شب است وخیمه شب بازان ورقص وحشی اشباح
مژه از پلک و پلک ازچشم و چشم ازخواب می ترسد
فغان ، زین شهر کج باور ، که حتی نکته آموزش
زافسون و طلسم و رمل و اسطرلاب می ترسد
#بهمن_رافعی
مژه از پلک و پلک ازچشم و چشم ازخواب می ترسد
فغان ، زین شهر کج باور ، که حتی نکته آموزش
زافسون و طلسم و رمل و اسطرلاب می ترسد
#بهمن_رافعی
سبزه از مژگان من سامانِ شادابی گرفت
نرگس از چشمِ تَرم تعلیم بیخوابی گرفت
نقدِ اشکم را به زور از مردمِ چشمم ربود
گِرد او گردم که باج از مردم آبی گرفت!
#آشوب_مازندرانی
نرگس از چشمِ تَرم تعلیم بیخوابی گرفت
نقدِ اشکم را به زور از مردمِ چشمم ربود
گِرد او گردم که باج از مردم آبی گرفت!
#آشوب_مازندرانی
من برای دیدنش بی تاب و امشب بنگرید
خود قدم بر چشم من فرموده مهمان من است
در دلم از شمع رویش گشته دودی شعله ور
یک نظر از او هزاران شعله بر جان من است
#درویش_طبس
خود قدم بر چشم من فرموده مهمان من است
در دلم از شمع رویش گشته دودی شعله ور
یک نظر از او هزاران شعله بر جان من است
#درویش_طبس
پهنای خیالت از جهان بیرون زد
از وسعت ژرف آسمان بیرون زد
گفتم بروم عکس تو را قاب کنم
زیباییات از قابِ زمان بیرون زد !
#بهرام_خسروانی
از وسعت ژرف آسمان بیرون زد
گفتم بروم عکس تو را قاب کنم
زیباییات از قابِ زمان بیرون زد !
#بهرام_خسروانی
با کی حریف بودهای بوسه ز کی ربودهای
زلف که را گشودهای حلقه به حلقه مو به مو
راست بگو نهان مکن پشت به عاشقان مکن
چشمه کجاست تا که من آب کشم سبو سبو
#مولانا
زلف که را گشودهای حلقه به حلقه مو به مو
راست بگو نهان مکن پشت به عاشقان مکن
چشمه کجاست تا که من آب کشم سبو سبو
#مولانا
قبل از تو اسیر سخن عشـق نبودم
من تشنه ی همچون نفسی مثل تو بودم
آن شب که دوچشمان تو را ماه نشان داد
دیدم که تو در قبله و من غرق سجودم
#کوروش_خلج
من تشنه ی همچون نفسی مثل تو بودم
آن شب که دوچشمان تو را ماه نشان داد
دیدم که تو در قبله و من غرق سجودم
#کوروش_خلج
جهان کورست و از آئینهٔ دل غافل افتاد است
ولی چشمی که بینا شد نگاهش بر دل افتاد است
شب تاریک و راه پیچ پیچ و بی یقین راهی
دلیل کاروان را مشکل اندر مشکل افتاد است
#اقبال_لاهوری
ولی چشمی که بینا شد نگاهش بر دل افتاد است
شب تاریک و راه پیچ پیچ و بی یقین راهی
دلیل کاروان را مشکل اندر مشکل افتاد است
#اقبال_لاهوری
زنده میکرد مرا دم به دم اُمیّد وصال
ورنه دور از نظرت کشتهی هجران بودم
تا مگر يک نفسم بوی تو آرد دمِ صبح
همه شب منتظر مرغ سحرخوان بودم
#سعدی
ورنه دور از نظرت کشتهی هجران بودم
تا مگر يک نفسم بوی تو آرد دمِ صبح
همه شب منتظر مرغ سحرخوان بودم
#سعدی
ای که خطاطی زما دل می بری
با هنـرمندی دل ما می خری
در کنـار هم نشانی با چه ناز
عین و شین و قاف را با دلبری
#مهیار_مقسومی
با هنـرمندی دل ما می خری
در کنـار هم نشانی با چه ناز
عین و شین و قاف را با دلبری
#مهیار_مقسومی
می توانم بود بی تو، تاب تنهاییم هست
امتحان صبر خود کردم، شکیباییم هست
سوی تو گویم نخواهم آمد اما، می شنو
ایستاده بر در دل، صد تقاضاییم هست
#وحشی_بافقی
امتحان صبر خود کردم، شکیباییم هست
سوی تو گویم نخواهم آمد اما، می شنو
ایستاده بر در دل، صد تقاضاییم هست
#وحشی_بافقی
مست و شوریده چنانم که ز بی خویشتنی
من توام هیچ نمیدانم اگر خود تو منی
شرطِ اخلاص چنان است ز مبدایِ وجود
که نه من بر تو گزینم نه تو بر من شکنی
#حکیم_نزاری
من توام هیچ نمیدانم اگر خود تو منی
شرطِ اخلاص چنان است ز مبدایِ وجود
که نه من بر تو گزینم نه تو بر من شکنی
#حکیم_نزاری
ای خوش آن دم که وصال تو میسّر گردد
چون نفَس، جانِ به لب آمده ام برگردد
انقلابی به غم آبادِ جهان می خواهم
شاید این طالعِ برگشته ی من، برگردد...
