نشستی داری زندگیت رو میکنی، سرت گرم یه کاریه و مشغولی، یهو از ناکجا یاد خاطرهای میافتی، جزئیاتش برات یادآوری میشه و دهنت رو میگاد.
من هرجور حساب کردم اومدنت هیچ دردی رو دوا نمیکنه ولی بازم نمیدونم چمه که بدون تو نمیتونم این زندگی رو ادامه بدم ، اصلا من بدون تو بلاتکلیف ترینم.