Forwarded from آریایی
آقای جیحونی پور چند تا مدارک دکتر پیدا کردیم به اسم زهرا کنجوریان نمیشناسید یا فامیل کسی چیزی باشه ثواب داره مدارکش زیاد هزینه کرده براش ام آر آی داره آزمایش داره
میتونید بزارید توی کانال ام بنظرم ثواب داره
میتونید بزارید توی کانال ام بنظرم ثواب داره
به گزارش روابط عمومی دفتر دکتر محمد رشیدی نماینده مردم کرمانشاه و عضو هیأت رئیسه مجلس شورای_ دکتر محمد رشیدی شنبه (۲۳ بهمن ۱۴۰۰) از پروژه آب رسانی ٣۴ روستایی شادمان واقع در دهستان درودفرامان بخش مرکزی بازدید کرد.
دکتر محمد رشیدی در نماینده مردم کرمانشاه در مجلس شورای با اشاره به مسیر نامناسب محور پل کهنه و تقاطع دورودفرامان بیان کرد: پلی در این محور برای تعریض جاده در نظر گرفته شده است که متأسفانه ادامه آن نیازمند اعتبارات است، همچنین تقاطع دورودفرامان(روبروی کارخانه سیمان) نیز به قتلگاه تبدیل شده است که در این خصوص طی دیداری که با وزیر راه و شهرسازی داشتم، بنا شد تأمین اعتبار این پروژه ها در سفر استانی رئیس جمهور به کرمانشاه بعنوان مصوبه سفر استانی تنظیم شود.
@Doroodfaraman
دکتر محمد رشیدی در نماینده مردم کرمانشاه در مجلس شورای با اشاره به مسیر نامناسب محور پل کهنه و تقاطع دورودفرامان بیان کرد: پلی در این محور برای تعریض جاده در نظر گرفته شده است که متأسفانه ادامه آن نیازمند اعتبارات است، همچنین تقاطع دورودفرامان(روبروی کارخانه سیمان) نیز به قتلگاه تبدیل شده است که در این خصوص طی دیداری که با وزیر راه و شهرسازی داشتم، بنا شد تأمین اعتبار این پروژه ها در سفر استانی رئیس جمهور به کرمانشاه بعنوان مصوبه سفر استانی تنظیم شود.
@Doroodfaraman
Forwarded from اتچ بات
#سیدخلیلعالینژاد
#علیبود
تقدیم به شما عزیزان و دوستان #بهمرد
"تا صورت و پیوند جهان بود علی بود تا نقش زمین بود و زمان بود علی بود
شاهی که ولی بود و وصی بود علی بود سلطان سخا و کرم و جود علی بود علی بود
مسجود ملائک که شد آدم به علی شد آدم چو یکی قبله و مسجود علی بود
آن معنی قرآن که خدا در همه برهان کردش صفت عصمت و بستود علی بود علی بود
جبریل که آمد ز بر خالق یکتا در پیش محمد شد و مقصود علی بود
آن قلعه گشایی که در قلعه خیبر برکند به یک حمله و بگشود علی بود علی بود
عیسی به وجود آمد و فی الحال سخن گفت آن نطق و فصاحت که در او بود علی بود
چندان که در آفاق نظر کردم و دیدم از روی یقین بر همه موجود علی بود علی بود
این کفر نباشد سخن کفر نه این است تا هست علی باشد و تا بود علی بود
سرو دو جهان جمله ز پیدا و ز پنهان شمس الحق تبریر که بنمود علی بود علی بود"
#کانالدوستانبهمرد « وَناویَل »
▶ @Behmard60042 👈🇯🇴🇮🇳
#علیبود
تقدیم به شما عزیزان و دوستان #بهمرد
"تا صورت و پیوند جهان بود علی بود تا نقش زمین بود و زمان بود علی بود
شاهی که ولی بود و وصی بود علی بود سلطان سخا و کرم و جود علی بود علی بود
مسجود ملائک که شد آدم به علی شد آدم چو یکی قبله و مسجود علی بود
آن معنی قرآن که خدا در همه برهان کردش صفت عصمت و بستود علی بود علی بود
جبریل که آمد ز بر خالق یکتا در پیش محمد شد و مقصود علی بود
آن قلعه گشایی که در قلعه خیبر برکند به یک حمله و بگشود علی بود علی بود
عیسی به وجود آمد و فی الحال سخن گفت آن نطق و فصاحت که در او بود علی بود
چندان که در آفاق نظر کردم و دیدم از روی یقین بر همه موجود علی بود علی بود
این کفر نباشد سخن کفر نه این است تا هست علی باشد و تا بود علی بود
سرو دو جهان جمله ز پیدا و ز پنهان شمس الحق تبریر که بنمود علی بود علی بود"
#کانالدوستانبهمرد « وَناویَل »
▶ @Behmard60042 👈🇯🇴🇮🇳
Telegram
attach 📎
✨🌟💫
نیستم بیگانه ، هستم آشنایت یاعلی
ازازل دل داده برمهر و ولایت یاعلی
تاجمال خویش را در کعبه حق ظاهرکند
پرده گیرداز جمال دلربایت یاعلی
#یاعلی
🌹🌼سلام صبح چهارشنبه عزیزان بخیر 🌼🌹
🌿💚🌴
نیستم بیگانه ، هستم آشنایت یاعلی
ازازل دل داده برمهر و ولایت یاعلی
تاجمال خویش را در کعبه حق ظاهرکند
پرده گیرداز جمال دلربایت یاعلی
#یاعلی
🌹🌼سلام صبح چهارشنبه عزیزان بخیر 🌼🌹
🌿💚🌴
(انالله واناالیه راجعون)🏴🏴🏴
بمناسبت چهلمین روز درگذشت مادری دلسوز و مهربان مرحومه کربلایی سیده نازپری قرهباغستانی
از #لکستان منطقه #دورودفرامان
روستای #سانبل
تسلیت واژه کوچکیست در برابر غم و اندوه بزرگ شما، مصیبت وارده را به خانواده داغدارش تسلیت عرض میگوئیم روحش قرین دریای رحمت الهی قرارگیرد.
