"جاز باف"، هنر دستِ زنان حاشیهی تالاب جازموریان در مرز بین جنوب کرمان و بلوچستان، یعنی یکی از دورترین نقاط ایران از نظر توجه و اعتنا.
فکر کنم اسم قلعه گنج، بشاگرد و جازموریان و گلمورتی را نشنیده باشیم یا کم شنیده باشیم.
این بار بشنویم که هموطنانی در این سرزمینها داریم که هر روز را با امید به کار شروع میکنند.
بیایید این بار من و ما برایشان کار تولید کنیم.
مجموعهای از بافتههای مختلف، از سبد خرید (بهجای کیسهپلاستیک) تا جاگلدانی و جا نونی و ...
https://www.instagram.com/jazbaf/
شماره تلفن خرید: ۰۹۱۳۶۶۵۵۷۶۸
(بیتفاوت نباشیم، به اشتراک بگذاریم)
فکر کنم اسم قلعه گنج، بشاگرد و جازموریان و گلمورتی را نشنیده باشیم یا کم شنیده باشیم.
این بار بشنویم که هموطنانی در این سرزمینها داریم که هر روز را با امید به کار شروع میکنند.
بیایید این بار من و ما برایشان کار تولید کنیم.
مجموعهای از بافتههای مختلف، از سبد خرید (بهجای کیسهپلاستیک) تا جاگلدانی و جا نونی و ...
https://www.instagram.com/jazbaf/
شماره تلفن خرید: ۰۹۱۳۶۶۵۵۷۶۸
(بیتفاوت نباشیم، به اشتراک بگذاریم)
JazmorianBasket7b_ap.pdf
480.4 KB
سبدهای نخل، سوپرمارکتها و سیارهی زمین!
=========
شاید بیشتر ما متوجه شدهایم که داریم از جیبِ زمین میخوریم. یعنی خیلی خیلی بیشتر از حقمان و بیشتر از توانِ بازسازی و ترمیمپذیری زمین داریم از آن بهرهکشی میکنیم و مصرف میکنیم و زباله میسازیم. راه نجات، طبعا کمکردن وابستگی به سوپرمارکتها و بازارهای خریدِ کالاهای مثلا ماندگار است (که این روزها با عمرِ بسیار کم و با تنوعِ بسیار طراحی میشوند). ما حتی با وجود فقر و فلاکتِ دامنگستری که سرزمینمان را گرفته، هنوز هم جزو اسرافکاران دنیاییم. در کتابِ سَبْکهای سَبُکتر (پنج فرسته بالاتر) به راههای عمل بهخوبی اشاره شده است. فایل پیدیاف پیوست بالا هم از تلاش برای بهزیستی معنوی با وُسْعِ فعلی سخن میگوید. یکی از آنها استفاده از سبدهای نخلِ "جازباف (بافتِ حاشیهی هامون جازموریان)" بهجای کیسه پلاستیک است!
جاز باف ( www.instagram.com/jazbaf ) و امثال آن را (مثل "با سلام (www.BaSalam.com)، و کشمون (www.Keshmoon.com) ) دریابیم. شماره تلفنِ جازباف برای خرید ۰۹۱۳۶۶۵۵۷۶۸ است.
=========
شاید بیشتر ما متوجه شدهایم که داریم از جیبِ زمین میخوریم. یعنی خیلی خیلی بیشتر از حقمان و بیشتر از توانِ بازسازی و ترمیمپذیری زمین داریم از آن بهرهکشی میکنیم و مصرف میکنیم و زباله میسازیم. راه نجات، طبعا کمکردن وابستگی به سوپرمارکتها و بازارهای خریدِ کالاهای مثلا ماندگار است (که این روزها با عمرِ بسیار کم و با تنوعِ بسیار طراحی میشوند). ما حتی با وجود فقر و فلاکتِ دامنگستری که سرزمینمان را گرفته، هنوز هم جزو اسرافکاران دنیاییم. در کتابِ سَبْکهای سَبُکتر (پنج فرسته بالاتر) به راههای عمل بهخوبی اشاره شده است. فایل پیدیاف پیوست بالا هم از تلاش برای بهزیستی معنوی با وُسْعِ فعلی سخن میگوید. یکی از آنها استفاده از سبدهای نخلِ "جازباف (بافتِ حاشیهی هامون جازموریان)" بهجای کیسه پلاستیک است!
جاز باف ( www.instagram.com/jazbaf ) و امثال آن را (مثل "با سلام (www.BaSalam.com)، و کشمون (www.Keshmoon.com) ) دریابیم. شماره تلفنِ جازباف برای خرید ۰۹۱۳۶۶۵۵۷۶۸ است.
کتابِ "۵۰ واقعیت که جهان را باید تغییر دهند"
نوشتهی جسیکا ویلیامز،
ترجمهی غلامعلی کشانی،
ویرایشِ مصطفی ملکیان،
در انتشارات نگاه معاصر منتشر شد. (تلفن سفارش: ۰۲۱۲۲۴۴۸۴۱۹ / ۰۹۱۲۲۰۸۰۴۸۹)
جسیکا ویلیامز، در این کتاب بر آن است که از میان صدها معضلِ جهانی، ۵۰ مورد را که بهنظرش مهمترند، برای ما در مقالههایی ۴-۵ صفحهای تشریح کند و بعضی از راههای واکنش به آنها را هم معرفی کند تا اگر بخواهیم آستینی بالا بزنیم، اقدام کنیم.
کتاب در بعضی جاها، از واقعیتهایی چنان دردناک پرده برمیدارد که باعث تاثر شدید میشود، اما در کنار همینها، به امکانِ عمل و وجود امید هم اشاره میکند. نویسنده در آخر کتاب مراکز مشخصی را برای آستینبالازنی معرفی میکند. مترجم هم در پیوست در یک فهرست بعضی از معضلاتِ دیگری را که در کتاب ناگفتهمانده اند و بعضی از راههای جهانیِ اقدام را هم مطرح میکند.
در چندین مقالهی کتاب به جلوههای مختلفِ نابرابری در جهان نگاه شده، مثلا به شکافِ امید به زندگیِ بینِ کشورهای ثروتمند و فقیر، بیشتر بودنِ یارانهی گاوهای اروپایی از خرج زندگی ۷۵ درصد آفریقاییان، درآمدِ زیرِ یک دلارِ ۲۰ درصد از جمعیتِ دنیا، وجود ۲۷ میلیون برده؛ و در مقالاتی دیگر به خشونتِ بینِ فردی و جمعی اشاره شده، که به شکلِ مشکلِ مینهای زمینی، ناپیداییِ ۴۴ میلیون زن بهخاطر سقطِ جنینِ دختر در چین، کشتهشدنِ سالانهی ۱۲۰۰۰ زنِ روسی در خشونتهای خانگی، مجازاتِ اعدام، رایج بودنِ شکنجه در ۱۵۰ کشور، ۳۰۰۰۰۰ زندانیِ وجدان و عقیده، جنگ بین یک سومِ جمعیتِ دنیا، جنگ بر سرِ منابعِ طبیعی، میلیاردها دلار هزینهی نظامیِ ارتشها خود را نشان میدهد.
در کنار این ها نویسنده به مسئلهی حقوق کودکان و زنان هم میپردازد، و بعضی از موارد تخطی از آن را در احتمالِ بیشترِ بیماری روانی در بین کودکانِ نادار، قاچاق شدن ۱۲۰هزار کودک و زن به اروپای غربی، ۳۰۰۰۰۰ کودکسرباز، ختنهشدن دومیلیون زن و دختر و غیره میبیند.
جسیکا ویلیامز نگاهی ایدئولوژیک به این واقعیات نداشته، بلکه فقط گزارشگرِ نسبتا بیطرفِ ابعاد و کیفیت مشکل بوده و در این بین، به تلاشهایی در هر یک ازین صحنهها هم اشاره میکند که برای مبارزه با مشکل انجام میگیرد. در معرفیهای او از معضلات، خواننده با یک علت روبرو نمیشود، بلکه چندین علت را در ایجاد این مشکلات دخیل میبیند. او از طرفی به رفتار کاسبکارانهی معمولِ بازار آزاد اشاره میکند و از طرفی دیگر ناکارکردی بودن دولتها را نشان میدهد.
