گاه‌ فرست غلامعلی کشانی
1.53K subscribers
994 photos
316 videos
185 files
1.58K links
این‌جا گاهی مطالبی می بینید که شاید در زندگیِ عملی‌تانْ مفید باشند.


در صورت مفید دیدن، لطفا کانال را معرفی کنید.


کتاب ها در سایت عدم خشونت:
ghkeshani.com
و
t.me/ahestegisadegi

t.me/ghkesh : تماس
Download Telegram
Forwarded from هزار خط ناتمام
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سیستم عصبی سمپاتیک و پاراسمپاتیک - راس هریس
#روان‌درمانی، #پذیرش_و_تعهد، #اکت، #راس_هریس، #عصب‌شناسی

▪️مترجم: حسین محمدی‌زاده
▫️آرشیو ویدئوها در آپارات
@GahFerestGhKeshani
من گفته‌ام که درد و رنج انسان‌ها برایم مهم است. وقتی درد و رنج جامعه بشری به‌طورکلی تااین‌حد شدت و قوت دارد پرداختن به شبه‌مسئله‌ها را تقریبا خیانت تلقی می‌کنم. این بدان می‌ماند که بچه من مبتلا به سرطان باشد و من درباره انواع کاج‌ها تحقیق ‌کنم! همه خواهند گفت: «اگر دلت به حال بچه‌ات می‌سوزد، باید برای سرطان او کاری بکنی». جامعه ما از هر لحاظ یک جامعه سرطانی است؛ حالا من درباره انواع کاج‌ها تحقیق کنم؟! وقتی مسائل جامعه من این‌هایند من بیایم بگویم مثلا آیا دلوز در تفسیری که از کانت به‌دست داده مرتکب خطا شده یا نشده؟! نه اینکه هیچ‌وقت وقت این کار نیست؛ الآن وقتش نیست. اگر روزی جامعه شما هم شد جامعه کشورهای اسکاندیناوی، آن‌وقت باید به اینکه آیا تفسیر دلوز از کانت درست بوده یا نه هم پرداخت، وَالا حالا فرض کنید که به این مسئله پرداختم و فهمیدم تفسیر دلوز از کانت درست بوده یا نادرست بوده؛ به من چه ربطی دارد؟!

من بخشی از کارنامه روشنفکران و آکادمیسین‌هایمان را پرداختن به شبه‌مسئله‌ها می‌دانم.

این‌ها مسئله مردم ما نیست؛
ما باید ببینیم چرا بدبختیم،
چرا وضعمان این است،
چرا درمیانمان خشونت اصل شده،
چرا به هم بی‌اعتمادیم،
چرا داریم رو به بدبینی می‌رویم،
چرا داریم رو به ناامیدی می‌رویم،
چرا احساس تنهایی تااین‌حد کشنده شده،
چرا امنیت اجتماعی وجود ندارد،
چرا اعتیاد هست،
چرا فحشا هست،
چرا کار نیست،
چرا با ۶ یا ۸ ساعت کار شرافتمندانه در روز نمی‌شود زندگی را چرخاند.

این‌ها مسئله‌های ما هستند.

در چنین جامعه‌ای، اینکه بگوییم تفسیر دلوز از کانت تفسیر درستی است یا نه برای من خنده‌دار است.

«رستم چه کند در صف دسته‌ی گل و ریحان [در اصل: نسرین] را؟» آخر اینکه رستم یک دسته‌گل دستش بگیرد و به میدان جنگ برود خنده‌دار است. می‌گویند: «آقا! حواست نیست داری کجا می‌روی! تو رستمی! داری به میدان جنگ می‌روی! دسته‌گل دستت می‌گیری؟!»

من خیلی از کارهای شبیه به این را می‌بینم و همه‌اش هم به‌دلیل این است که ما از درد و رنج انسان‌های گوشت‌ و پوست و خون‌دار غافل شده‌ایم؛

به مسائلی می‌پردازیم که وقتی هم جوابشان معلوم شود هیچ فرقی نمی‌کند؛ زندگی ما همین است.

تک‌صدایی پذیرفتنی نیست،

گفت‌وگوی نشریه‌ی میلان با مصطفی ملکیان:
https://bit.ly/3BCEFFY
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
این همه عالَم طلبکارِ خوشند
وز خوشِ تزویر اندر آتشند
«مولانا»

مولانا وضعیتِ مردمِ جهان را چنین توصیف می‌کند که همه بی‌وقفه در تقلّای رسیدن به خوشی و شادکامی به سر می‌برند، اما هر چه در این طریق می‌کوشند، از مقصود و مطلوبِ خود دورتر می‌افتند. آدمیان در این مسیر نه تنها به خوشی و رضایت نمی‌رسند، بلکه به رنج و تلخ‌کامیِ بیشتری نیز دچار می‌شوند.
«خوشِ تزویر» در سخنِ مولانا، پندارها و تصوراتِ موهومِ آدمی است از لذّات و خوشی‌ها.

البته جهان در عصرِ مولانا بسی ساده‌تر از روزگار ما بود. ما ساکنانِ جهانِ جدید که در میانِ انبوهِ تبلیغات و هیاهوی رسانه‌ها محاصره شده‌ایم و افسون‌زدهٔ مارک و برند، و معتادِ مصرف و خریدیم، بسیار بیشتر دچارِ «خوشِ تزویر» می‌شویم.

انیمیشنِ زیبای استیو کاتس به نام خوشبختی (happiness) روایتی است از تقلّای فرساینده و نافرجامِ انسانِ این روزگار برای رسیدن به خوشبختی و شادکامی، و در نهایت ناکامی‌ها و شکست‌های پیاپیِ او.
به تعبیرِ کلامِ رسای مولانا:
«باری تو بهل کامِ خود و نورِ خرد گیر
کاین کام، تو را زود به ناکام رسانَد»

🌿☘️🌱🌸
@hozoormolana
«دین نه، انقلاب افیون توده‌ها است!»


سیمون وی، مشهور به عَذرای سرخ، فیلسوف، قدیس مسیحی، عارف، الهی‌‌دان، مارکسیستِ متقَدِم، سندیکالیست و کنش‌گرِ چپِ فرانسوی (درگذشت در سال 1943، در 34 سالگی)، تعریض و حاشیه‌ای دارد بر نظر مشهور مارکس (دین افیون توده‌ها است).

او در کتاب ثقل و لطف‌اش که اساسا بحثی است در ارتباط میانِ خدا و انسان (بحثی که عرفانی به‌حساب می‌آید)، این تعبیر را هم به کار می‌برد:
دین نه، انقلاب افیون توده‌ها است!

