🔲⭕️حرفه ای شوید!
کتاب استراتژیهای یک حرفهای
نوشته دکتر مجتبی لشکربلوکی
منتشر شد.✨
چهل فصل کوتاه خواندنی برای حرفه ای شدن و موفقیت
منافع فروش این کتاب صرف امور عام المنفعه و فرهنگی خواهد شد.
سفارش در تلگرام
@NashrShams
شماره تماس
۰۹۱۰۱۹۳۲۱۱۴
۰۲۱-۸۸۷۵۵۸۹۴
انتشارات
@Panah_publication
کتاب استراتژیهای یک حرفهای
نوشته دکتر مجتبی لشکربلوکی
منتشر شد.✨
چهل فصل کوتاه خواندنی برای حرفه ای شدن و موفقیت
منافع فروش این کتاب صرف امور عام المنفعه و فرهنگی خواهد شد.
سفارش در تلگرام
@NashrShams
شماره تماس
۰۹۱۰۱۹۳۲۱۱۴
۰۲۱-۸۸۷۵۵۸۹۴
انتشارات
@Panah_publication
قواعد بنیادین تصمیم گیری.pdf
493 KB
🔲⭕️قواعد بنیادین تصمیم گیری
دانلود رایگان ارایه چند قاعده ساده و کاربردی برای تصمیم گیری بهتر
مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
دانلود رایگان ارایه چند قاعده ساده و کاربردی برای تصمیم گیری بهتر
مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️ثبت نام دوره هفتم کارشناس حرفه ای استراتژی با تدریس دکتر مجتبی لشکربلوکی
به لطف خدا تا کنون هفت دوره کارشناس حرفه ای استراتژی سطح پایه برگزار شده. اکنون در حال ثبت نام هشتمین دوره هستیم.
مدرس اصلی دوره: دکتر مجتبی لشکربلوکی
برای کسب اطلاعات بیشتر و مشاوره رایگان
https://b2n.ir/k50333
به لطف خدا تا کنون هفت دوره کارشناس حرفه ای استراتژی سطح پایه برگزار شده. اکنون در حال ثبت نام هشتمین دوره هستیم.
مدرس اصلی دوره: دکتر مجتبی لشکربلوکی
برای کسب اطلاعات بیشتر و مشاوره رایگان
https://b2n.ir/k50333
قاتلان تصمیم گیری گروهی.pdf
1.9 MB
🔲⭕️قاتلان تصمیم گیری گروهی چیستند؟
دانلود رایگان ارایه قاتلان تصمیم گیری گروهی
مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
دانلود رایگان ارایه قاتلان تصمیم گیری گروهی
مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
◼️⭕️ پشت دریاها شهری است!
تا حالا هیچوقت این شعر سهراب را خوانده اید؟
خیلی مهم است که زندگی را چه بدانیم یک خانه یا یک سفر. من هم مانند سهراب فکر می کنم زندگی یک سفر است. رفتن و شدن و رسیدن را به ماندن و بودن و پوسیدن ترجیح می دهم.
و در این غوغای دنیای امروزی که همه چیز پر از زرق و برق مصنوعی و حسرت داشتن و حرص نداشتن است، هستند کسانی که تلنگر می زنند به ما که آهای رفیق!
دور باید شد، دور!
شب سرودش را خواند،
نوبت پنجرههاست.
یکی از جاهایی که تلنگر می زند و آدم ها را سوار قایقی می کند و می برد تا جایی که
خاک، موسیقی احساس تو را میشنود موسسه مردم نهادی است که دوره های آموزشی زندگی، دین، اخلاق و معنویت برگزار می کند.
سه شرط اصلی برای ورود
✅ اراده کافی برای پیریزی یک زندگی فوق العاده
✅ تخصیص زمان برای مهمترین فرد زندگیتان: یعنی خودِ شما
✅ آمادگی برای مسافرت و کشف سرزمین های جدید
تا کنون بیش از ۱۲۰۰ استاد و دانشجوی دانشگاههای تهران به این سفر دین و اندیشه پیوسته اند
ثبت نام: همه روزه تا ۲۴ شهریور ساعت ۱۰ تا ۱۸، ☎️ ۸۸۷۵۰۰۲۱
دوره ها رایگان است در تهران و حضوری برگزار میشود
موسسه مردم نهاد شمسالشموس
تا حالا هیچوقت این شعر سهراب را خوانده اید؟
خیلی مهم است که زندگی را چه بدانیم یک خانه یا یک سفر. من هم مانند سهراب فکر می کنم زندگی یک سفر است. رفتن و شدن و رسیدن را به ماندن و بودن و پوسیدن ترجیح می دهم.
و در این غوغای دنیای امروزی که همه چیز پر از زرق و برق مصنوعی و حسرت داشتن و حرص نداشتن است، هستند کسانی که تلنگر می زنند به ما که آهای رفیق!
دور باید شد، دور!
شب سرودش را خواند،
نوبت پنجرههاست.
یکی از جاهایی که تلنگر می زند و آدم ها را سوار قایقی می کند و می برد تا جایی که
خاک، موسیقی احساس تو را میشنود موسسه مردم نهادی است که دوره های آموزشی زندگی، دین، اخلاق و معنویت برگزار می کند.
سه شرط اصلی برای ورود
✅ اراده کافی برای پیریزی یک زندگی فوق العاده
✅ تخصیص زمان برای مهمترین فرد زندگیتان: یعنی خودِ شما
✅ آمادگی برای مسافرت و کشف سرزمین های جدید
تا کنون بیش از ۱۲۰۰ استاد و دانشجوی دانشگاههای تهران به این سفر دین و اندیشه پیوسته اند
ثبت نام: همه روزه تا ۲۴ شهریور ساعت ۱۰ تا ۱۸، ☎️ ۸۸۷۵۰۰۲۱
دوره ها رایگان است در تهران و حضوری برگزار میشود
موسسه مردم نهاد شمسالشموس
🔲⭕️درد ایرانیان چیست؟ ایرانیان چرا می روند و برنمی گردند؟
مجتبی لشکربلوکی
از هر سه ایرانی ۱ نفر می خواهد سرزمین مادری اش را بگذارد و برود. این را من نمی گویم. بلکه نتایج یک نظرسنجی نشان می دهد و متاسفانه نسبت به ۵ سال قبل بیش از ۳٪ رشد نشان می دهد.
خب ممکن است بگوییم که مهاجرت امری عادی است. ۷۵۰ میلیون نفر در جهان میل به مهاجرت دارند. بگذارید ایران را با کشورهای دیگر جهان مقایسه کنیم. میانگین تمایل به مهاجرت در جهان برابر با 15% است. در آمریکای لاتین ۲۷٪، غرب آسیا ۲۴٪، اقیانوسیه ۹٪ و جنوب شرقی آسیا ۷٪ است. در نتیجه میتوان گفت تمایل به مهاجرت ایرانیان (با ۳۳٪) تقریبا بیش از دو برابر میانگین جهانی است( منبع).
آیا فقط همین یک نظرسنجی است؟ نه رصد خانه مهاجرت اعداد وحشتناک تری را منتشر کرده: ۶۶٪ دانشجویان و دانش آموختگان میل زیاد یا بسیار زیادی به مهاجرت دارند. در مورد پزشکان که اوضاع به مراتب خطرناک تر است: ۷۱٪
خب ممکن است بگوییم میل به مهاجرت که مهم نیست. خیلی دوست دارند اما نمی روند. در کنار شاخص میل به مهاجرت، شاخص دیگری وجود دارد به نام تصمیم به مهاجرت یعنی کسانی که دست به اقدام عملی زده اند یا می زنند. فقط ۱۵٪ دانشجویان گفته اند که تصمیم بر ماندن قطعی دارند. ۵۷٪ بقیه گفته اند یا مهاجرت می کنند یا مهاجرت می کنند اما بعدا. بقیه (۲۸٪) هم مردد هستند بین ماندن و رفتن. ۵۰٪ جامعه استارت آپی برای مهاجرت اقدام کرده اند و فقط ۱۶٪ تصمیم گرفته اند در ایران بمانند.
خب ممکن است بگوییم بروند ان شاء الله برمی گردند. می دانید شاخص سوم یعنی شاخص میل به بازگشت چه چیزی را نشان می دهد؟ فقط سه درصد پرستاران گفته اند که قطعا به ایران باز خواهند گشت و فقط ۱۲٪ استارت آپی ها گفته اند که قصد قطعی دارند بعد از مهاجرت به ایران بازگردند.
همین می شود که رئیس سازمان نظام پزشکی گفته امسال هیچ کس متقاضی رشته جراحی قلب در کشور نشده و با این شرایط مجبوریم با عقبگرد ۴۰ ساله واردات پزشک از هند، پاکستان و فیلیپین داشته باشیم.
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
هیچ آدم عاقلی وطن اش، ریشه اش، خانواده اش را می گذارد و برود؟ نه! درد ایرانیان چیست؟ بگذارید دوباره برگردیم به پژوهش ها.
از افراد خواسته شده بگویند که چرا می روید؟ آیا به خاطر شرایط بیرونی (وضعیت کشور) است یا مسایل شخصی و خانوادگی. ۸۷٪ از کادر درمان و ۸۰٪ دانشجویان علت اصلی تمایل خود به مهاجرت را شرایط کشور دانستهاند. مسایل فردی و خانوادگی نقش بسیار کمی بر میل به مهاجرت دارند.
بر اساس نظرسنجی، اصلیترین علل افزایش میل به مهاجرت در چهار گروه مختلف یعنی جامعه دانشگاهی (اساتید و محققان)، کادر درمان (پزشکان و پرستاران)، دانشجویان و دانش آموختگان و فعالان استارت آپی این موارد است: بی ثباتی، ابهام، ناامیدی و نارضایتی از شیوه حکمرانی و مملکتداری.
ایرانیان خسته شده اند از حکمرانی که منجر به بی ثباتی و آینده مبهم شده است. بنابراین تصمیم گرفته اند که بروند گوشه ای از جهان را پیدا کنند که ثبات و آرامش و آینده روشن تری به آنان نوید دهد. حالا کاری نداریم که واقعا آن سوی مرزها چقدر این هدف محقق می شود یا نه؟
عادت ندارم تلخ بنویسم. دوست هم ندارم با سیاه نمایی و نقد کردن، لایک بخرم! این آمارهای نگران کننده را نگفتم که ناامید شویم، گفتم که بدانیم همه ما تکلیف بزرگی داریم و علاوه بر تلاش برای بهبود زندگی شخصی در حوزه جمعی و عمومی نیز باید باید باید تلاش کنیم. از دست ما کاری برنمی آید؟ باید برویم سراغ کارهای شدنی تر. از بزرگ شروع نکنیم. دو مثال می زنم: بهبود شیوه حکمرانی و حل مسایل در سطح استان یا شهرستان (مانند کمک نخبگان و ذینفوذان محلی به استانداری برای بهبود حل و فصل مسایل استانی) و یا ایجاد جزیره های ثبات در یک دریای طوفانی (مانند ایجاد کسب وکارهایی پابرجا در شرایط عدم قطعیت محیطی که به کارکنان آن اجازه می دهد که به آینده فکر کنند و رشد کنند، تحقیق کنند و آینده بهتری بسازند). همین دو کار کمک می کند که چراغ امید در ایران روشن بماند.
البته در این میان نقش اصلی به عهده زمام داران، تریبون داران، مجلسیان و کارگزاران است. یادشان باشد هر حرفی که می زنند، هر اقدامی که انجام می دهند هر طرحی که تصویب می کنند، هر محدودیت جدیدی که ایجاد می کنند باعث می شود که چند نخبه، چند پزشک و پرستار و چند جوان خوشفکر استارت آپی از کشور بروند. خیانت همیشه فروش اطلاعات محرمانه به کشور بیگانه نیست. خیانت به کشور گاهی اوقات در قالب یک بیانیه نادرست، یک قانون ناروا و یک تصمیم ناکارآمد است. فراموش نکنیم جاده جهنم با نیتهای خیر سنگفرش شده است. حواسمان باشد با نیت های خوب کشور را به روزگار بد نکشانیم.
کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
مجتبی لشکربلوکی
از هر سه ایرانی ۱ نفر می خواهد سرزمین مادری اش را بگذارد و برود. این را من نمی گویم. بلکه نتایج یک نظرسنجی نشان می دهد و متاسفانه نسبت به ۵ سال قبل بیش از ۳٪ رشد نشان می دهد.
خب ممکن است بگوییم که مهاجرت امری عادی است. ۷۵۰ میلیون نفر در جهان میل به مهاجرت دارند. بگذارید ایران را با کشورهای دیگر جهان مقایسه کنیم. میانگین تمایل به مهاجرت در جهان برابر با 15% است. در آمریکای لاتین ۲۷٪، غرب آسیا ۲۴٪، اقیانوسیه ۹٪ و جنوب شرقی آسیا ۷٪ است. در نتیجه میتوان گفت تمایل به مهاجرت ایرانیان (با ۳۳٪) تقریبا بیش از دو برابر میانگین جهانی است( منبع).
آیا فقط همین یک نظرسنجی است؟ نه رصد خانه مهاجرت اعداد وحشتناک تری را منتشر کرده: ۶۶٪ دانشجویان و دانش آموختگان میل زیاد یا بسیار زیادی به مهاجرت دارند. در مورد پزشکان که اوضاع به مراتب خطرناک تر است: ۷۱٪
خب ممکن است بگوییم میل به مهاجرت که مهم نیست. خیلی دوست دارند اما نمی روند. در کنار شاخص میل به مهاجرت، شاخص دیگری وجود دارد به نام تصمیم به مهاجرت یعنی کسانی که دست به اقدام عملی زده اند یا می زنند. فقط ۱۵٪ دانشجویان گفته اند که تصمیم بر ماندن قطعی دارند. ۵۷٪ بقیه گفته اند یا مهاجرت می کنند یا مهاجرت می کنند اما بعدا. بقیه (۲۸٪) هم مردد هستند بین ماندن و رفتن. ۵۰٪ جامعه استارت آپی برای مهاجرت اقدام کرده اند و فقط ۱۶٪ تصمیم گرفته اند در ایران بمانند.
خب ممکن است بگوییم بروند ان شاء الله برمی گردند. می دانید شاخص سوم یعنی شاخص میل به بازگشت چه چیزی را نشان می دهد؟ فقط سه درصد پرستاران گفته اند که قطعا به ایران باز خواهند گشت و فقط ۱۲٪ استارت آپی ها گفته اند که قصد قطعی دارند بعد از مهاجرت به ایران بازگردند.
همین می شود که رئیس سازمان نظام پزشکی گفته امسال هیچ کس متقاضی رشته جراحی قلب در کشور نشده و با این شرایط مجبوریم با عقبگرد ۴۰ ساله واردات پزشک از هند، پاکستان و فیلیپین داشته باشیم.
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
هیچ آدم عاقلی وطن اش، ریشه اش، خانواده اش را می گذارد و برود؟ نه! درد ایرانیان چیست؟ بگذارید دوباره برگردیم به پژوهش ها.
از افراد خواسته شده بگویند که چرا می روید؟ آیا به خاطر شرایط بیرونی (وضعیت کشور) است یا مسایل شخصی و خانوادگی. ۸۷٪ از کادر درمان و ۸۰٪ دانشجویان علت اصلی تمایل خود به مهاجرت را شرایط کشور دانستهاند. مسایل فردی و خانوادگی نقش بسیار کمی بر میل به مهاجرت دارند.
