➿خوانشی وجودی در باره ی جنون و مرگ➿
✒مرگ از آغاز با ماست هر لحظه که زمان می گذرد به مردن نزدیک می شویم . به راستی لودویگ بینزوانگر می گوید : " همه به زمان باج می دهیم اما بیمارش آلن وست باج نداد دوست داشت کودک باشد ، پیر نشود و لباس پسرانه به پوشد . یا در مورد ایزیره دوست داشت پدرش را تصاحب کند اما تابو بود دستش را سوزاند . آتش خاصیت دیالکتیک دارد می سوزاند و پاک می کند . شعله شمع به قول گاستون باشلار نماد میل جنسی و لبیدو هم هست . آلن وست مشکلش این بود اسیر جهان خودش شد ایزیره دستش سوخت خودش هم جزغاله شود .
✒مدارد باس می گوید فرد #شیزوفرنی یا #اسکیزوفرن سوخته کاری کنید جزغاله نشه . اشعار آلن وست را می خواندم شکسپیر و کیرکه گور باید در مقابل او زانو بزنند !چند نمونه از تشبیهات آلن وست "دشمان محاصرم کرده اند . تا سر بر می گردانم ،مردی روبرو رویم ایستاده است ".
✒جهان گور آلن وست است ."بوسه مرگ بر لبانم بنشان "، خورشید همچون گویی آتشین در اقیانوس فرو می رود ، مه خیس بر دریا و ساحل می چکد و دردی بر او مستلی می شود : " دیگر نجاتی در کار نیست ؟" او پادشاه سرد و بی رحم دریا را فرا می خواند تا با خواهشی سوزان او را میان بازوانش بگیرد و بوسه مرگ بر لبانش زند"(هستی ، ویراستاران رولو می ، ارنست انجل ، هانری ف. النبرگر1398)
✒زمان نفرین شده است برای فرد مجنون ، جنون برای هایدگر توالی زمان حال است . فرد شیزوفرن در حال زندگی می کند . باید زندگی نزیسته را زیست به قول نیچه .
به قول یالوم : "
رابطه دو جانبه بین ترس از مرگ و حس زندگی نزیسته.
✒به عبارت دیگر، هر چه از زندگی کمتر بهره برده باشید، #اضطراب_مرگ بیشتر است. در تجربه کامل زندگی هر چه بیشتر ناکام مانده باشید، بیشتر از مرگ خواهید ترسید. #نیچه این عقیده را با قوت تمام در دو نکته کوتاه بیانکرده است: «زندگیت را به کمال برسان و بموقع بمیر.» از زندگی لذت ببر اما قصه زندگی ات را فراموش نکن . ماهیت وجودی انسانی که هیدگر آن را دازاین می نامد قصه ای دارد از وقتی دنیا میاد و وقتی میمیره . یا به قول نیچه در کتاب ، وقتی نیچه گریست نوشته اروین یالوم ، زندگی میان دو پوچ است .
قبل اش نبودیم بعدش هم نیستیم دازاین تا وقتی زنده است که دازاین است. وقتی مرد دیگر دازاین ندارد. هر دازاینی یک کتاب داستان است با سرگذشتی از تولد تا مرگ مرگ آخرین امکان و یقینی ترین امکان است و تمام امکان ها را باخودش می سوزاند .
✒همانطور که #زوربای_یونانی با گفتن این حرف تأکید کرده است: «برای مرگ چیزی جز قلعه ای ویران به جای نگذار.»
البته من اینجا مشاوره فلسفی میدم کار روان درمانی یک رابطه است رابطه ای که عشق در آن جریان داره . این عشق را ما مدیون خلاقیت لودویگ بینزوانگر هستیم . دازاین هم و غم هستی را دارد دازاین چوپان هستی است . چیزی که هیدگر به ما آموخت این در sorge یا care نهفته است که لودویگ بینزوانگر عشق را هم در ذیل اهتمام یا هم و غم می داند اگرچه هیدگر در سمینار زولیکون نقدی به لودویگ بینزوانگر کرد اما نوآوری او بعدها زمینه ساز نگرش لکان در مورد عشق شد.
✒مرگ خودش می سوزاند اما لودویگ بینزوانگر خودکشی بیمارناش را مورد تمسخر قرار نداد گفت همین که فهمیدن زندگی درناکه و نمی خواهند خانواده شان سختی بکشند خود کشی کردند . خود این خود کشی هم یک انتخاب است . به قول اگزیستانسیال ها: " انتخاب نکردن هم خودش یک انتخابه ."
#سعید_جلوخانی
@ExistentialAcademia
✒مرگ از آغاز با ماست هر لحظه که زمان می گذرد به مردن نزدیک می شویم . به راستی لودویگ بینزوانگر می گوید : " همه به زمان باج می دهیم اما بیمارش آلن وست باج نداد دوست داشت کودک باشد ، پیر نشود و لباس پسرانه به پوشد . یا در مورد ایزیره دوست داشت پدرش را تصاحب کند اما تابو بود دستش را سوزاند . آتش خاصیت دیالکتیک دارد می سوزاند و پاک می کند . شعله شمع به قول گاستون باشلار نماد میل جنسی و لبیدو هم هست . آلن وست مشکلش این بود اسیر جهان خودش شد ایزیره دستش سوخت خودش هم جزغاله شود .
✒مدارد باس می گوید فرد #شیزوفرنی یا #اسکیزوفرن سوخته کاری کنید جزغاله نشه . اشعار آلن وست را می خواندم شکسپیر و کیرکه گور باید در مقابل او زانو بزنند !چند نمونه از تشبیهات آلن وست "دشمان محاصرم کرده اند . تا سر بر می گردانم ،مردی روبرو رویم ایستاده است ".
✒جهان گور آلن وست است ."بوسه مرگ بر لبانم بنشان "، خورشید همچون گویی آتشین در اقیانوس فرو می رود ، مه خیس بر دریا و ساحل می چکد و دردی بر او مستلی می شود : " دیگر نجاتی در کار نیست ؟" او پادشاه سرد و بی رحم دریا را فرا می خواند تا با خواهشی سوزان او را میان بازوانش بگیرد و بوسه مرگ بر لبانش زند"(هستی ، ویراستاران رولو می ، ارنست انجل ، هانری ف. النبرگر1398)
✒زمان نفرین شده است برای فرد مجنون ، جنون برای هایدگر توالی زمان حال است . فرد شیزوفرن در حال زندگی می کند . باید زندگی نزیسته را زیست به قول نیچه .
به قول یالوم : "
رابطه دو جانبه بین ترس از مرگ و حس زندگی نزیسته.
✒به عبارت دیگر، هر چه از زندگی کمتر بهره برده باشید، #اضطراب_مرگ بیشتر است. در تجربه کامل زندگی هر چه بیشتر ناکام مانده باشید، بیشتر از مرگ خواهید ترسید. #نیچه این عقیده را با قوت تمام در دو نکته کوتاه بیانکرده است: «زندگیت را به کمال برسان و بموقع بمیر.» از زندگی لذت ببر اما قصه زندگی ات را فراموش نکن . ماهیت وجودی انسانی که هیدگر آن را دازاین می نامد قصه ای دارد از وقتی دنیا میاد و وقتی میمیره . یا به قول نیچه در کتاب ، وقتی نیچه گریست نوشته اروین یالوم ، زندگی میان دو پوچ است .