اما از همهمهم تر، خواننده میتواند نقشِ رفتارِ خودِ مردم و فرهنگِ مردم را در ایجاد، تداوم، تشدید و برطرف کردن مشکل ببیند و حس کند. و به این ترتیب بر خلافِ روال معمولِ تلقیِ "قادرِ متعال" از دولت و حتی از بازارِ آزاد، خواننده به نتایج متفاوتی میرسد.
نویسنده در ابتدای کتاب به خوانندهاش پیشنهاد میکند که کتاب را فقط برای سرگرمشدن نخواند، بلکه مانند کنشگرانِ هر یک از چالشهای مطرح در کتاب، دست به اقدام بزند. به همین دلیل است که بعضی منتقدین، این کتاب را راهنمایِ مقدماتیِ عمل کنشگران دانستهاند.
مصطفی ملکیان، اندیشمندِ مطرحِ ایرانِ معاصر و اندیشهورز مستقلِ فلسفهی اخلاق و مباحثِ فرهنگی که مشکلپسندیاش در نقدِ نوشتار و بهخصوص نقدِ ترجمه برای مخاطبان بسیار شناختهشده است، متن را با دقت و همدلی ویراسته کرده و ارتقاء داده است.
با اولویت دهی به آگاهیِ عامهی مردم تلاش شده تا زبانِ ترجمهی کتابْ ساده باشد و برای هر گروه سوادی خواندناش آسان شود.
معرفی این کتاب از سویِ بعضی از منتقدین:
گاردین: کتابچهی راهنمای پژوهش برای نسلِ روگردان از بِرَندها و نشانهای تجاری؛
بیبیسی: کتابی از جنس کتابهای "حتماً خواندنی"؛
نیو استیتزمَن: باید به کتابمقدسِ کنشگران و داوطلبانِ کارِ اجتماعی تبدیل شود؛
بخش کتابِ مایکروسافت: بهیادماندنی، کوبنده و درست بهطرفِ هدف.
برای آشناییِ بیشتر با این کتاب، نک:
www.ghkeshani.com/50facts
(بیتفاوت نمانیم،به اشتراک بگذاریم)
نوشتهی جسیکا ویلیامز،
ترجمهی غلامعلی کشانی،
ویرایشِ مصطفی ملکیان،
در انتشارات نگاه معاصر منتشر شد. (تلفن سفارش: ۰۲۱۲۲۴۴۸۴۱۹ / ۰۹۱۲۲۰۸۰۴۸۹)
جسیکا ویلیامز، در این کتاب بر آن است که از میان صدها معضلِ جهانی، ۵۰ مورد را که بهنظرش مهمترند، برای ما در مقالههایی ۴-۵ صفحهای تشریح کند و بعضی از راههای واکنش به آنها را هم معرفی کند تا اگر بخواهیم آستینی بالا بزنیم، اقدام کنیم.
کتاب در بعضی جاها، از واقعیتهایی چنان دردناک پرده برمیدارد که باعث تاثر شدید میشود، اما در کنار همینها، به امکانِ عمل و وجود امید هم اشاره میکند. نویسنده در آخر کتاب مراکز مشخصی را برای آستینبالازنی معرفی میکند. مترجم هم در پیوست در یک فهرست بعضی از معضلاتِ دیگری را که در کتاب ناگفتهمانده اند و بعضی از راههای جهانیِ اقدام را هم مطرح میکند.
در چندین مقالهی کتاب به جلوههای مختلفِ نابرابری در جهان نگاه شده، مثلا به شکافِ امید به زندگیِ بینِ کشورهای ثروتمند و فقیر، بیشتر بودنِ یارانهی گاوهای اروپایی از خرج زندگی ۷۵ درصد آفریقاییان، درآمدِ زیرِ یک دلارِ ۲۰ درصد از جمعیتِ دنیا، وجود ۲۷ میلیون برده؛ و در مقالاتی دیگر به خشونتِ بینِ فردی و جمعی اشاره شده، که به شکلِ مشکلِ مینهای زمینی، ناپیداییِ ۴۴ میلیون زن بهخاطر سقطِ جنینِ دختر در چین، کشتهشدنِ سالانهی ۱۲۰۰۰ زنِ روسی در خشونتهای خانگی، مجازاتِ اعدام، رایج بودنِ شکنجه در ۱۵۰ کشور، ۳۰۰۰۰۰ زندانیِ وجدان و عقیده، جنگ بین یک سومِ جمعیتِ دنیا، جنگ بر سرِ منابعِ طبیعی، میلیاردها دلار هزینهی نظامیِ ارتشها خود را نشان میدهد.
در کنار این ها نویسنده به مسئلهی حقوق کودکان و زنان هم میپردازد، و بعضی از موارد تخطی از آن را در احتمالِ بیشترِ بیماری روانی در بین کودکانِ نادار، قاچاق شدن ۱۲۰هزار کودک و زن به اروپای غربی، ۳۰۰۰۰۰ کودکسرباز، ختنهشدن دومیلیون زن و دختر و غیره میبیند.
جسیکا ویلیامز نگاهی ایدئولوژیک به این واقعیات نداشته، بلکه فقط گزارشگرِ نسبتا بیطرفِ ابعاد و کیفیت مشکل بوده و در این بین، به تلاشهایی در هر یک ازین صحنهها هم اشاره میکند که برای مبارزه با مشکل انجام میگیرد. در معرفیهای او از معضلات، خواننده با یک علت روبرو نمیشود، بلکه چندین علت را در ایجاد این مشکلات دخیل میبیند. او از طرفی به رفتار کاسبکارانهی معمولِ بازار آزاد اشاره میکند و از طرفی دیگر ناکارکردی بودن دولتها را نشان میدهد.
اما از همهمهم تر، خواننده میتواند نقشِ رفتارِ خودِ مردم و فرهنگِ مردم را در ایجاد، تداوم، تشدید و برطرف کردن مشکل ببیند و حس کند. و به این ترتیب بر خلافِ روال معمولِ تلقیِ "قادرِ متعال" از دولت و حتی از بازارِ آزاد، خواننده به نتایج متفاوتی میرسد.
نویسنده در ابتدای کتاب به خوانندهاش پیشنهاد میکند که کتاب را فقط برای سرگرمشدن نخواند، بلکه مانند کنشگرانِ هر یک از چالشهای مطرح در کتاب، دست به اقدام بزند. به همین دلیل است که بعضی منتقدین، این کتاب را راهنمایِ مقدماتیِ عمل کنشگران دانستهاند.
مصطفی ملکیان، اندیشمندِ مطرحِ ایرانِ معاصر و اندیشهورز مستقلِ فلسفهی اخلاق و مباحثِ فرهنگی که مشکلپسندیاش در نقدِ نوشتار و بهخصوص نقدِ ترجمه برای مخاطبان بسیار شناختهشده است، متن را با دقت و همدلی ویراسته کرده و ارتقاء داده است.
با اولویت دهی به آگاهیِ عامهی مردم تلاش شده تا زبانِ ترجمهی کتابْ ساده باشد و برای هر گروه سوادی خواندناش آسان شود.
معرفی این کتاب از سویِ بعضی از منتقدین:
گاردین: کتابچهی راهنمای پژوهش برای نسلِ روگردان از بِرَندها و نشانهای تجاری؛
بیبیسی: کتابی از جنس کتابهای "حتماً خواندنی"؛
نیو استیتزمَن: باید به کتابمقدسِ کنشگران و داوطلبانِ کارِ اجتماعی تبدیل شود؛
بخش کتابِ مایکروسافت: بهیادماندنی، کوبنده و درست بهطرفِ هدف.