بر اساس نظرسنجی، اصلیترین علل افزایش میل به مهاجرت در چهار گروه مختلف یعنی جامعه دانشگاهی (اساتید و محققان)، کادر درمان (پزشکان و پرستاران)، دانشجویان و دانش آموختگان و فعالان استارت آپی این موارد است: بی ثباتی، ابهام، ناامیدی و نارضایتی از شیوه حکمرانی و مملکتداری.
ایرانیان خسته شده اند از حکمرانی که منجر به بی ثباتی و آینده مبهم شده است. بنابراین تصمیم گرفته اند که بروند گوشه ای از جهان را پیدا کنند که ثبات و آرامش و آینده روشن تری به آنان نوید دهد. حالا کاری نداریم که واقعا آن سوی مرزها چقدر این هدف محقق می شود یا نه؟
عادت ندارم تلخ بنویسم. دوست هم ندارم با سیاه نمایی و نقد کردن، لایک بخرم! این آمارهای نگران کننده را نگفتم که ناامید شویم، گفتم که بدانیم همه ما تکلیف بزرگی داریم و علاوه بر تلاش برای بهبود زندگی شخصی در حوزه جمعی و عمومی نیز باید باید باید تلاش کنیم. از دست ما کاری برنمی آید؟ باید برویم سراغ کارهای شدنی تر. از بزرگ شروع نکنیم. دو مثال می زنم: بهبود شیوه حکمرانی و حل مسایل در سطح استان یا شهرستان (مانند کمک نخبگان و ذینفوذان محلی به استانداری برای بهبود حل و فصل مسایل استانی) و یا ایجاد جزیره های ثبات در یک دریای طوفانی (مانند ایجاد کسب وکارهایی پابرجا در شرایط عدم قطعیت محیطی که به کارکنان آن اجازه می دهد که به آینده فکر کنند و رشد کنند، تحقیق کنند و آینده بهتری بسازند). همین دو کار کمک می کند که چراغ امید در ایران روشن بماند.
البته در این میان نقش اصلی به عهده زمام داران، تریبون داران، مجلسیان و کارگزاران است. یادشان باشد هر حرفی که می زنند، هر اقدامی که انجام می دهند هر طرحی که تصویب می کنند، هر محدودیت جدیدی که ایجاد می کنند باعث می شود که چند نخبه، چند پزشک و پرستار و چند جوان خوشفکر استارت آپی از کشور بروند. خیانت همیشه فروش اطلاعات محرمانه به کشور بیگانه نیست. خیانت به کشور گاهی اوقات در قالب یک بیانیه نادرست، یک قانون ناروا و یک تصمیم ناکارآمد است. فراموش نکنیم جاده جهنم با نیتهای خیر سنگفرش شده است. حواسمان باشد با نیت های خوب کشور را به روزگار بد نکشانیم.
کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️مدرسه ای در تهران با پارکینگ اختصاصی!
مجتبی لشکربلوکی
باورتان می شود که مدرسه ای در تهران وجود دارد که پارکینگ اختصاصی برای وسایل نقلیه دانش آموزانش دارد؟
حوالی ترمینال جنوب و در نزدیکی بازار بلورفروشان شوش، مدرسهای وجود دارد که دانشآموزانس هر روز وسیله نقلیه خود را در گوشهای از حیاط پارک میکنند و سرکلاس درس حاضر میشوند. بله! برخی دانشآموزان این مدرسه با چرخدستی مدرسه میروند!
برای اینکه اشتباه نکنید از همین ابتدا بگویم که مدرسه چنگیزپور نه مدرسه کودکان کار است و نه وابسته و زیرمجموعه کمیته امداد و بهزیستی! یک مدرسه کاملا عادی و دولتی که زیر نظر اداره آموزشوپرورش منطقه ١٦ فعالیت دارد، درست مثل دیگر مدارس شهرمان، اما با این تفاوت که مدیریت مجموعه با بچههایی که به هر طریق مجبورند کار و کسب را در کنار درس و تحصیل داشته باشند راه میآید و از لحاظ روحی و روانی حمایتشان میکند.
از مدیر مدرسه سوال میکنم که داستان چرخهای باربری که درگوشه حیاط جاخوشکرده، چیست؟ چشمانش تر میشود و میگوید: «اینها وسیله امرار معاش تعدادی از دانشآموزان مدرسه است که حتی برای بابای مدرسه ارزش زیادی دارند و مثل چشمانش مراقبشان است تا مبادا کسی با خودش ببرد. حقیقت این است که این بچهها را به زور و زحمت پای درس و کلاس نگه داشتهام. مثل یکیشان که بعد از طلاق پدر و مادرش به اجبار پیش پدربزرگ سالخوردهاش زندگی میکند و برای اینکه در خرج و مخارج زندگی کمک حال خانواده باشد بعد از مدرسه یکراست به محل کارمی رود. وضعیت زندگی این بچهها تقریبا شباهت زیادی با هم دارد و مجبورند کار کنند. این چرخهای باربری هم برای بچههای من است. نمیدانید وقتی با انگشتان نحیفشان میله چرخدستی را محکم میگیرند قیافهشان چقدر مردانه و پرغرور میشود.
☑️⭕️پیشنهاد عملی:
وقتی این گزارش را خواندم، متاثر شدم. اگر چرخ روزگار به نفع من نمی چرخید شاید من هم امروز یک چرخ بدست بودم یا اینکه فرزند من هم می توانست یکی از همین بچه ها باشد. بنابراین پیش خودم فکر کردم که این بچه ها با فرزند من چه تفاوتی دارند؟ هیچ! بهمین خاطر از یکی از موسسات نیکوکاری مطمئن (محبان الرضا) خواستم که این گزارش را راستی آزمایی کنند. نتیجه راستی آزمایی متاسفانه درست بود.
تصمیم گرفتم که به آن ها کمک کنم. اگر شما هم تصمیم گرفته اید سهمی داشته باشید از طریقی که در ادامه آورده ام استفاده کنید.
کمک کنیم نسلی از بچه های شریف پرورش پیدا کنند و زیر چرخ های روزگار له نشوند. معلم مدرسه می گوید: «هرچند همه معلمها دلسوزند و همه تلاش خود را برای قبولی بچهها میکنند، تعدادیشان نمره نمیآورند و مجبورند در تابستان درکلاس و امتحانات تابستانی شرکت کنند. به نظر من و همکارانم قبولیهای شهریور ماه این مدرسه خیلی قابل احترام هستند، چون برای خودشان مردی شدهاند و دستانشان بوی نان حلال میدهد.
اگر خواستید واریز یا کارت به کارت کنید:
شماره شبا: IR290700001000128359547001
شماره کارت: 5041721112205282
بانک رسالت به نام خیریه محبان الرضا(ع)
اگر هم خواستید پرداخت پرداخت اینترنتی کنید، به این صفحه بروید؛ فقط کافیست مبلغ را بزنید و در توضیحات حتما بنویسید مدرسه
https://mohebanereza.ir/donate-now/
این هم لینک اینستاگرام خیریه
این شاید سهم کوچک من و شما باشد از توسعه این سرزمین. کمک به پرورش ۱۰۰ نفر انسان شریف زحمت کش با اراده. شاید یکی از همین ها بعدها امیرکبیر، مریم میرزاخانی، پروفسور حسابی و... بعدی ایران شد.
کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
مجتبی لشکربلوکی
باورتان می شود که مدرسه ای در تهران وجود دارد که پارکینگ اختصاصی برای وسایل نقلیه دانش آموزانش دارد؟
حوالی ترمینال جنوب و در نزدیکی بازار بلورفروشان شوش، مدرسهای وجود دارد که دانشآموزانس هر روز وسیله نقلیه خود را در گوشهای از حیاط پارک میکنند و سرکلاس درس حاضر میشوند. بله! برخی دانشآموزان این مدرسه با چرخدستی مدرسه میروند!
برای اینکه اشتباه نکنید از همین ابتدا بگویم که مدرسه چنگیزپور نه مدرسه کودکان کار است و نه وابسته و زیرمجموعه کمیته امداد و بهزیستی! یک مدرسه کاملا عادی و دولتی که زیر نظر اداره آموزشوپرورش منطقه ١٦ فعالیت دارد، درست مثل دیگر مدارس شهرمان، اما با این تفاوت که مدیریت مجموعه با بچههایی که به هر طریق مجبورند کار و کسب را در کنار درس و تحصیل داشته باشند راه میآید و از لحاظ روحی و روانی حمایتشان میکند.
از مدیر مدرسه سوال میکنم که داستان چرخهای باربری که درگوشه حیاط جاخوشکرده، چیست؟ چشمانش تر میشود و میگوید: «اینها وسیله امرار معاش تعدادی از دانشآموزان مدرسه است که حتی برای بابای مدرسه ارزش زیادی دارند و مثل چشمانش مراقبشان است تا مبادا کسی با خودش ببرد. حقیقت این است که این بچهها را به زور و زحمت پای درس و کلاس نگه داشتهام. مثل یکیشان که بعد از طلاق پدر و مادرش به اجبار پیش پدربزرگ سالخوردهاش زندگی میکند و برای اینکه در خرج و مخارج زندگی کمک حال خانواده باشد بعد از مدرسه یکراست به محل کارمی رود. وضعیت زندگی این بچهها تقریبا شباهت زیادی با هم دارد و مجبورند کار کنند. این چرخهای باربری هم برای بچههای من است. نمیدانید وقتی با انگشتان نحیفشان میله چرخدستی را محکم میگیرند قیافهشان چقدر مردانه و پرغرور میشود.
☑️⭕️پیشنهاد عملی:
وقتی این گزارش را خواندم، متاثر شدم. اگر چرخ روزگار به نفع من نمی چرخید شاید من هم امروز یک چرخ بدست بودم یا اینکه فرزند من هم می توانست یکی از همین بچه ها باشد. بنابراین پیش خودم فکر کردم که این بچه ها با فرزند من چه تفاوتی دارند؟ هیچ! بهمین خاطر از یکی از موسسات نیکوکاری مطمئن (محبان الرضا) خواستم که این گزارش را راستی آزمایی کنند. نتیجه راستی آزمایی متاسفانه درست بود.
تصمیم گرفتم که به آن ها کمک کنم. اگر شما هم تصمیم گرفته اید سهمی داشته باشید از طریقی که در ادامه آورده ام استفاده کنید.
کمک کنیم نسلی از بچه های شریف پرورش پیدا کنند و زیر چرخ های روزگار له نشوند. معلم مدرسه می گوید: «هرچند همه معلمها دلسوزند و همه تلاش خود را برای قبولی بچهها میکنند، تعدادیشان نمره نمیآورند و مجبورند در تابستان درکلاس و امتحانات تابستانی شرکت کنند. به نظر من و همکارانم قبولیهای شهریور ماه این مدرسه خیلی قابل احترام هستند، چون برای خودشان مردی شدهاند و دستانشان بوی نان حلال میدهد.
اگر خواستید واریز یا کارت به کارت کنید:
شماره شبا: IR290700001000128359547001
شماره کارت: 5041721112205282
بانک رسالت به نام خیریه محبان الرضا(ع)
اگر هم خواستید پرداخت پرداخت اینترنتی کنید، به این صفحه بروید؛ فقط کافیست مبلغ را بزنید و در توضیحات حتما بنویسید مدرسه
https://mohebanereza.ir/donate-now/
این هم لینک اینستاگرام خیریه
این شاید سهم کوچک من و شما باشد از توسعه این سرزمین. کمک به پرورش ۱۰۰ نفر انسان شریف زحمت کش با اراده. شاید یکی از همین ها بعدها امیرکبیر، مریم میرزاخانی، پروفسور حسابی و... بعدی ایران شد.
کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️ما تفاله نیستیم، ما مردمیم!
مجتبی لشکربلوکی
در یکی از برنامه های صدا و سیما، کارشناس مدعو گفتند که این تفالهها و کفهای روی آب نمیتوانند در برابر اقیانوس عظیم پایداری کنند. ایشان عملا معترضان را تفاله خواندند یا دست کم برداشت افراد زیادی مانند من این است که از نظر ایشان معترضان تفاله اند. راحت ترین راه اینست که مقابله به مثل کرد و نسبت های ناروا داد. اما سه نکته را یادآوری کنم.
1) در دنیا به همین افرادی که شما تفاله می نامید می گویند شهروند. راه دوری نرویم در همین کشور نام ما بود ولی نعمتان انقلاب.
2) یکی از اساتید دانشگاه استنفورد به این موضوع پرداخته که چرا انسانهایی با باور قوی به ارزشهای اخلاقی که در سایر بخشهای زندگی دلرحم اند میتوانند دست به اعمال خشونت بار بزنند. او به شش مکانیزم رسیده است. یکی از آن شش مکانیزم چنین است: انسانیتزدایی از طرف مقابل: منطق کلی این روش، مادون انسان در نظر گرفتن سایرین است. هرچه درجه انسانیت طرف مقابل بیشتر خدشه دار شود، آسیب رساندن به او آسان تر میشود. کاکاسیا خواندن بردگان و شهروند درجه دو دانستن اقلیت ها، نجس دانستن غیرهمکیشان، مزاحم خواندن مهاجرین در واقع آماده سازی برخوردهای زشت و خشن با آنهاست. من اگر جای آن کارشناس محترم بودم ضمن عذرخواهی صریح از مردم، یادآوری می کردم که همه ما مردمیم. همه!
3) بگذارید از یک تجربه جهانی با هم صحبت کنیم. گروهی از اوگاندا به رهبری فردی بسیار متوحش و متوهم (که خود را پیامبر می دانست) شورش کردند. این گروه مسئول قتل بیش از صدهزار انسان، ربودن بالای سیهزار کودک و آوارگی بیش از دو میلیون اوگاندایی دانسته شدند. در این میان یکی راه متفاوتی انتخاب کرد خانمی به نام بتی بیگومب گفت که می خواهد با آنان مذاکره کند. او به داخل جنگل رفت. مایل ها پیاده رفت تا بتواند به آنان برسد. بتی سرانجام بعد از ماهها تلاش با شورشیان تماس برقرار کرد. اوایل آنها مذاکره با یک زن را اهانتآمیز می دانستند. چندی بعد نه تنها شورشیان که رهبر شورشیان نیز بتی را «مامان» صدا کرد و حتی پذیرفت که جنگل را ترک و مذاکرات صلح را آغاز کند.
اگرچه تلاشها برای برقراری صلح موفقتآمیز نبود، اما بازکردن ذهن آنان برای گفتوگو دستاورد چشمگیری بود. بتی بهخاطر تلاشهایش، زنِ سال اوگاندا شد. وقتی از او پرسیده شد که رمز موفقیتت چه بود یک پاسخ مشخص و کوتاه داشت: گوش کردن. او پاسخ داد که کلید این کار متقاعدکردن یا حتی چاپلوسی نبود بلکه فقط گوشدادن بود.