قبل اش نبودیم بعدش هم نیستیم دازاین تا وقتی زنده است که دازاین است. وقتی مرد دیگر دازاین ندارد. هر دازاینی یک کتاب داستان است با سرگذشتی از تولد تا مرگ مرگ آخرین امکان و یقینی ترین امکان است و تمام امکان ها را باخودش می سوزاند .
✒همانطور که #زوربای_یونانی با گفتن این حرف تأکید کرده است: «برای مرگ چیزی جز قلعه ای ویران به جای نگذار.»
البته من اینجا مشاوره فلسفی میدم کار روان درمانی یک رابطه است رابطه ای که عشق در آن جریان داره . این عشق را ما مدیون خلاقیت لودویگ بینزوانگر هستیم . دازاین هم و غم هستی را دارد دازاین چوپان هستی است . چیزی که هیدگر به ما آموخت این در sorge یا care نهفته است که لودویگ بینزوانگر عشق را هم در ذیل اهتمام یا هم و غم می داند اگرچه هیدگر در سمینار زولیکون نقدی به لودویگ بینزوانگر کرد اما نوآوری او بعدها زمینه ساز نگرش لکان در مورد عشق شد.
✒مرگ خودش می سوزاند اما لودویگ بینزوانگر خودکشی بیمارناش را مورد تمسخر قرار نداد گفت همین که فهمیدن زندگی درناکه و نمی خواهند خانواده شان سختی بکشند خود کشی کردند . خود این خود کشی هم یک انتخاب است . به قول اگزیستانسیال ها: " انتخاب نکردن هم خودش یک انتخابه ."
#سعید_جلوخانی
@ExistentialAcademia
Pozzo: ... I don't seem to be able … ( long hesitation ) to depart ...
Estrgon: such is life.
Waiting for Godot
Samuel bekett
@ExistentialAcademia
Estrgon: such is life.
Waiting for Godot
Samuel bekett
@ExistentialAcademia
Forwarded from پیوست
گفت و گوی میشل فوکو با آلن بدیو
موضوع : ارتباط فلسفه و روانشناسی
با زیر نویس فارسی
#فیلم_وجودی
@ExistentialAcademia
موضوع : ارتباط فلسفه و روانشناسی
با زیر نویس فارسی
#فیلم_وجودی
@ExistentialAcademia
Forwarded from عکس نگار
➿سمینارهای زولیکون➿
✍سمینارهای زولکین یک زنجیره ازسمینارهای فلسفی است که بین سالهای 1959تاسال 1969بوسیله فیلسوف آلمانی مارتین هایدگردر خانه روانپزشک سوئیسی مداردباس برگزار شود.
✅موضوع این سمینارها هستی شناسی و پدیدارشناسی هایدگر در ارتباط با نظریه و عمل در پزشکی، روانشناسی، روانپزشکی و روان درمانی بود. درطول این سمینارها مکاتباتی میان هایدگر و باس به وجود آمد که تحت عنوان سمینارهای زولکین منتشرشد.
✔️باس روانپزشک و تحلیلگر سوئیسی در چهارچوب پزشکی علمی آموزش دیده بود. درطول انجام وظیفه به عنوان پزشک درجنگ جهانی دوم متن پیچیده هستی و زمان را خواند.او در ابتدا احساس کرد که هیچ از محتوای کتاب نفهمیده است و به عنوان روانپزشک دراین اندیشه جذب شد .بینش غریب هایدگر به هستی انسانی به عنوان طریقه ای از بودن در جهان، باس را مجذوب کرد. بعد از جنگ جهانی دوم او در مورد هایدگر تحقیق کرد و اطلاع پیدا کرد که عضوی ازحزب نازی شده است. این موضوع او را ازجذب شدن در فلسفه هایدگر دلسرد کرد گر چه باس تلاش کرد تا میان فلسفه و شخصیت هایدگر تفاوت بگذارد. او درسال 1947 نامه ای به هایدگر نوشت و از او در مورد ایده های فلسفیش پرسید. هایدگر به نامه او جواب داد .
✅ برای بیست سال بعد باس و هایدگرب وسیله نامه و ملاقات های شخصی مکاتبه کردند. باس از این موضوع که به تنهایی استفاده می کند از ملاقات های پی درپی با این فیلسوف بزرگ احساس خوبی نداشت.با اجازه هایدگر ، باس جلساتی را شروع کردبا همکاران و دانشجویان که آغاز سمینارهای زولکین بود.
✅زولکین سمینار بصورت متناوب هرنیمسال دو یا سه بار اجرا می شد. باس به نوشتن سمینارهای هایدگر سه ساعت درشب را اختصاص می داد و هر یک هفته این وظیفه را انجام می داد و معمولا یک روز قبل را به آماده کردن سخنرانی می پرداخت. معمولن 40 تا70 تن از همکاران روانپزشک باس و دانشجویان به این جلسات دعوت می شدند.
✅هایدگر در این سمینارها به دازاین و شرایط هستی انسانی به عنوان بودن درجهان پرداخت .او همچنین به دانشجویان انحراف رادیکالی را از معرفت شناسی سنتی دکارتی ارائه داد. هایدگرعقیده داشت خود و هوشیاری باید به فهم جدیدی در روان درمانی و روانشناسی برسد.بعدا باس مشاهده کردکه تجهیزات تکنولوژی تالار با اندیشه هایدگر جور درنمی آید بقیه سخنرانی ها درخانه باس برگزار شد.
#روان_درمانی_اگزیستانسیال
#تحلیل_دازاین
#رزگار_محمدی
✍سمینارهای زولکین یک زنجیره ازسمینارهای فلسفی است که بین سالهای 1959تاسال 1969بوسیله فیلسوف آلمانی مارتین هایدگردر خانه روانپزشک سوئیسی مداردباس برگزار شود.
✅موضوع این سمینارها هستی شناسی و پدیدارشناسی هایدگر در ارتباط با نظریه و عمل در پزشکی، روانشناسی، روانپزشکی و روان درمانی بود. درطول این سمینارها مکاتباتی میان هایدگر و باس به وجود آمد که تحت عنوان سمینارهای زولکین منتشرشد.
✔️باس روانپزشک و تحلیلگر سوئیسی در چهارچوب پزشکی علمی آموزش دیده بود. درطول انجام وظیفه به عنوان پزشک درجنگ جهانی دوم متن پیچیده هستی و زمان را خواند.او در ابتدا احساس کرد که هیچ از محتوای کتاب نفهمیده است و به عنوان روانپزشک دراین اندیشه جذب شد .بینش غریب هایدگر به هستی انسانی به عنوان طریقه ای از بودن در جهان، باس را مجذوب کرد. بعد از جنگ جهانی دوم او در مورد هایدگر تحقیق کرد و اطلاع پیدا کرد که عضوی ازحزب نازی شده است. این موضوع او را ازجذب شدن در فلسفه هایدگر دلسرد کرد گر چه باس تلاش کرد تا میان فلسفه و شخصیت هایدگر تفاوت بگذارد. او درسال 1947 نامه ای به هایدگر نوشت و از او در مورد ایده های فلسفیش پرسید. هایدگر به نامه او جواب داد .