@Doroodfaraman
#درج_هرگونه_اعلامیه_رایگان_است
بمناسبت چهلمین روز درگذشت مادری دلسوز و مهربان مرحومه کربلایی سیده نازپری قرهباغستانی
از #لکستان منطقه #دورودفرامان
روستای #سانبل
تسلیت واژه کوچکیست در برابر غم و اندوه بزرگ شما، مصیبت وارده را به خانواده داغدارش تسلیت عرض میگوئیم روحش قرین دریای رحمت الهی قرارگیرد.
@Doroodfaraman
#درج_هرگونه_اعلامیه_رایگان_است
به نام خدا
سلام علیکم
خاطره ای شنیدنی از استاد ادب پارسی دکتر شفیعی کدکنی
چند روزی به آمدن عید مانده بود.
بیشتر بچه ها غایب بودند، یا اکثراً به شهرها و شهرستان های خودشان رفته و یا گرفتار کارهای عید بودند؛
اما استاد بدون هیچ تأخیری سر کلاس آمد و شروع به درس دادن کرد ...
بالاخره کلاس رو به پایان بود که یکی از شاگردان خیلی آرام گفت:
«استاد آخر سال است؛ دیگر بس است!».
استاد هم دستی به سر خود کشید! و عینکش را از روی چشمانش برداشت و همین طور که آن را روی میز می گذاشت، خودش هم برای اولین بار روی صندلی جا گرفت.
استاد 50 ساله با آن کت قهوهای سوخته که به تن داشت، گفت:
«حالا که تونستید من را از درس دادن بیاندازید، بگذارید خاطره ای را برایتان تعریف کنم:
من حدوداً 21 یا 22 ساله بودم، مشهد زندگی می کردیم، پدر و مادرم کشاورز بودند، با دست های چروک خورده و آفتاب سوخته، دست هایی که هر وقت آنها را می دیدم دلم می خواست ببوسمشان، بویشان کنم؛ کاری که هیچ وقت اجازه به خود ندادم با پدرم بکنم!
اما دستان مادرم را همیشه خیلی آرام، بو می کردم و در آخر بر لبانم می گذاشتم.
استاد اکنون قدری با بغض کلماتش را جمله می کند:
نمی دانم شما شاگردان هم به این پی برده اید که هر پدر و مادری بوی خاصّ خودشان را دارند یا نه؟ ولی من بوی مادرم را همیشه زمانی که نبود و دلتنگش می شدم از چادر کهنه سفیدی که گل های قرمز ریز روی آن نقش بسته بود حس می کردم، چادر را جلوی دهان و بینیام می گرفتم و چند دقیقه با آن نفس می کشیدم...
اما نسبت به پدرم؛ مثل تمام پدرها؛ هیچ وقت اجازه ابراز احساسات پیدا نکردم؛ جز یک بار، آن هم نه به صورت مستقیم.
نزدیکی های عید بود، من تازه معلم شده بودم و اولین حقوقم را هم گرفته بودم، صبح بود، رفتم آب انبار تا برای شستن ظروف صبحانه آب بیاورم.
از پله ها بالا می آمدم که صدای خفیف هق هق گریه مردانه ای را شنیدم، از هر پله ای که بالا می آمدم صدا را بلندتر می شنیدم...
استاد حالا خودش هم گریه می کند...
پدرم بود، مادر هم او را آرام می کرد، می گفت:
آقا! خدا بزرگ است، خدا نمی گذارد ما پیش بچه ها کوچک شویم! فوقش به بچه ها عیدی نمی دهیم!... اما پدر گفت: خانم! نوه های ما، در تهران بزرگ شده اند و از ما انتظار دارند، نباید فکر کنند که ما...
حالا دیگر ماجرا روشن تر از این بود که بخواهم دلیل گریه های پدر را از مادرم بپرسم، دست کردم توی جیبم، 100 تومان بود، کل پولی که از مدرسه (به عنوان حقوق معلمی) گرفته بودم، روی گیوه های پدرم گذاشتم و خم شدم و گیوه های پر از خاکی را که هر روز در زمین زراعی همراه بابا بود بوسیدم.
آن سال، همه ی خواهر و برادرام از تهران آمدند مشهد، با بچه های قد و نیم قد که هر کدام به راحتی، با لفظ "عمو" و "دایی" خطابم می کردند.
پدر به هرکدام از بچه ها و نوه ها 10 تومان عیدی داد؛ 10 تومان ماند که آن را هم به عنوان عیدی به مادر داد.
اولین روز بعد از تعطیلات بود، چهاردهم فروردین، که رفتم سر کلاس.
بعد از کلاس، آقای مدیر با کروات نویی که به خودش آویزان کرده بود گفت که کارم دارد و باید بروم به اتاقش؛ رفتم، بسته ای از کشوی میز خاکستری رنگ کهنه گوشه اتاقش درآورد و به من داد.
گفتم: این چیست؟
گفت: "باز کنید؛ می فهمید".
باز کردم، 900 تومان پول نقد بود!
گفتم: این برای چیست؟
گفت: "از مرکز آمده است؛ در این چند ماه که شما این جا بودی بچه ها رشد خوبی داشتند؛ برای همین من از مرکز خواستم تشویقت کنند."