در هر اردوگاه، به مردم اعلام میکرد که برای سخنرانی آنجا نیامده بلکه آمده تا به حرفهایشان گوش کند. کنجکاوی و تواضعِ همراه با اعتماد به نفس او اوگانداییها را غافلگیر میکرد. کار به جایی رسید که در اردوگاه بتی را «مِگو» صدا میزدند. مِگو بهصورت تحتاللفظی یعنی مادر، همچنین اصطلاحی مهربانانه برای خطابکردن بزرگترها. دقت کنید بتی نمایندۀ دولتی بود که در چشم بسیاری از آنان ظالم تلقی میشد. طولی نکشید که مردم پیشنهاد دادند که بتی را به فرماندهان ارتشِ چریکی معرفی کنند. یک جمله طلایی از بتی شاید جالب باشد: حتی شیطان هم قدر شنیدهشدن را میداند (نشریه ترجمان)
☑️⭕️تجویز راهبردی:
گوش کردن، آن هم گوش کردن واقعی، با حوصله و بدون سانسور هنری است که مدت هاست از دست داده ایم. این مردم فهیم و صبور حتما دردی دارند. حتما زخمی اند. پس باید به حرف آنان گوش داد. این جامعه می گوید پس از آنکه دخترمان مهسا امینی را از دست دادیم پیش از آنکه نیازمند یک پدر مقتدر باشیم نیازمند مادری هستیم که به حرف هایمان گوش کند. پیشنهاد می کنم همین هایی که بازداشت می شوند را بازجویی نکنیم. بلکه پای صحبت شان بنشینیم، ببینیم دردشان چیست؟ بلافاصله نگوییم می دانیم، گوش کنیم!
از خودمان بپرسیم که چرا مشکل به کف خیابان کشیده می شود؟ چرا باید شاهد زخمی و کشته شدن مردم و نیروی انتظامی باشیم؟ جامعه ای که متشکل نیست، جامعه ای که اتمیزه است. جامعه ای که مسیر شفافی برای بیان انتظارات و مطالبات ندارد. جامعه ای که (به درست یا به غلط) احساس می کند اولویت های کشور با اولویت های شخصی شان همسو نیست. چه می کند؟ برخی می روند و آن هایی که می مانند مسیر انتقاد را برمی گزینند. ولی اگر انتقاد مسیر شفاف، قانونی و کم هزینه نداشته باشد، چاره ای جز به خیابان آمدن دارند؟
وقتی تنها راه شنیده و دیده شدن خیابان باشد، سرنوشت ما همین است. نگذاریم خیابان سرنوشت ما را تعیین کنند. نظام سیاسی ما باید به گونه ای باشد که به صورت سیستماتیک امکان شنیده شدن را فراهم کند وگرنه انتقادها به اعتراض و کدورت به نفرت و سوء تفاهم به سوء تعامل ختم خواهد شد. ما تفاله نیستیم، ما خس و خاشاک نیستیم. مردمی فهیم، صبور و باهوش که یا همکیش همیم و یا همنوع هم. ما همه انسانیم و شایسته شنیده شدن.
@Dr_Lashkarbolouki
مجتبی لشکربلوکی
در یکی از برنامه های صدا و سیما، کارشناس مدعو گفتند که این تفالهها و کفهای روی آب نمیتوانند در برابر اقیانوس عظیم پایداری کنند. ایشان عملا معترضان را تفاله خواندند یا دست کم برداشت افراد زیادی مانند من این است که از نظر ایشان معترضان تفاله اند. راحت ترین راه اینست که مقابله به مثل کرد و نسبت های ناروا داد. اما سه نکته را یادآوری کنم.
1) در دنیا به همین افرادی که شما تفاله می نامید می گویند شهروند. راه دوری نرویم در همین کشور نام ما بود ولی نعمتان انقلاب.
2) یکی از اساتید دانشگاه استنفورد به این موضوع پرداخته که چرا انسانهایی با باور قوی به ارزشهای اخلاقی که در سایر بخشهای زندگی دلرحم اند میتوانند دست به اعمال خشونت بار بزنند. او به شش مکانیزم رسیده است. یکی از آن شش مکانیزم چنین است: انسانیتزدایی از طرف مقابل: منطق کلی این روش، مادون انسان در نظر گرفتن سایرین است. هرچه درجه انسانیت طرف مقابل بیشتر خدشه دار شود، آسیب رساندن به او آسان تر میشود. کاکاسیا خواندن بردگان و شهروند درجه دو دانستن اقلیت ها، نجس دانستن غیرهمکیشان، مزاحم خواندن مهاجرین در واقع آماده سازی برخوردهای زشت و خشن با آنهاست. من اگر جای آن کارشناس محترم بودم ضمن عذرخواهی صریح از مردم، یادآوری می کردم که همه ما مردمیم. همه!
3) بگذارید از یک تجربه جهانی با هم صحبت کنیم. گروهی از اوگاندا به رهبری فردی بسیار متوحش و متوهم (که خود را پیامبر می دانست) شورش کردند. این گروه مسئول قتل بیش از صدهزار انسان، ربودن بالای سیهزار کودک و آوارگی بیش از دو میلیون اوگاندایی دانسته شدند. در این میان یکی راه متفاوتی انتخاب کرد خانمی به نام بتی بیگومب گفت که می خواهد با آنان مذاکره کند. او به داخل جنگل رفت. مایل ها پیاده رفت تا بتواند به آنان برسد. بتی سرانجام بعد از ماهها تلاش با شورشیان تماس برقرار کرد. اوایل آنها مذاکره با یک زن را اهانتآمیز می دانستند. چندی بعد نه تنها شورشیان که رهبر شورشیان نیز بتی را «مامان» صدا کرد و حتی پذیرفت که جنگل را ترک و مذاکرات صلح را آغاز کند.
اگرچه تلاشها برای برقراری صلح موفقتآمیز نبود، اما بازکردن ذهن آنان برای گفتوگو دستاورد چشمگیری بود. بتی بهخاطر تلاشهایش، زنِ سال اوگاندا شد. وقتی از او پرسیده شد که رمز موفقیتت چه بود یک پاسخ مشخص و کوتاه داشت: گوش کردن. او پاسخ داد که کلید این کار متقاعدکردن یا حتی چاپلوسی نبود بلکه فقط گوشدادن بود.
در هر اردوگاه، به مردم اعلام میکرد که برای سخنرانی آنجا نیامده بلکه آمده تا به حرفهایشان گوش کند. کنجکاوی و تواضعِ همراه با اعتماد به نفس او اوگانداییها را غافلگیر میکرد. کار به جایی رسید که در اردوگاه بتی را «مِگو» صدا میزدند. مِگو بهصورت تحتاللفظی یعنی مادر، همچنین اصطلاحی مهربانانه برای خطابکردن بزرگترها. دقت کنید بتی نمایندۀ دولتی بود که در چشم بسیاری از آنان ظالم تلقی میشد. طولی نکشید که مردم پیشنهاد دادند که بتی را به فرماندهان ارتشِ چریکی معرفی کنند. یک جمله طلایی از بتی شاید جالب باشد: حتی شیطان هم قدر شنیدهشدن را میداند (نشریه ترجمان)
☑️⭕️تجویز راهبردی:
گوش کردن، آن هم گوش کردن واقعی، با حوصله و بدون سانسور هنری است که مدت هاست از دست داده ایم. این مردم فهیم و صبور حتما دردی دارند. حتما زخمی اند. پس باید به حرف آنان گوش داد. این جامعه می گوید پس از آنکه دخترمان مهسا امینی را از دست دادیم پیش از آنکه نیازمند یک پدر مقتدر باشیم نیازمند مادری هستیم که به حرف هایمان گوش کند. پیشنهاد می کنم همین هایی که بازداشت می شوند را بازجویی نکنیم. بلکه پای صحبت شان بنشینیم، ببینیم دردشان چیست؟ بلافاصله نگوییم می دانیم، گوش کنیم!
از خودمان بپرسیم که چرا مشکل به کف خیابان کشیده می شود؟ چرا باید شاهد زخمی و کشته شدن مردم و نیروی انتظامی باشیم؟ جامعه ای که متشکل نیست، جامعه ای که اتمیزه است. جامعه ای که مسیر شفافی برای بیان انتظارات و مطالبات ندارد. جامعه ای که (به درست یا به غلط) احساس می کند اولویت های کشور با اولویت های شخصی شان همسو نیست. چه می کند؟ برخی می روند و آن هایی که می مانند مسیر انتقاد را برمی گزینند. ولی اگر انتقاد مسیر شفاف، قانونی و کم هزینه نداشته باشد، چاره ای جز به خیابان آمدن دارند؟
وقتی تنها راه شنیده و دیده شدن خیابان باشد، سرنوشت ما همین است. نگذاریم خیابان سرنوشت ما را تعیین کنند. نظام سیاسی ما باید به گونه ای باشد که به صورت سیستماتیک امکان شنیده شدن را فراهم کند وگرنه انتقادها به اعتراض و کدورت به نفرت و سوء تفاهم به سوء تعامل ختم خواهد شد. ما تفاله نیستیم، ما خس و خاشاک نیستیم. مردمی فهیم، صبور و باهوش که یا همکیش همیم و یا همنوع هم. ما همه انسانیم و شایسته شنیده شدن.
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️سوختن ایران در سندروم «همدلی محدود»
مجتبی لشکربلوکی و حمید زعیمی
آزمایش جالبی توسط یکی از محققان دانشگاه لنچستر اِنگلستان انجام شد. شرکت کنندگان چه کسانی بودند؟ طرفداران تیم منچستریونایتد. ابتدا از آنان خواسته شد که پرسشنامهای راجع به میزان طرفداری از منچستریونایتد را تکمیل کنند. خود پرسشنامه اهمیتی نداشت بلکه این کار ترفندی بود برای یادآوری و برافروختن وفاداری آنها به تیم منچستریونایتد. سپس، به شرکتکنندگان گفتند که در بخش دومِ آزمایش باید در مکان دیگری فیلمی راجع به فوتبال نگاه کنند. به آنها مسیر رفتن تا اتاق نمایش در ساختمان دیگر را نشان دادند. در طول مسیر، مردی که در حقیقت یک همکار (بازیگر) بود میدوید، لیز می خورد و می افتاد، مچ پایش را می گرفت و در حالی که درد میکشید فریاد می زد. مردی که بر زمین افتاده بود گاهی پیراهن منچستریونایتد و گاهی پیراهن رقیب سرسخت منچسریونایتد یعنی لیورپول را پوشیده بود.
نتایج تکان دهنده بود در ۹۴٪ مواقع، اگر فرد مصدوم پیراهن منچستریونایتد را بر تن داشت، شرکت کنندگان به او کمک کردند. ولی وقتی مصدوم لباس لیورپول یا لباس معمولی را به تن داشت فکر می کنید چند درصد کمک می کردند؟ تنها حدود ۳۰٪. اکثریت آنها معمولاً فردی که غیرمنچستری بود را رها کردند تا ناله کند. برخی از شرکت کنندگان اصلاً به شخصی با پیراهن لیورپول توجه نکردند.
دوباره آزمایش تکرار شد اما این بار یک تغییر کوچک داده شد. این بار پرسشنامه با مضمون عشق به فوتبال و بازی زیبا بود و نه عشق به منچسترپونایتد! بعد از همین تغییر کوچک، حدود ۸۰ درصد از طرفداران منچستریونایتد به فردِ زمین افتاده با لباس منچستریونایتد کمک کردند که کمی کمتر از دور اول بود اما نتیجه جالب اینجا بود: ۷۰ درصد به افراد مصدوم با پیراهن لیورپول کمک کردند. در مقایسه با آزمایش قبل ۴۰ درصد افزایش در کمک به فردِ طرفدار لیورپول مشاهده شد (منبع) دلیلش چه بود؟
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی
ذهن ما به صورت ناخودآگاه مرز میکشد. حد تعیین می کند. این سوی مرز می شود افراد درون گروه (ما) و آن سوی مرز می شود افراد بیرون گروه (اونها). تا این جای کار مساله ای نیست. مساله این است که ما نسبت به آنسوی «مرز ذهنی غیرواقعی» که کشیده ایم غیریت و دوگانگی و دوری ایجاد می کنیم و نسبت به افراد درون گروه غیرت، همدلی و همدردی بیشتری داریم تا افراد بیرون گروه. به عبارت دیگر ما دچار همدلی محدود می شویم. به عنوان یک انسان رحم و مروت و مرام داریم ولی فقط آن را معطوف و محدود می کنیم به همکیش و هم قبیله و هم فکر و هم گروه مان.
تا جایی که در خاطر داریم این دوگانه سازی ها همیشه رخ داده است. برخی به دیگران می گویند غرب زده و در عوض آن ها به گروه اول می گوید عمله روسیه! برخی خودفروخته و خودباخته اند و در عوض برخی واپس گرا و عقب افتاده. برخی مذهبی خشک اند و برخی غیرمذهبی ولنگار. این دوگانه سازی ها تبعات دارد.
چه می توان کرد؟ خاطرتان هست که در بخش دوم آزمایش چه کردند؟ یک تغییر کوچک؛ به جای تاکید بر عشق به یک تیم خاص (منچستریونایتد)، عشق به یک مفهوم وسیع تر (فوتبال) جایگزین شد.
برای رهایی از سندروم همدلی محدود، باید استراتژی یافتن یا ساختن «وجه مشترک گسترده» را انتخاب کرد؛ خدا ، انسانیت، محیط زیست، آینده، سرنوشت مشترک، میهن اینها مواردی هستند که می توانند ما را نجات دهند. برای اینکه اثبات کنیم که چنین چیزی امکان پذیر است، به این موقعیت توجه کنید: مسابقات جام جهانی است در یک کافه کنار دیگرانی که نمی شناسید دارید فوتبال نگاه می کنید. زمانی که تیم ملی ما در جام جهانی برنده می شود شما ممکن است یک فرد مذهبی استقلالی دو آتشه باشید اما فرد کناری تان را که یک آدم غیرمذهبی هوادار متعصب پرسپولیس باشد را به آغوش بکشید و حتی پول چایی اش را هم حساب کنید!
ایران امروز ما به شدت نیازمند رهایی از سندروم همدلی محدود است. مرزهای غیرواقعی که جامعه ما را چندپاره (بهتر است بگوییم پاره پاره) کرده است.
آخرین نکته: هر کسی باید شروع کننده باشد. منچستری ها نباید منتظر لیورپولی ها باشند و برعکس. در توسعه باید کنشگر، آغازگر و مبتکر بود وگرنه انفعال و تقلید که هنری نیست. آغاز کننده باشیم و مرزها را برداریم!
کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
@Dr_lashkarbolouki
مجتبی لشکربلوکی و حمید زعیمی
آزمایش جالبی توسط یکی از محققان دانشگاه لنچستر اِنگلستان انجام شد. شرکت کنندگان چه کسانی بودند؟ طرفداران تیم منچستریونایتد. ابتدا از آنان خواسته شد که پرسشنامهای راجع به میزان طرفداری از منچستریونایتد را تکمیل کنند. خود پرسشنامه اهمیتی نداشت بلکه این کار ترفندی بود برای یادآوری و برافروختن وفاداری آنها به تیم منچستریونایتد. سپس، به شرکتکنندگان گفتند که در بخش دومِ آزمایش باید در مکان دیگری فیلمی راجع به فوتبال نگاه کنند. به آنها مسیر رفتن تا اتاق نمایش در ساختمان دیگر را نشان دادند. در طول مسیر، مردی که در حقیقت یک همکار (بازیگر) بود میدوید، لیز می خورد و می افتاد، مچ پایش را می گرفت و در حالی که درد میکشید فریاد می زد. مردی که بر زمین افتاده بود گاهی پیراهن منچستریونایتد و گاهی پیراهن رقیب سرسخت منچسریونایتد یعنی لیورپول را پوشیده بود.
