جان نیک ناهموار شد، تا با سر و تن یار شد
بر میزنم آبی ز می، باشد که هموارش کنم
سجاده گر مانع شود، حالیش بفروشم به می
تسبیح اگر زحمت دهد، در حال زنارش کنم
ُ#اوحدی
بر میزنم آبی ز می، باشد که هموارش کنم
سجاده گر مانع شود، حالیش بفروشم به می
تسبیح اگر زحمت دهد، در حال زنارش کنم
ُ#اوحدی
دلا مگر که تو مستی که دل به عقل ببستی
که او نشست نیابد تو را کجا بنشاند
متاع عقل نشانست و عشق روح فشانست
که عشق وقت نظاره نثار جان بفشاند
ُ#مولانا
که او نشست نیابد تو را کجا بنشاند
متاع عقل نشانست و عشق روح فشانست
که عشق وقت نظاره نثار جان بفشاند
ُ#مولانا
گفتمش شيرين ترين آواز چيست؟
چشم غمگينش به رويم خيره ماند
قطره قطره اشکش از مژگان چکيد
لرزه افتادش به گيسوي بلند
ُ#هوشنگ_ابتهاج
چشم غمگينش به رويم خيره ماند
قطره قطره اشکش از مژگان چکيد
لرزه افتادش به گيسوي بلند
ُ#هوشنگ_ابتهاج
چشـم زیبای تو رویای مـن است
گیسـوانت عمق شبهای مـن است
عمر من در سـاحل چشمت گذشت
عشق یعنی: اشک دریای من است
ُ#دلاویز
گیسـوانت عمق شبهای مـن است
عمر من در سـاحل چشمت گذشت
عشق یعنی: اشک دریای من است
ُ#دلاویز
مرحبا! مرحبا! نسیم صبا
خبر از دوست چیست؟ باز نما
جز مرادش مرا مرادی نیست
غیر او خاطری و یادی نیست
ُ#عراقی
خبر از دوست چیست؟ باز نما
جز مرادش مرا مرادی نیست
غیر او خاطری و یادی نیست
ُ#عراقی
امید وصل تو جانم به رقص میآرد
چو باد صبح که در گردش آورد ریحان
ز خلق گوی لطافت تو بردهای امروز
که دل به دست تو گوییست در خم چوگان
ُ#سعدی
چو باد صبح که در گردش آورد ریحان
ز خلق گوی لطافت تو بردهای امروز
که دل به دست تو گوییست در خم چوگان
ُ#سعدی
دل،که در مسلخ چشمت به تمنا افتاد
بوسه باران خیالش،تب شیدا افتاد
خواست از معجزه ی عشق، چنان زنده شود
دست آخر، که چنین در غم سودا افتاد
ُ#ناشناس
بوسه باران خیالش،تب شیدا افتاد
خواست از معجزه ی عشق، چنان زنده شود
دست آخر، که چنین در غم سودا افتاد
ُ#ناشناس
این ابر را گریان نگر وان باغ را خندان نگر
کز لابه و گریه پدر رستند بیماران ما
ابر گران چون داد حق از بهر لب خشکان ما
رطل گران هم حق دهد بهر سبکساران ما
ُ#مولانا
کز لابه و گریه پدر رستند بیماران ما
ابر گران چون داد حق از بهر لب خشکان ما
رطل گران هم حق دهد بهر سبکساران ما
ُ#مولانا
روی ننْمودی و تا روی نمودی ما را
روی حسرت به سر کوی تو میساید و بس
چه کند گر نکند وصف تو با دل، «نیما»؟
گِلهی دوست، به دل گفتن میشاید و بس...
ُ#نیما_یوشیج
روی حسرت به سر کوی تو میساید و بس
چه کند گر نکند وصف تو با دل، «نیما»؟
گِلهی دوست، به دل گفتن میشاید و بس...