✅ برای بیست سال بعد باس و هایدگرب وسیله نامه و ملاقات های شخصی مکاتبه کردند. باس از این موضوع که به تنهایی استفاده می کند از ملاقات های پی درپی با این فیلسوف بزرگ احساس خوبی نداشت.با اجازه هایدگر ، باس جلساتی را شروع کردبا همکاران و دانشجویان که آغاز سمینارهای زولکین بود.
✅زولکین سمینار بصورت متناوب هرنیمسال دو یا سه بار اجرا می شد. باس به نوشتن سمینارهای هایدگر سه ساعت درشب را اختصاص می داد و هر یک هفته این وظیفه را انجام می داد و معمولا یک روز قبل را به آماده کردن سخنرانی می پرداخت. معمولن 40 تا70 تن از همکاران روانپزشک باس و دانشجویان به این جلسات دعوت می شدند.
✅هایدگر در این سمینارها به دازاین و شرایط هستی انسانی به عنوان بودن درجهان پرداخت .او همچنین به دانشجویان انحراف رادیکالی را از معرفت شناسی سنتی دکارتی ارائه داد. هایدگرعقیده داشت خود و هوشیاری باید به فهم جدیدی در روان درمانی و روانشناسی برسد.بعدا باس مشاهده کردکه تجهیزات تکنولوژی تالار با اندیشه هایدگر جور درنمی آید بقیه سخنرانی ها درخانه باس برگزار شد.
#روان_درمانی_اگزیستانسیال
#تحلیل_دازاین
#رزگار_محمدی
Forwarded from عکس نگار
در عنوان «دژخیم عشق» ابهامی وجود دارد . ابهام به این شکل است که آیا خود عشق درنهایت دژخیم یا جلاد میشود و بلای جان عاشق میشود هنگامیکه ابهام خود را از دست میدهد . بقول سهراب سپهری عشق صدای پای فاصلههاست / فاصلههایی که غرق ابهام هستند و با شنیدن یک هیچ کی شوند کدر ... طرف دیگر این ابهام به این شکل است که آیا درمانگر (در این قصه یالوم ) دژخیم عشق میشود و جلاد عشق تلما به درمانگر قبلیش میشود هنگامیکه آن را از ابهام درمیآورد به همین خاطر است که یالوم داستان را اینگونه شروع میکند : نمیخواهم درمانگر عشق باشم ... درنهایت داستان اینگونه می شود بقول شاملو : همه لرزش دستودلم از آن بود که عشق پناهی گردد پروازی نه گریزگاهی گردد آی عشق آی عشق چهرهی آبیت پیدا نیست...
#یالوم_خوانی
#دژخیم_عشق
#رزگار_محمدی
#یالوم_خوانی
#دژخیم_عشق
#رزگار_محمدی
✍بینس وانگر، مفهوم " در جهان بودن " به این معنا دلالت دارد که ما از جهان جدا نیستیم، یا ایگو های سرپوشیده نیستیم ،بلکه همیشه در ارتباط با دیگر انسان ها و جهان اطراف خود هستیم. بنابراین، او بزرگترین مفهوم هستی شناسانه جهان هایدگر را بسط میدهد تا افقی باشد که در آن انسان ها زندگی کنند و از طریق آن خود را درک کنند. بینس وانگر، سه حالت همزمان از در جهان بودن را به رسمیت شناخت:
✅جهان پیرامون(umwelt): محیطی که فرد در آن وجود دارد.
✅جهان مشترک با دیگران(mitwelt): جهان ارتباطات اجتماعی.
✅جهان خویش(eigenwelt): جهان خصوصی خود.
✍بر این اساس این سه حالت باهم یک طراحی جهانی، زمینه ی کلی معنایی که فرد در آن وجود دارد، را تشکیل میدهند. برا بینس وانگر هدف اصلی دازاین آنالیز دستیابی به دانش و شرح عملی از طرح های جهانی(طرح جهان) است. بدین معنی است که چگونه بیماران به مردم و محیط اجتماعی اطرافشان مربوط می شوند و بدین ترتیب برای این است که درک کنیم چگونه بیماران، دنیایی که در آن وجود دارند را شکل می دهند.
📖Refrence: Roger Frie Ph.D. (2001) From Psychoanalysis to Daseinsanalysis,
Contemporary Psychoanalysis, 37:1, 153-167.
@ExistentialAcademia
✅جهان پیرامون(umwelt): محیطی که فرد در آن وجود دارد.
✅جهان مشترک با دیگران(mitwelt): جهان ارتباطات اجتماعی.
✅جهان خویش(eigenwelt): جهان خصوصی خود.
✍بر این اساس این سه حالت باهم یک طراحی جهانی، زمینه ی کلی معنایی که فرد در آن وجود دارد، را تشکیل میدهند. برا بینس وانگر هدف اصلی دازاین آنالیز دستیابی به دانش و شرح عملی از طرح های جهانی(طرح جهان) است. بدین معنی است که چگونه بیماران به مردم و محیط اجتماعی اطرافشان مربوط می شوند و بدین ترتیب برای این است که درک کنیم چگونه بیماران، دنیایی که در آن وجود دارند را شکل می دهند.
📖Refrence: Roger Frie Ph.D. (2001) From Psychoanalysis to Daseinsanalysis,
Contemporary Psychoanalysis, 37:1, 153-167.
@ExistentialAcademia
Forwarded from پیوست
➿کاربرد نرم افزارهای کیفی➿
⁉️خیلی از دانشجوهایی که تز خود را با روش کیفی انجام می دهند از کاربرد نرم افزارهای کیفی برای انجام پروژه خود سوال می پرسند که رعایت چند نکته در این موارد ضروری است : ✅نخست اینکه کاربرد نرم افزارهای کیفی با نرم افزارهای کمی بسیار متفاوت است . نرم افزارهای کیفی کار تحلیل داده ها را انجام نمی دهند کاربرد این نرم افزار برای دسته بندی ، منظم سازی و طبقه بندی داده های کیفی است در نهایت خود محقق است که در نرم افزار کار تحلیل داده ها را انجام می دهد . ✅چنانچه در تحلیل داده های کیفی خود ملزم به کدبندی، جستجوی و بازیابی متن بودیم( مثلا نظریه داده بنیاد یا تحلیل محتوا ) حتما و حتما از یک بسته نرم افزاری خوب استفاده کنیم چرا که فرایند تحقیق را بسیار آسانتر و سریع تر می کند.
✅از طرف دیگر، اگر از روش تحقیق و رویکردی بهره می بریم که کل نگر تر است مثل هرمنوتیک و تحلیل روایی شاید ترجیح این است که از این بسته های نرم افزاری استفاده نشود زیرا کد گذاری بصوورت مکانیکی این نوع تحلیل ها نمیتواند محقق را به هدفی که مورد نظر است برساند. زیرا محققانی که از این نوع رویکردها مثل هرمنوتیک استفاده می کنند، در تحلیل داده های خود اغلب بر قوه درک مستقیم و قدرت تشخیص خود تکیه دارند.
