آنها دروغ میگویند،
و میدانند که دروغگو هستند
و میدانند که میدانیم دروغگویند
و با این وجود،با صدای بلند دروغ میگویند!
"نجیب محفوظ"
و میدانند که دروغگو هستند
و میدانند که میدانیم دروغگویند
و با این وجود،با صدای بلند دروغ میگویند!
"نجیب محفوظ"
میدونی رفیق، به نظرم
آدمیزاد،
از کسی که دوست میداشته متنفر نمیشه.
ما از فریب خوردن ها، چشم به راهماندن ها،
رها شدن ها، رفتن های بی بازگشت،
ناامیدی ها و هر آنچه شبیه به اینهاست متنفر می شیم.
اما ولی
همین این ها، آدمیزاد رو،
در قبالِ کسی که دوست ش می داشته؛ بی تفاوت می کنه.
و بی تفاوتی غلیظ تر از تنفره.
چرا که تنفر، برانگیخته شدنِ یک احساسه.
اما بی تفاوتی از عدمِ محض میاد.
کیوان فیضی
آدمیزاد،
از کسی که دوست میداشته متنفر نمیشه.
ما از فریب خوردن ها، چشم به راهماندن ها،
رها شدن ها، رفتن های بی بازگشت،
ناامیدی ها و هر آنچه شبیه به اینهاست متنفر می شیم.
اما ولی
همین این ها، آدمیزاد رو،
در قبالِ کسی که دوست ش می داشته؛ بی تفاوت می کنه.
و بی تفاوتی غلیظ تر از تنفره.
چرا که تنفر، برانگیخته شدنِ یک احساسه.
اما بی تفاوتی از عدمِ محض میاد.
کیوان فیضی
نه. اون دوستت نداره و تو تمامت رو بهش بخشیدی، با این که ازت درخواست نکرده بود. برایِ همینه که حرفی برای گفتن داری؛ عاشقِ این دردی و همه جا ازش صحبت میکنی. تو عاشق اون نیستی، عاشق غمِ نداشتنِ اون شدی، وجود این درد و غم باعثِ قشنگ به نظر رسیدن حرفات شده. چشمات رو باز کن ببین بدونِ این درد، خودت چی داری؟
آبها را کنار زدم
ماهیهای رودخانه را کنار زدم
مزرعه را کنار زدم
سنگریزهها و استخوانها را کنار زدم؛
تو، زیر کدام جنازه پنهان شدهای سرزمین من؟!
"امیر بختیاری - زاگرس بیگوزن من"
ماهیهای رودخانه را کنار زدم
مزرعه را کنار زدم
سنگریزهها و استخوانها را کنار زدم؛
تو، زیر کدام جنازه پنهان شدهای سرزمین من؟!
"امیر بختیاری - زاگرس بیگوزن من"
[از وقتی به زندگیام آمدی] من بهتر نفس کشیدهام، نفرتم نسبت به همهچیز کمتر شده، آزادانه هرچه را به بودنش میارزیده، ستایش کردهام.
قبل از تو، به جز تو، من به هیچچیز حس تعلق نداشتم، با تو بیشتر چیزها را پذیرفتهام. بهنحوی، زندگی کردن را یاد گرفتهام.
حقیقت ندارد که آدمها بهتر میشوند؛ همیشه به اینکه چهچیزهایی را از دست دادهام واقفم. اما آدم کموبیش میپذیرد که کیست و چه میکند. اینطور است که آدم به راستی بزرگ میشود، مرد میشود. با تو خودم را مرد احساس میکنم.
"آلبر کامو - نامه به ماریا"
قبل از تو، به جز تو، من به هیچچیز حس تعلق نداشتم، با تو بیشتر چیزها را پذیرفتهام. بهنحوی، زندگی کردن را یاد گرفتهام.
حقیقت ندارد که آدمها بهتر میشوند؛ همیشه به اینکه چهچیزهایی را از دست دادهام واقفم. اما آدم کموبیش میپذیرد که کیست و چه میکند. اینطور است که آدم به راستی بزرگ میشود، مرد میشود. با تو خودم را مرد احساس میکنم.