به‌نظر می‌آید او انقلاب را به این خاطر افیون می‌بیند که توده به امیدِ متوهمانه‌ی کن‌فیکون شدنِ یک‌باره و یک‌شبه‌ی همه چیز دل می‌بندد و با قبول تخریب یک‌شبه‌ی همه چیز و ساختن دوباره‌ و یک‌شبه‌ی همه چیز به شکلی آرمانی، مطلوب و نهایی، به نتیجه‌بخشی اعمالی دل‌خوش می‌کند که جمعی آرمان‌گرا، یا فرصت‌طلبانی شِبْهِ آرمان‌گرا پیشنهاد می‌کنند؛ اعمالی که کلنگی دیدن جامعه است و تخریب همه چیز را می‌خواهد تا جامعه را دوباره از نقطه‌ی صفر بسازد.

این دل‌خوش‌کنی، همان افیونی است که توده‌ها و شهروند را از حرکتِ دادخواهانه، مطالبه‌جویی و کنش‌گرِیِ اجتماعیِ نظام‌مندِ حساب‌شده باز می‌دارد.

این کنش‌ها حتما می‌توانند رادیکال باشند، اما تخریب و دوباره‌سازیِ ناممکن و نامطلوب را نمی‌خواهند.

دوباره سازیِ طبقِ برنامه ناممکن است، چون جامعه در هر ثانیه، پدیده‌ای است زنده و نه جنازه‌ای در زیر دست تو، که بتوانی با آن هر کاری بکنی. لذا در هر لحظه تو را با حوادثِ پیش‌بینی‌نشده‌ای روبرو می‌کند که هر نوع برنامه‌ریزی‌ات را به‌هم می‌ریزند.

دوباره‌سازی نامطلوب است، چون به معنای مهندسیِ اجتماعیِ کلان است که هر گونه اشتباهِ ممکن در طی آن، تبعات برگشت‌ناپذیری دارد که کل عدالت و انصاف و رفاه ملی را کن‌فیکون می‌کند و در آخر به ضرر همه‌ی دل‌بسته‌گان به بازسازی تمام می‌شود.

نمونه‌ی این ناممکنی و نامطلوبی را در تاریخ انقلابات قرن 20 به خوبی دیدیم.

این کنش‌گرانِ رادیکال را به‌هیچ‌وجه نمی‌توان به اصلاح‌طلبیِ (رفورمیسمِ) فرصت‌طلبانه و هم‌دستِ حاکمیت متهم کرد، چون اینان جِداً می‌خواهند و جِداً بر این خواستن پافشاری می‌کنند و حاکمیت را مجبور به عقب‌نشینیِ
تدریجی می‌کنند،، تا آن‌جا که «بود و نبودِ» حاکمیت بی‌اثر شود، اما به تدریج؛ به نوعی که در شیلی یا کلمبیا یا چیاپاس مکزیک به‌دست زاپاتیستا رخ داد.

جامعه را نباید کلنگی دید و کلنگی خواست. این رویای افیون‌زده‌ی تمام انقلابیونی است که در قرن بیستم، مردم را به ورطه‌ای عمیق‌تر از قبل فرو بردند.

کنش‌گرانِ این صحنه‌ها، مردمانِ (شهروندانِ) شجاع و مسئولی هستند که باید ضمنِ مراقبت از جان خود و جانِ مردم (و حتی مراقبت از جانِ عوامل پایین‌دستِ سرکوب) و سرمایه‌ها و زیرساخت‌های ملی، با مطالعه و بررسی و تامل در رخدادهای «روز»، به کشفِ بهترین راه‌های کنش‌گری برای فردا اقدام می‌کنند و قدرت و فروتنیِ آموختن از تجربیاتِ خود و ملت‌های دیگر را هم دارند.

چنین است که سیمون وی در اثر دیگرِ خود، «برچیدن همه‌ی احزاب» را خواستار می‌شود و به جای آن‌ها «جنبش‌های مطالبه‌گر»ی را پیشنهاد می‌دهد که به دنبالِ
- عملِ مشخص
- برای هدفِ مشخص و عینی،
- در طیِ زمان مشخص
هستند.
جنبش‌های متکثری که رهبران‌شان را، بعد از رسیدن به خواسته‌ی مشخص، پیِ کارِ خود می‌فرستند تا تبدیل به شخصیت‌های فره‌مندِ حزبی (با قدرتِ نامحدود) نشوند و مردم از چاله به چاه نیفتند. به موازات یا بعد از این جنبش‌ها است که مردم به سراغ خواسته‌های دیگرشان می‌توانند بروند و رهبران‌شان را خلق یا کشف کنند، چه از میان رهبران قبلی یا کنش‌گران ناشناخته‌ی پیگیر و مناسب.

به یادمان باشد که:
«مطالبه‌ی محدود، مقاومتِ نامحدود»


"کلام تفرقه می‌اندازد، اما عمل متحد می‌کند." (زاپاتیستا)

"سرعت قاتلِ تحولِ زیربنایی، نهادینه، برگشت‌ناپذیر و کم‌هزینه است"

«فقط حرکت بی‌خشونت، اما با شهامت و با مقاومت مدنی، بدون بدخواهی نسبت به هیچ کس!»

https://t.me/GahFerestGhKeshani/5314

https://t.me/GahFerestGhKeshani/5330
دموکراسی در خانه و خیابان

دموکراسیِ عمیقِ بی‌تبعیض و نهادینه از خانه شروع می‌شود و به خیابان سرازیر می‌شود


برای تکمیلِ این بحث لطفا نگاه کنید به دو نوشته‌ی فرهاد میثمی در باره‌ی واسلاو هاول (کتابِ قدرتِ بی‌قدرتان) و گاندی (برنامه‌‌ی سازنده):

https://t.me/GahFerestGhKeshani/5314

https://t.me/GahFerestGhKeshani/5330
=======================ه

مردی را در سرزمینی بسیار دور در نظر بگیرید که پای تلویزیون و موبایل‌اش نشسته. یک‌دفعه با بدنِ برهنه‌ی بانو گل‌شیفته‌‌ی فراهانی روبرو می‌شود. سرش را بر‌می‌گرداند، ‌زن‌اش را صدا می‌زند و می‌گوید "بیا نگاه کن! به این می‌گویند شجاعت! این زنِ قهرمان نمونه‌ی شجاعت است!"

باز هم همین فرد در تصاویری دیگر فیمن (FEMEN)‌ها را می‌بیند (بانوانی که، در حضور رسانه‌ها، بالاتنه‌شان را در مراسم‌هایِ رسمیِ سران و مکان‌های حساس لخت می‌کنند و با این‌کارِ خود اقدام به اعتراض اجتماعی،‌ فمینیستی یا سیاسی می‌کنند)، بعد زنانی را می‌بیند که در یک سرزمینِ بسیار دور، روسری از سرِ خود به‌اعتراض برمی‌دارند و شجاعانه با نیروی سرکوب به احتجاج و نافرمانی می‌پردازند. در هر دو مورد باز هم فورا زن‌اش را صدا می‌زند و می‌گوید بدو بیا، بدو بیا و ببین! ببین چه جراتی! به این‌ها می‌گن زن!