✅بنابراین از دیدگاه من کاربرد نرم افزارهای کیفی برای روش های پدیدارشناسی و هرمنوتیک نامناسب است چرا که در اصل این نرم افزارها برای تحقیقات تحلیل محتوا ساخته شده اند و محقق را از تجربه زیسته مشارکت کنندگان پژوهش دور می سازد. ✅در ادامه مقاله ای که در سال 2017 چاپ شده است و گواه این امر است بارگذاری شده است.
#رزگار_محمدی
#روش_کیفی
⁉️خیلی از دانشجوهایی که تز خود را با روش کیفی انجام می دهند از کاربرد نرم افزارهای کیفی برای انجام پروژه خود سوال می پرسند که رعایت چند نکته در این موارد ضروری است : ✅نخست اینکه کاربرد نرم افزارهای کیفی با نرم افزارهای کمی بسیار متفاوت است . نرم افزارهای کیفی کار تحلیل داده ها را انجام نمی دهند کاربرد این نرم افزار برای دسته بندی ، منظم سازی و طبقه بندی داده های کیفی است در نهایت خود محقق است که در نرم افزار کار تحلیل داده ها را انجام می دهد . ✅چنانچه در تحلیل داده های کیفی خود ملزم به کدبندی، جستجوی و بازیابی متن بودیم( مثلا نظریه داده بنیاد یا تحلیل محتوا ) حتما و حتما از یک بسته نرم افزاری خوب استفاده کنیم چرا که فرایند تحقیق را بسیار آسانتر و سریع تر می کند.
✅از طرف دیگر، اگر از روش تحقیق و رویکردی بهره می بریم که کل نگر تر است مثل هرمنوتیک و تحلیل روایی شاید ترجیح این است که از این بسته های نرم افزاری استفاده نشود زیرا کد گذاری بصوورت مکانیکی این نوع تحلیل ها نمیتواند محقق را به هدفی که مورد نظر است برساند. زیرا محققانی که از این نوع رویکردها مثل هرمنوتیک استفاده می کنند، در تحلیل داده های خود اغلب بر قوه درک مستقیم و قدرت تشخیص خود تکیه دارند.
✅بنابراین از دیدگاه من کاربرد نرم افزارهای کیفی برای روش های پدیدارشناسی و هرمنوتیک نامناسب است چرا که در اصل این نرم افزارها برای تحقیقات تحلیل محتوا ساخته شده اند و محقق را از تجربه زیسته مشارکت کنندگان پژوهش دور می سازد. ✅در ادامه مقاله ای که در سال 2017 چاپ شده است و گواه این امر است بارگذاری شده است.
#رزگار_محمدی
#روش_کیفی
آنتیگونه: تو تاحالا عاشق شدی؟
تیرسیاس: عشق خطرناکه خانوم!
آنتیگونه: چرا!؟
تیرسیاس: چون نمی ذاره از چیزای خطرناک بترسی!
سوفکل
از نمایشنامه: آنتیگونه
@ExistentialAcademia
تیرسیاس: عشق خطرناکه خانوم!
آنتیگونه: چرا!؟
تیرسیاس: چون نمی ذاره از چیزای خطرناک بترسی!
سوفکل
از نمایشنامه: آنتیگونه
@ExistentialAcademia
➿رابطه ی من – تویی و من -آنی مارتین بابر➿ ✅رابطه ی من- آنی دارای غایتی وسیله مدار و فایده انگارانه است که با دیگران برحسب کاربرد و سودمندیشان ارتباط برقرار می شود در این سطح رابطه، دیگران را به اشیاء تنزل می دهیم و به جای آنکه با آنها مانند فردی ارزشمند و بخصوص رابطه برقرار کنیم. در علوم و سطح تکنولوژی و بازار این رابطه برقراراست . ✅اما در رابطه من- تویی فرد دیگر به عنوان یک غایت در رابطه مستقیم و فارغ از سودمداری و هدف مداری به عنوان یک توی مستقیم رابطه برقرار می کنیم فردی که فی نفسه دارای ارزش است و دراین دیالوگ دیگری را به عنوان یک تو آنگونه که هست مورد تأیید قرار می گیرد. ✅ارتباط با وجود الهی براساس یک رابطه مستقیم من – آنی غیرممکن است و خداوند یک «توی جاودانه» است.
✅براساس نتیجه گیری مارتین بوبر رابطه درمانی باید یک رابطه من _تو باشد که در آن مراجع در جایگاه یک تو مستقل و ارزشمند باشد و در یک دیالوگ من _تویی می باشد که جریان روان درمانی اتفاق می افتد.
📖منبع : دانشنامه فلسفی استانفورد
✅براساس نتیجه گیری مارتین بوبر رابطه درمانی باید یک رابطه من _تو باشد که در آن مراجع در جایگاه یک تو مستقل و ارزشمند باشد و در یک دیالوگ من _تویی می باشد که جریان روان درمانی اتفاق می افتد.
📖منبع : دانشنامه فلسفی استانفورد
فریادهای زده نشده ، یواش یواش چین و چروک روی صورت می شوند . (بکت : در انتظار گودو) https://t.me/ExistentialAcademia
➿معنای زندگی (قسمت اول)➿
✅معنای زندگی چیست؟ این است «پرسش بزرگ». پاسخ به آن دشوارتر از همهی پرسشهای دیگر است. پرسشی است مبهم و پیچیده که، در عین حال، پاسخی فوری میطلبد. اندیشمندان محتاط معمولاً از آن میپرهیزند زیرا از ابهام آن آگاهی دارند. واژهی «معنا» خود واژهای چندپهلوست، و پاسخهایی که میتوان به آن داد حقایق روشنی نیستند که بتوان با عقل و استدلال از آنها دفاع کرد. با این حال، عقل است که پاسخ را امکانپذیر میسازد و عقل است که پرسش را گریزناپذیر میکند.
✅«معنای معنا» برای بیشتر ما پرسش از معنای زندگی احتمالاً به هنگام پریشانی، یا افسردگی، یا زمانی مطرح میشود که پیشامدی ارزشها و انتظارات ما را به هم میریزد. در زندگی روزمره، هنگامی که مشغول پژوهش فلسفی نیستیم یا دربارهی امور به نحو عام نمیاندیشیم، زندگی آکنده از معنا به نظر میرسد – نوشتن یک مقالهی پایان ترم، تعویض روغن اتوموبیل، رفتن به یک جشن یا مرور خاطرهی آن، یا انتظار مصاحبهای شغلی که قرار است در یکی از روزهای هفتهی آینده انجام شود. اما همین که شروع به تفکر انتزاعی میکنیم (کاری که گاهی وقتها ناگزیر انجام میدهیم) بر ما آشکار میشود که هیچ یک از این انتظارات و هدفهای کوچک را نمیتوان معنای زندگی به شمار آورد. به این ترتیب، امور بزرگتر توجهمان را جلب میکنند – شادکامی به طور کلی، پیشرفت در زندگی، موفقیت، تأثیرگذاری، و عشق. اما در این هنگام پیغام دهشتناک «کتاب جامعه» به گوش میرسد: «همهی اینها پوچ است» و مرگ نزدیک. و چیزی نمیگذرد که برای یافتن معنای زندگی به سراغ چیزی غیر از خودِ زندگی میرویم؛ پرسش فرجامین فلسفه.
