سَرد تر عَز بَستنی..!
2.02K subscribers
2.5K photos
65 videos
19 files
48 links
وارد تنهایی ادما نشید
گیر میوفتید..

(ب دیدنم ک میایی لباس گرم بپوش..)
https://t.me/BiChatBot?start=sc-240189-VKQPCQu
Download Telegram
Forwarded from سَرد تر عَز بَستنی..! (🔮Δmihoseinalin🐼💧)
Brimbmirim..
‏من دیگه نمی‌خوام قوی باشم، من میخوام شرایط جوری باشه ک اصلا نیازی نباشه قوی باشم..
‏این روزا، روزایی بود ک خشم و غم و استیصال رو تو همه‌ی جنبه‌های زندگیم همزمان تجربه کردم ته همه چیز بن‌بست دیدم و مسببش هم همین حکومتی بود ک هنوز بعضی‌ها سنگش رو ب سینه میزنن..
‏غربی‌ها می‌پرسیدند چرا باید هواپیما را عمدا با موشک بزنند؟ من از آن‌ها می‌پرسم: چرا باید جوان‌های ما را اذان صبح اعدام کنند؟ چرا با گلوله در خیابان بکشند، چرا تجاوز و شکنجه کنند، چرا چشم‌ها را کور کنند؟ باورش برایتان سخت است، ولی آن‌ها دشمن زندگی‌اند.
-کپی از توییتر
‏زندگیمون تمام عناصر وحشت ی کابوس رو داره. هیولاهای انسان‌نما، اضطراب بی‌پایان، احساس اینکه ی نفر همیشه داره دنبالت می‌گرده یا نگاهت می‌کنه، مشت‌های ناتوان، گلوی خفه‌شده، پای فلج‌شده. عجب کثافتیه زندگیمون. عجب کابوس مضخرفی. عجب کثافت خسته‌کننده و ملال‌آوری. عجب..
‏روضه یعنی فکرکردن ب اون ۱۹ ثانیه..
#PS752
Forwarded from سَرد تر عَز بَستنی..! (-Δmihoseinalin)
باز ی روز دیگه..
‏خوشبختی برای ما در این روزها فاصله بین این بدبختی تا بدبختی بعدی است..
Forwarded from سَرد تر عَز بَستنی..! (🔮Δmihoseinalin🐼💧)
Brimbmirim..
‏نسل ما خونه‌ی سالمندان نمی‌خواد. اسایشگاه روانی و تیمارستان می‌خواد، ب تعداد و ظرفیت بالا.‌.
‏تا اینجا “رهبر مستضعفان جهان” چهار کارگر مستضعف را بطور رسمی ب قتل رسانده..
‏ذهنم عادت کرده ب مداومت و مقاومت. اما دلم می‌خواد بهش بگم ببین، ما کم اوردیم. زور بی‌خود نزن..
‏این کل واقعیت دیشب بود..
شب بیمارستان دی ،‏شب شریف
شب اوین ،شب رجایی‌شهر
تو یکی از همین شب‌هاس ک سقوط می‌کنی دیکتاتور..
Forwarded from سَرد تر عَز بَستنی..! (-Δmihoseinalin)
باز ی روز دیگه..
‏اهای غمی ک رو سینه من مثل ی بختک شده‌ای اوار..
Forwarded from سَرد تر عَز بَستنی..! (🔮Δmihoseinalin🐼💧)
Brimbmirim..
‏توی تمام این روزای سیاه، امید من ب اون روزیه ک«مثل سگ می‌زنیمتون، مثل موش فراری می‌شید..»
‏چطور می‌شه ب طور همزمان هیچ حسی نسبت ب هیچی نداشت ولی همه‌چیز رو حس کرد؟ چطور می‌شه هم شور زندگی داشت، هم دلمرده بود؟ واقعا دیگه هیچ دانش و توانی برای تشخیص واقعیت و شرح وضعیت روانم ندارم. حس می‌کنم توی ذهن شرودینگر زندانی شدم..