ڪلبہ‎‌‌‎‌‌شـ؏ـردلاویز
5.75K subscribers
872 photos
1 video
11 links
زیر امضای تمام شعرهایم مینویسم" دل" نوشت
تابدانند " عشق را باید فقط با "دل " نوشت

#رزگار_موکریان

@Delaviz_20
Download Telegram
عشق یعنی بودنت حال مرا شیدا کند
عشق یعنی رفتنت قلب مرا تنها کند

عشق یعنی انقدر مست تو باشم ماه من
قصه عشقت مرا رسواتر از رسوا کند


#امیرعباس_خالقوردی
منتظر مانده زمین تا که زمانش برسد
صبح، همراه سحر خیز جوانش برسد

لیله القدر بیاید لب آیینه ی درک
سوره فجر به تاویل و بیانش برسد


#قاسم_صرافان
گر چه من خود ز عدم دلخوش و خندان زادم
عشق آموخت مرا شکل دگر خندیدن

بی جگر داد مرا شه دل چون خورشیدی
تا نمایم همه را بی‌ز جگر خندیدن


#مولانا
طبيب هست و دوا هست، درد بايد و نيست
چو آفتاب يكی رهنورد بايد و نيست

دمي چون باد سحرگاه سرد بايد و نيست
دلی چو باد سحر هرزه گرد بايد و نيست


#مشفق_كاشانی
در آيينه ببينيد اگر صورت خود را
آن صورت آيينه شما هست و شما نيست

اين نيستي هست نما را به حقيقت
در ديده ی ما و تو بقا هست و بقا نيست


#عبرت_نائينی
دستم نميرسد به سر زلفت اي دريغ
طالع نگر كه پنجه ي من كم ز شانه نيست

بر هر كجا نظاره كنم بينمت به چشم
گيتي به عهد حسن تو آيينه خانه ايست


#آتش_اصفهانی
چون ماه نو از حلقه‌به‌گوشان توایم
چون رود خروشنده خروشان توایم

چون ابر بهاریم پراکنده تو
چون زلف تو از خانه‌به‌دوشان توایم


#رهی_معیری
محبت موج زد در چشم مستت
دل دیوانه را، دادم به دستت

اگر از من پذیرفتی دل از تو
اگر درهم شکستی، ناز شستت!


#بیژن_سمندر
هر سالکی به حِزب و مرامی سپُرده سر
ما حزب عاشقان و محبت مرام ما

گر خون ما به پای تو ریزد حلال تو
ور خونبها به غیر تو باشد حرام ما


#شهریار
سرمست شد نگارم بنگر به نرگسانش
مستانه شد حدیثش پیچیده شد زبانش

گه می‌فتد از این سو گه می‌فتد از آن سو
آن کس که مست گردد خود این بود نشانش


#مولانا
تا مقصد عشاق رهی دور و دراز است
یک منزل از آن بادیه عشق مجاز است

در عشق اگر بادیه‌ ای چند کنی طی
بینی که در این ره چه نشیب و چه فراز است


#وحشی_بافقی
ای فضل تو دستگیر من، دستم گیر
سیر آمده‌ام ز خویشتن، دستم گیر

تا چند کنم توبه و تا کی شکنم
ای توبه ده و توبه شکن، دستم گیر


#ابوسعید_ابوالخیر
من‌وپروانه را ديگر به شرح‌وقصه حاجت نيست
حديث هستی ما بشنو از ايجاز خاكستر!

هنوزم خواب نوشینِ جوانی سرگران دارد!
خیال شعله می‌رقصد هنوز از ساز خاکستر


#هوشنگ_ابتهاج
صبحدم خاکی به صحرا برد باد از کوی دوست
بوستان در عنبر سارا گرفت از بوی دوست

دوست گر با ما بسازد دولتی باشد عظیم
ور نسازد می‌بباید ساختن با خوی دوست


#سعدى
نامه ی بلقیس جان سوی سلیمان دل
کس نرساند مگر هدهد باد صبا

گر بگشاید ز هم چین سر زلف دوست
بیش نبوید کسی نافه ی مشک ختا


#حکیم_نزاری_قهستانی
می‌پنداری که از غمانت رستم
یا بی‌تو صبور گشتم و بنشستم

یارب مرسان به هیچ شادی دستم
گر یک نفس از غم تو خالی هستم


#مـولانـا
ﺍﮔﺮ ﻫﺰﺍﺭ ﻏﻤﺴﺖ ﺍﺯ ﺟﻔﺎﯼ ﺍﻭ ﺑﺮ دﻝ
ﻫﻨﻮﺯ ﺑﻨﺪﻩ ﺍﻭﯾﻢ ﮐﻪ ﻏﻤﮕﺴﺎﺭ ﻣﻨﺴﺖ

ﺩﺭﻭﻥ ﺧﻠﻮﺕ ﻣﺎ ﻏﯿﺮ ﺩﺭ ﻧﻤﯽ‌ﮔﻨﺠﺪ
ﺑﺮﻭ ﮐﻪ ﻫﺮ ﮐﻪ ﻧﻪ ﯾﺎﺭ ﻣﻨﺴﺖ، ﺑﺎﺭ ﻣﻨﺴﺖ


#سعدی
ناموس ازل را تو امینی تو امینی
دارای جهان را تو یساری تو یمینی

ای بندهٔ خاکی تو زمانی تو زمینی
صهبای یقین در کش و از دیر گمان خیز...‌


#اقبال_لاهوری
چو نماز شام هر کَس بنَهد چراغ و خوانی
منم و خیال یاری غم و نوحه و فغانی

چو وضو ز اشک سازم بود آتشین نمازم
در مسجدم بسوزد چو بدو رسد اذانی


#مولانا
در سفالین کاسهٔ رندان به خواری منگرید
کاین حریفان خدمت جام جهان‌بین کرده‌اند

نکهت جانبخش دارد خاک کوی دلبران
عارفان آنجا مشام عقل مشکین کرده‌اند


#حافظ
آن را که جفاجوست نمی باید خواست
سنگین دل و بد خوست نمی باید خواست

ما را ز تو غیر از تو تمنایی نیست
از دوست به جز دوست نمی باید خواست


#رهی_معیری