Forwarded from اِنگار
هرچقدر فرد تصویر غیرواقعبینانهای از خود (شخصیت خود، ظاهر خود، تواناییها و ضعفها و غیره) داشته باشد، بیشتر محتاج تایید و تحسین دیگران خواهد بود.
خودِ غیرواقعی، بسیار متزلزل و کاملا متکی بر نظرات دیگران است. به همین دلیل، کوچکترین نظری از سمت دیگری، ممکن است مخالفت، تحقیر، بیاحترامی و توهین، تلقی شود، و فرد را به شدت آشفته کند.
این آشفتگی ممکن است به شکل خشم، دلخوری، وحشت، بیقراری، اضطراب، یا حتی غم و افسردگی ابراز شود.
دکتر پرستوامیری
متخصص روانشناسی سلامت
@engaarr
@engaarr
@engaarr
خودِ غیرواقعی، بسیار متزلزل و کاملا متکی بر نظرات دیگران است. به همین دلیل، کوچکترین نظری از سمت دیگری، ممکن است مخالفت، تحقیر، بیاحترامی و توهین، تلقی شود، و فرد را به شدت آشفته کند.
این آشفتگی ممکن است به شکل خشم، دلخوری، وحشت، بیقراری، اضطراب، یا حتی غم و افسردگی ابراز شود.
دکتر پرستوامیری
متخصص روانشناسی سلامت
@engaarr
@engaarr
@engaarr
یکی از مهمترین وظایف و در عین حال چالشهای ما در دنیای امروز، حل مساله و تصمیمگیریست.
ما، به نسبت پدربزرگها و مادربزرگهایمان، با گزینههای بسیار بیشتری در زندگیمان مواجه هستیم.
آنها به دلیل کم بودن گزینهها، خیلی زود تکلیفشان با زندگی، کار، ازدواج و غیره روشن میشد.
اما ما -خوشبختانه یا متاسفانه- گزینههای بسیار بیشتری داریم که هر یک از آنها با خود پیامدهایی به زندگی ما وارد میکنند. از انتخابهای کوچک مانند خرید لباس یا گوشی موبایل تا انتخابهای بزرگتر مانند رشتهی تحصیلی، انتخاب یا تغییر شغل، محل سکونت، ازدواج کردن یا نکردن، بچهدار شدن یا نشدن، مهاجرت کردن یا نکردن، بیرون آمدن یا نیامدن از رابطه و ...
به همهی این الزامات بیرونی، مشکلات درونی خودمان، از جمله افسردگی،
اضطرابها و ترسها، وسواسها و تردیدهای مزمن، کمالگرایی، عدم تحمل بلاتکلیفی و غیره را هم اضافه کنید تا ببینید چقدر کار سختتر و پیچیدهتر میشود.
اما، در عین این پیچیدگی، فراموش نکنیم که حل مساله و تصمیمگیری، مهارتهایی هستند که مانند هر مهارت دیگری، میتوان آنها را اصولی آموخت، تمرین کرد و در آنها ورزیده شد.
ورزیدگی در حل مساله و تصمیمگیری در دنیای امروز، یک مهارت ضروریست که علاوه بر کاهش دردسرها و مشکلات بعدی، زندگی ما را را ارزشمندتر و معنادارتر میکند.
در نهایت، کارگاه حل مساله و تصمیمگیری را با هدف تمرین و ورزیدگی در این مهارت مهم، و به امید حرکت در مسیر ارزشها در زندگی طراحی و برنامهریزی کردهام.
دکتر پرستوامیری
متخصص روانشناسی سلامت
@engaarr
@engaarr
@engaarr
ما، به نسبت پدربزرگها و مادربزرگهایمان، با گزینههای بسیار بیشتری در زندگیمان مواجه هستیم.
آنها به دلیل کم بودن گزینهها، خیلی زود تکلیفشان با زندگی، کار، ازدواج و غیره روشن میشد.
اما ما -خوشبختانه یا متاسفانه- گزینههای بسیار بیشتری داریم که هر یک از آنها با خود پیامدهایی به زندگی ما وارد میکنند. از انتخابهای کوچک مانند خرید لباس یا گوشی موبایل تا انتخابهای بزرگتر مانند رشتهی تحصیلی، انتخاب یا تغییر شغل، محل سکونت، ازدواج کردن یا نکردن، بچهدار شدن یا نشدن، مهاجرت کردن یا نکردن، بیرون آمدن یا نیامدن از رابطه و ...