معنای زندگی چیست؟ نخست باید بپرسیم مراد از واژهی «معنا» که در این پرسش آمده است چیست؟ گاه، معنای یک چیز (مثلاً یک تابلو یا یک واژه) چیزی است که بر آن «دلالت» میکند؛ یعنی چیزی غیر از خودش. بنابراین، تابلوی «مراقب سگ باشید» احتمالاً بر سگی دلالت میکند؛ سگی که شاید دیده نمیشود، احتمالاً تنومند است، و ممکن است وحشی باشد. سقراط اسمی است برای سقراط. اگر به این شیوه دربارهی معنا بیندیشیم باید بگوییم که معنای زندگی هر کدام از ما آن چیزی است که زندگی هر یک از ما بر آن دلالت میکند. اما این چگونه چیزی است؟ ممکن است بگویید که هر یک از زندگیهای ما به یک معنا بر انسانهایی که پیرامون ما هستند دلالت میکند –خانواده، دوستان، همکاران – و به این نحو معنای زندگی همانا انسانهای دیگر است. یا ممکن است بگویید که هر یک از زندگیهای ما بر اجتماع بزرگتر، ملت، یا انسانیت به عنوان یک کل دلالت میکند. همچنین ممکن است بگویید که زندگیهای ما بر آفرینندهی ما دلالت میکنند و بدین ترتیب معنای زندگی خداست. اما مفهوم «دلالت» در اینجا بسیار مضیق میشود و ممکن است کسی اعتراض کرده بگوید که زندگی اساساً بر هیچ چیز دلالت نمیکند. زندگی فقط هست. البته، این سخن پرسش ما دربارهی معنای زندگی را بیپاسخ میگذارد، ولی شاید ایراد از تصوری است که از معنا داشتیم: معنا به مثابه دلالت...
#روان_درمانی_وجودی
#معنای_زندگی
@ExistentialAcademia
✅معنای زندگی چیست؟ این است «پرسش بزرگ». پاسخ به آن دشوارتر از همهی پرسشهای دیگر است. پرسشی است مبهم و پیچیده که، در عین حال، پاسخی فوری میطلبد. اندیشمندان محتاط معمولاً از آن میپرهیزند زیرا از ابهام آن آگاهی دارند. واژهی «معنا» خود واژهای چندپهلوست، و پاسخهایی که میتوان به آن داد حقایق روشنی نیستند که بتوان با عقل و استدلال از آنها دفاع کرد. با این حال، عقل است که پاسخ را امکانپذیر میسازد و عقل است که پرسش را گریزناپذیر میکند.
✅«معنای معنا» برای بیشتر ما پرسش از معنای زندگی احتمالاً به هنگام پریشانی، یا افسردگی، یا زمانی مطرح میشود که پیشامدی ارزشها و انتظارات ما را به هم میریزد. در زندگی روزمره، هنگامی که مشغول پژوهش فلسفی نیستیم یا دربارهی امور به نحو عام نمیاندیشیم، زندگی آکنده از معنا به نظر میرسد – نوشتن یک مقالهی پایان ترم، تعویض روغن اتوموبیل، رفتن به یک جشن یا مرور خاطرهی آن، یا انتظار مصاحبهای شغلی که قرار است در یکی از روزهای هفتهی آینده انجام شود. اما همین که شروع به تفکر انتزاعی میکنیم (کاری که گاهی وقتها ناگزیر انجام میدهیم) بر ما آشکار میشود که هیچ یک از این انتظارات و هدفهای کوچک را نمیتوان معنای زندگی به شمار آورد. به این ترتیب، امور بزرگتر توجهمان را جلب میکنند – شادکامی به طور کلی، پیشرفت در زندگی، موفقیت، تأثیرگذاری، و عشق. اما در این هنگام پیغام دهشتناک «کتاب جامعه» به گوش میرسد: «همهی اینها پوچ است» و مرگ نزدیک. و چیزی نمیگذرد که برای یافتن معنای زندگی به سراغ چیزی غیر از خودِ زندگی میرویم؛ پرسش فرجامین فلسفه.
معنای زندگی چیست؟ نخست باید بپرسیم مراد از واژهی «معنا» که در این پرسش آمده است چیست؟ گاه، معنای یک چیز (مثلاً یک تابلو یا یک واژه) چیزی است که بر آن «دلالت» میکند؛ یعنی چیزی غیر از خودش. بنابراین، تابلوی «مراقب سگ باشید» احتمالاً بر سگی دلالت میکند؛ سگی که شاید دیده نمیشود، احتمالاً تنومند است، و ممکن است وحشی باشد. سقراط اسمی است برای سقراط. اگر به این شیوه دربارهی معنا بیندیشیم باید بگوییم که معنای زندگی هر کدام از ما آن چیزی است که زندگی هر یک از ما بر آن دلالت میکند. اما این چگونه چیزی است؟ ممکن است بگویید که هر یک از زندگیهای ما به یک معنا بر انسانهایی که پیرامون ما هستند دلالت میکند –خانواده، دوستان، همکاران – و به این نحو معنای زندگی همانا انسانهای دیگر است. یا ممکن است بگویید که هر یک از زندگیهای ما بر اجتماع بزرگتر، ملت، یا انسانیت به عنوان یک کل دلالت میکند. همچنین ممکن است بگویید که زندگیهای ما بر آفرینندهی ما دلالت میکنند و بدین ترتیب معنای زندگی خداست. اما مفهوم «دلالت» در اینجا بسیار مضیق میشود و ممکن است کسی اعتراض کرده بگوید که زندگی اساساً بر هیچ چیز دلالت نمیکند. زندگی فقط هست. البته، این سخن پرسش ما دربارهی معنای زندگی را بیپاسخ میگذارد، ولی شاید ایراد از تصوری است که از معنا داشتیم: معنا به مثابه دلالت...
