اِنگار
988 subscribers
334 photos
32 videos
4 files
91 links
دکتر پرستو‌امیری
متخصص روانشناسی‌سلامت
روان‌درمانگر
پروانه سازمان نظام روانشناسی:
۷۱۳۵
تعیین وقت از طریق تلگرام و واتس‌اپ:
۰۹۳۶۵۷۰۵۱۷۱
در اینستاگرام
Www.instagram.com/dr.parastoo.amiri
Download Telegram
@engaarr

چهار مهارتی که به عنوان یک بزرگسال سالم باید بلد باشیم:

مهارتِ شکل دادن به روابط صمیمی
مهارتِ حفظ روابط صمیمی
مهارتِ ارتقاء یک رابطه‌ی صمیمی
مهارتِ قطع روابط آسیب‌زا

@engaarr
باید/نبایدهای رابطه‌ی درمان‌گر و درمان‌جو

دکتر پرستوامیری
روان‌درمانگر

@engaarr

اگر درحال گذراندن دوره‌ی درمان خود هستید، این متن برای شما ضروری‌ست تا از حقوق اولیه و ضروری خود در درمان آگاه باشید و تجربه‌ی خوب و سالمی در درمان داشته باشید.

✅️ بایدها:

1. حفظ احترام و بی‌طرفی: تراپیست‌ها باید با احترام و بدون قضاوت با مراجعین برخورد کنند.
2. اطلاع‌رسانی شفاف: مراجع باید از نوع درمان، اهداف، مدت زمان و هزینه‌ها آگاه باشد.
3. حفظ رازداری: اطلاعات مراجع باید کاملاً محرمانه بماند، مگر در شرایط خاص و اضطراری.
4. انتخاب و تغییر تراپیست: مراجع حق دارد تراپیست خود را انتخاب کند و در صورت نیاز آن را تغییر دهد.

⛔️ نبایدها:

1. روابط جنسی و عاشقانه: هرگونه صحبت و رابطه جنسی یا عاشقانه بین مراجع و تراپیست ممنوع است.
2. روابط تجاری و مالی: نباید هیچ‌گونه رابطه مالی یا تجاری بین مراجع و تراپیست وجود داشته باشد.
3. دوستی خارج از چارچوب حرفه‌ای: روابط دوستانه نزدیک خارج از جلسات درمانی مجاز نیست.
4. تبادل هدیه و امتیازات خاص: تراپیست نباید از مراجع هدیه بپذیرد یا به او امتیازات خاص بدهد.
---

⛔️ نشانه‌های رفتار غیراخلاقی درمان‌گر:

1. رابطه نزدیک شخصی: اگر تراپیست شما سعی کند خارج از جلسات درمانی با شما وقت بگذراند یا شما را به رویدادهای شخصی دعوت کند، این یک نشانه هشدار است.
2. تبادل هدیه: اگر تراپیست شما از شما هدیه بپذیرد یا به شما پیشنهاد هدیه بدهد، این رفتار می‌تواند به وابستگی ناسالم و نقض حرفه‌ای تبدیل شود.
3. صحبت‌های شخصی نامناسب: اگر تراپیست شما در جلسات درمانی بیش از حد درباره زندگی شخصی خود صحبت کند یا به شما سوالات شخصی غیرمرتبط بپرسد، این رفتار غیرحرفه‌ای است.
4. لمس نامناسب: هر گونه تماس فیزیکی نامناسب، مثل در آغوش گرفتن یا لمس بدنی که فراتر از مرزهای حرفه‌ای است، باید به عنوان رفتار غیراخلاقی تلقی شود.
5. فشار برای ادامه درمان: اگر تراپیست شما شما را به ادامه درمان حتی زمانی که احساس می‌کنید به آن نیازی ندارید، تحت فشار قرار دهد، این می‌تواند نشانه‌ای از سوءاستفاده باشد.
6. انتقاد یا قضاوت بیش از حد: اگر تراپیست شما بیش از حد از شما انتقاد کند یا شما را قضاوت کند، این رفتار غیراخلاقی است و می‌تواند به آسیب روانی منجر شود.
7. روابط مالی: هر گونه پیشنهاد مالی، مثل پیشنهاد سرمایه‌گذاری مشترک یا قرض دادن پول، نشان‌دهنده رفتار غیراخلاقی است.