برای آشناییِ بیشتر با این کتاب، نک:
www.ghkeshani.com/50facts
(بیتفاوت نمانیم،به اشتراک بگذاریم)
عدم خشونت
کتابِ "۵۰ واقعیت که جهان را باید تغییر دهند " در پشت ویترینها - عدم خشونت
برای اشتراک در همین سایت، کانال گاه فرست و کانال آهستگیْ لطفا کلیک کنید برای دانلود کتابها لطفا همینجا را کلیک کنید جهان در دوران کروناست، مشکلاتاش قبلا کم نبوده، کرونا هم اضافهشد. حالا میشنویم که جهانِ پسا-کرونا جهان دیگری است. همین الان مصیبتهای…
https://www.aparat.com/ARMG_Studies
هزار خط ناتمام
و کلیپهای اکثرا مفیدِ فارسیاش را ببینید و برای زندگیتان، زندگیِ فردی و زندگیِ جمعیتان توشهی راه کنید.
هر کدام از این کلیپها میتوانند آنقدر درس آموز باشند که نیازتان را به سر زدن به انبوه اطلاعات بیشتر منتفی کند.
میتوانید امتحان کنید،
این شما و این هزار خط ناتمام:
https://www.aparat.com/ARMG_Studies
هزار خط ناتمام
و کلیپهای اکثرا مفیدِ فارسیاش را ببینید و برای زندگیتان، زندگیِ فردی و زندگیِ جمعیتان توشهی راه کنید.
هر کدام از این کلیپها میتوانند آنقدر درس آموز باشند که نیازتان را به سر زدن به انبوه اطلاعات بیشتر منتفی کند.
میتوانید امتحان کنید،
این شما و این هزار خط ناتمام:
https://www.aparat.com/ARMG_Studies
Forwarded from هزار خط ناتمام
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
چگونه بهطرزی مؤثر به بحران کرونا واکنش نشان بدهیم؟ - راس هریس
#رواندرمانی، #پذیرش_و_تعهد، #اکت، #راس_هریس، #جداسازی، #ذهنآگاهی، #ارزشها، #شفقت، #کرونا
▪️مترجم: حسین محمدیزاده
▫️لینک ویدئو با کیفیت در آپارات
🍂
#رواندرمانی، #پذیرش_و_تعهد، #اکت، #راس_هریس، #جداسازی، #ذهنآگاهی، #ارزشها، #شفقت، #کرونا
▪️مترجم: حسین محمدیزاده
▫️لینک ویدئو با کیفیت در آپارات
🍂
یادداشتی برای خوانندگان بزرگواری که با این کانال تازه آشنا می شوند:
http://t.me/gahferestghkeshani/4421
http://t.me/gahferestghkeshani/4421
Telegram
گاه فرست غلامعلی کشانی
کلامی با شما خواننده ی گرامی،
==========================================
معمولا از رسانه های مجازی انتظار می رود که فعال باشند.
معنای "فعالْ" با توجه به هر رسانه کمی فرق می کند. در مورد تلگرام، فعال بودن لابد انتشار روزانه یک یا چند فرسته است.
کانال گاه…
==========================================
معمولا از رسانه های مجازی انتظار می رود که فعال باشند.
معنای "فعالْ" با توجه به هر رسانه کمی فرق می کند. در مورد تلگرام، فعال بودن لابد انتشار روزانه یک یا چند فرسته است.
کانال گاه…
تاملاتِ مارکوس اورلیوس (۱)،
کتاب چهارم، بند ۳۳:
=====================
اصطلاحاتی که در گذشته به کار میرفتند اکنون رایج نیستند. نامهایی که پیش ازاین آشنا بودند امروزه از هر نظر غریبه اند؛ کامیلوس، کائسو، ولسوس، دنتاتوس؛ و اندکی بعد، اسکیپیو و کاتو، اوگوستوس، و حتی هادریان و آنتونینوس. همهچیز به افسانهها میپیوندد و به سرعت از یادها میرود.
این اتفاق حتی برای افرادی هم که زندگیِ باشکوهی داشتهاند رخ میدهد؛ و اما دیگرانی هستند که به محضِ مُردن، به قول هومر، به افرادی "گمنام و ناشناس" بدل میشوند. در این صورت، شهرتِ ابدی چیست؟ چیزی جز خیالی پوچ و توخالی؟ پس باید چه سودایی در سر داشت؟ فقط و فقط همین:
- اندیشهای عادلانه،
- عملی فداکارانه،
- گفتاری صادقانه،
- خلق و خویی قَدَری مَسلکانه و
- اعتقاد به مبدا و منشاء واحد امور.
(برگرفته از: تاملاتِ مارکوس اورلیوس، عرفان ثابتی، نشر ققنوس.)
=================================
سالها پیش فکر میکردم این یا آن کتابْ، این یا آن شخص، این یا آن گروهْ ترازوی ارزیابیِ کل کیهان، طبیعتِ زمین و نحوهی رفتارِ مردماناش است، مثل خیلی از خیلهای دیگر. کمکم که چشمها باز تر شد، کمی از این ادعا پایین آمدم و دیدم نگاههای متفاوتی هم وجود دارند که شایستهی تامل اند و من قرنها از آنها بیخبر بودهام و بیخبر خواهم ماند.
باز هم گذشت تا دو سه سال پیش. کسی بانیِ خیر شد و گفت فلان کتاب را بگیر. اما آهستهآهسته اش بخوان. عجله نکن. روزی یک صفحه. این کتاب برای تمام کردن نیست، برای عمل کردن است، برای بارها مراجعه کردنِ هر روزه است.
باورم نمیشد. کتاب را گرفتم. همانطور که بایدْ خواندم. دیدم الحق که درست میگفته، این کتاب برای همهی طاقچهها و همهی جیبهاست، منتها امروز دیگر نمیگویم که راز کیهان و طبیعت و انسان را بازگو میکند. فقط میگویم که با تو از اساسیترین دلایلِ بیخردی و کوتهبینی و بیرحمی و بیعدالتی، هم در سطح فردی و هم اجتماعی حرف میزند و تو را به جایی میرساند که زندگیِ سالم را حداقل بدانی که چیست و اگر هم خواستی آن را عملی کنی.
تاملات مارکوس اورلیوس (۱۲۱-۱۸۰ میلادی)، که واگویههای یک امپراتور برای شخصِ خودش بوده و برای خواننده نوشته نشده، در طی سفر او از رومِ باستان برای دفع حملهای در آلمان نوشته شده و خوشبختانه تا امروز دست نخورده به دست ما رسیده. مثل کتابهای افلاطون و سایر فیلسوفانِ باستان. بنابراین بحثی برای ردّ انتساب به او مطرح نشده است. او یکی از چهار رواقیِ مشهور تاریخ فلسفهی عملی است که اتفاقا امپراتور هم بوده و صاحب مُکنت و ثروت، در کنار زنون، سنکا و البته اپیکتِتوسِ کارتُن خواب!
بگذریم ...،
بعد از این که کتاب را یک بار تمام کردم، این یادداشت را در اول کتاب نوشتم:
[کتابی برای تمام فصول،
در تعجبام که این همه حرافی در باره ی حَرفها و حُکمها و حِکمتها و عرفانهای مثلا بزرگِ (اما در بیشترِ مواقع کم مایه و کم عمق) انجام میگیرد، ولی کتابی این چنین ساده و فروتن و بیادعا، اما پُرمایه، نادیده گرفته میشود، کتابی ساده، و مثلا باستانی، ولی "روزآمد"، و کاملا رو به هدف! ]
از این کتاب حداقل سه ترجمه دیدهام. دومی ترجمهی نشر نی، یک ناشر معتبر دیگر است، سومی مربوط به بیش از ۱۰۰ سال پیش است از زنده یاد طالبوف: تفکرات مارکوس اورلیوس، انتشارات معتبرِ نگاه معاصر.
کتاب چهارم، بند ۳۳:
=====================
اصطلاحاتی که در گذشته به کار میرفتند اکنون رایج نیستند. نامهایی که پیش ازاین آشنا بودند امروزه از هر نظر غریبه اند؛ کامیلوس، کائسو، ولسوس، دنتاتوس؛ و اندکی بعد، اسکیپیو و کاتو، اوگوستوس، و حتی هادریان و آنتونینوس. همهچیز به افسانهها میپیوندد و به سرعت از یادها میرود.
