Ecstasy
7.35K subscribers
653 photos
92 videos
71 links
«هر آن‌چه درون توست زیباست؛
حتّی تلاش‌های ناموفقت
برای پنهان کردن غم‌هایت...»🤍🕊

📮: @Ecstasim_bot
‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌
Download Telegram
دو سال پیش یه نفر برگشت بهم گفت تو جزوِ دسته‌ی عادمایی هستی که وقتی هستی، نیستی، ولی وقتی نیستی، هستی! گفتم ینی چی!؟ گفت وقتی هستی انقد فکرِ دغدغه‌های عادمی که حضور خودت گم میشه لای همه چی! نمیذاری آب توو دل عادم تکون بخوره. حواست به همه چی هست جز خودت، و نمیذاری حواس کسی به تو باشه. دغدغه‌هاتو نمیدی دست مردم؛ ولی دغدغه‌های عادمو دست می‌گیری! وقتی عادم ازت فاصله می‌گیره تازه جای خالیِ بودنت حس میشه! انقد قوی حس میشه که عادم طاقت نمیاره نبودنتو...
اگر ندانیم که می‌میریم طعم زنده بودن را نمی‌توانیم بچشیم و بدون دریافت شگفتی شگرف زندگی، تصور مرگ نیز ناممکن است.
روزی که پزشک به مادربزرگش خبر داد که بیماری‌اش لاعلاج است چیزی بدین مضمون بر زبان آورد‌‌: «تا این لحظه نفهمیده بودم زندگی چه زیباست.»
تاثرآور نیست که آدم باید بیمار شود تا بفهمد زنده بودن چه نعمتی است؟

دنیای سوفی – یوستین گردر
چقدر گذشتیم؛ بخشیدیم، چقدر نادیده گرفتیم، چقدر گفتیم حالا یه اشتباهی کرد، سخت نگیر... چقدر گاهی کوچیک شدیم؛ حتی چقدر گاهی بیش از حد مهربون بودیم؛ چقدر قهر کردن رفتن و رفتیم برشون گردونیم، چقدر دلمونو شکوندن و بخاطر اینکه دوستشون داشتیم، چشم رو کاراشون بستیم؛ چقدر گریه کردیم، ناراحت شدیم، شکستیم، نابود شدیم و چیزی به طرف مقابلمون نفهموندیم که مبادا اونم مثل ما بشکنه، آسیب ببینه، گریه کنه و یا حتی دقیقه‌ای دلش بگیره؛ صرفاً بخاطرِ اینکه خیلی دوستش داشتیم! همه‌ی این کارا رو کردیم تا نگه‌شون داریم که بعداً شرمنده‌ی دلمون نشیم، ولی همه جوره شرمنده‌ی عقلمون شدیم!
𝐍𝐨𝐬𝐭𝐚𝐥𝐠𝐢𝐚 𝐢𝐬 𝐚𝐥𝐰𝐚𝐲𝐬 𝐟𝐨𝐫 𝐭𝐡𝐞 𝐚𝐛𝐬𝐞𝐧𝐜𝐞 𝐨𝐟 𝐬𝐨𝐦𝐞𝐨𝐧𝐞, 𝐬𝐨𝐦𝐭𝐢𝐦𝐞𝐬 𝐟𝐨𝐫 𝐛𝐞𝐢𝐧𝐠 𝐬𝐨𝐦𝐞𝐨𝐧𝐞 𝐰𝐡𝐨 𝐝𝐨𝐞𝐬 𝐧𝐨𝐭 𝐜𝐚𝐫𝐞 𝐚𝐛𝐨𝐮𝐭 𝐲𝐨𝐮.

همیشه دلتنگی به‌ خاطر نبود کسی نیست، گاهی به‌ خاطر بودن کسی است که حواسش به تو نیست.


- ونسا‌ دیفن باخ
دلم خون بود؛
می‌خواستم حرف بزنم،
درد دل کنم،
اما دهانم باز نمی‌شد.

"داستایفسکی "
تو وقتی می‌بینی که من افسرده‌ام
نباید بگذری،
سکوت کنی،
یا فقط همدردی کنی؛
بنا کننده‌ی شادی‌های من باش!
مگر چقدر وقت داریم؟
یک قطره ایم که میچکیم در تنِ کویر و تمام می‌شویم.

