ڪلبہ‎‌‌‎‌‌شـ؏ـردلاویز
5.6K subscribers
871 photos
1 video
10 links
زیر امضای تمام شعرهایم مینویسم" دل" نوشت
تابدانند " عشق را باید فقط با "دل " نوشت

#رزگار_موکریان

@Delaviz_20
Download Telegram
در سر ما عشق زلفش دیگ سودا می پزد
بس سری در سر رود گر این بود سودای ما

از لطیفی آن یکی با هر یکی یکتا شده
جان فدای لطف آن یکتای بی همتای ما

َ#شاه_نعمت_الله_ولی
از هجرت آن یاس معطر میسوخت
از درد و غم آن گل پرپر میسوخت

پهلوی شکسته میخ و دیوار و دری
یاسی که مقابل کبوتر میسوخت

َ#امید_استیفا
صدای سکوتم سر ناز توست
اگربنگری جمله آواز توست

به چشم دلت بین صدای مرا
که با بی صدایی پر از راز توست

َ#سیامک_مدانلو_جویبار
نظر ار ز دوست پوشم که برون رود ز چشمم
به چه اقتدار گویم که برون شو از ضمیرم

طلب از خدای کردم که بمیرم ار نیایی
تو نیامدی و ترسم که درین طلب بمیرم

َ#قاآنی
دگر چگونه بگویم که بی تو دل تنگ است؟
به هر زبان که بگویم به تو ، بد اهنگ است

همینقدر که بدانی دچار بی کسی ام
روا نبین که بمیرم ...برای تو ننگ است


َ#مسیح_مسیحا
ز موج چشم مستت چون دل سرگشته برگیرم
که من خود غرقه خواهم شد درین دریای مدهوشی

می از جام مودت نوش و در کار محبت کوش
به مستی ، بی خمارست این می نوشین اگر نوشی

َ#هوشنگ_ابتهاج
ای که سالیانیست به دلم نشست ای
بگو جانا تا که باور کنم رفته ای

روزگار ختم شد به آه و فغان ما
با سکوتت، رمق از ما گرفته ای

َ#سید_ابوالفضل_حسینی
ای خوشا سو دای دل از دیده پنهان داشتن
مبحث تحقیق را در دفــتــر جان داشتن

دیبه‌ ها بی کارگاه و دوک و جولا بافتن
گنج ها بی پاسبان و بی نگـهبان داشتن

َ#پروین_اعتصامی
هزار دیده بر آن چهره ناظرند ولیکن
نمی‌رسد نظر هیچکس به کنه کمالش

مرا دلیست به حال از فراق صورت آن بت
که هیچ چاره ندانم به جز نهفتن حالش


َ#اوحدی
وجود خسته من زیر بار جور فلک
جفای یار به سربار بر نمی‌گیرد

رواست گر نکند یار دعوی یاری
چو بار غم ز دل یار بر نمی‌گیرد

َ#سعدی
ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﻟﻢ ﺁﻩ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺁﻫﻦ ﻧﯿﺴﺖ
ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ

ﺧﻮﺵ ﺁﻣﺪﯼ ﺑﻨﺸﯿﻦ ، ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺩﻡ ﮐﺮﺩﻡ
ﮐﻪ ﭼﺎﯼ ﺩﻏﺪﻏﻪ ﯼ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﯼ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ!

َ#علیرضا_بدیع
گرچه میدانم بسویم ننگرد از کبر و ناز
می نشینم بر سر ره تا نگارم بگذرد

از برای یک نظر بر خاک راهش سالها
می نشینم تا مگر آن شهسوارم بگذرد

َ#فیض_کاشانی
گفتم صنمی شدی که جان را وطنی
گفتا که حدیث جان مکن گر ز منی

گفتم که به تیغ حجتم چند زنی
گفتا که هنوز عاشق خویشتنی ...

َ#مولانا
سوخته شد ز هجر تو گلشن و کشت زار من
زنده کنش به فضل خود ای دم تو بهار جان

بی لب می فروش تو کی شکند خمار دل
بی خم ابروی کژت راست نگشت کار جان

َ#مولانا
تا به مستی نرسد بر لب ساقی لب ما
بر نیاید ز خرابات مغان مطلب ما

عشق پیری است که ساغر زده‌ایم از کف او
عقل طفلی است که دانا شده در مکتب ما


َ#فروغی_بسطامی
آه‌های آتشینم پرده‌های شب بسوخت
بر دل آمد وز تف دل هم زبان هم لب بسوخت

دوش در وقت سحر آهی برآوردم ز دل
در زمین آتش فتاد و بر فلک کوکب بسوخت

َ#عطار
ذوق ما داری بیا با ما در این دریا در آ
تا به عین ما نصیبی یابی از دریای ما

در سر ما عشق زلفش دیگ سودا می پزد
بس سری در سر رود گر این بود سودای

َ#شاه_نعمت_الله_ولی
می‌نوشمت که تشنگی‌ام بیشتر شود
آب از تماس با عطشم شعله‌ور شود

تو در منی و شعرم اگر "حافظانه" نیست
"عشقت نه سرسری‌ست که از سر به‌در شود"

َ#محمدعلی_بهمنی
دلا از دست تنهایی بجانم
ز آه و نالهٔ خود در فغانم

شبان تار از درد جدایی
کند فریاد مغز استخوانم...

َ#باباطاهر
مستی ما همه این است که در مجلس دوست
با خبر نیست ز کیفیت ما هشیاری

عارف آن است که جز دوست نبیند چیزی
عاشق آن است که جز عشق نداند کاری

َ#فروغی_بسطامی
راز دل دیوانه به هشیار نگویید
اسرار لب یار به اغیار نگویید

بویی اگر از گوشهء میخانه شنیدید
ای اهل نظر بر سر بازار نگویید

َ#فخرالدین_عراقی