به همهی این الزامات بیرونی، مشکلات درونی خودمان، از جمله افسردگی،
اضطرابها و ترسها، وسواسها و تردیدهای مزمن، کمالگرایی، عدم تحمل بلاتکلیفی و غیره را هم اضافه کنید تا ببینید چقدر کار سختتر و پیچیدهتر میشود.
اما، در عین این پیچیدگی، فراموش نکنیم که حل مساله و تصمیمگیری، مهارتهایی هستند که مانند هر مهارت دیگری، میتوان آنها را اصولی آموخت، تمرین کرد و در آنها ورزیده شد.
ورزیدگی در حل مساله و تصمیمگیری در دنیای امروز، یک مهارت ضروریست که علاوه بر کاهش دردسرها و مشکلات بعدی، زندگی ما را را ارزشمندتر و معنادارتر میکند.
در نهایت، کارگاه حل مساله و تصمیمگیری را با هدف تمرین و ورزیدگی در این مهارت مهم، و به امید حرکت در مسیر ارزشها در زندگی طراحی و برنامهریزی کردهام.
دکتر پرستوامیری
متخصص روانشناسی سلامت
@engaarr
@engaarr
@engaarr
Forwarded from اِنگار
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یکزمانی یکجایی خوانده بودم که به ازای هر بیماری که روانشناسها درمان میکنند در واقع از خلق یک اثر هنری جلوگیری کردهاند؛ خوانده بودم که از میان همه گناهانِ روانشناسی، مهلکترین گناهها، نادیده گرفتن زیباییست. نمیدانم این اغراق لازم است یا نه؛ اما میدانم لازم است گاهی از این همه علمی نگاه کردن به انسانها فاصله بگیریم و فکر کنیم در درمان دنبال چه هستیم؟
بهواقع چه کسی تعیین میکند سلامت برای همگان یعنی چه؟ چه کسی این اجازه را میدهد که به نام درمان همه را شبیه هم کنیم؟
گاهی در کار با یک مراجع، این سوال را از خودم میپرسم که مبادا آنچه من، به واسطه نرمهای اجتماعی و مطالعات حرفهای، نرمال میدانم، در زندگی این فرد به هیچ کاری نیاید؟! مبادا به نام درمان به رنج کسی اضافه کنم؟! مبادا از خلق شدن و خلق کردن جلوگیری کنم؟!
من اما، همان سالها پیش به خودم قول داده بودم همیشه در چارچوبهای علمی و حرفهای پیش بروم اما در جایی که به تناقض برسم هرگز اجازه نخواهم داد این چارچوبها برایم فراتر از فردیت، آزادی، سرشت و ارزشِ انسانی و رنج انسانها قرار بگیرد.
دکتر پرستوامیری
متخصص روانشناسیسلامت
کانال تلگرامی @engaarr
بهواقع چه کسی تعیین میکند سلامت برای همگان یعنی چه؟ چه کسی این اجازه را میدهد که به نام درمان همه را شبیه هم کنیم؟
گاهی در کار با یک مراجع، این سوال را از خودم میپرسم که مبادا آنچه من، به واسطه نرمهای اجتماعی و مطالعات حرفهای، نرمال میدانم، در زندگی این فرد به هیچ کاری نیاید؟! مبادا به نام درمان به رنج کسی اضافه کنم؟! مبادا از خلق شدن و خلق کردن جلوگیری کنم؟!
من اما، همان سالها پیش به خودم قول داده بودم همیشه در چارچوبهای علمی و حرفهای پیش بروم اما در جایی که به تناقض برسم هرگز اجازه نخواهم داد این چارچوبها برایم فراتر از فردیت، آزادی، سرشت و ارزشِ انسانی و رنج انسانها قرار بگیرد.
دکتر پرستوامیری
متخصص روانشناسیسلامت
کانال تلگرامی @engaarr
Forwarded from اِنگار
ما در تجاربِ گذشتهمون، در ارتباط با آدمهای مهم زندگیمون، به برداشتی در مورد خودمون، آدمها و روابط رسیدیم که ممکنه برداشتِ دردناک و اغراقآمیزی در مورد زندگی باشه؛ مثل اینکه من دوستداشتنی نیستم، هیچکس قابل اعتماد نیست، روابط همیشه آسیبزنندهاند و من برای همیشه تنها خواهم ماند.