"آلبر کامو - نامه به ماریا"
داستان ما رو جایی نمینویسن ، هیچوقت روی پرده ی سینما
نمیره،هیچکس برای کسی تعریفش نمیکنه ،ولی هنوز یه
داستانه و هنوز قشنگه نه؟
_ به قشنگی موهات، به سیاهی چشمات، به نرمی پوستت، به پاکی قلبت
داستانی که کاراکتر اصلیش تو باشی مگه میتونه
بد باشه؟
نمیره،هیچکس برای کسی تعریفش نمیکنه ،ولی هنوز یه
داستانه و هنوز قشنگه نه؟
_ به قشنگی موهات، به سیاهی چشمات، به نرمی پوستت، به پاکی قلبت
داستانی که کاراکتر اصلیش تو باشی مگه میتونه
بد باشه؟
و من همیشه خودم بودم. گاهی غمگینِ غمگین، گاهی شادِ شاد. گاهی در مسیر تکامل، گاهی در مسیر سقوط.
من همیشه خودم بودم و هیچ زمانی نقاب نزدم و هیچ زمانی تظاهر به کسی که نبودهام، نکردم، چون خودم را دوست داشتم، من خودم را همینگونه که بودهام دوست داشتم، حتی با وجود نقصها و ضعفها و شیطنتهای ذاتیام.
و درد دقیقا همین بود. درد این بود که آدمها ترجیح میدهند همیشه شاد و بینقص و قوی باشی، حتی اگر وانمود میکنی...
| نرگس صرافیان طوفان
من همیشه خودم بودم و هیچ زمانی نقاب نزدم و هیچ زمانی تظاهر به کسی که نبودهام، نکردم، چون خودم را دوست داشتم، من خودم را همینگونه که بودهام دوست داشتم، حتی با وجود نقصها و ضعفها و شیطنتهای ذاتیام.
و درد دقیقا همین بود. درد این بود که آدمها ترجیح میدهند همیشه شاد و بینقص و قوی باشی، حتی اگر وانمود میکنی...
| نرگس صرافیان طوفان
نبینم وقتی خوب نیستی یا غمگینی چیزی رو ازم پنهون کنی؛
چون من تا همیشه کنارتم و نمیزارم غماتو تنهایی با خودت اینور اونور ببری!
باهم میگذرونیم همهی روزا و شبارو،ساعتا و ثانیه هارو،همهی سختیا و مشکلارو؛
پس نگران هیچچیزی نباش!
من اینجام تا تموم غصه هاتو به جون بخرم و نزارم حتی یه قطره اشک از اون چشمایِ قشنگت بیاد پایین!
تو تا همیشه منو داری.
چون من تا همیشه کنارتم و نمیزارم غماتو تنهایی با خودت اینور اونور ببری!
باهم میگذرونیم همهی روزا و شبارو،ساعتا و ثانیه هارو،همهی سختیا و مشکلارو؛
پس نگران هیچچیزی نباش!
من اینجام تا تموم غصه هاتو به جون بخرم و نزارم حتی یه قطره اشک از اون چشمایِ قشنگت بیاد پایین!
تو تا همیشه منو داری.
10 کتاب برای ایجاد انگیزه، غلبه بر تنبلی و عقب انداختن کارها🌱 :
1- عادت های اتمی ( جیمز کلییر )
2- اثر مرکب ( دارن هاردی )
3- قدرت عادت ( چارلز داهیگ )
4- صبح جادویی ( هل الراد )
5- تخت خوابت رو مرتب کن ( ژنرال ویلیام )
6- قانون ۵ ثانیه ( مل رابینز )
7- قدرت عادت ( چارلیز دوهیگ )
8- مادمازل شنل ( سی دابلیو گورتن )
9- شما که غریبه نیستید ( هوشنگ مرادی کرمانی )
10- کفش باز ( فیل نایت )
1- عادت های اتمی ( جیمز کلییر )
2- اثر مرکب ( دارن هاردی )
3- قدرت عادت ( چارلز داهیگ )
4- صبح جادویی ( هل الراد )
5- تخت خوابت رو مرتب کن ( ژنرال ویلیام )
6- قانون ۵ ثانیه ( مل رابینز )
7- قدرت عادت ( چارلیز دوهیگ )
8- مادمازل شنل ( سی دابلیو گورتن )
9- شما که غریبه نیستید ( هوشنگ مرادی کرمانی )
10- کفش باز ( فیل نایت )
وقتی میخواین از زندگی آدما بیرون برین، با دلیل برين!