نتایج تکان دهنده بود در ۹۴٪ مواقع، اگر فرد مصدوم پیراهن منچستریونایتد را بر تن داشت، شرکت کنندگان به او کمک کردند. ولی وقتی مصدوم لباس لیورپول یا لباس معمولی را به تن داشت فکر می کنید چند درصد کمک می کردند؟ تنها حدود ۳۰٪. اکثریت آنها معمولاً فردی که غیرمنچستری بود را رها کردند تا ناله کند. برخی از شرکت کنندگان اصلاً به شخصی با پیراهن لیورپول توجه نکردند.
دوباره آزمایش تکرار شد اما این بار یک تغییر کوچک داده شد. این بار پرسشنامه با مضمون عشق به فوتبال و بازی زیبا بود و نه عشق به منچسترپونایتد! بعد از همین تغییر کوچک، حدود ۸۰ درصد از طرفداران منچستریونایتد به فردِ زمین افتاده با لباس منچستریونایتد کمک کردند که کمی کمتر از دور اول بود اما نتیجه جالب اینجا بود: ۷۰ درصد به افراد مصدوم با پیراهن لیورپول کمک کردند. در مقایسه با آزمایش قبل ۴۰ درصد افزایش در کمک به فردِ طرفدار لیورپول مشاهده شد (منبع) دلیلش چه بود؟
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی
ذهن ما به صورت ناخودآگاه مرز میکشد. حد تعیین می کند. این سوی مرز می شود افراد درون گروه (ما) و آن سوی مرز می شود افراد بیرون گروه (اونها). تا این جای کار مساله ای نیست. مساله این است که ما نسبت به آنسوی «مرز ذهنی غیرواقعی» که کشیده ایم غیریت و دوگانگی و دوری ایجاد می کنیم و نسبت به افراد درون گروه غیرت، همدلی و همدردی بیشتری داریم تا افراد بیرون گروه. به عبارت دیگر ما دچار همدلی محدود می شویم. به عنوان یک انسان رحم و مروت و مرام داریم ولی فقط آن را معطوف و محدود می کنیم به همکیش و هم قبیله و هم فکر و هم گروه مان.
تا جایی که در خاطر داریم این دوگانه سازی ها همیشه رخ داده است. برخی به دیگران می گویند غرب زده و در عوض آن ها به گروه اول می گوید عمله روسیه! برخی خودفروخته و خودباخته اند و در عوض برخی واپس گرا و عقب افتاده. برخی مذهبی خشک اند و برخی غیرمذهبی ولنگار. این دوگانه سازی ها تبعات دارد.
چه می توان کرد؟ خاطرتان هست که در بخش دوم آزمایش چه کردند؟ یک تغییر کوچک؛ به جای تاکید بر عشق به یک تیم خاص (منچستریونایتد)، عشق به یک مفهوم وسیع تر (فوتبال) جایگزین شد.
برای رهایی از سندروم همدلی محدود، باید استراتژی یافتن یا ساختن «وجه مشترک گسترده» را انتخاب کرد؛ خدا ، انسانیت، محیط زیست، آینده، سرنوشت مشترک، میهن اینها مواردی هستند که می توانند ما را نجات دهند. برای اینکه اثبات کنیم که چنین چیزی امکان پذیر است، به این موقعیت توجه کنید: مسابقات جام جهانی است در یک کافه کنار دیگرانی که نمی شناسید دارید فوتبال نگاه می کنید. زمانی که تیم ملی ما در جام جهانی برنده می شود شما ممکن است یک فرد مذهبی استقلالی دو آتشه باشید اما فرد کناری تان را که یک آدم غیرمذهبی هوادار متعصب پرسپولیس باشد را به آغوش بکشید و حتی پول چایی اش را هم حساب کنید!
ایران امروز ما به شدت نیازمند رهایی از سندروم همدلی محدود است. مرزهای غیرواقعی که جامعه ما را چندپاره (بهتر است بگوییم پاره پاره) کرده است.
آخرین نکته: هر کسی باید شروع کننده باشد. منچستری ها نباید منتظر لیورپولی ها باشند و برعکس. در توسعه باید کنشگر، آغازگر و مبتکر بود وگرنه انفعال و تقلید که هنری نیست. آغاز کننده باشیم و مرزها را برداریم!
کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
@Dr_lashkarbolouki
🔲⭕️ما از هم طلاق عاطفی گرفته ایم!
مجتبی لشکربلوکی
گاهی اوقات یک زوج به صورت رسمی از یکدیگر طلاق می گیرند. اما گاهی شرایطی پیش می آید که مجبورند زیر یک سقف زندگی کنند. رسما زن و شوهرند اما دل در گرو هم ندارند. شاید در ایران امروز ما از هم طلاق عاطفی گرفته ایم. جامعه شناسان میگویند که ایران در معرض انواع شکاف های اقتصادی، قومیتی و بین نسلی و فرهنگی است. شاید شکافی که بیش از همه آزاردهنده باشد شکاف فرهنگی است؛ شکاف بین مذهبیها و غیرمذهبیها. قبل از آنکه ادامه دهم شما را دعوت می کنم یک نوشته از دکتر محسن رنانی را با هم بخوانیم. برای جامعه امروز ایران مثالی بهتر از این نمی توانم بیابم:
سیاهان آفریقای جنوبی پس از سی سال مبارزه برای آزادی و پس از دههها بردگی همراه با قتل و خشونت و زندان، سرانجام سپیدان نژادپرست را مجبور کردند انتخابات آزاد برگزار کند. نلسون ماندلا به ریاستجمهوری برگزیده شد. آفریقای جنوبیِ سیاه، تشنه انتقام بود. خیلیها دست به اسلحه برده بودند و از دولت جدید هم انتظار داشتند تا عملیات تصفیه عناصر رژیم آپارتاید و تسویه حساب ستمهای گذشته را آغاز کند.
عملاً جامعه به دو پاره تقسیم شده بود. سیاهان از فروشگاههای سپیدان خرید نمیکردند، برندهای سپیدان تحریم بود و هر کس با سپیدان همکاری میکرد خائن بود. اما ماندلا نه تنها مانند بسیاری سیاستمداران، سوار این موج نشد، بلکه با قدرت در برابر این موج ایستاد.
او باید راهی پیدا میکرد تا جامعه از چرخه خشونت رهایی پیدا کند. در سال ۱۹۹۵ مسابقات جام جهانی فوتبال راگبی در آفریقای جنوبی برگزار میشد. اعضای تیم تماماً سفیدپوست بودند و مورد نفرت سیاهان! همه منتظر بازیهایی بیرونق بودند و اگر تیم شکست میخورد، بیم برگزاری جشنهای سراسری توسط سیاهان میرفت. در میانه چنین فضای نفرتانگیزی، این ماندلا بود که با چشمانی باز و اندیشهای انسانی، اعلام کرد که لباس تیم راگبی سفیدان را به تن میکند و برای تماشای مسابقه به استادیوم میرود و گفت که هرکس سربلندی کشور را میخواهد باید به حمایت از تیم راگبی آفریقای جنوبی (یعنی همان تیم سپیدان ستمگر سابق) برخیزد. این حرکت ماندلا، فضا را شکست. بسیاری از سیاهان به استادیوم هجوم بردند و تیم کشورشان را تشویق کردند و تقدیر الهی با نفس مسیحایی ماندلا همراه شد و بازی را بُردند و آفریقای جنوبی قهرمان جهان شد.
ماندلا در حالی که لباس تیم راگبی را بر تن داشت، جام قهرمانی را به کاپیتان سفید پوست تیم اهدا کرد. سیاه و سپید با هم احساس پیروزی کردند و چنین شد که یک جشن ملی شکل گرفت و پس از این تحول بود که مسیر آشتی هموار شد.
☑️⭕️ یک ایده اولیه
یک ایده اولیه مطرح می کنم البته برای نقد و بررسی. پیش از آن بگویم کسانی که مرا می شناسند می دانند آدم مذهبی هستم کمی هم سنتی. (البته لزوما آدم خوبی نیستم ولی دست کم دل در گرو مذهب دارم). اما ایده چیست؟ در جامعه مطلوب من مذهبیها و غیرمذهبیها هر دو آزادند. اصلا آزادی غیرمذهبی ها و آزادی مذاهب را نشانه یک جامعه دینی میدانم. دینی بودن یک جامعه یعنی اینکه هیچ دینی اجباری نیست و غیرمذهبی ها هیچ اجباری به دینداری و التزام به دین ندارند. هیچ اجباری به مذهب و انجام شعائر مذهبی یکسان نیست. هر چند تنها راه رستگاری را در دینداری عقلانی می دانم و معتقدم که سایر مکاتب فلسفی و روانشناسی و ... صرفا افق صحبت شان تا زمان مرگ آدمی است و اگر برای بهروزی این جهانی موثر باشند برای رستگاری آن جهانی حرفی ندارند. اما دینداری اجباری را نه برای رستگاری آن جهانی مفید میدانم و نه برای شادکامی این جهانی موثر.
آنگاه نقش حکومت دینی در عرصه فرهنگ چه خواهد بود؟
۱) تبیین اخلاق به عنوان فصل مشترک بین دیانت و انسانیت (مانند صداقت، عفت، وفای به عهد و ... که هر عقل سلیمی آن را می پذیرد)
۲) تبیین و تشریح مذهب رسمی کشور. اگر بخواهم به زبان دینی صحبت کنم خداوند در کتاب آسمانیاش فرمود اجباری در دین نیست و بلافاصله فرمود مسیر رستگاری از گمراهی مشخص شده است. حکومت دینی دستی گشاده در تبیین داشته باشد اما هیچ اجبار فیزیکی، روانی و انتظامی وجود نداشته باشد. آنگاه کسانی که واقعا دیندارند مومنانه دینورزی می کنند و آن کسانی که غیرمذهبی اند مجبور به ریای سیستماتیک نمیشوند و در دل دانه نفرت نمی کارند.
اینگونه ما یک شکاف بزرگ و طلاق عاطفی را پشت سر میگذاریم. با دو چیز
۱) تمرکز بر اخلاق که یک منطقه اشتراک حدود ۸۰٪ ایجاد می کند.
۲) تکیه بر آزادی: مذهب مذهبیون در کنار غیرمذهبیها صیقل می خورند و غیرمذهبیها در کنار مذهبیون ممکن است تجربه دینی پیدا کنند. و هر کسی در یک فضای آزاد به سخنان مختلف گوش میدهد و راه خویش را انتخاب میکند. همان که فرمود بشارت باد بر بندگانی که گفتهها را می شنوند و بهترین را انتخاب می کنند.
@Dr_Lashkarbolouki
مجتبی لشکربلوکی
گاهی اوقات یک زوج به صورت رسمی از یکدیگر طلاق می گیرند. اما گاهی شرایطی پیش می آید که مجبورند زیر یک سقف زندگی کنند. رسما زن و شوهرند اما دل در گرو هم ندارند. شاید در ایران امروز ما از هم طلاق عاطفی گرفته ایم. جامعه شناسان میگویند که ایران در معرض انواع شکاف های اقتصادی، قومیتی و بین نسلی و فرهنگی است. شاید شکافی که بیش از همه آزاردهنده باشد شکاف فرهنگی است؛ شکاف بین مذهبیها و غیرمذهبیها. قبل از آنکه ادامه دهم شما را دعوت می کنم یک نوشته از دکتر محسن رنانی را با هم بخوانیم. برای جامعه امروز ایران مثالی بهتر از این نمی توانم بیابم:
سیاهان آفریقای جنوبی پس از سی سال مبارزه برای آزادی و پس از دههها بردگی همراه با قتل و خشونت و زندان، سرانجام سپیدان نژادپرست را مجبور کردند انتخابات آزاد برگزار کند. نلسون ماندلا به ریاستجمهوری برگزیده شد. آفریقای جنوبیِ سیاه، تشنه انتقام بود. خیلیها دست به اسلحه برده بودند و از دولت جدید هم انتظار داشتند تا عملیات تصفیه عناصر رژیم آپارتاید و تسویه حساب ستمهای گذشته را آغاز کند.
عملاً جامعه به دو پاره تقسیم شده بود. سیاهان از فروشگاههای سپیدان خرید نمیکردند، برندهای سپیدان تحریم بود و هر کس با سپیدان همکاری میکرد خائن بود. اما ماندلا نه تنها مانند بسیاری سیاستمداران، سوار این موج نشد، بلکه با قدرت در برابر این موج ایستاد.
او باید راهی پیدا میکرد تا جامعه از چرخه خشونت رهایی پیدا کند. در سال ۱۹۹۵ مسابقات جام جهانی فوتبال راگبی در آفریقای جنوبی برگزار میشد. اعضای تیم تماماً سفیدپوست بودند و مورد نفرت سیاهان! همه منتظر بازیهایی بیرونق بودند و اگر تیم شکست میخورد، بیم برگزاری جشنهای سراسری توسط سیاهان میرفت. در میانه چنین فضای نفرتانگیزی، این ماندلا بود که با چشمانی باز و اندیشهای انسانی، اعلام کرد که لباس تیم راگبی سفیدان را به تن میکند و برای تماشای مسابقه به استادیوم میرود و گفت که هرکس سربلندی کشور را میخواهد باید به حمایت از تیم راگبی آفریقای جنوبی (یعنی همان تیم سپیدان ستمگر سابق) برخیزد. این حرکت ماندلا، فضا را شکست. بسیاری از سیاهان به استادیوم هجوم بردند و تیم کشورشان را تشویق کردند و تقدیر الهی با نفس مسیحایی ماندلا همراه شد و بازی را بُردند و آفریقای جنوبی قهرمان جهان شد.
ماندلا در حالی که لباس تیم راگبی را بر تن داشت، جام قهرمانی را به کاپیتان سفید پوست تیم اهدا کرد. سیاه و سپید با هم احساس پیروزی کردند و چنین شد که یک جشن ملی شکل گرفت و پس از این تحول بود که مسیر آشتی هموار شد.
☑️⭕️ یک ایده اولیه
یک ایده اولیه مطرح می کنم البته برای نقد و بررسی. پیش از آن بگویم کسانی که مرا می شناسند می دانند آدم مذهبی هستم کمی هم سنتی. (البته لزوما آدم خوبی نیستم ولی دست کم دل در گرو مذهب دارم). اما ایده چیست؟ در جامعه مطلوب من مذهبیها و غیرمذهبیها هر دو آزادند. اصلا آزادی غیرمذهبی ها و آزادی مذاهب را نشانه یک جامعه دینی میدانم. دینی بودن یک جامعه یعنی اینکه هیچ دینی اجباری نیست و غیرمذهبی ها هیچ اجباری به دینداری و التزام به دین ندارند. هیچ اجباری به مذهب و انجام شعائر مذهبی یکسان نیست. هر چند تنها راه رستگاری را در دینداری عقلانی می دانم و معتقدم که سایر مکاتب فلسفی و روانشناسی و ... صرفا افق صحبت شان تا زمان مرگ آدمی است و اگر برای بهروزی این جهانی موثر باشند برای رستگاری آن جهانی حرفی ندارند. اما دینداری اجباری را نه برای رستگاری آن جهانی مفید میدانم و نه برای شادکامی این جهانی موثر.