#غنی_کشمیری
چون نفَس، جانِ به لب آمده ام برگردد
انقلابی به غم آبادِ جهان می خواهم
شاید این طالعِ برگشته ی من، برگردد...
#غنی_کشمیری
خیز ساقی که بهار انجمن بزم آراست
ز چمن بوی گل و ناله بلبل برخاست
یاسمین و سمن و یاسمن و سوسن و گل
همه ظاهر شده در بزم چمن جام کجاست
#فضولی
ز چمن بوی گل و ناله بلبل برخاست
یاسمین و سمن و یاسمن و سوسن و گل
همه ظاهر شده در بزم چمن جام کجاست
#فضولی
آن رشته که قوّت روانست مرا
آرامش جان ناتوانست مرا
بر لب چو کشی جان کشدم از پی آن
پیوند چو با رشته ی جانست مرا
#ابوسعید_ابوالخیر
آرامش جان ناتوانست مرا
بر لب چو کشی جان کشدم از پی آن
پیوند چو با رشته ی جانست مرا
#ابوسعید_ابوالخیر
در فکرت جان راه بیاموز ای دل
صد شمع زنور دل برافروز ای دل
غافل منشین چو شمع می سوز ای دل
کز پهلوی ما می گذرد روز ای دل
#اوحدالدین_کرمانی
صد شمع زنور دل برافروز ای دل
غافل منشین چو شمع می سوز ای دل
کز پهلوی ما می گذرد روز ای دل
#اوحدالدین_کرمانی
زان روی که دل بَستهٔ آن زنجیر است
در دامَنِ تو، دستْ زدن تَقدیر است
چون دست به دامَنَش زدم گفت بِهِل
گفتم که خَموش روز گیراگیر است
#مولانا
در دامَنِ تو، دستْ زدن تَقدیر است
چون دست به دامَنَش زدم گفت بِهِل
گفتم که خَموش روز گیراگیر است
#مولانا
جادوی چشمت را بنازم ماه زیبا
دل را به عشق ناب رویت مبتلا کرد
درگیر غم بودم پس از هجران رویت
اما نگاهت چشم دل از غم جدا کرد
#امیرعباس_خالق_وردی
دل را به عشق ناب رویت مبتلا کرد
درگیر غم بودم پس از هجران رویت
اما نگاهت چشم دل از غم جدا کرد
#امیرعباس_خالق_وردی
چو کس با زبان دلم آشنا نیست
چه بهتر که از شکوه خاموش باشم
چو یاری مرا نیست همدرد ، بهتر
که از یاد یاران فراموش باشم
#دکتر_علی_شریعتی
چه بهتر که از شکوه خاموش باشم
چو یاری مرا نیست همدرد ، بهتر
که از یاد یاران فراموش باشم
#دکتر_علی_شریعتی
با من بی کس تنها شده، یارا تو بمان
همه رفتند ازین خانه، خدا را تو بمان
من بی برگ خزان دیده، دگر رفتنی ام
تو همه بار و بری، تازه بهارا تو بمان
#هوشنگ_ابتهاج
همه رفتند ازین خانه، خدا را تو بمان
من بی برگ خزان دیده، دگر رفتنی ام
تو همه بار و بری، تازه بهارا تو بمان
#هوشنگ_ابتهاج
باغی که من از بهار او بشکفتم
بشکفت و نمود هرچه من میگفتم
با ساغر اقبال چو کرد او جفتم
سرمست شدم سر بنهادم خفتم
#مولانا
بشکفت و نمود هرچه من میگفتم
با ساغر اقبال چو کرد او جفتم
سرمست شدم سر بنهادم خفتم
#مولانا
گروهی زندگی را خواب کردند
بنای کفر و دین را باب کردند
خدا را شُکر گر راندند از خویش
به سوی عاشقی پرتاب کردند
#مجتبی_کاشانی
بنای کفر و دین را باب کردند
خدا را شُکر گر راندند از خویش
به سوی عاشقی پرتاب کردند
#مجتبی_کاشانی