این اتفاق حتی برای افرادی هم که زندگیِ باشکوهی داشتهاند رخ میدهد؛ و اما دیگرانی هستند که به محضِ مُردن، به قول هومر، به افرادی "گمنام و ناشناس" بدل میشوند. در این صورت، شهرتِ ابدی چیست؟ چیزی جز خیالی پوچ و توخالی؟ پس باید چه سودایی در سر داشت؟ فقط و فقط همین:
- اندیشهای عادلانه،
- عملی فداکارانه،
- گفتاری صادقانه،
- خلق و خویی قَدَری مَسلکانه و
- اعتقاد به مبدا و منشاء واحد امور.
(برگرفته از: تاملاتِ مارکوس اورلیوس، عرفان ثابتی، نشر ققنوس.)
=================================
سالها پیش فکر میکردم این یا آن کتابْ، این یا آن شخص، این یا آن گروهْ ترازوی ارزیابیِ کل کیهان، طبیعتِ زمین و نحوهی رفتارِ مردماناش است، مثل خیلی از خیلهای دیگر. کمکم که چشمها باز تر شد، کمی از این ادعا پایین آمدم و دیدم نگاههای متفاوتی هم وجود دارند که شایستهی تامل اند و من قرنها از آنها بیخبر بودهام و بیخبر خواهم ماند.
باز هم گذشت تا دو سه سال پیش. کسی بانیِ خیر شد و گفت فلان کتاب را بگیر. اما آهستهآهسته اش بخوان. عجله نکن. روزی یک صفحه. این کتاب برای تمام کردن نیست، برای عمل کردن است، برای بارها مراجعه کردنِ هر روزه است.
باورم نمیشد. کتاب را گرفتم. همانطور که بایدْ خواندم. دیدم الحق که درست میگفته، این کتاب برای همهی طاقچهها و همهی جیبهاست، منتها امروز دیگر نمیگویم که راز کیهان و طبیعت و انسان را بازگو میکند. فقط میگویم که با تو از اساسیترین دلایلِ بیخردی و کوتهبینی و بیرحمی و بیعدالتی، هم در سطح فردی و هم اجتماعی حرف میزند و تو را به جایی میرساند که زندگیِ سالم را حداقل بدانی که چیست و اگر هم خواستی آن را عملی کنی.
تاملات مارکوس اورلیوس (۱۲۱-۱۸۰ میلادی)، که واگویههای یک امپراتور برای شخصِ خودش بوده و برای خواننده نوشته نشده، در طی سفر او از رومِ باستان برای دفع حملهای در آلمان نوشته شده و خوشبختانه تا امروز دست نخورده به دست ما رسیده. مثل کتابهای افلاطون و سایر فیلسوفانِ باستان. بنابراین بحثی برای ردّ انتساب به او مطرح نشده است. او یکی از چهار رواقیِ مشهور تاریخ فلسفهی عملی است که اتفاقا امپراتور هم بوده و صاحب مُکنت و ثروت، در کنار زنون، سنکا و البته اپیکتِتوسِ کارتُن خواب!
بگذریم ...،
بعد از این که کتاب را یک بار تمام کردم، این یادداشت را در اول کتاب نوشتم:
[کتابی برای تمام فصول،
در تعجبام که این همه حرافی در باره ی حَرفها و حُکمها و حِکمتها و عرفانهای مثلا بزرگِ (اما در بیشترِ مواقع کم مایه و کم عمق) انجام میگیرد، ولی کتابی این چنین ساده و فروتن و بیادعا، اما پُرمایه، نادیده گرفته میشود، کتابی ساده، و مثلا باستانی، ولی "روزآمد"، و کاملا رو به هدف! ]
از این کتاب حداقل سه ترجمه دیدهام. دومی ترجمهی نشر نی، یک ناشر معتبر دیگر است، سومی مربوط به بیش از ۱۰۰ سال پیش است از زنده یاد طالبوف: تفکرات مارکوس اورلیوس، انتشارات معتبرِ نگاه معاصر.
تاملات مارکوس اورلیوس (۲)، کتاب دوم، بند ۱۷
==================================
عمرِ آدمی لحظهای بیش نیست، وجودش جریانی گذرا، احساساتاش مبهم، جسماش طعمهی کرمها، نفساش گردبادی ناآرام، سرنوشتاش نامعلوم و شهرتاش ناپایدار است. مختصر اینکه آدمی از لحاظِ جسمانی همچون آبِ جاری، و از لحاظِ نفسانی همچون خواب و خیال و بخار است؛ زندگی چیزی نیست جزنبرد، اقامتی کوتاه در سرزمینی بیگانه؛ و پس از شهرت، گمنامی فرا میرسد. پس چه چیزی میتواند راهنما و پاسدارِ آدمی باشد؟ فقط و فقط یک چیز: فلسفه. فیلسوف بودن یعنی:
- پاک و سالم نگهداشتنِ روحِ خود،
ـ روحی فارغ از لذت و درد داشتن،
ـ هدف داشتن و از کذب و ریا مبرّا بودن،
ـ در قید کردهها و نکردههای دیگران نبودن،
- تن به قضا دادن و خدایان را منشاء امور دانستن – و از همه مهمتر
- با متانت در انتظار مرگ بودن و مرگ را جز انحلال و انفکاکِ سادهی عناصرِ سازندهی موجوداتِ زنده ندانستن.
اگر این عناصر بنفسه از ترکیب و باز ترکیبِ بیپایانِ خود آسیب نمیبینند، چرا باید به تغییر و انحلالِ کل ظنین باشیم؟
تغییرْ جزئی از راه و رسمِ طبیعت است؛ و در راه و رسمِ طبیعت هیچ شرّی وجود ندارد.
(برگرفته از: تاملاتِ مارکوس اورلیوس، عرفان ثابتی، نشر ققنوس.)
=================================
سالها پیش فکر میکردم این یا آن کتابْ، این یا آن شخص، این یا آن گروهْ ترازوی ارزیابیِ کل کیهان، طبیعتِ زمین و نحوهی رفتارِ مردماناش است، مثل خیلی از خیلهای دیگر. کمکم که چشمها باز تر شد، کمی از این ادعا پایین آمدم و دیدم نگاههای متفاوتی هم وجود دارند که شایستهی تامل اند و من قرنها از آنها بیخبر بودهام و بیخبر خواهم ماند.
باز هم گذشت تا دو سه سال پیش. کسی بانیِ خیر شد و گفت فلان کتاب را بگیر. اما آهستهآهسته اش بخوان. عجله نکن. روزی یک صفحه. این کتاب برای تمام کردن نیست، برای عمل کردن است، برای بارها مراجعه کردنِ هر روزه است.
باورم نمیشد. کتاب را گرفتم. همانطور که بایدْ خواندم. دیدم الحق که درست میگفته، این کتاب برای همهی طاقچهها و همهی جیبهاست، منتها امروز دیگر نمیگویم که راز کیهان و طبیعت و انسان را بازگو میکند. فقط میگویم که با تو از اساسیترین دلایلِ بیخردی و کوتهبینی و بیرحمی و بیعدالتی، هم در سطح فردی و هم اجتماعی حرف میزند و تو را به جایی میرساند که زندگیِ سالم را حداقل بدانی که چیست و اگر هم خواستی آن را عملی کنی.
تاملات مارکوس اورلیوس (۱۲۱-۱۸۰ میلادی)، که واگویههای یک امپراتور برای شخصِ خودش بوده و برای خواننده نوشته نشده، در طی سفر او از رومِ باستان برای دفع حملهای در آلمان نوشته شده و خوشبختانه تا امروز دست نخورده به دست ما رسیده. مثل کتابهای افلاطون و سایر فیلسوفانِ باستان. بنابراین بحثی برای ردّ انتساب به او مطرح نشده است. او یکی از چهار رواقیِ مشهور تاریخ فلسفهی عملی است که اتفاقا امپراتور هم بوده و صاحب مُکنت و ثروت، در کنار زنون، سنکا و البته اپیکتِتوسِ کارتُن خواب!