اما همین مرد دو دخترش را در کودکی با چادر عربی می‌فرستاده بیرون، و برای زن‌اش هم به کمتر از چادر در تمامِ مواقع راضی نمی‌شود. با زنان محترمی به راحتی به شکل خصوصی گفتگو می‌کند، کاری که صدای هر زنی را می‌تواند دربیاورد. اما از زن‌اش انتظار دارد که با هیچ مردی خوش و بشِ عادی و غیرِمحرک هم نکند.

اما این روزها دختران‌اش دیگر اصلا و ابدا محلی به حساسیت‌هایش نمی‌گذارند و بی‌‌روسری هستند، آرایش غلیظ می‌کنند و عطرهای گران‌قیمت برای بیرون رفتن استفاده می‌کنند. دوستِ پسر دارند؛ و این وضع پدری را که از خشم دختران‌اش در وحشت است و در برابرشان کاملا عاجز، هر روز به مرز سکته می‌رساند. این شوهر، هنوز هم می‌تواند اقتدارش را بر روی ضعیف‌ترین عضوِ خانواده - یعنی زن‌اش را- حفظ کند و از او چادر سیاهِ پوشیده بخواهد، چرا که او مثل دختران‌اش جراتِ پرخاشِ وحشیانه‌ی دختران‌اش را ندارد و حتی صدایش هم نمی‌تواند در بیاید.

البته این مردِ فرضیْ اهلِ تغییرِ اجتماعیِ کن‌فیکون‌کننده و مترقی هم هست.


یاد سخنانِ آرش نراقی پژوهش‌‌گرِ اخلاق و فلسفه‌ی دین (فارغ از همه‌ی نظراتِ دیگر ایشان) باید افتاد که در یک گفتگوی اینستاگرامی در باره‌ی خشونت‌پرهیزی و راه‌های ترویجِ آن، در پاسخ گفت که تنها راهِ ترویج و نهادینه‌کردنِ خشونت‌پرهیزیْ از مسیر خانه‌های‌‌مان عبور می‌کند: https://t.me/GahFerestGhKeshani/5067

حالا هم باید گفت تنها راه رواجِ و حاکمیتِ دموکراسیْ از تربیت و رفتار دموکراتیک در آجرهای سازنده‌ی اجتماع (خانه‌ها) می‌گذرد. آموزشی که درست مثل خشونت‌پرهیزی تا لبِ گور باید ادامه پیدا کند. کسی که نسبت به دیگری بی‌رحم است، هم در خانه و هم در خیابان بی‌رحم است. کسی که دهنِ شوهرش را با فریاد می‌بندد، کسی که زن‌اش را خفه‌شده و لب‌بسته می‌خواهد، نمی‌تواند چیز زیادی به خیابان عرضه کند.


قبل از واقعه‌ی بهمن ۵۷، تنها کسانی که به‌طورِ گروهی و شناخته‌شده پرچم آزادی را بلند می‌کردند، چریک‌ها و هواداران‌شان، دانش‌جویان و روشنفکران سکولار (اعم از اندیشه‌ورز، نویسنده، مترجم‌ و هنرمندِ معترض) بودند.

اینان می‌خواستند کشور "آزاد" باشد. اما هیچ‌کدام‌شان تربیت‌شده‌ی فرهنگی آزاد نبودند. از آزادی فقط تصورِ رهاییِ خود و ملت از اراده‌ی تنها مردِ یکه‌تاز و خودکامه‌ی کشور، یعنی آقای "شاه" را داشتند، نه چیزی بیشتر. اصلا نمی‌دانستند مدارا و رفتار دموکراتیک و بی‌خشونت با شخصِ خودشان، با دوستان‌شان، با مادر و پدر و خواهر و برادر و همسایه یعنی چه. اینان در دامنِ خانواده و جامعه‌ی "بی‌چرا" بزرگ شده‌بودند، جامعه‌ای که زبانِ "چرا گو" را بریده می‌خواهد (زنده‌یاد محمد مختاری) و طبعا نمونه‌ای دیگر سراغ نداشتند. وقتی برداشت این نخبه‌گان از دموکراسی این‌طور بود، معلوم بود که اصلا مفهومی به اسمِ بی‌‌خشونتی و مدارای واقعی از یک فرسنگیِ مغزشان عبور نکرده باشد. مردمِ عادی هم وضع‌ فکری‌شان از این‌ گروه‌ها عقب‌تر هم بود.


ادامه در صفحه‌ی دو
ادامه‌ی صفحه‌‌ی یک

برای تکمیلِ این بحث لطفا نگاه کنید به دو نوشته‌ی فرهاد میثمی در باره‌ی واسلاو هاول (قدرتِ بی‌‌قدرتان) و گاندی (برنامه‌‌ی سازنده):

https://t.me/GahFerestGhKeshani/5330

https://t.me/GahFerestGhKeshani/5314
==========================================ه


نتیجه‌ی کارِ آنان، اگر همه‌چیز به دستِ‌شان ساخته می‌شد، چیزی نبود جز بازتولیدِ همان روابط خودکامگی، شبان‌-رمه‌گی (زنده‌یاد محمد مختاری)، تفرقه و سلطه‌ی یکی بر همه.


البته می‌دانیم که واقعیت و تاریخْ این چنین پیش نرفت و عواملِ بسیارْ دیگری هم عمل کردند که اصلا به این گروه‌های فکری فرصتِ عرضِ اندام ندادند و گروهی دیگر توانست قدرت را قبضه، رقبا را حذف و همان بازتولید را با شدت و وسعتِ بسیار بسیار بیشتری عملی کند، چرا که این گروه پشتوانه‌ی قدسی، فکری، عملی، سنتی و تاریخیِ همین سبک رفتار را هم داشت و می‌توانست هر کارش را مستند به قواعد و دستوراتی کند که از بینِ خروار‌ها نوشته‌ی سنت گزینش می‌کرد (گفته‌‌اند که: وقتی پای خدا در میان باشد، هر کاری مجاز است).

سخنِ آخر این‌که:

دموکراسی‌خواهی، مدارا و بی‌خشونتی در بیرون و خیابان، به شدت نیازمند عمل به تک‌تکِ این‌ها در "درون" خانه و محیطِ بلافصل خودمان، یعنی‌ همسایگان، آپارتمان، محله، شهر، محل کار و در آخر خیابان است. به همین دلیل، باید خود را در برابر این وظایفِ فراموش‌شده مسئول بدانیم و در هر جایی که هستیم، یک‌پارچگی و صداقتِ عملیِ خود را در هر دو عرصه نشان بدهیم. اگر در این کار تاخیری درازمدت داشته‌ایم، هنوز هم فرصت هست که تمرین و ورزه‌ی تازه‌ای را با توجه به این نکته شروع کنیم.