راستش نمی دانستم که این چه معنی می تواند داشته باشد؟! فقط در آن موقع ناخودآگاه به آقای مدیر گفتم:
این باید 1000 تومان باشد، نه 900 تومان!
مدیر گفت: از کجا می دانی؟ کسی به شما چیزی گفته؟
گفتم: نه، فقط حدس می زنم، همین.
در هر صورت، مدیر گفت که از مرکز استعلام میگیرد و خبرش را به من می دهد.
روز بعد، همین که رفتم اتاق معلمان تا آماده بشوم برای رفتن به کلاس، آقای مدیر خودش را به من رساند و گفت:
من دیروز به محض رفتن شما استعلام کردم، درست گفتی! هزار تومان بوده نه نهصد تومان! آن کسی که بسته را آورده صد تومان آن را برداشته بود، که خودم رفتم از او گرفتم؛
اما برای دادنش یک شرط دارم...
گفتم: چه شرطی؟
گفت: بگو ببینم، از کجا این را می دانستی؟!
گفتم: آخه شنیدم که خدا 10 برابر عمل نیک رو پاداش میده.
...
رفتار ما با پدر و مادرمان سرمشق رفتار فرزندانمان خواهد بود..
براى سلامتی پدران و مادران درقید حیات و شادى روح پدران و مادران آسمانی صلوات
سلام علیکم
خاطره ای شنیدنی از استاد ادب پارسی دکتر شفیعی کدکنی
چند روزی به آمدن عید مانده بود.
بیشتر بچه ها غایب بودند، یا اکثراً به شهرها و شهرستان های خودشان رفته و یا گرفتار کارهای عید بودند؛
اما استاد بدون هیچ تأخیری سر کلاس آمد و شروع به درس دادن کرد ...
بالاخره کلاس رو به پایان بود که یکی از شاگردان خیلی آرام گفت:
«استاد آخر سال است؛ دیگر بس است!».
استاد هم دستی به سر خود کشید! و عینکش را از روی چشمانش برداشت و همین طور که آن را روی میز می گذاشت، خودش هم برای اولین بار روی صندلی جا گرفت.
استاد 50 ساله با آن کت قهوهای سوخته که به تن داشت، گفت:
«حالا که تونستید من را از درس دادن بیاندازید، بگذارید خاطره ای را برایتان تعریف کنم:
من حدوداً 21 یا 22 ساله بودم، مشهد زندگی می کردیم، پدر و مادرم کشاورز بودند، با دست های چروک خورده و آفتاب سوخته، دست هایی که هر وقت آنها را می دیدم دلم می خواست ببوسمشان، بویشان کنم؛ کاری که هیچ وقت اجازه به خود ندادم با پدرم بکنم!
اما دستان مادرم را همیشه خیلی آرام، بو می کردم و در آخر بر لبانم می گذاشتم.
استاد اکنون قدری با بغض کلماتش را جمله می کند:
نمی دانم شما شاگردان هم به این پی برده اید که هر پدر و مادری بوی خاصّ خودشان را دارند یا نه؟ ولی من بوی مادرم را همیشه زمانی که نبود و دلتنگش می شدم از چادر کهنه سفیدی که گل های قرمز ریز روی آن نقش بسته بود حس می کردم، چادر را جلوی دهان و بینیام می گرفتم و چند دقیقه با آن نفس می کشیدم...
اما نسبت به پدرم؛ مثل تمام پدرها؛ هیچ وقت اجازه ابراز احساسات پیدا نکردم؛ جز یک بار، آن هم نه به صورت مستقیم.
نزدیکی های عید بود، من تازه معلم شده بودم و اولین حقوقم را هم گرفته بودم، صبح بود، رفتم آب انبار تا برای شستن ظروف صبحانه آب بیاورم.
از پله ها بالا می آمدم که صدای خفیف هق هق گریه مردانه ای را شنیدم، از هر پله ای که بالا می آمدم صدا را بلندتر می شنیدم...
استاد حالا خودش هم گریه می کند...
پدرم بود، مادر هم او را آرام می کرد، می گفت:
آقا! خدا بزرگ است، خدا نمی گذارد ما پیش بچه ها کوچک شویم! فوقش به بچه ها عیدی نمی دهیم!... اما پدر گفت: خانم! نوه های ما، در تهران بزرگ شده اند و از ما انتظار دارند، نباید فکر کنند که ما...
حالا دیگر ماجرا روشن تر از این بود که بخواهم دلیل گریه های پدر را از مادرم بپرسم، دست کردم توی جیبم، 100 تومان بود، کل پولی که از مدرسه (به عنوان حقوق معلمی) گرفته بودم، روی گیوه های پدرم گذاشتم و خم شدم و گیوه های پر از خاکی را که هر روز در زمین زراعی همراه بابا بود بوسیدم.
آن سال، همه ی خواهر و برادرام از تهران آمدند مشهد، با بچه های قد و نیم قد که هر کدام به راحتی، با لفظ "عمو" و "دایی" خطابم می کردند.
پدر به هرکدام از بچه ها و نوه ها 10 تومان عیدی داد؛ 10 تومان ماند که آن را هم به عنوان عیدی به مادر داد.
اولین روز بعد از تعطیلات بود، چهاردهم فروردین، که رفتم سر کلاس.
بعد از کلاس، آقای مدیر با کروات نویی که به خودش آویزان کرده بود گفت که کارم دارد و باید بروم به اتاقش؛ رفتم، بسته ای از کشوی میز خاکستری رنگ کهنه گوشه اتاقش درآورد و به من داد.
گفتم: این چیست؟
گفت: "باز کنید؛ می فهمید".