بگذریم ...،
بعد از این که کتاب را یک بار تمام کردم، این یادداشت را در اول کتاب نوشتم:
[کتابی برای تمام فصول،
در تعجبام که این همه حرافی در باره ی حَرفها و حُکمها و حِکمتها و عرفانهای مثلا بزرگِ (اما در بیشترِ مواقع کم مایه و کم عمق) انجام میگیرد، ولی کتابی این چنین ساده و فروتن و بیادعا، اما پُرمایه، نادیده گرفته میشود، کتابی ساده، و مثلا باستانی، ولی "روزآمد"، و کاملا رو به هدف! ]
از این کتاب حداقل سه ترجمه دیدهام. دومی ترجمهی نشر نی، یک ناشر معتبر دیگر است، سومی مربوط به بیش از ۱۰۰ سال پیش است از زنده یاد طالبوف: تفکرات مارکوس اورلیوس، انتشارات معتبرِ نگاه معاصر.
(بیتفاوت نمانیم، به اشتراک بگذاریم.)
==================================
عمرِ آدمی لحظهای بیش نیست، وجودش جریانی گذرا، احساساتاش مبهم، جسماش طعمهی کرمها، نفساش گردبادی ناآرام، سرنوشتاش نامعلوم و شهرتاش ناپایدار است. مختصر اینکه آدمی از لحاظِ جسمانی همچون آبِ جاری، و از لحاظِ نفسانی همچون خواب و خیال و بخار است؛ زندگی چیزی نیست جزنبرد، اقامتی کوتاه در سرزمینی بیگانه؛ و پس از شهرت، گمنامی فرا میرسد. پس چه چیزی میتواند راهنما و پاسدارِ آدمی باشد؟ فقط و فقط یک چیز: فلسفه. فیلسوف بودن یعنی:
- پاک و سالم نگهداشتنِ روحِ خود،
ـ روحی فارغ از لذت و درد داشتن،
ـ هدف داشتن و از کذب و ریا مبرّا بودن،
ـ در قید کردهها و نکردههای دیگران نبودن،
- تن به قضا دادن و خدایان را منشاء امور دانستن – و از همه مهمتر
- با متانت در انتظار مرگ بودن و مرگ را جز انحلال و انفکاکِ سادهی عناصرِ سازندهی موجوداتِ زنده ندانستن.
اگر این عناصر بنفسه از ترکیب و باز ترکیبِ بیپایانِ خود آسیب نمیبینند، چرا باید به تغییر و انحلالِ کل ظنین باشیم؟
تغییرْ جزئی از راه و رسمِ طبیعت است؛ و در راه و رسمِ طبیعت هیچ شرّی وجود ندارد.
(برگرفته از: تاملاتِ مارکوس اورلیوس، عرفان ثابتی، نشر ققنوس.)
=================================
سالها پیش فکر میکردم این یا آن کتابْ، این یا آن شخص، این یا آن گروهْ ترازوی ارزیابیِ کل کیهان، طبیعتِ زمین و نحوهی رفتارِ مردماناش است، مثل خیلی از خیلهای دیگر. کمکم که چشمها باز تر شد، کمی از این ادعا پایین آمدم و دیدم نگاههای متفاوتی هم وجود دارند که شایستهی تامل اند و من قرنها از آنها بیخبر بودهام و بیخبر خواهم ماند.
باز هم گذشت تا دو سه سال پیش. کسی بانیِ خیر شد و گفت فلان کتاب را بگیر. اما آهستهآهسته اش بخوان. عجله نکن. روزی یک صفحه. این کتاب برای تمام کردن نیست، برای عمل کردن است، برای بارها مراجعه کردنِ هر روزه است.
باورم نمیشد. کتاب را گرفتم. همانطور که بایدْ خواندم. دیدم الحق که درست میگفته، این کتاب برای همهی طاقچهها و همهی جیبهاست، منتها امروز دیگر نمیگویم که راز کیهان و طبیعت و انسان را بازگو میکند. فقط میگویم که با تو از اساسیترین دلایلِ بیخردی و کوتهبینی و بیرحمی و بیعدالتی، هم در سطح فردی و هم اجتماعی حرف میزند و تو را به جایی میرساند که زندگیِ سالم را حداقل بدانی که چیست و اگر هم خواستی آن را عملی کنی.
تاملات مارکوس اورلیوس (۱۲۱-۱۸۰ میلادی)، که واگویههای یک امپراتور برای شخصِ خودش بوده و برای خواننده نوشته نشده، در طی سفر او از رومِ باستان برای دفع حملهای در آلمان نوشته شده و خوشبختانه تا امروز دست نخورده به دست ما رسیده. مثل کتابهای افلاطون و سایر فیلسوفانِ باستان. بنابراین بحثی برای ردّ انتساب به او مطرح نشده است. او یکی از چهار رواقیِ مشهور تاریخ فلسفهی عملی است که اتفاقا امپراتور هم بوده و صاحب مُکنت و ثروت، در کنار زنون، سنکا و البته اپیکتِتوسِ کارتُن خواب!
بگذریم ...،
بعد از این که کتاب را یک بار تمام کردم، این یادداشت را در اول کتاب نوشتم:
[کتابی برای تمام فصول،
در تعجبام که این همه حرافی در باره ی حَرفها و حُکمها و حِکمتها و عرفانهای مثلا بزرگِ (اما در بیشترِ مواقع کم مایه و کم عمق) انجام میگیرد، ولی کتابی این چنین ساده و فروتن و بیادعا، اما پُرمایه، نادیده گرفته میشود، کتابی ساده، و مثلا باستانی، ولی "روزآمد"، و کاملا رو به هدف! ]
از این کتاب حداقل سه ترجمه دیدهام. دومی ترجمهی نشر نی، یک ناشر معتبر دیگر است، سومی مربوط به بیش از ۱۰۰ سال پیش است از زنده یاد طالبوف: تفکرات مارکوس اورلیوس، انتشارات معتبرِ نگاه معاصر.
(بیتفاوت نمانیم، به اشتراک بگذاریم.)
تاملات مارکوس اورلیوس (۲)، کتاب دوم، بند ۱۷
====
عمرِ آدمی لحظهای بیش نیست، وجودش جریانی گذرا، احساساتاش مبهم، جسماش طعمهی کرمها، نفساش گردبادی ناآرام، سرنوشتاش نامعلوم و شهرتاش ناپایدار است. مختصر اینکه آدمی از لحاظِ جسمانی همچون آبِ جاری، و از لحاظِ نفسانی همچون خواب و خیال و بخار است؛ زندگی چیزی نیست جزنبرد، اقامتی کوتاه در سرزمینی بیگانه؛ و پس از شهرت، گمنامی فرا میرسد. پس چه چیزی میتواند راهنما و پاسدارِ آدمی باشد؟ فقط و فقط یک چیز: فلسفه. فیلسوف بودن یعنی:
ادامه در :
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4494
(بیتفاوت نمانیم، به اشتراک بگذاریم)
====
عمرِ آدمی لحظهای بیش نیست، وجودش جریانی گذرا، احساساتاش مبهم، جسماش طعمهی کرمها، نفساش گردبادی ناآرام، سرنوشتاش نامعلوم و شهرتاش ناپایدار است. مختصر اینکه آدمی از لحاظِ جسمانی همچون آبِ جاری، و از لحاظِ نفسانی همچون خواب و خیال و بخار است؛ زندگی چیزی نیست جزنبرد، اقامتی کوتاه در سرزمینی بیگانه؛ و پس از شهرت، گمنامی فرا میرسد. پس چه چیزی میتواند راهنما و پاسدارِ آدمی باشد؟ فقط و فقط یک چیز: فلسفه. فیلسوف بودن یعنی:
ادامه در :
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4494
(بیتفاوت نمانیم، به اشتراک بگذاریم)
مونتنی و فضیلتِ فروتنی
==========================
مونتنی متفکری بوده در قرن شانزدهم در فرانسه. شهرت او در مخالفتاش با طبقهای اهل فضل و فضلسالاری بوده است. او با طبقهی نخبهگان و نخبهپروری در میافتد. تلاش میکند خودش را از آنان کنار بکشد. تا جایی که میتواند در نوشتههایش (بهخصوص در "جُستارها") اشاره به نخوت و غرور بیجای طبقهی اهل سواد و استادان دانشگاه و حوزههای علمیهی مسیحی حمله کند، یعنی به کسانی که به مردم عادی فخر میفروشند که چون چند کتاب خوانده اند یا چند کتاب بیشتر خوانده اند، پس مردم عوام واجب است حرفهایشان را حلوا حلوا کنند و هزینهی زندگیِ تنآسای آنان و مصالحهشان با قدرت را به دوش بکشند.
