Forwarded from لکِیل (لک زبانها) (حـامـد ڪـریمـی)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هساره بختم ،ها وه شیرین خاو
خئرا نماوتی ودنگ رّاوه رّاو
منم دتِ خانِ سیمره نیشن
دلم بی ستوین،بالام چوی پرآو
#خانمرادی
@Doroodfaraman
خئرا نماوتی ودنگ رّاوه رّاو
منم دتِ خانِ سیمره نیشن
دلم بی ستوین،بالام چوی پرآو
#خانمرادی
@Doroodfaraman
اِتحاد وَ سَربَرزی دورودفرامان🇮🇷
#ویروشه اهالی روستای فرامان منطقه دورودفرامان #لکستان با مستر هادی برگ آمریکایی حدود ۵۰ سال پیش @Doroodfaraman سمت راست: صحبت الله خان نفر دوم با کلاه نمدی : سلیم خان نفر سوم : مستر هاردی و نفر چهارم با کلاه دوردار: حسن خان
سمت راست: صحبت الله خان
نفر دوم با کلاه نمدی : سلیم خان
نفر سوم : مستر هاردی
و نفر چهارم با کلاه دوردار: حسن خان
نفر دوم با کلاه نمدی : سلیم خان
نفر سوم : مستر هاردی
و نفر چهارم با کلاه دوردار: حسن خان
Forwarded from Deleted Account
با سلام اینجانب مرتضی بهرامی ازروستای گاوشان ما نزدیک دوماهه سهمیه آرد برایمان نیامده لطفا به گوش مسعولان
برسانید ۰بسیارممنون
۰۹۱۸۷۲۰۵۲۳۰
برسانید ۰بسیارممنون
۰۹۱۸۷۲۰۵۲۳۰
Forwarded from اِتحاد وَ سَربَرزی دورودفرامان🇮🇷
بنا بر نوشتهی شاهنامه پیدایش زرتشت و آیین او در قلمرو ایران زمین در عهد پادشاهی گشتاسب صورت پذیرفت. زرتشت خود به دربار آمد و پیغمبری خویش را در حضور شاه بیان داشت:
به شاه جهان گفت پیغمبرم
تو را سوی یزدان همیرهبرم
ز گوینده بپذیر به دین اوی
بیاموز از راه و آیین اوی
بیاموز آیین دینِ بهی
بی دین نه خوب است شاهنشهی
زرتشت پیامبر با دست خود در آتشکدهی مهر برزین درخت سروی کشت و بر تن آن نوشت که گشتاسب دین بهی را بپذیرفت:
نبشتاش بر این زاد سرو سهی
که پذیرفت گشتاسب دینی بهی
گوا کرد مر سرو آزاد را
چنین گستراند خرد داد را
کنار این سرو قصری زرین سر بر افراخت. بر دیوارهای این قصر نقش و نگار شاهان نامآوری چون جمشید و فریدون کشیده شد. نام این سرو برومند در شاهنامه سرو کاشمر است. و شاه از مردم میخواهد که دین نو بگیرند و بت چین که همان نیایشگاه نوبهر بلخ یا مرکز آیینهای کهن ایرانیست را وا نهند:
بگیرید یک سر ره زردهشت
به سوی بت چین برارید پشت
به آیین پیشینیان منگرید
بدین سایهی سرو بن بغنوید
سوی گنبد آذر آرید روی
به فرمان پیغمبر راستگوی
بنا بر نوشتهی شاهنامه، در این عهد ایران به چین باژ می داد و زرتشت شاه را بر میانگیزد که با چین وارد جنگ شود:
چو چندی سر آمد بر این روزگار
خجسته شد آن اختر شهریار
به شاه جهان گفت زرتشت پیر
که در دین ما این نباشد هژیر
که تو باژ بدهی به سالار چین
نه اندر خور آید به آیین و دین
نباشم بر این نیز همداستان
که شاهان ما در گه باستان
به ترکان(مغولستان و چین) ندادست کس باژ و ساو
به ایران نبودش همه توش و تاو
پـذیرفت گشتاسپ گفتا که نیز
نفرمایماش دادن از باژ چیز
زیر، برادر گشتاسپ، اسفندیار رویینتن، فرزندِ پهلوان او، مبلغان دین و آیین نو شدند.
