Forwarded from انجمن علمی دانشجویی روانشناسی دانشگاه ارومیه (فاژمه)
🟢 انجمن علمی دانشجویی روان شناسی برگزار میکند:
🔹️کارگاه درمان شناختی رفتاری اضطراب فراگیر🔹️
🟢دانشجویان روانشناسی دو سال آخر، دانشجویان ارشد مشاوره، علوم تربیتی و روانشناسی در تمامی گرایش ها میتوانند در این کارگاه شرکت کنند.
🔵برای ثبت نام و دریافت اطلاعات بیشتر به @uu_psy پیام دهید .
🔹️کارگاه درمان شناختی رفتاری اضطراب فراگیر🔹️
🟢دانشجویان روانشناسی دو سال آخر، دانشجویان ارشد مشاوره، علوم تربیتی و روانشناسی در تمامی گرایش ها میتوانند در این کارگاه شرکت کنند.
🔵برای ثبت نام و دریافت اطلاعات بیشتر به @uu_psy پیام دهید .
صدها باری که خوابهایی دیدهایم و تعبیر نشدهاند را به یاد نداریم؛ اما ده باری که تعبیر شدهاند را با یاد داریم.
صدها باری که احساسمان به ما دروغ گفته است را به یاد نداریم؛ اما آن ده باری که احساسمان به ما راست گفته است را به یاد داریم.
صدها باری که پیشبینی غلط کردهایم را به یاد نداریم؛ اما ده باری که پیشبینیمان درست از آب درآمده است را به یاد داریم.
دوستان، این حافظهی انتخابیِ انسان است!
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
صدها باری که احساسمان به ما دروغ گفته است را به یاد نداریم؛ اما آن ده باری که احساسمان به ما راست گفته است را به یاد داریم.
صدها باری که پیشبینی غلط کردهایم را به یاد نداریم؛ اما ده باری که پیشبینیمان درست از آب درآمده است را به یاد داریم.
دوستان، این حافظهی انتخابیِ انسان است!
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
نگرانی، تلاشی ذهنی است برای پیشبینی کردن و کنترل کردنِ وقایعی که عموما غیرقابل پیشبینی و کنترل هستند.
یعنی فرد در مواجهه با وضعیتِ مبهم، شروع میکند به مدام فکر کردن و نگرانی بافتن با این هدف که بتواند از پس اتفاقات احتمالی بربیاید و راهحلی پیدا کند.
با این توصیف، به نظر طبیعی میرسد، در جامعهای که شرایط بیش از حد غیرقابل پیشبینی، و کنترل افراد بر امور نیز بیش از حد کم است، افراد بیشتر دچار نگرانی شوند.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
یعنی فرد در مواجهه با وضعیتِ مبهم، شروع میکند به مدام فکر کردن و نگرانی بافتن با این هدف که بتواند از پس اتفاقات احتمالی بربیاید و راهحلی پیدا کند.
با این توصیف، به نظر طبیعی میرسد، در جامعهای که شرایط بیش از حد غیرقابل پیشبینی، و کنترل افراد بر امور نیز بیش از حد کم است، افراد بیشتر دچار نگرانی شوند.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
تفکرِ
"چون من x، پس دیگران باید y"،
از دردسرسازترین ساختارهای فکریاست:
چون من فلان کار را برای او انجام دادم، پس او هم باید برای من بهمان کار رابکند.
چون من دوستش دارم، پس او هم باید مرا دوست داشته باشد.
چون من حساسم، پس دیگران باید مراقب رفتارشان باشند.
چون من صادق بودم، پس دیگران هم باید صادق باشند.
و ...
این نوع تفکرِ "باید/نباید" ، چون اغلب قابل دسترسی نیست و مدام نقض میشود، باعث ایجاد خشم و سرخوردگی خواهد شد.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
"چون من x، پس دیگران باید y"،
از دردسرسازترین ساختارهای فکریاست:
چون من فلان کار را برای او انجام دادم، پس او هم باید برای من بهمان کار رابکند.
چون من دوستش دارم، پس او هم باید مرا دوست داشته باشد.
چون من حساسم، پس دیگران باید مراقب رفتارشان باشند.
چون من صادق بودم، پس دیگران هم باید صادق باشند.
و ...