@engaarr
سرکوب احساسات منفی باعث سرکوب احساسات مثبت نیز می شود و بعد از مدتی شما احساس بی‌حسی، کرختی، ملال و احساس پوچی خواهید کرد.

دکتر پرستوامیری
متخصص روانشناسی سلامت/ روان درمانگر
@engaarr


وقتی تلاش می کنید احساسات منفی مانند خشم، غم، اضطراب، ناراحتی و غیره را سرکوب کنید، مغز شما نمی تواند به طور انتخابی فقط احساسات منفی را سرکوب کند، بلکه تمام طیف عواطف مثبت و منفی را تضعیف و سرکوب کرده و در نتیجه شما به مرور از نظر عاطفی به حالتی می رسید که به آن "بی حسی" یا "کرختی عاطفی" گفته می شود. حالتی که در آن فرد می گوید نسبت به همه چیز بی‌تفاوت و بی‌احساس است و هیچ یک از احساسات مثبت و منفی را تجربه نمی کند.
در واقع احساسات مثبت و منفی ما از یک منبع می آیند، تلاش برای سرکوب احساسات منفی مانند تلاش برای خاموش کردن بخشی از نور یک لامپ است! شما نمی توانید کلید را بزنید و انتظار داشته باشید کل نور لامپ خاموش نشود!

تلاش برای سرکوبی احساسات منفی، چه به شکل ابراز نکردن آن ها و چه به شکل تلاش برای تجربه نکردن آن ها در درون، نیازمند تلاش شناختی زیادی است. این تلاش مداوم، به مرور منابع ذهنی فرد را تخلیه کرده و تمرکز و پردازش سایر اطلاعات را سخت تر می کند. در نتیجه فرد دچار مشکل در تمرکز و حافظه نیز می شود. این بار شناختی می تواند ظرفیت فرد برای تجربه و پاسخ به سایر احساسات ( از جمله عواطف مثبت مثل شادی، لذت، عشق، شعف و غیره) را به شدت کاهش دهد.
@engaarr
با گذشت زمان، سرکوب احساسات می تواند آگاهی ما نسبت به احساسات مان را کاهش دهد. این "کاهش آگاهی عاطفی" می تواند توانایی ما را برای تشخیص و درک آن چه احساس می کنیم محدود کرده و ظرفیت مارا برای تجربه کامل عواطف و هیجانات و مدیریت آن ها کاهش داده و زندگی مارا خالی از هرگونه احساس کند. و یا ما را در میان احساساتی که ناتوان از درک و تشخیص و تجربه آن ها هستیم قرار داده و وحشت زده کند.

سرکوب احساسات بر روابط بین فردی نیز اثر مخربی خواهد گذاشت. سرکوب، فرد را از نظر احساسی سرد و دور از دسترس نشان داده و باعث می شود فرد در ارتباط با دیگران از تشخیص احساسات خود و طرف مقابل ناتوان باشد. در نتیجه این سرکوب احساسات چه در درون و چه در بیان، مانع برقراری رابطه نزدیک و صمیمانه با دیگران می شود.

در نهایت درست است که سرکوب احساسات ممکن است در کوتاه مدت باعث تسکین احساسات منفی شود، اما اغلب به قیمت کاهش نشاط عاطفی و احساس پوچی، کرختی، بی حسی و ملال عمیق تمام شده و شانس تجربه فراز و فرودهای زندگی عاطفی را از فرد خواهد گرفت.


@engaarr
@engaarr

در پست بعدی خواهم گفت که به‌جای سرکوب، چه کار کنیم.
چالش چهارهفته‌ای ژورنال احساسات

دکترپرستوامیری
@engaarr

(لازم است پیش از انجام این تمرینات، پست کرختی احساسات را بخوانید.)