ارجاسب که نیک میداند این دین نو چه آشوبی به پا خواهد داشت، به گشتاسب مینویسد که:
پیامد یکی مرد مردم فریب
تو را دل پر از بیم کرد و نهیب
سخن گفت از دوزخ و از بهشت
به دلات اندرون تخم زفتی بکشت
تو او را پذیرفتی و دینش را
بیاراستی راه و آیینش را
و باز از تباهی روزگار و فریب دینمداران سخن به میان میآورد:
🌺
یکی پیر پیش آمدش سرسری
به ایران به دعوی پیغمبری
همیگوید از آسمان آمدم
ز نزد خدای جهان آمدم
خداوند را دیدم اندر بهشت
مر این زند و استا همه او نوشت
و به شاه هشدار میدهد که:
تبه کردی آن پهلوی کیش را
چرا ننگریدی پس و پیش را
از آن پس که ایزد تو را شاه کرد
یکی پیر جادوت گمراه کرد
شاه نیز در پاسخ او جنگ را بر میگزیند. پس شمشیرها بر مردمان فرود آمد و بتها سوزانده شد:
به روم و به هندوستان بربگشت
ز دریا و تاریکی اندر گذشت
گذارش همیکرد اسفندیار
به فرمان یزدان و پروردگار
چو آگه شدند از نکو دین اوی
گرفتند از او راه و آیین اوی
مر این دین به را بیاراستند
از این دین گذارش هم خواستند
بتان از سرگاه میسوختند
به جای بت آتش برفروختند
سپس اسفندیار تاججوی قدرتطلب به پدر گزارش میکند که:
جهان ویژه کردم به فر خدای
به کشور پراکنده سایه همای
کسی را نیز از کسی بیم نه
به گیتی کسی بی زر و سیم و نه
فروزنده گیتی به سان بهشت
جهان گشته آباد و بر جای کشت
سواران جهان را همیداشتند
به ورزی گران ورز میکاشتند
بر این برگردید چندی جهان
به گیتی بدی بود اندر جهان
و بنگریم که قدرتمداران و دینمداران چهگونه میخواهند تا دین بگسترند:
کشیدند شمشیر و گفتند اگر
کسی باشد اندر جهان سر به سر
که نپسندد او را به پیغمبری
سر اندر نیارد به فرمانبری
نیاید به درگاه فرخنده شاه
نبندد میان پیش رخشنده گاه
نگیرد از او راه و دین بهی
مر این دین به را نباشد رهی
به شمشیر جان از برش بر کنیم
سرش را به دار برین بر زنیم...
شش فروردین زادروز زرتشت است.
او تلاش کرد تا با سرودن چامه هایی که گات نام دارند خردگرایی و مهرورزی را در میان ایرانیان رواگ دهد و مردم را به مهربانی با یکدیگر و با طبیعت بخواند.
بعدها عده ای با افزودن بخشهایی به گات ها اوستای کنونی را پدید آوردند که همه آن سخنان زرتشت نیست.
شش فروردین روز مهرورزی فرخنده باد
@Doroodfaraman
به شاه جهان گفت پیغمبرم
تو را سوی یزدان همیرهبرم
ز گوینده بپذیر به دین اوی
بیاموز از راه و آیین اوی
بیاموز آیین دینِ بهی
بی دین نه خوب است شاهنشهی
زرتشت پیامبر با دست خود در آتشکدهی مهر برزین درخت سروی کشت و بر تن آن نوشت که گشتاسب دین بهی را بپذیرفت:
نبشتاش بر این زاد سرو سهی
که پذیرفت گشتاسب دینی بهی
گوا کرد مر سرو آزاد را
چنین گستراند خرد داد را
کنار این سرو قصری زرین سر بر افراخت. بر دیوارهای این قصر نقش و نگار شاهان نامآوری چون جمشید و فریدون کشیده شد. نام این سرو برومند در شاهنامه سرو کاشمر است. و شاه از مردم میخواهد که دین نو بگیرند و بت چین که همان نیایشگاه نوبهر بلخ یا مرکز آیینهای کهن ایرانیست را وا نهند:
بگیرید یک سر ره زردهشت
به سوی بت چین برارید پشت
به آیین پیشینیان منگرید
بدین سایهی سرو بن بغنوید
سوی گنبد آذر آرید روی
به فرمان پیغمبر راستگوی
بنا بر نوشتهی شاهنامه، در این عهد ایران به چین باژ می داد و زرتشت شاه را بر میانگیزد که با چین وارد جنگ شود:
چو چندی سر آمد بر این روزگار
خجسته شد آن اختر شهریار
به شاه جهان گفت زرتشت پیر
که در دین ما این نباشد هژیر
که تو باژ بدهی به سالار چین
نه اندر خور آید به آیین و دین
نباشم بر این نیز همداستان
که شاهان ما در گه باستان
به ترکان(مغولستان و چین) ندادست کس باژ و ساو
به ایران نبودش همه توش و تاو
پـذیرفت گشتاسپ گفتا که نیز
نفرمایماش دادن از باژ چیز
زیر، برادر گشتاسپ، اسفندیار رویینتن، فرزندِ پهلوان او، مبلغان دین و آیین نو شدند.
