Forwarded from دورها | علوم انسانی
@dourha_ensani
درون گرا باشید و از آن لذت ببرید.
دکتر پرستو امیری
متخصص روانشناسی سلامت
شاید اگر بگوییم این روزها جهان بیش از هر زمانی در دست برونگراهاست بزرگنمایی نکرده باشیم!
برونگراها همهجا توجهها را به خودشان جلب میکنند؛ در مهمانی، در کلاس درس، در جلسات کاری، در روابط دوستانه و اجتماعی، در رسانهها و در شبکههای اجتماعی. حتما شما هم دوستانی دارید (یا شاید خودتان جز آنان باشید) که مدام در حال فعالیتهای اجتماعی و پرهیجان، سفرهای دسته جمعی، مهمانی و دورهمی هستند و تجربیات لذت بخششان را در شبکههای اجتماعی به اشتراک میگذارند. برونگراها اجتماعیتر، پرحرف.تر و پرانرژیترند؛ دوستان بیشتر و تجارب پرهیجان بیشتری دارند و به هر طرف نگاه کنید برونگرایی را میبیند که به نظر میرسد دارد از زندگی نهایت لذت را میبرد.
هیچ شکی نیست که درونگراها لذتهای خاص خودشان را از زندگی میبرند؛ اما به نظر میرسد جهان واقعی و مجازی فشار مضاعفی بر آدمها وارد میکند برای برونگرا بودن و بهرهمندی از فعالیتها و لذتهای خاص برونگرایانه.
متن کامل این یادداشت را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=601
(این یادداشت پیشتر در روزنامه خراسان منتشر شده است.)
درون گرا باشید و از آن لذت ببرید.
دکتر پرستو امیری
متخصص روانشناسی سلامت
شاید اگر بگوییم این روزها جهان بیش از هر زمانی در دست برونگراهاست بزرگنمایی نکرده باشیم!
برونگراها همهجا توجهها را به خودشان جلب میکنند؛ در مهمانی، در کلاس درس، در جلسات کاری، در روابط دوستانه و اجتماعی، در رسانهها و در شبکههای اجتماعی. حتما شما هم دوستانی دارید (یا شاید خودتان جز آنان باشید) که مدام در حال فعالیتهای اجتماعی و پرهیجان، سفرهای دسته جمعی، مهمانی و دورهمی هستند و تجربیات لذت بخششان را در شبکههای اجتماعی به اشتراک میگذارند. برونگراها اجتماعیتر، پرحرف.تر و پرانرژیترند؛ دوستان بیشتر و تجارب پرهیجان بیشتری دارند و به هر طرف نگاه کنید برونگرایی را میبیند که به نظر میرسد دارد از زندگی نهایت لذت را میبرد.
هیچ شکی نیست که درونگراها لذتهای خاص خودشان را از زندگی میبرند؛ اما به نظر میرسد جهان واقعی و مجازی فشار مضاعفی بر آدمها وارد میکند برای برونگرا بودن و بهرهمندی از فعالیتها و لذتهای خاص برونگرایانه.
متن کامل این یادداشت را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=601
(این یادداشت پیشتر در روزنامه خراسان منتشر شده است.)
Forwarded from دورها | علوم انسانی
@dourha_ensani
ظرفیت متقاعد شدن!
مهدی غفوریان
(دانشآموخته فلسفه)
رسیدن به آنچه که حقیقتاش میپنداریم، دانسته یا ندانسته، محصول یک فرایند است؛
مثلا همان طور که با گذر از فرایندی مانند شاغل بودن، فروش خانه و ... محصولی به نام پول و ثروت عایدمان میشود، باورهایمان نیز محصولی هستند که پس از عبور از فرایندهایی در ذهن و ضمیرمان به بار نشستهاند و آنها را پذیرفتهایم.
مثلا تحت تاثیر گفتههای کسی قرار میگیریم، با رویداد و حادثهای مواجهه میشویم، استدلال و محاسبه ذهنی میکنیم و مانند اینها.
بنابراین ما غیر از نسبتی که با دیگران برای متقاعد کردنشان به حقیقتی مفروض داریم، خودمان نیز نسبتی با حقیقت داریم؛ یعنی بخشی از مسیری هستیم که قرار است ما را به حقیقت برساند و این همان جایی است که در نزد خویش با آراء و عقاید دیگران روبرو میشویم، سوال میکنیم، به شک و تردید میافتیم، فکر میکنیم، و دلایل را میسنجیم.
فردی را تصور کنید که باورهایاش را برای دیگران به روشنی توضیح میدهد و با جدیت از صدق آنها دفاع میکند اما موقع اندیشیدن به باورهای خود، سهلانگار است به طوری که سراغ شواهد مخالف عقیدهاش نمیرود و بلکه از شنیدن آنها طفره میرود، پذیرش خطاهای نظری و اشتباههای عملی و رفتاری خود را شکست و ناکامی قلمداد میکند، گفتگوی موثر با او به سبب نداشتن تحمل نقادی و نشنیدن سخنان طرف مقابل دشوار و ملال آور است، و به نحو معقولی میتوان او را فردی لجباز و متعصب دانست.
متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=605
ظرفیت متقاعد شدن!
مهدی غفوریان
(دانشآموخته فلسفه)
رسیدن به آنچه که حقیقتاش میپنداریم، دانسته یا ندانسته، محصول یک فرایند است؛
مثلا همان طور که با گذر از فرایندی مانند شاغل بودن، فروش خانه و ... محصولی به نام پول و ثروت عایدمان میشود، باورهایمان نیز محصولی هستند که پس از عبور از فرایندهایی در ذهن و ضمیرمان به بار نشستهاند و آنها را پذیرفتهایم.