ژورنال هیجانات یک روش مؤثر برای پایش و مدیریت احساسات است که شامل نوشتن روزانه تجربه‌های هیجانی و تحلیل آن‌ها می‌شود. این تکنیک به شما کمک می‌کند تا بهتر احساسات خود را درک کنید، الگوهای رفتاری و هیجانی خود را شناسایی و در نهایت راه‌های بهتری برای مدیریت هیجانات پیدا کنید.

برای سفر چهار هفته‌ای به دنیای پیچیده و جذاب احساسات‌تان آماده‌اید؟

1️⃣هفته اول
یک دفترچه یادداشت (مداد کاغذی یا در تلفن همراه) داشته باشید.
به مدت یک هفته، هر روز، هر یک ساعت یکبار در هر موقعیتی که بودید به خودتان یک مکث کوتاه بدهید و از خودتان بپرسید:
الان چه احساسی دارم؟
به لیست احساسات (در توضیحات پست) مراجعه کنید! احساس خود را نامگذاری کرده و یادداشت کنید.

2️⃣هفته دوم
همان تمرین هفته اول را تکرار کنید اما با یک تغییر مهم. بعد از این که به این سوال پاسخ دادید: چه احساسی دارم؟ و آن را نامگذاری کردید.
از خودتان بپرسید این احساس را در کجای بدنم تجربه می‌کنم؟
یک اسکن بدنی انجام دهید.
سر، گردن، شانه، دست‌ها، سینه، شکم، پشت و کمر، پاها، پوست، قلب، معده و ...
تلاش کنید با بدن‌تان ارتباط برقرار کرده و ردپای احساسات را در بدن‌تان دنبال و کشف کنید.
حتما نتیجه را یادداشت کنید.
@engaarr
3️⃣هفته سوم
تبریک می‌گویم! شما تا این جا موفق شده‌اید احساسات خود را تشخیص دهید و نام‌گذاری کنید.
حالا وقت برقراری ارتباط بیشتر با آن‌هاست.
تمرین دوهفته‌ی گذشته را تکرار کنید، و این بار سوال سوم را به دو سوال قبل اضافه کنید:
چه چیزی باعث ایجاد این احساس در من شد؟
برای پاسخ به این سوال، دنبال جواب این سوالات باشید:
وقتی این احساس آمد کجا بودم؟
در حال انجام چه کاری بودم؟
چه کسی همراه من بود؟
به چه فکر می‌کردم؟


4️⃣هفته چهارم
حالا وقت آن است تأثیر احساسات را بر رفتارمان پیدا کنیم.
تمرین را مانند سه هفته‌ی گذشته تکرار کنید:
1- مکث و نام‌گذاری احساس
2- پایش حالت بدنی
3- یافتن پیش‌زمینه‌های احساس
حالا در هفته چهارم از خودتان بپرسید:
این احساس چه تمایل رفتاری را در من ایجاد می‌کند؟
وقتی این احساس را دارم دوست دارم چه واکنشی نشان دهم؟ و در واقعیت چه کار می‌کنم؟
آیا تمایل رفتاری من به رفتار واقعی تبدیل می‌شود؟


⏳️صبور باشید و تمرینات رو همین‌طور که توضیح دادم انجام بدید.
از هفته‌ی دوم می‌تونید به‌جای هر یک ساعت، هر دو یا سه ساعت یادداشت برداری کنید.
یادداشت کردن رو جدی بگیرید، اصلا نگید همین‌که می‌دونم کافیه.
مطمئن باشید اگر درست و اصولی انجام بدید نتایج خوبی خواهید گرفت.
ژورنال هیجانات می‌تونه یک ابزار قدرتمند برای خودآگاهی و توسعه شخصی باشه و به شما کمک کنه تا درک عمیق‌تری از هیجانات و واکنش‌های خودتون پیدا کنید.