آنگاه نقش حکومت دینی در عرصه فرهنگ چه خواهد بود؟
۱) تبیین اخلاق به عنوان فصل مشترک بین دیانت و انسانیت (مانند صداقت، عفت، وفای به عهد و ... که هر عقل سلیمی آن را می پذیرد)
۲) تبیین و تشریح مذهب رسمی کشور. اگر بخواهم به زبان دینی صحبت کنم خداوند در کتاب آسمانیاش فرمود اجباری در دین نیست و بلافاصله فرمود مسیر رستگاری از گمراهی مشخص شده است. حکومت دینی دستی گشاده در تبیین داشته باشد اما هیچ اجبار فیزیکی، روانی و انتظامی وجود نداشته باشد. آنگاه کسانی که واقعا دیندارند مومنانه دینورزی می کنند و آن کسانی که غیرمذهبی اند مجبور به ریای سیستماتیک نمیشوند و در دل دانه نفرت نمی کارند.
اینگونه ما یک شکاف بزرگ و طلاق عاطفی را پشت سر میگذاریم. با دو چیز
۱) تمرکز بر اخلاق که یک منطقه اشتراک حدود ۸۰٪ ایجاد می کند.
۲) تکیه بر آزادی: مذهب مذهبیون در کنار غیرمذهبیها صیقل می خورند و غیرمذهبیها در کنار مذهبیون ممکن است تجربه دینی پیدا کنند. و هر کسی در یک فضای آزاد به سخنان مختلف گوش میدهد و راه خویش را انتخاب میکند. همان که فرمود بشارت باد بر بندگانی که گفتهها را می شنوند و بهترین را انتخاب می کنند.
@Dr_Lashkarbolouki
🔲⭕️چه شد که کار به این جا کشیده شد؟
کتاب چرا ایران عقب ماند؟ و چگونه پیشرفت کنیم؟
این کتاب بالاخره مجوز چاپ و نشر گرفت. تعداد محدودی نسخه کاغذی کتاب برای سفارش گذاری در دسترس است.
در این کتاب به صورت مستقیم و غیرمستقیم اندیشه های ۵۰ اندیشمند و دغدغه مند توسعه مورد برررسی قرار گرفته و در نهایت توضیح داده شده که چرا ایران در مسیر توسعه با سرعت به پیش نمی رود و چه می توان کرد؟
منافع فروش این کتاب صرف امور عام المنفعه و فرهنگی خواهد شد.
سفارش در تلگرام
@NashrShams
شماره تماس
۰۹۱۰۱۹۳۲۱۱۴
۰۲۱-۸۸۷۵۵۸۹۴
کتاب چرا ایران عقب ماند؟ و چگونه پیشرفت کنیم؟
این کتاب بالاخره مجوز چاپ و نشر گرفت. تعداد محدودی نسخه کاغذی کتاب برای سفارش گذاری در دسترس است.
در این کتاب به صورت مستقیم و غیرمستقیم اندیشه های ۵۰ اندیشمند و دغدغه مند توسعه مورد برررسی قرار گرفته و در نهایت توضیح داده شده که چرا ایران در مسیر توسعه با سرعت به پیش نمی رود و چه می توان کرد؟
منافع فروش این کتاب صرف امور عام المنفعه و فرهنگی خواهد شد.
سفارش در تلگرام
@NashrShams
شماره تماس
۰۹۱۰۱۹۳۲۱۱۴
۰۲۱-۸۸۷۵۵۸۹۴
🔲⭕️شش ویژگی نسلی که ما را شگفت زده کرد!
مجتبی لشکربلوکی
باید اعتراف کرد که دهه هشتادی ها و بخشی از دهه هفتادی ها همه ما را غافل گیر کردند. پیشاپیش بابت جمله ای که در ادامه می خواهم بگویم از نسل جدید معذرت خواهی می کنم؛ همیشه در مورد شما این ذهنیت را داشتم که نسلی بی خبر، ساده، عشرت طلب و غیرجنگجو هستید اما این روزها به همه ما ثابت شد که نسلی آگاه، پیچیده، جنگنده و فعالید. احتمالا مسوولان هم غافل گیر شده اند. طبیعی است. چون تا کنون تصوری که از جامعه داشته اند برمی گشت به نسل ما. این اولین مواجهه جدی مسوولان ما با نسلی جدید است. همه ما شگفت زده شدیم.
به عنوان نمونه دو سال پیش، تحقیقی انجام شد که در آن نسلهای دهه ۶۰ و ماقبل، نسلهای بعدتر از خود را اینگونه توصیف می کردند: فردگرا، لذتطلب، مصرفگرا و بیآرمان و غیرسیاسی! بنابراین مسوولین هم به عنوان بخشی از جامعه اینگونه فکر می کردند.
بدترین کار ممکن این است که تحلیل های ساده و سطحی ارایه کنیم که این ها نسل گیمرهایی هستند که از پای بازی بلند شده اند و دچار هیجان شده اند و به خاطر غریزه جنسی به خیابان ها آمده اند و فریب رسانه های اجتماعی را خورده اند. (این ها را من نمی گویم متاسفانه عده ای کارشناس گفته اند). فریب خورده، گیمر هیجان زده و گرفتار غریزه جنسی شایسته میلیونها فرزند این سرزمین نیست.
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
من اگر جای مسوولین بودم حتما دو کار می کردم:
▪️حتما برای شناخت عمیق این نسل و خواستگاه هایش، خواسته هایش و آرمان هایش وقت می گذاشتم.
▪️حتما به خاطر چنین نسلی سجده شکر می کردم. می پرسید چرا؟ توضیح می دهم.
مشخصات این نسل تا آنجا که تعامل، تامل و تحقیق کرده ام (برخی منابع به عنوان نمونه +، + و +):
۱) این نسل برخلاف ما نسل اطاعت نیست. ما یاد گرفته بودیم که باید در برابر بزرگ ترها هر چه شنیدیم، بگوییم چشم. اصلاً، ملاک اصلی بچه خوب همین حرف شنوی از بزرگ ترها بود. این بزرگ ترها هم دایره وسیعی داشت: پدر، مادر، خاله و عمو گرفته تا معلم و مدیر مدرسه و مقامات. این نسل یاغی نیست اما اهل اطاعت نیست. حرف آن ها این است: به جای دستور دادن، ما را قانع کنید. دستور نه! اطاعت هرگز، گفتگو کنیم!
۲) این نسل جسورتر از نسل ماست. ما ارزش ها، سنت ها و عادت ها را می پذیرفتیم. این نسل اما سوال می کند، رد می کند، نقد می کند، نمی پذیرد. این نسل به خاطر جسارتش سبک زندگی اجباری را نمی پذیرد. نمیپذیرد کس دیگری برایش تعیین تکلیف کند. نمیپذیرد حتی معلمش خارج از برنامه درسی چیزی از او بخواهد.
۳) این نسل برخلاف ما با نظام رسانه ای حکومت کمترین ارتباط را داشته. این نسل، نسل «نو تیوی» (no TV) است. نسلی که با برنامه کودک تلویزیون ایران بزرگ نشده. به احتمال زیاد اخبار تلویزیون را ندیده. اما در عوض، درون شبکههای اجتماعی متولد شده. مصرف کننده ساده باور نیست، جستجوگر تیزبین است.
۴) این نسل برخلاف ما «شهروند جهان» است. ما تا سال های سال کل ارتباط مان با جهان هستی، برنامه «دیدنی ها» بود. یادتان هست؟ این نسل برخلاف ما که عمدتا دنیا را در محدوده روستا و شهر و کشور خودمان می دیدیم، جهانآگاهتر از همه اجدادمان در تمام طول تاریخ شده اند و دارای سطح بالاتری از انتظار از زندگی و حکمرانی اند.
۵) این نسل سیاسی است اما مرجعیت سیاسی ندارد. این نسل جناح های سیاسی را نمی شناسد و اگر هم بشناسد، قبول ندارد! این نسل خودش مرجع است نه مقلد!
۶) این نسل برخلاف نسل ما، خود را بالاتر از حکومت می داند. این نسل قدرت دولت را مفروض و مطلق نمی گیرد. قدرت باید کارکرد داشته باشد و سطح استانداردی از معیشت را تامین کند وگرنه مشروعیت ندارد. این نسل ورود دولت به همه حوزه ها را مجاز نمی داند بویژه حوزه زندگی شخصی. آنها می گویند که قدرت در خدمت ماست و نه برعکس.
بنابراین ما با یک نسل هوشیار اطاعت گریزِ جهان آگاهِ غیرمقلدِ جسور روبرو هستیم و چه ظرفیتی بالاتر از این نسل برای ساختن ایران آینده. به شرط آنکه توانایی بکارگیری این ظرفیت را داشته باشیم. حکمرانی جدید نیز باید متفاوت باشد مثلا حکمرانی مبتنی بر اجبار-اطاعت دیگر برای این نسل کار نمی کند و باید تغییر کند به حکمرانی مبتنی بر اجماع- اقناع. نسل جدید جمعیتی یعنی نیاز به نسل جدید حکمرانی.
دهه هشتادی های عزیز! ممکن است نتوانم فضای ذهنی تان را درک کنم، شاید خواسته های شما با خواسته های من تفاوت داشته باشد اما از اینکه نسبت به کشور، دیگران و آینده تان بی تفاوت نیستید کیف می کنم. برخی کارها و روش های شما را نمی پسندم ولی به خاطر شما از گذشته به آینده ایران امیدوارترم. سخت امیدوارم که کنشگری مدنی، گفتگوی مسالمت آمیز و کار تشکیلاتی را یاد بگیرید و آینده بهتری برای همه ما رقم بزنید.
کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
مجتبی لشکربلوکی
باید اعتراف کرد که دهه هشتادی ها و بخشی از دهه هفتادی ها همه ما را غافل گیر کردند. پیشاپیش بابت جمله ای که در ادامه می خواهم بگویم از نسل جدید معذرت خواهی می کنم؛ همیشه در مورد شما این ذهنیت را داشتم که نسلی بی خبر، ساده، عشرت طلب و غیرجنگجو هستید اما این روزها به همه ما ثابت شد که نسلی آگاه، پیچیده، جنگنده و فعالید. احتمالا مسوولان هم غافل گیر شده اند. طبیعی است. چون تا کنون تصوری که از جامعه داشته اند برمی گشت به نسل ما. این اولین مواجهه جدی مسوولان ما با نسلی جدید است. همه ما شگفت زده شدیم.
به عنوان نمونه دو سال پیش، تحقیقی انجام شد که در آن نسلهای دهه ۶۰ و ماقبل، نسلهای بعدتر از خود را اینگونه توصیف می کردند: فردگرا، لذتطلب، مصرفگرا و بیآرمان و غیرسیاسی! بنابراین مسوولین هم به عنوان بخشی از جامعه اینگونه فکر می کردند.
بدترین کار ممکن این است که تحلیل های ساده و سطحی ارایه کنیم که این ها نسل گیمرهایی هستند که از پای بازی بلند شده اند و دچار هیجان شده اند و به خاطر غریزه جنسی به خیابان ها آمده اند و فریب رسانه های اجتماعی را خورده اند. (این ها را من نمی گویم متاسفانه عده ای کارشناس گفته اند). فریب خورده، گیمر هیجان زده و گرفتار غریزه جنسی شایسته میلیونها فرزند این سرزمین نیست.
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
من اگر جای مسوولین بودم حتما دو کار می کردم:
▪️حتما برای شناخت عمیق این نسل و خواستگاه هایش، خواسته هایش و آرمان هایش وقت می گذاشتم.
▪️حتما به خاطر چنین نسلی سجده شکر می کردم. می پرسید چرا؟ توضیح می دهم.
مشخصات این نسل تا آنجا که تعامل، تامل و تحقیق کرده ام (برخی منابع به عنوان نمونه +، + و +):
۱) این نسل برخلاف ما نسل اطاعت نیست. ما یاد گرفته بودیم که باید در برابر بزرگ ترها هر چه شنیدیم، بگوییم چشم. اصلاً، ملاک اصلی بچه خوب همین حرف شنوی از بزرگ ترها بود. این بزرگ ترها هم دایره وسیعی داشت: پدر، مادر، خاله و عمو گرفته تا معلم و مدیر مدرسه و مقامات. این نسل یاغی نیست اما اهل اطاعت نیست. حرف آن ها این است: به جای دستور دادن، ما را قانع کنید. دستور نه! اطاعت هرگز، گفتگو کنیم!
۲) این نسل جسورتر از نسل ماست. ما ارزش ها، سنت ها و عادت ها را می پذیرفتیم. این نسل اما سوال می کند، رد می کند، نقد می کند، نمی پذیرد. این نسل به خاطر جسارتش سبک زندگی اجباری را نمی پذیرد. نمیپذیرد کس دیگری برایش تعیین تکلیف کند. نمیپذیرد حتی معلمش خارج از برنامه درسی چیزی از او بخواهد.
۳) این نسل برخلاف ما با نظام رسانه ای حکومت کمترین ارتباط را داشته. این نسل، نسل «نو تیوی» (no TV) است. نسلی که با برنامه کودک تلویزیون ایران بزرگ نشده. به احتمال زیاد اخبار تلویزیون را ندیده. اما در عوض، درون شبکههای اجتماعی متولد شده. مصرف کننده ساده باور نیست، جستجوگر تیزبین است.
۴) این نسل برخلاف ما «شهروند جهان» است. ما تا سال های سال کل ارتباط مان با جهان هستی، برنامه «دیدنی ها» بود. یادتان هست؟ این نسل برخلاف ما که عمدتا دنیا را در محدوده روستا و شهر و کشور خودمان می دیدیم، جهانآگاهتر از همه اجدادمان در تمام طول تاریخ شده اند و دارای سطح بالاتری از انتظار از زندگی و حکمرانی اند.
۵) این نسل سیاسی است اما مرجعیت سیاسی ندارد. این نسل جناح های سیاسی را نمی شناسد و اگر هم بشناسد، قبول ندارد! این نسل خودش مرجع است نه مقلد!
۶) این نسل برخلاف نسل ما، خود را بالاتر از حکومت می داند. این نسل قدرت دولت را مفروض و مطلق نمی گیرد. قدرت باید کارکرد داشته باشد و سطح استانداردی از معیشت را تامین کند وگرنه مشروعیت ندارد. این نسل ورود دولت به همه حوزه ها را مجاز نمی داند بویژه حوزه زندگی شخصی. آنها می گویند که قدرت در خدمت ماست و نه برعکس.
بنابراین ما با یک نسل هوشیار اطاعت گریزِ جهان آگاهِ غیرمقلدِ جسور روبرو هستیم و چه ظرفیتی بالاتر از این نسل برای ساختن ایران آینده. به شرط آنکه توانایی بکارگیری این ظرفیت را داشته باشیم. حکمرانی جدید نیز باید متفاوت باشد مثلا حکمرانی مبتنی بر اجبار-اطاعت دیگر برای این نسل کار نمی کند و باید تغییر کند به حکمرانی مبتنی بر اجماع- اقناع. نسل جدید جمعیتی یعنی نیاز به نسل جدید حکمرانی.
دهه هشتادی های عزیز! ممکن است نتوانم فضای ذهنی تان را درک کنم، شاید خواسته های شما با خواسته های من تفاوت داشته باشد اما از اینکه نسبت به کشور، دیگران و آینده تان بی تفاوت نیستید کیف می کنم. برخی کارها و روش های شما را نمی پسندم ولی به خاطر شما از گذشته به آینده ایران امیدوارترم. سخت امیدوارم که کنشگری مدنی، گفتگوی مسالمت آمیز و کار تشکیلاتی را یاد بگیرید و آینده بهتری برای همه ما رقم بزنید.
کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
دغدغه ایران.amr
7.4 MB
🔲⭕️گفتگوی محمد فاضلی و مجتبی لشکربلوکی در پادکست دغدغه ایران
عنوان: توسعه ایران: چرا کار به اینجا کشید؟
ایران چرا عقب ماند؟ و چگونه توسعه پیدا کنیم؟ نظریهپردازان مختلف به این سؤال پاسخهای متفاوت دادهاند. مجتبی لشکربلوکی در کتاب «استراتژی توسعه ایران: چرا ایران عقب ماند؟ چگونه پیشرفت کنیم؟» پاسخهای محققان را تحلیل و صورتبندی کرده و در نهایت مدلی ترکیبی و چندسطحی از عقبماندگی ایران ارائه می کند. لشکربلوکی بر مبنای همین بررسی استراتژی هایی عملگرایانه و شدنی (و نه آرزواندیشانه و نشدنی) برای پیشرفت ایران هم ارائه میکند. این گفتوگو در دو اپیزود ۷۲ و ۷۳ ارائه میشود. اپیزود ۷۲ به علل عقبماندگی ایران می پردازد.
لینک حمایت از پادکست
شنیدن اپیزود در کست باکس
مکان ضبط: استودیوی مؤسسه نیکوکاری رعد
موسیقی آغازین: قطعه «سلام» استاد حسن کسائی
مدیر پادکست: محمد فاضلی
میهمان این اپیزود: مجتبی لشکربلوکی
امور فنی: مرتضی مشیریخواه
گرافیک: حامد ملیانی و کریم شاهین
کد تخفیف کتاب: diran
(۱۰٪ تخفیف + پست رایگان)
روش سفارش: پیغام در تلگرام به @nashrshams یا تماس با ۰۹۱۰۱۹۳۲۱۱۴ یا ۰۲۱۸۸۴۰۶۰۵۵
عنوان: توسعه ایران: چرا کار به اینجا کشید؟
ایران چرا عقب ماند؟ و چگونه توسعه پیدا کنیم؟ نظریهپردازان مختلف به این سؤال پاسخهای متفاوت دادهاند. مجتبی لشکربلوکی در کتاب «استراتژی توسعه ایران: چرا ایران عقب ماند؟ چگونه پیشرفت کنیم؟» پاسخهای محققان را تحلیل و صورتبندی کرده و در نهایت مدلی ترکیبی و چندسطحی از عقبماندگی ایران ارائه می کند. لشکربلوکی بر مبنای همین بررسی استراتژی هایی عملگرایانه و شدنی (و نه آرزواندیشانه و نشدنی) برای پیشرفت ایران هم ارائه میکند. این گفتوگو در دو اپیزود ۷۲ و ۷۳ ارائه میشود. اپیزود ۷۲ به علل عقبماندگی ایران می پردازد.
لینک حمایت از پادکست
شنیدن اپیزود در کست باکس
مکان ضبط: استودیوی مؤسسه نیکوکاری رعد
موسیقی آغازین: قطعه «سلام» استاد حسن کسائی
مدیر پادکست: محمد فاضلی
میهمان این اپیزود: مجتبی لشکربلوکی
امور فنی: مرتضی مشیریخواه
گرافیک: حامد ملیانی و کریم شاهین
کد تخفیف کتاب: diran
(۱۰٪ تخفیف + پست رایگان)
روش سفارش: پیغام در تلگرام به @nashrshams یا تماس با ۰۹۱۰۱۹۳۲۱۱۴ یا ۰۲۱۸۸۴۰۶۰۵۵
🔲⭕️«ما» ناتوانیم؟ «آنها» باید کاری کنند!؟
دکتر تیمور رحمانی: هیات علمی دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران (صفحه دکتر رحمانی در اینتساگرام)
(در نقد و بررسی کتاب استراتژی توسعه ایران- چرا عقب ماندیم؟ چگونه پیشرفت کنیم؟ نوشته مجتبی لشکربلوکی)
این کتاب، کتابی غیرمتعارف از تحلیل توسعه و پیشنهاد استراتژی برای ایران است. غیرمتعارف به این معنی که به جای شرح مبسوط نشانههای توسعه نیافتگی از قبیل رشد اقتصادی پایین، نرخ بیکاری بالا، ناکارآمدی نظام بوروکراتیک، توزیع نامناسب درآمد و تهیسازی منابع و ... و علتیابی تکتک آنها که در کتب توسعه اقتصادی متداول است، به «هسته اصلی عوامل توسعه نیافتگی» بویژه عوامل تاریخی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی پرداخته است.
همچنین، غیرمتعارف از این جهت که نویسنده تلاش کرده با بررسی نکات کلیدی دیدگاههای برخی صاحبنظران حوزه توسعه اقتصادی و تحولات اجتماعی به «فراتحلیلی بین رشتهای از موضوع توسعه نیافتگی» بپردازد. آنچه جلب توجه می کند، نظم فکری کم نظیر نویسنده در استنتاج مختصر و مفید از نوشته های طیفی از صاحبنظران حوزههای مختلف و دستهبندی عوامل محوری بسترساز وضعیت کنونی توسعه ایران است که بدون تردید منحصر بفرد است، با وجود آنکه تخصص اصلی ایشان علم اقتصاد نیست. اما برداشت یک اقتصاد خوانده نسبتاً مقید به چارچوب فکری و تحلیلی جریان اصلی علم اقتصاد از کتاب مذکور چیست؟
▫️نکته اول آنست که در بخش غالب تحلیل نظرات توسعه نیافتگی ایران [فصول اولیه] و بویژه آن دسته از تحلیل هایی که بر جنبه های تاریخی، جغرافیایی، سیاسی و فرهنگی تمرکز کرده، نوعی گله کردن (یا به زبان عامیانه غر زدن) وجود دارد و نوعی نیروی برونزا و جبر تاریخی ورای آنچه که توسعه نیافتگی را شکل داده است، تصور می شود. آن گاه به طور ضمنی تصور میشود که گویی باید آن نیروی برونزا و جبر تاریخی امکان توسعه را فراهم نماید تا اساساً امکان تدوین استراتژی برای توسعه اقتصادی فراهم شود (گرچه نویسنده کتاب از این طرز تلقی به دور است [فصول پایانی]).
این موضوع سبب میشود که تحلیل توسعه نیافتگی توسط برخی از چنین صاحبنظرانی شکل گلایه و نکوهش و درد دل و التماس و امثالهم به خود بگیرد، به این معنی که نیروی برونزای حاکم بر توسعه نیافتگی مقصر قلمداد شود و امکان در پیش گرفتن استراتژی منجر به تغییر مسیر هرچند کُند به سمت فرایند توسعه را منتفی بداند. این نوع نگاه نقش تصمیمات و سیاستهایی را که مردم و دستگاه بوروکراتیک در آن سهیم بودهاند، کم اهمیت تلقی میکند. این نوع نگاه در ایجاد یاس و ناامیدی برای غلبه بر توسعه نیافتگی بسیار موثر بوده و سبب میشود «ما» ناتوان از ایجاد تغییر مثبت تلقی شویم و «آنها» باید کاری کنند تا ما قادر به شروع فرایند توسعه شویم.
▫️نکته دوم آنست که توسعهیافتگی یا توسعهنیافتگی از نظر درجه و نه از نظر ماهیت، متفاوت از مشکلات موردی اقتصادی است. به عنوان نمونه، مساله کنترل تورم در مجموع موضوعی شناخته شده است و درمان آن هم بدون تغییرات بنیادی در سیاست و فرهنگ امکان پذیر است. شاهد آن وجود تورم بالا در کشورهای صنعتی در دهه ۱۹۷۰ بود که بدون تغییر ساختاری محسوسی از دهه ۱۹۸۰ به تدریج کنترل و سپس ناپدید شد. به همین ترتیب، در بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین در دهه ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ تورم و حتی ابرتورم وجود داشت و بدون آنکه هیچ تغییر بنیادی در آن کشورها رخ دهد، تورم مهار شد. مشابه این را در مورد افزایش مساله نرخ رشد اقتصادی نیز میتوان دید. اما هنگامی که از توسعه نیافتگی صحبت میشود، منظور آنست که یک کشور از ابعاد مختلفی با دشواریهایی روبروست که سبب بروز نشانههای توسعه نیافتگی میشوند و این ابعاد همدیگر را تقویت میکنند و توسعه نیافتگی را تداوم می بخشند.
لذا، برخلاف حل مشکلی مانند تورم یا رشد اقتصادی که درمان و راه حلهای نسبتا شناخته شده دارند، «درمان توسعه نیافتگی امری شناخته شده قابل کپی نیست و راه حل واحد هم برای آن وجود ندارد.» به عبارت دیگر، انواعی از تجربه در سطح جهان وجود دارد که کشورهایی به توسعه اقتصادی دست یافته اند که کپی دقیق تجربه بقیه کشورها نیست و حتی تفاوتهای بارزی دارد. به عنوان نمونه، شباهت چندانی بین تجربه توسعه اقتصادی آلمان و انگلستان وجود ندارد. شباهت بالایی بین تجربه توسعه اقتصادی آمریکا و ژاپن وجود ندارد. همین طور مشابهت قابل توجهی بین تجربه کشورهایی چون کره جنوبی، مالزی و امارات در فرایند توسعه اقتصادی آنها وجود ندارد. این بدان معناست که میتوان الگوهای متفاوتی از مسیر توسعه و گریز از توسعه نیافتگی را تصور کرد که نسخه پیچیدن برای توسعه را دشوار می نماید. کتاب «استراتژی توسعه ایران» تاکید دارد که راهی ویژه ایران باید یافت یا ساخت.
بخش پایانی نوشته در آینده منتشر میشود.
صفحات مجتبی لشکربلوکی در اپلیکیشن بله I تلگرام I اینستاگرام I لینکدین
دکتر تیمور رحمانی: هیات علمی دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران (صفحه دکتر رحمانی در اینتساگرام)
(در نقد و بررسی کتاب استراتژی توسعه ایران- چرا عقب ماندیم؟ چگونه پیشرفت کنیم؟ نوشته مجتبی لشکربلوکی)
این کتاب، کتابی غیرمتعارف از تحلیل توسعه و پیشنهاد استراتژی برای ایران است. غیرمتعارف به این معنی که به جای شرح مبسوط نشانههای توسعه نیافتگی از قبیل رشد اقتصادی پایین، نرخ بیکاری بالا، ناکارآمدی نظام بوروکراتیک، توزیع نامناسب درآمد و تهیسازی منابع و ... و علتیابی تکتک آنها که در کتب توسعه اقتصادی متداول است، به «هسته اصلی عوامل توسعه نیافتگی» بویژه عوامل تاریخی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی پرداخته است.
همچنین، غیرمتعارف از این جهت که نویسنده تلاش کرده با بررسی نکات کلیدی دیدگاههای برخی صاحبنظران حوزه توسعه اقتصادی و تحولات اجتماعی به «فراتحلیلی بین رشتهای از موضوع توسعه نیافتگی» بپردازد. آنچه جلب توجه می کند، نظم فکری کم نظیر نویسنده در استنتاج مختصر و مفید از نوشته های طیفی از صاحبنظران حوزههای مختلف و دستهبندی عوامل محوری بسترساز وضعیت کنونی توسعه ایران است که بدون تردید منحصر بفرد است، با وجود آنکه تخصص اصلی ایشان علم اقتصاد نیست. اما برداشت یک اقتصاد خوانده نسبتاً مقید به چارچوب فکری و تحلیلی جریان اصلی علم اقتصاد از کتاب مذکور چیست؟
▫️نکته اول آنست که در بخش غالب تحلیل نظرات توسعه نیافتگی ایران [فصول اولیه] و بویژه آن دسته از تحلیل هایی که بر جنبه های تاریخی، جغرافیایی، سیاسی و فرهنگی تمرکز کرده، نوعی گله کردن (یا به زبان عامیانه غر زدن) وجود دارد و نوعی نیروی برونزا و جبر تاریخی ورای آنچه که توسعه نیافتگی را شکل داده است، تصور می شود. آن گاه به طور ضمنی تصور میشود که گویی باید آن نیروی برونزا و جبر تاریخی امکان توسعه را فراهم نماید تا اساساً امکان تدوین استراتژی برای توسعه اقتصادی فراهم شود (گرچه نویسنده کتاب از این طرز تلقی به دور است [فصول پایانی]).
این موضوع سبب میشود که تحلیل توسعه نیافتگی توسط برخی از چنین صاحبنظرانی شکل گلایه و نکوهش و درد دل و التماس و امثالهم به خود بگیرد، به این معنی که نیروی برونزای حاکم بر توسعه نیافتگی مقصر قلمداد شود و امکان در پیش گرفتن استراتژی منجر به تغییر مسیر هرچند کُند به سمت فرایند توسعه را منتفی بداند. این نوع نگاه نقش تصمیمات و سیاستهایی را که مردم و دستگاه بوروکراتیک در آن سهیم بودهاند، کم اهمیت تلقی میکند. این نوع نگاه در ایجاد یاس و ناامیدی برای غلبه بر توسعه نیافتگی بسیار موثر بوده و سبب میشود «ما» ناتوان از ایجاد تغییر مثبت تلقی شویم و «آنها» باید کاری کنند تا ما قادر به شروع فرایند توسعه شویم.
▫️نکته دوم آنست که توسعهیافتگی یا توسعهنیافتگی از نظر درجه و نه از نظر ماهیت، متفاوت از مشکلات موردی اقتصادی است. به عنوان نمونه، مساله کنترل تورم در مجموع موضوعی شناخته شده است و درمان آن هم بدون تغییرات بنیادی در سیاست و فرهنگ امکان پذیر است. شاهد آن وجود تورم بالا در کشورهای صنعتی در دهه ۱۹۷۰ بود که بدون تغییر ساختاری محسوسی از دهه ۱۹۸۰ به تدریج کنترل و سپس ناپدید شد. به همین ترتیب، در بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین در دهه ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ تورم و حتی ابرتورم وجود داشت و بدون آنکه هیچ تغییر بنیادی در آن کشورها رخ دهد، تورم مهار شد. مشابه این را در مورد افزایش مساله نرخ رشد اقتصادی نیز میتوان دید. اما هنگامی که از توسعه نیافتگی صحبت میشود، منظور آنست که یک کشور از ابعاد مختلفی با دشواریهایی روبروست که سبب بروز نشانههای توسعه نیافتگی میشوند و این ابعاد همدیگر را تقویت میکنند و توسعه نیافتگی را تداوم می بخشند.