باز کردم، 900 تومان پول نقد بود!
گفتم: این برای چیست؟
گفت: "از مرکز آمده است؛ در این چند ماه که شما این جا بودی بچه ها رشد خوبی داشتند؛ برای همین من از مرکز خواستم تشویقت کنند."
راستش نمی دانستم که این چه معنی می تواند داشته باشد؟! فقط در آن موقع ناخودآگاه به آقای مدیر گفتم:
این باید 1000 تومان باشد، نه 900 تومان!
مدیر گفت: از کجا می دانی؟ کسی به شما چیزی گفته؟
گفتم: نه، فقط حدس می زنم، همین.
در هر صورت، مدیر گفت که از مرکز استعلام میگیرد و خبرش را به من می دهد.
روز بعد، همین که رفتم اتاق معلمان تا آماده بشوم برای رفتن به کلاس، آقای مدیر خودش را به من رساند و گفت:
من دیروز به محض رفتن شما استعلام کردم، درست گفتی! هزار تومان بوده نه نهصد تومان! آن کسی که بسته را آورده صد تومان آن را برداشته بود، که خودم رفتم از او گرفتم؛
اما برای دادنش یک شرط دارم...
گفتم: چه شرطی؟
گفت: بگو ببینم، از کجا این را می دانستی؟!
گفتم: آخه شنیدم که خدا 10 برابر عمل نیک رو پاداش میده.
...
رفتار ما با پدر و مادرمان سرمشق رفتار فرزندانمان خواهد بود..
براى سلامتی پدران و مادران درقید حیات و شادى روح پدران و مادران آسمانی صلوات
خانم از پیرمردِ دستفروش پرسید:
_این دستمال ها دونه ای چنده؟
فروشنده پاسخ داد: _هر کدوم دو هزار تومن خانم.
خانم گفت:
من شش تا برمی دارم و ده هزار تومن می دم یا نمی خرم و می رم.
فروشنده پاسخ داد:
اشکالی نداره خانم. با این که سودی برام نداره ولی این می تونه شروع خوبی برای من باشه چون امروز حتی یه دونه دستمال هم نفروخته ام و برای زنده ماندن به پولِ این ها نیاز دارم.
خانم، دستمال ها رو را با قیمتِ دلخواهِ خودش خرید، با احساسِ برنده شدن، سوارِ ماشینِ شیکِ خود شد و با دوستش به رستورانی شیک رفت.
او و دوستش آن چه را که می خواستند سفارش دادند. آنها فقط کمی از غذای خود را خوردند و مقدار زیادی از آن را باقی گذاشتند و صورتحساب را که ۳۵۰ هزار تومان بود ۴۰۰ هزار تومان حساب می کنند و به صاحبِ رستورانِ شیک می گویند که بقیه اش را به عنوانِ انعام نگه دارد!
این داستان ممکن است برای صاحبِ رستورانِ شیک، کاملا عادی به نظر برسد ، اما برای پیرمردِ فروشنده بسیار ناعادلانه است.
سؤالی که مطرح می شود این است:
*چرا همیشه هنگامِ خرید از نیازمندان، باید نشان* *دهیم که قدرت داریم و چرا ما نسبت به کسانی که حتی نیازی به سخاوتِ ما ندارند، سخاوتمند* *هستیم؟!*
یک بار مطلبی را در جایی خواندم که می گفت:
پدرم از افرادِ فقیر، با قیمتِ بالا، اجناس می خرید، هرچند به وسایلِ احتیاج نداشت. گاهی اوقات هزینه ی بیشتری نیز به آن ها پرداخت می کرد. پسر شگفت زده از پدرش می پرسد:
*"چرا این کار را می کنی بابا؟"*
پدر پاسخ می دهد:
*"این خیریه ای است که در عزّت پیچیده شده است، پسر جان."*
شما جزو افرادی هستید که برای خواندن این پیام وقت گذاشته اید و در صورتِ ارسال به سایرین، تلاشی بیشتر برای " *انسان سازی* " خواهید نمود.
_این دستمال ها دونه ای چنده؟
فروشنده پاسخ داد: _هر کدوم دو هزار تومن خانم.
خانم گفت:
من شش تا برمی دارم و ده هزار تومن می دم یا نمی خرم و می رم.
فروشنده پاسخ داد:
اشکالی نداره خانم. با این که سودی برام نداره ولی این می تونه شروع خوبی برای من باشه چون امروز حتی یه دونه دستمال هم نفروخته ام و برای زنده ماندن به پولِ این ها نیاز دارم.
خانم، دستمال ها رو را با قیمتِ دلخواهِ خودش خرید، با احساسِ برنده شدن، سوارِ ماشینِ شیکِ خود شد و با دوستش به رستورانی شیک رفت.
او و دوستش آن چه را که می خواستند سفارش دادند. آنها فقط کمی از غذای خود را خوردند و مقدار زیادی از آن را باقی گذاشتند و صورتحساب را که ۳۵۰ هزار تومان بود ۴۰۰ هزار تومان حساب می کنند و به صاحبِ رستورانِ شیک می گویند که بقیه اش را به عنوانِ انعام نگه دارد!
این داستان ممکن است برای صاحبِ رستورانِ شیک، کاملا عادی به نظر برسد ، اما برای پیرمردِ فروشنده بسیار ناعادلانه است.