مثلا تحت تاثیر گفتههای کسی قرار میگیریم، با رویداد و حادثهای مواجهه میشویم، استدلال و محاسبه ذهنی میکنیم و مانند اینها.
بنابراین ما غیر از نسبتی که با دیگران برای متقاعد کردنشان به حقیقتی مفروض داریم، خودمان نیز نسبتی با حقیقت داریم؛ یعنی بخشی از مسیری هستیم که قرار است ما را به حقیقت برساند و این همان جایی است که در نزد خویش با آراء و عقاید دیگران روبرو میشویم، سوال میکنیم، به شک و تردید میافتیم، فکر میکنیم، و دلایل را میسنجیم.
فردی را تصور کنید که باورهایاش را برای دیگران به روشنی توضیح میدهد و با جدیت از صدق آنها دفاع میکند اما موقع اندیشیدن به باورهای خود، سهلانگار است به طوری که سراغ شواهد مخالف عقیدهاش نمیرود و بلکه از شنیدن آنها طفره میرود، پذیرش خطاهای نظری و اشتباههای عملی و رفتاری خود را شکست و ناکامی قلمداد میکند، گفتگوی موثر با او به سبب نداشتن تحمل نقادی و نشنیدن سخنان طرف مقابل دشوار و ملال آور است، و به نحو معقولی میتوان او را فردی لجباز و متعصب دانست.
متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=605
ما بازمیگردیم؛
ما بارها به آدمها، مکانها و موقعیتها بازمیگردیم تا تجربهمان از آنها را به شکلِ "اینبار دلخواهتر" دوباره و دوباره امتحان و تجربه کنیم.
اما متاسفانه هربار تکرار این تجربه، نه تنها دلخواهتر نخواهد شد، بلکه این "تکرار" و "ناکامی از تجربهی لذتِ بیشتر"، موجبِ ملال، ناامیدی، استیصال و کلافگی خواهد بود.
مسالهی احتمالا ناامیدکننده (یا شاید انگیزهبخش برای تن دادن به تکرار تجارب قبلی)، این است که تجاربِ نو هم اغلب چندان دلخواهتر از بازگشت و تکرارِ تجاربِ لذتبخشِ پیشین نیستند!
دکتر پرستوامیری
(عکس را از آشپزخانهی منزل استاد شهریار در تبریز گرفتهام.)
@engaarr
@engaarr
@engaarr
ما بارها به آدمها، مکانها و موقعیتها بازمیگردیم تا تجربهمان از آنها را به شکلِ "اینبار دلخواهتر" دوباره و دوباره امتحان و تجربه کنیم.
اما متاسفانه هربار تکرار این تجربه، نه تنها دلخواهتر نخواهد شد، بلکه این "تکرار" و "ناکامی از تجربهی لذتِ بیشتر"، موجبِ ملال، ناامیدی، استیصال و کلافگی خواهد بود.
مسالهی احتمالا ناامیدکننده (یا شاید انگیزهبخش برای تن دادن به تکرار تجارب قبلی)، این است که تجاربِ نو هم اغلب چندان دلخواهتر از بازگشت و تکرارِ تجاربِ لذتبخشِ پیشین نیستند!
دکتر پرستوامیری
(عکس را از آشپزخانهی منزل استاد شهریار در تبریز گرفتهام.)
@engaarr
@engaarr
@engaarr
یک ویژگی وسواس، مشغولیت ذهنی غیرقابل کنترل با موضوع وسواسیست.
عاشق نیز دقیقا با چنین مشغولیت ذهنیای درگیر است؛ او از فکرِ معشوق رهایی ندارد؛ نوعی درگیری ذهنی وسواسی با ابژهی عشق.
و جالب است که بدانید در هردوی اینها (عشق و وسواس)، کاهش سروتونین منجر به این گرفتاری فکری می شود!
اما لطفا شما تمام آنچه نوشتم را فراموش کنید! مبادا اینبار که داشتید دربارهی معشوق خیالپردازی میکردید یادتان بیاید که تمام اینها بهخاطر بالا و پایین شدن چند مادهی شیمیایی در مغز است و خودتان را از لذت غرق شدن در رویای معشوق محروم کنید!
(عقل است که موقوف به کسب است کمالش
حاجت به معلم نبود مشقِ جنون را
صائب تبریزی)
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
عکاس: علی بکران
عاشق نیز دقیقا با چنین مشغولیت ذهنیای درگیر است؛ او از فکرِ معشوق رهایی ندارد؛ نوعی درگیری ذهنی وسواسی با ابژهی عشق.
و جالب است که بدانید در هردوی اینها (عشق و وسواس)، کاهش سروتونین منجر به این گرفتاری فکری می شود!
اما لطفا شما تمام آنچه نوشتم را فراموش کنید! مبادا اینبار که داشتید دربارهی معشوق خیالپردازی میکردید یادتان بیاید که تمام اینها بهخاطر بالا و پایین شدن چند مادهی شیمیایی در مغز است و خودتان را از لذت غرق شدن در رویای معشوق محروم کنید!
(عقل است که موقوف به کسب است کمالش
حاجت به معلم نبود مشقِ جنون را
صائب تبریزی)
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
عکاس: علی بکران
ممکن است شما از محبت و فداکاریِ اغلب یکطرفه در رابطه خسته شده باشید و به مرحلهی دلسردی و فاصلهگیری برسید، و این فاصلهگیری از سمت شما، باعث جلو آمدن و تلاش بیسابقهی طرف مقابل شود.