این نوع تفکرِ "باید/نباید" ، چون اغلب قابل دسترسی نیست و مدام نقض میشود، باعث ایجاد خشم و سرخوردگی خواهد شد.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
اِنگار
آدمهای نگران بهجای تمرکز روی "احتمال" وقوع اتفاقات ناخوشایند، روی "امکان" وقوع آنها تمرکز دارند؛ و چون در این جهان "امکان" وقوع هرچیزی ممکن است همیشه در اضطراباند، حتی دربرابر اتفاقاتی که "احتمال" وقوع آنها بسیار بسیار کم است. دکتر پرستوامیری @engaarr…
.
یک راهکار
بهجای اینکه از خودتان بپرسید:
آیا امکان دارد این اتفاق بیفتد؟
از خودتان بپرسید:
چقدر (چند درصد) احتمال دارد این اتفاق بیفتد؟
این احتمال باید بر اساس اطلاعات واقعیِ موجود باشد نه بر اساس حس و گمان شما.
مثلا:
آیا امکان دارد سردرد من علامت یک تومور مغزی باشد؟ بله، ممکن است.
اما
چند درصد احتمال دارد سردرد من علامت یک تومور مغزی باشد؟
یا در واقع چنددرصدِ کسانی که سردرد را تجربه میکنند به تومور مغزی دچار هستند؟
آمارها نشان میدهد چیزی بسیار کمتر از یک درصد!
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
یک راهکار
بهجای اینکه از خودتان بپرسید:
آیا امکان دارد این اتفاق بیفتد؟
از خودتان بپرسید:
چقدر (چند درصد) احتمال دارد این اتفاق بیفتد؟
این احتمال باید بر اساس اطلاعات واقعیِ موجود باشد نه بر اساس حس و گمان شما.
مثلا:
آیا امکان دارد سردرد من علامت یک تومور مغزی باشد؟ بله، ممکن است.
اما
چند درصد احتمال دارد سردرد من علامت یک تومور مغزی باشد؟
یا در واقع چنددرصدِ کسانی که سردرد را تجربه میکنند به تومور مغزی دچار هستند؟
آمارها نشان میدهد چیزی بسیار کمتر از یک درصد!
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
آدمها برای فرار از مشکلات و اضطرابها، دست به کارهایی میزنند که خود آن کارها تبدیل میشوند به یک مشکل و اضطراب بزرگتر.
سیگار، الکل، پرخوری، اهمالکاری، قهر، گیم، انواع رفتارهای اجتنابی و فرار ...
امروز اضطرابِ اضافه و بیفایده برای خودم نتراشم و به مشکل و اضطراب اصلی بپردازم.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
سیگار، الکل، پرخوری، اهمالکاری، قهر، گیم، انواع رفتارهای اجتنابی و فرار ...
امروز اضطرابِ اضافه و بیفایده برای خودم نتراشم و به مشکل و اضطراب اصلی بپردازم.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
مقصر دانستن دیگران، در لحظه حال ما را خوب میکند، چون بار مسئولیت را از دوش ما برمیدارد؛ اما در دراز مدت، حسِ عدم کنترل، ناتوانی از تغییر اوضاع و استیصال را تشدید میکند، چون منتظریم دیگری تغییر کند تا حال ما خوب شود.
در این دنیا ما فقط کنترل افکار و رفتار خودمان را در دست داریم.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
در این دنیا ما فقط کنترل افکار و رفتار خودمان را در دست داریم.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
مستندی دیدم درباره پنگوئنها، که در اون پنگوئنهای والدِ گروه، هربار بچه پنگوئنها رو میذاشتند و میرفتند دنبال غذا و برمیگشتند. وقتی بچهها بزرگتر میشدند، یکی از این دفعات که پنگوئنهای والد، بچهها رو ترک میکردند برای آوردن غذا، دیگه هیچوقت برنمیگشتند؛ در واقع اونها برای همیشه بچه پنگوئنهای تازه بالغ شدهشون رو رها میکردند تا برای خودشون زندگی کنند.
پنگوئنهای والد دور میشدند و بچه پنگوئنها نمیدونستند این آخرین باریه که والدینشون رو میبینند.
هیچ توضیحی در کار نبود، هیچ خداحافظی و سوگی نبود.
بچه پنگوئنها تا مدتها منتظر میشدند؛ تا مدتها به اون مسیری که والدینشون رفته بودند نگاه میکردند. اما وقتی گرسنگی بیش از حد فشار میآورد و میدیدند انگار پدر و مادر دیگه قرار نیست برگردند، متوجه میشدند که خودشون باید دست به کار بشند و زندگیشون رو بچرخونند، بعد کمکم حرکت میکردند به سمت دریا، به سمت زندگی جدید بدون حضور و مراقبتهای والدینی.