#روان_درمانی_وجودی
#معنای_زندگی
@ExistentialAcademia
➿معنای زندگی (بخش دوم) ➿
✅میتوانیم بگوییم که واژهها و علائم جزئی دلالت میکنند اما این کار را تنها در درون بافت یک زبان، اجتماعی از معناهای مشترک، انجام میدهند. واژهی مکتوب PEPINO، برای کسی که اسپانیولیزبان نیست، هیچ معنایی ندارد. واژهی رانینگ ممکن است برای کسی که بسکتبال بازی نمیکند بیمعنا باشد. دلالت امری است وابسته به بافت و در مورد زندگی هم همین گونه است. معنای فعلهای جزئی ما را شاید بتوان از طریق دلالت بر هدفها و قراردادها تبیین کرد («آن کار را انجام داد تا مأمور استخدام را تحت تأثیر قرار دهد» یا «آن کار را کرد تا دستور به-چپ-چپ بدهد»). اما آیا میتوانیم به همین نحو معنای کل زندگی خودمان را تبیین کنیم؟ کمتر کسی پیدا میشود که کل وجود خودش را برای یک هدف واحد (مثلاً پیروز کردن یک انقلاب یا یافتن درمانی برای سرطان) وقف کند؛ بیشتر مردم چنین یکدله نیستند و زندگی آنها چنان نیست که بتوان به این شیوهی ساده معنایی را برای آن معین کرد. اما این بدان معنا نیست که زندگی آنها فاقد معناست. در زبانشناسی میتوانیم از معنای واژهی PEPINO سؤال کنیم، اما نمیتوانیم به نحو معقول به دنبال معنای کل زبان باشیم. این پرسش که «معنای اسپانیولی چیست؟» پرسشی نامعقول است. به همین ترتیب، شاید بتوان گفت که سوال از معنای زندگی به عنوان یک کل نامعقول است. اما به نظر میرسد که این سخن ما را از هر گونه پاسخی برای پرسش بسیار مهمی که مطرح کردیم محروم میکند.
✅البته به نظر میرسد که وقتی مردم از معنای زندگی پرسش میکنند آنچه در ذهن دارند دقیقاً چنین دلالتی است؛ دلالت بر چیزی ورای آنها، چیزی که بیرون از زندگی آنهاست. این دلالتها ممکن است بهغایت مهم باشند. حتی ممکن است مهمترین چیزها «در» زندگی باشند. اما ارزشش را دارد خاطرنشان کنیم که، به یک معنا، این دلالتها پاسخ کاملی به پرسش نمیدهند؛ فقط آن را به تعویق میاندازند. چهار پاسخ وجود دارند که به نظر میرسد مطمئناً ارزش مطرحشدن دارند: اینکه بچههای انسان را معنای زندگی او بینگاریم، اینکه خدا را معنای زندگی شخص بینگاریم، اینکه زندگی پس از مرگ را معنای زندگی او بدانیم، و اینکه نومیدانه و شتابزده نتیجه بگیریم که زندگی هیچ معنایی ندارد.
#معنای_زندگی
#روان_درمانی_اگزیستانسیال
@ExistentialAcademia
✅میتوانیم بگوییم که واژهها و علائم جزئی دلالت میکنند اما این کار را تنها در درون بافت یک زبان، اجتماعی از معناهای مشترک، انجام میدهند. واژهی مکتوب PEPINO، برای کسی که اسپانیولیزبان نیست، هیچ معنایی ندارد. واژهی رانینگ ممکن است برای کسی که بسکتبال بازی نمیکند بیمعنا باشد. دلالت امری است وابسته به بافت و در مورد زندگی هم همین گونه است. معنای فعلهای جزئی ما را شاید بتوان از طریق دلالت بر هدفها و قراردادها تبیین کرد («آن کار را انجام داد تا مأمور استخدام را تحت تأثیر قرار دهد» یا «آن کار را کرد تا دستور به-چپ-چپ بدهد»). اما آیا میتوانیم به همین نحو معنای کل زندگی خودمان را تبیین کنیم؟ کمتر کسی پیدا میشود که کل وجود خودش را برای یک هدف واحد (مثلاً پیروز کردن یک انقلاب یا یافتن درمانی برای سرطان) وقف کند؛ بیشتر مردم چنین یکدله نیستند و زندگی آنها چنان نیست که بتوان به این شیوهی ساده معنایی را برای آن معین کرد. اما این بدان معنا نیست که زندگی آنها فاقد معناست. در زبانشناسی میتوانیم از معنای واژهی PEPINO سؤال کنیم، اما نمیتوانیم به نحو معقول به دنبال معنای کل زبان باشیم. این پرسش که «معنای اسپانیولی چیست؟» پرسشی نامعقول است. به همین ترتیب، شاید بتوان گفت که سوال از معنای زندگی به عنوان یک کل نامعقول است. اما به نظر میرسد که این سخن ما را از هر گونه پاسخی برای پرسش بسیار مهمی که مطرح کردیم محروم میکند.
✅البته به نظر میرسد که وقتی مردم از معنای زندگی پرسش میکنند آنچه در ذهن دارند دقیقاً چنین دلالتی است؛ دلالت بر چیزی ورای آنها، چیزی که بیرون از زندگی آنهاست. این دلالتها ممکن است بهغایت مهم باشند. حتی ممکن است مهمترین چیزها «در» زندگی باشند. اما ارزشش را دارد خاطرنشان کنیم که، به یک معنا، این دلالتها پاسخ کاملی به پرسش نمیدهند؛ فقط آن را به تعویق میاندازند. چهار پاسخ وجود دارند که به نظر میرسد مطمئناً ارزش مطرحشدن دارند: اینکه بچههای انسان را معنای زندگی او بینگاریم، اینکه خدا را معنای زندگی شخص بینگاریم، اینکه زندگی پس از مرگ را معنای زندگی او بدانیم، و اینکه نومیدانه و شتابزده نتیجه بگیریم که زندگی هیچ معنایی ندارد.
#معنای_زندگی
#روان_درمانی_اگزیستانسیال
@ExistentialAcademia
Forwarded from worldview
#یک_برداشت_روانکاوانه
وقتی ما انتخاب کنیم که به بخش هايي از وجود خود اجازه بودن ندهيم، در آن موقع مجبور می شویم "انرژي رواني" بسياري را صرفِ پنهان نگه داشتنِ آنها بکنيم!
@VahidRadaei
وقتی ما انتخاب کنیم که به بخش هايي از وجود خود اجازه بودن ندهيم، در آن موقع مجبور می شویم "انرژي رواني" بسياري را صرفِ پنهان نگه داشتنِ آنها بکنيم!
@VahidRadaei
➿معنای زندگی (قسمت سوم)➿
✅خدا یکی از پاسخهای سنتی به پرسش از معنای زندگی است. در واقع، غالباً میگویند که برای کسانی که به خدا اعتقاد دارند این پرسش حتی مطرح نمیشود و زمانی که انسانها هنوز به وجود خدا شک نکرده بودند معنای زندگی اصلاً محل سؤال نبود. اما این سخن اصلاً صحیح نیست. آگوستین قدیس، که مسیحیان او را فردی به غایت دیندار میدانند، پرسش از معنای زندگی را جدیتر از هر فرد ملحدی مطرح کرد.مارتین لوتر و شمار زیادی از اندیشوران مسیحی قبل و بعد از او نیز همین کار را کردند. اینکه گمان کنیم اعتقاد به خدا به خودی خود پرسش از معنای زندگی را پاسخ میدهد فقط پرسش را یک گام به عقب میبرد. چرا خدا ما را خلق کرده است؟ از ما چه انتظاری دارد؟ چرا خدا «ما» را خلق کرده است؟ برخی گمان میکنند که خدا ما را چونان چیزی خاص آفریده است؛ نه فقط «بر صورت خود» بلکه با این رسالت که جانشین او بر روی زمین باشیم. اما اگر او میتواند هر کاری را انجام دهد، چرا باید چنین کاری را انجام دهد؟ برای اینکه چیزی را اثبات کند؟ (به چه کسی؟) برای اینکه تکبر خودش را ارضا کند؟ (یهوه، که در عهد عتیق از او سخن گفته میشود، خدایی غیور، و نیز شاید مغرور، بود.) چرا باید گمان کنیم که برای غایت یا رسالتی خاص خلق شدهایم؟ و اگر چنین است، آن رسالت چیست؟ آن غایت چیست؟ بنابراین، همان گونه که اندیشوران بزرگ مسیحیت مدتها پیش تشخیص داده بودند، این پرسش خودش را تکرار میکند؛ معنای زندگی ما چیست؟ به نظر میرسد که اعتقاد به خدا فقط پرسش را فوری و فوتیتر میکند نه این آن را حل کند.