او ساده و شنیع مینویسد. او مینویسد که دانشمندان هم باد در میکنند و مستراح میروند. مونتنی صریحا از ناتوانیِ جنسی و جسمی خود مینویسد. مینویسد که هزاران کدبانوی سادهی بیادعای روستایی که کارشان را خوب انجام میدهند، شرف دارند به لشکر انبوه بیکارگان سواد دارِ پر مدعا.
=============================
دو مقالهی ارزندهی دیگر را در آدرس زیر میتوانید بخوانید:
میشل دو مونتنی: فلسفه ورزیدن یعنی چگونه مردن را آموختن، حمید فرازنده، https://bit.ly/3bNTMwM
==============================
خلاصه این که آبرویی برای مقام شامخ افاضل و اکابر قوم باقی نمیگذارد. به همین دلیل است که او را میتوان فیلسوفِ پردهدرِ اسرارِ نخبگان دانست. اما توصیف درستتر او، فیلسوفِ فروتن است. در مقالهی ارزندهی پیوست، او را به همین عنوان میشناسیم. این پژوهش مفید اثرِ دکتر حسین حسینی است:
https://bit.ly/35j4Ob1
ما در این قرن ۲۱ در خاک پاک ایران، در این سرزمینِ گل و بلبل به امثال مونتنی بیشتر از هر وقت و هر جا محتاجیم.
==========================
مونتنی متفکری بوده در قرن شانزدهم در فرانسه. شهرت او در مخالفتاش با طبقهای اهل فضل و فضلسالاری بوده است. او با طبقهی نخبهگان و نخبهپروری در میافتد. تلاش میکند خودش را از آنان کنار بکشد. تا جایی که میتواند در نوشتههایش (بهخصوص در "جُستارها") اشاره به نخوت و غرور بیجای طبقهی اهل سواد و استادان دانشگاه و حوزههای علمیهی مسیحی حمله کند، یعنی به کسانی که به مردم عادی فخر میفروشند که چون چند کتاب خوانده اند یا چند کتاب بیشتر خوانده اند، پس مردم عوام واجب است حرفهایشان را حلوا حلوا کنند و هزینهی زندگیِ تنآسای آنان و مصالحهشان با قدرت را به دوش بکشند.
او ساده و شنیع مینویسد. او مینویسد که دانشمندان هم باد در میکنند و مستراح میروند. مونتنی صریحا از ناتوانیِ جنسی و جسمی خود مینویسد. مینویسد که هزاران کدبانوی سادهی بیادعای روستایی که کارشان را خوب انجام میدهند، شرف دارند به لشکر انبوه بیکارگان سواد دارِ پر مدعا.
=============================
دو مقالهی ارزندهی دیگر را در آدرس زیر میتوانید بخوانید:
میشل دو مونتنی: فلسفه ورزیدن یعنی چگونه مردن را آموختن، حمید فرازنده، https://bit.ly/3bNTMwM
==============================
خلاصه این که آبرویی برای مقام شامخ افاضل و اکابر قوم باقی نمیگذارد. به همین دلیل است که او را میتوان فیلسوفِ پردهدرِ اسرارِ نخبگان دانست. اما توصیف درستتر او، فیلسوفِ فروتن است. در مقالهی ارزندهی پیوست، او را به همین عنوان میشناسیم. این پژوهش مفید اثرِ دکتر حسین حسینی است:
https://bit.ly/35j4Ob1
ما در این قرن ۲۱ در خاک پاک ایران، در این سرزمینِ گل و بلبل به امثال مونتنی بیشتر از هر وقت و هر جا محتاجیم.
Radiozamaneh
میشل دو مونتنی: فلسفه ورزیدن یعنی چگونه مردن را آموختن
حمید فرازنده – این نوشته مقدمهای کوتاه است بر زندگی و فکر مونتنی. در ادامه جستار "فلسفه ورزیدن" معرفی شده و ترجمه آن عرضه میشود.
یادداشتی برای خوانندگان بزرگواری که با این کانال تازه آشنا می شوند:
http://t.me/gahferestghkeshani/4421
(بی تفاوت نمانیم، به اشتراک بگذاریم)
http://t.me/gahferestghkeshani/4421
(بی تفاوت نمانیم، به اشتراک بگذاریم)
Telegram
گاه فرست غلامعلی کشانی
کلامی با شما خواننده ی گرامی،
==========================================
معمولا از رسانه های مجازی انتظار می رود که فعال باشند.
معنای "فعالْ" با توجه به هر رسانه کمی فرق می کند. در مورد تلگرام، فعال بودن لابد انتشار روزانه یک یا چند فرسته است.
کانال گاه…
==========================================
معمولا از رسانه های مجازی انتظار می رود که فعال باشند.
معنای "فعالْ" با توجه به هر رسانه کمی فرق می کند. در مورد تلگرام، فعال بودن لابد انتشار روزانه یک یا چند فرسته است.
کانال گاه…
Forwarded from هزار خط ناتمام
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
فلسفه به چه درد میخورد؟- آلن دوباتن
#مدرسه_زندگی، #فلسفه
▪️مترجم: بهراد برمایهور
▫️لینک ویدئو با کیفیت بالا در آپارات
🍂
#مدرسه_زندگی، #فلسفه
▪️مترجم: بهراد برمایهور
▫️لینک ویدئو با کیفیت بالا در آپارات
🍂
DarKoochehVa Khiyaban.pdf
4 MB
چند حکمت از کتابِ "در کوچه و خیابان"
===========================
این کتاب در واقع اشاره ای به تاریخِ مردمیِ زندگی، فرهنگ و سیاست در یک دوره ی ۷۰ ساله ی ایرانِ همین اواخر است. نویسنده در میان مردم، از مردم و با مردم است. صحنه هایی را برایمان شرح می دهد که امروزه کمیاب هستند و در عین حال حکمت آموزند و تامل برانگیز.
(بیتفاوت نباشیم، به اشتراک بگذاریم)
===========================
این کتاب در واقع اشاره ای به تاریخِ مردمیِ زندگی، فرهنگ و سیاست در یک دوره ی ۷۰ ساله ی ایرانِ همین اواخر است. نویسنده در میان مردم، از مردم و با مردم است. صحنه هایی را برایمان شرح می دهد که امروزه کمیاب هستند و در عین حال حکمت آموزند و تامل برانگیز.
(بیتفاوت نباشیم، به اشتراک بگذاریم)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نوعی از زندگی، نوعی از آموزش:
==========================
هنری دیوید ثورو میگوید:
"عمر بیشتر انسانها در یاسی خاموش و ساکت طی میشود!"
آموزشِ درست دقیقا باید بر روی این نکته انگشت بگذارد و جسارتِ خطرکردن برای کشفِ تازگیها را به نوآموز بیاموزد.
همین نکته، چیزی است که هر فضای آموزشیِ واقعی باید از آن لبریز باشد و هر معلمِ واقعیِ زندگی باید از آن صحبت کند!
مدرسهی فعلی، اینها را آموزش نمیدهد و نمیتواند که بدهد. پس خودمان این وظیفه را باید به عهده بگیریم!
مدرسهی فعلی، کودک را به اجبار روی صندلیِ اجبار میگذارد تا آدمی اجباری یک سری حرفها را اجباراً در گوشش بخواند (ایوان ایلیچ).
روز معلمان واقعیِ بشریت گرامی باد!