سؤالی که مطرح می شود این است:
*چرا همیشه هنگامِ خرید از نیازمندان، باید نشان* *دهیم که قدرت داریم و چرا ما نسبت به کسانی که حتی نیازی به سخاوتِ ما ندارند، سخاوتمند* *هستیم؟!*
یک بار مطلبی را در جایی خواندم که می گفت:
پدرم از افرادِ فقیر، با قیمتِ بالا، اجناس می خرید، هرچند به وسایلِ احتیاج نداشت. گاهی اوقات هزینه ی بیشتری نیز به آن ها پرداخت می کرد. پسر شگفت زده از پدرش می پرسد:
*"چرا این کار را می کنی بابا؟"*
پدر پاسخ می دهد:
*"این خیریه ای است که در عزّت پیچیده شده است، پسر جان."*
شما جزو افرادی هستید که برای خواندن این پیام وقت گذاشته اید و در صورتِ ارسال به سایرین، تلاشی بیشتر برای " *انسان سازی* " خواهید نمود.
کانال بزم موسیقی
آنچه مشاهده میکنید، همخوانی پدر و پسر است در سالهای نهچندان دور با همراهی دو استاد بزرگ: #حسین_علیزاده و #کیهان_کلهر.
«شجریانِ پدر»، در آن سالهای پرشکوهِ عمرش، تبلور و نمادِ اصالت از دسترفته و شرافت انسانی بود که در چرخدندههای زندگی امروز، نحیف و رنجور شده بود.
فرزندِ چنین کسی بودن لابد دشوار است (بسیار دشوار)؛ اما «همایون»(خوانندهای که بعد از شروعِ فعالیتهای هنریاش، خیلی زود توانست به عنوان خوانندهای مستقل از زیرِ سایهی سنگین پدر رها شود) در این سالها با رفتار سرشار از متانت و عشق به مردمانش، نشان داده است که فرزندِ صالحی است برای مردی که تا همیشه فرزندِ ایران میماند.
مردمانِ این سرزمین برای همیشه سپاسگزار «همایون» هستند و به یاد خواهند داشت، در لحظاتی که او بزرگترین غمِ یک انسان (از دست دادنِ پدر) را به دوش میکشید، تا چه اندازه متین و متواضع و هوشمندانه رفتار کرد.
«همایون» آگاه به آنکه پدرش، پدرِ میلیونها ایرانی است؛ حتی در زمانِ اعلام خبرِ درگذشتش نیز تلاش کرد با متانت، اختصار و کنترلِ احساساتش همراه مردمان باشد.
@Doroodfaraman
آنچه مشاهده میکنید، همخوانی پدر و پسر است در سالهای نهچندان دور با همراهی دو استاد بزرگ: #حسین_علیزاده و #کیهان_کلهر.
«شجریانِ پدر»، در آن سالهای پرشکوهِ عمرش، تبلور و نمادِ اصالت از دسترفته و شرافت انسانی بود که در چرخدندههای زندگی امروز، نحیف و رنجور شده بود.
فرزندِ چنین کسی بودن لابد دشوار است (بسیار دشوار)؛ اما «همایون»(خوانندهای که بعد از شروعِ فعالیتهای هنریاش، خیلی زود توانست به عنوان خوانندهای مستقل از زیرِ سایهی سنگین پدر رها شود) در این سالها با رفتار سرشار از متانت و عشق به مردمانش، نشان داده است که فرزندِ صالحی است برای مردی که تا همیشه فرزندِ ایران میماند.
مردمانِ این سرزمین برای همیشه سپاسگزار «همایون» هستند و به یاد خواهند داشت، در لحظاتی که او بزرگترین غمِ یک انسان (از دست دادنِ پدر) را به دوش میکشید، تا چه اندازه متین و متواضع و هوشمندانه رفتار کرد.
«همایون» آگاه به آنکه پدرش، پدرِ میلیونها ایرانی است؛ حتی در زمانِ اعلام خبرِ درگذشتش نیز تلاش کرد با متانت، اختصار و کنترلِ احساساتش همراه مردمان باشد.
@Doroodfaraman
Telegram
attach 📎
الهی...
تو را سپاس میگويم
از اينکه دوباره #خورشيد مهرت
از پشت پرده ی
تاريکی طلوع کرد
و جلوه ی صبح را
بر دنيای کائنات گستراند.🖤🖤🖤 سالروز وفات حضرت زینب کبری تسلیت باد 🖤🌹🌼🌻سلام صبح پنجشنبه عزیزان بخیر 🌼🌹🌻
تو را سپاس میگويم
از اينکه دوباره #خورشيد مهرت
از پشت پرده ی
تاريکی طلوع کرد
و جلوه ی صبح را
بر دنيای کائنات گستراند.🖤🖤🖤 سالروز وفات حضرت زینب کبری تسلیت باد 🖤🌹🌼🌻سلام صبح پنجشنبه عزیزان بخیر 🌼🌹🌻
مراسم تشییع ،خاکسپاری و ختم
مرحومه جوانمرگ سمیه رنجبر
از مردم شریف منطقه دورود فرامان
روحش شاد یادش گرامی
چاپ اعلامیه و سنگ مزار
بهمن رحیمی
آدرس خیابان ارتش (آخر آسفالت )
0918 832 3697
0918 917 3757
https://telegram.me/chapebehmanrahimi
اتحاد و سربرزی دورودفرامان
@Doroodfaraman
مرحومه جوانمرگ سمیه رنجبر
از مردم شریف منطقه دورود فرامان
روحش شاد یادش گرامی
چاپ اعلامیه و سنگ مزار
بهمن رحیمی
آدرس خیابان ارتش (آخر آسفالت )
0918 832 3697
0918 917 3757
https://telegram.me/chapebehmanrahimi
اتحاد و سربرزی دورودفرامان
@Doroodfaraman
نیایش 🌸🌿
✨خدایا آنگونه زندهام بدار
🌸که نشکند دلی از زنده بودنم
🕊و آنگونه بمیرانم
🌸که کسی به وجد نیاید از نبودنم...