لذا، برخلاف حل مشکلی مانند تورم یا رشد اقتصادی که درمان و راه حلهای نسبتا شناخته شده دارند، «درمان توسعه نیافتگی امری شناخته شده قابل کپی نیست و راه حل واحد هم برای آن وجود ندارد.» به عبارت دیگر، انواعی از تجربه در سطح جهان وجود دارد که کشورهایی به توسعه اقتصادی دست یافته اند که کپی دقیق تجربه بقیه کشورها نیست و حتی تفاوتهای بارزی دارد. به عنوان نمونه، شباهت چندانی بین تجربه توسعه اقتصادی آلمان و انگلستان وجود ندارد. شباهت بالایی بین تجربه توسعه اقتصادی آمریکا و ژاپن وجود ندارد. همین طور مشابهت قابل توجهی بین تجربه کشورهایی چون کره جنوبی، مالزی و امارات در فرایند توسعه اقتصادی آنها وجود ندارد. این بدان معناست که میتوان الگوهای متفاوتی از مسیر توسعه و گریز از توسعه نیافتگی را تصور کرد که نسخه پیچیدن برای توسعه را دشوار می نماید. کتاب «استراتژی توسعه ایران» تاکید دارد که راهی ویژه ایران باید یافت یا ساخت.
بخش پایانی نوشته در آینده منتشر میشود.
صفحات مجتبی لشکربلوکی در اپلیکیشن بله I تلگرام I اینستاگرام I لینکدین
روزنه امیدی باقی مانده؟
7 MB
🔲⭕️آیا روزنه امیدی باقی مانده؟
اپیزود هفتادوسوم پادکست دغدغه ایران گفتگوی محمد فاضلی و مجتبی لشکربلوکی
آیا روزنه امیدی برای توسعه ایران باقی مانده؟ توسعهخواهان برای پیشبرد توسعه ایران باید چه راههایی را در پیش بگیرند؟ نویسنده بعد از شرح آراء ده نفر از محققان توسعه و تشریح علل عقبماندگی ایران، نظرات بیست محقق دیگر برای چگونگی پیشرفت را بررسی می کند و سپس شش نقطه شروع (عزیمت گاه) توسعهیافتگی را طرح می کند و در نهایت با توجه به میزان امکانپذیری آنها دو استراتژی اصلی و دو استراتژی مکمل برای حرکت به سمت توسعهیافتگی ارائه میکند.
لینک حمایت از پادکست
شنیدن اپیزود در کست باکس
مدیر پادکست: دکتر محمد فاضلی
مکان ضبط: استودیوی مؤسسه نیکوکاری رعد
موسیقی آغازین: قطعه نینوا استاد حسین علیزاده
میهمان این اپیزود: مجتبی لشکربلوکی
امور فنی: مرتضی مشیریخواه
گرافیک: حامد ملیانی و کریم شاهین
گوش دادن به تمام اپیزودهای قبلی پادکست دغدغه ایران
کد تخفیف کتاب: diran
(۱۰٪ تخفیف + پست رایگان)
روش سفارش: پیغام در تلگرام به @nashrshams یا تماس با ۰۹۱۰۱۹۳۲۱۱۴ یا ۰۲۱۸۸۴۰۶۰۵۵
اپیزود هفتادوسوم پادکست دغدغه ایران گفتگوی محمد فاضلی و مجتبی لشکربلوکی
آیا روزنه امیدی برای توسعه ایران باقی مانده؟ توسعهخواهان برای پیشبرد توسعه ایران باید چه راههایی را در پیش بگیرند؟ نویسنده بعد از شرح آراء ده نفر از محققان توسعه و تشریح علل عقبماندگی ایران، نظرات بیست محقق دیگر برای چگونگی پیشرفت را بررسی می کند و سپس شش نقطه شروع (عزیمت گاه) توسعهیافتگی را طرح می کند و در نهایت با توجه به میزان امکانپذیری آنها دو استراتژی اصلی و دو استراتژی مکمل برای حرکت به سمت توسعهیافتگی ارائه میکند.
لینک حمایت از پادکست
شنیدن اپیزود در کست باکس
مدیر پادکست: دکتر محمد فاضلی
مکان ضبط: استودیوی مؤسسه نیکوکاری رعد
موسیقی آغازین: قطعه نینوا استاد حسین علیزاده
میهمان این اپیزود: مجتبی لشکربلوکی
امور فنی: مرتضی مشیریخواه
گرافیک: حامد ملیانی و کریم شاهین
گوش دادن به تمام اپیزودهای قبلی پادکست دغدغه ایران
کد تخفیف کتاب: diran
(۱۰٪ تخفیف + پست رایگان)
روش سفارش: پیغام در تلگرام به @nashrshams یا تماس با ۰۹۱۰۱۹۳۲۱۱۴ یا ۰۲۱۸۸۴۰۶۰۵۵
🔲⭕️ایران؛ زندانی شده در تعادل نامطلوب
دکتر تیمور رحمانی: هیات علمی دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران (صفحه دکتر رحمانی در اینتساگرام)
(در نقد و بررسی کتاب چرا عقب ماندیم؟ چگونه پیشرفت کنیم؟ نوشته مجتبی لشکربلوکی- بخش دوم)
تعادل شرایطی است که تمایلی برای تغییر بین بازیگران وجود ندارد و جمع جبری نیروهای تغییر دهنده و ثبات بخش به گونه ای است که تغییری رخ نمی دهد. مفهوم محوری تعادل در علم اقتصاد هر نوع تغییری را نشانه وجود نیرو و انگیزه تغییر می داند و هرگونه تمایل به عدم تغییر را نشانه فقدان نیرو و انگیزه تغییر. بنابراین، هنگامی که توسعه نیافتگی تداوم دارد و تغییری محسوس در فرآیند توسعه رخ نمیدهد، گویی نوعی تعادل وجود دارد. دقت کنید که تعادل در علم اقتصاد به وضعیت مطلوب اشاره ندارد. ممکن است در یک وضعیت نامطلوب به تعادل رسیده باشیم. یعنی اینکه تمام بازیگران کلیدی در مجموع به شرایط موجود رضایت داده اند (با در نظر گرفتن منافع و هزینه های تغییر) و به همین جهت تمایلی برای تغییر وجود ندارد. میدانیم برای آنکه توسعه اقتصادی اتفاق بیفتد، لازم است بازیگران کلیدی انگیزه لازم برای تغییر را داشته باشند و این زمانی رخ می دهد که از نظر آنها «مجموعه منفعت مورد انتظار» آنان از تغییر بیش از «مجموع هزینه مورد انتظار» از تغییر باشد.
در ادامه نوشته قبلی، باید به مفهوم تعادل اشاره کنم، به عنوان مفهومی محوری در مدلسازی و تحلیل پدیدههای اقتصادی. گرچه به طور ضمنی می توان دلالتهایی از مفهوم تعادل را در کتاب یافت، اما نگاه کردن به توسعه نیافتگی ایران از منظر تعادل می تواند در تکمیل مطالب این کتاب کمک کننده باشد.
حتی در برخی مسائل تک بعدی اقتصادی مانند کاهش کسری بودجه نیز امکان بروز نوعی تعادل وجود دارد که بازیگران را فاقد انگیزه برای تغییر (کاهش کسری بودجه) می کند. مثلا برای کاهش کسری بودجه ممکن است لازم باشد برخی مخارج رفاهی توسط دولت کاسته شود اما گروههای ذینفع از این مخارج رفاهی مقاومت می کنند. به همین ترتیب، ممکن است برای کاهش کسری بودجه لازم باشد دولت مالیاتها را افزایش دهد اما گروههای مورد اصابت مالیات در مقابل آن مقاومت کنند. این مقاومت ها ممکن است دولت را از کاهش کسری بودجه منصرف کند یا آن را به تاخیر اندازد، حتی اگر کاهش کسری بودجه نهایتا به نفع همه گروهها تمام شود و فقط موقتا سبب کاهش رفاه آنها شود. بنابراین، مساله کسری بودجه به خاطر تعادلی که در سیستم وجود دارد (عدم تمایل بازیگران کلیدی به تغییر) تغییر نمی کند و دولت همچنان به انتشار پول (مستقیم و غیرمستقیم) ادامه می دهد.
حتی علم اقتصاد از این فراتر رفته و نشان می دهد که تحت فروضی تصمیم جمعی مردم مانع تغییر در مسیر توسعه است.
اگر در مورد مسایلی مانند کاهش کسری بودجه یا کاهش ارزش پول ملی نوعی تعادل به معنی فقدان نیرو و انگیزه تغییر بروز می نماید، به طور طبیعی در مورد موضوعی چند بعدی مانند توسعه بروز نوعی تعادل و فقدان انگیزه و نیروی تغییر بسیار محتمل تر است. اگر این چنین به موضوع نگاه کنیم آن گاه کسی را مقصر توسعه نیافتگی تلقی نمیکنیم. زیرا توسعه نیافتگی برآیند نیروهایی است که انگیزه و نیروی عدم تغییر ایجاد کرده است، گرچه این عدم تغییر الزاماً مغرضانه و از روی قصد و تعمد نیست. این نوع نگاه به توسعه نیافتگی، رفتار غالب انفرادی و گروهی را رفتار عقلانی مبتنی بر هزینه – فایده در نظر می گیرد. اما دشواری در این است که تداوم توسعه نیافتگی به معنی عدم غلبه منفعت تغییر بر هزینه تغییر برای بازیگران تاثیرگذار است. به عنوان نمونه، تغییری که سبب فراگیر شدن بهرهمندی عموم جامعه از کسب ثروت میشود که از نظر عجم اوغلو و رابینسون مرحله گریز به فرایند توسعه اقتصادی است، گرچه کیک کل اقتصاد را افزایش میدهد اما الزاماً سهم کیک گروههای خاص تاثیرگذار را افزایش نمیدهد و در نتیجه آنان انگیزهای برای تسهیل این فراگیری ندارند.
اگر وجود توسعه نیافتگی و تداوم توسعه نیافتگی را نوعی تعادل در نظر بگیریم، این امکان را فراهم می کند که اولاً منتظر یک تغییر برونزای غیرقابل اتکا نباشیم تا توسعه اقتصادی را امکان پذیر کند و ثانیا به ما این امید را میدهد که پاره ای اقدامات از قبیل آنچه در استراتژی نیلوفر آبی [استراتژی پیشنهادی نویسنده کتاب برای توسعه ایران] ذکر شده است، به تدریج راه برون رفت از توسعه نیافتگی را محتمل می نماید.
متن کامل این نوشتار شامل دو نکته تکمیلی دیگر در سایت توسعه ایران منتشر خواهد شد.
صفحات مجتبی لشکربلوکی در اپلیکیشن بله I تلگرام I اینستاگرام I لینکدین
دکتر تیمور رحمانی: هیات علمی دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران (صفحه دکتر رحمانی در اینتساگرام)
(در نقد و بررسی کتاب چرا عقب ماندیم؟ چگونه پیشرفت کنیم؟ نوشته مجتبی لشکربلوکی- بخش دوم)
تعادل شرایطی است که تمایلی برای تغییر بین بازیگران وجود ندارد و جمع جبری نیروهای تغییر دهنده و ثبات بخش به گونه ای است که تغییری رخ نمی دهد. مفهوم محوری تعادل در علم اقتصاد هر نوع تغییری را نشانه وجود نیرو و انگیزه تغییر می داند و هرگونه تمایل به عدم تغییر را نشانه فقدان نیرو و انگیزه تغییر. بنابراین، هنگامی که توسعه نیافتگی تداوم دارد و تغییری محسوس در فرآیند توسعه رخ نمیدهد، گویی نوعی تعادل وجود دارد. دقت کنید که تعادل در علم اقتصاد به وضعیت مطلوب اشاره ندارد. ممکن است در یک وضعیت نامطلوب به تعادل رسیده باشیم. یعنی اینکه تمام بازیگران کلیدی در مجموع به شرایط موجود رضایت داده اند (با در نظر گرفتن منافع و هزینه های تغییر) و به همین جهت تمایلی برای تغییر وجود ندارد. میدانیم برای آنکه توسعه اقتصادی اتفاق بیفتد، لازم است بازیگران کلیدی انگیزه لازم برای تغییر را داشته باشند و این زمانی رخ می دهد که از نظر آنها «مجموعه منفعت مورد انتظار» آنان از تغییر بیش از «مجموع هزینه مورد انتظار» از تغییر باشد.
در ادامه نوشته قبلی، باید به مفهوم تعادل اشاره کنم، به عنوان مفهومی محوری در مدلسازی و تحلیل پدیدههای اقتصادی. گرچه به طور ضمنی می توان دلالتهایی از مفهوم تعادل را در کتاب یافت، اما نگاه کردن به توسعه نیافتگی ایران از منظر تعادل می تواند در تکمیل مطالب این کتاب کمک کننده باشد.
حتی در برخی مسائل تک بعدی اقتصادی مانند کاهش کسری بودجه نیز امکان بروز نوعی تعادل وجود دارد که بازیگران را فاقد انگیزه برای تغییر (کاهش کسری بودجه) می کند. مثلا برای کاهش کسری بودجه ممکن است لازم باشد برخی مخارج رفاهی توسط دولت کاسته شود اما گروههای ذینفع از این مخارج رفاهی مقاومت می کنند. به همین ترتیب، ممکن است برای کاهش کسری بودجه لازم باشد دولت مالیاتها را افزایش دهد اما گروههای مورد اصابت مالیات در مقابل آن مقاومت کنند. این مقاومت ها ممکن است دولت را از کاهش کسری بودجه منصرف کند یا آن را به تاخیر اندازد، حتی اگر کاهش کسری بودجه نهایتا به نفع همه گروهها تمام شود و فقط موقتا سبب کاهش رفاه آنها شود. بنابراین، مساله کسری بودجه به خاطر تعادلی که در سیستم وجود دارد (عدم تمایل بازیگران کلیدی به تغییر) تغییر نمی کند و دولت همچنان به انتشار پول (مستقیم و غیرمستقیم) ادامه می دهد.
حتی علم اقتصاد از این فراتر رفته و نشان می دهد که تحت فروضی تصمیم جمعی مردم مانع تغییر در مسیر توسعه است.
اگر در مورد مسایلی مانند کاهش کسری بودجه یا کاهش ارزش پول ملی نوعی تعادل به معنی فقدان نیرو و انگیزه تغییر بروز می نماید، به طور طبیعی در مورد موضوعی چند بعدی مانند توسعه بروز نوعی تعادل و فقدان انگیزه و نیروی تغییر بسیار محتمل تر است. اگر این چنین به موضوع نگاه کنیم آن گاه کسی را مقصر توسعه نیافتگی تلقی نمیکنیم. زیرا توسعه نیافتگی برآیند نیروهایی است که انگیزه و نیروی عدم تغییر ایجاد کرده است، گرچه این عدم تغییر الزاماً مغرضانه و از روی قصد و تعمد نیست. این نوع نگاه به توسعه نیافتگی، رفتار غالب انفرادی و گروهی را رفتار عقلانی مبتنی بر هزینه – فایده در نظر می گیرد. اما دشواری در این است که تداوم توسعه نیافتگی به معنی عدم غلبه منفعت تغییر بر هزینه تغییر برای بازیگران تاثیرگذار است. به عنوان نمونه، تغییری که سبب فراگیر شدن بهرهمندی عموم جامعه از کسب ثروت میشود که از نظر عجم اوغلو و رابینسون مرحله گریز به فرایند توسعه اقتصادی است، گرچه کیک کل اقتصاد را افزایش میدهد اما الزاماً سهم کیک گروههای خاص تاثیرگذار را افزایش نمیدهد و در نتیجه آنان انگیزهای برای تسهیل این فراگیری ندارند.