اون صحنهای که پنگوئنهای والد، با اون لباس سیاه تنشون، مثل دسته عزادارها، بچه ها رو ترک میکردند، خیلی غمانگیز بود برای من.
ما آدمها هیچوقت به اون معنای فیزیکی از پدر و مادرهامون جدا نمیشیم (بهجز در استثنائات و هنگام مرگ) اما به لحاظ روانی و عاطفی چرا.
ما کی متوجه شدیم که والدینمون دیگه رفتند و این بار برگشتی در کار نیست و خودمون باید فکری برای زندگیمون بکنیم؟ چقدر این بینش و دریافت که "تنها کسی که میتونه من و زندگی من رو به پیش ببره خودم هستم"، برای ما سخت بود؟ چقدر الکی خیره شدیم به راه که یکی بیاد از ما مراقبت کنه؟ کی دیگه دست برداشتیم یا برمیداریم از اینکه چشم انتظار والد (یا جانشین والد) باشیم و خودمون به سمت دریا، به سمت زندگی، حرکت کنیم؟
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
پنگوئنهای والد دور میشدند و بچه پنگوئنها نمیدونستند این آخرین باریه که والدینشون رو میبینند.
هیچ توضیحی در کار نبود، هیچ خداحافظی و سوگی نبود.
بچه پنگوئنها تا مدتها منتظر میشدند؛ تا مدتها به اون مسیری که والدینشون رفته بودند نگاه میکردند. اما وقتی گرسنگی بیش از حد فشار میآورد و میدیدند انگار پدر و مادر دیگه قرار نیست برگردند، متوجه میشدند که خودشون باید دست به کار بشند و زندگیشون رو بچرخونند، بعد کمکم حرکت میکردند به سمت دریا، به سمت زندگی جدید بدون حضور و مراقبتهای والدینی.
اون صحنهای که پنگوئنهای والد، با اون لباس سیاه تنشون، مثل دسته عزادارها، بچه ها رو ترک میکردند، خیلی غمانگیز بود برای من.
ما آدمها هیچوقت به اون معنای فیزیکی از پدر و مادرهامون جدا نمیشیم (بهجز در استثنائات و هنگام مرگ) اما به لحاظ روانی و عاطفی چرا.
ما کی متوجه شدیم که والدینمون دیگه رفتند و این بار برگشتی در کار نیست و خودمون باید فکری برای زندگیمون بکنیم؟ چقدر این بینش و دریافت که "تنها کسی که میتونه من و زندگی من رو به پیش ببره خودم هستم"، برای ما سخت بود؟ چقدر الکی خیره شدیم به راه که یکی بیاد از ما مراقبت کنه؟ کی دیگه دست برداشتیم یا برمیداریم از اینکه چشم انتظار والد (یا جانشین والد) باشیم و خودمون به سمت دریا، به سمت زندگی، حرکت کنیم؟
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
ما نهادهای تضمینکنندهی صمیمیت (خانوادهی بزرگ، همسایگان، مراسم سنتی و ...) را از دست دادیم تا امروز از فرط تنهایی و فقدان صمیمیت، برای غریبهای که در خیابان تابلوی "آغوش باز و مجانی" در دست گرفتهاست ذوق کنیم و خودمان را در آغوش او بیاندازیم و برای لحظهای صمیمیت را تجربه کنیم!
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
اِنگار
من خودم وقتی که شروع به خواندن کتابی میکنم، افکار گوناگون به قدری مرا احاطه میکند که مثل سدی در مقابل من قرار گرفته و مانع از خواندن من میشوند. بدون شک، کسانی که تصرّف شخصی دارند، عاجزند از این که قرائت زیاد داشته باشند. نیما یوشیج، سفرنامهی بارفروش…
.
چند روز پیش این متن را از نیما یوشیج خواندم و از آن روز، حیرانِ اصطلاحِ "تصرّفِ شخصی" شدهام.
بعد رفتم و در لغتنامه، معنای تصرّف را جستجو کردم؛
دست به کاری زدن؛
چیزی را مالک شدن؛
در کاری به میل خود تغییر ایجاد کردن؛
تسخیر؛ به چنگ آوردن؛ غلبه؛ چیرگی؛ تغییر؛ دگرگونی؛ تاثیر؛ نفوذ؛ هدایت کردن.
از شما تقاضا دارم وقتی اصطلاحِ تصرّف شخصی را میخوانید، تمام این معانی را در ذهنتان حاضر کنید تا متوجه شأن و شوکت واقعیِ آن بشوید.