🌸خداوندا...
🕊تو را ستایش میکنم
🌸زیرا وقتی در تنگنا بودم
🕊 و تو را طلبیدم فریاد برآوردم
🌸و از تو کمک خواستم تو به دادم رسیدی
✨خدایا...
🌸رحمت و محبت تو دائمی است
🕊آنانی که به تو امیدوارند
🌸هرگز سرافکنده نخواهند شد
✨خداوندا...
🌸راه خود را به من نشان بده ،
🕊راستی خود را به من تعلیم بده
🌸و مرا هدایت فرما ،
🕊زیرا تو تنها مدد کننده من هستی
🌸و من همیشه به تو امیدوارم.
آمیـن🙏🌹🌼🌻💐☘️🌻🌼🌹سلام صبح آدینه عزیزان بخیر 🌹💐🌼🌻🌹💐☘️
✨خدایا آنگونه زندهام بدار
🌸که نشکند دلی از زنده بودنم
🕊و آنگونه بمیرانم
🌸که کسی به وجد نیاید از نبودنم...
🌸خداوندا...
🕊تو را ستایش میکنم
🌸زیرا وقتی در تنگنا بودم
🕊 و تو را طلبیدم فریاد برآوردم
🌸و از تو کمک خواستم تو به دادم رسیدی
✨خدایا...
🌸رحمت و محبت تو دائمی است
🕊آنانی که به تو امیدوارند
🌸هرگز سرافکنده نخواهند شد
✨خداوندا...
🌸راه خود را به من نشان بده ،
🕊راستی خود را به من تعلیم بده
🌸و مرا هدایت فرما ،
🕊زیرا تو تنها مدد کننده من هستی
🌸و من همیشه به تو امیدوارم.
آمیـن🙏🌹🌼🌻💐☘️🌻🌼🌹سلام صبح آدینه عزیزان بخیر 🌹💐🌼🌻🌹💐☘️
"فروهرهای زنان پاکدین ایران را میستاییم"
اوستا_فروردین یشت، کرده ۳۱ بند ۱۴۳
روز عشق ایرانی؛ سپندارمذگان خجسته باد🌹🔥
@Doroodfaraman
اوستا_فروردین یشت، کرده ۳۱ بند ۱۴۳
روز عشق ایرانی؛ سپندارمذگان خجسته باد🌹🔥
@Doroodfaraman
Forwarded from اِتحاد وَ سَربَرزی دورودفرامان🇮🇷
نه، به ولنتاین!
روز ۲۹ بهمن، جشن اسپندگان، جشن گرامیداشت زن و زمین است. این جشن بسیار کهنتر از ولنتاین است و تاریخچه ای بس زیباتر دارد.
ایرانی، همواره جشنهای میهنی را پاس بداریم.
@Doroodfaraman
روز ۲۹ بهمن، جشن اسپندگان، جشن گرامیداشت زن و زمین است. این جشن بسیار کهنتر از ولنتاین است و تاریخچه ای بس زیباتر دارد.
ایرانی، همواره جشنهای میهنی را پاس بداریم.
@Doroodfaraman
Forwarded from اِتحاد وَ سَربَرزی دورودفرامان🇮🇷
روز عشق ایرانیان: ولنتاین یا سپندارمذگان!!؟
۲۵ بهمن ماه (ولنتاین) را به عشقمان تبریک بگوییم یا ۲۹ بهمن ماه (سپندارمذگان) را؟
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
تنها مدت کمی به اواخر بهمن ماه و اواسط ماه فوریه باقی مانده که
روز عشق فرنگی (ولنتاین)
و روز عشق ایران باستان (سپندارمذگان)
به فاصله ی چهار روز از هم قرار دارند
چند سالی است که ۲۵ بهمن (۱۴ فوریه) روز ولنتاین و خرید گل و عروسک ، شکلات و … در کشورمان باب شده است . اکثر جوان ها بدون اطلاع از اینکه اصلا این ولنتاین خوردنی یا پوشیدنی است، فقط می دانند که در این روز باید برای کسانی که دوست دارند هدیه بخرند.
ولنتاین چیست؟
در قرن سوم میلادی که مطابق می شود با اوایل امپراطوری ساسانی در ایران، در روم باستان فرمانروایی بوده است به نام کلودیوس دوم . کلودیوس ، عقاید عجیبی داشت، از جمله اینکه سربازی خوب خواهد جنگید که مجرد باشد؛ از این رو ازدواج را برای سربازان امپراطوری روم قدغن می کند. کلودیوس به قدری بی رحم و فرمانش به اندازه ای قاطع بود که هیچ کس جرات کمک به ازدواج سربازان نداشت. اما کشیشی به نام والنتیوس (ولنتاین مخفیانه عقد سربازان رومی را با دختران محبوبشان جاری می کرد. کلودیوس دوم از این جریان خبر دار می شود و دستور می دهد که ولنتاین را به زندان بیاندازند. سرانجام کشیش به جرم جاری کردن عقد عشاق با قلبی عاشق اعدام می شود. بنابراین او را به عنوان فدایی و شهید راه عشق می دانند و از آن زمان نهاد و سمبلی می شود برای عشق.
اما متاسفانه و با کمال تعجب، ایرانیان ِ امروز،
با بیش از چهارهزارو پانصد سال تمدن،
برگزاری جشنها و مناسبتهای بیگانه را نشانه ی تمدن و فخر می دانند!
همه اسم ولنتاین را شنیده اند و مراسم آن را مانند سایر بیگانگان بجا می آورند،
ولی تا به حال اسم سپندارمذگان به گوششان هم نخورده است .