ارجاسب که نیک میداند این دین نو چه آشوبی به پا خواهد داشت، به گشتاسب مینویسد که:
پیامد یکی مرد مردم فریب
تو را دل پر از بیم کرد و نهیب
سخن گفت از دوزخ و از بهشت
به دلات اندرون تخم زفتی بکشت
تو او را پذیرفتی و دینش را
بیاراستی راه و آیینش را
و باز از تباهی روزگار و فریب دینمداران سخن به میان میآورد:
🌺
یکی پیر پیش آمدش سرسری
به ایران به دعوی پیغمبری
همیگوید از آسمان آمدم
ز نزد خدای جهان آمدم
خداوند را دیدم اندر بهشت
مر این زند و استا همه او نوشت
و به شاه هشدار میدهد که:
تبه کردی آن پهلوی کیش را
چرا ننگریدی پس و پیش را
از آن پس که ایزد تو را شاه کرد
یکی پیر جادوت گمراه کرد
شاه نیز در پاسخ او جنگ را بر میگزیند. پس شمشیرها بر مردمان فرود آمد و بتها سوزانده شد:
به روم و به هندوستان بربگشت
ز دریا و تاریکی اندر گذشت
گذارش همیکرد اسفندیار
به فرمان یزدان و پروردگار
چو آگه شدند از نکو دین اوی
گرفتند از او راه و آیین اوی
مر این دین به را بیاراستند
از این دین گذارش هم خواستند
بتان از سرگاه میسوختند
به جای بت آتش برفروختند
سپس اسفندیار تاججوی قدرتطلب به پدر گزارش میکند که:
جهان ویژه کردم به فر خدای
به کشور پراکنده سایه همای
کسی را نیز از کسی بیم نه
به گیتی کسی بی زر و سیم و نه
فروزنده گیتی به سان بهشت
جهان گشته آباد و بر جای کشت
سواران جهان را همیداشتند
به ورزی گران ورز میکاشتند
بر این برگردید چندی جهان
به گیتی بدی بود اندر جهان
و بنگریم که قدرتمداران و دینمداران چهگونه میخواهند تا دین بگسترند:
کشیدند شمشیر و گفتند اگر
کسی باشد اندر جهان سر به سر
که نپسندد او را به پیغمبری
سر اندر نیارد به فرمانبری
نیاید به درگاه فرخنده شاه
نبندد میان پیش رخشنده گاه
نگیرد از او راه و دین بهی
مر این دین به را نباشد رهی
به شمشیر جان از برش بر کنیم
سرش را به دار برین بر زنیم...
شش فروردین زادروز زرتشت است.
او تلاش کرد تا با سرودن چامه هایی که گات نام دارند خردگرایی و مهرورزی را در میان ایرانیان رواگ دهد و مردم را به مهربانی با یکدیگر و با طبیعت بخواند.
بعدها عده ای با افزودن بخشهایی به گات ها اوستای کنونی را پدید آوردند که همه آن سخنان زرتشت نیست.
