اُمید
24 subscribers
80 photos
7 videos
3 files
101 links
خلوتکده من

مکانی از جنس احساس

می نویسم چون به زیستن در لحظه حال محتاجم...
Download Telegram
من تنها بودم.
مثل افراد زیادی که پشت درهای بسته به خواب رفته بودند.
شاید تو هم یکی از این افراد تنها باشی.
اما ماجرا از آنجا شروع شد که فهمیدم تنها نیستم، شاید هیچ کس تنها نباشد حتی تو...
اوه نه اشتباه نکن. این قرار نیست شروع یک داستان ترسناک باشد که موجودی ماورایی و دور از تصور یک آن ظاهر شود و تو را به ترس و لرز بیندازد.
حتی یک ماجرای دراماتیک هم نیست، خیانتی هم در کار نیست.
شاید برایت جالب باشد و شاید هم نه!
باید بگویم این یک خلوت و تنهایی ست با من درونی ات؛
امیدوارم ناامیدت نکرده باشم.
بله درست است.
تابه حال به آن من درونی ای که حرف می زند گوش سپارده ای؟
یک من حرف می زند و من دیگری گوش می سپارد و جالب است که یک من دیگر کاملا حواسش به هر دوی آنها است.
اینجا چه خبر است؟
من واقعی کدام یک از آن من ها است؟
من گفتن در این جمع چه معنایی می تواند داشته باشد وقتی منی وجود ندارد و یک جامعه یا تشکل در درون من است.


#بداهه_نویسی
@For_ever_hope
Neginaminpour.ir
ولی من عاشق وداع با آفتابم...🌄❤️
#معرفی_کتاب
#سنگ_کاغذ_قیچی
#آلیس_فینی

کتاب سنگ کاغذ قیچی اثر آلیس فینی
داستانی در ژانر رازآلود و هیجان انگیز

البته به نظر من کتابی است که تعداد افراد زیادی داستان ان را تا اواسط و یا حتی بیشتر از آن هم خسته کننده می خوانندو شاید افراد زیادی همان اواسط قید انتهای داستان را بزنند، اما پایانی غافلگیر کننده دارد.
در داستان کتاب شما مدام در حال رفتن به ذهن شخصیت ها از یکی به دیگری هستید البته نه همه ی آنها بلکه چند نفر اصلی داستان، با آنها می شنوید، حس می کنید و می بینید.
شخصیت آنها را از حرفهایشان می توانید حدس بزنید.
برگردیم به اصل داستان،
داستان در رابطه با زن و شوهر جوانی است که زندگی خوبی دارند، مرد جوان فيلمنامه نویسی است که آرزوی اکران فیلمنامه ی خودش را در سر دارد و در این راه همسرش مانند هر همسر وفادار دیگری او را در سخت ترین شرایط همراهی می کند.
بعد از چندین سال زندگی مشترک حالا زندگی آنها در یک قدمی نابودی است. آنها برای آخرین بار باهم به سفری در اسکاتلند می روند تا شاید بتوانند زندگی مشترک شان را نجات دهند. که در این سفر چند روزه اتفاقات زیادی آنها را شگفت زده می کند. و سرنوشت آنها ورق می خورد.
زندگی غبار است و حقیقت کنار هم گذاشتن ذرات ریز غبار...


#غروب_پروانه📚
#بختیار_علی
@For_ever_hope
Neginaminpour.ir
تا حالا شنیده بودید یکی این همه پشت سر هم بدبیاورد؟
در زندگی مشکلات بزرگ نیست که به آدم با اراده احتیاج دارد (هر کسی می تواند در یک بحران قد علم کند و با شجاعت با فاجعه ای مصیب بار رو به رو شود) بلکه بنظرم در یک روز با خنده به استقبال مشکلات کوچک رفتن، واقعا احتیاج به عزم و اراده دارد. من هم سعی می کنم چنین اراده ای را در خود به وجود بیاورم.
می خواهم به خود تلقین کنم که زندگی فقط یک بازی است و من باید تا آنجا که می توانم ماهرانه و درست آن را بازی کنم. چه در این بازی ببرم و چه ببازم، در هر حال شانه ها را بالا می اندازم و می خندم.