-نادر ابراهیمی
بوسیدیش گذاشتیش کنار؟
+ نه!
پس چرا دیگه حرفی راجبش نمیزنی؟
+ اینکه حرفی نمیزنم لزوما دلیل نمیشه گذاشته باشمش کنار
فقط دیدم رفت و هیچ وقت نیومد
و همیشه من رفتم دنبالش
خب اینبار گذاشتم بره
دنبالشم نرفتم
حرفی ام راجبش نمیزنم
اصلا چه حرفی راجب کسی که نمیخوادت میشه زد؟
هیچی…
نمیدونم حالا شاید بقول تو هم گذاشتمش کنار.
آن‌ها دروغ می‌گویند،
و می‌دانند که دروغگو هستند
و می‌دانند که می‌دانیم دروغگویند
و با این وجود،با صدای بلند دروغ می‌گویند!


"نجیب محفوظ"
میدونی رفیق، به نظرم
آدمیزاد،
از کسی که دوست می‌داشته متنفر نمی‌شه. 
ما از فریب‌ خوردن‌ ها، چشم‌ به‌ راه‌ماندن‌ ها،
رها شدن‌ ها، رفتن‌ های بی‌ بازگشت،
ناامیدی‌ ها و هر آنچه شبیه به اینهاست متنفر می شیم.
اما ولی
همین این ها، آدمیزاد رو،
در قبالِ کسی که دوست ش می داشته؛ بی تفاوت می کنه.
و بی تفاوتی غلیظ تر از تنفره.
چرا که تنفر، برانگیخته شدنِ یک احساسه.
اما بی تفاوتی از عدمِ محض میاد.

کیوان فیضی
نه. اون دوستت نداره و تو تمامت رو بهش بخشیدی، با این که ازت درخواست نکرده بود. برایِ همینه که حرفی برای گفتن داری؛ عاشقِ این دردی و همه جا ازش صحبت می‌کنی. تو عاشق اون نیستی، عاشق غمِ نداشتنِ اون شدی، وجود این درد و غم باعثِ قشنگ به نظر رسیدن حرفات شده. چشمات رو باز کن ببین بدونِ این درد، خودت چی داری؟
هیچ نیرویی خارج از تو
نمیتواند بر روی زندگی‌ات تاثیر بگذارد.
مگر آنکه تو با افکارت به آن
نیرو و قوت ببخشی
بزرگترین قدرت در درون توست
آب‌ها را کنار زدم
ماهی‌های رودخانه را کنار زدم
مزرعه را کنار زدم
سنگ‌ریزه‌ها و استخوان‌ها را کنار زدم؛
تو، زیر کدام جنازه پنهان شده‌ای سرزمین من؟!
‌‌
‌‌

"امیر بختیاری - زاگرس بی‌گوزن من"
[از وقتی به زندگی‌ام آمدی] من بهتر نفس کشیده‌ام، نفرتم نسبت به همه‌چیز کمتر شده، آزادانه هرچه را به بودنش می‌ارزیده، ستایش کرده‌ام.
قبل از تو، به جز تو، من به هیچ‌چیز حس تعلق نداشتم، با تو بیشتر چیزها را پذیرفته‌ام. به‌نحوی، زندگی کردن را یاد گرفته‌ام.
حقیقت ندارد که آدم‌ها بهتر می‌شوند؛ همیشه به اینکه چه‌چیزهایی را از دست داده‌ام واقفم. اما آدم کم‌وبیش می‌پذیرد که کیست و چه می‌کند. اینطور است که آدم به راستی بزرگ می‌شود، مرد می‌شود. با تو خودم را مرد احساس می‌کنم.