اما، در زندگی الانمون، آدمهای امن و قابل اعتماد، میتونن آسیبهای قبلیِ ما رو شفا ببخشند و ما در رابطه با اونها، به قرائتِ جدیدی از زندگی برسیم.
دکتر پرستوامیری
متخصص روانشناسی سلامت
@engaarr
@engaarr
@engaarr
اما، در زندگی الانمون، آدمهای امن و قابل اعتماد، میتونن آسیبهای قبلیِ ما رو شفا ببخشند و ما در رابطه با اونها، به قرائتِ جدیدی از زندگی برسیم.
دکتر پرستوامیری
متخصص روانشناسی سلامت
@engaarr
@engaarr
@engaarr
Forwarded from دورها | علوم انسانی
@dourha_ensani
چرا نمیتوانیم تصمیم بگیریم؟
(چهار ویژگیِ تصمیمنگیرها!)
دکتر پرستو امیری
منبع: روزنامه خراسان
اغلب ما با اهمالکاری آشنا هستیم اما بیشتر آن را در مورد انجام کارها و فعالیتها شنیدهایم.
معمولا افراد نگران، کمالگراها و وسواسیها کارهایشان را به تعویق میاندازند. حتی آدم های معمولی هم از اهمالکاری شکایت دارند.
اما جالب است که بدانید اهمالکاری فقط در مورد انجام کارها نیست، بلکه افراد زیادی در “تصمیم گیری و انتخاب” اهمالکاری می کنند.
اما چه کسانی و چرا در تصمیمگیری اهمال کاری میکنند؟
این مساله دلایلی گوناگونی دارد، در این یادداشت کوتاه به چند علت شایع میپردازیم.
متن کامل یادداشت را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=528
چرا نمیتوانیم تصمیم بگیریم؟
(چهار ویژگیِ تصمیمنگیرها!)
دکتر پرستو امیری
منبع: روزنامه خراسان
اغلب ما با اهمالکاری آشنا هستیم اما بیشتر آن را در مورد انجام کارها و فعالیتها شنیدهایم.
معمولا افراد نگران، کمالگراها و وسواسیها کارهایشان را به تعویق میاندازند. حتی آدم های معمولی هم از اهمالکاری شکایت دارند.
اما جالب است که بدانید اهمالکاری فقط در مورد انجام کارها نیست، بلکه افراد زیادی در “تصمیم گیری و انتخاب” اهمالکاری می کنند.
اما چه کسانی و چرا در تصمیمگیری اهمال کاری میکنند؟
این مساله دلایلی گوناگونی دارد، در این یادداشت کوتاه به چند علت شایع میپردازیم.
متن کامل یادداشت را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=528
Forwarded from مشقِ داستاننویسی
پدربزرگ
پدربزرگم میرزا بود، اهالی به او اعتماد داشتند. پدرم تعریف میکرد، کسی اگر بچهاش مریض میشد یا مالش دزدیده میشد یا دعوا و مشکلی داشت، به او رجوع میکرد و با حرفی، دستنوشتهای، دعایی، خلاصه با اطمینان خاطری به سر زندگیاش بازمیگشت و اغلب از برکات این اعتماد و مراجعه برخوردار هم میشد.
مادرم تعریف میکرد: یکبار شیطنت کردم و از او پرسیدم برای آن دختری که میگفتند یکهو لال شده است چه دعایی نوشتید توی آن کاغذِ بسته؛ میگفت پدربزرگ گفت: نوشتم سارا حرف بزند، حرف بزند، حرف بزند؛ همین! پدربزرگ گفته بود: سارا فقط ترسیدهاست، چند روز بعد خودبهخود شروع به حرف زدن میکند. و کرده بود.
یا مثلا یک نفر فلان مالش را دزد برده بود و به پدربزرگ رجوع کرده بود، پدربزرگ گفته بود مالت و دزد مالت تا سه روز پیدا میشود؛ پیدا شده بود. چونکه به گوش دزد رسیده بود میرزا چه پیشبینیای کرده و از ترس لو رفتن، پیش از سه روز مال را گذاشته بود سر جایش.