بگو فلانی من با اخلاقت کنار نمیام!
بگو با ظاهرت کنار نمیام!
اصن عیباشو بگو بدیاشو به رو بیار!
وقتی بی دلیل از زندگی یکی میرین اون آدم هرروز با خودش میجنگه هزاربار از خودش میپرسه چرا و دهنش سرویس میشه!
بگو فلانی من با اخلاقت کنار نمیام!
بگو با ظاهرت کنار نمیام!
اصن عیباشو بگو بدیاشو به رو بیار!
وقتی بی دلیل از زندگی یکی میرین اون آدم هرروز با خودش میجنگه هزاربار از خودش میپرسه چرا و دهنش سرویس میشه!
دوست داشتن،چیزی شبیه به گم شدنه توی یه آدم دیگه!
حالا هرچی کسی رو بیشتر دوست داشته باشی، عمیقتر گم میشی!
یه جاهایی دیگه نمیدونی برای خودت داری زندگی میکنی یا برای اون!
حالا دیگه همون آهنگی رو گوش میدی که اون گوش میده!
همون کاری رو انجام میدی که اون میخواد!
همون حرفی رو میزنی که اون دوست داره!
حالا دیگه حق داری حسادت کنی!
حالا دیگه چشم به راه بودن معنی پیدا میکنه!
حالا دیگه دوست داری نگران باشی!
از یه جایی به بعد،اون نفس میکشه تا تو زندگی کنی!
"آدم برای دوست داشتن، به دلیل احتیاج نداره، اما برای زندگی کردن بهانه میخواد"
حالا هرچی کسی رو بیشتر دوست داشته باشی، عمیقتر گم میشی!
یه جاهایی دیگه نمیدونی برای خودت داری زندگی میکنی یا برای اون!
حالا دیگه همون آهنگی رو گوش میدی که اون گوش میده!
همون کاری رو انجام میدی که اون میخواد!
همون حرفی رو میزنی که اون دوست داره!
حالا دیگه حق داری حسادت کنی!
حالا دیگه چشم به راه بودن معنی پیدا میکنه!
حالا دیگه دوست داری نگران باشی!
از یه جایی به بعد،اون نفس میکشه تا تو زندگی کنی!
"آدم برای دوست داشتن، به دلیل احتیاج نداره، اما برای زندگی کردن بهانه میخواد"
وقتی میبینی همه چی مثل زنجیر قفل شده توهم تا تورو از بخشی از وجودت دور کنه،
مثل این میمونه که کسی بزور پوست کف دستتو میکنه،
همونقدر دردناکه،تو میمونی و اشک پیله بسته کنج چشم و صدای موزون هقهق ها پشت لب و دهن بسته شده،
ولی تو ذهنت اینو تصور کن که بعدش یکی پماد آ د میاره و با نوک انگشتش خیلی آروم کف دستتو پماد میزنه،
به خیال خام خوش باش.
-سان.
مثل این میمونه که کسی بزور پوست کف دستتو میکنه،
همونقدر دردناکه،تو میمونی و اشک پیله بسته کنج چشم و صدای موزون هقهق ها پشت لب و دهن بسته شده،
ولی تو ذهنت اینو تصور کن که بعدش یکی پماد آ د میاره و با نوک انگشتش خیلی آروم کف دستتو پماد میزنه،
به خیال خام خوش باش.
-سان.
درد دارد وقتی ساعتها مینشینی و به حرفایی که هیچ وقت قرار نیست بگویی فکر میکنی
- هاینریش بل
- هاینریش بل
گاهی خرد شدن استخوانهای خودم را زیر بار همه زندگیهای نکردهام، حس میکنم.
- جاناتان سفران فوئر
- جاناتان سفران فوئر
ما ایرانی ها انتظار داریم
اگر یکی از ما غمگین است
همه باید غمگین باشند.
مسئله و مشکل ما این است که فکر می کنیم
همیشه باید کنارِ هم باشیم و به هم بچسبیم
به همین جهت است که من همیشه گفتهام
دو تا بدبختی و گرفتاری ملت ایران
وابستگی و مهرطلبی است.
• فرهنگ هلاکویی
اگر یکی از ما غمگین است
همه باید غمگین باشند.
مسئله و مشکل ما این است که فکر می کنیم
همیشه باید کنارِ هم باشیم و به هم بچسبیم
به همین جهت است که من همیشه گفتهام
دو تا بدبختی و گرفتاری ملت ایران
وابستگی و مهرطلبی است.
• فرهنگ هلاکویی
ما ایرانی ها انتظار داریم
اگر یکی از ما غمگین است
همه باید غمگین باشند.
مسئله و مشکل ما این است که فکر می کنیم
همیشه باید کنارِ هم باشیم و به هم بچسبیم
به همین جهت است که من همیشه گفتهام
دو تا بدبختی و گرفتاری ملت ایران
وابستگی و مهرطلبی است.
• فرهنگ هلاکویی
اگر یکی از ما غمگین است
همه باید غمگین باشند.
مسئله و مشکل ما این است که فکر می کنیم
همیشه باید کنارِ هم باشیم و به هم بچسبیم
به همین جهت است که من همیشه گفتهام
دو تا بدبختی و گرفتاری ملت ایران
وابستگی و مهرطلبی است.
• فرهنگ هلاکویی
تو امّا هیچوقت فراموش نکن
روزی که افتاده باشی
از زمین بلندت میکنم
اگر هم نتوانم
کنارت دراز میکشم.
روزی که افتاده باشی
از زمین بلندت میکنم
اگر هم نتوانم
کنارت دراز میکشم.
من تماشای تو میکردم و غافل بودم
کز تماشای تو خلقی به تماشای منند!
گفته بودی که چرا محوِ تماشای منی
و چنان محو که یکدم مُژه بر هم نزنی
مُژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
نازِ چشم تو به قدر مُژه بر هم زدنی.
" هوشنگ ابتهاج "
کز تماشای تو خلقی به تماشای منند!
گفته بودی که چرا محوِ تماشای منی
و چنان محو که یکدم مُژه بر هم نزنی
مُژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
نازِ چشم تو به قدر مُژه بر هم زدنی.
" هوشنگ ابتهاج "
راستش من برای مدت زیادی حالم خوب نبوده؛ حقیقتاً الانم خوب نیستم، و نمیدونم چقدر میتونم خودمو تحمل کنم؛ حتی دیگه یادم نمیاد از آخرین باری که خوشحال بودم، چقدر میگذره! فقط میدونم این وضعیت به شدت مزخرفه و داره منو زنده زنده تموم میکنه.
اگه الان شروع کنی ...
یه دوره تخصصی چیزی که رویاشو رو داری بگذرونی سال دیگه همین موقع یا خودت یه آدم حرفه ی تو اون حوزه هستی یا با آدمایی حرفه ایش معاشرت میکنی!
اگه الان شروع کنی و کتاب بخونی سال دیگه همین موقع ۵۰ تا کتاب خوب خوندی!
اگه الان شروع کنی و کسب و کار خودت رو راه بندازی سال دیگه همین موقع ازش درآمد خودتو داری..
اگه الان شروع کنی سال دیگه همین موقع خیلی چیزا قشنگ میشه!
یه دوره تخصصی چیزی که رویاشو رو داری بگذرونی سال دیگه همین موقع یا خودت یه آدم حرفه ی تو اون حوزه هستی یا با آدمایی حرفه ایش معاشرت میکنی!
اگه الان شروع کنی و کتاب بخونی سال دیگه همین موقع ۵۰ تا کتاب خوب خوندی!
اگه الان شروع کنی و کسب و کار خودت رو راه بندازی سال دیگه همین موقع ازش درآمد خودتو داری..
اگه الان شروع کنی سال دیگه همین موقع خیلی چیزا قشنگ میشه!