اگر وجود توسعه نیافتگی و تداوم توسعه نیافتگی را نوعی تعادل در نظر بگیریم، این امکان را فراهم می کند که اولاً منتظر یک تغییر برونزای غیرقابل اتکا نباشیم تا توسعه اقتصادی را امکان پذیر کند و ثانیا به ما این امید را میدهد که پاره ای اقدامات از قبیل آنچه در استراتژی نیلوفر آبی [استراتژی پیشنهادی نویسنده کتاب برای توسعه ایران] ذکر شده است، به تدریج راه برون رفت از توسعه نیافتگی را محتمل می نماید.
متن کامل این نوشتار شامل دو نکته تکمیلی دیگر در سایت توسعه ایران منتشر خواهد شد.
صفحات مجتبی لشکربلوکی در اپلیکیشن بله I تلگرام I اینستاگرام I لینکدین
🔲⭕️چگونه ایده های احمقانه اما جذاب را تشخیص دهیم؟
هر روز بیشتر از دیروز! رسانه های جمعی روز به روز وسیع تر و متنوع تر می شوند. بمباران اطلاعاتی که بهتر است بگوییم «سونامی اطلاعاتی» سرشار از ایده ها، اخبار، افکار درست و غلط است. یکی از مهم ترین ابزارهای ما در این جهان پر از دروغ، تعصب، اشتباه، شیطنت، شبهه و سانسور مدرن، تفکر انتقادی یا همان موشکافانه است.
در کتاب استراتژی یک حرفه ای در مورد جایگاه تفکر انتقادی و منابعی که می توانید از آن استفاده کنید صحبت کرده ام اما این کانال تلگرامی را هم معرفی می کنم. چاره ای نیست باید خود را مجهز کنیم!
https://t.me/TeachingCriticalThinking
هر روز بیشتر از دیروز! رسانه های جمعی روز به روز وسیع تر و متنوع تر می شوند. بمباران اطلاعاتی که بهتر است بگوییم «سونامی اطلاعاتی» سرشار از ایده ها، اخبار، افکار درست و غلط است. یکی از مهم ترین ابزارهای ما در این جهان پر از دروغ، تعصب، اشتباه، شیطنت، شبهه و سانسور مدرن، تفکر انتقادی یا همان موشکافانه است.
در کتاب استراتژی یک حرفه ای در مورد جایگاه تفکر انتقادی و منابعی که می توانید از آن استفاده کنید صحبت کرده ام اما این کانال تلگرامی را هم معرفی می کنم. چاره ای نیست باید خود را مجهز کنیم!
https://t.me/TeachingCriticalThinking
🔲⭕️شیمی درمانی برای سرطان وطن
مجتبی لشکربلوکی
سرطان گرفته اما بیش از آنکه نگران سرطان بدن باشد، نگران سرطان وطن است. می گوید چیزی که میتواند سرطان وطن را با همه سختیها به سمت بهبود ببرد، گشودن راهی به سمت گفتگوست. گفتگودرمانی را میتوان معادل شیمیدرمانی گرفت؛ سخت، دردآور و در عین حال، لازم و شفابخش.
او معتقد است که نه تنها حاکمیت با جامعه مشکل گفتگو دارد. بلکه خود جامعه نیز توانایی گفتگو با هم را ندارند. به این خاطره نگران کننده دقت کنید: زمانی سردبیر نشریه آیین بودم. یکی از شمارههایش درباره این بود که «مسأله ایران چیست؟» و برای آن نشست، ۱۱نفر از سرآمدان حوزههای مختلف دعوت کردیم؛ در حوزه علم دکتر منصوری، در سینما ناصر تقوایی، در فلسفه آقای ملکیان، در اقتصاد دکتر ستاریفر، در سیاست آقای رضا خاتمی، از حوزه آیتالله ایازی، در ادبیات محمود دولتآبادی و…. جالب استکه این۱۱نفر که همه دغدغه ایران را داشتند، برخی برای اولینبار همدیگر را میدیدند و با اسامی همآشنا نبودند.
این ها نکاتی است که دکتر هادی خانیکی استاد ارتباطات می گوید.
شاید بگویید غیر از او، مسوولین و دیگران هم می گویند گفتگو کنیم. اما خانیکی برای گفتگو شروط و الزاماتی دارد که شنیدنی است. او هر مکالمه ای را گفتگو نمی داند؛ از جمله مکالمه زندانبان با زندانی و صحبت بیمار با پزشک. سخنرانی مقامات گفتگو نیست. حتی جلسات دیدار با مسوولین گفتگو نیست. این ها «شبه گفتگو» است و ما سخت از این گفتگوهای نمایشی غیرواقعی زجر می کشیم. تعیین تکلیف کردن و نصیحت کردن، تهدید کردن نه تنها گفتگو نیست که مانع گفتگوست. او معتقد است که سخت باید در جستجوی گفتگوی اصیل بود بدون آنکه مفهوم آن را به ابتذال بکشیم. برخی نکات را با هم مرور کنیم:
۱) گفتگو به رسمیت شناختن واقعی و عملی طرف مقابل است. پس اگر من تو را به رسمیت نشناسم، این گفتگو نیست. به گفته مارتینبوبر، گفتگو تبدیل کردن رابطه من و او، به رابطه من و تو است. و اگر خوب عمل کنیم من و او به «ما»
۲) گفتگو در شرایط برابر است. اگر من بتوانم هر حرفی بزنم، و تو نتوانی به خاطر ترس، حیا، شرم حرف هایت را بزنی این گفتگو نیست.
۳) لازمه گفتگو بالا بردن توان ارتباطی ما و پذیرش تفاوتها و تکثرهاست. قرار نیست در گفتگو من آنچه را دوست دارم از زبان تو بشنوم. اصلا گفتگو هست تا تو متفاوت از من حرف بزنی.
۴) در گفتگو می پذیریم که حقیقیت نه نزد من است و نه نزد تو بلکه می تواند در تعامل من و تو حقیقت زاده شود. به گفته سقراط، دیالوگ کاری است از جنس کار قابله؛ یعنی سالم به دنیا آوردن کودک. به همین دلیل سقراط میگفت من از شاگردان بیشتر میآموزم تا آنها از من.
۵) لازمه گفتگو عبور از باورهای خودم به سمت باورهای توست. اگر من با این فرض که می روم گفتگو کنم که حرفم را به کرسی بنشانم. این گفتگو نیست. یک هنرمند هلندی ترکتبار گفته بود «بیایید توافق کنیم که با من موافق باشید!»
۶) گفتگو نیازمند مکان و امکان است. کجا گفتگو کنیم؟ الان میگویند در دانشگاه گفتگو کنیم. کجای دانشگاه و چگونه؟ و آن وقت حاصل این گفتگو چگونه تأثیرگذار خواهد بود؟
☑️⭕️تجویز راهبردی:
برخی چیزها از جنس دانش اند. یعنی با خواندن بدست می آیند. مثلا چرایی شکست نور در آب یا تاریخ مشروطه یا دلایل تورم ساختاری. اما برخی امور از جنس مهارتند. هیچ کسی با کتاب رانندگی، راننده نشده است. یا مایکل جردن با کتاب چگونه بسکتبالیست شویم، بازیگر نشده. کریستیانو رونالدو زندگی اش را در کتابخانه سپری نکرده. مهارت با تمرین و تکرار به دست می آید.
مساله کلیدی اینجاست که گفتگو (برخلاف بسکتبال که یک مهارت فردی است) یک مهارت جمعی است. یعنی یک جامعه باید به مهارت دست پیدا کند. بنابراین نه تنها خودمان باید تمرین کنیم که دیگران را نیز به تمرین فرابخوانیم.
گفتگو یعنی تعامل بر اساس هم پذیری و هم شنوی در شرایط آزاد و برابر. یعنی شنیدن و گفتن بر اساس ادب، مدارا، عقلانیت و حوصله. اکنون شرایط آستانه ای برای گفتگوی مردم-حکومت فراهم نیست، باشد! ولی برای گفتگوی مردم با مردم چه؟ ما مهارت جمعی گفتگو را نداریم.
◾️در سطح جامعه؛ از خانه مان شروع کنیم. در اداره مان ادامه دهیم، به محله مان گسترش دهیم.
◾️در سطح جامعه و حاکمیت هر دو: گفتگو را با موعظه، نصیحت، هدایت، توجیه،بگومگو و سخنرانی، مونولوگ و تبلیغات اشتباه نگیریم. مثلا من اگر فکر کنم که تو فریب خورده ای، این مکالمه دیگر گفتگو نیست، موعظه است.
◾️در سطح حاکمیت؛ بپذیریم برخلاف تصور گفتگو اصلا امر آسانی نیست. اصلا! همانگونه که خانیکی گفته: گفتوگودرمانی، شیمیدرمانی حکمرانی است؛ سخت، دردآور ولی شفابخش.
توسعه زاده اجماع است و اجماع محصول گفتگو و گفتگو نتیجه تحمل درد!
صفحات مجتبی لشکربلوکی در اپلیکیشن بله I تلگرام I اینستاگرام I لینکدین
مجتبی لشکربلوکی
سرطان گرفته اما بیش از آنکه نگران سرطان بدن باشد، نگران سرطان وطن است. می گوید چیزی که میتواند سرطان وطن را با همه سختیها به سمت بهبود ببرد، گشودن راهی به سمت گفتگوست. گفتگودرمانی را میتوان معادل شیمیدرمانی گرفت؛ سخت، دردآور و در عین حال، لازم و شفابخش.
او معتقد است که نه تنها حاکمیت با جامعه مشکل گفتگو دارد. بلکه خود جامعه نیز توانایی گفتگو با هم را ندارند. به این خاطره نگران کننده دقت کنید: زمانی سردبیر نشریه آیین بودم. یکی از شمارههایش درباره این بود که «مسأله ایران چیست؟» و برای آن نشست، ۱۱نفر از سرآمدان حوزههای مختلف دعوت کردیم؛ در حوزه علم دکتر منصوری، در سینما ناصر تقوایی، در فلسفه آقای ملکیان، در اقتصاد دکتر ستاریفر، در سیاست آقای رضا خاتمی، از حوزه آیتالله ایازی، در ادبیات محمود دولتآبادی و…. جالب استکه این۱۱نفر که همه دغدغه ایران را داشتند، برخی برای اولینبار همدیگر را میدیدند و با اسامی همآشنا نبودند.
این ها نکاتی است که دکتر هادی خانیکی استاد ارتباطات می گوید.
شاید بگویید غیر از او، مسوولین و دیگران هم می گویند گفتگو کنیم. اما خانیکی برای گفتگو شروط و الزاماتی دارد که شنیدنی است. او هر مکالمه ای را گفتگو نمی داند؛ از جمله مکالمه زندانبان با زندانی و صحبت بیمار با پزشک. سخنرانی مقامات گفتگو نیست. حتی جلسات دیدار با مسوولین گفتگو نیست. این ها «شبه گفتگو» است و ما سخت از این گفتگوهای نمایشی غیرواقعی زجر می کشیم. تعیین تکلیف کردن و نصیحت کردن، تهدید کردن نه تنها گفتگو نیست که مانع گفتگوست. او معتقد است که سخت باید در جستجوی گفتگوی اصیل بود بدون آنکه مفهوم آن را به ابتذال بکشیم. برخی نکات را با هم مرور کنیم:
۱) گفتگو به رسمیت شناختن واقعی و عملی طرف مقابل است. پس اگر من تو را به رسمیت نشناسم، این گفتگو نیست. به گفته مارتینبوبر، گفتگو تبدیل کردن رابطه من و او، به رابطه من و تو است. و اگر خوب عمل کنیم من و او به «ما»
۲) گفتگو در شرایط برابر است. اگر من بتوانم هر حرفی بزنم، و تو نتوانی به خاطر ترس، حیا، شرم حرف هایت را بزنی این گفتگو نیست.
۳) لازمه گفتگو بالا بردن توان ارتباطی ما و پذیرش تفاوتها و تکثرهاست. قرار نیست در گفتگو من آنچه را دوست دارم از زبان تو بشنوم. اصلا گفتگو هست تا تو متفاوت از من حرف بزنی.
۴) در گفتگو می پذیریم که حقیقیت نه نزد من است و نه نزد تو بلکه می تواند در تعامل من و تو حقیقت زاده شود. به گفته سقراط، دیالوگ کاری است از جنس کار قابله؛ یعنی سالم به دنیا آوردن کودک. به همین دلیل سقراط میگفت من از شاگردان بیشتر میآموزم تا آنها از من.
۵) لازمه گفتگو عبور از باورهای خودم به سمت باورهای توست. اگر من با این فرض که می روم گفتگو کنم که حرفم را به کرسی بنشانم. این گفتگو نیست. یک هنرمند هلندی ترکتبار گفته بود «بیایید توافق کنیم که با من موافق باشید!»
۶) گفتگو نیازمند مکان و امکان است. کجا گفتگو کنیم؟ الان میگویند در دانشگاه گفتگو کنیم. کجای دانشگاه و چگونه؟ و آن وقت حاصل این گفتگو چگونه تأثیرگذار خواهد بود؟
☑️⭕️تجویز راهبردی:
برخی چیزها از جنس دانش اند. یعنی با خواندن بدست می آیند. مثلا چرایی شکست نور در آب یا تاریخ مشروطه یا دلایل تورم ساختاری. اما برخی امور از جنس مهارتند. هیچ کسی با کتاب رانندگی، راننده نشده است. یا مایکل جردن با کتاب چگونه بسکتبالیست شویم، بازیگر نشده. کریستیانو رونالدو زندگی اش را در کتابخانه سپری نکرده. مهارت با تمرین و تکرار به دست می آید.
مساله کلیدی اینجاست که گفتگو (برخلاف بسکتبال که یک مهارت فردی است) یک مهارت جمعی است. یعنی یک جامعه باید به مهارت دست پیدا کند. بنابراین نه تنها خودمان باید تمرین کنیم که دیگران را نیز به تمرین فرابخوانیم.
گفتگو یعنی تعامل بر اساس هم پذیری و هم شنوی در شرایط آزاد و برابر. یعنی شنیدن و گفتن بر اساس ادب، مدارا، عقلانیت و حوصله. اکنون شرایط آستانه ای برای گفتگوی مردم-حکومت فراهم نیست، باشد! ولی برای گفتگوی مردم با مردم چه؟ ما مهارت جمعی گفتگو را نداریم.
◾️در سطح جامعه؛ از خانه مان شروع کنیم. در اداره مان ادامه دهیم، به محله مان گسترش دهیم.
◾️در سطح جامعه و حاکمیت هر دو: گفتگو را با موعظه، نصیحت، هدایت، توجیه،بگومگو و سخنرانی، مونولوگ و تبلیغات اشتباه نگیریم. مثلا من اگر فکر کنم که تو فریب خورده ای، این مکالمه دیگر گفتگو نیست، موعظه است.
◾️در سطح حاکمیت؛ بپذیریم برخلاف تصور گفتگو اصلا امر آسانی نیست. اصلا! همانگونه که خانیکی گفته: گفتوگودرمانی، شیمیدرمانی حکمرانی است؛ سخت، دردآور ولی شفابخش.
توسعه زاده اجماع است و اجماع محصول گفتگو و گفتگو نتیجه تحمل درد!
صفحات مجتبی لشکربلوکی در اپلیکیشن بله I تلگرام I اینستاگرام I لینکدین