و اگر این پست براتون مفید بود با دوستان‌تون به اشتراک بگذارید.
@engaarr
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@engaarr
شما می‌تونید لحظه‌های زندگی‌تون رو با ترس و ناامیدی از اتفاقات پیش‌رو بگذرونید یا هم با اشتیاق و امیدِ اتفاقات پیش‌رو.
واقعیت اینه که هیچ‌کدوم از این‌ها احتمالا چندان روی اتفاقات پیش‌رو اثر نمی‌ذارن، اما تعیین می‌کنن شما این یک‌بار فرصت زندگی رو چطور زیسته‌اید؛ زندگی با ترس و ناامیدی یا زندگی با اشتیاق و امیدواری؟


پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
ضرورت و انواع روش‌های خودمراقبتی برای درمان‌گرها:

https://www.instagram.com/p/C9_9I80tF2L/?igsh=cHhmejNxdG96Z2cw
Audio
تو این فایل صوتی یکی از نظریات جالب فروید رو توضیح دادم؛ درباره‌ی این‌که چرا ما قصد می‌کنیم و برنامه داریم برای انجام کاری اما کار رو انجام نمی‌دیم یا حتی عکسش رو انجام می‌دیم.
@engaarr
توصیه می‌کنم حتما گوش کنید.

ویدیوش رو هم می‌تونید این‌جا ببینید:
https://www.instagram.com/reel/C9p8y5yN93f/?igsh=MWszcHlmcW4xdmgyZA==
قبل از اینکه رو خودتون تشخیص ADHD، دو قطبی، افسردگی، PTSD، و سایر اختلالات روانی رو بگذارید، مطمئن بشید علائم شما تحت تاثیر مصرف انواع مواد مخدر و محرک و قرص روان‌گردان و گل و ماری جوانا و ... نبوده باشه!

در تشخیص اختلالات روانپزشکی همیشه شرط آخر اینه که علائم تحت تاثیر یک عامل فیزیولوژیکی مثل مواد ایجاد نشده باشه.


دکتر پرستوامیری
@engaarr
زندگیِ علمیِ آلفرد نانوا



آلفردِ نانوا در یک مهمانی با پروفسور تولتز زیست‌شناس معروف آشنا شد. حضور پروفسوری به این معروفی در شهرستان کوچکی که آلفرد در آن زندگی می‌کرد، حقیقتا یک اتفاق باشکوه بود. پروفسور تولتز داشت برای جمع کوچکی از مهمانان مشتاق درباره‌ی آخرین یافته‌های علمی‌ تیم تحقیقاتی‌ش صحبت می‌کرد. آلفرد گویی با جهان جدید و شگفت‌انگیزی روبه‌رو شده باشد، با چشم‌ها و دهان باز محو سخنرانی دوستانه‌ی پروفسور شده بود.

فردای روز مهمانی که آلفرد از خواب بیدار شد تصمیم گرفت بعد از این براساس یافته‌های علمی زندگی کند.
او شروع کرد به جستجو کردن در اینترنت و جمع‌آوری آخرین یافته‌های علمی در هر حوزه‌ای؛ تغذیه، ورزش، شیوه‌ی طبخ غذاها، نگهداری از گل‌ها، کاشت سبزیجات، رسیدگی به حیوانات خانگی، نحوه‌ی حمام کردن، شست و شوی دست‌ها و ظروف و لباس‌ها، ساعت خواب و بیداری، نحوه‌ی برقراری ارتباط با همسایه‌ها و دوستان و اعضای خانواده و حتی درباره‌ی علمی‌ترین شیوه‌ی پخت نان.
در عرض چندروز آلفرد درباره هرآن‌چه در زندگی با آن روبه‌رو می‌شد یافته‌های علمی مفصلی جمع‌آوری کرد و بابت این‌که زندگی‌اش در مسیر درستی افتاده احساس آرامش و خرسندی می‌کرد.
او هرجا می‌نشست درباره‌ی این‌که چقدر مهم است آدم‌ها درست زندگی کنند و چقدر خوشبخت‌اند که در عصری زندگی می‌کنند که می‌توانند از یافته‌های علمی مدرن در زندگی‌شان بهره‌مند شوند نطق می‌کرد.
چندهفته‌ای گذشت و آلفرد مطابق دستورات علمی زندگی و کار می‌کرد. هرچند مشتری‌های نانوایی از افت کیفیت نان‌ها شکایت داشتند اما وقتی آلفرد درباره‌ی خواص بی‌نظیر این نوع پخت برای سلامتی‌شان توضیح می‌داد، اغلب قانع می‌شدند.
تا این‌که یک روز صبح خانم مارگارت معلم مدرسه موقع خرید نان، گفت دیروز در حین تحقیق کلاسی دانش‌آموزان‌ش به نتایج مقاله‌ای علمی برخورده‌اند درباره مضرات این نحوه طبخ نان.
آلفرد آشفته شد و فورا به سراغ کامپیوتر شخصی قدیمی‌اش رفت و شروع کرد به جستجو در پایگاه‌های علمی مختلف. بله! او با کوهی از یافته‌های متناقض روبه‌رو شد. احساس می‌کرد مورد خیانت و فریب قرار گرفته‌است.
چند روزی طول کشید تا حالش سرجا آمد و با خود فکر کرد: خب علم همینه! یعنی ما هرروز در حال پیشرفت و بهتر شدنیم! تا زمانی که به‌روزترین یافته‌های علمی در دسترس ما هستن جای نگرانی نیست!

از فردای آن‌روز آلفرد تقریبا هر چند روز، یا چند هفته یک‌بار، نحوه‌ی انجام کارها را مطابق آخرین یافته‌های علمی تغییر می‌داد. مشتری‌ها هر چند روز یک‌بار با طعم جدیدی در نان‌های آلفرد روبه‌رو می‌شدند.
کم‌کم صدای همه درآمد. لذت چشیدن طعم آشنا و خوشایند نان صبحانه از آن‌ها گرفته شده بود و هیچ یافته‌ی علمی ‌ای نمی‌توانست آن‌را جبران کند.
از این‌سو آلفرد در زندگی خودش دچار مشکل شده بود.
گل‌ و گیاهانش مثل قبل سرحال و پرثمر نبودند، برخی حتی کاملا خشکیده بودند.
حمام، ظرف‌شویی و دست‌شویی پرشده بود از انواع مواد شوینده‌ی خانگی و صنعتی که هر کدام از نظر علمی فواید و مضرات خاص خودشان را داشتند و آلفرد وسواس گونه آن‌ها را خریداری کرده بود.
ساعت خواب و بیداری‌ش به هم خورده بود، زیرا برای ترشح هورمون‌های موردنیاز بدنش مطابق آخرین مقاله‌ای که خوانده بود باید از ساعت ۷ عصر به رختخواب می‌رفت، اما خوابش نمی‌برد.
سگ باوفایی که همیشه جلوی در خانه‌ش بود و از باقی‌مانده‌ی غذای آلفرد تغذیه می‌کرد اورا ترک کرده بود زیرا آخرین یافته‌های علمی معتقد بود که نباید به حیوانات غذارسانی کرد. با چند همسایه قدیمی به مشکل برخورده بود، زیرا مطابق آخرین یافته‌های علم روانشناسی متوجه شده بود آن‌ها سمی یا احتمالا خودشیفته هستند.
برخلاف پیش‌بینی‌اش اوضاع زندگی آلفرد در میان کوهی از اطلاعات علمی سفت و سخت و گاهی متناقض بسیار به ‌هم ریخته و بی ثبات شده بود و آلفرد برای مقابله با این آشفتگی، هرچه بیش‌تر و بیش‌تر مطالعه می‌کرد، بیش‌تر و بیش‌تر آشفته و سردرگم می‌شد.
تا یک روز عصر که یک تاکسی قرمز جلوی خانه‌اش نگه داشت و مادربزرگ با چمدان‌ش از آن پیاده شد و وارد خانه شد و به‌جای سلام گفت راه خیلی خسته‌کننده بود و رفت توی آشپزخانه تا قهوه درست کند.
آلفرد مثل یک جوجه اردک به دنبال مادربزرگ رفت توی آشپزخانه.
مادربزرگ دست برد برای قهوه‌جوش قدیمی که از گیره‌ی بالای اجاق گاز آویزان بود.
آلفرد گفت: نه! از او استفاده نکن، تحقیقات نشون داده، دم کردن قهوه توی اون باعث می‌شه همه خواصش از بین بره.
مادربزرگ بدون نگاه کردن به آلفرد، قهوه‌جوش را پر از آب کرد و درحالی که آن را روی گاز می‌گذاشت گفت: تنها چیزی که می‌تونه خاصیت قهوه رو از بین ببره، حرفای توئه. برو توی سالن و بی‌صدا منتظر قهوه‌ی مادربزرگ باش.

آلفرد آرام و مطیع رفت روی کاناپه دراز کشید. بوی قهوه که پیچیده، چشم‌هایش را بست و لبخند محوی روی چهره‌اش نشست.


پرستو امیری
.
اگر در یک رابطه‌ی راه‌دور هستید، این پست را حتما بخوانید و برای پارتنرتان ارسال کنید:

https://www.instagram.com/p/C-kv2pENfu8/?igsh=MXJ5MDl1bmVvaGFxMw==
اگر شما هم در روزهای تعطیل دچار اضطراب و دلشوره می‌شوید، این متن را بخوانید، زیرا ممکن است شما یک کمال‌گرا باشید!


دکتر پرستوامیری
متخصص روانشناسی سلامت


کمال‌گراها در تعطیلات اضطراب دارند چون اغلب توقعات بالایی از خود و شرایط اطرافشان دارند. آن‌ها تمایل دارند که همه چیز را به بهترین شکل ممکن انجام دهند و به نتیجه مطلوب برسند. در تعطیلات، این افراد ممکن است نتوانند به راحتی استراحت کنند زیرا:
@engaarr

1. توقعات غیرواقع‌بینانه:
کمال‌گراها به دنبال تجربه‌ی یک تعطیلات کامل و بی‌نقص هستند. اگر چیزی مطابق انتظارشان پیش نرود (مثلاً برنامه‌ها تغییر کند یا همه چیز طبق برنامه نباشد)، دچار اضطراب می‌شوند.

2. نیاز به کنترل:
کمال‌گراها اغلب تمایل دارند که همه چیز را تحت کنترل داشته باشند. تعطیلات معمولاً با شرایط پیش‌بینی‌نشده و تغییرات همراه است، که این امر می‌تواند برای این افراد استرس‌زا باشد.

3. احساس بیهودگی:
برخی از کمال‌گراها ممکن است احساس کنند که استراحت و آرامش «هدر دادن وقت» است و به اندازه کافی مفید نیست. این دیدگاه می‌تواند منجر به احساس گناه و اضطراب در زمان‌هایی که قرار است از تعطیلات لذت ببرند، شود.

4.مشکل در خاموش کردن ذهن:
کمال‌گراها ممکن است در زمان تعطیلات هم همچنان درگیر فکرهای مربوط به کار، مسئولیت‌ها و برنامه‌های آینده باشند و نتوانند به‌طور کامل ذهن خود را از این نگرانی‌ها دور کنند.

به طور کلی، تمایل به رسیدن به استانداردهای بالا و ترس از ناکامی باعث می‌شود که کمال‌گراها حتی در لحظات استراحت نیز به راحتی نتوانند آرامش پیدا کنند.

@engaarr
@engaarr
این‌جا ببینید و گوش کنید که
چرا خوشایندترین و لذت‌بخش‌ترین کارها وقتی شکل تکلیف و اجبار می‌گیرند، انجام‌شون انقدر سخت می‌شه؟!

👇👇👇

https://www.instagram.com/reel/C-2xSjQt2--/?igsh=NHdpMXcxb3IyNW5y
@engaarr

آدما رو به خودتون نزدیک کنید، یا از خودتون دور کنید، حتی اگر لازمه از زندگی‌تون بیرون کنید،
اما تمام عمر منتظر تغییر کردن اون‌ها نشید.


پرستو امیری
@engaarr
چیزی راجع‌به اصطلاح ژاپنیِ "ایکی‌گای" شنیدید؟
دلیلی برای بیدار شدن در صبح!

اینجا ببینید:👇

https://www.instagram.com/reel/C_DlfzzN1M7/?igsh=MWlhczBrbmYzZmp1bg==
@engaarr
ابتدایی که بودم دوستی داشتم که هم‌سن بودیم اما دوتا مدرسه‌ی جدا درس می‌خوندیم.
این هربار منو می‌دید می‌پرسید: درستون کجاست؟
منم می‌گفتم فلان درس ...

بعد اگر اون‌ها عقب‌تر بودن، می‌گفت: معلم ما خیلی آروم و باحوصله درس می‌ده که قشنگ یاد بگیریم.

و اگر اون‌ها جلوتر بودن، می‌گفت: بچه‌های کلاس ما انقدر باهوشن که معلم تندتند درس می‌ده.

خلاصه در هر حالت اون برنده بود!
@engaarr
اما اینو گفتم که بگم:
آدم‌ها، به‌خصوص اگر احساس نقص و شرم داشته باشند، ممکنه به هر مکانیسمی دست بزنن برای اینکه حال خودشون رو خوب کنند.
یکی از این مکانیسم‌های دفاعی، حمله‌ی متقابل یا جبران افراطیه.
یعنی من نه تنها نقصی ندارم، بلکه در هر موقعیتی بهترینم!
یک جور دفاع خودشیفته‌.

بخش دردناکش اینه که اونا درحالی که دارن با این روش حال خودشون رو خوب می‌کنن، به اطرافیان‌شون حال بد رو تزریق می‌کنن.
یه‌جورایی دیگران باید نقص داشته باشند تا من احساس کامل بودن و خوب بودن کنم.

شما دوروبرتون آدمی رو دارید که برای تسکین احساس نقص و شرم خودش به دیگران حال بد بده؟


پرستو امیری
@engaarr
شیطان در جزئیات



آقای گونزالو که مُرد، بعد از سی و چهار سال، مدیریت مجموعه‌ی عریض و طویل شرکت‌هایش رسید به تنها پسرش، مارکوی بیست و هشت ساله.
آقای گونزالو سخت‌گیر و جدی بود. از یک‌صد و هفتاد و سه کارمند او، کم‌تر از بیست نفر او را از نزدیک دیده و با او صحبت کرده بودند.
علاقه‌ای به ارتباط مستقیم با کارمندان نداشت. آن کم‌تر از بیست نفر هم مدیران بخش‌های مختلف بودند که در جلسات هفتگی منظم، موظف بودند گزارشی کلی از بخش تحت مدیریت‌شان به آقای گونزالو بدهند. او کارهای هربخش را کاملا به مدیر آن بخش سپرده بود و خودش روی امور کلی و گزارش مدیران میانی نظارت می‌کرد.
در سی و چهارسال مدیریتش، مجموعه بالا و پایین‌های زیادی را تجربه کرده بود، اما هربار آقای گونزالو راه‌حلی برای مشکلات می‌یافت و با دیکتاتوری مختص خودش کارمندان را وادار به اجرا می‌کرد. راه‌حل‌ها ممکن بود در کوتاه مدت به ضرر کارمندان یک بخش تمام شود، اما همیشه منفعتی درازمدت برای کل شرکت داشت.
در نهایت این‌جور شده بود که در طی سال‌ها، کارمندان در عین احساس امنیت، همیشه از سختی کار و عدم‌توجه آقای گونزالو به شکایت‌های‌شان و عدم ارتباط نزدیک با آن‌ها شاکی بودند.

مارکو اما، آمده بود برای ایجاد تغییرات اساسی. او جوان و امروزی بود و دوره‌های زیادی درباره‌ی مدیریت گذرانده بود.
روز اول مدیریت همه‌ی یک‌صد و هفتاد و سه نفر کارمند را در سالن همایش‌های شرکت جمع کرد و ضمن پذیرایی برای آن‌ها سخنرانی پرشوری کرد.
با هیجان از گام‌های بلند پیش‌رو، از آینده‌ی درخشان، از جو صمیمانه‌ی موردنظرش، از روش‌های نوین و غیره حرف زد.
به چهره تک‌تک یک‌صد و هفتاد و سه نفر تماشا می‌کرد و لبخند می‌زد.
واضح بود، کارمندان دوستش داشتند.
حالا کسی آمده بود که آن‌ها را می‌دید و حتی گفته بود مدیران هربخش باید در اتاقی شیشه‌ای کار کنند تا کارمندان بر کار آن‌ها نظارت کنند.
به برابری و دموکراسی باوری عمیق داشت.
روش مدیریت او این‌طور بود که به‌جای این‌که در دفتر و پشت میز باشکوه پدر بنشیند و با مدیران بخش‌ها جلسه بگذارد، مدام در راهروها و بخش‌ها و اتاق‌ها در رفت و آمد بود. کارمندان اورا می‌پرستیدند و یکی از خودشان می‌دانستند.
مارکو به تک‌تک اتاق‌ها سر می‌کشید. مشکلات آن اتاق، شکایت‌های کاری، شکایت درباره مدیربخش و غیره را می‌شنید و فورا دستوراتی برای رفع آن‌ها صادر می‌کرد. در جریان تمام جزییات و وظایف کارمندانش بود. از هر اتاق که بیرون می‌آمد، کارمندان آن اتاق خوش‌حال و راضی بودند از رسیدگی فوری به خواسته‌های‌شان.
کمی بعد اما مشکلات شروع شدند.
راه‌حل‌هایی که مارکو برای رفع مشکلات یک بخش یا یک اتاق می‌داد، در تعارض بود با منافع بخش‌های دیگر. گاهی حتی دو راه حل او هم‌زمان قابل اجرا نبودند.
بین کارمندان بخش‌های مختلف اختلافات شدیدی پیش آمده بود و هربخش سعی داشت در این درگیری‌ها، مارکو را وارد تیم خودش کرده و از او دستوراتی بگیرد که به نفع بخش خودش تمام شود.
دفتر مارکو همیشه مملو بود از کارمندانی که با شکایت از کار و بخش‌های دیگر منتظر ملاقات با مدیرکل بودند.
مدیران میانی سعی می‌کردند با یک‌دیگر تعامل کنند ک مشکلات بخش‌شان را حل کنند، اما کارمندان اصلا از آن‌ها حساب نمی‌بردند و می‌خواستند خود مارکو به مسائل‌شان رسیدگی کند.
مارکو سردرگم و ترسیده بود و نمی‌دانست کجای کار اشتباه کرده است.
یک روز که برای انجام اموری به بانک رفته بود و با رئیس بانک، که از دوستان قدیمی پدرش بود، در این‌باره درددل می‌کرد، رئیس بانک با خنده گفته بود: شنیده‌ای شیطان در جزئیات است؟

مارکو از بانک بیرون آمد و توی دلش گفت: چه مسخره و بی‌ربط!

کم‌تر از دو سال بعد، مجموعه‌ی عریض و طویل شرکت‌های آقای گونزالو ورشکست شد.

پرستوامیری


https://t.me/mashgh_dastannevisi
@engaarr

گفتم بدوم تا تو همه فاصله‌ها را
تا زود‌تر از واقعه گویم گله‌ها را

چون آینه پیش تو نشستم که ببینی
در من اثر سخت‌ترین زلزله‌ها را

پر نقش‌تر از فرش دلم بافته‌ای نیست
از بس که گره زد به گره حوصله‌ها را


ما تلخی نه گفتنمان را که چشیدیم
وقت است بنوشیم از این پس بله‌ها را

بگذار ببینیم بر این جغد نشسته
یک بار دگر پر زدن چلچله‌ها را

یک بار هم‌ای عشق من از عقل میندیش
بگذار که دل حل کند این مسئله‌ها را



محمدعلی بهمنی
۱۳۲۱-۱۴۰۳
@engaarr
و این حرف در زندگیِ من، بازی رو تغییر داد:

https://www.instagram.com/reel/C_dibwXtBqB/?igsh=MTA0Y3o0cGE2dzhuMQ==