#جین_وبستر
بابالنگ دراز 📚
@For_ever_hope
Neginaminpour.ir
از میان تمام اعضای بدن زبان از همه استثنایی تر است. چرا که از آن برای چشیدن نوشیدنی های گوارا و هم برای خوردن زهر تلخ استفاده می کنیم، و نیز برای بیان کلماتی که می توانند هم تلخ باشند و هم شیرین.


#گورستان📚
#نیل_گیمن
@For_ever_hope
Neginaminpour.ir
گاهی وقت ها میشینم و رویایی رو چنان واقعی تصور میکنم و منتظر افتادنش هستم که غرقش میشم.
باهاش میخندم و خوشحال میشم و حتی تصور می‌کنم چی بگم و چطور رفتار کنم.
که با تلنگر بدی معلوم میشه همه خیال‌های پوچی بوده که خودمم از اول میدونستم محال ممکنه ولی باز چون خواستم چند ساعتی خوش باشم، ساختم.
من با یک تلنگر بیدار میشم و میفهمم دریا منو به بدترین شیوه ممکن پس زده و واقعیت رو با موجی عظیم تو سرم میزنه، واقعا قلبم اون لحظه درد می گیره...
اون خیال ها فقط از سر خواستن زیادی هست،
خواستن زیاد تو
خواستنی مثل فکر کردن به اینکه وقتی برمیگردم خونه ای و به رمانتیک ترین شکل ممکن قراره خوشحالم کنی از بودنت...
بزار غرقت بشم عزیزمن

#بداهه_نویسی
من ارگ بم و
خشت
به خشتم
متلاشی...

تو
نقش جهان و
هر وجبت
ترمه
و کاشی!
@For_ever_hope
Neginaminpour.ir
ماه قشنگ آسمون 🌕
چه درست گفته‌اند به زمان نمی‌توان مثل اسب مهمیز زد.


#کوبو_آبه
#زن_در_ریگ_روان
@For_ever_hope
Neginaminpour.ir
زخم های گذشته مانند مادری سختگیر بالای سر ما می ایستند و در شرایط مشابه روی سرمان می کوبند.
انقدر ما را عذاب می دهند که در شرایط عادی هم ترس تمام وجود را می گیرد.
زخم های گذشته اگر بسته نشوند می توانند آینده را زخمی که نه حتی به قتل برسانند.

#بداهه_نویسی
@For_ever_hope
Neginaminpour.ir
کتاب به او فرصت گریختن از نوعی زندگی را می داد که هیچگونه رضایت خاطری از آن نداشت.

#میلان_کوندرا
#بار_هستی📚
@For_ever_hope
Neginaminpour.ir
دیروزتصمیم گرفتم کتاب جدیدی شروع کنم، در پادکست می چرخیدم که چشمم به کتاب آدمخواران افتاد.
قبلتر ها تعریف هایی از کتاب شنیده بودم.
جزو کتاب های آشنایی بود که نخوانده ام.
پس شروع کردم.
اوایل کتاب جوری شروع شد که هر آن منتظر اتفاق بد داستان بودم. انگاری قلبم خبر داده بود چه می شود.
و بله، شروع شد.
آلِن بیچاره که مجازات وحشتناکی برایش در نظر گرفته شد.
نویسنده به گونه ای ان ماجرای دهشتناک را توصیف می کند که تمام بدنم مور مور می شود.
حس میکنم یکی از ان مردمان روستایی هستم که نظاره گر است و کاری از دستش بر نمی آید .
زجر و عذاب آلِن به نحوی دهشتناک بود که تاب و توان ادامه دادن داستان را نداشتم.
پس در گوگل سرچی زدم تا نظرات بقیه را در رابطه با این داستان بدانم و تصمیم نهایی بر ادامه دادن یا ندادن را بگیرم.
ضربه نهایی همین جا به من وارد شد، وقتی خواندم که این ماجرای بر اساس واقعیت نگاشته شده است.
هرچه کردم نتوانستم دقایق زیادی به ادامه کتاب گوش فرادهم.
پس این کتاب را نه به دلیل جذابیت نداشتن بلکه به دلیل حماقت محض مردمی نادان که به قول ضرب المثل معروف برای رسوا نشدن، همرنگ جماعت می شوند؛ و چشم و گوش بسته آن جوان بیچاره را عذاب می دهند کنار می گزارم.
فکر نمی کنم کتاب دیگری به این دلیل در لیست داستان های نخوانده قرار بگیرد.

#کتابخوانی
@For_ever_hope
Neginaminpour.ir