ُ#نیما_یوشیج
ﻣﺎ ﺩﻭﺵ ﺑﻪ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﯼ ﻋﺸّﺎﻕ ﺑﺮﻓﺘﯿﻢ
ﺩﯾﺪﯾﻢ ڪہ ﻣﺴﺘﯽ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ڪﯿﺶ ﻭ ﻣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ
ﮔﻔﺘﯿﻢ ﺑﻪ ﭘﯿﻤﺎﻧﻪ ﭼﻪ ﺩﺍﺭﯾﺪ ڪہ ﻣﺴﺘﯿﺪ ؟
گفتند ﺷﺮﺍﺏ ﺍﺳﺖ ڪہ ﺍﺯ ﯾﺎﺭ ب ڪﺎﻡ ﺍﺳﺖ
ُ#مولانا
ﺩﯾﺪﯾﻢ ڪہ ﻣﺴﺘﯽ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ڪﯿﺶ ﻭ ﻣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ
ﮔﻔﺘﯿﻢ ﺑﻪ ﭘﯿﻤﺎﻧﻪ ﭼﻪ ﺩﺍﺭﯾﺪ ڪہ ﻣﺴﺘﯿﺪ ؟
گفتند ﺷﺮﺍﺏ ﺍﺳﺖ ڪہ ﺍﺯ ﯾﺎﺭ ب ڪﺎﻡ ﺍﺳﺖ
ُ#مولانا
طی شد شَبِ بیتو، ولی ایکاش بِدانی
اینجا سَحر از بعدِ تو هَمچون شَبِتار است
آه از دِلَم اِنگار کهدر قاعدهی عشق
بیمَعرفَتی خاصیَتِ جِنسِ نِگار است
ُ#محمد_بزاز
اینجا سَحر از بعدِ تو هَمچون شَبِتار است
آه از دِلَم اِنگار کهدر قاعدهی عشق
بیمَعرفَتی خاصیَتِ جِنسِ نِگار است
ُ#محمد_بزاز
روی تو خوش مینماید آینه ما
کآینه پاکیزه است و روی تو زیبا
چون می روشن در آبگینه صافی
خوی جمیل از جمال روی تو پیدا
ُ#سعدی
کآینه پاکیزه است و روی تو زیبا
چون می روشن در آبگینه صافی
خوی جمیل از جمال روی تو پیدا
ُ#سعدی
انگار که باغ است ، نه... گلخانه اتاقم
از عطرِ خیالت شده لبریز ، قشنگ است
اما تو بگو بیمن و بیعطرِ حضورم
شبهای تو ای ماه دلاویز ، قشنگ است ؟
ُ#فردوس_اعظم
از عطرِ خیالت شده لبریز ، قشنگ است
اما تو بگو بیمن و بیعطرِ حضورم
شبهای تو ای ماه دلاویز ، قشنگ است ؟
ُ#فردوس_اعظم
در هر دو جهان آرزوی روی تو دارم
موزون غزلی چون قد دل جوی تو دارم
نیکوست که در پیش تو خوانم غزل شاه
زیرا که هوای رخ نیکوی تو دارم
ُ#فروغی_بسطامی
موزون غزلی چون قد دل جوی تو دارم
نیکوست که در پیش تو خوانم غزل شاه
زیرا که هوای رخ نیکوی تو دارم
ُ#فروغی_بسطامی
طبیب عشق منم باده ده که این معجون
فراغت آرد و اندیشه خطا ببرد
بسوخت حافظ و کس حال او به یار نگفت
مگر نسیم پیامی خدای را ببرد
ُ#حافظ
فراغت آرد و اندیشه خطا ببرد
بسوخت حافظ و کس حال او به یار نگفت
مگر نسیم پیامی خدای را ببرد
ُ#حافظ
نداد عشق گریبان به دست کس ما را
گرفت این می پرزور، چون عسس ما را
به گرد خاطر ما آرزو نمیگردید
لب تو ریخت به دل، رنگ صد هوس ما را
ُ#صائب_تبریزی
گرفت این می پرزور، چون عسس ما را
به گرد خاطر ما آرزو نمیگردید
لب تو ریخت به دل، رنگ صد هوس ما را
ُ#صائب_تبریزی
گر من از پای اندر آیم، گو درآی
بهتر از من صد هزار از دست رفت
بیمِ جان کاینبار خونم میخورد
ور نه این دل چند بار از دست رفت
ُ#سعدی
بهتر از من صد هزار از دست رفت
بیمِ جان کاینبار خونم میخورد
ور نه این دل چند بار از دست رفت
ُ#سعدی
جان و تنم ای دوست فدای تن و جانت
مویی نفروشم به همه ملک جهانت
گر راه بگردانی و گر روی بپوشی
من مینگرم گوشه چشم نگرانت
ُ#سعدی
مویی نفروشم به همه ملک جهانت
گر راه بگردانی و گر روی بپوشی
من مینگرم گوشه چشم نگرانت
ُ#سعدی
نترس از آدم جاهل ، بترس از آن کس که
به حکم منفعتش اشتباه میبیند!
نرنج از این که فلانی بد از تو میگوید
قفس نشین همه را راه راه میبیند!
ُ#سیدسعیدصاحب_علم
به حکم منفعتش اشتباه میبیند!
نرنج از این که فلانی بد از تو میگوید
قفس نشین همه را راه راه میبیند!
ُ#سیدسعیدصاحب_علم
دوشینه مرا گذاشتی خوش خفتی
امشب به دغل بهر سوئی میافتی
گفتم که مرا تا به قیامت جفتی
گو آن سخنی که وقت مستی گفتی
ُ#مولانا
امشب به دغل بهر سوئی میافتی
گفتم که مرا تا به قیامت جفتی
گو آن سخنی که وقت مستی گفتی
ُ#مولانا
غافل گذشتی از دل امیدوار من
رسوای اگر چنین گذرد روزگار من
من نیستم حریف تو با صدهزار دل
کز یک کرشمه میشکنی صدهزار من
ُ#فروغی_بسطامی
رسوای اگر چنین گذرد روزگار من
من نیستم حریف تو با صدهزار دل
کز یک کرشمه میشکنی صدهزار من
ُ#فروغی_بسطامی