رابرت سالمن
ترجمه مهدی خسروانی
#معنای_زندگی
#روان_درمانی_اگزیستانسیال
@ExistentialAcademia
✅خدا یکی از پاسخهای سنتی به پرسش از معنای زندگی است. در واقع، غالباً میگویند که برای کسانی که به خدا اعتقاد دارند این پرسش حتی مطرح نمیشود و زمانی که انسانها هنوز به وجود خدا شک نکرده بودند معنای زندگی اصلاً محل سؤال نبود. اما این سخن اصلاً صحیح نیست. آگوستین قدیس، که مسیحیان او را فردی به غایت دیندار میدانند، پرسش از معنای زندگی را جدیتر از هر فرد ملحدی مطرح کرد.مارتین لوتر و شمار زیادی از اندیشوران مسیحی قبل و بعد از او نیز همین کار را کردند. اینکه گمان کنیم اعتقاد به خدا به خودی خود پرسش از معنای زندگی را پاسخ میدهد فقط پرسش را یک گام به عقب میبرد. چرا خدا ما را خلق کرده است؟ از ما چه انتظاری دارد؟ چرا خدا «ما» را خلق کرده است؟ برخی گمان میکنند که خدا ما را چونان چیزی خاص آفریده است؛ نه فقط «بر صورت خود» بلکه با این رسالت که جانشین او بر روی زمین باشیم. اما اگر او میتواند هر کاری را انجام دهد، چرا باید چنین کاری را انجام دهد؟ برای اینکه چیزی را اثبات کند؟ (به چه کسی؟) برای اینکه تکبر خودش را ارضا کند؟ (یهوه، که در عهد عتیق از او سخن گفته میشود، خدایی غیور، و نیز شاید مغرور، بود.) چرا باید گمان کنیم که برای غایت یا رسالتی خاص خلق شدهایم؟ و اگر چنین است، آن رسالت چیست؟ آن غایت چیست؟ بنابراین، همان گونه که اندیشوران بزرگ مسیحیت مدتها پیش تشخیص داده بودند، این پرسش خودش را تکرار میکند؛ معنای زندگی ما چیست؟ به نظر میرسد که اعتقاد به خدا فقط پرسش را فوری و فوتیتر میکند نه این آن را حل کند.
رابرت سالمن
ترجمه مهدی خسروانی
#معنای_زندگی
#روان_درمانی_اگزیستانسیال
@ExistentialAcademia
خدا نمرده است ؛ به پول تبدبل شده است (جورجو آگامبن).
@ExistentialAcademia
@ExistentialAcademia
✒((باید در برابر دشواری زندگی بیرونی به بی اعتنایی برسیم ...فقط کافی است به جهان بیرونی وابسته نباشی ؛ آن وقت لازم نیست از آنچه روی می دهد بترسی ...وابسته بودن به چیزها راحت تر است تا به انسان ها . فقط کسی که در زمان حال زندگی می کند سعادتمند است. برای زندگی در حال مرگی وجود ندارد ...انسان نمی تواند بی درنگ خود را سعادتمند سازد . کسی که در حال زندگی می کند بدون ترس و امید زندگی می کند ...ترس از مرگ بهترین نشانه زندگی نامرغوب یعنی زندگی بد است )).
✅فقراتی از ویتگنشتاین که نشان می دهد زندگی سعادتمند دارای سه مولفه اصلی زندگی درونی یا کمتر وابسته به بیرون ، زندگی در زمان حال و عدم هراس از مرگ است.
📖منبع :مالک حسینی ، ویتگنشتاین و حکمت ، انتشارات هرمس
#نقل_قول_وجودی
#ویتگنشتاین
@ExistentialAcademia
✅فقراتی از ویتگنشتاین که نشان می دهد زندگی سعادتمند دارای سه مولفه اصلی زندگی درونی یا کمتر وابسته به بیرون ، زندگی در زمان حال و عدم هراس از مرگ است.
📖منبع :مالک حسینی ، ویتگنشتاین و حکمت ، انتشارات هرمس
#نقل_قول_وجودی
#ویتگنشتاین
@ExistentialAcademia
➿آیا رابطه درمانی فصل روان درمانی ومشاوره می باشد?!!➿
✒برای پاسخگویی به این سوال این امکان را با یک موقعیت متناظر مقایسه می کنیم :
✅در تعریف منطق صوری انسان را حیوانی ناطق می نامند که ناطق بودن انسان فصل یا وجه ممیزه آن از دیگر موجودات می باشد بنابراین فصل به معنای مشخص کردن یک جنس از اجناس دیگر می باشد, اما در مقایسه بااین تعریف ایا رابطه درمانی نیز فصل روان درمانی ومشاوره با دیگر فعالیت های بشری می باشد ?به این معنا که آن را از دیگر فعالیت های بشری متمایز می کند .برای مقایسه متناظر در این امر یک کوره راه بررسی ریشه شناسی (اتیمولوژی) واژگان در زبان می باشد ...
✅نطق از واژه یونانی logos به معنای سخن واستدلال نشات گرفته است که در برگیرنده دو وجه همزمان سخن وخرد می باشد ، بنابراین پیوستگی متقابل اندیشه وزبان وجه شناسای انسان می باشد ، در این تعریف انسان با رابطه پویای زبان وخرد از دیگر موجودات متمایز می شود.
✅رابطه درمانی نیز به عنوان فصل روان درمانی ومشاوره نشان دهنده وجود دو قطب درمانگر ودرمانجو می باشد که در رابطه آن ها روان درمانی شکل می گیرد ، این دو در یک رابطه ای پویا رابطه درمانی را می سازند، در این رابطه یکی بدون دیگری نمی تواند موجود باشد و این رابطه موجب پویایی و حرکت می شود این پویایی نیز رابطه درمانی را شکل می دهد ، از نظر اتیولوژیک نیز واژه relation از تبار فرانسوی-انگلیسی relaicioun به معنای متصل شدن است که نشانه وجود ارتباط در اتصال دو هستی جداگانه می باشد وهمچنین پسوند tion نیز یک پسوند اسم ساز کنشی و می باشد که خصلت فعالیت به رابطه می دهد که نشان دهنده تلاش وکنش برای برقراری ارتباط می باشد.