سپندارمذگان چیست؟
در ایران باستان، نه چون رومیان از سه قرن پس از میلاد، که از بیست قرن پیش از میلاد، یعنی حدودا دوهزار سال پیش از تولد ولنتاین، میان آریائیان روزی موسوم به روز عشق (سپندارمذگان یا اسفندارمذگان) بوده است.
این روز در تقویم زرتشتی مصادف است با پنجم اسفند ماه و در تقویم جدید ایرانی، که شش ماه اول سال سی و یک روز حساب میشود، شش روز به جلو آمده و دقیقا مصادف میشود با ۲۹ بهمن، یعنی چهار روز پس از روز ولنتاین فرنگی.
زرتشیان جشن سپندارمذ (سپندارمذگان – روز زن و روز زمین) را هرساله در پنجم اسفند ماه برگزار میکنند.
سپندارمذ لقب ملی زمین است یعنی گستراننده، مقدس، فروتن. زمین نماد عشق است چون با فروتنی، تواضع و گذشت به همه عشق میورزد. زشت و زیبا را به یک چشم مینگرد و همه را چون مادری در دامان پر مهر خود امان میدهد. به همین دلیل در فرهنگ ایران باستان سپندارمذ را بهعنوان نماد عشق میپنداشتند.
پسوند "گان" هم به معنی جشن است، و در نتیجه سپندارمذگان به معنی جشن سپندارمذ (جشن روز زن و زمین) است.
در هر ماه، یک بار، نام روز و ماه یکی میشده است که در همان روز که نامش با نام ماه مقارن میشد، جشنی ترتیب میدادند متناسب با نام آن روز و ماه. مثلاً شانزدهمین روز هر ماه "مهر" نام داشت که در ماه مهر، «مهرگان» لقب میگرفت.
همین طور روز پنجم هر ماه سپندارمذ یا اسفندارمذ نام داشت که در ماه دوازدهم سال که آن هم "اسفندارمذ" نام داشت، جشنی با همین عنوان میگرفتند.
"سپندارمذگان" جشن زمین و گرامی داشت عشق است که هر دو در کنار هم معنا پیدا میکردند.
در این روز زنان به شوهران خود با محبت هدیه میدادند. مردان نیز زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده، به آنها هدیه داده و از آنها اطاعت میکردند. جشن سپندارمذگان یا اسفندگان، روز گرامیداشت زنان در ایران باستان بوده است.
در باور ایرانى مرد داراى قدرت مردانگى و تفکر و خردورزى بیشترى است، در برابر آن زن نیز داراى مهر ورزى، عشق پاک، پاکدامنى و از خودگذشتگى فراوان ترى است که هر یک از این دو به تنهایى راه به جایى نبرده و حتى روند پویایى گیتى را هم به ایستایى مى کشانند.
اشوزرتشت خوشبختى بشر را وابسته به میزان دانش و خرد انسان مى داند نه جنسیت و قومیت و رنگ و نژاد و از دیدگاه وى همه انسان ها _ همه زنان و مردان _ داراى حقوق برابرند. او دختران را در گزینش همسر آزاد شمرده و عشق پاک و دانش نیک را دو معیار اصلى مى داند و خوشبختى همسران جوان را در زندگى زناشویى در این مى داند که هر یک بکوشند تا در راستى از دیگرى پیشى جویند.
ملت ایران از جمله ملت هایی است که زندگی اش با جشن و شادمانی پیوند فراوانی داشته است، به مناسبت های گوناگون جشن میگرفتند و با سرور و شادمانی روزگار میگذرانده اند. این جشن ها نشان دهنده فرهنگ، نحوه زندگی، خلق و خوی، فلسفه حیات و کلاً جهانبینی ایرانیان باستان.
@Doroodfaraman
۲۵ بهمن ماه (ولنتاین) را به عشقمان تبریک بگوییم یا ۲۹ بهمن ماه (سپندارمذگان) را؟
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
تنها مدت کمی به اواخر بهمن ماه و اواسط ماه فوریه باقی مانده که
روز عشق فرنگی (ولنتاین)
و روز عشق ایران باستان (سپندارمذگان)
به فاصله ی چهار روز از هم قرار دارند
چند سالی است که ۲۵ بهمن (۱۴ فوریه) روز ولنتاین و خرید گل و عروسک ، شکلات و … در کشورمان باب شده است . اکثر جوان ها بدون اطلاع از اینکه اصلا این ولنتاین خوردنی یا پوشیدنی است، فقط می دانند که در این روز باید برای کسانی که دوست دارند هدیه بخرند.
ولنتاین چیست؟
در قرن سوم میلادی که مطابق می شود با اوایل امپراطوری ساسانی در ایران، در روم باستان فرمانروایی بوده است به نام کلودیوس دوم . کلودیوس ، عقاید عجیبی داشت، از جمله اینکه سربازی خوب خواهد جنگید که مجرد باشد؛ از این رو ازدواج را برای سربازان امپراطوری روم قدغن می کند. کلودیوس به قدری بی رحم و فرمانش به اندازه ای قاطع بود که هیچ کس جرات کمک به ازدواج سربازان نداشت. اما کشیشی به نام والنتیوس (ولنتاین مخفیانه عقد سربازان رومی را با دختران محبوبشان جاری می کرد. کلودیوس دوم از این جریان خبر دار می شود و دستور می دهد که ولنتاین را به زندان بیاندازند. سرانجام کشیش به جرم جاری کردن عقد عشاق با قلبی عاشق اعدام می شود. بنابراین او را به عنوان فدایی و شهید راه عشق می دانند و از آن زمان نهاد و سمبلی می شود برای عشق.