شش فروردین روز مهرورزی فرخنده باد
@Doroodfaraman
ﺷﻌﺮﯼ ﺍﺯ ﻣﻼ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ کولیوند
ﺩﻧﯿﻪ ﯼ ﺑﯽ ﺣﺎﺻﻞ:
ﯾﺎﺭﺍﻥ ﻧﯿﺸﺖ ﺍﻭَ ﺩﻝ ﯾﺎﺭﺍﻥ ﻧﯿﺸﺖ ﺍﻭﺩﻝ
ﻫﻢ ﺑﺎﺭ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﻏﻤﺎﻥ ﻧﯿﺸﺖ ﺍﻭﺵ ﺩﻝ
ﺍﻣﺎﻥ ﮊﺵ ﮐﺮﺩﺍﺭ ﺩﻧﯿﻪ ﯼ ﺑﯽ ﺣﺎﺻﻞ
ﺩﺭﺩﺵ ﺑﯽ ﻭ ﻧﻮﮎ ﻧﯿﺶ ﻧﯿﺸﺘﺮ ﭼﻞ
ﻫﻨﯽ ﮊَ ﺍﻭﺭﺍﺩ ﺍﺑﺪﺍﻻﻥ ﺩﺍﻡ ﺩﻡَ
ﻫﺮ ﯾﺎﻫﻮ ﮐﯿﺸﺎﻡ ﺑﯽ ﺗﺎﺭﺍﺝ ﻏﻢ
ﻧﻪ ﺭﺷﻤﻪ ﮐﻤﺮ ﻧﻪ ﮐَﻠﭙﻮﺱ ﮐﻮﻝ
ﮐﻤﺮ ﻭ ﺑﯽ ﺷﺎﻝ ﺷﺎﻻ ﺑﯽ ﮐﺸﮑﻮﻝ
ﻧﻪ ﻏﺮﻓﻪ ﯼ ﺣﻨﻄﻪ ﻧﻪ ﻃﻮﺭ ﻧﻪ ﺳﺎﺝ
ﻧﻪ ﻣﺪﺍﺣﯽ ﺩﯾﻢ ﻏﻤﺎﻥ ﮐﻨﻢ ﺗﺎﺭﺍﺝ
ﭼﯽ ﭘﺸﻮ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻻﺍﺑﺎﻟﯽ ﺩﻫﺮ
ﻟﻮﻟﯿﺎﻡ ﺍَﻭ ﻣﺤﺮﺍ ﻭ ﻣﺎﻟﮕﻪ ﯼ ﺩﺭﻩ ﺷﻬﺮ
ﺑﺎﺯﺍﺭﺵ ﮊ ﺑﺰﻡ ﺧﺎﺻﺎﻥ ﺗﻬﯽ ﺩﯾﻢ
ﺧﺎﻟﯽ ﺟﺎﯼ ﺧﺎﺻﺎﻥ ﺳﺮﻭ ﺳﻬﯽ ﺩﯾﻢ
ﺟﺮ ﺁﻫﻨﮓ ﺟﻐﺪ ﺷﻬﺮﺵ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺩﯾﻢ
ﻧﻪ ﺯﺭﯾﻦ ﺑﺎﻑ ﺑﯽ ﻧﻪ ﺯﺭﯾﻦ ﭘﻮﺵ ﺩﯾﻢ
@Doroodfaraman
ﺩﻧﯿﻪ ﯼ ﺑﯽ ﺣﺎﺻﻞ:
ﯾﺎﺭﺍﻥ ﻧﯿﺸﺖ ﺍﻭَ ﺩﻝ ﯾﺎﺭﺍﻥ ﻧﯿﺸﺖ ﺍﻭﺩﻝ
ﻫﻢ ﺑﺎﺭ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﻏﻤﺎﻥ ﻧﯿﺸﺖ ﺍﻭﺵ ﺩﻝ
ﺍﻣﺎﻥ ﮊﺵ ﮐﺮﺩﺍﺭ ﺩﻧﯿﻪ ﯼ ﺑﯽ ﺣﺎﺻﻞ
ﺩﺭﺩﺵ ﺑﯽ ﻭ ﻧﻮﮎ ﻧﯿﺶ ﻧﯿﺸﺘﺮ ﭼﻞ
ﻫﻨﯽ ﮊَ ﺍﻭﺭﺍﺩ ﺍﺑﺪﺍﻻﻥ ﺩﺍﻡ ﺩﻡَ
ﻫﺮ ﯾﺎﻫﻮ ﮐﯿﺸﺎﻡ ﺑﯽ ﺗﺎﺭﺍﺝ ﻏﻢ
ﻧﻪ ﺭﺷﻤﻪ ﮐﻤﺮ ﻧﻪ ﮐَﻠﭙﻮﺱ ﮐﻮﻝ
ﮐﻤﺮ ﻭ ﺑﯽ ﺷﺎﻝ ﺷﺎﻻ ﺑﯽ ﮐﺸﮑﻮﻝ
ﻧﻪ ﻏﺮﻓﻪ ﯼ ﺣﻨﻄﻪ ﻧﻪ ﻃﻮﺭ ﻧﻪ ﺳﺎﺝ
ﻧﻪ ﻣﺪﺍﺣﯽ ﺩﯾﻢ ﻏﻤﺎﻥ ﮐﻨﻢ ﺗﺎﺭﺍﺝ
ﭼﯽ ﭘﺸﻮ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻻﺍﺑﺎﻟﯽ ﺩﻫﺮ
ﻟﻮﻟﯿﺎﻡ ﺍَﻭ ﻣﺤﺮﺍ ﻭ ﻣﺎﻟﮕﻪ ﯼ ﺩﺭﻩ ﺷﻬﺮ
ﺑﺎﺯﺍﺭﺵ ﮊ ﺑﺰﻡ ﺧﺎﺻﺎﻥ ﺗﻬﯽ ﺩﯾﻢ
ﺧﺎﻟﯽ ﺟﺎﯼ ﺧﺎﺻﺎﻥ ﺳﺮﻭ ﺳﻬﯽ ﺩﯾﻢ
ﺟﺮ ﺁﻫﻨﮓ ﺟﻐﺪ ﺷﻬﺮﺵ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺩﯾﻢ
ﻧﻪ ﺯﺭﯾﻦ ﺑﺎﻑ ﺑﯽ ﻧﻪ ﺯﺭﯾﻦ ﭘﻮﺵ ﺩﯾﻢ
@Doroodfaraman
نوروز و شاد بودن مردم از دید کریمخان زند
بیش از ۲۰۰ سال پيش "سلام نوروزی" در شيراز و نه چندان دور از تخت جمشيد برگزار شد ، پس از اردشير يكم ، اين چندمین بار بود كه يک فرمانروا در مركز پارس چنين مراسمی را برپا می داشت!