(سکانسی از فیلم ارزشمندِ انجمن شاعران مرده، با هنرنماییِ رابین ویلیامز فقید. تمام فیلم بر اساسِ همین تعبیر هنری دیوید ثورو روایت میشود.)
==========================
هنری دیوید ثورو میگوید:
"عمر بیشتر انسانها در یاسی خاموش و ساکت طی میشود!"
آموزشِ درست دقیقا باید بر روی این نکته انگشت بگذارد و جسارتِ خطرکردن برای کشفِ تازگیها را به نوآموز بیاموزد.
همین نکته، چیزی است که هر فضای آموزشیِ واقعی باید از آن لبریز باشد و هر معلمِ واقعیِ زندگی باید از آن صحبت کند!
مدرسهی فعلی، اینها را آموزش نمیدهد و نمیتواند که بدهد. پس خودمان این وظیفه را باید به عهده بگیریم!
مدرسهی فعلی، کودک را به اجبار روی صندلیِ اجبار میگذارد تا آدمی اجباری یک سری حرفها را اجباراً در گوشش بخواند (ایوان ایلیچ).
روز معلمان واقعیِ بشریت گرامی باد!
(سکانسی از فیلم ارزشمندِ انجمن شاعران مرده، با هنرنماییِ رابین ویلیامز فقید. تمام فیلم بر اساسِ همین تعبیر هنری دیوید ثورو روایت میشود.)
Forwarded from مرتضی و زندگی
روز معلم مبارک؟!
شما معلمهایتان را دوست داشتید؟
من معلمها را دوست دارم اما به جز چند مورد، معمولاً علاقهای به معلمهایم در دورههای ابتدایی، راهنمایی، دبیرستان و بعضی از اساتید دانشگاه نداشته و ندارم. مثلاً👇
معلم دینی،
وقتی تصور میکنم کسی اینقدر چیپ بوده که برای دستمزد معلمی حاضر میشده آن کتابها و آن بحثها را به زور در کلهی ما بچههای خردسال فرو کند و بخاطر اینکه نتوانسته بودیم فلان حدیث را درست بنویسیم یا فلان آیه را درست قرائت کنیم و بخاطر چنین خطاهایی ما را جریمه میکرده و با اخم و بدخُلقی به چند بچهی خردسال جفا میکرده؛ چطور میتوانم به چنین آدم عجیبی علاقهمند باشم. پر واضح است که بقال و نانوای محله را بسیار شریفتر، انسانتر و دوستداشتنیتر از این آقا معلم میدانم.
معلم انشا
معمولاً خودشان بلد نبود متن بدردبخوری بنویسند. حتی یکبار، فقط یک بار ندیدم که معلم انشا خودش متنی نوشته باشد و برای ما بخواند؛ فقط میآمد در طول سال وقت تلف میکرد.
اهل مطالعه آثار ادبی بودند؟ در طول زندگی، رُمان و داستان خوانده بودند؟ بعید میدانم.
موضوعات جفنگ مثلاً اینکه "در آینده دوست دارید چه شغلی داشته باشید؟" نشان میداد طرف اینقدر نمیفهمد که چرا باید از یک بچهی ده ساله چنین سوال خرکی و جفنگی بپرسد. موضوع انشا: تابستان خود را چگونه گذراندید؟
آقای معلم خودت که کار نمیکردی اما حقوق میگرفتی خودت بگو تابستانت را چگونه گذراندی!
دوستشان داشته باشم؟ وقتی پول ملت را میگرفتند که معلم انشا باشند و ۹۹ درصد شاگردانشان هیچگاه یاد نگرفتند انشا بنویسند بگویم معلم روزت مبارک؟!
معلم حرفهوفن
در دوره راهنمایی، اسمش آقای باقرپور بود. همهی وقت کلاس را از ترس میلرزدیم. راه میرفت و سرزنش میکرد؛ نصیحت میکرد؛ تهدید میکرد و فخر میفروخت. روزهایی که قرار بود با این درس مُزخرف سرگرم باشیم بدترین روزهای زندگی بود. صبحش با ترس و لرز به مدرسه میرفتیم. چوبش را همچون شلاق به دست میگرفت و میآمد که ما بچههای خردسال را بترساند. چه روزهای جهنمی برای ما ساخت. دوستش داشته باشم؟ بگویم روزت که سالروز ترور آقای مطهری است؛ مبارک؟!
معلم ریاضی،
هیچوقت مفهوم مشتق را نفهمیده بود. تا سالها فکر میکردم مشتقِ مربعِ ایکس میشود دو در ایکس. احتمالاً خودش هم نفهمیده بود که مشتق، سنجش تاثیری است که تغییر در آخرین واحد از یک متغیر بر متغیر وابسته دارد. یک مثال واقعی بلد نبود که به ما بفهماند مشتق به چه درد میخورد. تابع و نمودارهایش را اینگونه فهمیده بود که بگردد سوالاتی پیدا کند که هیچکس نتواند جواب بدهد؛ بعد باد در غبغب بیندازد بگوید نمره بیست برای خدا!
دوستش داشته باشم؟ که پول ملت را مفتمفت به باد فنا میداد و تا آخر دبیرستان هیچکس در کلاسش نفهمیده بود مشتق و تابع و انتگرال به چه دردی میخورد!
معلم زبان انگلیسی،
هزاران میلیارد تومان از پول ملت به معلمهای زبان انگلیسی داده شده که چی؟
یادش بخیر آقای رزمجو، استثنایی بود که معلم زبان بود و خودش میتوانست انگلیسی صحبت کند. فقط همین یکی بود که بلد بود انگلیسی صحبت کند؛ بقیهشان فقط کمی گرامر بلد بودند.
معلم هنر،
میفرمودند بچهها یک نقاشی بکشید تا من برگههای ریاضی را تصحیح کنم. ما هم معمولاً یک خانه میکشیدیم که یک دودکش بالایش بود و دو درخت کنارش. نقاش شدیم؟
➖➖➖
شش ساله بودیم وقتی رفتیم مدرسه؛ اولین چیزهایی که می شنیدیم این بود که چوب معلم گل است و هممدرسهای های بزرگتر از چوب و فلکهایی تعریف میکردند که سایکومعلم ها تا سالها بالای سر بچههای خردسال نشان کرده بودند.
➖➖➖
روز معلم مبارک؟ روز کادوهای اجباری مبارک؟! روز معلمهایی که ظلم کردند و به دنبال رزق و شغل درست نرفتند و هیچگاه از مردم عذرخواهی نکردند؛ مبارک؟! روز معلمهایی که دچار توهم دانایی و پیامبری بودند مبارک؟!
من فکر میکنم مدرسهزُدایی ومعلمزُدایی کار درستی است. هر چند فکر میکنم معلمها دوستان و هموطنانم هستند و بدین دلیل دوستداشتنی؛ اما از اینکه از طریق این تبریکگفتنها و دلوقلوه ردوبدل شدن ها از اصل موضوع غافل بمانیم؛ ناخرسند میشوم.
۱۲ اردیبهشت ۹۹
شما معلمهایتان را دوست داشتید؟
من معلمها را دوست دارم اما به جز چند مورد، معمولاً علاقهای به معلمهایم در دورههای ابتدایی، راهنمایی، دبیرستان و بعضی از اساتید دانشگاه نداشته و ندارم. مثلاً👇
معلم دینی،
وقتی تصور میکنم کسی اینقدر چیپ بوده که برای دستمزد معلمی حاضر میشده آن کتابها و آن بحثها را به زور در کلهی ما بچههای خردسال فرو کند و بخاطر اینکه نتوانسته بودیم فلان حدیث را درست بنویسیم یا فلان آیه را درست قرائت کنیم و بخاطر چنین خطاهایی ما را جریمه میکرده و با اخم و بدخُلقی به چند بچهی خردسال جفا میکرده؛ چطور میتوانم به چنین آدم عجیبی علاقهمند باشم. پر واضح است که بقال و نانوای محله را بسیار شریفتر، انسانتر و دوستداشتنیتر از این آقا معلم میدانم.