اما متاسفانه و با کمال تعجب، ایرانیان ِ امروز،
با بیش از چهارهزارو پانصد سال تمدن،
برگزاری جشنها و مناسبتهای بیگانه را نشانه ی تمدن و فخر می دانند!
همه اسم ولنتاین را شنیده اند و مراسم آن را مانند سایر بیگانگان بجا می آورند،
ولی تا به حال اسم سپندارمذگان به گوششان هم نخورده است .
سپندارمذگان چیست؟
در ایران باستان، نه چون رومیان از سه قرن پس از میلاد، که از بیست قرن پیش از میلاد، یعنی حدودا دوهزار سال پیش از تولد ولنتاین، میان آریائیان روزی موسوم به روز عشق (سپندارمذگان یا اسفندارمذگان) بوده است.
این روز در تقویم زرتشتی مصادف است با پنجم اسفند ماه و در تقویم جدید ایرانی، که شش ماه اول سال سی و یک روز حساب میشود، شش روز به جلو آمده و دقیقا مصادف میشود با ۲۹ بهمن، یعنی چهار روز پس از روز ولنتاین فرنگی.
زرتشیان جشن سپندارمذ (سپندارمذگان – روز زن و روز زمین) را هرساله در پنجم اسفند ماه برگزار میکنند.
سپندارمذ لقب ملی زمین است یعنی گستراننده، مقدس، فروتن. زمین نماد عشق است چون با فروتنی، تواضع و گذشت به همه عشق میورزد. زشت و زیبا را به یک چشم مینگرد و همه را چون مادری در دامان پر مهر خود امان میدهد. به همین دلیل در فرهنگ ایران باستان سپندارمذ را بهعنوان نماد عشق میپنداشتند.
پسوند "گان" هم به معنی جشن است، و در نتیجه سپندارمذگان به معنی جشن سپندارمذ (جشن روز زن و زمین) است.
در هر ماه، یک بار، نام روز و ماه یکی میشده است که در همان روز که نامش با نام ماه مقارن میشد، جشنی ترتیب میدادند متناسب با نام آن روز و ماه. مثلاً شانزدهمین روز هر ماه "مهر" نام داشت که در ماه مهر، «مهرگان» لقب میگرفت.
همین طور روز پنجم هر ماه سپندارمذ یا اسفندارمذ نام داشت که در ماه دوازدهم سال که آن هم "اسفندارمذ" نام داشت، جشنی با همین عنوان میگرفتند.
"سپندارمذگان" جشن زمین و گرامی داشت عشق است که هر دو در کنار هم معنا پیدا میکردند.
در این روز زنان به شوهران خود با محبت هدیه میدادند. مردان نیز زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده، به آنها هدیه داده و از آنها اطاعت میکردند. جشن سپندارمذگان یا اسفندگان، روز گرامیداشت زنان در ایران باستان بوده است.
در باور ایرانى مرد داراى قدرت مردانگى و تفکر و خردورزى بیشترى است، در برابر آن زن نیز داراى مهر ورزى، عشق پاک، پاکدامنى و از خودگذشتگى فراوان ترى است که هر یک از این دو به تنهایى راه به جایى نبرده و حتى روند پویایى گیتى را هم به ایستایى مى کشانند.
اشوزرتشت خوشبختى بشر را وابسته به میزان دانش و خرد انسان مى داند نه جنسیت و قومیت و رنگ و نژاد و از دیدگاه وى همه انسان ها _ همه زنان و مردان _ داراى حقوق برابرند. او دختران را در گزینش همسر آزاد شمرده و عشق پاک و دانش نیک را دو معیار اصلى مى داند و خوشبختى همسران جوان را در زندگى زناشویى در این مى داند که هر یک بکوشند تا در راستى از دیگرى پیشى جویند.
ملت ایران از جمله ملت هایی است که زندگی اش با جشن و شادمانی پیوند فراوانی داشته است، به مناسبت های گوناگون جشن میگرفتند و با سرور و شادمانی روزگار میگذرانده اند. این جشن ها نشان دهنده فرهنگ، نحوه زندگی، خلق و خوی، فلسفه حیات و کلاً جهانبینی ایرانیان باستان.
@Doroodfaraman
Forwarded from اِتحاد وَ سَربَرزی دورودفرامان🇮🇷
ولنتاین هیچ ربطی به فرهنگ ایرانی ندارد.
جشن باستانی ما ایرانیان در ستایش مقام زن ، جشن اسفندگان میباشد که برابر است با بیست و نهم بهمن ماه...
آیین ایرانی را پاس بداریم. 🙏❤️
@Doroodfaraman
جشن باستانی ما ایرانیان در ستایش مقام زن ، جشن اسفندگان میباشد که برابر است با بیست و نهم بهمن ماه...
آیین ایرانی را پاس بداریم. 🙏❤️
@Doroodfaraman
Forwarded from اِتحاد وَ سَربَرزی دورودفرامان🇮🇷
روز عشق ایرانی🇮🇷
درایران باستان یعنی ۲هزار سال پیش از تولد ولنتاین، میان آریاییها روزی موسوم به روز عشق(سپندارمذگان) بوده!
در تقویم زرتشتی۵ اسفند و در تقویم جدید ایرانی ۲۹بهمن است.
@Doroodfaraman
درایران باستان یعنی ۲هزار سال پیش از تولد ولنتاین، میان آریاییها روزی موسوم به روز عشق(سپندارمذگان) بوده!
در تقویم زرتشتی۵ اسفند و در تقویم جدید ایرانی ۲۹بهمن است.
@Doroodfaraman
Forwarded from اِتحاد وَ سَربَرزی دورودفرامان🇮🇷