میگفتند اگر زن و شوهری اختلاف داشتند میآمدند، پدربزرگ دعا و نصیحتی میکرد و آنها با این امید و نیت که دعا و حرف میرزا موثر است، همت میکردند به صلح و آشتی.
خلاصه، هرکس، نیتی که داشت، برکت و مشکلگشایی برمیگرفت و میرفت پیِ زندگیاش.
من آن روزها را ندیدم؛ به جایش این روزهای گمگشتگی آدمها را دیدهام. نمیدانم اعتمادی که به پدران و بزرگان بود، آنچه خیلیها امروز آنرا خرافه مینامند، جایش را به چه دادهاست؟
نمیدانم آیا الان آدمها، بیمارها، مالباختهها، زن و شوهرها و آدمهایی که گرهای به کارشان افتاده است، اعتمادی به جانشینهای منابع سنتی دارند یا نه؟ به دولتها؟ به سازمانها؟ به برندها؟ من نمیدانم جایی یا کسی هست که آدمهای گرفتار به آن رجوع کنند و با آرامش خاطر برگردند سرِ زندگیشان؟
پرستو امیری
پدربزرگم میرزا بود، اهالی به او اعتماد داشتند. پدرم تعریف میکرد، کسی اگر بچهاش مریض میشد یا مالش دزدیده میشد یا دعوا و مشکلی داشت، به او رجوع میکرد و با حرفی، دستنوشتهای، دعایی، خلاصه با اطمینان خاطری به سر زندگیاش بازمیگشت و اغلب از برکات این اعتماد و مراجعه برخوردار هم میشد.
مادرم تعریف میکرد: یکبار شیطنت کردم و از او پرسیدم برای آن دختری که میگفتند یکهو لال شده است چه دعایی نوشتید توی آن کاغذِ بسته؛ میگفت پدربزرگ گفت: نوشتم سارا حرف بزند، حرف بزند، حرف بزند؛ همین! پدربزرگ گفته بود: سارا فقط ترسیدهاست، چند روز بعد خودبهخود شروع به حرف زدن میکند. و کرده بود.
یا مثلا یک نفر فلان مالش را دزد برده بود و به پدربزرگ رجوع کرده بود، پدربزرگ گفته بود مالت و دزد مالت تا سه روز پیدا میشود؛ پیدا شده بود. چونکه به گوش دزد رسیده بود میرزا چه پیشبینیای کرده و از ترس لو رفتن، پیش از سه روز مال را گذاشته بود سر جایش.
میگفتند اگر زن و شوهری اختلاف داشتند میآمدند، پدربزرگ دعا و نصیحتی میکرد و آنها با این امید و نیت که دعا و حرف میرزا موثر است، همت میکردند به صلح و آشتی.
خلاصه، هرکس، نیتی که داشت، برکت و مشکلگشایی برمیگرفت و میرفت پیِ زندگیاش.
من آن روزها را ندیدم؛ به جایش این روزهای گمگشتگی آدمها را دیدهام. نمیدانم اعتمادی که به پدران و بزرگان بود، آنچه خیلیها امروز آنرا خرافه مینامند، جایش را به چه دادهاست؟
نمیدانم آیا الان آدمها، بیمارها، مالباختهها، زن و شوهرها و آدمهایی که گرهای به کارشان افتاده است، اعتمادی به جانشینهای منابع سنتی دارند یا نه؟ به دولتها؟ به سازمانها؟ به برندها؟ من نمیدانم جایی یا کسی هست که آدمهای گرفتار به آن رجوع کنند و با آرامش خاطر برگردند سرِ زندگیشان؟
پرستو امیری
https://instagram.com/stories/dr.parastoo.amiri/3100212768166735506?igshid=NjZiM2M3MzIxNA==
بلدید قد و قامت رابطهها را اندازه بگیرید؟
بلدید قد و قامت رابطهها را اندازه بگیرید؟
Forwarded from اِنگار
در اسطورههای یونانی ائورودیکه همسر اورفئوس، که با نوای چنگش زندگان و مرگان را مسحور میکرد، بر اثر مارگزیدگی جان سپرد، اما اورفئوس که عاشق او بود، به دنبال او به جهان زیرین که در تملک هادس خدای جهان مردگان بود، رفت و با نواختن چنگ، پرسفونه، همسر هادس را مجذوب کرد و پرسفونه به او اجازه داد تا ائورودیکه را از جهان زیرین بازگرداند، به شرط آنکه تا خروج از قلمرو هادس به چهرهٔ او نگاه نکند. اروفئوس که آنهمه دشواری را تحمل کرده بود این شرط ساده را پذیرفت، اما در آستانهی دروازه خروج از دنیای مردگان، اورفئوس از بیم اینکه ائورودیکه به دنبالش نرود، برگشت و وی را نگاه کرد و با زیر پا گذاشتن شرط، ائورودیکه برای همیشه به جهان زیرین بازگردانده شد و جدایی ابدی بین آنها افتاد.