احتمالا حالا شما از این موضع قدرت خودتان و محبت یکسویه از سمت او لذت میبرید، و یا برای اینکه تلافی کرده باشید یا برای اینکه او را متوجه دردِ رفتارش کنید، اینبار شما طاقچه بالا بگذارید.
اما حواستان باشد حاصل طاقچهبالا گذاشتنهای بیش از حد طرف مقابل، دلسردی و خستگی شما بود، و احتمالا حاصل طاقچهبالا گذاشتنهای بیش از حد شما هم، دلسردی و خستگی او باشد!
و شما وارد بازیِ بیپایان نزدیک و دور شدنهای یکطرفه میشوید.
اگر باور دارید که طرف مقابل فعالانه و آگاهانه درصدد جبران رفتارهای اشتباهش است، شما هم در پاسخ به این تلاش او، رفتار درستی که دلتان میخواست او با شما داشته باشد را انجام دهید. اجازه دهید شیرینی برخورد درست را بچشد و بعد به شما بچشاند.
ما در عشق، ناگفته آموزگار یکدیگر هستیم؛ نه آموزگاری از جنس ادب کردن و رابطهی فرادست/فرودستی؛ آموزگارانی همراه و باحوصله.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
احتمالا حالا شما از این موضع قدرت خودتان و محبت یکسویه از سمت او لذت میبرید، و یا برای اینکه تلافی کرده باشید یا برای اینکه او را متوجه دردِ رفتارش کنید، اینبار شما طاقچه بالا بگذارید.
اما حواستان باشد حاصل طاقچهبالا گذاشتنهای بیش از حد طرف مقابل، دلسردی و خستگی شما بود، و احتمالا حاصل طاقچهبالا گذاشتنهای بیش از حد شما هم، دلسردی و خستگی او باشد!
و شما وارد بازیِ بیپایان نزدیک و دور شدنهای یکطرفه میشوید.
اگر باور دارید که طرف مقابل فعالانه و آگاهانه درصدد جبران رفتارهای اشتباهش است، شما هم در پاسخ به این تلاش او، رفتار درستی که دلتان میخواست او با شما داشته باشد را انجام دهید. اجازه دهید شیرینی برخورد درست را بچشد و بعد به شما بچشاند.
ما در عشق، ناگفته آموزگار یکدیگر هستیم؛ نه آموزگاری از جنس ادب کردن و رابطهی فرادست/فرودستی؛ آموزگارانی همراه و باحوصله.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
سازمان نظام روانشناسی و مشاورهی کشور در لینک زیر، اسامی افراد غیروانشناسِ فاقد مجوز، که در حوزهی روانشناسی کار میکنند را منتشر کرده است:
شما میتوانید از طریق نام یا فامیل، اشخاص را در این لیست جستوجو کنید؛ افراد معروفی در این لیست حضور دارند!
https://pcoiran.ir/news/post/176/
شما میتوانید از طریق نام یا فامیل، اشخاص را در این لیست جستوجو کنید؛ افراد معروفی در این لیست حضور دارند!
https://pcoiran.ir/news/post/176/
انجمن علمی دانشجویی روانشناسی دانشگاه ارومیه برگزار میکند:
مدرس : دکتر پرستو امیری (دکتری روان شناسی سلامت )
کارگاه مقدمات طرحواره درمانی
(خاستگاه و تعریف طرحواره
انواع طرحوارههای ناسازگار
ریشههای تحولی طرحوارهها
انواع سبکهای مقابلهای
آشنایی با راهبردهای درمانی)
دو جلسهی ۳ ساعته
زمان : ۵ و ۶ خرداد ساعت : ۱۰ الی ۱۳
به شرکت کنندگان گواهی معتبر اعطا میگردد.
کارگاه بصورت مجازی برگزار خواهد شد.
برای ثبت نام به آیدی زیر پیام دهید :
@hedyeh_hossainy
مدرس : دکتر پرستو امیری (دکتری روان شناسی سلامت )
کارگاه مقدمات طرحواره درمانی
(خاستگاه و تعریف طرحواره
انواع طرحوارههای ناسازگار
ریشههای تحولی طرحوارهها
انواع سبکهای مقابلهای
آشنایی با راهبردهای درمانی)
دو جلسهی ۳ ساعته
زمان : ۵ و ۶ خرداد ساعت : ۱۰ الی ۱۳
به شرکت کنندگان گواهی معتبر اعطا میگردد.
کارگاه بصورت مجازی برگزار خواهد شد.
برای ثبت نام به آیدی زیر پیام دهید :
@hedyeh_hossainy
زار یا باد در باورهای مردم جنوب، موجودات مرموز و اثیری هستند که بر بشر مسلط میشوند، باعث رنج او شده و کنترل او را در دست میگیرند.
در بین زارهای جنوب، زاریست به نام《اُمگاره》که مرکب خود را دچار شادی و پرخوری و طرب میکند؛ غلامحسین ساعدی در کتاب اهل هوا مینویسد، بهخاطر شادی بیدلیلی که این باد به آدم میدهد خیلیها طالبش هستند اما در سواحل جنوب ایران کمتر دچار این باد میشوند، چرا که مایهی خوشی در آن طرف بههر صورتی از جاهای دیگر کمتر است و برای "ام گاره" محیط مناسبی نیست.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
در بین زارهای جنوب، زاریست به نام《اُمگاره》که مرکب خود را دچار شادی و پرخوری و طرب میکند؛ غلامحسین ساعدی در کتاب اهل هوا مینویسد، بهخاطر شادی بیدلیلی که این باد به آدم میدهد خیلیها طالبش هستند اما در سواحل جنوب ایران کمتر دچار این باد میشوند، چرا که مایهی خوشی در آن طرف بههر صورتی از جاهای دیگر کمتر است و برای "ام گاره" محیط مناسبی نیست.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
اِنگار
طرحوارهها معمولا در کودکی و نوجوانی ساخته میشوند. کودک در تجاربِ منفیِ مکررِ اولیه و ارتباطش با آدمهای مهم زندگیاش، احکام و باورهایی کلی درباره خود، دیگران و جهان میسازد و چون جهان بیرونی را تجربه نکردهاست گمان میکند، بر تمام جهان همین قوانین حاکم است.…
.
امروز در کارگاه طرحواره درمانی یک نفر از من پرسید:
اگر شرایط تغییر کند، ممکن است این طرحوارههای ساخته شدهی جمعی در بزرگسالی، تغییر کنند؟
راستش را بخواهید ندانستم چه جوابی بدهم؛ اما گمان میکنم تا روزی که به جواب و نتیجه میرسیم، باید تلاش کنیم با خودمان و با یکدیگر، سالمتر، اخلاقیتر و مشفقانهتر رفتار کنیم. اجازه ندهیم شرایط، تمام فضیلتهای فردی و جمعی را از ما بگیرد.
شاید که بتوانیم آن روز در کنار هم بخوانیم، از شاملو؛
با این همه، ای قلبِ دربهدر!
از یاد مبر
که ما
ــ من و تو ــ
عشق را رعایت کردهایم،
ازیاد مبر
که ما
ــ من و تو ــ
انسان را
رعایت کردهایم،
خود اگر شاهکارِ خدا بود
یا نبود ...
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
امروز در کارگاه طرحواره درمانی یک نفر از من پرسید:
اگر شرایط تغییر کند، ممکن است این طرحوارههای ساخته شدهی جمعی در بزرگسالی، تغییر کنند؟
راستش را بخواهید ندانستم چه جوابی بدهم؛ اما گمان میکنم تا روزی که به جواب و نتیجه میرسیم، باید تلاش کنیم با خودمان و با یکدیگر، سالمتر، اخلاقیتر و مشفقانهتر رفتار کنیم. اجازه ندهیم شرایط، تمام فضیلتهای فردی و جمعی را از ما بگیرد.
شاید که بتوانیم آن روز در کنار هم بخوانیم، از شاملو؛
با این همه، ای قلبِ دربهدر!
از یاد مبر
که ما
ــ من و تو ــ
عشق را رعایت کردهایم،
ازیاد مبر
که ما
ــ من و تو ــ
انسان را
رعایت کردهایم،
خود اگر شاهکارِ خدا بود
یا نبود ...
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
قاعدهی کلی در روابط باید چنین باشد:
هرکس که مرا دوست دارد، (در اغلب مواقع) با من خوشرفتاری میکند و به من آزار نمیرساند.
اما گاهی، برای بعضی آدمها این قاعده تغییر میکند:
هرکس که مرا دوست دارد، (در اغلب مواقع) با من بدرفتاری میکند و به من آزار میرساند.
اگر در کودکی کسانی که منبع عشق و دلبستگیاش بودهاند، با او بدرفتاری کرده باشند، انگار برای همیشه، عشق و آزار در روانش پیوند خوردهاند.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
آیا همیشه در عشق، جذب کسی میشوید که شما را آزار میدهد؟
هرکس که مرا دوست دارد، (در اغلب مواقع) با من خوشرفتاری میکند و به من آزار نمیرساند.
اما گاهی، برای بعضی آدمها این قاعده تغییر میکند:
هرکس که مرا دوست دارد، (در اغلب مواقع) با من بدرفتاری میکند و به من آزار میرساند.
اگر در کودکی کسانی که منبع عشق و دلبستگیاش بودهاند، با او بدرفتاری کرده باشند، انگار برای همیشه، عشق و آزار در روانش پیوند خوردهاند.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
آیا همیشه در عشق، جذب کسی میشوید که شما را آزار میدهد؟
مراجعی دارم که از بچگی خارج از کشور زندگی کرده. فارسی را بلد است، اما به انگلیسی مسلطتر. گاهی وسط حرفهاش وقتی هیجانزده میشود، چند دقیقهای انگلیسی صحبت میکند. یک بار ازش پرسیدم وقتی با انگلیسی حرف زدن راحتتری چرا یک درمانگر انگلیسی زبان را انتخاب نکردی؟ گفت: شما که فارسی حرف میزنید احساس آرامش بیشتری میکنم.
انگار زبان مادری، تسکین است؛ اولین بارهایی که در رنج و گریه بودیم، مادر ما را در آغوش کشید به چه زبانی با ما حرف زد؟ به چه زبانی قربان صدقهمان رفت؟ به چه زبانی لالایی خواند؟
انگار در بزرگسالی هم برای تسکین دنبال همان آواییم.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
انگار زبان مادری، تسکین است؛ اولین بارهایی که در رنج و گریه بودیم، مادر ما را در آغوش کشید به چه زبانی با ما حرف زد؟ به چه زبانی قربان صدقهمان رفت؟ به چه زبانی لالایی خواند؟
انگار در بزرگسالی هم برای تسکین دنبال همان آواییم.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
Forwarded from مشقِ داستاننویسی
پدربزرگ و نوهها
در یکی از ادویه فروشیهای معروف و قدیمی بازار تبریز، دو نوهی ده و پانزده ساله (دو برادر)، که از لباسهایشان پیداست از خانوادهی متمولی هستند، تابستانها به عنوان شاگرد مغازه جلوی دست پدربزرگشان کار میکنند.
پدربزرگ اغلب انتهای مغازه نشسته و به حساب کتابها رسیدگی میکند. نوهی بزرگ، که پدربزرگ علی آقا صدایش میکند، پشت ترازو و دخل ایستاده و نوهی کوچک، که پدربزرگ امیر آقا صدایش میکند، توی مغازه میچرخد تا ادویههای موردنظر مشتریها را توی کیسهها بریزد.
من و مادرم وارد مغازه شدیم و سلام کردیم؛ اول نوهها مودبانه جواب دادند و با خوشرویی خوش آمد گفتند و بعد حاجآقا.
مادرم دستوراتش را داد، برادر کوچک تند و تیز کیسهها را پر میکرد. برادر بزرگترش خیلی جدی گفت: امیرآقا عجله کن.
برادر کوچک گفت: چشم، و سرعتش را بیشتر کرد.
از هر ادویه که برمیداشت، بعدش فورا دور ظرف ادویه را تمیز میکرد.
کیسههای ادویهها را که گذاشت روی ترازو، برادر بزرگتر دستی به مویش کشید و گفت: آفرین.
برادر کوچکتر به لبخندی سرخ شد و رفت یک گوشه دست به سینه ایستاد.
برادر بزرگ شروع کرد به وزن کردن ادویهها؛ پدربزرگ زیرچشمی نگاهش کرد و زیر لب گفت: علی آقا ... و دستور کوتاهش را طوری داد که ما نشنیدیم.
نوه بزرگ گفت: چشم.
کار ما داشت تمام میشد، پدربزرگ به مردی که با چرخ دستی چایی میفروخت گفت: سه تا چایی بذار روی میز، برای علی آقا و امیرآقا باقلوا هم بذار، من قند دارم نمیخورم.
ما که بیرون آمدیم به نوهها خسته نباشید گفت و خواست که بروند و کنار دستش بشینند تا سه تایی چایی بخورند.
****
این مغازه، یک کلاس درس واقعیست؛ برای این دو نوه که دارند در جهانی واقعی و زیر دست پدربزرگی جهاندیده، کار کردن، شاگردی کردن، روابط اجتماعی، پول درآوردن، باور داشتن به خود، مردمداری، مسئولیتپذیری و ... زندگی کردن را میآموزند.
پرستو امیری
در یکی از ادویه فروشیهای معروف و قدیمی بازار تبریز، دو نوهی ده و پانزده ساله (دو برادر)، که از لباسهایشان پیداست از خانوادهی متمولی هستند، تابستانها به عنوان شاگرد مغازه جلوی دست پدربزرگشان کار میکنند.
پدربزرگ اغلب انتهای مغازه نشسته و به حساب کتابها رسیدگی میکند. نوهی بزرگ، که پدربزرگ علی آقا صدایش میکند، پشت ترازو و دخل ایستاده و نوهی کوچک، که پدربزرگ امیر آقا صدایش میکند، توی مغازه میچرخد تا ادویههای موردنظر مشتریها را توی کیسهها بریزد.
من و مادرم وارد مغازه شدیم و سلام کردیم؛ اول نوهها مودبانه جواب دادند و با خوشرویی خوش آمد گفتند و بعد حاجآقا.
مادرم دستوراتش را داد، برادر کوچک تند و تیز کیسهها را پر میکرد. برادر بزرگترش خیلی جدی گفت: امیرآقا عجله کن.
برادر کوچک گفت: چشم، و سرعتش را بیشتر کرد.
از هر ادویه که برمیداشت، بعدش فورا دور ظرف ادویه را تمیز میکرد.
کیسههای ادویهها را که گذاشت روی ترازو، برادر بزرگتر دستی به مویش کشید و گفت: آفرین.
برادر کوچکتر به لبخندی سرخ شد و رفت یک گوشه دست به سینه ایستاد.
برادر بزرگ شروع کرد به وزن کردن ادویهها؛ پدربزرگ زیرچشمی نگاهش کرد و زیر لب گفت: علی آقا ... و دستور کوتاهش را طوری داد که ما نشنیدیم.
نوه بزرگ گفت: چشم.
کار ما داشت تمام میشد، پدربزرگ به مردی که با چرخ دستی چایی میفروخت گفت: سه تا چایی بذار روی میز، برای علی آقا و امیرآقا باقلوا هم بذار، من قند دارم نمیخورم.
ما که بیرون آمدیم به نوهها خسته نباشید گفت و خواست که بروند و کنار دستش بشینند تا سه تایی چایی بخورند.
****
این مغازه، یک کلاس درس واقعیست؛ برای این دو نوه که دارند در جهانی واقعی و زیر دست پدربزرگی جهاندیده، کار کردن، شاگردی کردن، روابط اجتماعی، پول درآوردن، باور داشتن به خود، مردمداری، مسئولیتپذیری و ... زندگی کردن را میآموزند.
پرستو امیری
ازدواج، سلف سرویس نیست که یک چیزهاییاش را بردارید، یک چیزهایی را نه!
نمیتوانید امنیت روانی/عاطفی/جنسی ازدواج را بردارید، اما تعهدش را نه!