انسانی که، حتی بر گوشهای از جهان، تصرّفی بیواسطه و شخصی دارد، در طولانیمدت نمیتواند در قلمرو دیگری باقی بماند؛ نمیتواند صرفا دریافتکنندهی اندیشههای دیگری باشد؛ زیرا تصرّف شخصی، همچون نیرویی عظیم و پرقدرت از درون فرد، برای دست بهکار شدن، اثرگذاری و غلبه کردن بر جهان، برای نفوذ و تحمیل خود و چنگ انداختن بر جهان بیرونی، میجوشد و دیگر مجالی برای قرائت ورودیها و اثرپذیری باقی نمیگذارد؛ کسی که در این جهان دارای تصرّف شخصی است، در کارِ جهان، به میل و ارادهی خود تغییر ایجاد میکند و نمیتواند توسط جهانِ دیگری تصرّف شود.
کاش بتوانیم تصرّفی شخصی بر امور داشته باشیم و نه صرفا متاثر و مصرفکنندهی اندیشهی دیگران باشیم.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
چند روز پیش این متن را از نیما یوشیج خواندم و از آن روز، حیرانِ اصطلاحِ "تصرّفِ شخصی" شدهام.
بعد رفتم و در لغتنامه، معنای تصرّف را جستجو کردم؛
دست به کاری زدن؛
چیزی را مالک شدن؛
در کاری به میل خود تغییر ایجاد کردن؛
تسخیر؛ به چنگ آوردن؛ غلبه؛ چیرگی؛ تغییر؛ دگرگونی؛ تاثیر؛ نفوذ؛ هدایت کردن.
از شما تقاضا دارم وقتی اصطلاحِ تصرّف شخصی را میخوانید، تمام این معانی را در ذهنتان حاضر کنید تا متوجه شأن و شوکت واقعیِ آن بشوید.
انسانی که، حتی بر گوشهای از جهان، تصرّفی بیواسطه و شخصی دارد، در طولانیمدت نمیتواند در قلمرو دیگری باقی بماند؛ نمیتواند صرفا دریافتکنندهی اندیشههای دیگری باشد؛ زیرا تصرّف شخصی، همچون نیرویی عظیم و پرقدرت از درون فرد، برای دست بهکار شدن، اثرگذاری و غلبه کردن بر جهان، برای نفوذ و تحمیل خود و چنگ انداختن بر جهان بیرونی، میجوشد و دیگر مجالی برای قرائت ورودیها و اثرپذیری باقی نمیگذارد؛ کسی که در این جهان دارای تصرّف شخصی است، در کارِ جهان، به میل و ارادهی خود تغییر ایجاد میکند و نمیتواند توسط جهانِ دیگری تصرّف شود.
کاش بتوانیم تصرّفی شخصی بر امور داشته باشیم و نه صرفا متاثر و مصرفکنندهی اندیشهی دیگران باشیم.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
فکر میکنم یکی از اشتباهات درمانگری این است که وقتی فرد از نقاط ضعف، اشتباهات، شکستها و ناتواناییهایش شکایت دارد، درمانگر بلافاصله توجه او را به سمت نقاط قوت و پیروزیهایش جلب کند؛ این کار در لحظه حالِ خوب و نوعی نشئگی ایجاد میکند اما آن نقاط تاریک و ناخوشایند -از نظر فرد- یکجایی کمین کردهاند تا در فرصتی مناسب دوباره خودشان را به رخ بکشند.
بهجای این نشئگی موقتی و متزلزل، افراد باید بتوانند صادقانه و شجاعانه با کم و کاستیهایشان مواجه شوند، بپذیرند که مانند هر انسان دیگری آنها نیز ضعف و شکست را تجربه خواهند کرد و در نهایت به دیدگاهی واقعبینانه از خودشان که شامل تمام نقاط قوت و ضعفشان است برسند و بر اساس این خودآگاهی در زندگی پیش بروند.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr
بهجای این نشئگی موقتی و متزلزل، افراد باید بتوانند صادقانه و شجاعانه با کم و کاستیهایشان مواجه شوند، بپذیرند که مانند هر انسان دیگری آنها نیز ضعف و شکست را تجربه خواهند کرد و در نهایت به دیدگاهی واقعبینانه از خودشان که شامل تمام نقاط قوت و ضعفشان است برسند و بر اساس این خودآگاهی در زندگی پیش بروند.
دکتر پرستوامیری
@engaarr
@engaarr
@engaarr