عجیب نیست؟
عاشقی که برای بازگرداندن معشوق تمام سختیها را به جان میخرد و حتی پا به جهان مردگان میگذارد اما یک شرط کوچک را نمیتواند رعایت کند و بهخاطر یک خطای کوچک معشوق را از دست میدهد! نکند وسوسهای قویتر از وصل در میان بوده؟! میلی عظیم و ناهشیارانه به نرسیدن و جدایی.
نکند ما هرچقدر هم که عاشق باشیم میلِ جدایی در ما قویتر از وصال است؟ شاید برای روانِ عاشق، خاطرهای از تصویرِ معشوق، از خودِ واقعی معشوق دلچسبتر است!
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
عجیب نیست؟
عاشقی که برای بازگرداندن معشوق تمام سختیها را به جان میخرد و حتی پا به جهان مردگان میگذارد اما یک شرط کوچک را نمیتواند رعایت کند و بهخاطر یک خطای کوچک معشوق را از دست میدهد! نکند وسوسهای قویتر از وصل در میان بوده؟! میلی عظیم و ناهشیارانه به نرسیدن و جدایی.
نکند ما هرچقدر هم که عاشق باشیم میلِ جدایی در ما قویتر از وصال است؟ شاید برای روانِ عاشق، خاطرهای از تصویرِ معشوق، از خودِ واقعی معشوق دلچسبتر است!
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
Forwarded from اِنگار
کمالطلبی و ایدهآلگرایی، به عناد با خود، میل به آزار خود و تحقیر خود منجر میشود.
چون فرد مدام در حال مقایسهی وضعیت و خودِ فعلی (واقعی) با وضعیت و خودِ ایدهآل است و هرچقدر این فاصله بیشتر باشد، از خود واقعیاش بیشتر منزجر و متنفر شده و درصدد آزار و تخریب خود برمیآید.
این افراد از ارتباط با آدمها نیز میترسند، چون نگرانند که دیگران، متوجه خود واقعی آنها (که از نظر خودشان ناچیز و حقیر است) بشوند.
اهمالکاری، احساس بیکفایتی و ناتوانی از تبعات این وضعیت است.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
چون فرد مدام در حال مقایسهی وضعیت و خودِ فعلی (واقعی) با وضعیت و خودِ ایدهآل است و هرچقدر این فاصله بیشتر باشد، از خود واقعیاش بیشتر منزجر و متنفر شده و درصدد آزار و تخریب خود برمیآید.
این افراد از ارتباط با آدمها نیز میترسند، چون نگرانند که دیگران، متوجه خود واقعی آنها (که از نظر خودشان ناچیز و حقیر است) بشوند.
اهمالکاری، احساس بیکفایتی و ناتوانی از تبعات این وضعیت است.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from اِنگار
ما زخمهای پدر و مادرهایمان را حمل میکنیم؛ بچههای ما زخمهای ما را ...
در روانِ ما اثرِ زخمهای نسلهای پیش از ما، باقی ماندهاست.
اما این به آن معنا نیست که ما قربانی این زخمها هستیم و کاری برایشان نمیتوانیم بکنیم. وقتی دستمان را با چاقو میبریم، "عامل" ایجاد زخم، چاقو است، اما "مسئول" رسیدگی به زخم، ما هستیم.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
عامدانه بهجای واژهی "درمان" از "رسیدگی" استفاده کردم.
در روانِ ما اثرِ زخمهای نسلهای پیش از ما، باقی ماندهاست.
اما این به آن معنا نیست که ما قربانی این زخمها هستیم و کاری برایشان نمیتوانیم بکنیم. وقتی دستمان را با چاقو میبریم، "عامل" ایجاد زخم، چاقو است، اما "مسئول" رسیدگی به زخم، ما هستیم.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
عامدانه بهجای واژهی "درمان" از "رسیدگی" استفاده کردم.
Baghe Ahooraei
Alireza Ghorbani
ای باغ چه شد مدفنِ خونینکفنانت؟
کو خاکِ شهیدانِ کفنپیرهنانت؟
تا سربْ که پاشیده و تا لاله که چیده است
در سینه و سیمای بهارینبدنانت
آه ای وطن! ای خورده به بازارِ شقاوت
بس چوب حراج از طرفِ بیوطنانت
خونِ که شتک زد ز پدرها و پسرها
بر صبحِ یتیمان و شبِ بیوهزنانت
رودابهی من! رودگری کن که فتادند
در چاهِ شغادانِ زمان، تهمْتنانت
رگبار گرفت آنگه و بارید ز هر سو
بر سینه و سر، نیزه و شمشیر و سنانت
ای باغِ اهوراییام افسوس که کردند
بیفرّه و بیفرّ و شکوه، اهرمنانت
همخوانِ نسیمم من و همگریهی باران
در ماتمِ سرخِ سمن و یاسمنانت
#حسین_منزوی
@engaarr
آنچه میشنوید، باغ اهورایی نام دارد که قطعهای است از آلبوم با من بخوان، با صدای #علیرضا_قربانی و آهنگسازی #حسام_ناصری.
@engaarr
کو خاکِ شهیدانِ کفنپیرهنانت؟
تا سربْ که پاشیده و تا لاله که چیده است
در سینه و سیمای بهارینبدنانت
آه ای وطن! ای خورده به بازارِ شقاوت
بس چوب حراج از طرفِ بیوطنانت
خونِ که شتک زد ز پدرها و پسرها
بر صبحِ یتیمان و شبِ بیوهزنانت
رودابهی من! رودگری کن که فتادند
در چاهِ شغادانِ زمان، تهمْتنانت
رگبار گرفت آنگه و بارید ز هر سو
بر سینه و سر، نیزه و شمشیر و سنانت
ای باغِ اهوراییام افسوس که کردند
بیفرّه و بیفرّ و شکوه، اهرمنانت
همخوانِ نسیمم من و همگریهی باران
در ماتمِ سرخِ سمن و یاسمنانت
#حسین_منزوی
@engaarr
آنچه میشنوید، باغ اهورایی نام دارد که قطعهای است از آلبوم با من بخوان، با صدای #علیرضا_قربانی و آهنگسازی #حسام_ناصری.
@engaarr
Forwarded from اِنگار
صمیمیت پدیداریست پیچیده و سردرگمکننده.
پیچ و خمهای عجیبی دارد؛ عمارتیست با اتاقهایی تو در تو؛ بعید میدانم ممکن باشد که بتوان با یک نفر به تمام اتاقهای آن وارد شد.
ممکن است با یک نفر در عمیقترین لایههای فکری هم شریک شوید، اما هرگز نتوانید به او بگویید امروز داشتم از غصه دق میکردم. انگار اتاقهای عاطفی/احساسی به روی او بسته شدهاست.
و برعکس ممکن است یک نفر هیچ چیز از افکار شما نداند، اما به راحتی دستش را بگیرید و ببریدش به اتاقِ غصه، اضطراب و حالِ ناخوشتان.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
پیچ و خمهای عجیبی دارد؛ عمارتیست با اتاقهایی تو در تو؛ بعید میدانم ممکن باشد که بتوان با یک نفر به تمام اتاقهای آن وارد شد.
ممکن است با یک نفر در عمیقترین لایههای فکری هم شریک شوید، اما هرگز نتوانید به او بگویید امروز داشتم از غصه دق میکردم. انگار اتاقهای عاطفی/احساسی به روی او بسته شدهاست.
و برعکس ممکن است یک نفر هیچ چیز از افکار شما نداند، اما به راحتی دستش را بگیرید و ببریدش به اتاقِ غصه، اضطراب و حالِ ناخوشتان.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr