدنی، بدون بدخواهی نسبت به هیچ کس!»
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5314
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5330
دموکراسی در خانه و خیابان
دموکراسیِ عمیقِ بیتبعیض و نهادینه از خانه شروع میشود و به خیابان سرازیر میشود
برای تکمیلِ این بحث لطفا نگاه کنید به دو نوشتهی فرهاد میثمی در بارهی واسلاو هاول (کتابِ قدرتِ بیقدرتان) و گاندی (برنامهی سازنده):
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5314
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5330
=======================ه
مردی را در سرزمینی بسیار دور در نظر بگیرید که پای تلویزیون و موبایلاش نشسته. یکدفعه با بدنِ برهنهی بانو گلشیفتهی فراهانی روبرو میشود. سرش را برمیگرداند، زناش را صدا میزند و میگوید "بیا نگاه کن! به این میگویند شجاعت! این زنِ قهرمان نمونهی شجاعت است!"
باز هم همین فرد در تصاویری دیگر فیمن (FEMEN)ها را میبیند (بانوانی که، در حضور رسانهها، بالاتنهشان را در مراسمهایِ رسمیِ سران و مکانهای حساس لخت میکنند و با اینکارِ خود اقدام به اعتراض اجتماعی، فمینیستی یا سیاسی میکنند)، بعد زنانی را میبیند که در یک سرزمینِ بسیار دور، روسری از سرِ خود بهاعتراض برمیدارند و شجاعانه با نیروی سرکوب به احتجاج و نافرمانی میپردازند. در هر دو مورد باز هم فورا زناش را صدا میزند و میگوید بدو بیا، بدو بیا و ببین! ببین چه جراتی! به اینها میگن زن!
اما همین مرد دو دخترش را در کودکی با چادر عربی میفرستاده بیرون، و برای زناش هم به کمتر از چادر در تمامِ مواقع راضی نمیشود. با زنان محترمی به راحتی به شکل خصوصی گفتگو میکند، کاری که صدای هر زنی را میتواند دربیاورد. اما از زناش انتظار دارد که با هیچ مردی خوش و بشِ عادی و غیرِمحرک هم نکند.
اما این روزها دختراناش دیگر اصلا و ابدا محلی به حساسیتهایش نمیگذارند و بیروسری هستند، آرایش غلیظ میکنند و عطرهای گرانقیمت برای بیرون رفتن استفاده میکنند. دوستِ پسر دارند؛ و این وضع پدری را که از خشم دختراناش در وحشت است و در برابرشان کاملا عاجز، هر روز به مرز سکته میرساند. این شوهر، هنوز هم میتواند اقتدارش را بر روی ضعیفترین عضوِ خانواده - یعنی زناش را- حفظ کند و از او چادر سیاهِ پوشیده بخواهد، چرا که او مثل دختراناش جراتِ پرخاشِ وحشیانهی دختراناش را ندارد و حتی صدایش هم نمیتواند در بیاید.
البته این مردِ فرضیْ اهلِ تغییرِ اجتماعیِ کنفیکونکننده و مترقی هم هست.
یاد سخنانِ آرش نراقی پژوهشگرِ اخلاق و فلسفهی دین (فارغ از همهی نظراتِ دیگر ایشان) باید افتاد که در یک گفتگوی اینستاگرامی در بارهی خشونتپرهیزی و راههای ترویجِ آن، در پاسخ گفت که تنها راهِ ترویج و نهادینهکردنِ خشونتپرهیزیْ از مسیر خانههایمان عبور میکند: https://t.me/GahFerestGhKeshani/5067
حالا هم باید گفت تنها راه رواجِ و حاکمیتِ دموکراسیْ از تربیت و رفتار دموکراتیک در آجرهای سازندهی اجتماع (خانهها) میگذرد. آموزشی که درست مثل خشونتپرهیزی تا لبِ گور باید ادامه پیدا کند. کسی که نسبت به دیگری بیرحم است، هم در خانه و هم در خیابان بیرحم است. کسی که دهنِ شوهرش را با فریاد میبندد، کسی که زناش را خفهشده و لببسته میخواهد، نمیتواند چیز زیادی به خیابان عرضه کند.
قبل از واقعهی بهمن ۵۷، تنها کسانی که بهطورِ گروهی و شناختهشده پرچم آزادی را بلند میکردند، چریکها و هوادارانشان، دانشجویان و روشنفکران سکولار (اعم از اندیشهورز، نویسنده، مترجم و هنرمندِ معترض) بودند.
اینان میخواستند کشور "آزاد" باشد. اما هیچکدامشان تربیتشدهی فرهنگی آزاد نبودند. از آزادی فقط تصورِ رهاییِ خود و ملت از ارادهی تنها مردِ یکهتاز و خودکامهی کشور، یعنی آقای "شاه" را داشتند، نه چیزی بیشتر. اصلا نمیدانستند مدارا و رفتار دموکراتیک و بیخشونت با شخصِ خودشان، با دوستانشان، با مادر و پدر و خواهر و برادر و همسایه یعنی چه. اینان در دامنِ خانواده و جامعهی "بیچرا" بزرگ شدهبودند، جامعهای که زبانِ "چرا گو" را بریده میخواهد (زندهیاد محمد مختاری) و طبعا نمونهای دیگر سراغ نداشتند. وقتی برداشت این نخبهگان از دموکراسی اینطور بود، معلوم بود که اصلا مفهومی به اسمِ بیخشونتی و مدارای واقعی از یک فرسنگیِ مغزشان عبور نکرده باشد. مردمِ عادی هم وضع فکریشان از این گروهها عقبتر هم بود.
ادامه در صفحهی دو
دموکراسیِ عمیقِ بیتبعیض و نهادینه از خانه شروع میشود و به خیابان سرازیر میشود
برای تکمیلِ این بحث لطفا نگاه کنید به دو نوشتهی فرهاد میثمی در بارهی واسلاو هاول (کتابِ قدرتِ بیقدرتان) و گاندی (برنامهی سازنده):
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5314
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5330
=======================ه
مردی را در سرزمینی بسیار دور در نظر بگیرید که پای تلویزیون و موبایلاش نشسته. یکدفعه با بدنِ برهنهی بانو گلشیفتهی فراهانی روبرو میشود. سرش را برمیگرداند، زناش را صدا میزند و میگوید "بیا نگاه کن! به این میگویند شجاعت! این زنِ قهرمان نمونهی شجاعت است!"
باز هم همین فرد در تصاویری دیگر فیمن (FEMEN)ها را میبیند (بانوانی که، در حضور رسانهها، بالاتنهشان را در مراسمهایِ رسمیِ سران و مکانهای حساس لخت میکنند و با اینکارِ خود اقدام به اعتراض اجتماعی، فمینیستی یا سیاسی میکنند)، بعد زنانی را میبیند که در یک سرزمینِ بسیار دور، روسری از سرِ خود بهاعتراض برمیدارند و شجاعانه با نیروی سرکوب به احتجاج و نافرمانی میپردازند. در هر دو مورد باز هم فورا زناش را صدا میزند و میگوید بدو بیا، بدو بیا و ببین! ببین چه جراتی! به اینها میگن زن!
اما همین مرد دو دخترش را در کودکی با چادر عربی میفرستاده بیرون، و برای زناش هم به کمتر از چادر در تمامِ مواقع راضی نمیشود. با زنان محترمی به راحتی به شکل خصوصی گفتگو میکند، کاری که صدای هر زنی را میتواند دربیاورد. اما از زناش انتظار دارد که با هیچ مردی خوش و بشِ عادی و غیرِمحرک هم نکند.
اما این روزها دختراناش دیگر اصلا و ابدا محلی به حساسیتهایش نمیگذارند و بیروسری هستند، آرایش غلیظ میکنند و عطرهای گرانقیمت برای بیرون رفتن استفاده میکنند. دوستِ پسر دارند؛ و این وضع پدری را که از خشم دختراناش در وحشت است و در برابرشان کاملا عاجز، هر روز به مرز سکته میرساند. این شوهر، هنوز هم میتواند اقتدارش را بر روی ضعیفترین عضوِ خانواده - یعنی زناش را- حفظ کند و از او چادر سیاهِ پوشیده بخواهد، چرا که او مثل دختراناش جراتِ پرخاشِ وحشیانهی دختراناش را ندارد و حتی صدایش هم نمیتواند در بیاید.
البته این مردِ فرضیْ اهلِ تغییرِ اجتماعیِ کنفیکونکننده و مترقی هم هست.
یاد سخنانِ آرش نراقی پژوهشگرِ اخلاق و فلسفهی دین (فارغ از همهی نظراتِ دیگر ایشان) باید افتاد که در یک گفتگوی اینستاگرامی در بارهی خشونتپرهیزی و راههای ترویجِ آن، در پاسخ گفت که تنها راهِ ترویج و نهادینهکردنِ خشونتپرهیزیْ از مسیر خانههایمان عبور میکند: https://t.me/GahFerestGhKeshani/5067
حالا هم باید گفت تنها راه رواجِ و حاکمیتِ دموکراسیْ از تربیت و رفتار دموکراتیک در آجرهای سازندهی اجتماع (خانهها) میگذرد. آموزشی که درست مثل خشونتپرهیزی تا لبِ گور باید ادامه پیدا کند. کسی که نسبت به دیگری بیرحم است، هم در خانه و هم در خیابان بیرحم است. کسی که دهنِ شوهرش را با فریاد میبندد، کسی که زناش را خفهشده و لببسته میخواهد، نمیتواند چیز زیادی به خیابان عرضه کند.
قبل از واقعهی بهمن ۵۷، تنها کسانی که بهطورِ گروهی و شناختهشده پرچم آزادی را بلند میکردند، چریکها و هوادارانشان، دانشجویان و روشنفکران سکولار (اعم از اندیشهورز، نویسنده، مترجم و هنرمندِ معترض) بودند.
اینان میخواستند کشور "آزاد" باشد. اما هیچکدامشان تربیتشدهی فرهنگی آزاد نبودند. از آزادی فقط تصورِ رهاییِ خود و ملت از ارادهی تنها مردِ یکهتاز و خودکامهی کشور، یعنی آقای "شاه" را داشتند، نه چیزی بیشتر. اصلا نمیدانستند مدارا و رفتار دموکراتیک و بیخشونت با شخصِ خودشان، با دوستانشان، با مادر و پدر و خواهر و برادر و همسایه یعنی چه. اینان در دامنِ خانواده و جامعهی "بیچرا" بزرگ شدهبودند، جامعهای که زبانِ "چرا گو" را بریده میخواهد (زندهیاد محمد مختاری) و طبعا نمونهای دیگر سراغ نداشتند. وقتی برداشت این نخبهگان از دموکراسی اینطور بود، معلوم بود که اصلا مفهومی به اسمِ بیخشونتی و مدارای واقعی از یک فرسنگیِ مغزشان عبور نکرده باشد. مردمِ عادی هم وضع فکریشان از این گروهها عقبتر هم بود.
ادامه در صفحهی دو
ادامهی صفحهی یک
برای تکمیلِ این بحث لطفا نگاه کنید به دو نوشتهی فرهاد میثمی در بارهی واسلاو هاول (قدرتِ بیقدرتان) و گاندی (برنامهی سازنده):
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5330
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5314
==========================================ه
نتیجهی کارِ آنان، اگر همهچیز به دستِشان ساخته میشد، چیزی نبود جز بازتولیدِ همان روابط خودکامگی، شبان-رمهگی (زندهیاد محمد مختاری)، تفرقه و سلطهی یکی بر همه.
البته میدانیم که واقعیت و تاریخْ این چنین پیش نرفت و عواملِ بسیارْ دیگری هم عمل کردند که اصلا به این گروههای فکری فرصتِ عرضِ اندام ندادند و گروهی دیگر توانست قدرت را قبضه، رقبا را حذف و همان بازتولید را با شدت و وسعتِ بسیار بسیار بیشتری عملی کند، چرا که این گروه پشتوانهی قدسی، فکری، عملی، سنتی و تاریخیِ همین سبک رفتار را هم داشت و میتوانست هر کارش را مستند به قواعد و دستوراتی کند که از بینِ خروارها نوشتهی سنت گزینش میکرد (گفتهاند که: وقتی پای خدا در میان باشد، هر کاری مجاز است).
سخنِ آخر اینکه:
دموکراسیخواهی، مدارا و بیخشونتی در بیرون و خیابان، به شدت نیازمند عمل به تکتکِ اینها در "درون" خانه و محیطِ بلافصل خودمان، یعنی همسایگان، آپارتمان، محله، شهر، محل کار و در آخر خیابان است. به همین دلیل، باید خود را در برابر این وظایفِ فراموششده مسئول بدانیم و در هر جایی که هستیم، یکپارچگی و صداقتِ عملیِ خود را در هر دو عرصه نشان بدهیم. اگر در این کار تاخیری درازمدت داشتهایم، هنوز هم فرصت هست که تمرین و ورزهی تازهای را با توجه به این نکته شروع کنیم.
به یادمان باشد که:
"کلام تفرقه میاندازد، اما عمل متحد میکند." (زاپاتیستا)
"سرعت قاتلِ تحولِ زیربنایی، نهادینه، برگشتناپذیر و کمهزینه است"
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5444
برای تکمیلِ این بحث لطفا نگاه کنید به دو نوشتهی فرهاد میثمی در بارهی واسلاو هاول (قدرتِ بیقدرتان) و گاندی (برنامهی سازنده):
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5330
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5314
==========================================ه
نتیجهی کارِ آنان، اگر همهچیز به دستِشان ساخته میشد، چیزی نبود جز بازتولیدِ همان روابط خودکامگی، شبان-رمهگی (زندهیاد محمد مختاری)، تفرقه و سلطهی یکی بر همه.
البته میدانیم که واقعیت و تاریخْ این چنین پیش نرفت و عواملِ بسیارْ دیگری هم عمل کردند که اصلا به این گروههای فکری فرصتِ عرضِ اندام ندادند و گروهی دیگر توانست قدرت را قبضه، رقبا را حذف و همان بازتولید را با شدت و وسعتِ بسیار بسیار بیشتری عملی کند، چرا که این گروه پشتوانهی قدسی، فکری، عملی، سنتی و تاریخیِ همین سبک رفتار را هم داشت و میتوانست هر کارش را مستند به قواعد و دستوراتی کند که از بینِ خروارها نوشتهی سنت گزینش میکرد (گفتهاند که: وقتی پای خدا در میان باشد، هر کاری مجاز است).
سخنِ آخر اینکه:
دموکراسیخواهی، مدارا و بیخشونتی در بیرون و خیابان، به شدت نیازمند عمل به تکتکِ اینها در "درون" خانه و محیطِ بلافصل خودمان، یعنی همسایگان، آپارتمان، محله، شهر، محل کار و در آخر خیابان است. به همین دلیل، باید خود را در برابر این وظایفِ فراموششده مسئول بدانیم و در هر جایی که هستیم، یکپارچگی و صداقتِ عملیِ خود را در هر دو عرصه نشان بدهیم. اگر در این کار تاخیری درازمدت داشتهایم، هنوز هم فرصت هست که تمرین و ورزهی تازهای را با توجه به این نکته شروع کنیم.
به یادمان باشد که:
"کلام تفرقه میاندازد، اما عمل متحد میکند." (زاپاتیستا)
"سرعت قاتلِ تحولِ زیربنایی، نهادینه، برگشتناپذیر و کمهزینه است"
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5444
Telegram
گاه فرست غلامعلی کشانی
نوشتهای بسیار راهبردی و حیاتی بهقلمِ فرهاد میثمی
خلاصه کتاب بومیشدهی
قدرت بیقدرتان، اثر واسلاو هاول
لطفا به لینک پیوستشدهی بالا و فرستهی زیر آن در گاه فرست هم توجه کنید.
===========ه
چه باید کرد؟
این سوالی است که خیلی مردم از خودشان میپرسند.…
خلاصه کتاب بومیشدهی
قدرت بیقدرتان، اثر واسلاو هاول
لطفا به لینک پیوستشدهی بالا و فرستهی زیر آن در گاه فرست هم توجه کنید.
===========ه
چه باید کرد؟
این سوالی است که خیلی مردم از خودشان میپرسند.…
دموکراسی در خانه و خیابان
دموکراسیِ عمیقِ بیتبعیض، و نهادینه از خانه شروع میشود و به خیابان سرازیر میشود
برای تکمیلِ این بحث لطفا نگاه کنید به دو نوشتهی فرهاد میثمی در بارهی واسلاو هاول (کتابِ قدرتِ بیقدرتان) و گاندی (برنامهی سازنده):
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5314
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5330
برای خواندن اصل نوشته لطفا کلیک کنید:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5446
دموکراسیِ عمیقِ بیتبعیض، و نهادینه از خانه شروع میشود و به خیابان سرازیر میشود
برای تکمیلِ این بحث لطفا نگاه کنید به دو نوشتهی فرهاد میثمی در بارهی واسلاو هاول (کتابِ قدرتِ بیقدرتان) و گاندی (برنامهی سازنده):
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5314
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5330
برای خواندن اصل نوشته لطفا کلیک کنید:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5446
واسلاو هاول و معنای امتناع در مقاومت سیاسی
======ه
✍️ عقیل دغاقله
⭕️ واسلاو هاول، نویسنده و رهبر سرشناس مخالفان نظام های کمونیستی در اروپای شرقی، کتاب قدرت بی قدرتان را با داستان یک میوه فروش شروع می کند. میوه فروشی که در میان هویج و پیازهایش تابلویی را که دولت به او داده است را نیز قرار می دهد. بر روی این تابلو نوشته شده است «تمام کارگران جهان باهم متحد شوید.»
⭕️ این تابلو و شعار در ذات خود معنای بدی ندارد. ایراد اما در کنشی است که آن میوه فروش بر حسب عادت انجام می دهد. مشکل تابلو این است که توسط دستگاه تبلیغاتی یک دولت تمامیت خواه سوسیالیستی توزیع شده است و آن میوه فروش بدون توجه به معنا و یا اهمیت آنچه بر آن تابلو نوشته شده است، هر روز آن را در میان هویج و پیازهایش قرار می دهد. مشکل در کنش تکراری، روزمره و بیهوده ای است که آن میوه فروش انجام می دهد بدون آنکه به آن بیندیشد.
⭕️ هاول می پرسد چرا میوه فروش هر روز همین کار را می کند؟ آیا این میوه فروش واقعا به کارگران جهان فکر کرده است؟ آیا اصلا برای او زندگی کارگران جهان اهمیتی دارد؟ آیا خود او بدون نیروی دولت باز چنین تابلویی را نصب می کرد؟ پاسخ هاول به همه این سئوال ها خیر است. آن میوه فروش، از منظر هاول، این تابلو را نصب می کند چون فکر می کند اگر نگذارد ممکن است زندگی اش به مخاطره افتد. دلیل او تنها در همین یک نکته نهفته است. او تصور می کند ممکن است دولت به او حساس شود و در نتیجه برایش بد شود. علاوه بر این، از منظر میوه فروش این کار (تابلو گذاشتن) را همه انجام می دهند و بنابراین همه متوجه بی اهمیتی و دروغین بودن آن شده اند.
⭕️ البته همه این محاسبات خودآگاه نیست. روی ورق نوشته شده نیست. اما در فرایند این تصمیم گیری، در ذهن آن میوه فروش ناخودآگاه و خودآگاه به هم آمیخته می شوند تا تابلو هر روز نصب شود. و عادتی شکل گیرد که تولید یک سیستم کلان تر را ممکن می سازد.
⭕️ این تسلیم شدن به گذاشتن تابلو، این عدم فکر کردن به اهمیت یا عدم اهمیت آن کنش برای خود فرد، همان نقطه و لحظه ای است که قدرت یک سیستم تمامیت خواه شکل می گیرد و بازتولید می شود. از طریق همین شیوه های به ظاهر غیر مهم، غیر فکر شده و تا حدودی ناخودآگاه است که یک سیستم تمامیت خواه در هر لحظه بازتولید می شوند.
⭕️ هاول ادامه می دهد که قدرت رژیم های تمامیت خواه، بنابراین، در یک فرد و یا یک نهاد نیست، بلکه در همه کنش های غیر مسئولانه ای است که همگی ما بدون فکر کردن انجام می دهیم.
⭕️ همه ما در همان لحظه ای که غیر مسئولانه خواسته ها، ارزش ها و نرم هایی که شخصا به آنها معتقد هستیم را کنار می گذاریم تا کاری که یک سیستم تمامیت خواه از ما می خواهد را بدون فکر و بر حسب عادت یا ترس انجام دهیم آن سیستم تمامیت خواه را بازتولید کرده ایم.
⭕️ هاول نتیجه می گیرد که بنابراین تقسیم آدم ها در نظام های توتالیتر به شرور و خیرخواه ممکن نیست چرا که همه ما همزمان هم یک نظام تمامیت خواه را بازتولید می کنیم و هم آنکه قربانی آن هستیم. همه ما هم عامل یک شر بزرگ هستیم و هم قربانی آن شر بزرگ.
⭕️ راه حل خروج از این چرخه بی پایان «امتناع» است. امتناع یعنی گفتن «نه»! نه به تمامی آن چیزهایی که به آنها باور نداریم اما آنها را از ترس مغضوب نشدن از قدرت یا برای خوش آمد قدرت انجام می دهیم. این امتناع یا لحظه گفتن «نه» همان لحظه ای است که هاول از آن به عنوان لحظه آغاز «زندگی در حقیقت» یاد می کند. لحظه ای که یاد می گیریم بر اساس ارزش و باورهایی که به آن معتقد هستیم زندگی کنیم و از این بازی دروغین خارج شویم. «زندگی در حقیقت» با برداشتن آن تابلو یا شعاری که به آن اعتقاد نداریم آغاز می شود. با نگفتن کلامی که به آن باور نداریم، با رای ندادن در انتخاباتی که به بی معنایی آن پی برده ایم و با گفتن کلامی که می دانیم صاحبان قدرت از آن خوششان نمی آید.
⭕️ از منظر هاول،بنابراین، امتناع قدم اول در هر نوع مقاومت است. امتناع از انجام دادن همه آن چیزهایی که یک نظام تمامیت خواه از ما می طلبد و ما می توانیم - حداقل با ریسک کم- به آنها نه بگوییم. این خروج از بازی، این امتناع، این نه گفتن، اگر همگانی شود، همان لحظه ای است که یک سیستم تمامیت خواه از بازتولید باز می ماند.
⭕️ پس از آغاز امتناع است که می توان به کنش هایی از نوع ایجابی و مثبت پرداخت. پس از امتناع می توانیم به این بیندیشیم که چگونه به جای این ظاهر دروغین که بر پا کرده ایم، ارزشها و حقیقتی که به آن باور داریم را اجرا کنیم و آن را پیش ببریم.
از کانال ریزوم
==============ه
⭕️طبعا راهحل عمومیِ هاول، انواع همکاری نکردن (مثلا انواع اعتصاب) بوده که هزینهی بسیار کمتری نسبت به خیابان دارد.
برای اطلاع بیشتر از هاول: لطفا عنوان همین نوشته را کلیک کنید+جستجوی او در گاه فرست.
======ه
✍️ عقیل دغاقله
⭕️ واسلاو هاول، نویسنده و رهبر سرشناس مخالفان نظام های کمونیستی در اروپای شرقی، کتاب قدرت بی قدرتان را با داستان یک میوه فروش شروع می کند. میوه فروشی که در میان هویج و پیازهایش تابلویی را که دولت به او داده است را نیز قرار می دهد. بر روی این تابلو نوشته شده است «تمام کارگران جهان باهم متحد شوید.»
⭕️ این تابلو و شعار در ذات خود معنای بدی ندارد. ایراد اما در کنشی است که آن میوه فروش بر حسب عادت انجام می دهد. مشکل تابلو این است که توسط دستگاه تبلیغاتی یک دولت تمامیت خواه سوسیالیستی توزیع شده است و آن میوه فروش بدون توجه به معنا و یا اهمیت آنچه بر آن تابلو نوشته شده است، هر روز آن را در میان هویج و پیازهایش قرار می دهد. مشکل در کنش تکراری، روزمره و بیهوده ای است که آن میوه فروش انجام می دهد بدون آنکه به آن بیندیشد.
⭕️ هاول می پرسد چرا میوه فروش هر روز همین کار را می کند؟ آیا این میوه فروش واقعا به کارگران جهان فکر کرده است؟ آیا اصلا برای او زندگی کارگران جهان اهمیتی دارد؟ آیا خود او بدون نیروی دولت باز چنین تابلویی را نصب می کرد؟ پاسخ هاول به همه این سئوال ها خیر است. آن میوه فروش، از منظر هاول، این تابلو را نصب می کند چون فکر می کند اگر نگذارد ممکن است زندگی اش به مخاطره افتد. دلیل او تنها در همین یک نکته نهفته است. او تصور می کند ممکن است دولت به او حساس شود و در نتیجه برایش بد شود. علاوه بر این، از منظر میوه فروش این کار (تابلو گذاشتن) را همه انجام می دهند و بنابراین همه متوجه بی اهمیتی و دروغین بودن آن شده اند.
⭕️ البته همه این محاسبات خودآگاه نیست. روی ورق نوشته شده نیست. اما در فرایند این تصمیم گیری، در ذهن آن میوه فروش ناخودآگاه و خودآگاه به هم آمیخته می شوند تا تابلو هر روز نصب شود. و عادتی شکل گیرد که تولید یک سیستم کلان تر را ممکن می سازد.
⭕️ این تسلیم شدن به گذاشتن تابلو، این عدم فکر کردن به اهمیت یا عدم اهمیت آن کنش برای خود فرد، همان نقطه و لحظه ای است که قدرت یک سیستم تمامیت خواه شکل می گیرد و بازتولید می شود. از طریق همین شیوه های به ظاهر غیر مهم، غیر فکر شده و تا حدودی ناخودآگاه است که یک سیستم تمامیت خواه در هر لحظه بازتولید می شوند.
⭕️ هاول ادامه می دهد که قدرت رژیم های تمامیت خواه، بنابراین، در یک فرد و یا یک نهاد نیست، بلکه در همه کنش های غیر مسئولانه ای است که همگی ما بدون فکر کردن انجام می دهیم.
⭕️ همه ما در همان لحظه ای که غیر مسئولانه خواسته ها، ارزش ها و نرم هایی که شخصا به آنها معتقد هستیم را کنار می گذاریم تا کاری که یک سیستم تمامیت خواه از ما می خواهد را بدون فکر و بر حسب عادت یا ترس انجام دهیم آن سیستم تمامیت خواه را بازتولید کرده ایم.
⭕️ هاول نتیجه می گیرد که بنابراین تقسیم آدم ها در نظام های توتالیتر به شرور و خیرخواه ممکن نیست چرا که همه ما همزمان هم یک نظام تمامیت خواه را بازتولید می کنیم و هم آنکه قربانی آن هستیم. همه ما هم عامل یک شر بزرگ هستیم و هم قربانی آن شر بزرگ.
⭕️ راه حل خروج از این چرخه بی پایان «امتناع» است. امتناع یعنی گفتن «نه»! نه به تمامی آن چیزهایی که به آنها باور نداریم اما آنها را از ترس مغضوب نشدن از قدرت یا برای خوش آمد قدرت انجام می دهیم. این امتناع یا لحظه گفتن «نه» همان لحظه ای است که هاول از آن به عنوان لحظه آغاز «زندگی در حقیقت» یاد می کند. لحظه ای که یاد می گیریم بر اساس ارزش و باورهایی که به آن معتقد هستیم زندگی کنیم و از این بازی دروغین خارج شویم. «زندگی در حقیقت» با برداشتن آن تابلو یا شعاری که به آن اعتقاد نداریم آغاز می شود. با نگفتن کلامی که به آن باور نداریم، با رای ندادن در انتخاباتی که به بی معنایی آن پی برده ایم و با گفتن کلامی که می دانیم صاحبان قدرت از آن خوششان نمی آید.
⭕️ از منظر هاول،بنابراین، امتناع قدم اول در هر نوع مقاومت است. امتناع از انجام دادن همه آن چیزهایی که یک نظام تمامیت خواه از ما می طلبد و ما می توانیم - حداقل با ریسک کم- به آنها نه بگوییم. این خروج از بازی، این امتناع، این نه گفتن، اگر همگانی شود، همان لحظه ای است که یک سیستم تمامیت خواه از بازتولید باز می ماند.
⭕️ پس از آغاز امتناع است که می توان به کنش هایی از نوع ایجابی و مثبت پرداخت. پس از امتناع می توانیم به این بیندیشیم که چگونه به جای این ظاهر دروغین که بر پا کرده ایم، ارزشها و حقیقتی که به آن باور داریم را اجرا کنیم و آن را پیش ببریم.
از کانال ریزوم
==============ه
⭕️طبعا راهحل عمومیِ هاول، انواع همکاری نکردن (مثلا انواع اعتصاب) بوده که هزینهی بسیار کمتری نسبت به خیابان دارد.
برای اطلاع بیشتر از هاول: لطفا عنوان همین نوشته را کلیک کنید+جستجوی او در گاه فرست.