به یادمان باشد که:
"کلام تفرقه می‌اندازد، اما عمل متحد می‌کند." (زاپاتیستا)

"سرعت قاتلِ تحولِ زیربنایی، نهادینه، برگشت‌ناپذیر و کم‌هزینه است"

https://t.me/GahFerestGhKeshani/5444
دموکراسی در خانه و خیابان

دموکراسیِ عمیقِ بی‌تبعیض، و نهادینه از خانه شروع می‌شود و به خیابان سرازیر می‌شود


برای تکمیلِ این بحث لطفا نگاه کنید به دو نوشته‌ی فرهاد میثمی در باره‌ی واسلاو هاول (کتابِ قدرتِ بی‌قدرتان) و گاندی (برنامه‌ی سازنده):

https://t.me/GahFerestGhKeshani/5314

https://t.me/GahFerestGhKeshani/5330



برای خواندن اصل نوشته لطفا کلیک کنید:


https://t.me/GahFerestGhKeshani/5446
واسلاو هاول و معنای امتناع در مقاومت سیاسی
======ه

✍️ عقیل دغاقله


⭕️ واسلاو هاول، نویسنده و رهبر سرشناس مخالفان نظام های کمونیستی در اروپای شرقی، کتاب قدرت بی قدرتان را با داستان یک میوه فروش شروع می کند. میوه فروشی که در میان هویج و پیازهایش تابلویی را که دولت به او داده است را نیز قرار می دهد. بر روی این تابلو نوشته شده است «تمام کارگران جهان باهم متحد شوید.»

⭕️ این تابلو و شعار در ذات خود معنای بدی ندارد. ایراد اما در کنشی است که آن میوه فروش بر حسب عادت انجام می دهد. مشکل تابلو این است که توسط دستگاه تبلیغاتی یک دولت تمامیت خواه سوسیالیستی توزیع شده است و آن میوه فروش بدون توجه به معنا و یا اهمیت آنچه بر آن تابلو نوشته شده است، هر روز آن را در میان هویج و پیازهایش قرار می دهد. مشکل در کنش تکراری، روزمره و بیهوده ای است که آن میوه فروش انجام می دهد بدون آنکه به آن بیندیشد.

⭕️ هاول می پرسد چرا میوه فروش هر روز همین کار را می کند؟ آیا این میوه فروش واقعا به کارگران جهان فکر کرده است؟ آیا اصلا برای او زندگی کارگران جهان اهمیتی دارد؟ آیا خود او بدون نیروی دولت باز چنین تابلویی را نصب می کرد؟ پاسخ هاول به همه این سئوال ها خیر است. آن میوه فروش، از منظر هاول، این تابلو را نصب می کند چون فکر می کند اگر نگذارد ممکن است زندگی اش به مخاطره افتد. دلیل او تنها در همین یک نکته نهفته است. او تصور می کند ممکن است دولت به او حساس شود و در نتیجه برایش بد شود. علاوه بر این، از منظر میوه فروش این کار (تابلو گذاشتن) را همه انجام می دهند و بنابراین همه متوجه بی اهمیتی و دروغین بودن آن شده اند.

⭕️ البته همه این محاسبات خودآگاه نیست. روی ورق نوشته شده نیست. اما در فرایند این تصمیم گیری،‌ در ذهن آن میوه فروش ناخودآگاه و خودآگاه به هم آمیخته می شوند تا تابلو هر روز نصب شود. و عادتی شکل گیرد که تولید یک سیستم کلان تر را ممکن می سازد.

⭕️ این تسلیم شدن به گذاشتن تابلو، این عدم فکر کردن به اهمیت یا عدم اهمیت آن کنش برای خود فرد، همان نقطه و لحظه ای است که قدرت یک سیستم تمامیت خواه شکل می گیرد و بازتولید می شود. از طریق همین شیوه های به ظاهر غیر مهم،‌ غیر فکر شده و تا حدودی ناخودآگاه است که یک سیستم تمامیت خواه در هر لحظه بازتولید می شوند.

⭕️ هاول ادامه می دهد که قدرت رژیم های تمامیت خواه، بنابراین، در یک فرد و یا یک نهاد نیست، بلکه در همه کنش های غیر مسئولانه ای است که همگی ما بدون فکر کردن انجام می دهیم.

⭕️ همه ما در همان لحظه ای که غیر مسئولانه خواسته ها، ارزش ها و نرم هایی که شخصا به آنها معتقد هستیم را کنار می گذاریم تا کاری که یک سیستم تمامیت خواه از ما می خواهد را بدون فکر و بر حسب عادت یا ترس انجام دهیم آن سیستم تمامیت خواه را بازتولید کرده ایم.

⭕️ هاول نتیجه می گیرد که بنابراین تقسیم آدم ها در نظام های توتالیتر به شرور و خیرخواه ممکن نیست چرا که همه ما همزمان هم یک نظام تمامیت خواه را بازتولید می کنیم و هم آنکه قربانی آن هستیم. همه ما هم عامل یک شر بزرگ هستیم و هم قربانی آن شر بزرگ.

⭕️ راه حل خروج از این چرخه بی پایان «امتناع» است. امتناع یعنی گفتن «نه»! نه به تمامی آن چیزهایی که به آنها باور نداریم اما آنها را از ترس مغضوب نشدن از قدرت یا برای خوش آمد قدرت انجام می دهیم. این امتناع یا لحظه گفتن «نه» همان لحظه ای است که هاول از آن به عنوان لحظه آغاز «زندگی در حقیقت» یاد می کند. لحظه ای که یاد می گیریم بر اساس ارزش و باورهایی که به آن معتقد هستیم زندگی کنیم و از این بازی دروغین خارج شویم. «زندگی در حقیقت» با برداشتن آن تابلو یا شعاری که به آن اعتقاد نداریم آغاز می شود. با نگفتن کلامی که به آن باور نداریم، با رای ندادن در انتخاباتی که به بی معنایی آن پی برده ایم و با گفتن کلامی که می دانیم صاحبان قدرت از آن خوششان نمی آید.

⭕️ از منظر هاول،‌بنابراین، امتناع قدم اول در هر نوع مقاومت است. امتناع از انجام دادن همه آن چیزهایی که یک نظام تمامیت خواه از ما می طلبد و ما می توانیم - حداقل با ریسک کم- به آنها نه بگوییم. این خروج از بازی، این امتناع، این نه گفتن، اگر همگانی شود، همان لحظه ای است که یک سیستم تمامیت خواه از بازتولید باز می ماند.

⭕️ پس از آغاز امتناع است که می توان به کنش هایی از نوع ایجابی و مثبت پرداخت. پس از امتناع می توانیم به این بیندیشیم که چگونه به جای این ظاهر دروغین که بر پا کرده ایم، ارزشها و حقیقتی که به آن باور داریم را اجرا کنیم و آن را پیش ببریم.

از کانال ریزوم

==============ه

⭕️طبعا راه‌حل عمومیِ هاول، انواع همکاری نکردن‌ (مثلا انواع اعتصاب) بوده که هزینه‌ی بسیار کمتری نسبت به خیابان دارد.

برای اطلاع بیشتر از هاول: لطفا عنوان همین نوشته را کلیک کنید+جستجوی او در گاه فرست.
به نقل از آسو:
کتاب «مبانی مبارزه‌ی خشونت‌پرهیز» با ترجمه‌ی فرهاد میثمی منتشر شد.
فرهاد میثمی:
این ترجمه، برگِ سبزی تقدیمی است به همه‌ی فعّالانی که در مسیرِ حقِ تشکیلِ سندیکاها و تشکّل‌های مستقلّ صنفی و مدنی، رنج‌های فراوانی را به جان خریده‌اند؛ از تحمّلِ زندان و تبعید گرفته تا انواع محرومیت‌های اجتماعی، اخراج، قطع حقوق و غیره.
به کارگران، معلّمان، دانشجویان، فعالان حقوق زنان، وکلا، بازنشستگان و... که ایستادگی‌شان نمونه‌ی عملیِ یکی از مطالبِ اساسیِ این کتاب است؛ جنبش‌های اجتماعی از دو رُکنِ اصلی تشکیل می‌شوند: «سازنده» و «اعتراضی». غفلت از رکن «سازنده»، عامل شکستِ اغلبِ جنبش‌های اجتماعی است. پرنده‌ی جنبش اجتماعی نمی‌تواند فقط با یک بال اوج بگیرد. تشکّل‌یابی در عینِ مؤثرتر کردن کنش‌های اعتراضی، امکانِ کنش‌های «سازنده» را نیز فراهم می‌کند. همین امر، اهمیتِ ایستادگی پای تشکل‌یابیِ مستقل از حاکمیت را برای حال و آینده‌ی ایران دوچندان می‌سازد.
با احترامِ عمیق به پایداریشان
فرهاد میثمی
پاییز ۱۴۰۱ ، زندان رجایی‌شهر
https://www.aasoo.org/fa/books/4053
Mabani Khoshounat parhizi (1).pdf
1.7 MB
کتاب «مبانی مبارزه‌ی خشونت‌پرهیز»
اثر مایکل نگلر
ترجمه‌ی فرهاد میثمی
آموزه‌ی گاندی در برابر خشونت عریان:
==============ه


"زور و قدرت درمانِ درد نیست. به‌‌کار بردنِ زور در چنین مواردی (آزادیِ هند از ستمِ نظام‌مندِ انگلیس) تلاشی ابلهانه است. برعکس،‌ این نیروی روحی است که شکست‌ناپذیر است ... انگلیسی‌ها خیلی مایل‌اند ما مبارزه را به عرصه‌ی شلیک مسلسل‌ها بکشانیم. آن‌‌ها سلاح این میدان را دارند و ما نداریم.

تنها وسیله‌ی مطمئن برای شکستِ آنان این است که با ابتکارِ عمل، مبارزه را به میدانی بکشانیم که در آن ما اسلحه داشته‌ باشیم و آنان نه!

اگر بتوانیم شهامتِ کامل را با تحملِ رنج و نادرستی پیوند بزنیم و با حداکثرِ خیراندیشی به مقاومتِ مدنی بپردازیم، یعنی از بدخواهی و بداندیشی و نفرت به زورگویان متجاوز بپرهیزیم، قدرتِ ما در بیدار کردن انسانیتی که در زورگویان هست، اما به خواب فراموشی دچار شده، مقاومت ناپذیر می‌شود."


او به‌جای مقابله‌به‌مثلِ خشونت‌بار، پیشنهادِ ناهمکاری (امتناع از همکاری)، سرپیچی از دستورِ ضد انسانیِ مافوق‌ها، مقاومت مدنی، نافرمانیِ مدنی به اشکال مختلفی را می‌دهد که برای مردم هزینه‌‌شان بسیار کم باشد، هرچند برای پیشگامانِ آگاه و رهبران مرگ‌بار باشد و جِگرِ شیر بخواهد.

از مواردی که او به‌کار گرفت، مقاومتِ بی‌خشونت، اعتصابِ غذا، هارتال یا اعتصاب سراسریِ بی‌خشونت،

تحصنِ نشسته‌ی بی‌خشونتِ ساکت و بدون بدخواهی وشعار مرگ برای کسی،

ناهمکاری با حریف و ... بودند. می‌توان دید شهامتی که برای این روش‌ها لازم است از شهامتِ مقابله‌به‌مثل باید بسیار بالاتر باشد.

نافرمانیِ مدنیِ او –که به‌هیچ وجه امری منفعل نیست– فقط یکی از بال‌های کرامت و شرافت و آزادی بود، بالِ اصلیِ دیگرْ "برنامه‌ی سازنده"‌ای بود که در برابر مردم گذاشته بود.

برای اطلاع بیشتر از پِندار و کردارِ گاندی می‌توان به دو نوشته‌ی فرهاد میثمی در سایت عدم‌خشونت و کانال تلگرامیِ گاه‌ فرست نگاه کرد که در باره‌ی واسلاو هاول و نظریه‌ی خودداری از همکاری هم هست.

گاندی به هیچ‌وجه مخالفِ دفاعِ مشروع، اما متناسب (و نه بیشتر) نبوده و فرار از دفاع از انسان‌های تحت حمایت خود را بزدلانه می‌داند و در این راه خود را سپر بلا می‌کرده و نه کسان دیگر را، همان طور که از دیگران همْ همین انتظار را داشته.

============ه


به یادمان باشد که:
1- «مطالبه‌ی محدودِ «پیشا سیاسی»، اما با مقاومتِ نامحدود»

2- «فقط حرکت بی‌خشونت، اما با شهامت و با مقاومت مدنی، بدونِ حس انتقام و تخریب، بدون حمله، بدون بدخواهی و مرگ‌خواهی برای هیچ کس!»

3- «فقط کنش بی‌خشونت به روشِ گاندی و مارتین‌لوتر کینگ»

4- "کلام تفرقه می‌اندازد، اما عمل متحد می‌کند (زاپاتیستا).

5- "سرعتْ قاتلِ تحولِ زیربنایی، نهادینه، برگشت‌ناپذیر و کم‌هزینه است"


برای اطلاع بیشتر نگاه کنید به:

https://t.me/GahFerestGhKeshani/5307

https://t.me/GahFerestGhKeshani/5314

https://t.me/GahFerestGhKeshani/5330


https://t.me/GahFerestGhKeshani/5451


https://t.me/GahFerestGhKeshani/5449
گاندی در برابر خشونت عریان

لطفا به فرسته‌ی بالا نگاه کنید یا به لینک زیر:

https://t.me/GahFerestGhKeshani/5453
✳️ دو عکس فوری، اما ماندگار و تاریخی!

یکم:
سیلیِ تاریخی در فیلم گوزن‌ها

(فاطی هنرپیشه‌ی تاتری در لاله‌زار و همسر سید (دادزنِ همان تاتر) است. سید معتادی است خراب و زبون. فاطی ازو طلاق گرفته. سید جایی ندارد بخوابد. در همان اتاق اجاره‌ایِ فاطی می‌خوابد. فاطی به او می‌‌گوید "به‌ تو می‌گن مرد!" چرا که جلوی مزاحمت‌های یکی از بازیگرانِ بسیار قلدر تاتر را نمی‌تواند بگیرد. این حرف به سید بَرمی‌خورد. سید راهی پیدا می‌کند! در غیابِ فاطی، به سراغ همان هنرپیشه‌‌ی غول‌‌پیکر می‌رود. به پای‌اش می‌افتد، به پیر و پیغمبر قسم‌اش می‌دهد، التماس‌اش می‌کند تا راضی‌ بشود که سید جلوی فاطی یک سیلیِ محکمِ غیرت‌مندانه به گوش‌اش بزند. بالاخره غول داستان کلافه می‌شود و می‌پذیرد ...)

صحنه:
در راهروی پشت صحنه‌ی تاتر، فاطی هست و سید و غول. سید به سراغ‌اش می‌رود و می‌گوید: ببینم تویی که مزاحم فاطی می‌شی؟ و بعد بدون معطلی سیلیِ محکمی به صورت غول می‌زند. غول طبقِ قرارِ قبلی چیزی نمی‌گوید و دستی به صورت‌اش می‌کشد و حیرت‌زده می‌ماند ... سید هم نگاهی سرافراز به فاطی می‌‌اندازد که دل‌اش دارد غنج می‌رود ... و

ماجرا ختمِ به‌خیر می‌شود!



دوم:
اسم‌شو نیار، خود‌شو بیار!

پادشاهیْ، با کبکبه و لباسِ شاهانه، به دلیلی مجبور می‌شود به آسیابی پناه ببرد. شب می‌شود. موقع خواب بستری می‌خواهد. آسیابان چیزی ندارد. مجبور می‌شود جُل و پالان خری را به او پیشنهاد بدهد. پادشاه عصبانی می‌شود. چند بار این درخواست و آن پیشنهاد تکرار می‌شود، اما شأن پادشاه نمی‌پذیرد.

نزدیکی‌های صبح که سرما استخوان سوز می‌شود، بالاخره آسیابان را یواش صدا می‌زند و به او می‌گوید:

هو!
"اسم‌شو نیار، خودشو بیار» ...

و باز هم ماجرا ختمِ به‌خیر می‌شود!

بیستمِ مهرماهِ ۱۴۰۱

=================ه

- پرسش:
این دو قصه به ما چه ربطی داشت؟
آیا برای سرگرمیِ ما بودند؟
✳️ خون به خون شستن محال آمد، محال!
================ه
دوستانِ خواننده!
✳️ نکته بسیار مهم و ابهام زدا:

تاکید بر حفظ خط مشیِ بی‌خشونتی در این‌جا به هیچ وجه ربطی به "آن‌چه گذشت" ندارد،
اما حتما به "آن چه که ممکن است پیش آید" ربط دارد.
================ه

فکر می‌کنم هر آن‌چه که امکان‌اش بود در باره‌ی مطالبه‌جوییِ فراقومی، فرازبانی، بی‌تبعیض، عادلانه و انسانیِ یک جامعه‌ی زنده و در شرایط بسیار حساس و خطرناک باید گفته می‌شد، در این کانال قبلا آمده‌اند. اگر جامعه‌ای به آن درس‌ها بی‌توجه بماند، بوی بسیار ناخوشی از اوضاع خواهد شنید!


برای این که یک جامعه‌ی زنده بیشتر به خون کشیده نشود، راه‌حل‌هایی در دنیا تجربه شده. جامعه باید از آن‌ها درس بگیرد. از لهستان، از آفریقای جنوبی، از شیلی، از کلمبیا، از چک‌اسلواکی، از ... .

بر روی شیشه‌ی عقبِ ماشین معمولی‌ای که سوار می‌شوم یک شعار بزرگ نوشته شده:
از دریای دوستی تا خلیج صلح!


هر جامعه‌ای در شرایط معمولی،باید دل‌نگرانِ تنش‌های درونی و بیرونی‌ای باشد که انتظارش را می‌توان کشید، چه رسد در شرایط بسیار بسیار بحرانی و خطرناک. (تنش‌های محلی، قومی، زبانی، منطقه‌ای، طبقاتی، لشکر گرسنگانِ بی‌سخن‌گو و ... و نیز تنش‌ها با کشورهای همسایه‌‌ای که به هر دلیل می‌خواهند سر به‌ تن این جامعه نباشد و در کمینِ تحریک‌ اقوام برای تجزیه‌ی آن باشند)؛ در حالی که این جامعه‌ی زنده ممکن است مطالبات‌اش فرا قومی و همه-بشری و بی‌خشونت باشد. جامعه باید به‌شدت مراقبِ این دل‌نگرانی‌ها باشد.

این مراقبت با حفظِ روشِ بی‌خشونت، بی‌تبعیضِ قومی و همه‌-بشری بودن می‌تواند انجام گیرد، با جلوگیری از هر گونه روحیه‌ی بی‌رحمی و انتقام گیری و با ...

از همه‌ی خوانندگان خاضعانه می‌خواهم که با جستجوی کلمه‌ی
میثمی
هاول
گاندی
ریزوم
در این کانال یا هر جایی دیگر، درس‌هایی را که از آنان می‌توان گرفت، دوره کنیم.

و فراموش نکنیم که:
جامعه محصول خواست ماست و حکومت محصول شرارت‌های ما! (توماس پین)

نظام خود ماییم، نه‌چیزی بیرونِ ما! (واسلاو هاول)

این واسلاو هاول بود که در طی تلاش‌های قبل از پیروزی و پس از پیروزی، به هیچ وجه نگذاشت انگشت‌های اتهام به سمتِ این نهاد و آن‌ نهاد نشانه برود و گفت که:
همه‌ی ما در خلقِ آن شرایط تباه‌کارانه شریک و مقصر بوده‌ایم، وگرنه آن وضع پا نمی‌گرفت، منتها کسانی خیلی بیشتر و کسانی کمی کمتر.

و به این ترتیب بود که فضای انتقام جامعه را آلوده نکرد. این فضا و این حس دقیقا حاکی از یک ضعف روانیِ فردی و اجتماعی است که علت‌ها را تماما به بیرون خود نسبت می‌دهد و هیچ مسئولیتی را به گردن نمی‌گیرد و از آن‌هم بدتر، با بی‌‌مسئولیتی فضای مسموم انتقام را در جامعه می‌پراکند تا جامعه را پر‌خون کند و به تماشا بنشیند و دل خنک کند یا از آن ارتزاق کند، غافل از آن‌که آتشِ این فضا دامنِ همه را می‌گیرد و خشک و تر و هم او را با هم می‌سوزاند.
=============ه
با توجه به راهبردِ
زن، زندگی، آزادی،

به یادمان باشد که:
1- «مطالبه‌ی محدودِ «پیشا سیاسی»، اما با مقاومتِ نامحدود»

2- «فقط حرکت بی‌خشونت، اما با شهامت و با مقاومت مدنی، بدونِ حس انتقام و تخریب، بدون حمله، بدون بدخواهی و مرگ‌خواهی برای هیچ کس!»

3- «فقط کنش بی‌خشونت به روشِ گاندی و مارتین‌لوتر کینگ»

4- "کلام تفرقه می‌اندازد، اما عمل متحد می‌کند (زاپاتیستا).

5- "سرعتْ قاتلِ تحولِ زیربنایی، نهادینه، برگشت‌ناپذیر و کم‌هزینه است"
==============ه


دعوت‌تان می‌کنم که به این مصاحبه‌‌ی بسیار مهم نگاه کنیم و بعد به سراغ میثمی، هاول و گاندی برویم:

اما پیش از خواندنِ مصاحبه، در صورتی که حقیقتی در این یادداشت می‌بینید، لطفا با تمامِ وجود و به‌عنوانِ وظیفه‌ای اخلاقی و انسانی به نشر و بحثِ جمعی در باره‌ی آن کمک کنید.


مصاحبه راج‌موهان گاندی: در این کانال: https://t.me/GahFerestGhKeshani/3518 و
در سایت عدم خشونت : https://ghkeshani.com/violenceanddirtyhands

و برای شروع بررسی‌های بعدی، نک:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5453

https://t.me/GahFerestGhKeshani/5444

https://t.me/GahFerestGhKeshani/5145

https://www.aasoo.org/fa/articles/4051

=============ه
توضیح:
با سلام و درود،
خواندن مطلب بالا حوصله‌ و صبوری و جستجوگری می‌خواهد. به آنان‌که دغدغه ی ایران امروز و فردا و نوجوانا‌ن‌شان را دارند، فروتنانه پیشنهاد می‌کنم که اگر بحث را قابل تامل (و نه الزاما درست) دیدند، لینک‌ها و جستجوها را دنبال کنند تا خود به نتیجه‌ی شخصی و مستقل خود برسند.

با تشکر.
ایرانِ بدونِ نفرت (فرهاد میثمی)





https://t.me/GahFerestGhKeshani/5458

https://ghkeshani.com/bloodvis-a-visblood/

==========ه
✳️ نکته بسیار مهم و ابهام زدا:

تاکید بر حفظ خط مشیِ بی‌خشونتی در زیر👇 به هیچ وجه ربطی به "آن‌چه گذشت" ندارد،
اما حتما به "آن چه که ممکن است پیش آید" ربط دارد:
×××××××××××ه

به یادمان باشد که:
1- «مطالبه‌ی محدودِ «پیشا سیاسی»، اما با مقاومتِ نامحدود»

2- «فقط حرکت بی‌خشونت، اما با شهامت و با مقاومت مدنی، بدونِ حس انتقام و تخریب، بدون حمله، بدون بدخواهی و مرگ‌خواهی برای هیچ کس!»

3- «فقط کنش بی‌خشونت به روشِ گاندی و مارتین‌لوتر کینگ»

4- "کلام تفرقه می‌اندازد، اما عمل متحد می‌کند (زاپاتیستا).

5- "سرعتْ قاتلِ تحولِ زیربنایی، نهادینه، برگشت‌ناپذیر و کم‌هزینه است"


برای اطلاع بیشتر نگاه کنید به:

https://t.me/GahFerestGhKeshani/5307

https://t.me/GahFerestGhKeshani/5314

https://t.me/GahFerestGhKeshani/5330


https://t.me/GahFerestGhKeshani/5451


https://t.me/GahFerestGhKeshani/5449
قدرت بی‌قدرتان
محمدرضا عشوری
قسمت بیست و نهم: خلاصه کتاب «قدرت_بی‌قدرتان»، نوشته واتسلاف هاول با ترجمه احسان کیانی‌خواه

درباره اپیزود: نظام پساتوتالیتر در حقیقت یکی از صورت‌های شکست انسان مدرن در مسلط شدن به اوضاع خودش است. در حقیقت ما نه با پادآرمانشهر”۱۹۸۴″طرفیم و نه با “دنیای قشنگ نو”، بلکه در طیفی از ۱۹۸۴ تا دنیای قشنگ نو گرفتاریم و این ضرورت مبارزه را بیشتر میکند، مبارزه‌ی هر روزه، مبارزه‌ی کامویی علیه توتالیتاریسم وکاپیتالیسم و شکل‌های دیگه اونها. در حقیقت در جوامع دموکراسی پارلمانی هم ضرورت این مبارزه احساس میشه چون درسته که در این جوامع  شهروندان از آزادی‌های بیشتری نسبت به جوامع پساتوتالیتربرخوردارند اما در واقع شهروندان نقش چندانی ندارند و این آزادی‌های بیشتر به کارشون نمیاد، در این جوامع با دیکتاتوری رسانه، مصرف‌گرایی، تبلیغ و تجارت طرفیم.

راه‌های دسترسی به پادکست:
Castbox: bit.ly/2Ta4qUR
iTunes: apple.co/2CyEL2E
Google: bit.ly/3031Xzr
Website: https://epitomebooks.ir

من در پادکست @epitomebooks خلاصه کتاب‌هایی که می‌خونم و دوست دارم رو تعریف می‌کنم.
✳️ فایل صوتی اپیزودِ کتاب"قدرتِ بی‌قدرتان" را بشنویم و از تجربه زندگیِ اجتماعی درس‌هایی بزرگ و فوری برای امروز و فردا بگیریم: 👇

https://t.me/GahFerestGhKeshani/5464
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ه
امروزه هر قدر هاول بخوانیم و نقدش کنیم، کم است، منتها با تامل!
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ه



✳️ نکته بسیار مهم و ابهام زدا:

تاکید بر حفظ خط مشیِ بی‌خشونتی در زیر👇 به هیچ وجه ربطی به "آن‌چه گذشت" ندارد،
اما حتما به "آن چه که ممکن است پیش آید" ربط دارد:
××××××××××××××ه
- نه به عمل سیاسیِ سنتی و سیاست‌مداری سنتی،
پیش به سوی
- عملِ "پیشاسیاسیِ" بی‌خشونت و

- مطالبه جوییِ محدودِ پیشاسیاسی، اما با مقاومتِ نامحدود!



✳️ "مرز میان مظلوم و ظالم در واقع از میان تک تک انسان ها می گذرد ،چون هر کس به نوبه‌ی خود، هم قربانی است و هم حامی نظام و قربانی‌کننده":

https://t.me/GahFerestGhKeshani/5361
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5365
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5449
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5307
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5314



✳️ روایت فرهاد میثمی از همین کتاب👇
https://t.me/GahFerestGhKeshani/5330
گاه‌ فرست غلامعلی کشانی
کلیپ زیبای آلبر کامو، در باره‌ی امید مصطفی ملکیان از کامو می‌گوید. با اجرای سعید الیف: https://www.instagram.com/reel/ChfA1D1O4kp/?igshid=MDJmNzVkMjY=
ما خشونت پرهیزیم/ایرانِ بدون نفرت/زن، زندگی، آزادی
===================ه


"آدم‌ها سه دسته اند:
- جلادان
- قربانیان ... و
- شفادهندگان"
(آلبر کامو، عصیان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گر)




ﺛﻘﻞ ﺯﻣﯿﻦ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟
ﻣﻦ ﺩﺭ ﮐﺠﺎﯼ ﺟﻬﺎﻥ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺍﻡ؟


××××××××ه

از خبرخوانیِ سریع کمی وقت بگذاریم برای نگاهی به وجدانِ همیشه بیدارِ کامو، و از آن برای روزهای پرمخاطره و رنج و امید و دل‌نگرانی، درس‌هایی بگیریم. پژوهشی تکان‌دهنده در باره‌ی انسانی تکان‌دهنده برای روزهای تصمیماتِ سخت:


فایل صوتی را لطفا بشنوید:
.........👇

https://t.me/epitomebooks/322

https://t.me/epitomebooks/324
یا فصل دوم اپیزودهای ۲۵ و ۲۶ در سایت زیر:
https://epitomebooks.ir


کامو را می‌توانید در همین کانالِ تلگرامیِ گاه فرست هم جستجو کنید.



عصیانگر، ترجمهٔ مهستی بحرینی. تهران: نیلوفر، ۱۳۸۷
ما خشونت پرهیزیم/ایرانِ بدون نفرت/زن، زندگی، آزادی
====================ه



انقلاب می‌گوید من و گروهِ هم‌فکرِ من،
پیش به‌سوی
نابودیِ حاکمیت و طبقه‌ی طرفدارِ آن!

اما عصیانِ لحظه‌به‌لحظه می‌گوید همگیِ ما
پیش به سوی
مبارزه‌ی همیشگی برای کاهشِ شرّ در جهان بزرگ و جهانِ کوچکِ درون‌مان و
عصیان در برابر جلادانِ همیشه! چه الان و چه فرداهای دیگر! (کامو، عصیان‌گر)

×××××××××ه

از خبرخوانیِ سریع کمی وقت بگذاریم برای نگاهی به وجدانِ همیشه بیدارِ کامو، و از آن برای روزهای پرمخاطره و رنج و امید و دل‌نگرانی، درس‌هایی بگیریم. پژوهشی تکان‌دهنده در باره‌ی انسانی تکان‌دهنده برای روزهای تصمیماتِ سخت:
................لطفا فایل صوتی را در زیر بشنوید:👇

https://t.me/epitomebooks/322

https://t.me/epitomebooks/324
یا فصل دوم اپیزودهای ۲۵ و ۲۶ در سایت زیر:
https://epitomebooks.ir


کامو را می‌توانید در همین کانالِ تلگرامیِ گاه فرست هم جستجو کنید.



عصیانگر، ترجمهٔ مهستی بحرینی. تهران: نیلوفر، ۱۳۸۷
"زن، زندگی،‌ آزادی" / "ایرانِ بدونِ نفرت" / "ما خشونت پرهیزیم"


کامو:
در طغیانِ هر‌لحظه‌ای و همیشگیْ تغییرِ حاکمیت و جابجاییِ قدرت نداریم،
اما در انقلابْ "جابه‌جاییِ قدرت"، و کشتنِ دیگری را داریم.


در طغیان، مسئله تاریخ اهمیتی ندارد و همه چیز همین جا و همین حالا اتفاق می‌افتد،‌ برای کاهشِ "رنج، استبداد و کشتن" در همین‌جا و هم‌اکنون! (عصیان‌گر، مهستی بحرینی، نشر نیلوفر)




ﺛﻘﻞ ﺯﻣﯿﻦ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟
ﻣﻦ ﺩﺭ ﮐﺠﺎﯼ ﺟﻬﺎﻥ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺍﻡ؟


××××××××ه

از خبرخوانیِ سریع کمی وقت بگذاریم برای نگاهی به وجدانِ همیشه بیدارِ کامو، و از آن برای روزهای پرمخاطره و رنج و امید و دل‌نگرانی، درس‌هایی بگیریم. پژوهشی تکان‌دهنده در باره‌ی انسانی تکان‌دهنده برای روزهای تصمیماتِ سخت:


فایل صوتی را لطفا بشنوید:
.........👇

https://t.me/epitomebooks/322

https://t.me/epitomebooks/324
یا فصل دوم اپیزودهای ۲۵ و ۲۶ در سایت زیر:
https://epitomebooks.ir


کامو را می‌توانید در همین کانالِ تلگرامیِ گاه فرست هم جستجو کنید.
Forwarded from کنجِ دنج
از زندان
برایت می‌نویسم
نزدیک به سه هزار نفر
این‌جا
زندانی هستیم.

مردمی هستیم ساده
سخت‌کوش و اندیشه‌ورز
با پتویی مندرس
بر پشت‌مان.

یک پیاز و پنج دانه‌ی زیتون
شاخه‌یی از نور در کوله پشتیِ‌مان.

مردمی به سادگیِ درختان
در نورِ آفتاب
با یک جرم در پرونده‌مان،
تنها یک تقصیر
که ما
همچو شما
عاشق صلح هستیم و آزادی.

صلح؛
همان عطرِ غذا در شامگاهان.

صلح؛
همان ماشینی که دَمِ درِ خانه‌ات
بایستد
و تو وحشت نکنی.

صلح؛
همان‌که در خانه‌ات را
می‌کوبد
کسی نباشد، جز یک دوست

#یانیس_ریتسوس

@konjedenjefarhang