"آلبر کامو - نامه به ماریا"
داستان ما رو جایی نمینویسن ، هیچوقت روی پرده ی سینما
نمیره،هیچکس برای کسی تعریفش نمیکنه ،ولی هنوز یه
داستانه و هنوز قشنگه نه؟
_ به قشنگی موهات، به سیاهی چشمات، به نرمی پوستت، به پاکی قلبت
داستانی که کاراکتر اصلیش تو باشی مگه میتونه
بد باشه؟
و من همیشه خودم بودم. گاهی غمگینِ غمگین، گاهی شادِ شاد. گاهی در مسیر تکامل، گاهی در مسیر سقوط.
من همیشه خودم بودم و هیچ زمانی نقاب نزدم و هیچ زمانی تظاهر به کسی که نبوده‌ام، نکردم، چون خودم را دوست داشتم، من خودم را همین‌گونه که بوده‌ام دوست داشتم، حتی با وجود نقص‌ها و ضعف‌ها و شیطنت‌های ذاتی‌ام.
و درد دقیقا همین بود. درد این بود که آدم‌ها ترجیح می‌دهند همیشه شاد و بی‌نقص و قوی باشی، حتی اگر وانمود می‌کنی...

| نرگس صرافیان طوفان
نبینم وقتی خوب نیستی یا غمگینی چیزی رو ازم پنهون کنی؛
چون من تا همیشه کنارتم و نمیزارم غماتو تنهایی با خودت اینور اونور ببری!
باهم میگذرونیم همه‌ی روزا و شبارو،ساعتا و ثانیه هارو،همه‌ی سختیا و مشکلارو؛
پس نگران هیچ‌چیزی نباش!
من اینجام تا تموم غصه هاتو به جون بخرم و نزارم حتی یه قطره اشک از اون چشمایِ قشنگت بیاد پایین!
تو تا همیشه منو داری.
10 کتاب برای ایجاد انگیزه، غلبه بر تنبلی و عقب انداختن کارها🌱 :

1- عادت های اتمی ( جیمز کلییر )
2- اثر مرکب ( دارن هاردی )
3- قدرت عادت ( چارلز داهیگ )
4- صبح جادویی ( هل الراد )
5- تخت خوابت رو مرتب کن ( ژنرال ویلیام )
6- قانون ۵ ثانیه ( مل رابینز )
7- قدرت عادت ( چارلیز دوهیگ )
8- مادمازل شنل ( سی دابلیو گورتن )
9- شما که غریبه نیستید ( هوشنگ مرادی کرمانی )
10- کفش باز ( فیل نایت )
وقتی میخواین از زندگی آدما بیرون برین، با دلیل‌ برين!
بگو فلانی من با اخلاقت کنار نمیام!
بگو با ظاهرت کنار نمیام!
اصن عیباشو بگو بدیاشو به رو بیار!
وقتی بی دلیل از زندگی یکی میرین اون آدم هرروز با خودش میجنگه هزاربار از خودش میپرسه چرا و دهنش سرویس میشه!
دوست داشتن،چیزی شبیه به گم شدنه توی یه آدم دیگه!
حالا هرچی کسی رو بیشتر دوست داشته باشی، عمیق‌تر گم می‌شی!
یه جاهایی دیگه نمی‌دونی برای خودت داری زندگی می‌کنی یا برای اون!
حالا دیگه همون آهنگی رو گوش می‌دی که اون گوش می‌ده!
همون کاری رو انجام می‌دی که اون می‌خواد!
همون حرفی رو می‌زنی که اون دوست داره!
حالا دیگه حق داری حسادت کنی!
حالا دیگه چشم به راه بودن معنی پیدا می‌کنه!
حالا دیگه دوست داری نگران باشی!
از یه جایی به بعد،اون نفس می‌کشه تا تو زندگی کنی!
"آدم برای دوست داشتن، به دلیل احتیاج نداره، اما برای زندگی کردن بهانه می‌خواد"
وقتی میبینی همه چی مثل زنجیر قفل شده توهم تا تورو از بخشی از وجودت دور کنه،
مثل این میمونه که کسی بزور پوست کف دستتو می‌کنه،
همونقدر دردناکه،تو میمونی و اشک پیله بسته کنج چشم و صدای موزون هق‌هق ها پشت لب و دهن بسته شده،
ولی تو ذهنت اینو تصور کن که بعدش یکی پماد آ د میاره و با نوک انگشتش خیلی آروم کف دستتو پماد میزنه،
به خیال خام خوش باش.
-سان.
درد دارد وقتی ساعت‌ها می‌نشینی و به حرفایی که هیچ وقت قرار نیست بگویی فکر می‌کنی

- هاینریش بل