معلم انشا
معمولاً خودشان بلد نبود متن بدردبخوری بنویسند. حتی یکبار، فقط یک بار ندیدم که معلم انشا خودش متنی نوشته باشد و برای ما بخواند؛ فقط میآمد در طول سال وقت تلف میکرد.
اهل مطالعه آثار ادبی بودند؟ در طول زندگی، رُمان و داستان خوانده بودند؟ بعید میدانم.
موضوعات جفنگ مثلاً اینکه "در آینده دوست دارید چه شغلی داشته باشید؟" نشان میداد طرف اینقدر نمیفهمد که چرا باید از یک بچهی ده ساله چنین سوال خرکی و جفنگی بپرسد. موضوع انشا: تابستان خود را چگونه گذراندید؟
آقای معلم خودت که کار نمیکردی اما حقوق میگرفتی خودت بگو تابستانت را چگونه گذراندی!
دوستشان داشته باشم؟ وقتی پول ملت را میگرفتند که معلم انشا باشند و ۹۹ درصد شاگردانشان هیچگاه یاد نگرفتند انشا بنویسند بگویم معلم روزت مبارک؟!
معلم حرفهوفن
در دوره راهنمایی، اسمش آقای باقرپور بود. همهی وقت کلاس را از ترس میلرزدیم. راه میرفت و سرزنش میکرد؛ نصیحت میکرد؛ تهدید میکرد و فخر میفروخت. روزهایی که قرار بود با این درس مُزخرف سرگرم باشیم بدترین روزهای زندگی بود. صبحش با ترس و لرز به مدرسه میرفتیم. چوبش را همچون شلاق به دست میگرفت و میآمد که ما بچههای خردسال را بترساند. چه روزهای جهنمی برای ما ساخت. دوستش داشته باشم؟ بگویم روزت که سالروز ترور آقای مطهری است؛ مبارک؟!
معلم ریاضی،
هیچوقت مفهوم مشتق را نفهمیده بود. تا سالها فکر میکردم مشتقِ مربعِ ایکس میشود دو در ایکس. احتمالاً خودش هم نفهمیده بود که مشتق، سنجش تاثیری است که تغییر در آخرین واحد از یک متغیر بر متغیر وابسته دارد. یک مثال واقعی بلد نبود که به ما بفهماند مشتق به چه درد میخورد. تابع و نمودارهایش را اینگونه فهمیده بود که بگردد سوالاتی پیدا کند که هیچکس نتواند جواب بدهد؛ بعد باد در غبغب بیندازد بگوید نمره بیست برای خدا!
دوستش داشته باشم؟ که پول ملت را مفتمفت به باد فنا میداد و تا آخر دبیرستان هیچکس در کلاسش نفهمیده بود مشتق و تابع و انتگرال به چه دردی میخورد!
معلم زبان انگلیسی،
هزاران میلیارد تومان از پول ملت به معلمهای زبان انگلیسی داده شده که چی؟
یادش بخیر آقای رزمجو، استثنایی بود که معلم زبان بود و خودش میتوانست انگلیسی صحبت کند. فقط همین یکی بود که بلد بود انگلیسی صحبت کند؛ بقیهشان فقط کمی گرامر بلد بودند.
معلم هنر،
میفرمودند بچهها یک نقاشی بکشید تا من برگههای ریاضی را تصحیح کنم. ما هم معمولاً یک خانه میکشیدیم که یک دودکش بالایش بود و دو درخت کنارش. نقاش شدیم؟
➖➖➖
شش ساله بودیم وقتی رفتیم مدرسه؛ اولین چیزهایی که می شنیدیم این بود که چوب معلم گل است و هممدرسهای های بزرگتر از چوب و فلکهایی تعریف میکردند که سایکومعلم ها تا سالها بالای سر بچههای خردسال نشان کرده بودند.
➖➖➖
روز معلم مبارک؟ روز کادوهای اجباری مبارک؟! روز معلمهایی که ظلم کردند و به دنبال رزق و شغل درست نرفتند و هیچگاه از مردم عذرخواهی نکردند؛ مبارک؟! روز معلمهایی که دچار توهم دانایی و پیامبری بودند مبارک؟!
من فکر میکنم مدرسهزُدایی ومعلمزُدایی کار درستی است. هر چند فکر میکنم معلمها دوستان و هموطنانم هستند و بدین دلیل دوستداشتنی؛ اما از اینکه از طریق این تبریکگفتنها و دلوقلوه ردوبدل شدن ها از اصل موضوع غافل بمانیم؛ ناخرسند میشوم.
۱۲ اردیبهشت ۹۹
امروز روز معلم است،
امروز روز تعارف تکه پاره کردن است، یکی از روزهایی که در اون کمتر به نقد و بررسیِ خودمان میپردازیم.
بخشی از چهرهی آموزش را از زبان یک معلم استثنایی که به شیوهای تازه معلمی میکند، در بالا با هم میخوانیم،
و به افتخار معلمان واقعی بشریت، معلمان دلسوز برای همه،
از جمله تولستوی، شوایتزر، رومن رولان، گاندی، ایوان ایلیچ، هنری دیوید ثورو، مجید رهنما، بودا، موری بوکچین، لوتر کینگ و ... و همهی معلمانِ اینچنینیِ آموزشِ رسمی درود بگوییم!
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4503
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4502
امروز روز تعارف تکه پاره کردن است، یکی از روزهایی که در اون کمتر به نقد و بررسیِ خودمان میپردازیم.
بخشی از چهرهی آموزش را از زبان یک معلم استثنایی که به شیوهای تازه معلمی میکند، در بالا با هم میخوانیم،
و به افتخار معلمان واقعی بشریت، معلمان دلسوز برای همه،
از جمله تولستوی، شوایتزر، رومن رولان، گاندی، ایوان ایلیچ، هنری دیوید ثورو، مجید رهنما، بودا، موری بوکچین، لوتر کینگ و ... و همهی معلمانِ اینچنینیِ آموزشِ رسمی درود بگوییم!
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4503
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4502
Telegram
گاه فرست غلامعلی کشانی
روز معلم مبارک؟!
شما معلمهایتان را دوست داشتید؟
من معلمها را دوست دارم اما به جز چند مورد، معمولاً علاقهای به معلمهایم در دورههای ابتدایی، راهنمایی، دبیرستان و بعضی از اساتید دانشگاه نداشته و ندارم. مثلاً👇
معلم دینی،
وقتی تصور میکنم کسی اینقدر چیپ…
شما معلمهایتان را دوست داشتید؟
من معلمها را دوست دارم اما به جز چند مورد، معمولاً علاقهای به معلمهایم در دورههای ابتدایی، راهنمایی، دبیرستان و بعضی از اساتید دانشگاه نداشته و ندارم. مثلاً👇
معلم دینی،
وقتی تصور میکنم کسی اینقدر چیپ…
"به جای آنکه کلید جامعه را به سیاستمدار بدهیم بهتر است قفل را عوض کنیم" (پیتر کروپوتکین)
برای آشناییِ بیشتر با کروپوتکین نک:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4506
https://bit.ly/2KXc6Id
برای آشناییِ بیشتر با کروپوتکین نک:
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4506
https://bit.ly/2KXc6Id
یادداشتی برای خوانندگان بزرگواری که با این کانال تازه آشنا می شوند:
http://t.me/gahferestghkeshani/4421
(بی تفاوت نمانیم، به اشتراک بگذاریم)
http://t.me/gahferestghkeshani/4421
(بی تفاوت نمانیم، به اشتراک بگذاریم)
Telegram
گاه فرست غلامعلی کشانی
کلامی با شما خواننده ی گرامی،
==========================================
معمولا از رسانه های مجازی انتظار می رود که فعال باشند.
معنای "فعالْ" با توجه به هر رسانه کمی فرق می کند. در مورد تلگرام، فعال بودن لابد انتشار روزانه یک یا چند فرسته است.
کانال گاه…
==========================================
معمولا از رسانه های مجازی انتظار می رود که فعال باشند.
معنای "فعالْ" با توجه به هر رسانه کمی فرق می کند. در مورد تلگرام، فعال بودن لابد انتشار روزانه یک یا چند فرسته است.
کانال گاه…