نمیتوانید محبت، توجه، امنیت مالی، غذای گرم و رختخواب گرم را بردارید، اما وقت گذاشتن، متعهد بودن، سرمایهگذاری عاطفی/روانیاش را نه!
ازدواج میزیست که چیده شده و تمام آن را باید بخورید.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
نمیتوانید امنیت روانی/عاطفی/جنسی ازدواج را بردارید، اما تعهدش را نه!
نمیتوانید محبت، توجه، امنیت مالی، غذای گرم و رختخواب گرم را بردارید، اما وقت گذاشتن، متعهد بودن، سرمایهگذاری عاطفی/روانیاش را نه!
ازدواج میزیست که چیده شده و تمام آن را باید بخورید.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
Prediction of PTSD related to COVID-19 in emergency staff based on the components of self-compassion and perceived social support
"شفقت"، حساسيت به تجربه رنج گفته میشود و با تمایل قوی برای تسکين آن رنج همراه است. این نکته بدین معناست که برای تجربهی شفقت، نخست باید وجود درد را تصدیق کرد.
"شفقت به خود"، یعنی گشوده بودن و همراه شدن با رنجهای خود، تجربەی حس مراقبت و مهربانی نسبت به خود، اتخاذ نگرش غيرقضاوتی و همراه با درک و فهم نسبت به بیکفایتیها و شکستهای خود و تشخیص اینکه تجربەی فرد بخشی از تجربەی بشری است.
"شفقت به خود" سه مولفه را شامل میشود:
مهربانی با خود در برابر سرزنش خود
تجربه مشترک بشری در برابر انزوا
ذهن آگاهی در برابر همانندسازی افراطی یا اجتناب
یافتههای پژوهش من و همکارانم بر روی کارکنان اورژانس دو بیمارستان اصلی شهر تبریز در دوران همه گیری کووید-۱۹ نشان داد، مولفههای "خودقضاوتی" و "انزوا" با نمرات "اختلال استرس پس از سانحه" رابطه مستقیم داشتند و مولفه "مهربانی با خود" با نمرات "اختلال استرس پس از سانحه" رابطه معکوس داشت.
اختلال استرسی پس از سانحه
به انگلیسی:
Posttraumatic stress disorder
(به صورت مخفف: PTSD)
نشانگان یا سندرمی است که پس از مشاهده، تجربهی مستقیم یا شنیدن یک عامل استرسزا و آسیبزای شدید روی میدهد که میتواند به مرگ واقعی یا تهدید به مرگ یا وقوع یک سانحهی جدی منجر شود.
بیمار نسبت به این تجربهها احساس ترس و درماندگی میکند، اغلب رفتارهای آشفته و حاکی از بیقراری بروز میدهد و مدام تلاش میکند از یادآوری رویداد و سانحه اجتناب کند.
حوادثی همچون سوءاستفاده جنسی، تصادف، جنگ، سوانح طبیعی مانند زلزله، سیل و…
همه گیری کرونا از جمله ی این حوادث بود.
در واقع نتایج این پژوهش نشان میدهد افرادی که خودسرزنشی بیشتری داشتند و باور دارند که تجارب منفی، شکستها و هیجانهای منفیشان شرم آور است و آنها را به عنوان بخشی طبیعی از انسان بودن خود نمیپذیرند، بیشتر در خطر ابتلا به اختلال استرس پس از سانحه هستند؛ و برعکس افرادی که نسبت به خود، افکار، رنج ها، احساسات و رفتارهایشان همدلی، بخشش و مهربانی بیشتری دارند، کمتر در معرض خطر ابتلا به اختلال استرس پس از سانحه هستند.
دکتر پرستوامیری
(دکتری تخصصی روانشناسی سلامت)
این مقاله به زبان انگلیسی در ژورنال
bmcpsychiatry
منتشر شده و به صورت آنلاین در دسترس است:
https://bmcpsychiatry.biomedcentral.com/articles/10.1186/s12888-022-04017-8
"شفقت"، حساسيت به تجربه رنج گفته میشود و با تمایل قوی برای تسکين آن رنج همراه است. این نکته بدین معناست که برای تجربهی شفقت، نخست باید وجود درد را تصدیق کرد.
"شفقت به خود"، یعنی گشوده بودن و همراه شدن با رنجهای خود، تجربەی حس مراقبت و مهربانی نسبت به خود، اتخاذ نگرش غيرقضاوتی و همراه با درک و فهم نسبت به بیکفایتیها و شکستهای خود و تشخیص اینکه تجربەی فرد بخشی از تجربەی بشری است.
"شفقت به خود" سه مولفه را شامل میشود:
مهربانی با خود در برابر سرزنش خود
تجربه مشترک بشری در برابر انزوا
ذهن آگاهی در برابر همانندسازی افراطی یا اجتناب
یافتههای پژوهش من و همکارانم بر روی کارکنان اورژانس دو بیمارستان اصلی شهر تبریز در دوران همه گیری کووید-۱۹ نشان داد، مولفههای "خودقضاوتی" و "انزوا" با نمرات "اختلال استرس پس از سانحه" رابطه مستقیم داشتند و مولفه "مهربانی با خود" با نمرات "اختلال استرس پس از سانحه" رابطه معکوس داشت.
اختلال استرسی پس از سانحه
به انگلیسی:
Posttraumatic stress disorder
(به صورت مخفف: PTSD)
نشانگان یا سندرمی است که پس از مشاهده، تجربهی مستقیم یا شنیدن یک عامل استرسزا و آسیبزای شدید روی میدهد که میتواند به مرگ واقعی یا تهدید به مرگ یا وقوع یک سانحهی جدی منجر شود.
بیمار نسبت به این تجربهها احساس ترس و درماندگی میکند، اغلب رفتارهای آشفته و حاکی از بیقراری بروز میدهد و مدام تلاش میکند از یادآوری رویداد و سانحه اجتناب کند.
حوادثی همچون سوءاستفاده جنسی، تصادف، جنگ، سوانح طبیعی مانند زلزله، سیل و…
همه گیری کرونا از جمله ی این حوادث بود.
در واقع نتایج این پژوهش نشان میدهد افرادی که خودسرزنشی بیشتری داشتند و باور دارند که تجارب منفی، شکستها و هیجانهای منفیشان شرم آور است و آنها را به عنوان بخشی طبیعی از انسان بودن خود نمیپذیرند، بیشتر در خطر ابتلا به اختلال استرس پس از سانحه هستند؛ و برعکس افرادی که نسبت به خود، افکار، رنج ها، احساسات و رفتارهایشان همدلی، بخشش و مهربانی بیشتری دارند، کمتر در معرض خطر ابتلا به اختلال استرس پس از سانحه هستند.
دکتر پرستوامیری
(دکتری تخصصی روانشناسی سلامت)
این مقاله به زبان انگلیسی در ژورنال
bmcpsychiatry
منتشر شده و به صورت آنلاین در دسترس است:
https://bmcpsychiatry.biomedcentral.com/articles/10.1186/s12888-022-04017-8
BioMed Central
Prediction of PTSD related to COVID-19 in emergency staff based on the components of self-compassion and perceived social support…
Background On March 11th, 2020, the World Health Organization (WHO) proclaimed Coronavirus Disease of 2019 (COVID-19) a pandemic. In addition to severe health problems, the disease has had a major psychological impact on the public. The aim of this research…
اینروزها همه از تنهایی شکایت میکنند، از نداشتن روابط رضایتبخش؛ اما به هر طرف نگاه کنید انگار آدمها دیگر علاقهای به هزینه دادن و سرمایهگذاری در هیچ رابطهای را ندارند.
آدمها دلشان نمیخواهد در مجالس و مهمانیهای فامیل شرکت کنند؛ تعهد دوطرفهای که در گذشته بر آن تاکید میشد، امروز به دلیل آموزههای متمرکز بر زندگی فردگرایانه، دستوپاگیر و خستهکننده به نظر میرسد، و حاصلش گسست و غریبگی بین اقوام حتی نزدیک است.
مردم دیگر دوست ندارند جواب تلفن دوستهایشان را بدهند یا سری به آنها بزنند، نهایتا خود را با تبریکهای مجازی آماده در روزهای خاص خلاص میکنند؛ اما بعد از ظهر یک روز تعطیل از خودشان می پرسند چرا هیچ دوستی ندارم تا با هم یک چایی بنوشیم و کمی گپ بزنیم؟
همسایهها علاقهای ندارند در مسائل و مشکلات یکدیگر شریک شوند (و اسمش را میگذارند دخالت نکردن در حریم خصوصی)؛ اما در یک روز کسالت بار از یک گپ چند دقیقه توی راهرو، یا یک بشقاب کیک و چایی از طرف همسایه محروم ماندهاند.
زوجها، در روابط عاشقانه حوصلهی صبوری، سازش و ساختن ندارند؛ آنها به گمانشان حق انتخابهای زیادی دارند و دیگر دورهی سوختن و ساختن هم گذشته، بنابراین راهکارشان گشتن و گشتن و گشتن برای پیدا کردن آدم مناسب (نیمهی گمشده!) است.
و بعد در نهایت،
همه از تنهایی شکایت دارند؛ از نداشتن دورهمیهای خانوادگی؛ از نداشتن دوستان خوب؛ از نداشتن رابطهی عاشقانه رضایتبخش و ... بی آنکه فکر کنند خودشان چه هزینهای برای داشتن این گنجهای ارزشمند پرداخت کردهاند؟!
پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
آدمها دلشان نمیخواهد در مجالس و مهمانیهای فامیل شرکت کنند؛ تعهد دوطرفهای که در گذشته بر آن تاکید میشد، امروز به دلیل آموزههای متمرکز بر زندگی فردگرایانه، دستوپاگیر و خستهکننده به نظر میرسد، و حاصلش گسست و غریبگی بین اقوام حتی نزدیک است.
مردم دیگر دوست ندارند جواب تلفن دوستهایشان را بدهند یا سری به آنها بزنند، نهایتا خود را با تبریکهای مجازی آماده در روزهای خاص خلاص میکنند؛ اما بعد از ظهر یک روز تعطیل از خودشان می پرسند چرا هیچ دوستی ندارم تا با هم یک چایی بنوشیم و کمی گپ بزنیم؟
همسایهها علاقهای ندارند در مسائل و مشکلات یکدیگر شریک شوند (و اسمش را میگذارند دخالت نکردن در حریم خصوصی)؛ اما در یک روز کسالت بار از یک گپ چند دقیقه توی راهرو، یا یک بشقاب کیک و چایی از طرف همسایه محروم ماندهاند.
زوجها، در روابط عاشقانه حوصلهی صبوری، سازش و ساختن ندارند؛ آنها به گمانشان حق انتخابهای زیادی دارند و دیگر دورهی سوختن و ساختن هم گذشته، بنابراین راهکارشان گشتن و گشتن و گشتن برای پیدا کردن آدم مناسب (نیمهی گمشده!) است.