✅از این دو مقدمه میتوان نتیجه گرفت همانگونه که نطق وجه ممیزه انسان است و در برگیرنده پیوستگی متقابل اندیشه وزبان می باشد رابطه درمانی نیز وجه ممیزه روان درمانگری می باشد که نشان از رابطه پویای درمانگر ودرمانجو می باشد که پیوستگی متقابل این دو قطب و کنش به انجام یک اتصال را می رساند.
#دکتر_رزگار_محمدی
#یادداشت_درمانگر
#روان_درمانی_اگزیستانسیال
@ExistentialAcademia
✒برای پاسخگویی به این سوال این امکان را با یک موقعیت متناظر مقایسه می کنیم :
✅در تعریف منطق صوری انسان را حیوانی ناطق می نامند که ناطق بودن انسان فصل یا وجه ممیزه آن از دیگر موجودات می باشد بنابراین فصل به معنای مشخص کردن یک جنس از اجناس دیگر می باشد, اما در مقایسه بااین تعریف ایا رابطه درمانی نیز فصل روان درمانی ومشاوره با دیگر فعالیت های بشری می باشد ?به این معنا که آن را از دیگر فعالیت های بشری متمایز می کند .برای مقایسه متناظر در این امر یک کوره راه بررسی ریشه شناسی (اتیمولوژی) واژگان در زبان می باشد ...
✅نطق از واژه یونانی logos به معنای سخن واستدلال نشات گرفته است که در برگیرنده دو وجه همزمان سخن وخرد می باشد ، بنابراین پیوستگی متقابل اندیشه وزبان وجه شناسای انسان می باشد ، در این تعریف انسان با رابطه پویای زبان وخرد از دیگر موجودات متمایز می شود.
✅رابطه درمانی نیز به عنوان فصل روان درمانی ومشاوره نشان دهنده وجود دو قطب درمانگر ودرمانجو می باشد که در رابطه آن ها روان درمانی شکل می گیرد ، این دو در یک رابطه ای پویا رابطه درمانی را می سازند، در این رابطه یکی بدون دیگری نمی تواند موجود باشد و این رابطه موجب پویایی و حرکت می شود این پویایی نیز رابطه درمانی را شکل می دهد ، از نظر اتیولوژیک نیز واژه relation از تبار فرانسوی-انگلیسی relaicioun به معنای متصل شدن است که نشانه وجود ارتباط در اتصال دو هستی جداگانه می باشد وهمچنین پسوند tion نیز یک پسوند اسم ساز کنشی و می باشد که خصلت فعالیت به رابطه می دهد که نشان دهنده تلاش وکنش برای برقراری ارتباط می باشد.
✅از این دو مقدمه میتوان نتیجه گرفت همانگونه که نطق وجه ممیزه انسان است و در برگیرنده پیوستگی متقابل اندیشه وزبان می باشد رابطه درمانی نیز وجه ممیزه روان درمانگری می باشد که نشان از رابطه پویای درمانگر ودرمانجو می باشد که پیوستگی متقابل این دو قطب و کنش به انجام یک اتصال را می رساند.
#دکتر_رزگار_محمدی
#یادداشت_درمانگر
#روان_درمانی_اگزیستانسیال
@ExistentialAcademia
Forwarded from عکس نگار
فروید در مقاله تکرار کردن، به یادآوردن و حل و فضل کردن (۱۹۱۴) دو عمل تکرار کردن (Repeating) و به یادآوردن (Remembering) را در برابر هم قرار میدهد. عمل تکرار کردن در ناخودآگاه اشاره به تکرار خاطرات گذشته بهصورت برونریزی در عمل (Acting out) است بنابراین دارای جنبه آسیبشناختی است اما عمل به یادآوردن شامل مرور و به خاطر آوردن خاطرات دردناک گذشته است که شقی درمانی و موجب حلوفصل آسیب میشود. آنچه ما را به تکرار وامیدارد ضربههای ناشی از یک تروما و فقدان است که فرد بهصورت ناخودآگاه در محتواهای متفاوت اما به فرمهای مشابه تکرار میکند. همچنان که دریدا و لکان (۱۹۶۵) نیز اثر هنری را ناشی از یک ضربه و کمبود یا تأثرات ناشی از یک فقدان میدانند (به نقل از شریعت کاشانی، ۱۳۹۴).
#رزگار_محمدی
#نقد_ادبی
@ExistentialAcademia
#رزگار_محمدی
#نقد_ادبی
@ExistentialAcademia
Forwarded from عکس نگار
➿تعریف روان درمانی وجودی در رویکرد تحلیل دازاین➿
✅رواندرمانی وجودی فهم و دگرگونی شیوههای بودن در جهان است که تعریف رواندرمانی وجودی از دیدگاه مکتب آلمانی –اروپایی رواندرمانی وجودی است. در این رویکرد هرکدام از اختلالات روانشناختی نحوهای از بودن درجهان نگریسته میشود که رواندرمانگر در جستجوی فهم و تغییر شیوه بودن در جهان مراجعین است. بهعنوانمثال فردی افسرده در یک جهان افسرده زیست میکند که رواندرمانگر وجودی در جهت فهم و توصیف این جهان گام برمیدارد و در گام بعدی به درمانجو جهت یاری برای امکانهای بودن درجهانی دیگر غیر از افسردگی کمک می کند.
✅این رویکرد برای درمانجویانی که علاقهمند هستند ترکیب نوعی رواندرمانی تحلیلی و وجودی را داشته باشند مناسب است چراکه مشکلات درمانجویان را هم در تاریخچه دوران کودکی و هم شیوههای اگزیستانسیال بودن آنها در جهان جستجو میکند. این نوع رواندرمانی تلفیقی از روانکاوی و درمان وجودی است(بس ، 1963).
#تحلیل_دازاین
#رزگار_محمدی
#یادداشت_درمانگر
@ExistentialAcademia
✅رواندرمانی وجودی فهم و دگرگونی شیوههای بودن در جهان است که تعریف رواندرمانی وجودی از دیدگاه مکتب آلمانی –اروپایی رواندرمانی وجودی است. در این رویکرد هرکدام از اختلالات روانشناختی نحوهای از بودن درجهان نگریسته میشود که رواندرمانگر در جستجوی فهم و تغییر شیوه بودن در جهان مراجعین است. بهعنوانمثال فردی افسرده در یک جهان افسرده زیست میکند که رواندرمانگر وجودی در جهت فهم و توصیف این جهان گام برمیدارد و در گام بعدی به درمانجو جهت یاری برای امکانهای بودن درجهانی دیگر غیر از افسردگی کمک می کند.
✅این رویکرد برای درمانجویانی که علاقهمند هستند ترکیب نوعی رواندرمانی تحلیلی و وجودی را داشته باشند مناسب است چراکه مشکلات درمانجویان را هم در تاریخچه دوران کودکی و هم شیوههای اگزیستانسیال بودن آنها در جهان جستجو میکند. این نوع رواندرمانی تلفیقی از روانکاوی و درمان وجودی است(بس ، 1963).
#تحلیل_دازاین
#رزگار_محمدی
#یادداشت_درمانگر
@ExistentialAcademia