پيش از كريمخان، عضدالدوله ديلمی اين آيين ها را در شيراز برگزار كرده بود
كريمخان زند كه به جاي عنوان «شاه»، لقب «وكيل» برخود نهاده بود، پس از اعلام شهر شيراز به پايتختی ايران، سلام نوروزی را در عمارتی كه اينک موزه پارس ناميده می شود، برگزار می كرد و سپس به ديدن مردم معمولی به كوچه و خيابان ميرفت
وی در ايام نوروز، از جيب خود چند نوازنده را اجير كرده بود كه در ميدان های شيراز بنوازند و مردم را شاد كنند كه بعداً اين رسم شامل روزهای ديگر هم شد.
كريمخان براي شاد كردن مردم و زدودن غمهايشان هر اقدامی را كه ميتوانست كرد.
به نظر وی، كه مورخان از اظهاراتش بيرون كشيده اند ، كريمخان «شاد بودن و شادی كردن» را حق مردم مي دانست. وي براي ديدن توده ها و آگاه شدن از مشكلاتشان، حتي به قهوه خانه ها مي رفت و با آنان در همانجا خوراک میخورد!
بیش از ۲۰۰ سال پيش "سلام نوروزی" در شيراز و نه چندان دور از تخت جمشيد برگزار شد ، پس از اردشير يكم ، اين چندمین بار بود كه يک فرمانروا در مركز پارس چنين مراسمی را برپا می داشت!
پيش از كريمخان، عضدالدوله ديلمی اين آيين ها را در شيراز برگزار كرده بود
كريمخان زند كه به جاي عنوان «شاه»، لقب «وكيل» برخود نهاده بود، پس از اعلام شهر شيراز به پايتختی ايران، سلام نوروزی را در عمارتی كه اينک موزه پارس ناميده می شود، برگزار می كرد و سپس به ديدن مردم معمولی به كوچه و خيابان ميرفت
وی در ايام نوروز، از جيب خود چند نوازنده را اجير كرده بود كه در ميدان های شيراز بنوازند و مردم را شاد كنند كه بعداً اين رسم شامل روزهای ديگر هم شد.
كريمخان براي شاد كردن مردم و زدودن غمهايشان هر اقدامی را كه ميتوانست كرد.
به نظر وی، كه مورخان از اظهاراتش بيرون كشيده اند ، كريمخان «شاد بودن و شادی كردن» را حق مردم مي دانست. وي براي ديدن توده ها و آگاه شدن از مشكلاتشان، حتي به قهوه خانه ها مي رفت و با آنان در همانجا خوراک میخورد!
فِلَک هم چه بی ، سورِت دَمانِم
وَ کامین گُناه ، خوشیت شووانِم
خَضو پی خَضو، ژَ نو هم واری
وَهـارت اِیـگِل ، چـاتـول رِمـانِم
#شهرامفتاحـےدارشیرخانـے
اِتحاد وَ سَربَرزی دورودفَرامان👇
@Doroodfaraman
وَ کامین گُناه ، خوشیت شووانِم
خَضو پی خَضو، ژَ نو هم واری
وَهـارت اِیـگِل ، چـاتـول رِمـانِم
#شهرامفتاحـےدارشیرخانـے
اِتحاد وَ سَربَرزی دورودفَرامان👇
@Doroodfaraman