و بعد در نهایت،
همه از تنهایی شکایت دارند؛ از نداشتن دورهمیهای خانوادگی؛ از نداشتن دوستان خوب؛ از نداشتن رابطهی عاشقانه رضایتبخش و ... بی آنکه فکر کنند خودشان چه هزینهای برای داشتن این گنجهای ارزشمند پرداخت کردهاند؟!
پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
Forwarded from مشقِ داستاننویسی
دست دادنِ مردانه!
پسرک ۸/۹ ساله، آویزان و شل و ول با مادرش آمد توی مغازهی نوشتافزار فروشی.
مادر سلام کرد؛ پسرک نه. یک دور توی مغازه زدند. پسرک خجالتی، سربهزیر و بی هیچ حرف و لبخندی با بند کیفش بازی میکرد. مادر در همان چند قدمِ داخل مغازه، دوسه باری مو و لباس پسرک را مرتب کرد و او را از آنچه که بود هم معذبتر کرد. پس از یک دور چرخیدن توی مغازه، مادر روبه صاحب مغازه که پشت میزش نشسته بود، گفت: مداد نوکی میخوایم.
صاحب مغازه گفت: برای همین پسرتون میخواید؟
مادر با کمی تعجب جواب داد: بله برای همین پسرم.
صاحب مغازه از جا بلند شد و گفت: چون به نظر میاد زورش خیلی زیاده و خیلی هم مشق مینویسه، باید یه مداد با نوک پهن و محکم بهش بدم.
نیش پسرک تا بناگوش باز شد، بند کیف را رها کرد و پشت و شانهاش را صاف کرد، انگار که بخواهد قدرت بدنیاش را نشان دهد. مداد را از دست صاحب مغازه گرفت و ته آنرا فشار داد تا نوکش بیرون بیاید و شروع کرد به امتحان کردن آن روی کاغذ باطلهی بالای پیشخوان. مادرش گفت: محکم فشار نده.
پسرک با حالتی افتخارآمیز جواب داد: میخوام مطمئن شم که نمیشکنه.
موقع خداحافظی، پسرک یک خداحافظ بلند به صاحب مغازه داد؛ صاحب مغازه گفت: یادت رفت دست بدی.
پسرک با ذوق بدوبدو برگشت تا با صاحب مغازه یک دستِ مردانه بدهد.
کسبهی بازار، روانشناسهای خوبی هستند.
پرستو امیری
پسرک ۸/۹ ساله، آویزان و شل و ول با مادرش آمد توی مغازهی نوشتافزار فروشی.
مادر سلام کرد؛ پسرک نه. یک دور توی مغازه زدند. پسرک خجالتی، سربهزیر و بی هیچ حرف و لبخندی با بند کیفش بازی میکرد. مادر در همان چند قدمِ داخل مغازه، دوسه باری مو و لباس پسرک را مرتب کرد و او را از آنچه که بود هم معذبتر کرد. پس از یک دور چرخیدن توی مغازه، مادر روبه صاحب مغازه که پشت میزش نشسته بود، گفت: مداد نوکی میخوایم.
صاحب مغازه گفت: برای همین پسرتون میخواید؟
مادر با کمی تعجب جواب داد: بله برای همین پسرم.
صاحب مغازه از جا بلند شد و گفت: چون به نظر میاد زورش خیلی زیاده و خیلی هم مشق مینویسه، باید یه مداد با نوک پهن و محکم بهش بدم.
نیش پسرک تا بناگوش باز شد، بند کیف را رها کرد و پشت و شانهاش را صاف کرد، انگار که بخواهد قدرت بدنیاش را نشان دهد. مداد را از دست صاحب مغازه گرفت و ته آنرا فشار داد تا نوکش بیرون بیاید و شروع کرد به امتحان کردن آن روی کاغذ باطلهی بالای پیشخوان. مادرش گفت: محکم فشار نده.
پسرک با حالتی افتخارآمیز جواب داد: میخوام مطمئن شم که نمیشکنه.
موقع خداحافظی، پسرک یک خداحافظ بلند به صاحب مغازه داد؛ صاحب مغازه گفت: یادت رفت دست بدی.
پسرک با ذوق بدوبدو برگشت تا با صاحب مغازه یک دستِ مردانه بدهد.
کسبهی بازار، روانشناسهای خوبی هستند.
پرستو امیری
هرچقدر حجم نیازی که در رابطه رد و بدل میشود بیشتر باشد، احتمال ناکامی و برآورده نشدن آن هم بیشتر میشود؛ در نتیجه احتمال اینکه از سمت پدر و مادر، همسر و دوست صمیمیتان احساس ناکامی کنید بسیار بیشتر از همکار، استاد، یا دوست دورتان است.
اینبار که به ذهنتان آمد که فلان همکار یا استادم من را بیشتر از همسر یا والدینم درک میکند این حقیقت را به یاد بیاورید که نیاز و توقعی که شما در ارتباط با این آدمها دارید قابل قیاس با حجم و اندازهی آنچه که در روابط بسیار نزدیک رد و بدل میشود نیست.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
اینبار که به ذهنتان آمد که فلان همکار یا استادم من را بیشتر از همسر یا والدینم درک میکند این حقیقت را به یاد بیاورید که نیاز و توقعی که شما در ارتباط با این آدمها دارید قابل قیاس با حجم و اندازهی آنچه که در روابط بسیار نزدیک رد و بدل میشود نیست.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr