کاوه بهم آروم میگه: لطف دارین ، و دایان جسورتر جواب میده: چطور؟ منظورتون از اینکه میگین واسه مارکتینگ ساخته شدم چیه؟
سوال دایان باعث میشه من بیشتر احساس راحتی رو باهاش داشته باشم، حس میکنم تا اینجا اومدم، اگه بخوام موفق شم باید حس کنن با یک بول(bull) طرف هستن، یه بول که میتونن بهش اعتماد کنن. باز هم با اعتماد به نفس و به دید خریدارانه بهش میگ م که راستش شما بتون میخوره تحصیل کرده باشین، میتونم بپرسم چی خوندین دایان خانوم؟ -بازرگانی. +چقدر خوب کاملا به درد کار من میخوره که، به علاوه شما راستش واقعا جذابین و امیدوارم ناراحت نشین و تو لاین کاری من این ظاهر زیبا مهمه. در مورد پیشنهادم ازتون میخوام فکر کنید، یه فرصت عالیه براتون. همه اینها رو موقعی که به چشماش نگاه میکنم با یه لحن محکم میگم. حس میکنم کاوه کمی جا خورده ولی ادامه میدم، +درآمد شما به دلاره اگه بخواید، حتی از همین امشب میتونیم شروع کنیم. دایان که جا خورده اما اسم پول به گوشش خورده و کنجکاو شده میگه: خب کارتون چیه دقیق و اگه ناراحت نمیشین چقدر حقوق من میتونه باشه؟ تا اینجا خوب پیش رفته بود چون تونسته بودم نظرشو جلب کنم ولی هنوز میخواستم این علامت سوالو تو ذهنش نگه دارم پس بهش گفتم میتونیم فردا تو دفتر کارم در مورد این مسائل حرف بزنیم، اگه دوست دارین تشریف بیارید خونه من واسه شام تا با هم بیشتر آشنا بشیم… چرا باید یه همچین پیشنهادی به این زوج میدادم؟ چرا فکر کردم کاوه قبول میکنه؟ نمیدونم، این فقط حسم بود که میگفت چیکار بکنم و بهم دروغ نمیگفت. چون کاوه در جواب گفت: اگه زحمتی نمیشه چرا که نه، اینجا خیلی شلوغه و ما هم میخواستیم بریم. +پس دیگه امشب خونه من میمونین هردوتون… و دست هردوشون رو میگیرم فشار میدم و میگم پس بریم با ماشین من ماشین که ندارین؟ کاوه آروم میگه نه میگم چه اشکال داره اتفاقا با ماشین من میریم و تو مسیر بیشتر با هم آشنا میشیم. میریم سمت ماشینم، تو پارکینگ یه لکسوس شاسی بلند سفید که کنار یه سمند پارک شده وقتی نزیک ماشینا میشم کاوه و دایان حس میکنن که سمند ماشین منه و وقتی میرم سمت لکسوس یه لحظه صدای قدم زدنشون متوقف میشه و میتونم حدس بزنم که جا خوردن از این موضوع. دایان آروم میگه: wow! nice care, dude! کاملا معلومه میخواد با انگلیسی پروندنش بیشتر منو تحریک کنه، میگم بهش: دوست دارین این ماشینو؟ -کی دوست نداره؟ و میخنده میگم بهش پس شما
برونین. جا میخوره و با اصرار بهش سویچو میدم که سوار شه و این کارو میکنم که کاوه بره صندلی عقب تا من بشینم کنار زن نازش، دیگه میتونم تو کل مسیر بدنشو برانداز کنم و اون رونای کشیده و رعناشو از این فاصله نزدیک حسابی برانداز کنم. تو راه سعی میکنم تا میتونم ازشون اطلاعات بگیرم، میفهمم که کاوه چند ساله اومده تهران واسه اینکه بتونه تو گالری های تهران کار کنه چون اینجا موقعیتهای بیشتری هست. ولی دایان از بچگی تهران بوده، و خونشونم سمت پونکه، تنها زندگی میکنن و بچه ندارن.
هرچی میگذره حس میکنم از دایان بیشتر خوشم میاد، و حتی از کاوه با اینکه به همجنسام حس ندارم ولی نمیدونم حالتبدن کاوه هست یا حس زیاد من به زنش، که حس میکنم با نگاه کردن به کاوه هم تحریک میشم، حالت چشماش، صورتش که زیبایی زنانهی ظریفی هم کمی داره، قدبلندش…
یه لحظه حس میکنم این زوج زیبا رو تقدیر سر راه من قرار داده، حس شهوت عجیبی همراه با حس حمایت بهشون پیدا کردم، انگار که میخوام هم باهاشون سکس کنم هم مراقبشون باشم، تو این شهر بی رحم، پشتشون باشم…
دایان تا الان ماشین اتومات نرونده بود و واسه همین کمی اذیت میشه، و این باعث میشه من مدام دستمو رو دستش بزارم و نشونش بدم دنده رو کجا بزاره، حتی یه بار آروم پاشو از رونش میگیرم و میگم اینجا نگه دار، اون یکیو کاری نکن، با یک پا رانندگی کن و بعد اینکه تنظیم میکنم پاهاشو کاملا حس میکنم فشار کیرمو به شلوار پارچه ای که پامه.
بالاخره میرسیم، میان بالا، درو قفل میکنم، تو ذهنم میگم در وقتی باز میشه که من این بانوی زیبارو مال خودم کرده باشم. و واسشون مشروب میریزم، فکر میکنم شات های قوی خوبه چون باعث میشه سریعتر به دایان برسم، و سه نفری شروع میکنیم به شات زدن، کمی گرم میشیم و یه آهنگ میزارم و میگم تو مهمونی وقتی شروع کردیم به رقصیدن خیلی زود تموم شد. میشه افتخار بدین تا دوباره با همدیگه برقصیم؟
هر دومون به کاوه نگاه میکنیم. یه سکوت لذتبخش با یه نگاه منتظر تو قیافش موج میزد.
دست دایان رو میگیرم و میکشونمش بغلم، مست نیستش ولی گرمه کاملا، و این جسورترش کرده، سعی میکنم آروم آروم بدنمو باهاش قفل کنم جوری که بالاتنمون رو تکون بدیم ولی پایین تنمون به هم گره بخوره. حس میکنم به همدیگه قفل شدیم، سرش روی شونه هام بود و پای دایان کاملا بین پاهای من یه جورایی قفل شد و کیرم که تو سفت ترین حالتش بود گرمای قسمت داخل رون پای دایان هر لحظه حس میکرد.
سوال دایان باعث میشه من بیشتر احساس راحتی رو باهاش داشته باشم، حس میکنم تا اینجا اومدم، اگه بخوام موفق شم باید حس کنن با یک بول(bull) طرف هستن، یه بول که میتونن بهش اعتماد کنن. باز هم با اعتماد به نفس و به دید خریدارانه بهش میگ م که راستش شما بتون میخوره تحصیل کرده باشین، میتونم بپرسم چی خوندین دایان خانوم؟ -بازرگانی. +چقدر خوب کاملا به درد کار من میخوره که، به علاوه شما راستش واقعا جذابین و امیدوارم ناراحت نشین و تو لاین کاری من این ظاهر زیبا مهمه. در مورد پیشنهادم ازتون میخوام فکر کنید، یه فرصت عالیه براتون. همه اینها رو موقعی که به چشماش نگاه میکنم با یه لحن محکم میگم. حس میکنم کاوه کمی جا خورده ولی ادامه میدم، +درآمد شما به دلاره اگه بخواید، حتی از همین امشب میتونیم شروع کنیم. دایان که جا خورده اما اسم پول به گوشش خورده و کنجکاو شده میگه: خب کارتون چیه دقیق و اگه ناراحت نمیشین چقدر حقوق من میتونه باشه؟ تا اینجا خوب پیش رفته بود چون تونسته بودم نظرشو جلب کنم ولی هنوز میخواستم این علامت سوالو تو ذهنش نگه دارم پس بهش گفتم میتونیم فردا تو دفتر کارم در مورد این مسائل حرف بزنیم، اگه دوست دارین تشریف بیارید خونه من واسه شام تا با هم بیشتر آشنا بشیم… چرا باید یه همچین پیشنهادی به این زوج میدادم؟ چرا فکر کردم کاوه قبول میکنه؟ نمیدونم، این فقط حسم بود که میگفت چیکار بکنم و بهم دروغ نمیگفت. چون کاوه در جواب گفت: اگه زحمتی نمیشه چرا که نه، اینجا خیلی شلوغه و ما هم میخواستیم بریم. +پس دیگه امشب خونه من میمونین هردوتون… و دست هردوشون رو میگیرم فشار میدم و میگم پس بریم با ماشین من ماشین که ندارین؟ کاوه آروم میگه نه میگم چه اشکال داره اتفاقا با ماشین من میریم و تو مسیر بیشتر با هم آشنا میشیم. میریم سمت ماشینم، تو پارکینگ یه لکسوس شاسی بلند سفید که کنار یه سمند پارک شده وقتی نزیک ماشینا میشم کاوه و دایان حس میکنن که سمند ماشین منه و وقتی میرم سمت لکسوس یه لحظه صدای قدم زدنشون متوقف میشه و میتونم حدس بزنم که جا خوردن از این موضوع. دایان آروم میگه: wow! nice care, dude! کاملا معلومه میخواد با انگلیسی پروندنش بیشتر منو تحریک کنه، میگم بهش: دوست دارین این ماشینو؟ -کی دوست نداره؟ و میخنده میگم بهش پس شما
برونین. جا میخوره و با اصرار بهش سویچو میدم که سوار شه و این کارو میکنم که کاوه بره صندلی عقب تا من بشینم کنار زن نازش، دیگه میتونم تو کل مسیر بدنشو برانداز کنم و اون رونای کشیده و رعناشو از این فاصله نزدیک حسابی برانداز کنم. تو راه سعی میکنم تا میتونم ازشون اطلاعات بگیرم، میفهمم که کاوه چند ساله اومده تهران واسه اینکه بتونه تو گالری های تهران کار کنه چون اینجا موقعیتهای بیشتری هست. ولی دایان از بچگی تهران بوده، و خونشونم سمت پونکه، تنها زندگی میکنن و بچه ندارن.
هرچی میگذره حس میکنم از دایان بیشتر خوشم میاد، و حتی از کاوه با اینکه به همجنسام حس ندارم ولی نمیدونم حالتبدن کاوه هست یا حس زیاد من به زنش، که حس میکنم با نگاه کردن به کاوه هم تحریک میشم، حالت چشماش، صورتش که زیبایی زنانهی ظریفی هم کمی داره، قدبلندش…
یه لحظه حس میکنم این زوج زیبا رو تقدیر سر راه من قرار داده، حس شهوت عجیبی همراه با حس حمایت بهشون پیدا کردم، انگار که میخوام هم باهاشون سکس کنم هم مراقبشون باشم، تو این شهر بی رحم، پشتشون باشم…
دایان تا الان ماشین اتومات نرونده بود و واسه همین کمی اذیت میشه، و این باعث میشه من مدام دستمو رو دستش بزارم و نشونش بدم دنده رو کجا بزاره، حتی یه بار آروم پاشو از رونش میگیرم و میگم اینجا نگه دار، اون یکیو کاری نکن، با یک پا رانندگی کن و بعد اینکه تنظیم میکنم پاهاشو کاملا حس میکنم فشار کیرمو به شلوار پارچه ای که پامه.
بالاخره میرسیم، میان بالا، درو قفل میکنم، تو ذهنم میگم در وقتی باز میشه که من این بانوی زیبارو مال خودم کرده باشم. و واسشون مشروب میریزم، فکر میکنم شات های قوی خوبه چون باعث میشه سریعتر به دایان برسم، و سه نفری شروع میکنیم به شات زدن، کمی گرم میشیم و یه آهنگ میزارم و میگم تو مهمونی وقتی شروع کردیم به رقصیدن خیلی زود تموم شد. میشه افتخار بدین تا دوباره با همدیگه برقصیم؟
هر دومون به کاوه نگاه میکنیم. یه سکوت لذتبخش با یه نگاه منتظر تو قیافش موج میزد.
دست دایان رو میگیرم و میکشونمش بغلم، مست نیستش ولی گرمه کاملا، و این جسورترش کرده، سعی میکنم آروم آروم بدنمو باهاش قفل کنم جوری که بالاتنمون رو تکون بدیم ولی پایین تنمون به هم گره بخوره. حس میکنم به همدیگه قفل شدیم، سرش روی شونه هام بود و پای دایان کاملا بین پاهای من یه جورایی قفل شد و کیرم که تو سفت ترین حالتش بود گرمای قسمت داخل رون پای دایان هر لحظه حس میکرد.
دایان فشار بدنمو شاید حس کرده بود ولی کاوه چیزیو نمیتونست بفهمه…
از تندی نفسهاش فهمیدم اونم تحریک شده، آروم دم گوشش از زیباییش میگم، از اینکه اون نگاه چطور باعث شد عاشقش بشم و میخوام جوری ازش حمایت کنم که هیچ مشکل و گرفتاری اذیتش نکنه. کاوه مرد خوبی بود و معلوم بود بهترینارو برای دایان میخواست اما حمایتی که از سمت من میتونست داشته باشه رو از اون نمیگرفت، مثل روز روشنه، دایان هیچی نمیگه، حس میکنم کاوه هم ساکته و نگاه میکنه، انگار هر دو تو سکوت سرشار از شهوت شدن
دستام ناخودآگاه میرن پایینتر، قرار میگیرن رو باسن دایان ، درست نقطهی وصل باسنش و انحنای کمرش. دستای مردونه و زمختمو اونجا تثبیت کردم و آروم تو صورت زیبای دایان زل زدم… و آروووم و بدون هیچ ملاحظهای از کاوه نزدیکتر شدم بهش. کیرم از روی شلوار میتونه نرمی بدن دایان حس کنه، با دستام به کمرش فشار میارم که بیشتر بچسبه بهم، که کیرم کاملا بچسبه به کصش، ولی بین کیر من و کص دایان ، هنوز یه پرده از جنس پارچه و لباس وجود داشت و فاصله بود، و توی همین فکر میبوسم لبهاشو، چشام رو بسته بودم و
ملا خیسیشو حس کردم، چنگ زدم بهش و به چشمای سیاهش که حالا دیگه اونقدر خمار بود که به زور باز نگهشون داشته بود نگاه کردم
آروم شلوار یوگاشو کشیدم پایین ولی تا زانو، نمیخواستم کامل در بیاد، میخواستم شلواری که قرار بوده ازش مراقبت کنه در برابر دیده شدن، تا زیر زانوش بیاد پایین، جایی که نماد زانوزدنشه، آروم آروم تصاحبش کرده بودم و حالا اون شورت توری صورتی رنگش چشامو درشتتر کرده بودن. کص دایان پهن بود و میتونستم پوستای دور و برشو از کنار شورت ببینم، انگشتامو گذاشتم بین پاهاش و از رو شورت توریش کص خیسش کف انگشتامو خیس کرد
آروم کمی شورتشو کنار زدم و انگشتامو کامل برای بار اول به کص دایان مالیدم، کصش رو کاملا باز نگه داشتم، میخواستم اول کامل ببینم کصشو… این صحنه رو همیشه تو ذهنم مرور کنم. بار اولی که دایانوباز کردم. کصش کمی قهوه ای بود و لبه های کصش به داخل فرو رفته، آروم مالیدم و کمی لبه های کصش برجسته شدن، با شهوت بیشتر برآمده شده بودن. آروم کمی خم شدم آب دهن انداختم رو سطح کصش، خواستم بزاق دهنم تو کص این زن زیبابره، و با انگشت وسط،آروم آب دهنمو هدایت کردم تو کص دایان…
و حس کردم کصش انگشتمو میطلبه، میکشه تو خودش، و این کارو انقدر تکرار کردم که آب دهنم و آب کص دایان با هم ترکیب شدن، یه وحدت زیبا بین آب کص زن زیبای شوهردار و آب دهن صاحبش…
درون کصش گرمای عجیبی داشت، یادم نمیومد زنی انقدر کص گرمابخشی داشته باشه. من با زنای زیادی بودم ولی این کص خیلی داغ بود، درونم پر لذت شده بود، شاید دلیلش اینه که دارم جلو مردش این کارو میکردم، شاید جسارتم دلیلش بود، شاید حس دایان بود که کسیو پیدا کرده بود که بتونه بهش تکیه کنه، هرچی بود این کص گرم و کاملا تنگ انگشتمو احاطه کرده بود داخل خودش و من انقد تکرار کردم که دایان پاهاشو باز کرد خودش و حس کردم کصشو کاملا تونستم باز کنم
انگشتمو در آوردم و آروم کاوه رو صدا زدم بیاد، اومد تو، کاملا معلوم بود آشفته شده، عصبی بود ولی تحریک شده بود، بهش انگشتمو نشون دادم، گفتم این نقاشی زیبا نیست کاوه؟ آب بدن خانومت روی انگشت مرد دیگه؟ شاید باید یه همچین طرحی توی نقاشیات داشته باشی…
یا حتی نقاشی عشق بازی من و خانومتو، و من خودم مشتری خرید این نقاشی میشم. اینو گفتم و آروم صورت کاوه رو لمس کردم که آب کص خانومش بماله به پوست صورتش و سطح لباش، لبایی که دایانو میبوسن دیگه آغشته شده بودن به آب کص دایان، از طریق انگشت یه مرد غریبه که مثل شکار گیرش افتادن…
آروم برگشتم روی دایان ، نزدیک بودن کاوه بهش حس امنیت میداد، و آروم زیپ شلوارمو باز کردم، و کیرمو در آوردم، خواستم صورت این زن مغرور رو کنار کیرم تو یه قاب ببینم، همزمان کاوه رو دیدم و گفتم دوس داری دایان خانومو ببوسی؟ شاید آرومتر شه تو بوسش کنی، آروم کاوه خوابید کنار دایان ، و از زنش بوسه گرفت، زن کشیده و شهوانی. و من کیرمو میمالیدم بالای صورتشون به فاصله کمتر از ۲۰ سانت، و همزمان سر کیرمو خم کردم و مالیدم به محل تلاقی لبهای دایان و کاوه. میخواستم حس کنن کیرمو، و همچنین تسلطمو روشون…و بهشون گفتم ادامه بدین بدون توقف کردن، از خیسی بوسه هاشون سر کیرم خیس تر شد، خیسی آب دهن کاوه و دایان ، آب کص دایان که روی لبهای کاوه بود و مایعات لزج کیر من که میمالید به لباشون، حس یکی شدن عجیبی داد بهم، انقد که آروم با کیرم لبای دایانو از شوهرش جدا کردم و فرو کردم تو دهنش تا کیر منو بخوره، دهن داغش باعث میشد فک کنم شاید دهنش از کصشم گرمتره، وحشیه، مغرور، باعث میشد با شهوت زیاد دستاشو باز کنم و محکم فشار بدم کیر
از تندی نفسهاش فهمیدم اونم تحریک شده، آروم دم گوشش از زیباییش میگم، از اینکه اون نگاه چطور باعث شد عاشقش بشم و میخوام جوری ازش حمایت کنم که هیچ مشکل و گرفتاری اذیتش نکنه. کاوه مرد خوبی بود و معلوم بود بهترینارو برای دایان میخواست اما حمایتی که از سمت من میتونست داشته باشه رو از اون نمیگرفت، مثل روز روشنه، دایان هیچی نمیگه، حس میکنم کاوه هم ساکته و نگاه میکنه، انگار هر دو تو سکوت سرشار از شهوت شدن
دستام ناخودآگاه میرن پایینتر، قرار میگیرن رو باسن دایان ، درست نقطهی وصل باسنش و انحنای کمرش. دستای مردونه و زمختمو اونجا تثبیت کردم و آروم تو صورت زیبای دایان زل زدم… و آروووم و بدون هیچ ملاحظهای از کاوه نزدیکتر شدم بهش. کیرم از روی شلوار میتونه نرمی بدن دایان حس کنه، با دستام به کمرش فشار میارم که بیشتر بچسبه بهم، که کیرم کاملا بچسبه به کصش، ولی بین کیر من و کص دایان ، هنوز یه پرده از جنس پارچه و لباس وجود داشت و فاصله بود، و توی همین فکر میبوسم لبهاشو، چشام رو بسته بودم و
ملا خیسیشو حس کردم، چنگ زدم بهش و به چشمای سیاهش که حالا دیگه اونقدر خمار بود که به زور باز نگهشون داشته بود نگاه کردم
آروم شلوار یوگاشو کشیدم پایین ولی تا زانو، نمیخواستم کامل در بیاد، میخواستم شلواری که قرار بوده ازش مراقبت کنه در برابر دیده شدن، تا زیر زانوش بیاد پایین، جایی که نماد زانوزدنشه، آروم آروم تصاحبش کرده بودم و حالا اون شورت توری صورتی رنگش چشامو درشتتر کرده بودن. کص دایان پهن بود و میتونستم پوستای دور و برشو از کنار شورت ببینم، انگشتامو گذاشتم بین پاهاش و از رو شورت توریش کص خیسش کف انگشتامو خیس کرد
آروم کمی شورتشو کنار زدم و انگشتامو کامل برای بار اول به کص دایان مالیدم، کصش رو کاملا باز نگه داشتم، میخواستم اول کامل ببینم کصشو… این صحنه رو همیشه تو ذهنم مرور کنم. بار اولی که دایانوباز کردم. کصش کمی قهوه ای بود و لبه های کصش به داخل فرو رفته، آروم مالیدم و کمی لبه های کصش برجسته شدن، با شهوت بیشتر برآمده شده بودن. آروم کمی خم شدم آب دهن انداختم رو سطح کصش، خواستم بزاق دهنم تو کص این زن زیبابره، و با انگشت وسط،آروم آب دهنمو هدایت کردم تو کص دایان…
و حس کردم کصش انگشتمو میطلبه، میکشه تو خودش، و این کارو انقدر تکرار کردم که آب دهنم و آب کص دایان با هم ترکیب شدن، یه وحدت زیبا بین آب کص زن زیبای شوهردار و آب دهن صاحبش…
درون کصش گرمای عجیبی داشت، یادم نمیومد زنی انقدر کص گرمابخشی داشته باشه. من با زنای زیادی بودم ولی این کص خیلی داغ بود، درونم پر لذت شده بود، شاید دلیلش اینه که دارم جلو مردش این کارو میکردم، شاید جسارتم دلیلش بود، شاید حس دایان بود که کسیو پیدا کرده بود که بتونه بهش تکیه کنه، هرچی بود این کص گرم و کاملا تنگ انگشتمو احاطه کرده بود داخل خودش و من انقد تکرار کردم که دایان پاهاشو باز کرد خودش و حس کردم کصشو کاملا تونستم باز کنم
انگشتمو در آوردم و آروم کاوه رو صدا زدم بیاد، اومد تو، کاملا معلوم بود آشفته شده، عصبی بود ولی تحریک شده بود، بهش انگشتمو نشون دادم، گفتم این نقاشی زیبا نیست کاوه؟ آب بدن خانومت روی انگشت مرد دیگه؟ شاید باید یه همچین طرحی توی نقاشیات داشته باشی…
یا حتی نقاشی عشق بازی من و خانومتو، و من خودم مشتری خرید این نقاشی میشم. اینو گفتم و آروم صورت کاوه رو لمس کردم که آب کص خانومش بماله به پوست صورتش و سطح لباش، لبایی که دایانو میبوسن دیگه آغشته شده بودن به آب کص دایان، از طریق انگشت یه مرد غریبه که مثل شکار گیرش افتادن…
آروم برگشتم روی دایان ، نزدیک بودن کاوه بهش حس امنیت میداد، و آروم زیپ شلوارمو باز کردم، و کیرمو در آوردم، خواستم صورت این زن مغرور رو کنار کیرم تو یه قاب ببینم، همزمان کاوه رو دیدم و گفتم دوس داری دایان خانومو ببوسی؟ شاید آرومتر شه تو بوسش کنی، آروم کاوه خوابید کنار دایان ، و از زنش بوسه گرفت، زن کشیده و شهوانی. و من کیرمو میمالیدم بالای صورتشون به فاصله کمتر از ۲۰ سانت، و همزمان سر کیرمو خم کردم و مالیدم به محل تلاقی لبهای دایان و کاوه. میخواستم حس کنن کیرمو، و همچنین تسلطمو روشون…و بهشون گفتم ادامه بدین بدون توقف کردن، از خیسی بوسه هاشون سر کیرم خیس تر شد، خیسی آب دهن کاوه و دایان ، آب کص دایان که روی لبهای کاوه بود و مایعات لزج کیر من که میمالید به لباشون، حس یکی شدن عجیبی داد بهم، انقد که آروم با کیرم لبای دایانو از شوهرش جدا کردم و فرو کردم تو دهنش تا کیر منو بخوره، دهن داغش باعث میشد فک کنم شاید دهنش از کصشم گرمتره، وحشیه، مغرور، باعث میشد با شهوت زیاد دستاشو باز کنم و محکم فشار بدم کیر
مو تو دهنش و عقب جلو کنم، دستای کاوه رو روی رون پام حس کردم و همین باعث شد بیشتر بیرحم شم…
و مدام عقب جلو کنم، چهره زیبای دایان این صحنه رو وحشیانه و عاشقانه کرده بود. آروم گفتم جنده منین هردوتون… و دیگه محاله ولتون کنم… کیرمو در آوردم و مالیدم به لبهای کاوه و تخمامو گذاشتم رو دهن دایان، بهش فهموندم میخوام تخمامو بخوره، و کاوه هم بدون اراده کیریو ساک میزنه که آب دهن زنش ازش آویزونه
ادامه دارد…
نوشته: رسول
و مدام عقب جلو کنم، چهره زیبای دایان این صحنه رو وحشیانه و عاشقانه کرده بود. آروم گفتم جنده منین هردوتون… و دیگه محاله ولتون کنم… کیرمو در آوردم و مالیدم به لبهای کاوه و تخمامو گذاشتم رو دهن دایان، بهش فهموندم میخوام تخمامو بخوره، و کاوه هم بدون اراده کیریو ساک میزنه که آب دهن زنش ازش آویزونه
ادامه دارد…
نوشته: رسول
کونی که نباید میدادم
داستان مال قدیمه وقتی یک بچه تازه فهمیده کیر چیه کس چیه تولد دوستم بود و من تنها دوستش بودم رفتیم اونجا میدونستم دوستم گیه وقتی رفتیم خونش خانوادش داشتن میرفتن بیرون من و اون 7 ساعت تو خونه تنها بودیم دوساعت خوردیم کس گفتیم بعدش اون شروع کرد به یک داستان سکسی گفتن کیرم یواش یواش شق شد مال اونم همینطور من شلوار لی داشتم معلوم نبود ولی اون شلوار راحتی بدون شرت کیرش بزرگ بود گفت مشکلی نداره که کیرمو بیارم بیرون شق شده دردم میاد گفتم نه همه لباساشو کند لخت جلوم نشست کیرش بزرگتر بود نسبت به من حداقل 18 سانت بود مال من 10 واسه همین خجالت کشیدم منم همون کارو بکنم گفت توهم شق کردی لخت شو من مشکلی ندارم وقتی دید انکار میکنم فهمید خجالت میکشم اومد جلو که تعارف کنه لباشو رو لبم گذاشت تیشرتمو درآورد و و شلوارمو شرتم که رسید گفت میترسید کوچیک باشه؟ مطمعن باش بزرگتر از همیشه است وقتی شرتمو درآورد دیدم واقعا بزرگتره گفتم از کجا میدونستی؟ گفت الان که کیر دیدی بزرگ شده منم اولین بار همینجوری بودم گفت پایه ای ساک بزنم واسط؟ گفتم بزن ولی دندون نزن گفت باشه مثل پر قو بود زبونش انقدر خوب ساک زد انقدر خوب ساک زد که آبم خیلی زود اومد تو دهنش پاشیدم و چون چند وقت جق نزده بودم خیلی زیاد بود کامل قورتش داد و مثل یک گربه با کیرم بازی میکرد گفت برگرد کونتو بلیسم لیسید لیسید یهو کیرمو از پشت گرفت منو داگی کرد و گفت ببین تکون بخوری کیر خودت درد میگیره قول میدم بعدش بزارم تو منو بکنی ولی از تو مطمعن نیستم خوب؟ خودم دوست داشتم منو بکنه پس یکم تقلا کردم که نه کیرمو محکم گرفت و فشار داد و کیر خودشو بدونه هیچ رحمی محکم کرد تو کونم دردم اومده بود ولی هی محکم محکم تلمبه میزد جقی بود پس سریع آبش میومد وقتی 1 دقیقه تلمبه زد ابشو پاشید تو کونم و درد بیشتری تو کونم اومد کیرشو که از کونم کشید بیرون آب کیرش از کونم میریخت بیرون کیرمو کهول کرد پریدم روش کیرش روبه روم بود بلندش کردم روبه هوا کیرمو کردم تو کونش و رو هوا بود چون ارضا شده بود حال نداشت که دفاع کنه از خودش با دستام گرفتمش و کیرشو گذاشتم تو دهنم گفتم بخوای مقاومت کنی کیرتو گاز میگیرم رام شد و ترسید کونش تنگ بود بار اولش بود مثل من کون من ذاتا باز تر بود واسه همین من گریم نیومد ولی اون گریه میکرد محکم محکم بدون هیچ رحمی خشک خشک گاییدمش همینجوری تو خونه راه میرفتم میگاییدمش بردنش سمت تختش ولش کردم اونجا داگیش کردم تخماشو گرفتمو فاشر دادم تا در نره جیغ و داد میزد ولی اهمیت بهش ندادم من دیر انزال بودم و خب 7 ماه جق نزده بودم کیرمو تا دسته کردم تو کونش بعدم ابمو ریختم تا ته تو کونش دردش اومده بود چنگ میزد تختو کیرمو که کشیدم بیرون ولو شد روتخت رفتم رو تخت نشستم رو سینش و دهنشو باز کردم کیرمو کردم دهنش و تلمبه میزدم تو دهنش چند بار اوق زد کیرمو از دهنش در آوردم کیرش شق بود یکم باهاش ور رفتم یکم که ساک زدم آبش اومد ریختم تو صورتش ابشو بعدم گرفتم بغلش خوابیدم یکم بعد که بیدار شدم دیدم داره تکون میخوره چون بغلم بیهوش بود بیدارش که کردم لبامو بوسیدو گفت هیچوقت فکر نمیکردم انقدر خوب منو بگایی لطفا هرروز منو بگا منم از اون روز جفتش شدمو گی میکنیم باهم رفیقیم همسر هم هم هستیم دختر باهم کردیم پسر باهم کردیم و این لذت زندگیه :خاطره نقل قول از یکی از دوستامه
نوشته: نرو سمیه
داستان مال قدیمه وقتی یک بچه تازه فهمیده کیر چیه کس چیه تولد دوستم بود و من تنها دوستش بودم رفتیم اونجا میدونستم دوستم گیه وقتی رفتیم خونش خانوادش داشتن میرفتن بیرون من و اون 7 ساعت تو خونه تنها بودیم دوساعت خوردیم کس گفتیم بعدش اون شروع کرد به یک داستان سکسی گفتن کیرم یواش یواش شق شد مال اونم همینطور من شلوار لی داشتم معلوم نبود ولی اون شلوار راحتی بدون شرت کیرش بزرگ بود گفت مشکلی نداره که کیرمو بیارم بیرون شق شده دردم میاد گفتم نه همه لباساشو کند لخت جلوم نشست کیرش بزرگتر بود نسبت به من حداقل 18 سانت بود مال من 10 واسه همین خجالت کشیدم منم همون کارو بکنم گفت توهم شق کردی لخت شو من مشکلی ندارم وقتی دید انکار میکنم فهمید خجالت میکشم اومد جلو که تعارف کنه لباشو رو لبم گذاشت تیشرتمو درآورد و و شلوارمو شرتم که رسید گفت میترسید کوچیک باشه؟ مطمعن باش بزرگتر از همیشه است وقتی شرتمو درآورد دیدم واقعا بزرگتره گفتم از کجا میدونستی؟ گفت الان که کیر دیدی بزرگ شده منم اولین بار همینجوری بودم گفت پایه ای ساک بزنم واسط؟ گفتم بزن ولی دندون نزن گفت باشه مثل پر قو بود زبونش انقدر خوب ساک زد انقدر خوب ساک زد که آبم خیلی زود اومد تو دهنش پاشیدم و چون چند وقت جق نزده بودم خیلی زیاد بود کامل قورتش داد و مثل یک گربه با کیرم بازی میکرد گفت برگرد کونتو بلیسم لیسید لیسید یهو کیرمو از پشت گرفت منو داگی کرد و گفت ببین تکون بخوری کیر خودت درد میگیره قول میدم بعدش بزارم تو منو بکنی ولی از تو مطمعن نیستم خوب؟ خودم دوست داشتم منو بکنه پس یکم تقلا کردم که نه کیرمو محکم گرفت و فشار داد و کیر خودشو بدونه هیچ رحمی محکم کرد تو کونم دردم اومده بود ولی هی محکم محکم تلمبه میزد جقی بود پس سریع آبش میومد وقتی 1 دقیقه تلمبه زد ابشو پاشید تو کونم و درد بیشتری تو کونم اومد کیرشو که از کونم کشید بیرون آب کیرش از کونم میریخت بیرون کیرمو کهول کرد پریدم روش کیرش روبه روم بود بلندش کردم روبه هوا کیرمو کردم تو کونش و رو هوا بود چون ارضا شده بود حال نداشت که دفاع کنه از خودش با دستام گرفتمش و کیرشو گذاشتم تو دهنم گفتم بخوای مقاومت کنی کیرتو گاز میگیرم رام شد و ترسید کونش تنگ بود بار اولش بود مثل من کون من ذاتا باز تر بود واسه همین من گریم نیومد ولی اون گریه میکرد محکم محکم بدون هیچ رحمی خشک خشک گاییدمش همینجوری تو خونه راه میرفتم میگاییدمش بردنش سمت تختش ولش کردم اونجا داگیش کردم تخماشو گرفتمو فاشر دادم تا در نره جیغ و داد میزد ولی اهمیت بهش ندادم من دیر انزال بودم و خب 7 ماه جق نزده بودم کیرمو تا دسته کردم تو کونش بعدم ابمو ریختم تا ته تو کونش دردش اومده بود چنگ میزد تختو کیرمو که کشیدم بیرون ولو شد روتخت رفتم رو تخت نشستم رو سینش و دهنشو باز کردم کیرمو کردم دهنش و تلمبه میزدم تو دهنش چند بار اوق زد کیرمو از دهنش در آوردم کیرش شق بود یکم باهاش ور رفتم یکم که ساک زدم آبش اومد ریختم تو صورتش ابشو بعدم گرفتم بغلش خوابیدم یکم بعد که بیدار شدم دیدم داره تکون میخوره چون بغلم بیهوش بود بیدارش که کردم لبامو بوسیدو گفت هیچوقت فکر نمیکردم انقدر خوب منو بگایی لطفا هرروز منو بگا منم از اون روز جفتش شدمو گی میکنیم باهم رفیقیم همسر هم هم هستیم دختر باهم کردیم پسر باهم کردیم و این لذت زندگیه :خاطره نقل قول از یکی از دوستامه
نوشته: نرو سمیه
اقلّیّتِ ممنوعه!
با مهسا و شیدا به کافهای رفتیم و پشت میزی در کافه جا خوش کردیم!
مهسا زور میزد تا شیدا را راضی کند که بگذارد کف دستش را نگاه کند و اسرار مگوی زندگی را برای شیدا آشکار کند. من هم داشتم در دلم به میز عقبی که مردکی بیسروپای اتوکشیده با کشیدن سیگار آزارم میداد، فحش میدادم!
شیدا هم -به اصطلاح- خودش را برای مهسا چُس میکرد و میگفت تنها در صورتی حاضر هست دستش را برای کسی باز کند که آن شخص یک درماتوگلیفیک¹ باشد که تضمین کند او دیگر زایندهٔ فردی نخواهد بود.
مهسا هم کوتاه نمیآمد و یکدم داشت از تخصّصِ بیهمتایش در فالگیری میگفت و تأکید میکرد که هر چیزی ارزش یکبار امتحان کردن را دارد! از ترس همین جمله گفتم الان هست که شیدا گیس و گیسکشی راه بیاندازد و همین نیمچه آبرویم را هم به باد فنا بدهند. لاته را تا ته سرکشیدم و دست شیدا را از مهسا بیرون کشیدم و به مهسا گفتم:« مطمئنی همه چیز رو باید امتحان کرد؟»
مهسا هم که تازه دوزاریاش افتاده میگوید که منظورش چیزهای بد و خطرناک نبوده. ولی شیدا چسبیده بود به حرف مهسا که:« آره؛ هرچیزی رو میشه یه بار امتحان کرد!» و بالاخره راضی میشود که مهسا فالش را بگیر.
مهسا دست شیدا را در دست میگیرد و با دقت به آن نگاه میکند و میگوید عشق را تجربه خواهد کرد که همراه اضطراب و استرس است. نگاهش را به خط سرنوشت میاندازد و سرش را بالا میگیرد و میگوید:« این خط سرنوشته. ببین چقدر عمیقه و بدون بریدگی. تا حالا هیچ خط سرنوشت اینجوری ندیده بودم! یعنی این آدم بهشدت بازیچهی دست تقدیره و هیچ جوری تقدیرش عوض نمیشه.»
من و شیدا با هم میزنیم زیر خنده و میگوییم که این ها را خودمان هم میدانیم و نیازی به اینهمه دعوا-درک نبود!
اما شیدا بعد از چند لحظه فکر کردن گفت:« واسه مشتریا هم فال میگیری؟»
_: نه بابا! اونا یه مشت تشنهٔ سکسن و حالوحول! کارشون که تموم میشه، سرشونو میندازن زیر و مث یابو علفی میرن پی کارشون. کاش میشد بیام اروپا، اونجا آدماش متشخصترن! ما جندهها رو آدم میبینن و اگهچه جندهایم، کلی نازمونو میکشن و قربون-صدقهمون میرن!
دلت خوشه ها! تو هر سگدرهای بری همین جوره. حالا درسته یه پیس اُدکُلان و یه شیشه مشروب کنارشه، ولی ته تهش همونه! توی نروژ کلا جندهبازی تعطیل. اگه سکس بخری کونت میذارن! البته کسی که سکس میخره رو؛ نه تو.
یعنی اگه یکی نتونه دوست دختری واسه خودش پیدا کنه کلاش پس معرکهس.
_: ای بابا، فرقی نداره که! آدم بره زندان که بهتر از گشنه خوابیدنه.
+: نه خب عزیزم، توی نروژ به همه یه حقوق بخور-نمیرِ بیکاری میدند.
_: میخوام ندن! مگه من بیکارم؟ مگه جندگی شغل نیست؟ اصن ما جندهها حق کی رو خوردیم؟ نونِ شبِ کی رو قطع کردیم که دهنمون همیشه باید گاییده بشه؟ این از ایران، اونم از نروژِ آزاد!
+: حالا تو هم مگه میخوای بری نروژ؟ منم موافقم باهات که هیچ حکومتی به فکر مردمش نیست و اگه لازم باشه تا حد امکان مردمش رو خفه میکنه، ولی چیکار میشه کرد؟
_: آخه شیدای من، زور داره که آدم هیچجا حق انتخاب نداشته باشه! دائما چوبِ زور رو از پهنا بکنن تو کونش که این کارو بکن، اونو نکن! حالا یکی تو غالب اسلام، یکی تو غالب فمینیسم وَ وَ وَ وَ…
من خودم خواستم اینکاره بشم، سخته؟ آره سخته!
دهنم آسفالت میشه؟ آره خیلی!
آدم تخمی به تورم خورده؟ آره زیاد!
ولی خب چیکار میشه کرد؟ برم دم مغازه وایسم؟ فک میکنی از جندگی راحتتره؟ همه جا دهنت به گاس!
این فمینیستا اگه خیلی دلشون به حال ما سوخته بیان بیمه و حقوقبازنشستگان واسه جندهها رو ردیف
کنن، امنیت رو تأمین کنن تا دیگه نداشته باشیم زیر دست جاکشا کار کنیم که کلی درصد بگیرن تا هوامونو داشته باشند.
یه مشت آدم عقدهای هم نشستن اون بالا و واسه ما گوز گوز میکنن که اگه ما باشیم کانون خانوادهشون به گای سگ میره. دِ آخه پدّسّگ من ریدم تو خونواده و کانونی که بخواد با شغل داشتن من ریده بشه توش!
+: حالا خودتو ناراحت نکن. باور کن هیچجای دنیا هیچکسی فکر مردمش نیست. مهم، لابیِ گروهه! وگرنه عقیده و سلیقه به هیچجا دستش بند نیست! همجنسگرا ها رو ببین، چون لابیِ قویای داشتن، تونستن بعد از چند قرن جنگیدن، خودشون رو از لیست انحرافای جنسی بیرون بکشن و ازدواجاشون رو قانونی کنن.
اما روابط سه نفره و رابطه با محارم هیچجا قانونی نیست چون لابی ندارند یا لابیشون اونقدرا نفوذ نداره. تو اصن پاشو برو لیست انحرافای جنسی رو بخون، هرچیزی که تو اقلیته و بیشتر مردم ازش خوششون نمیومده رو گذاشتند تو لیست انحرافات. باورت میشه حتی اگه با شعر هم تحریک بشی مریض جنسیای؟ یا با پاهای طرف خودتو ارضا کنی؟ اما اگه تو سکس فحش بدی و باهاش ارضا بشی، یا با لبای طرف ارضا بشی، منحرف نیستی! به همین تخماتیکی!
با مهسا و شیدا به کافهای رفتیم و پشت میزی در کافه جا خوش کردیم!
مهسا زور میزد تا شیدا را راضی کند که بگذارد کف دستش را نگاه کند و اسرار مگوی زندگی را برای شیدا آشکار کند. من هم داشتم در دلم به میز عقبی که مردکی بیسروپای اتوکشیده با کشیدن سیگار آزارم میداد، فحش میدادم!
شیدا هم -به اصطلاح- خودش را برای مهسا چُس میکرد و میگفت تنها در صورتی حاضر هست دستش را برای کسی باز کند که آن شخص یک درماتوگلیفیک¹ باشد که تضمین کند او دیگر زایندهٔ فردی نخواهد بود.
مهسا هم کوتاه نمیآمد و یکدم داشت از تخصّصِ بیهمتایش در فالگیری میگفت و تأکید میکرد که هر چیزی ارزش یکبار امتحان کردن را دارد! از ترس همین جمله گفتم الان هست که شیدا گیس و گیسکشی راه بیاندازد و همین نیمچه آبرویم را هم به باد فنا بدهند. لاته را تا ته سرکشیدم و دست شیدا را از مهسا بیرون کشیدم و به مهسا گفتم:« مطمئنی همه چیز رو باید امتحان کرد؟»
مهسا هم که تازه دوزاریاش افتاده میگوید که منظورش چیزهای بد و خطرناک نبوده. ولی شیدا چسبیده بود به حرف مهسا که:« آره؛ هرچیزی رو میشه یه بار امتحان کرد!» و بالاخره راضی میشود که مهسا فالش را بگیر.
مهسا دست شیدا را در دست میگیرد و با دقت به آن نگاه میکند و میگوید عشق را تجربه خواهد کرد که همراه اضطراب و استرس است. نگاهش را به خط سرنوشت میاندازد و سرش را بالا میگیرد و میگوید:« این خط سرنوشته. ببین چقدر عمیقه و بدون بریدگی. تا حالا هیچ خط سرنوشت اینجوری ندیده بودم! یعنی این آدم بهشدت بازیچهی دست تقدیره و هیچ جوری تقدیرش عوض نمیشه.»
من و شیدا با هم میزنیم زیر خنده و میگوییم که این ها را خودمان هم میدانیم و نیازی به اینهمه دعوا-درک نبود!
اما شیدا بعد از چند لحظه فکر کردن گفت:« واسه مشتریا هم فال میگیری؟»
_: نه بابا! اونا یه مشت تشنهٔ سکسن و حالوحول! کارشون که تموم میشه، سرشونو میندازن زیر و مث یابو علفی میرن پی کارشون. کاش میشد بیام اروپا، اونجا آدماش متشخصترن! ما جندهها رو آدم میبینن و اگهچه جندهایم، کلی نازمونو میکشن و قربون-صدقهمون میرن!
دلت خوشه ها! تو هر سگدرهای بری همین جوره. حالا درسته یه پیس اُدکُلان و یه شیشه مشروب کنارشه، ولی ته تهش همونه! توی نروژ کلا جندهبازی تعطیل. اگه سکس بخری کونت میذارن! البته کسی که سکس میخره رو؛ نه تو.
یعنی اگه یکی نتونه دوست دختری واسه خودش پیدا کنه کلاش پس معرکهس.
_: ای بابا، فرقی نداره که! آدم بره زندان که بهتر از گشنه خوابیدنه.
+: نه خب عزیزم، توی نروژ به همه یه حقوق بخور-نمیرِ بیکاری میدند.
_: میخوام ندن! مگه من بیکارم؟ مگه جندگی شغل نیست؟ اصن ما جندهها حق کی رو خوردیم؟ نونِ شبِ کی رو قطع کردیم که دهنمون همیشه باید گاییده بشه؟ این از ایران، اونم از نروژِ آزاد!
+: حالا تو هم مگه میخوای بری نروژ؟ منم موافقم باهات که هیچ حکومتی به فکر مردمش نیست و اگه لازم باشه تا حد امکان مردمش رو خفه میکنه، ولی چیکار میشه کرد؟
_: آخه شیدای من، زور داره که آدم هیچجا حق انتخاب نداشته باشه! دائما چوبِ زور رو از پهنا بکنن تو کونش که این کارو بکن، اونو نکن! حالا یکی تو غالب اسلام، یکی تو غالب فمینیسم وَ وَ وَ وَ…
من خودم خواستم اینکاره بشم، سخته؟ آره سخته!
دهنم آسفالت میشه؟ آره خیلی!
آدم تخمی به تورم خورده؟ آره زیاد!
ولی خب چیکار میشه کرد؟ برم دم مغازه وایسم؟ فک میکنی از جندگی راحتتره؟ همه جا دهنت به گاس!
این فمینیستا اگه خیلی دلشون به حال ما سوخته بیان بیمه و حقوقبازنشستگان واسه جندهها رو ردیف
کنن، امنیت رو تأمین کنن تا دیگه نداشته باشیم زیر دست جاکشا کار کنیم که کلی درصد بگیرن تا هوامونو داشته باشند.
یه مشت آدم عقدهای هم نشستن اون بالا و واسه ما گوز گوز میکنن که اگه ما باشیم کانون خانوادهشون به گای سگ میره. دِ آخه پدّسّگ من ریدم تو خونواده و کانونی که بخواد با شغل داشتن من ریده بشه توش!
+: حالا خودتو ناراحت نکن. باور کن هیچجای دنیا هیچکسی فکر مردمش نیست. مهم، لابیِ گروهه! وگرنه عقیده و سلیقه به هیچجا دستش بند نیست! همجنسگرا ها رو ببین، چون لابیِ قویای داشتن، تونستن بعد از چند قرن جنگیدن، خودشون رو از لیست انحرافای جنسی بیرون بکشن و ازدواجاشون رو قانونی کنن.
اما روابط سه نفره و رابطه با محارم هیچجا قانونی نیست چون لابی ندارند یا لابیشون اونقدرا نفوذ نداره. تو اصن پاشو برو لیست انحرافای جنسی رو بخون، هرچیزی که تو اقلیته و بیشتر مردم ازش خوششون نمیومده رو گذاشتند تو لیست انحرافات. باورت میشه حتی اگه با شعر هم تحریک بشی مریض جنسیای؟ یا با پاهای طرف خودتو ارضا کنی؟ اما اگه تو سکس فحش بدی و باهاش ارضا بشی، یا با لبای طرف ارضا بشی، منحرف نیستی! به همین تخماتیکی!
توی فنلاند و ایسلند سکس با حیوون غیرقانونی نیست ولی سکس با آدم پونزده ساله جرمه! حالا وقتی به سمت کشورای سمت جنوب اروپا میری این سن و سال پایینتر هم میاد. یعنی تو ایتالیا اگه کیرِ اون پونزده سالههه بره تو کُست مشکل نداره ولی توی پرتغال باید صبر کنی طرف بیست و یک سالش بشه. ادعای همهشون هم کونِ خرو پاره میکنه، همه هم معتقدند که این قوانین رو بهترین روانشناسای کشورشون نوشتن. به نظر من بهتره یه جایی سرشونو از کون ملت و رختخوابشون بکشن بیرون! چه حکومتا و قانونای تخمیشون، چه کلیساها و مسجدا، چه دکترا که واسه هرچیزی که از دایرهٔ نرمالیتهشون بزنه بیرون اسم بیماری میذارند.
******
حوصلهام حوصلهام سر رفته بود و برخلاف زمانی که ناطق بلاوقفهٔ این مباحث بودم، در فکر فرو رفته بودم، ولی متوجّه لبخند محوم شده بودم. وقتی نظرم را پرسیدند، برخلاف همیشه، خیلی مختصر گفتم:« من کامپرشن² رو ترجیح میدم!» مهسا گیر میدهد که کامپرشن چیست و من را کلافه میکند. برای جلوگیری از ورود به مباحث خیلی خیلی تخصصیِ بیخود، بحث را عوض کردم و از مهسا خواستم یک خاطره بامزه از شغلش بگوید. کمی این پا و آن پا کرد، انگار که نمیدانست چگونه باید فعل و انفعالات آن ماجرا را در قالب کلمات مؤدبانه بریزد. برایم عجیب است که بیان تجارب جنسی، از تجربهٔ خود آن عمل سختتر، یا شاید بهتر است بگویم پیچیدهتر است و به عمق معنای آن ژرفای بیشتری میبخشد. انگار سکس در عمل سکس است، ولی اگر همان سکس در قالب کلمات ریخته شود، به امری رازآلود تبدیل میشود. اصلاً شاید به همین دلیل باشد که از ادبیاتِ بیادبی میترسند و آن را با سه نقطه و جاخالی سانسور و بایکوت میکنند، چون دریچهای به تخیل باز میکند. همان تخیل نابی که حین جق زدن ظاهر میشود. همان تخیلی که همهٔ دینها و فرهنگها و شبهعلمهای نوظهور با آن مبارزه کردند. از بچگیِ پر از وحشتی که ما را از جق زدن میترساندند و با شایعاتی مثل کور شدن و گودیِ کمر و فلج شدن وَ وَ وَ تا تعطیلی هفتهی جلق در انگلیس! همه یک چیز را نعره میزنند! تصور امر ممنوعه از عمل آن سختتر است…
در همین فکرها بودم که با تکان دادن مهسا و شیدا به خودم آمدم:« رضا؛ من باید برم، شیدا هم خستهس! برم حساب کنم؟»
+: نه بذار خودم حساب کنم…
درماتوگلیفیک: مطالعهی علمی اثر، خطوط و اشکال دستها اس
ت.
کامپرشن: هنگامیکه شریک زندگی شما رابطهای عاشقانه یا جنسی با شخص دیگری برقرار میکند و شما بهجای احساس ناراحتی، از لذت و شادمانی او خوشحال هستید!
نوشته: هاینریش
******
حوصلهام حوصلهام سر رفته بود و برخلاف زمانی که ناطق بلاوقفهٔ این مباحث بودم، در فکر فرو رفته بودم، ولی متوجّه لبخند محوم شده بودم. وقتی نظرم را پرسیدند، برخلاف همیشه، خیلی مختصر گفتم:« من کامپرشن² رو ترجیح میدم!» مهسا گیر میدهد که کامپرشن چیست و من را کلافه میکند. برای جلوگیری از ورود به مباحث خیلی خیلی تخصصیِ بیخود، بحث را عوض کردم و از مهسا خواستم یک خاطره بامزه از شغلش بگوید. کمی این پا و آن پا کرد، انگار که نمیدانست چگونه باید فعل و انفعالات آن ماجرا را در قالب کلمات مؤدبانه بریزد. برایم عجیب است که بیان تجارب جنسی، از تجربهٔ خود آن عمل سختتر، یا شاید بهتر است بگویم پیچیدهتر است و به عمق معنای آن ژرفای بیشتری میبخشد. انگار سکس در عمل سکس است، ولی اگر همان سکس در قالب کلمات ریخته شود، به امری رازآلود تبدیل میشود. اصلاً شاید به همین دلیل باشد که از ادبیاتِ بیادبی میترسند و آن را با سه نقطه و جاخالی سانسور و بایکوت میکنند، چون دریچهای به تخیل باز میکند. همان تخیل نابی که حین جق زدن ظاهر میشود. همان تخیلی که همهٔ دینها و فرهنگها و شبهعلمهای نوظهور با آن مبارزه کردند. از بچگیِ پر از وحشتی که ما را از جق زدن میترساندند و با شایعاتی مثل کور شدن و گودیِ کمر و فلج شدن وَ وَ وَ تا تعطیلی هفتهی جلق در انگلیس! همه یک چیز را نعره میزنند! تصور امر ممنوعه از عمل آن سختتر است…
در همین فکرها بودم که با تکان دادن مهسا و شیدا به خودم آمدم:« رضا؛ من باید برم، شیدا هم خستهس! برم حساب کنم؟»
+: نه بذار خودم حساب کنم…
درماتوگلیفیک: مطالعهی علمی اثر، خطوط و اشکال دستها اس
ت.
کامپرشن: هنگامیکه شریک زندگی شما رابطهای عاشقانه یا جنسی با شخص دیگری برقرار میکند و شما بهجای احساس ناراحتی، از لذت و شادمانی او خوشحال هستید!
نوشته: هاینریش
کوتاه ترین ساعات (۱)
مثل همیشه دم در به استقبالم اومده بود و منتظرم بود.
با یه بغل طولانی و عمیق دلتنگیمونو بهم نشون دادیم و به سختی از هم جدا شدیم اینبار لب هامون بودن که اینکارو انجام میدادن.
دستام دور گردنش بودن و یکی از دستای اون پشت کمرم و با اون یکی از روی شلوار جینم واژنم و نوازش میکرد.
بعد از یه تایم طولانی دوری از هم، جفتمون بی طاقت شده بودیم.
با کوچیک ترین لمسی ک با بدنم پیدا میکرد عطش خواستنم بیشتر میشد.
عاشق طوریم که منو میبوسید، خیس
لبای بزرگ و نرمش با خیسی و گرماش ،گرما و خیسی منم بالا میبرد.
سعی میکردم واژنم و از دستش دور کنم تا خیلی زود خیس نشم ولی بهم اجازه نمیداد .
کم کم به سمت مبل هدایتم کرد میخواستم بشینم ولی با یه حرکت منو خوابوند رو مبل و خیمه زد روم از شدت هیجان و کمبود اکسیژن بخاطر بوسه هاش نفسم تند شده بود .سینمو از روی لباس فشار میداد و میمالید، کم کم از لبم پایین تر اومد تا گردنم ،نقطه ضعفم.
کم کم نفسام به آه و ناله های ریز و غیر ارادی تبدیل میشد
مثل همیشه ک با شنیدن آه و نالم وحشی تر میشد ،بدون اینکه بارونی جلوبازمو در بیاره ،تاپ مشکی که زیرش پوشیده بودم بالا زد. سوتین مشکی که همونطور ک دوست داشت قسمتی که نیپلارو باید میپوشوند توری بود و نیپلم از زیرش مشخص بود و دوتا بند هم بالای سینم رد شده بود.از روی سوتین سینمو گاز میگرفت میدونست من عاشق این درد با لذتم .
بدون اینکه سوتینمو باز کنه از بالای سوتین سینمو از کاپش بیرون کشید و نیپلمو مک زد و اون یکی سینم محکم فشار میداد و میمالید
و با پاش ک بین دوتا پام بود آروم با حرکت رفت و برگشتی بین پام میکشید.
دستمو توی موهاش میکشیدم و سعی میکردم آه و نالمو کنترل کنم
کم کم پایین تر میرفت و جاهای مختلف سینمو میک میزد و گاز میگرفت
از بین سینه هام شروع به بوسیدن کرد تا پایین شکمم
زیپ و دکمه شلوارمو که باز کرد با کمک من جینمو درآورد
از روی شرت توری که ست سوتینم بود خیلی آروم شروع به بوسیدن کرد
خیلی ناخودآگاه میخواستم پاهام چفت کنم بهم که دسترسیش کمتر باشه ولی اجازه نداد و با دستاش پاهام و نگه داشت با دندون شرتمو پایین کشید و بدون اینکه شورتمو کامل از تنم در بیاره لیسی به واژنم زد و شروع به مک زدن کرد و با هرمکی که میزد آه و ناله ی من بلند تر میشد و خیس تر میشدم
زبونشو بین واژنم میکشید و داخلم با زبونش ضربه میزد و منو تا مرز جنون میبرد .طوری که انجامش میداد منو تا آسمونا میبرد. گاهی دستش بالا میورد و سینم میمالید .انقدر ادامه داد که با شدت ارضا شدم بعد از ارضا شدنم دست از کارش نکشید و ادامه داد ،ناله هام دست خودم نبود ازش میخواستم تمومش کمه ولی با شدت واژنمو مک میزد دوباره خیس کرده بودم ولی تحمل ارضا شدن پشت هم تو این تایم کم و نداشتم .مظلومانه ازش خواهش میکردم ک تمومش کنه نزدیک به ارضا شدن دوبارم که شد دست از کارش کشید و خیمه زد روم و لباشو رو لبام گذاشت و زبونشو توی دهنم میچرخوند بعد چند مین ازم فاصله گرفت ،روی مبل نشست سریع بلند شدم و روم پاش نشستم طوری ک پاهام دو طرف پاهاش بودن بارونیمو به کمکش درآوردم تاپمو دراوردم و سوتینم که بندش جلو بود و اون باز کرد .
کاملا لخت روی پاش نشسته بودم دکمه های پیرهنشو خیلی آروم باز کردم
از روی پاش پایین اومدم و روبه روش روی زانوهام نشستم و کمربندش باز کردم و بعد دکمه و زیپ شلوارشو با آروم ترین حالت ممکن باز کردم
صبرش تموم شد و خودش سریع شلوارشو درآورد
میخواستم مزشو بچشم ولی اجازه نداد و من دوباره بالا کشید و روی پاش نشوند
دستش دور کمرم بود و منم دستم دور
گردنش و بدنامون بهم چسبیده بود حس گرمای بدنش واقعا آرامش بخش بود تا ابد میتونستم اینطوری تو بغلش بمونم
ولی از طرفی نمیتونستم آروم بشینم چون آلت شق شدشو زیر واژنم حس میکردم و داشت دیوونم میکرد خیلی اروم شروع کردم به تکون دادن باسن و واژنم روی آلتش و خودمو روش میچرخوندم و از طرفی سرم تو گردنش بود و گردنشو مک میزدم .ریتم نفساش تغییر کرد بود و باسنمو اسپنک میکرد و صدای برخورد دستش با باسنم با زمزمه های عاشقانهاش ترکیب شده بودن.
بعد چند مین منو از روی خودش بلند کرد گفت بهتره قبل از اینکه ادامه بدیم یچیزی بخوری
با اینکه چشمام از شدت خمار بودن باز نمیشد ولی مخالفتی نکردم
خواستم پیرهنشو بپوشم ولی سریع ازم گرفتش
فراموش کرده بودم وقتی پیششم دوست نداره لباس بپوشم
پشت میز نشسته بودم و منتظر بودم که صبحونه بیاره اجازه نداده بود کمکش کنم کمی بعد با ظرف نوتلا برگشت و چیز دیگه ای همراهش نبود فکر کردم نان و جا گذاشته تو آشپزخونه ولی کنارم نشست و گفت شروع کنیم؟با تعجب گفتم پس نون چی ؟بدون اینکه جوابی بده مقداری نوتلا برداشت و یهویی مالیدش به سینمو سرشو جلو آورد نوتلارو از روی سینم خورد و با این کارش آه غلیظی کشیدم .بعد از اینکه سینمو تمیز کرد ظرف و سمتم گرفت و گفت
مثل همیشه دم در به استقبالم اومده بود و منتظرم بود.
با یه بغل طولانی و عمیق دلتنگیمونو بهم نشون دادیم و به سختی از هم جدا شدیم اینبار لب هامون بودن که اینکارو انجام میدادن.
دستام دور گردنش بودن و یکی از دستای اون پشت کمرم و با اون یکی از روی شلوار جینم واژنم و نوازش میکرد.
بعد از یه تایم طولانی دوری از هم، جفتمون بی طاقت شده بودیم.
با کوچیک ترین لمسی ک با بدنم پیدا میکرد عطش خواستنم بیشتر میشد.
عاشق طوریم که منو میبوسید، خیس
لبای بزرگ و نرمش با خیسی و گرماش ،گرما و خیسی منم بالا میبرد.
سعی میکردم واژنم و از دستش دور کنم تا خیلی زود خیس نشم ولی بهم اجازه نمیداد .
کم کم به سمت مبل هدایتم کرد میخواستم بشینم ولی با یه حرکت منو خوابوند رو مبل و خیمه زد روم از شدت هیجان و کمبود اکسیژن بخاطر بوسه هاش نفسم تند شده بود .سینمو از روی لباس فشار میداد و میمالید، کم کم از لبم پایین تر اومد تا گردنم ،نقطه ضعفم.
کم کم نفسام به آه و ناله های ریز و غیر ارادی تبدیل میشد
مثل همیشه ک با شنیدن آه و نالم وحشی تر میشد ،بدون اینکه بارونی جلوبازمو در بیاره ،تاپ مشکی که زیرش پوشیده بودم بالا زد. سوتین مشکی که همونطور ک دوست داشت قسمتی که نیپلارو باید میپوشوند توری بود و نیپلم از زیرش مشخص بود و دوتا بند هم بالای سینم رد شده بود.از روی سوتین سینمو گاز میگرفت میدونست من عاشق این درد با لذتم .
بدون اینکه سوتینمو باز کنه از بالای سوتین سینمو از کاپش بیرون کشید و نیپلمو مک زد و اون یکی سینم محکم فشار میداد و میمالید
و با پاش ک بین دوتا پام بود آروم با حرکت رفت و برگشتی بین پام میکشید.
دستمو توی موهاش میکشیدم و سعی میکردم آه و نالمو کنترل کنم
کم کم پایین تر میرفت و جاهای مختلف سینمو میک میزد و گاز میگرفت
از بین سینه هام شروع به بوسیدن کرد تا پایین شکمم
زیپ و دکمه شلوارمو که باز کرد با کمک من جینمو درآورد
از روی شرت توری که ست سوتینم بود خیلی آروم شروع به بوسیدن کرد
خیلی ناخودآگاه میخواستم پاهام چفت کنم بهم که دسترسیش کمتر باشه ولی اجازه نداد و با دستاش پاهام و نگه داشت با دندون شرتمو پایین کشید و بدون اینکه شورتمو کامل از تنم در بیاره لیسی به واژنم زد و شروع به مک زدن کرد و با هرمکی که میزد آه و ناله ی من بلند تر میشد و خیس تر میشدم
زبونشو بین واژنم میکشید و داخلم با زبونش ضربه میزد و منو تا مرز جنون میبرد .طوری که انجامش میداد منو تا آسمونا میبرد. گاهی دستش بالا میورد و سینم میمالید .انقدر ادامه داد که با شدت ارضا شدم بعد از ارضا شدنم دست از کارش نکشید و ادامه داد ،ناله هام دست خودم نبود ازش میخواستم تمومش کمه ولی با شدت واژنمو مک میزد دوباره خیس کرده بودم ولی تحمل ارضا شدن پشت هم تو این تایم کم و نداشتم .مظلومانه ازش خواهش میکردم ک تمومش کنه نزدیک به ارضا شدن دوبارم که شد دست از کارش کشید و خیمه زد روم و لباشو رو لبام گذاشت و زبونشو توی دهنم میچرخوند بعد چند مین ازم فاصله گرفت ،روی مبل نشست سریع بلند شدم و روم پاش نشستم طوری ک پاهام دو طرف پاهاش بودن بارونیمو به کمکش درآوردم تاپمو دراوردم و سوتینم که بندش جلو بود و اون باز کرد .
کاملا لخت روی پاش نشسته بودم دکمه های پیرهنشو خیلی آروم باز کردم
از روی پاش پایین اومدم و روبه روش روی زانوهام نشستم و کمربندش باز کردم و بعد دکمه و زیپ شلوارشو با آروم ترین حالت ممکن باز کردم
صبرش تموم شد و خودش سریع شلوارشو درآورد
میخواستم مزشو بچشم ولی اجازه نداد و من دوباره بالا کشید و روی پاش نشوند
دستش دور کمرم بود و منم دستم دور
گردنش و بدنامون بهم چسبیده بود حس گرمای بدنش واقعا آرامش بخش بود تا ابد میتونستم اینطوری تو بغلش بمونم
ولی از طرفی نمیتونستم آروم بشینم چون آلت شق شدشو زیر واژنم حس میکردم و داشت دیوونم میکرد خیلی اروم شروع کردم به تکون دادن باسن و واژنم روی آلتش و خودمو روش میچرخوندم و از طرفی سرم تو گردنش بود و گردنشو مک میزدم .ریتم نفساش تغییر کرد بود و باسنمو اسپنک میکرد و صدای برخورد دستش با باسنم با زمزمه های عاشقانهاش ترکیب شده بودن.
بعد چند مین منو از روی خودش بلند کرد گفت بهتره قبل از اینکه ادامه بدیم یچیزی بخوری
با اینکه چشمام از شدت خمار بودن باز نمیشد ولی مخالفتی نکردم
خواستم پیرهنشو بپوشم ولی سریع ازم گرفتش
فراموش کرده بودم وقتی پیششم دوست نداره لباس بپوشم
پشت میز نشسته بودم و منتظر بودم که صبحونه بیاره اجازه نداده بود کمکش کنم کمی بعد با ظرف نوتلا برگشت و چیز دیگه ای همراهش نبود فکر کردم نان و جا گذاشته تو آشپزخونه ولی کنارم نشست و گفت شروع کنیم؟با تعجب گفتم پس نون چی ؟بدون اینکه جوابی بده مقداری نوتلا برداشت و یهویی مالیدش به سینمو سرشو جلو آورد نوتلارو از روی سینم خورد و با این کارش آه غلیظی کشیدم .بعد از اینکه سینمو تمیز کرد ظرف و سمتم گرفت و گفت
بفرمایید
گفتم من عادت دارم صبحونرو تو تخت بخورم پس منو بغل…
ادامه دارد
نوشته: سپیا
گفتم من عادت دارم صبحونرو تو تخت بخورم پس منو بغل…
ادامه دارد
نوشته: سپیا
سکس فامیلی
با عرض سلام ، خسته نباشید و خدا قوت به همه ی فحاشانِ گل که توی همه ی داستانها ، همیشه با نظراتتون خواهر نویسنده مجـلـوق و داستانشون رو میگایین . گفتم مجـلـوق ، جا داره از همین جا سلامی طول کنم حواله ی تمام مَجـلـوقـانِ جـالـقِ جَـلَـقُ الجَـلاقـینی که همیشه ترشحات مغز پریودیشون رو که بطور 7/24 سوژه جـلـقشونه ، به اسم داستان و خاطره میگن و هی با افتخار آمار بازدید رو نگاه میکنن و هی میجـلـقـن . من جَـلاقِ جَـلاق زاده 15 ساله (برخلاف بقیه اسمم واقـعـیـه) که همیشه جـلـق میزنم . خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم واسه همین امروزه و مربوط میشه به سکس با زنها و دخترای فامیلمون (برخلاف بقیه داستانم واقعیه). راستش پدر بزرگام باهم داداش بودن که با دوتا خواهر ازدواج کردن در نتیجه کل فامیل پدری و مادری با همدیگه نسبت دارن . همه ی زنها و دخترای فامیل ، فِیسا ؟ هَیفا وَهبی و سِلِنا گومِز و اَدِلِ و کلاً هرچی خوشگله جلوشون لُنگ میندازن و هیکلاشون همه کس خوار جنیفر لوپز و الکسیس تگزاس . اوف ساک میزنن در حد قبض روح ، توی ساک زدن رکورد گینس دارن . قیافه ی خودم که تام کروز و براد پیت و دی کاپریو رو میکنه تو کونش . هیکلم آ آ (آرنولد گه بخوره) شیکم سیکس پک ، بازوها قله دماوند ، خوش تیپ ، خوش صحبت ، جذاب ، سکسی و بکن خطرناک و خفنناکی هستم . اوف از کیرم نپرس که همه کسا داغونشن ، با لبات بازی میکنه و باهات حرف میزنه . خوشرنگ ، خوشمزه و دراز و کلفت . امروز فامیلی رفتیم باغمون که کاخ سفید ؟ یک چهارم این باغ هم نمیشد . همه چیز مهیا . بعد از ناهار که بره بریون ، مرغ شکم پر ، خاویار ، بوقلمون و … بود ، بلند شدم حولمو برداشتم و مایو هم پوشیدم و مثه کُـره الاغ کدخدا ، یورتمه میرفتم سمت استخر . از جلوشون که رد شدم زیر چشمی نگاهشون کردم و دیدم همه لباشون رو دارن گاز میگیرن ، با یه دست سینه و دست دیگه کساشون رو میمالن و نگام میکنن . یه استخر المپیکی داریم . رفتم رو دایو 7 متری و چنان شیرجه ای زدم که تموم دلفینا سه بار ارضاء شدن و زیرآبی ، دوازده – سیزده بار طول استخر رو شنا کردم . اومدم رو آب دیدم یا اصحاب جَـلَـق ، همه ماده ها لخت دور استخر واستادن . اومدم بیرون و رفتم جلوی مامی جونم واستادم و شروع کرد به ساک زدن یه دستم رو سینه های عمم و یه دستم تو کس خالم . مامی پاشد و آبجی نشست جاش و یکم که ساک زد گفتم بسه و رو به همشون گفتم همگی کنارِ همدیگه قنبلا رو بدین بالا و سگی بشینین . جوووووووون چی میدیدم ، بیست و هفتا کس و کون نامبر وان ، از همون سر خط شروع کردم عین یه ســگِ مستِ تشنه ، سر زبون رو میذاشتم زیر شکمشون و به همراه موها ، پیشونی ، بینی ، لب ، چونه و گردن یه لـیـس آبدار از کسشون تا پشت کمرشون میزدم که هنوز زبونم رو برنداشته بودم با یه جیغ شروع میکردن لرزیدن و ارضاء میشدن . با بیست و دو لیس ، بیست و هفتاشون رو ارضاء کردم (5 نفرشون وقتی داشتم واسه نفر کناریشون میلیسیدم ، از لذت دیدن صحنه ی لیسیدنم ارضاء شدن) . بعد از 10 دقیقه که سرحال شدن توی همون حالت از همون سر خط شروع کردم به کردن ، اول سه چهار بار کیرم رو میمالیدم لای کسش و میزدم رو چوچولش که کیرم لیزِ لیزِ لیز میشد . کلاهک هسته ای رو (اِ ببخشین) کلاهک کیرم رو میذاشتم در کسشون ، خم میشدم رو کمرشون و دستا رو میرسوندم به سینه ها و (عین یه گربه که پس کله بچش رو میگیره) پشت گردن رو گرفتم و یکدفعه نان استاپ 70 تا تلمبه یِ وحشیِ کسِ خریِ دارکوبی زدم تو کسشون که با یه جیغ 400 دسی بلی بیهوش میشدن (بعداً که ازشون پرسیدم ، گفتن
از شدت لذت اورگاسم بیهوش شدن) اولی که بیهوش شد پریدم بعدی ، بعدی ، بعدی ، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی و بعدی (راستی اینم بگم که من تا وقتی خودم نخوام آبم نمیاد ، شیرِ تخلیش دست خودمه) 27تاشون که ارضا شدن برگشتم از اول و در همون حالت گذاشتم تو کونشون ، از همون سر خط شروع کردم نان استاپ 70 تا تلمبه یِ وحشیِ کسِ خریِ دارکوبی زدم تو کونشون که با یه جیغ 400 دسی بلی بیهوش میشدن (بعداً که ازشون پرسیدم ، گفتن از شدت لذت اورگاسم بیهوش شدن) اولی که بیهوش شد پریدم بعدی ، بعدی ، بعدی ، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی و آخرین نفر. بعدش کیرم رو کشیدم بیرون و عین کُـره الاغ کدخدا ، یورتمه رفتم رو دایو 7 متری و رو به استخر (که الان شبیه یه ظرف آب بود که 27 تا هلو توش بودن) آبم رو (مثِ این تانکرهای آبرسانی شهرداری که به گلکاری وسط خیابون آب میدن) پاشیدم روشون .
با عرض سلام ، خسته نباشید و خدا قوت به همه ی فحاشانِ گل که توی همه ی داستانها ، همیشه با نظراتتون خواهر نویسنده مجـلـوق و داستانشون رو میگایین . گفتم مجـلـوق ، جا داره از همین جا سلامی طول کنم حواله ی تمام مَجـلـوقـانِ جـالـقِ جَـلَـقُ الجَـلاقـینی که همیشه ترشحات مغز پریودیشون رو که بطور 7/24 سوژه جـلـقشونه ، به اسم داستان و خاطره میگن و هی با افتخار آمار بازدید رو نگاه میکنن و هی میجـلـقـن . من جَـلاقِ جَـلاق زاده 15 ساله (برخلاف بقیه اسمم واقـعـیـه) که همیشه جـلـق میزنم . خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم واسه همین امروزه و مربوط میشه به سکس با زنها و دخترای فامیلمون (برخلاف بقیه داستانم واقعیه). راستش پدر بزرگام باهم داداش بودن که با دوتا خواهر ازدواج کردن در نتیجه کل فامیل پدری و مادری با همدیگه نسبت دارن . همه ی زنها و دخترای فامیل ، فِیسا ؟ هَیفا وَهبی و سِلِنا گومِز و اَدِلِ و کلاً هرچی خوشگله جلوشون لُنگ میندازن و هیکلاشون همه کس خوار جنیفر لوپز و الکسیس تگزاس . اوف ساک میزنن در حد قبض روح ، توی ساک زدن رکورد گینس دارن . قیافه ی خودم که تام کروز و براد پیت و دی کاپریو رو میکنه تو کونش . هیکلم آ آ (آرنولد گه بخوره) شیکم سیکس پک ، بازوها قله دماوند ، خوش تیپ ، خوش صحبت ، جذاب ، سکسی و بکن خطرناک و خفنناکی هستم . اوف از کیرم نپرس که همه کسا داغونشن ، با لبات بازی میکنه و باهات حرف میزنه . خوشرنگ ، خوشمزه و دراز و کلفت . امروز فامیلی رفتیم باغمون که کاخ سفید ؟ یک چهارم این باغ هم نمیشد . همه چیز مهیا . بعد از ناهار که بره بریون ، مرغ شکم پر ، خاویار ، بوقلمون و … بود ، بلند شدم حولمو برداشتم و مایو هم پوشیدم و مثه کُـره الاغ کدخدا ، یورتمه میرفتم سمت استخر . از جلوشون که رد شدم زیر چشمی نگاهشون کردم و دیدم همه لباشون رو دارن گاز میگیرن ، با یه دست سینه و دست دیگه کساشون رو میمالن و نگام میکنن . یه استخر المپیکی داریم . رفتم رو دایو 7 متری و چنان شیرجه ای زدم که تموم دلفینا سه بار ارضاء شدن و زیرآبی ، دوازده – سیزده بار طول استخر رو شنا کردم . اومدم رو آب دیدم یا اصحاب جَـلَـق ، همه ماده ها لخت دور استخر واستادن . اومدم بیرون و رفتم جلوی مامی جونم واستادم و شروع کرد به ساک زدن یه دستم رو سینه های عمم و یه دستم تو کس خالم . مامی پاشد و آبجی نشست جاش و یکم که ساک زد گفتم بسه و رو به همشون گفتم همگی کنارِ همدیگه قنبلا رو بدین بالا و سگی بشینین . جوووووووون چی میدیدم ، بیست و هفتا کس و کون نامبر وان ، از همون سر خط شروع کردم عین یه ســگِ مستِ تشنه ، سر زبون رو میذاشتم زیر شکمشون و به همراه موها ، پیشونی ، بینی ، لب ، چونه و گردن یه لـیـس آبدار از کسشون تا پشت کمرشون میزدم که هنوز زبونم رو برنداشته بودم با یه جیغ شروع میکردن لرزیدن و ارضاء میشدن . با بیست و دو لیس ، بیست و هفتاشون رو ارضاء کردم (5 نفرشون وقتی داشتم واسه نفر کناریشون میلیسیدم ، از لذت دیدن صحنه ی لیسیدنم ارضاء شدن) . بعد از 10 دقیقه که سرحال شدن توی همون حالت از همون سر خط شروع کردم به کردن ، اول سه چهار بار کیرم رو میمالیدم لای کسش و میزدم رو چوچولش که کیرم لیزِ لیزِ لیز میشد . کلاهک هسته ای رو (اِ ببخشین) کلاهک کیرم رو میذاشتم در کسشون ، خم میشدم رو کمرشون و دستا رو میرسوندم به سینه ها و (عین یه گربه که پس کله بچش رو میگیره) پشت گردن رو گرفتم و یکدفعه نان استاپ 70 تا تلمبه یِ وحشیِ کسِ خریِ دارکوبی زدم تو کسشون که با یه جیغ 400 دسی بلی بیهوش میشدن (بعداً که ازشون پرسیدم ، گفتن
از شدت لذت اورگاسم بیهوش شدن) اولی که بیهوش شد پریدم بعدی ، بعدی ، بعدی ، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی و بعدی (راستی اینم بگم که من تا وقتی خودم نخوام آبم نمیاد ، شیرِ تخلیش دست خودمه) 27تاشون که ارضا شدن برگشتم از اول و در همون حالت گذاشتم تو کونشون ، از همون سر خط شروع کردم نان استاپ 70 تا تلمبه یِ وحشیِ کسِ خریِ دارکوبی زدم تو کونشون که با یه جیغ 400 دسی بلی بیهوش میشدن (بعداً که ازشون پرسیدم ، گفتن از شدت لذت اورگاسم بیهوش شدن) اولی که بیهوش شد پریدم بعدی ، بعدی ، بعدی ، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی و آخرین نفر. بعدش کیرم رو کشیدم بیرون و عین کُـره الاغ کدخدا ، یورتمه رفتم رو دایو 7 متری و رو به استخر (که الان شبیه یه ظرف آب بود که 27 تا هلو توش بودن) آبم رو (مثِ این تانکرهای آبرسانی شهرداری که به گلکاری وسط خیابون آب میدن) پاشیدم روشون .
داشتم بارش آبم رو روی صورتها و سینه های با دست جفت شده نگاه میکردم که یدفعه با یه سوزش کیریِ عجیب درِ سولاخیِ کونم از خواب پاشدم و دیدم یا اصحابِ جَـلَـق تمام 27 پسر و مردای فامیل ، لخت ، همه کیرا هم شـَـــــــــــــق ! تو صفِ کردن من وایسادن ! . نگو که همه ی این کسشرایی رو که داشتم میگفتم ، توی خواب بلند بلند تعریف میکردم . خلاصه کونتون رو درد نیارم ، اونروز 27 نفر ، هر نفر7 بار از هر سه سولاخ ، هر سولاخی نان استاپ 70 تا تلمبه یِ وحشیِ کسِ خریِ دارکوبی ما رو گاییدن . هوی مجلوق ، داستان رو خوندین ؟ دیدین چقدر تابلوئه که دروغه ؟ خب جـاکـشِ دیـوثِ جَـغـی ، وقتی مینویسی و میذاری واسه چاپ ؟ ما اینجوری میبینیم . دَیــــــــــــــــــوثـــــــــــــــِ جَـــــــغـــــــی نـَـــنـِـــویــــــس . راستی جناب آقای جـاکـشِ دیـوثِ جَـغـی وقتی تایپ میکنی جَـغ نزن تا غلطای املاییت ، به اعصاب خواننده تجاوز نکنه . و در آخر اینکه کاش بابات اونشب خواب میفتاد تا کائنات ، با تویِ جـاکـشِ دیـوثِ جَـغـی آشنا نمیشد .
نوشته: بغ بغو
نوشته: بغ بغو
کباب زیر پلو با نون اضافه
سلام دوستان اسممو فرشید فرض کنید.دو تا خواهرزن دارم بزرگه به شدت لاغر و اخلاقا بشدت مذهبی ولی کوچیکه کون گنده و بدنش پر و خودمونی و شوخ. اینم لاغر بود ولی کیر بهش ساخت بد جور کونو سینه بزرگ کرد. خواهرزن بزرگه یه دختر بزرگ داره که اونم ازدواج کرده. شوهرش چون اهل عیاشی و ابکی خوردن بود اسپرماش کم و ضعیف بود بچه دار نمیشد بچه اولشم بعد چهار پنج سال دعوا و دکتر با یکم راهنمایی من حامله شد .البت تلفنی. اینم کشیده به خالش و عمه اش .بدتر از سپیده (خواهر زنم) کون کنده و تپله. راه که می ره طوری یک و دو می کنه کونش نزدیکه اب مردا رو بیاره محاله مردی نبینه بعدش زنشو به عشق سارینا نکنه. سارینا با من خیلی راحت بود و با زنم هم راحتر و از همه چی حرف میزند. یه روز به زنم گفته بود خاله اقا فرشید زیاد می کنتت اخه همیشه حمومی .زنمم طرز کردن و اندازه کیر مو براش گفته بود.موقع کردن زنم .راحت اسم ساریناوسپیده رو میارم از فحش کردنش بی نصیب نمی زارم. زنم هم بخاطراینکه خوش بگذره بهش هرچی بگم میگه باشه فقط بکوب.این از سارینا تا بعد بهش برسیم.سپیده اولش لاغر بود.وداداشمم تو مجردیش می خواستش ولی جور نشد واسه همین یه مدت بینمون سردی بود تا بعد چند سال گرم شدیم با اینم راحت بودم حتی بهش در مورد بدنش. گفتم سپید چه چاق شدی خواهرتو گذاشتی جا.اونم از تعریفای من خوشش میومد وبدتر صمیمی تر میشد می گفت خب توهم کم برو حموم چاق بشی ببین خواهرمو چیکار کردی.من رو این دوتا کرش داشتم ولی نشده بود کاری بکنیم واگه زود تر پا میدادند کارشونو زودتر ساخته بودم.واینومی دونستم اینا هم رو من کرش دارند از رو حرفا و صحبتشون با زنم میشد فهمید. چون زنی که اندازه کیر شوهر طرف مقابل رو بپرسه معلومه بهش فکر می کنه.چن مدتی با این احوال گذشت .تا اینکه نظر سارینا رو من شدیدتر شد حتی تو جمع خودمونی پیش من و شوهرش لباس باز و کوتاه بدون دامن و روسری می گشت دوسه باری بدن بلورین و بالا باسن گندشد نشونم داد و خیلی چیزا دیگه.یه روز از مغازه اومدم خونه دیدم سارینا تنها مهمون ماست تا درو وا کردم از طرز لباسشو خودش درجاکیرم سیخ شد .با یه شلوارک نازک و صورتی بود تا من برم تو رفت یه چادر انداخت سر شونش ولی نه رو سرش اومد حالو احوال .زنمم از اشپز خونه اومد جلویه نگاه به طرز لباس سارینا و یه نگاه به جلومو کیر سیخ شدم یه خنده مرموزی کردو برگشت اشپزخونه .گوشواره گنده و حلقه ای سارینا کیرو سیخ می کردچه برسه بقیه قسمتای بدنش .رفتم اتاق پی جامه بپوشم در اتاق خوابو رو هم گذاشتم شلوار بیرونو در اوردم کیرم سیخ سیخ از بغل شورتم بیرون افتاد گرفتم دستم جلو اینه قدی به گنده گی بزرگیش عشق میکردم که یه دف در باز شد و سارینا اومد داخل تا منو به اون حال دید با یه ببخشید برگشت .نگو از عمد اومده بودوحالش خراب بوده موقع کردنش بهم گفت.اومدم بیرون سفره ناهار پهن بود سارینا از دست شویی و خانمم باز ظرف غذا اومدند سر سفره .فبلش سارینا رفت سر کیفش یه چیزقرمزی چپوند تو کیفش دور از چشم خالش و اومد سر سفره.من یه طرف و سارینا دقیق روبروم نشست و یه قسمت چادرشو انداخت رو پاهای لختش مثلا کمی از اونارو پوشوند.تا خانمم برگشت برا بقیه ظرفا وحاضری وپشتش به ما بود.سارینا مثلاخواست بلند شه کمک چادرشو باز کرد هرچی داشت ریخت بیرون چمپاته خواست بلندشه واییی شلوارکش به چه بزرگی پاره بود کوس تپل و گندش با لبای اویزونش افتاد بیرون.منم چشم ازش بر نمیداشتم.خانمم اومدنگذاشت سارینا بلندشه بازبرگشت اشپزخونه .اونم دوباره رو باسنش نشست چادرو دوباره از جلو باز کردو بازم کو
س نمایی کرد یکم طول داد باز.خانمم اومد اینم زودچادرو انداخت روپاهاش.سر سفره از شوهرش پرسیدم با ناراحتی چشم تو چشم من گفت چی میدونم والا ولگردی با رفیقاش یه ده روزیه رفتن ارمنستان.خانمم گفت عیب نداره عزیر اونم جوونه خوب میشه.اقا فرشیدم اینطور بود گفتم دستت درد نکنه من یه خرید کوچیک بدون تو رفتم خدایشش.؟جوابممو خودش داد نه خدایی .سارینا گفت همه که اقا فرشید نمیشن من مثلا عشق میکردم و گلو مو صاف کردم گفتم بفرما .خانم جوون.اونم گفت خوبه خوبه هوا وررت میداره سارینا بسه میزنه شیرشو میی ریزه.سارینا گفت خاله تو چه ناشکری مرد به این اقایی و خوبی بخدا تکه.شوهر من بود بخدا رو چشمام میذاشتم نگفت شوهرم مثل اقا فرشید بود.اینجا کامل دونستم این یه چیزیش هست .تا چشم زنمو دور میدید چراغ سبزش روشن میشد و عشوه میومد ماستو میخورد بانازو ادا قاشقو ازدهنش در میاوردوچند تا کارردیگه. ناهارو خوردیم گفت عزیز کاش اقا فرشید موقع رفتن منم ببره .زنمم به شوخی گفت کجا حالا؟بدجنس شوهررمن مگه میبره و باهم یکم خندیدند و شوخی کردن.گفت اقا رسیده فرودگاه کلید نداره و از کار زیاد خسته شده نمیتونه بیاد.زنم گفت اخی طفلکم بد جورربی طاقت شدی نترس تا شب چیزی نمونده.
سلام دوستان اسممو فرشید فرض کنید.دو تا خواهرزن دارم بزرگه به شدت لاغر و اخلاقا بشدت مذهبی ولی کوچیکه کون گنده و بدنش پر و خودمونی و شوخ. اینم لاغر بود ولی کیر بهش ساخت بد جور کونو سینه بزرگ کرد. خواهرزن بزرگه یه دختر بزرگ داره که اونم ازدواج کرده. شوهرش چون اهل عیاشی و ابکی خوردن بود اسپرماش کم و ضعیف بود بچه دار نمیشد بچه اولشم بعد چهار پنج سال دعوا و دکتر با یکم راهنمایی من حامله شد .البت تلفنی. اینم کشیده به خالش و عمه اش .بدتر از سپیده (خواهر زنم) کون کنده و تپله. راه که می ره طوری یک و دو می کنه کونش نزدیکه اب مردا رو بیاره محاله مردی نبینه بعدش زنشو به عشق سارینا نکنه. سارینا با من خیلی راحت بود و با زنم هم راحتر و از همه چی حرف میزند. یه روز به زنم گفته بود خاله اقا فرشید زیاد می کنتت اخه همیشه حمومی .زنمم طرز کردن و اندازه کیر مو براش گفته بود.موقع کردن زنم .راحت اسم ساریناوسپیده رو میارم از فحش کردنش بی نصیب نمی زارم. زنم هم بخاطراینکه خوش بگذره بهش هرچی بگم میگه باشه فقط بکوب.این از سارینا تا بعد بهش برسیم.سپیده اولش لاغر بود.وداداشمم تو مجردیش می خواستش ولی جور نشد واسه همین یه مدت بینمون سردی بود تا بعد چند سال گرم شدیم با اینم راحت بودم حتی بهش در مورد بدنش. گفتم سپید چه چاق شدی خواهرتو گذاشتی جا.اونم از تعریفای من خوشش میومد وبدتر صمیمی تر میشد می گفت خب توهم کم برو حموم چاق بشی ببین خواهرمو چیکار کردی.من رو این دوتا کرش داشتم ولی نشده بود کاری بکنیم واگه زود تر پا میدادند کارشونو زودتر ساخته بودم.واینومی دونستم اینا هم رو من کرش دارند از رو حرفا و صحبتشون با زنم میشد فهمید. چون زنی که اندازه کیر شوهر طرف مقابل رو بپرسه معلومه بهش فکر می کنه.چن مدتی با این احوال گذشت .تا اینکه نظر سارینا رو من شدیدتر شد حتی تو جمع خودمونی پیش من و شوهرش لباس باز و کوتاه بدون دامن و روسری می گشت دوسه باری بدن بلورین و بالا باسن گندشد نشونم داد و خیلی چیزا دیگه.یه روز از مغازه اومدم خونه دیدم سارینا تنها مهمون ماست تا درو وا کردم از طرز لباسشو خودش درجاکیرم سیخ شد .با یه شلوارک نازک و صورتی بود تا من برم تو رفت یه چادر انداخت سر شونش ولی نه رو سرش اومد حالو احوال .زنمم از اشپز خونه اومد جلویه نگاه به طرز لباس سارینا و یه نگاه به جلومو کیر سیخ شدم یه خنده مرموزی کردو برگشت اشپزخونه .گوشواره گنده و حلقه ای سارینا کیرو سیخ می کردچه برسه بقیه قسمتای بدنش .رفتم اتاق پی جامه بپوشم در اتاق خوابو رو هم گذاشتم شلوار بیرونو در اوردم کیرم سیخ سیخ از بغل شورتم بیرون افتاد گرفتم دستم جلو اینه قدی به گنده گی بزرگیش عشق میکردم که یه دف در باز شد و سارینا اومد داخل تا منو به اون حال دید با یه ببخشید برگشت .نگو از عمد اومده بودوحالش خراب بوده موقع کردنش بهم گفت.اومدم بیرون سفره ناهار پهن بود سارینا از دست شویی و خانمم باز ظرف غذا اومدند سر سفره .فبلش سارینا رفت سر کیفش یه چیزقرمزی چپوند تو کیفش دور از چشم خالش و اومد سر سفره.من یه طرف و سارینا دقیق روبروم نشست و یه قسمت چادرشو انداخت رو پاهای لختش مثلا کمی از اونارو پوشوند.تا خانمم برگشت برا بقیه ظرفا وحاضری وپشتش به ما بود.سارینا مثلاخواست بلند شه کمک چادرشو باز کرد هرچی داشت ریخت بیرون چمپاته خواست بلندشه واییی شلوارکش به چه بزرگی پاره بود کوس تپل و گندش با لبای اویزونش افتاد بیرون.منم چشم ازش بر نمیداشتم.خانمم اومدنگذاشت سارینا بلندشه بازبرگشت اشپزخونه .اونم دوباره رو باسنش نشست چادرو دوباره از جلو باز کردو بازم کو
س نمایی کرد یکم طول داد باز.خانمم اومد اینم زودچادرو انداخت روپاهاش.سر سفره از شوهرش پرسیدم با ناراحتی چشم تو چشم من گفت چی میدونم والا ولگردی با رفیقاش یه ده روزیه رفتن ارمنستان.خانمم گفت عیب نداره عزیر اونم جوونه خوب میشه.اقا فرشیدم اینطور بود گفتم دستت درد نکنه من یه خرید کوچیک بدون تو رفتم خدایشش.؟جوابممو خودش داد نه خدایی .سارینا گفت همه که اقا فرشید نمیشن من مثلا عشق میکردم و گلو مو صاف کردم گفتم بفرما .خانم جوون.اونم گفت خوبه خوبه هوا وررت میداره سارینا بسه میزنه شیرشو میی ریزه.سارینا گفت خاله تو چه ناشکری مرد به این اقایی و خوبی بخدا تکه.شوهر من بود بخدا رو چشمام میذاشتم نگفت شوهرم مثل اقا فرشید بود.اینجا کامل دونستم این یه چیزیش هست .تا چشم زنمو دور میدید چراغ سبزش روشن میشد و عشوه میومد ماستو میخورد بانازو ادا قاشقو ازدهنش در میاوردوچند تا کارردیگه. ناهارو خوردیم گفت عزیز کاش اقا فرشید موقع رفتن منم ببره .زنمم به شوخی گفت کجا حالا؟بدجنس شوهررمن مگه میبره و باهم یکم خندیدند و شوخی کردن.گفت اقا رسیده فرودگاه کلید نداره و از کار زیاد خسته شده نمیتونه بیاد.زنم گفت اخی طفلکم بد جورربی طاقت شدی نترس تا شب چیزی نمونده.
ساریناگفت عزیزوباش اره ریختم براش .من یه نگاه به زنم کردم به جمله ریختم براش خندیدم. پرسید به چیی می خندیدی ؟ گفتم هیچی بعدا میگم.سارینا گفت وا اقا فرشید من غریبم .گفتم نه بر منکرش لعنت یه چیزیه بین من و خالت.سارینا رفت اتاق و مانتو پوشیده برگشت .با تعارف من و زنم و نه گفتن سارینا راه افتادیم. موقع رفتن به مغازمم بود.بدون رودر بایسی و تعارف اومد جلو نشست راه افتادیم دیدم پایین مانتوش افتاده دوطرف رونش و از زانو پایین لخت دیده میشه .پرسیدم چیه سارینا خیلی دلت پره از فرشاد. گفت ای بابا اقا فرشید ببخشیدا ول کن فکر کردی همه مثل خودتن مسئولیت پذیر و زن دوست.گفتم خب اخه خالتم خیلی خوبه جا خالی نذاشته من فکر چیزا دیگه بکنم.
س؛والا اق فرشید من چند برابر خالم کردم ولی نشده که نشده .دیگه بریدم اگه فکرابرو مامان نبودم طلاق گرفته بودم خلاص.
ف؛من درکت می کنم ولی جای دیگه نگو این حرفارو. هر کمکی می خوای درخدمتم.
س؛اقا فرشید ثابت شدس لازم به گفتن نیست.
خواستم یکم از دلخوریش کم شه و یه شوخی کرده باشم گفتم پس چرا بدجنس همینطور سرتو میندازی پایین میای تو نمی گی لختم.
اونم لبشو خوردو باسنشو یه تکونی داد باخنده گفت کجا لخت بودی بالا تنت لباس داشت دونستم همه چیو دیده بدتر سیخ کردم دونستم میخاره بدجوری .با خودم گفتم باید اینو من بکنم.مسیررنزدیک بود به حرف دیگه نرسید.پیاده شدو با تعارف و تشکر گفت حالا زوده برا مغازه بیا تو یه چیززز بدم بخوررر.خیلی خودمونی شده بود.منم بدم نیومد پیاده شدم به بهانه دادن وسایلش رفتم جلودر گفت اقا فرشید جوون من بیا تو گفتم زشته فرشاد الان میاد ببینه فکرربد می کنه.گفت اووه کو تا اون بیاد معلوم نیست حالا گفت تماس می گیرم.گفتم پسرچرا به خالت گفتی الانه می رسه. تنهایی خب می موندی پیش خالت .گفت نه بابامن همیشه تنهام میدونم شما یه شب تنها بدون عزیز نخوابیدین نخواستم مزاحم بشم.گفتم تو چیکار داشتی ماجا خودمون می خوابیدیم .گفت اره دیگه نمی گین یه زن دیگه هم تو هال خوابیده چند روزیه تنهاست.قشنگ داشت می گفت بابا بیا منو بکن.روراست منم بدجور دلم بود ولی از بدش می ترسیدم.با اصرارش قبول کردم. گفتم بزار پس ماشینو قفل کنم بیام.جلوتر از من رفته بود .منم تا رفتم تو دیدم وایی با ته تیشترت استین کوتاه سفید تنگ الانه ممه هاش بزنه بیرون با همون
شلوارک خونه ما اومد جلو .کپ کرده بودم .گفت بفرما درم پشت سرم بست و رفت اشپزخونه با دوتا شربت اومد و خم شد تعارف کرد از دیدن سینه گندش با لرزش دست شربتو برداشتم و اونم با نگاه تو چشمام نشست مبل بغلی با زاویه نود درجه پاشو قشنگ باز گذاشت کوسش قشنگ معلوم بود طاقتم تموم شد شربتو یه قلوب خوردم گفتم سارینا شلوارت پارس کس دیگه ببینه بد میشه.اونم عوض اینکه ناراحت بشه یا پاشو جمع کنه گفت کی میخواد ببینه شوهره گاوهو و شماهم غریبه نیستی ببین نوش جونت. دونستم دیگه علنا کیر میخواد گفتم اخه خالت چی؟گرفت دستمو گفت اولا یه باره ثانیا تقصیر خودشه ازبس از بزرگی و طرز کردنت گفته حالم خرابه برات بعدشم کمک به مستمندبی کیره شما کمک نکنی مجبورم به غریبه ها رو بندازمکشیدمش جلو خودم لب توولب. بقیه داستان باشه برا قشمت بعدی
نوشته: David1975
س؛والا اق فرشید من چند برابر خالم کردم ولی نشده که نشده .دیگه بریدم اگه فکرابرو مامان نبودم طلاق گرفته بودم خلاص.
ف؛من درکت می کنم ولی جای دیگه نگو این حرفارو. هر کمکی می خوای درخدمتم.
س؛اقا فرشید ثابت شدس لازم به گفتن نیست.
خواستم یکم از دلخوریش کم شه و یه شوخی کرده باشم گفتم پس چرا بدجنس همینطور سرتو میندازی پایین میای تو نمی گی لختم.
اونم لبشو خوردو باسنشو یه تکونی داد باخنده گفت کجا لخت بودی بالا تنت لباس داشت دونستم همه چیو دیده بدتر سیخ کردم دونستم میخاره بدجوری .با خودم گفتم باید اینو من بکنم.مسیررنزدیک بود به حرف دیگه نرسید.پیاده شدو با تعارف و تشکر گفت حالا زوده برا مغازه بیا تو یه چیززز بدم بخوررر.خیلی خودمونی شده بود.منم بدم نیومد پیاده شدم به بهانه دادن وسایلش رفتم جلودر گفت اقا فرشید جوون من بیا تو گفتم زشته فرشاد الان میاد ببینه فکرربد می کنه.گفت اووه کو تا اون بیاد معلوم نیست حالا گفت تماس می گیرم.گفتم پسرچرا به خالت گفتی الانه می رسه. تنهایی خب می موندی پیش خالت .گفت نه بابامن همیشه تنهام میدونم شما یه شب تنها بدون عزیز نخوابیدین نخواستم مزاحم بشم.گفتم تو چیکار داشتی ماجا خودمون می خوابیدیم .گفت اره دیگه نمی گین یه زن دیگه هم تو هال خوابیده چند روزیه تنهاست.قشنگ داشت می گفت بابا بیا منو بکن.روراست منم بدجور دلم بود ولی از بدش می ترسیدم.با اصرارش قبول کردم. گفتم بزار پس ماشینو قفل کنم بیام.جلوتر از من رفته بود .منم تا رفتم تو دیدم وایی با ته تیشترت استین کوتاه سفید تنگ الانه ممه هاش بزنه بیرون با همون
شلوارک خونه ما اومد جلو .کپ کرده بودم .گفت بفرما درم پشت سرم بست و رفت اشپزخونه با دوتا شربت اومد و خم شد تعارف کرد از دیدن سینه گندش با لرزش دست شربتو برداشتم و اونم با نگاه تو چشمام نشست مبل بغلی با زاویه نود درجه پاشو قشنگ باز گذاشت کوسش قشنگ معلوم بود طاقتم تموم شد شربتو یه قلوب خوردم گفتم سارینا شلوارت پارس کس دیگه ببینه بد میشه.اونم عوض اینکه ناراحت بشه یا پاشو جمع کنه گفت کی میخواد ببینه شوهره گاوهو و شماهم غریبه نیستی ببین نوش جونت. دونستم دیگه علنا کیر میخواد گفتم اخه خالت چی؟گرفت دستمو گفت اولا یه باره ثانیا تقصیر خودشه ازبس از بزرگی و طرز کردنت گفته حالم خرابه برات بعدشم کمک به مستمندبی کیره شما کمک نکنی مجبورم به غریبه ها رو بندازمکشیدمش جلو خودم لب توولب. بقیه داستان باشه برا قشمت بعدی
نوشته: David1975
کباب زیر پلو با نون اضافه (۲)
تا اونجا رسیدیم من و سارینا لب تو لب مشغول شدیم. و اما بقیه داستان.
دستمو بردم لای پاش واییاییی کوسش انگار حوض اب گرم بود انگشت کردم توش فرج فرج صدا میداد. گفتم سارینا پس شورتت کو ؟گفت دراوردمش هوا بخوره گفتم اها اون بود گذاشتی تو کیفت گفت اره خوبه همش منو زیر نظر داری. خوب حال کردی دیگه سر سفره .گفتم اووووف چجورم خالت نبود همون کنار سفره گاییده بودمت.تیشرتشو دادم بالا ممه هاشو انداختم دهنم گفتم سارینا اینارو کی شیر مین دازیشون گفت لامصب نمیشه این دفعه .سری قبل هرچی گفتی انجام دادم شد .گفتم نترس خودم پرت می کنم دیگه شوهرت زحمت نکشه. کمربندمو باز کرد شلوار شورتمو باهم داد پایین عین گرسنه ها هجوم برد رو کیرم .یه لحظه در اورد گفت اووف جوون داشتم غش میکردم براش کوفتش بشه خاله چه کیفی بااین می کنه دوباره انداخت دهنش.تیشرت و سوتینشو از بالا سرش کشیدم بیرون گرفتم از زیر بغلاش گذاشتمش رو مبل و خودش لنگاشو داد بالا و با دست گرفتشون. کوسشو انداختم دهنم مگه جا میشد چند تایی لیس زدم و چوچولشو انداختم دهنم داشت از حال می رفت. گفت فرشید بسه تورو خدا بزن توش گرفتم از ساق پاش و رو زانو ایستادم تا کیرم رو برو کوسش وایسه یه نمه اب دهن زدم سر کیرم .سارینا نگاه می کرد با نوک کیرم دوسه تا بالا پایین کردم و یه ضرب زدم توش .چنان ازکون و کوسش گوزید گفتم الانه مادرشوهرش از طبقه بالا بیاد.دستشو گرفت دهنش تا جیغش درنیاد دستشو اورد جلو نذاشت دوباره محکم بزنم بریده بریده گفت اوووخ مامان جر خوردم عوضی یواش . گفتم جوونم دردت گرفت .گفت درد؟مردم گفتم رحمم پاره شد.گفتمنترس هیچ زنی سر دادن نمرده چیزیت نمیشه .دوباره کشیدم بیرون این دفعه روانتر رفت تو هم تلمبه می زدم و هم حرف می زدم .گفتم سارینا عمدا در اتاقو باز کردی؟گفت اره ازبس عزیز پیش منو وخاله سپید در مورد بزرگی و کردنت حرف زد .دلمونو اب کرد. سپید ه گفت کوفتت بشه تک خور.ما ی بدبخت هفته ای یه بار دوبار اونم شوهره بالا نرفته زرتش در میاد.منم گفتم اره والا فرشاد فقط میخواد بریزه پرم کنه دیگه نمی بینه منم ریختم نریختم.عزیز گفت مال شما مبارکتون باشه همون باهم ببرین بکنتون .با حرفای عزیز داشت از کوسم اب می چکید بلند شد رفت دستشویی به سپیده گفتم شیطونه می گه طورش کن ببینم اون وقتم از این حرفا میزنه.سپید گفت سارینا جون خودم به فرشید چراغ بدی میاد.پرسیدم از کجا میدونی گفت میدونم دیگه پرسیدم جوون من از کجا میدونی گفت بین خودمون باشه .موقعی که امید بازداشت بود تو تلگرام عکس کیرشو فرستاد برام چه بزرگم بود منم چند ماهی بود کیر نداشتم همون در جا مالیدم ابم اومد.با امدن خاله حرفمون قطع کردیم .حرف سارینا به اینجا رسید با تلمبه زدن گفتم اونم دلشه نه؟گفت اره بد جورم گفتم سارینا باهم حالم می کنین با خاله هات .گفت فقط با خاله سپید در حد انگشت و گرفتن ممه.قرصی که خورده بودم تازه اثرشو می ذاشت با کردنم سارینا گفت تندترفرشید جوون من حوووون من دارم میام اوووف بزن .بزن عوضی بزن بایه فشار و گوزیدن خالی شد تا کشیدم بیرون ابش مثل فواره زد بیرون تموم مبل و فرش زیرشو خیس کرد.تا خواستم دوباره بزارم دستشو اورد جلو نذاشت با بی حالی گفت بسه دیگه تورو خدا نمی تونم دیگه. بلندش کردم رو یه مبل دیگه نشوندم بغلم. گرفتم از ممه هاش و گردنشو میخوردم دستشو اورد پشتش سر منو فشار میداد رو گردنش سرشو بالا می گرفت گردنشو بیشتر لیس بزنم گفتم هروقت حالت جا اومد بگو.برگشت روبرو زبونشو انداخت دهنم چند تایی مکش زدم و باهم لب و زبون همو خوردیم گفت فرشید جوون من خاله
رو هم همین طور می کنی ؟گفتم اره اخرش دیگه نمی زاره میدوه حموم ابشو می پاشه وگرنه هرروز باید تشک خشک کنیم . گفت خوش به حالش .رفتم اتاق خوابشون گفتم تشکاتون کجاست گفت جا رخت خوابیو باز کن یکی رنگی هست اونو بیار .تشکو انداختم. اومد خوابید منم رفتم بغلش گفتم فرشاد کی میاد ؟گفت ول کن عوضیو تا از زنای دیگه سیر نشه نمیاد .کارتو بکن .رفتم زیر باش لنگاشو گذاشتم رو شونم اومدم جلوتر.گفت فرشید یواش بزازیا. گفتم چشم به شرطی که کون بدی .گفت اصلا و ابدا میخوای بدبختم کنی جر بخورم.گفتم پس چنان بکوبم به صدات مامانت لخت و پاپتی بیاد .گفت خاله چرا نیاد مامانم بیاد این که نزدیک تره گفتم کدوم خاله سپید؟گفت نکنه اونم مثل من زدی زمین ؟گذاشتم تو کوسش این دفعه راحت کشید تو البته محکم نزدم خوابیدم روش کم کم سر کیرم قلقلکش میومد میخواست ابم بیاد .گفتم سارینا می تونی سپیده رو جور کنی یه تری سام بزنیم.گفت چی چی سام؟گفتم سه نفره. گفت یعنی واقعا میخوای ؟گفتم تو درستش کن اره اونم شوهرش نیست بد جور کیر میخواد.گفت گوشیمو بده کشیدم بیرون تا گوشیشو بیارم .خواستم دوباره بزارم با اشاره نذاشت .شماره سپیده رو گرفته بود .سا؛الو خاله سلام
تا اونجا رسیدیم من و سارینا لب تو لب مشغول شدیم. و اما بقیه داستان.
دستمو بردم لای پاش واییاییی کوسش انگار حوض اب گرم بود انگشت کردم توش فرج فرج صدا میداد. گفتم سارینا پس شورتت کو ؟گفت دراوردمش هوا بخوره گفتم اها اون بود گذاشتی تو کیفت گفت اره خوبه همش منو زیر نظر داری. خوب حال کردی دیگه سر سفره .گفتم اووووف چجورم خالت نبود همون کنار سفره گاییده بودمت.تیشرتشو دادم بالا ممه هاشو انداختم دهنم گفتم سارینا اینارو کی شیر مین دازیشون گفت لامصب نمیشه این دفعه .سری قبل هرچی گفتی انجام دادم شد .گفتم نترس خودم پرت می کنم دیگه شوهرت زحمت نکشه. کمربندمو باز کرد شلوار شورتمو باهم داد پایین عین گرسنه ها هجوم برد رو کیرم .یه لحظه در اورد گفت اووف جوون داشتم غش میکردم براش کوفتش بشه خاله چه کیفی بااین می کنه دوباره انداخت دهنش.تیشرت و سوتینشو از بالا سرش کشیدم بیرون گرفتم از زیر بغلاش گذاشتمش رو مبل و خودش لنگاشو داد بالا و با دست گرفتشون. کوسشو انداختم دهنم مگه جا میشد چند تایی لیس زدم و چوچولشو انداختم دهنم داشت از حال می رفت. گفت فرشید بسه تورو خدا بزن توش گرفتم از ساق پاش و رو زانو ایستادم تا کیرم رو برو کوسش وایسه یه نمه اب دهن زدم سر کیرم .سارینا نگاه می کرد با نوک کیرم دوسه تا بالا پایین کردم و یه ضرب زدم توش .چنان ازکون و کوسش گوزید گفتم الانه مادرشوهرش از طبقه بالا بیاد.دستشو گرفت دهنش تا جیغش درنیاد دستشو اورد جلو نذاشت دوباره محکم بزنم بریده بریده گفت اوووخ مامان جر خوردم عوضی یواش . گفتم جوونم دردت گرفت .گفت درد؟مردم گفتم رحمم پاره شد.گفتمنترس هیچ زنی سر دادن نمرده چیزیت نمیشه .دوباره کشیدم بیرون این دفعه روانتر رفت تو هم تلمبه می زدم و هم حرف می زدم .گفتم سارینا عمدا در اتاقو باز کردی؟گفت اره ازبس عزیز پیش منو وخاله سپید در مورد بزرگی و کردنت حرف زد .دلمونو اب کرد. سپید ه گفت کوفتت بشه تک خور.ما ی بدبخت هفته ای یه بار دوبار اونم شوهره بالا نرفته زرتش در میاد.منم گفتم اره والا فرشاد فقط میخواد بریزه پرم کنه دیگه نمی بینه منم ریختم نریختم.عزیز گفت مال شما مبارکتون باشه همون باهم ببرین بکنتون .با حرفای عزیز داشت از کوسم اب می چکید بلند شد رفت دستشویی به سپیده گفتم شیطونه می گه طورش کن ببینم اون وقتم از این حرفا میزنه.سپید گفت سارینا جون خودم به فرشید چراغ بدی میاد.پرسیدم از کجا میدونی گفت میدونم دیگه پرسیدم جوون من از کجا میدونی گفت بین خودمون باشه .موقعی که امید بازداشت بود تو تلگرام عکس کیرشو فرستاد برام چه بزرگم بود منم چند ماهی بود کیر نداشتم همون در جا مالیدم ابم اومد.با امدن خاله حرفمون قطع کردیم .حرف سارینا به اینجا رسید با تلمبه زدن گفتم اونم دلشه نه؟گفت اره بد جورم گفتم سارینا باهم حالم می کنین با خاله هات .گفت فقط با خاله سپید در حد انگشت و گرفتن ممه.قرصی که خورده بودم تازه اثرشو می ذاشت با کردنم سارینا گفت تندترفرشید جوون من حوووون من دارم میام اوووف بزن .بزن عوضی بزن بایه فشار و گوزیدن خالی شد تا کشیدم بیرون ابش مثل فواره زد بیرون تموم مبل و فرش زیرشو خیس کرد.تا خواستم دوباره بزارم دستشو اورد جلو نذاشت با بی حالی گفت بسه دیگه تورو خدا نمی تونم دیگه. بلندش کردم رو یه مبل دیگه نشوندم بغلم. گرفتم از ممه هاش و گردنشو میخوردم دستشو اورد پشتش سر منو فشار میداد رو گردنش سرشو بالا می گرفت گردنشو بیشتر لیس بزنم گفتم هروقت حالت جا اومد بگو.برگشت روبرو زبونشو انداخت دهنم چند تایی مکش زدم و باهم لب و زبون همو خوردیم گفت فرشید جوون من خاله
رو هم همین طور می کنی ؟گفتم اره اخرش دیگه نمی زاره میدوه حموم ابشو می پاشه وگرنه هرروز باید تشک خشک کنیم . گفت خوش به حالش .رفتم اتاق خوابشون گفتم تشکاتون کجاست گفت جا رخت خوابیو باز کن یکی رنگی هست اونو بیار .تشکو انداختم. اومد خوابید منم رفتم بغلش گفتم فرشاد کی میاد ؟گفت ول کن عوضیو تا از زنای دیگه سیر نشه نمیاد .کارتو بکن .رفتم زیر باش لنگاشو گذاشتم رو شونم اومدم جلوتر.گفت فرشید یواش بزازیا. گفتم چشم به شرطی که کون بدی .گفت اصلا و ابدا میخوای بدبختم کنی جر بخورم.گفتم پس چنان بکوبم به صدات مامانت لخت و پاپتی بیاد .گفت خاله چرا نیاد مامانم بیاد این که نزدیک تره گفتم کدوم خاله سپید؟گفت نکنه اونم مثل من زدی زمین ؟گذاشتم تو کوسش این دفعه راحت کشید تو البته محکم نزدم خوابیدم روش کم کم سر کیرم قلقلکش میومد میخواست ابم بیاد .گفتم سارینا می تونی سپیده رو جور کنی یه تری سام بزنیم.گفت چی چی سام؟گفتم سه نفره. گفت یعنی واقعا میخوای ؟گفتم تو درستش کن اره اونم شوهرش نیست بد جور کیر میخواد.گفت گوشیمو بده کشیدم بیرون تا گوشیشو بیارم .خواستم دوباره بزارم با اشاره نذاشت .شماره سپیده رو گرفته بود .سا؛الو خاله سلام
سپید؛سلام جووونم بلا .
سا؛اه خاله کجام بلاست دختر به این ارومی .
سپید؛اره مگه اینکه دونفر روت باشند نزارند تکون بخوری اروم باشی.
سا؛چیه بدجنس هوس دوتایی کردی؟
سپ؛اره ارواح کوسم یکیم نیست چه برسه به دوتا
سا؛راسی سپید با بی کیری چی می کنی؟
سپ؛هیچی دیگران چی می کنند
سا؛جووون من اخه تو با اون حشرت چطور طاقت میاری؟
سپید؛سارینا تو هم وقت گیر اوردیا نعشه کیریو داری چرت می پرسی هیچی تو حموم می مالم ابم بیاد
سا؛چه خوب من تا کیر نباشه مگه میاد
سپ؛بدجنس رو دار خجالتم نمی کشه چه کیر کیریم راه انداخته یه دوتاشو بده ما اگه زیادیته.
سارینا؛خخخخ نه زیادیم نیست میخوای؟هستشا
سپی؛کوفت طوری حرف می زنه انگار جدی میگه
سا؛جدی میگم دارما
سپید انگار باورش شده بودپرسید کی شوهرت؟اونکه بی بخاره بازمال من .نیست اگه بود راضیم میکرد.
سارینا غش غش می خندید منم انگشت کرده بودم تو کوسش اونم لباشو میخورد.
سارین؛نه بابا شوهرمن ؟خودم چیم یه پا بکنم.
سپید ؛سارینا چرت نگو دیرمه شام نذاشتم کاری نداری؟
سارینا؛اووه کو تا شام میگم سپید بیا پیش من شب بد نمیگذره یکم ماساژت بدم یا میخوای من بیام؟
سپید؛اتفاقا میخواستم بیام یه سر هم به مادر شوهرت بزنم.
سارینا ؛بیا منم تنهام قول میدم ابتو بیارم حتما میای؟
سپید؛جون من جنده بازی در نیاری میام کاری نداری؟
سارینا؛همین الان بیای یه چیز خوب دارم برات تا تموم نشد جلدی بیا
سپید ؛اخ از دست تو جنده باشه اومدم؛
تا گوشیو قطع کرد گفتم سارینا چی کار کردی می خوای برم؟
سارینا؛نه کجا تا برات کوس جور کردم حالا بکن تا ابت بیاد سپید اومد زرتی شل نشی .
به زور خوابوندمش لنگاشو انداختم زیرم اونم تقلا میزد نزاره هی می گفت نه نه نمیزارم مامانی این مال خودمه.
دوتا دستشو گرفتم بالا سرش با یه دستم کیرمو گذاشتم رو کوسش یه ضرب زدم تو انگار نفسش بند اومد ساکت شد ودستاش و پاش افتاد.بریده بریده گفت اوووخ عوضی چه خبرته از حرص کردن خالم منو جر میدی.گفتم تا تو باشی منو سرکار نزاری
سارینا ؛نه بخدا میاد سپید ه .تو برو تو اتاق اوکی دادم بیا
من؛اخه چطوری؟
سارینا؛ تو کارت نباشه فقط کاری کن بتونی بکنی.
شروع کردم به تلمبه زدن چندتایی زدم ابم اومد دهنمو فشار دادم دهن سارینا بعد ریختن بی حال خوابیدم روش سارینا نازم میکرد خودشو از زیرم کشید بیرون گفت برو تو اتاق الان میرسه.بلند شدم با بی حالی ر
فتم رو تختشون افتادم.نفهمیدم کی خوابم برد که با صدای ایفون بیدارشدم .سارینا دکمه رو زد اومد در اتاقو کیپ کرد ولی نبست کامل .سپید اومد تو حال و احوال ماچ و بوس لباس بیرونشو در میاورد.از سارینا پرسید پس فرشاد نیست؟سارینا؛نه بابا مسافرته خیر سرش
سپیده؛وتوهم از بی کیری داری میمیری.
سارینا؛اخ گفتی عزیز یعنی هرچی باشه الان می زارم توش غریبه هم باشه میدم
سپیده؛ای بدبخت کار ندی دستت؟انگار زده بود لاپای سپیده گفت توخودت الان اینو سیر کردی خبر نداری ازمن گرسنه
سپید؛کجا سیرش کردم الان دوساله نرفته توش .
سارینا؛پس حسابی گریه می کنه کیر میخواد
سپیده؛بدجنس گفتم اسم این ویلانو نیار حالم خراب میشه.
سارینا؛این شربتو بخور الان خودم اشکاشو پاک می کنم
سپیده؛سارینا بدجنس نشیا یه دقیقه اومدم اینجا همو ببینیم بدتر حال ادمو خراب نکن دیروز خالت ازبس گفته از کردن زیر دلم داره می ترکه باد کرده
سارینا؛الهی کوش بزار ببینم.
سپیده ؛نکن سارینا میرما اه نکن دیگه. اوووف نکن بدجنس دستاش چه داغه
معلوم بود شل شده که صدای لب و بوسیدن اومد.
سپیده؛بد جنس کار خودتو کردی حالا چیکار کنیم .سارینا؛هیچی لباستو در بیار من درو قفل کنم سر خر نیاد.در قفل کرد یکم از در اتاق رو باز کرد تا منم بتونم ببینم.رفت پیش سپیده گفت جووون چه سیخم شده ممه هاش .منم اروم سرمو می بردم جلو تا ببینم .دیدم سپیده خوابیده رو تشک سارینا پشت به در داره ممه سپیده رو ورز می ده و می ماله جلو دید سپیده رو گرفته بو د نمی تونست منو ببینه .اوووف سپیده چه ووس گنده ای داشت بزرگتر از مال خواهرش بود و سفیدتر ولی لبه هاش زیاد اویزون نبود معلوم بود زیاد کار نکرده.با این صحنه ها کیرم باز سیخ میشد.سارینا خوابید رو سپیده ودستشو برد رو کوسش شروع کرد مالیدن سر و صداشون در اومده بود.
سپیده؛وای جنده عوضی بمال بخور اوووف تند تر تندتر یه کیر بیار کیر بیار.سارینادهنشو ازرو کوس سپیده برداشت انگشت کرد توش .گفت جووونم کیر میخوای کیر کیو میخوای؟
سپیده هرچی فقط کیر باشه خیار باشه چی میدونم اه یه کاری بکن.
تا سارینا بلند شد من سرمو کشیدم سپیده نبینه.سپیده اههه کجا رفتی داشت میومد .سارینا اومد .دینگ دینگ واسه خاله جووون خیار اوردم.سپیده ؛نه اون سرده داغ می خوام.
سا؛اه خاله کجام بلاست دختر به این ارومی .
سپید؛اره مگه اینکه دونفر روت باشند نزارند تکون بخوری اروم باشی.
سا؛چیه بدجنس هوس دوتایی کردی؟
سپ؛اره ارواح کوسم یکیم نیست چه برسه به دوتا
سا؛راسی سپید با بی کیری چی می کنی؟
سپ؛هیچی دیگران چی می کنند
سا؛جووون من اخه تو با اون حشرت چطور طاقت میاری؟
سپید؛سارینا تو هم وقت گیر اوردیا نعشه کیریو داری چرت می پرسی هیچی تو حموم می مالم ابم بیاد
سا؛چه خوب من تا کیر نباشه مگه میاد
سپ؛بدجنس رو دار خجالتم نمی کشه چه کیر کیریم راه انداخته یه دوتاشو بده ما اگه زیادیته.
سارینا؛خخخخ نه زیادیم نیست میخوای؟هستشا
سپی؛کوفت طوری حرف می زنه انگار جدی میگه
سا؛جدی میگم دارما
سپید انگار باورش شده بودپرسید کی شوهرت؟اونکه بی بخاره بازمال من .نیست اگه بود راضیم میکرد.
سارینا غش غش می خندید منم انگشت کرده بودم تو کوسش اونم لباشو میخورد.
سارین؛نه بابا شوهرمن ؟خودم چیم یه پا بکنم.
سپید ؛سارینا چرت نگو دیرمه شام نذاشتم کاری نداری؟
سارینا؛اووه کو تا شام میگم سپید بیا پیش من شب بد نمیگذره یکم ماساژت بدم یا میخوای من بیام؟
سپید؛اتفاقا میخواستم بیام یه سر هم به مادر شوهرت بزنم.
سارینا ؛بیا منم تنهام قول میدم ابتو بیارم حتما میای؟
سپید؛جون من جنده بازی در نیاری میام کاری نداری؟
سارینا؛همین الان بیای یه چیز خوب دارم برات تا تموم نشد جلدی بیا
سپید ؛اخ از دست تو جنده باشه اومدم؛
تا گوشیو قطع کرد گفتم سارینا چی کار کردی می خوای برم؟
سارینا؛نه کجا تا برات کوس جور کردم حالا بکن تا ابت بیاد سپید اومد زرتی شل نشی .
به زور خوابوندمش لنگاشو انداختم زیرم اونم تقلا میزد نزاره هی می گفت نه نه نمیزارم مامانی این مال خودمه.
دوتا دستشو گرفتم بالا سرش با یه دستم کیرمو گذاشتم رو کوسش یه ضرب زدم تو انگار نفسش بند اومد ساکت شد ودستاش و پاش افتاد.بریده بریده گفت اوووخ عوضی چه خبرته از حرص کردن خالم منو جر میدی.گفتم تا تو باشی منو سرکار نزاری
سارینا ؛نه بخدا میاد سپید ه .تو برو تو اتاق اوکی دادم بیا
من؛اخه چطوری؟
سارینا؛ تو کارت نباشه فقط کاری کن بتونی بکنی.
شروع کردم به تلمبه زدن چندتایی زدم ابم اومد دهنمو فشار دادم دهن سارینا بعد ریختن بی حال خوابیدم روش سارینا نازم میکرد خودشو از زیرم کشید بیرون گفت برو تو اتاق الان میرسه.بلند شدم با بی حالی ر
فتم رو تختشون افتادم.نفهمیدم کی خوابم برد که با صدای ایفون بیدارشدم .سارینا دکمه رو زد اومد در اتاقو کیپ کرد ولی نبست کامل .سپید اومد تو حال و احوال ماچ و بوس لباس بیرونشو در میاورد.از سارینا پرسید پس فرشاد نیست؟سارینا؛نه بابا مسافرته خیر سرش
سپیده؛وتوهم از بی کیری داری میمیری.
سارینا؛اخ گفتی عزیز یعنی هرچی باشه الان می زارم توش غریبه هم باشه میدم
سپیده؛ای بدبخت کار ندی دستت؟انگار زده بود لاپای سپیده گفت توخودت الان اینو سیر کردی خبر نداری ازمن گرسنه
سپید؛کجا سیرش کردم الان دوساله نرفته توش .
سارینا؛پس حسابی گریه می کنه کیر میخواد
سپیده؛بدجنس گفتم اسم این ویلانو نیار حالم خراب میشه.
سارینا؛این شربتو بخور الان خودم اشکاشو پاک می کنم
سپیده؛سارینا بدجنس نشیا یه دقیقه اومدم اینجا همو ببینیم بدتر حال ادمو خراب نکن دیروز خالت ازبس گفته از کردن زیر دلم داره می ترکه باد کرده
سارینا؛الهی کوش بزار ببینم.
سپیده ؛نکن سارینا میرما اه نکن دیگه. اوووف نکن بدجنس دستاش چه داغه
معلوم بود شل شده که صدای لب و بوسیدن اومد.
سپیده؛بد جنس کار خودتو کردی حالا چیکار کنیم .سارینا؛هیچی لباستو در بیار من درو قفل کنم سر خر نیاد.در قفل کرد یکم از در اتاق رو باز کرد تا منم بتونم ببینم.رفت پیش سپیده گفت جووون چه سیخم شده ممه هاش .منم اروم سرمو می بردم جلو تا ببینم .دیدم سپیده خوابیده رو تشک سارینا پشت به در داره ممه سپیده رو ورز می ده و می ماله جلو دید سپیده رو گرفته بو د نمی تونست منو ببینه .اوووف سپیده چه ووس گنده ای داشت بزرگتر از مال خواهرش بود و سفیدتر ولی لبه هاش زیاد اویزون نبود معلوم بود زیاد کار نکرده.با این صحنه ها کیرم باز سیخ میشد.سارینا خوابید رو سپیده ودستشو برد رو کوسش شروع کرد مالیدن سر و صداشون در اومده بود.
سپیده؛وای جنده عوضی بمال بخور اوووف تند تر تندتر یه کیر بیار کیر بیار.سارینادهنشو ازرو کوس سپیده برداشت انگشت کرد توش .گفت جووونم کیر میخوای کیر کیو میخوای؟
سپیده هرچی فقط کیر باشه خیار باشه چی میدونم اه یه کاری بکن.
تا سارینا بلند شد من سرمو کشیدم سپیده نبینه.سپیده اههه کجا رفتی داشت میومد .سارینا اومد .دینگ دینگ واسه خاله جووون خیار اوردم.سپیده ؛نه اون سرده داغ می خوام.
دوباره من سرمو اروم بردم جلو.سارینا میدونست چیکار کنه جلو دید سپیده رو گرفته بود داشت خیارو رو کوسش می مالید.گفت الان واست داغش می کنم جیگر. با یه اووفی رد کرد توکوسش خم شد رو سپیده.
سپیده دستشو برد لاپای سارینا.سارینا خیارو گرفت دستش شروع کرد تکون دادن باهم لب گرفتن.یه دستشو برد زیرسپیده پاشو یکم بلند کرد خواست پشت به اون بکنه .سپیده چرخید وسارینا گفت قمبل کن .شانس من طرف دراتاق نگاه نمی کرد و تو حس بود.سارینا انگشت شصتشو گذاشت رو سوراخ کون سپیده اوف چه خوشگل بود داشتم غش می کردم هی خدا خدا می کردم زود اشاره کنه.چند باری رو کوس سپیده دستشو مالید خیارو اورد دهنش خیسش کرد یه تفی هم زد رو سوراخ کون سپیده.
سپیده سرشو بلند کرد ببینه چیکار می کنه من زودی کشیدم کنار.سپیده گفت سارینا نزاری کونم بزار کوسم .کونشو تکون داد گفت بزار دیگه جنده .سرشو گرفته بود تو دستاش .سارینا خیارو گذاشت کوسش سپیده یه اوووفی کشید انگار کیر گنده رفته تو کوسش.
سارینا؛جووون کیف داد
سپیده اره بکن زودتر تندتر
سارینا ؛کاش جای این یه کیر گوشتی بود .صدای سپیده انگار که از ته چاه میادگفت اره هههه ارهههه کیر گوشتی اوووف مامان کیر میخوام کیر میخوام عوضی برو کیر بیا هرکی باشه از تو کوچه یکیو بیار.
سارینا خیارو کشید بیرون یه تف اند
سپیده دستشو برد لاپای سارینا.سارینا خیارو گرفت دستش شروع کرد تکون دادن باهم لب گرفتن.یه دستشو برد زیرسپیده پاشو یکم بلند کرد خواست پشت به اون بکنه .سپیده چرخید وسارینا گفت قمبل کن .شانس من طرف دراتاق نگاه نمی کرد و تو حس بود.سارینا انگشت شصتشو گذاشت رو سوراخ کون سپیده اوف چه خوشگل بود داشتم غش می کردم هی خدا خدا می کردم زود اشاره کنه.چند باری رو کوس سپیده دستشو مالید خیارو اورد دهنش خیسش کرد یه تفی هم زد رو سوراخ کون سپیده.
سپیده سرشو بلند کرد ببینه چیکار می کنه من زودی کشیدم کنار.سپیده گفت سارینا نزاری کونم بزار کوسم .کونشو تکون داد گفت بزار دیگه جنده .سرشو گرفته بود تو دستاش .سارینا خیارو گذاشت کوسش سپیده یه اوووفی کشید انگار کیر گنده رفته تو کوسش.
سارینا؛جووون کیف داد
سپیده اره بکن زودتر تندتر
سارینا ؛کاش جای این یه کیر گوشتی بود .صدای سپیده انگار که از ته چاه میادگفت اره هههه ارهههه کیر گوشتی اوووف مامان کیر میخوام کیر میخوام عوضی برو کیر بیا هرکی باشه از تو کوچه یکیو بیار.
سارینا خیارو کشید بیرون یه تف اند
حسین و شیوا
سلام به همه جغیا ،اسمم حسینه ۲۵سالمه ،این داستانی که میخام بگم برمیگرده به ۶سال پیش وقتی که من یه محصل بودم ،اون موقع تازه برنامه های مثله تانگو و بیتالک اومده بود،یروز که موله هولا داشتم تو بیتالک دنبال یکی میگشتم باهاش کس و شعر بگم یه اکانته بدون عکس سرچ شد به اسم شیوا ،خلاصه شروع کردیم صحبت کردن اون ۱۸سالش بود یه سال از من کوچیکتر ،چند ماهی با هم حرف میزدیم اما هرچی اصرار میکردم عکسی نمیفرستاد ، که یه روز قرار گذاشتیم بعد مدرسشون همو ببینیم من بعد از اینکه کلاسم تموم شد سریع رفتم کلی به خودم رسیدمو رفتم دمه مدرسشون وقتی اومد بدجور خورد تو ذوقم اون منو مشناخت پروفایلم عکس داشت ولی من اونو نمیشناختم از دور داشت میومد بسمتم میخاستم بپیچم برم که راستش روم نشد اون منو دیده بود ،خلاصه راه افتادیم پیاده به سمته خونشون ،خانوادش بدجور بهش گیر میدادن نمیتونست زیاد بیرون بمونه ،تو را دو تا رانی گرفتم تا دمه خونشون خوردیم بعدش رفتش بالا منم حرکت کردم بسمته خونه به خودم میگفتم کم کم سیکشو میزنم بره دنباله زندگیش ،یه مدت کمتر بهش محل میدادم دیر جوابه پیاماشو میدادم تا اینکه یروز خونه پسر خالم بودم :
پیام اومد برام دیدم میگه :
مامان بابام دارن میرن تولد
-گفتم خوب که چی
گفت مبخام ببینمت
-گفتم یعنی بیام خونتون
شروع کرد ادای تنگارو دراوردن ،(خودش کرم داشت میخاست بگه خونمون خالیه نمیدونست چجوریه بگه)گفت تو بیا اخه منو میکنیو این حرفا
من زدم تو اون کانال خاکسته بازی که اگه بمن اعتماد نداری چرا با من موندی (این روشا الان دیگه جواب نمیده واسه اون زمان بود ):)
گفتم اصلا دیگه بهم پیام نده
گفت خوب باشه من اعتماد دارمو این حرفا گفت شب ساعت ۱۰ میرن
من زدم بیرون رفتم بسمته خونه رفتم حموم پشمارو ریختم پایین کلی به سالار رسیدم رفتم سمته پارکه محل پیشه رفیقام تا رمان بگذره به ۲تا از رفیقام گفته بودم اونا فک میکردن کس میگم
چند ساعتی گذشتو ما هم کم کم رفتیم سمته کوچه شیوا اینا ،گفتم نزدیک باشم زنگ زد سریع برم
خلاصه گذشت ساعت شد ۱۰شب
وایسادم گفتم زنگ میزنه خودش اخه جلو ننه باباش نمیتونست حرف بزنه با اگه زنگ میزدم اونا بودن براش داستان میشد،،شد ۱۰:۳۰
اعصابم داشت کم کم کیری میشد زنگ زدم بهش دیدم جواب نمیده گفتم کیرم کرده جنده خانوم بعد رفیقامم شروع کرده بودن نیس خند زدن منم هی زنگ میزدم اینم جواب نمیداد ،به بچه ها گفتم بربم میخاستیم بریم که تاکسی بگیرم زنگ زد من کلی غور زدمو قاطی کردم
گفت ببخشید حموم بودم (رفته بوده شیو کنه )
درو میزنم بیا طبقه چهارم لای درو باز گذاشتم بیا تو
منو میگی انگار تو کونم عروسی بود به نگاه با قدرت به دوستام کردم کفتم شما برید من برم سیخو بزنم بعد میام محل 😂
خلاصه درو زدو رفتم بالا دیدمش پشمام ریخت
عجب هیکلی داشت یه لگ با یا تشرت جذب پوشیده بو د که بدجور سینه ها ۷۵ خوشفرمشو زیخته بیرون دهنم باز مونده بود کلی ارایش کرده بود باور نمیشد این همون دختره اونروزه
خلاصه نشستم رو مبلو گفت چیزی میخوری ببخشید زیاد مهمونداری بلد نیستم
گفتم یه لیوان اب فقط جفتمون خجالت میکشیدیم از هم بار دوم بود همو میدیدیم حتی همو بوس نکرده بودیم
من میدونستم زمانه کمی دارم یکمی هم میترسیدم کسی بیاد وقتی لیوان ابو داد بهم دستشو گرفتم نشوندمش بغل خودم رو یه مبله سه نفر ابو که خوردم دستم انداختم دور گردنش شروع کردم لپش اروم بوس کردن وای که چه بوی سکسیی میداد اونم همینجوری نشسته بودو هیچی نمیگفت کم کم رفتم به سمته گوششو شروع کردم خوردن نفساش داشت تند میشد دست میکشیدم رو رونش اروم میمال
یدم دستمو خیلی اروم از رو لباس بردم رو نازشو شروع کردم مالیدن اول یزره مقاومت کرد بعدش خودش ولو شد رو مبل
منم دستم بردم تو تیشرتش سینه هاشو دراوردم وای که چه خوش فرم با نوکای خیلی کوچولو که تاالانم به خوبیش ندیدم داشت (فیتنس کار میکرد که بدنش جبرانه قیافش باشه )افتادم به جونه سینه هاش تند تند میک میزدم شروع کردم به لخت کردنشو فقط یه شرت پاش مونده بود افتادم روشو هم سینه هاشو مخوردم هم نازشو از رو شرت میمالیدم که غرق اب بود
اومدم پایینه مبل میخاستم شرتشو درارم که نمیزاشت گفتم میخام فقط بخورمش که کم کم ول کرد شرت چه ناز کوچولو توپولی داشتی یسری جاهاش موهاشو کامل نزده بود با سرعت داشته میزده جا گذاشته بود معلوم بود کیرم دیگه داشت کنده میشد وقتی کسشو دیدم شروع کردم زبونمو روش کشیدن یه لحظه یه تندی حس کردم بعد دیگه خوشمزه شد یه ربعی فقط لیسش میزدم اون دختر بودو نمیشد از جلو کرد افتادم روسشو یکم کیرمو مالیدم رو کسش گفتم بخور برام گفت من دوست ندارمو منم بیخیال شدمو برشگردوندمو داگی نشوندمش میگفت فقط تو نکنیا گفتم برگرد کس نگو
سلام به همه جغیا ،اسمم حسینه ۲۵سالمه ،این داستانی که میخام بگم برمیگرده به ۶سال پیش وقتی که من یه محصل بودم ،اون موقع تازه برنامه های مثله تانگو و بیتالک اومده بود،یروز که موله هولا داشتم تو بیتالک دنبال یکی میگشتم باهاش کس و شعر بگم یه اکانته بدون عکس سرچ شد به اسم شیوا ،خلاصه شروع کردیم صحبت کردن اون ۱۸سالش بود یه سال از من کوچیکتر ،چند ماهی با هم حرف میزدیم اما هرچی اصرار میکردم عکسی نمیفرستاد ، که یه روز قرار گذاشتیم بعد مدرسشون همو ببینیم من بعد از اینکه کلاسم تموم شد سریع رفتم کلی به خودم رسیدمو رفتم دمه مدرسشون وقتی اومد بدجور خورد تو ذوقم اون منو مشناخت پروفایلم عکس داشت ولی من اونو نمیشناختم از دور داشت میومد بسمتم میخاستم بپیچم برم که راستش روم نشد اون منو دیده بود ،خلاصه راه افتادیم پیاده به سمته خونشون ،خانوادش بدجور بهش گیر میدادن نمیتونست زیاد بیرون بمونه ،تو را دو تا رانی گرفتم تا دمه خونشون خوردیم بعدش رفتش بالا منم حرکت کردم بسمته خونه به خودم میگفتم کم کم سیکشو میزنم بره دنباله زندگیش ،یه مدت کمتر بهش محل میدادم دیر جوابه پیاماشو میدادم تا اینکه یروز خونه پسر خالم بودم :
پیام اومد برام دیدم میگه :
مامان بابام دارن میرن تولد
-گفتم خوب که چی
گفت مبخام ببینمت
-گفتم یعنی بیام خونتون
شروع کرد ادای تنگارو دراوردن ،(خودش کرم داشت میخاست بگه خونمون خالیه نمیدونست چجوریه بگه)گفت تو بیا اخه منو میکنیو این حرفا
من زدم تو اون کانال خاکسته بازی که اگه بمن اعتماد نداری چرا با من موندی (این روشا الان دیگه جواب نمیده واسه اون زمان بود ):)
گفتم اصلا دیگه بهم پیام نده
گفت خوب باشه من اعتماد دارمو این حرفا گفت شب ساعت ۱۰ میرن
من زدم بیرون رفتم بسمته خونه رفتم حموم پشمارو ریختم پایین کلی به سالار رسیدم رفتم سمته پارکه محل پیشه رفیقام تا رمان بگذره به ۲تا از رفیقام گفته بودم اونا فک میکردن کس میگم
چند ساعتی گذشتو ما هم کم کم رفتیم سمته کوچه شیوا اینا ،گفتم نزدیک باشم زنگ زد سریع برم
خلاصه گذشت ساعت شد ۱۰شب
وایسادم گفتم زنگ میزنه خودش اخه جلو ننه باباش نمیتونست حرف بزنه با اگه زنگ میزدم اونا بودن براش داستان میشد،،شد ۱۰:۳۰
اعصابم داشت کم کم کیری میشد زنگ زدم بهش دیدم جواب نمیده گفتم کیرم کرده جنده خانوم بعد رفیقامم شروع کرده بودن نیس خند زدن منم هی زنگ میزدم اینم جواب نمیداد ،به بچه ها گفتم بربم میخاستیم بریم که تاکسی بگیرم زنگ زد من کلی غور زدمو قاطی کردم
گفت ببخشید حموم بودم (رفته بوده شیو کنه )
درو میزنم بیا طبقه چهارم لای درو باز گذاشتم بیا تو
منو میگی انگار تو کونم عروسی بود به نگاه با قدرت به دوستام کردم کفتم شما برید من برم سیخو بزنم بعد میام محل 😂
خلاصه درو زدو رفتم بالا دیدمش پشمام ریخت
عجب هیکلی داشت یه لگ با یا تشرت جذب پوشیده بو د که بدجور سینه ها ۷۵ خوشفرمشو زیخته بیرون دهنم باز مونده بود کلی ارایش کرده بود باور نمیشد این همون دختره اونروزه
خلاصه نشستم رو مبلو گفت چیزی میخوری ببخشید زیاد مهمونداری بلد نیستم
گفتم یه لیوان اب فقط جفتمون خجالت میکشیدیم از هم بار دوم بود همو میدیدیم حتی همو بوس نکرده بودیم
من میدونستم زمانه کمی دارم یکمی هم میترسیدم کسی بیاد وقتی لیوان ابو داد بهم دستشو گرفتم نشوندمش بغل خودم رو یه مبله سه نفر ابو که خوردم دستم انداختم دور گردنش شروع کردم لپش اروم بوس کردن وای که چه بوی سکسیی میداد اونم همینجوری نشسته بودو هیچی نمیگفت کم کم رفتم به سمته گوششو شروع کردم خوردن نفساش داشت تند میشد دست میکشیدم رو رونش اروم میمال
یدم دستمو خیلی اروم از رو لباس بردم رو نازشو شروع کردم مالیدن اول یزره مقاومت کرد بعدش خودش ولو شد رو مبل
منم دستم بردم تو تیشرتش سینه هاشو دراوردم وای که چه خوش فرم با نوکای خیلی کوچولو که تاالانم به خوبیش ندیدم داشت (فیتنس کار میکرد که بدنش جبرانه قیافش باشه )افتادم به جونه سینه هاش تند تند میک میزدم شروع کردم به لخت کردنشو فقط یه شرت پاش مونده بود افتادم روشو هم سینه هاشو مخوردم هم نازشو از رو شرت میمالیدم که غرق اب بود
اومدم پایینه مبل میخاستم شرتشو درارم که نمیزاشت گفتم میخام فقط بخورمش که کم کم ول کرد شرت چه ناز کوچولو توپولی داشتی یسری جاهاش موهاشو کامل نزده بود با سرعت داشته میزده جا گذاشته بود معلوم بود کیرم دیگه داشت کنده میشد وقتی کسشو دیدم شروع کردم زبونمو روش کشیدن یه لحظه یه تندی حس کردم بعد دیگه خوشمزه شد یه ربعی فقط لیسش میزدم اون دختر بودو نمیشد از جلو کرد افتادم روسشو یکم کیرمو مالیدم رو کسش گفتم بخور برام گفت من دوست ندارمو منم بیخیال شدمو برشگردوندمو داگی نشوندمش میگفت فقط تو نکنیا گفتم برگرد کس نگو
شروع کردم با انگشت مالیدن سوارخه کونه کوچولوش که اندازه عدس بود اروم اروم با انگش بازش کردمو کسشم با اون یکی دستم میمالیدم بعد از چند دیقه اروم نوک کیرم کردم تو پرید جلو دراومده داشتم از شهوت کلافه میشدم دوباره این سری اروم تر کردمو چند دیقه فقط نوکشو تلمبه میزدم کسش میمالیدم اونم دیگه بدجور حشری شده بودو دردشم عادی کفت بکن ،بکن تا ته کردم تو اروم تلمبه میزدم نازشم میمالیدم جفتمون داشتیم میپیچیدیم که با هم ارضا شدیمو ابمو تو کونش خالی کردم واقعا بی نظیر بود پاشدم خودمو شستمو چند دیقه نشستمو یکم لش کردمو بعدشم رفتم یه مدتی چند وقت یبار خونشون خالی میشدو میرفتم میکردمش بعدشم که کات کردم باهاشبه یکی از دوستام شمارشو دادم ااونم رو همون مبل سه نفره کردش هههه
نوشته: حسین
نوشته: حسین
مامان دوستم رامین
نمیدونم چرا ولی همیشه دوست داشتم با یکی همسن مامانم رابطه داشته باشم تازه سربازیم تموم شده بود و با یکی از هم خدمتی هام خیلی صمیمی بودم اسمش رامین بود چندباری باهم شیطونی کرده بودیم قضیه از اونجا شروع شد که پدر مادر رامین خواستن طلاق بگیرن رامین بهم ریخته بود و ازم خواست یه مسافرت باهم بریم تو هتل برا اینکه فضا عوض شه شوخی شوخی کونشو گاییدم و همونجا شوخی با مامانش رو شروع کردم طلاقشون حدود یکسال و نیم طول کشید و منم همش به شوخی میگفتم میخوام مامانتو بعد اینکه طلاق گرفت صیغه کنم و از این حرفا رامینم بدش نمیومد یه بارم مادرشو آورد باهم رفتیم بیرون و گرم گرفتیم و همونجا به بهانه دعانویس و بختم رو بستن و از این حرفا شمارشو گرفتم که بریم پیش دعا نویسی که مامانش میشناخت سی سالم رو رد کرده بود مامان رامینم که اسمش شهناز بود پیگیر بود که چرا زن نمیگرم نمیدونست ترتیب پسر کونیشو میدم یه روز رامین بهم گفت که طلاق انجام شده اما مادرش خواستگار داره دیدم داره همه چیز بهم میخوره از واتس آپ پیام دادم بهش به بهونه همون دعانویسه قرار گذاشتیم وضع مالی متوسطی داشتن بعد طلاقم چیزی دستشون رو نگرفته بود رامین با مادرش یه خونه اجاره کرده بودن اونم اطراف شهر خواهرشم که از رامین کوچیکتر بود با پدرش زندگی میکرد سر این قانون تخمیه حضانت که اونم 14سالش نشده از خونه فرار کرد و با یه افغانی ازدواج کرد و رفته بود افغانستان پدرش فردای طلاق یه صیغه ای آورده بود و اونم الفرار خلاصه شبیه فیلمای هندی شده بود زندگیشون رامین تو کارگاه نجاری کارگری میکرد و مادرش تو خونه خیاطی بزور داشتن زندگی میکردن رفتم از درخونشون برش دارم که گفت برم سرخیابون اونجا سوار شه بیچاره از حرف مردم میترسید بالاخره اومد از دفعه های قبل بیشتر به خودش رسیده بود منظورم چندباری که دیده بودمش تو راه خودش سر صحبت رو بازکرد و من فهمیدم رامین جریان رو بهش گفته یعنی پدرسوخته مسیجهایی که واسه رامین فرستاده بودم رو نشون مامانش داده بود اینو بعدا فهمیدم خیلی راحت ازم پرسید که میخوام صیغه اش کنم یا نه منم از خدا خواسته قبول کردم قرار شد هماهنگ بشیم حدودا 1 هفته مونده بود تا عده اش تموم شه تو این یه هفته باهم در تماس بودیم و کار رسیده بود به اینکه من چجوری دوست دارم بکنم و فانتزی های سکس و اینکه چه آرایش دوست دارم رو چه لباسی فیتش دارم و از اینحرفا رامینم کلا در جریان بود خودمو برا روز موعود حسابی آماده کرده بودم خودش یه آخوند پیدا کرده بود رفتیم پیش اون و مدارک رو دادیم و من میخواستم صیغه 2 ماهه باشه اما آخونده گفت کمتر از یکسال نمیشه 20 دقیقه طول نکشید با عقدنامه اومدیم بیرون استرس گرفته بودم سر ظهر بود رفتیم بیرون نهار خوردیم رسوندمش خونه گفت عصر با رامین برم پیشش چیزی نگفتم هرچی میگفت فقط میگفتم چشم پیاده شد رفت به رامین پیام دادم که عصر میام کارگاه فک میکردم خبر نداره به خونه هم گفتم میرم مسافرت چن روز نیستم قرص و کاندوم جور کردم عصر با رامین رفتیم خونشون تو راه گفت ترتیب مامانمو دادی که فهمیدم در جریانه گفتم نه و جریان رو بهش گفتم گفت من جای تو بودم جرش میدادم و از اینحرفا پدرسوخته شیرینی مامانشم سر راه گرفت وقتی هم فهمید با ماهی پونصد تومن صیغه اش کردم دادش رفت هوا که گفتم مامانت اینجوری خواست مامانش یه آرایش خلیجی خیلی جیغ کرده بود که تو هیچ جا ندیده بودم البته چادر سرش کرده بود ومعلوم بود اون زیرا چه خبره برامون چایی آورد و با شیرینی خوردیم و به شوخی به رامین گفت میدونی شیرینی چیه که همه باهم خندیدیم خونشون یه طب
قه و نیم بود ولی خیلی کوچیک بود پایین یه اتاق و آشپزخونه بود و بالا هم یه بهار خواب و پشت بوم حصار شده مامانش ازم پرسید که میمونم گفتم آره چن روز در خدمتم که یه لبخند رضایت اومد رو لباش و فهمید بله امشب هرجور شده کار تمومه شام رو خوردیم و با رامین رفتیم طبقه بالا سیگار بکشیم اونجا به رامین گفتم اگه ناراحته از قضیه میتونم الان برم و فردین بازی و از این حرفا که خیلی رک گف مامانش هوس کیر داره میخواسته با یه پیری ازدواج کنه که هم پولی دستشو بگیره و هم به کیر برسه که رامین منو پیشنهاد داده و الانم خیلی راضیه بهش گفتم من فقط بخاطر سکس صیغه اش کردمو اگه فردا روزی از اینکه دوباره ازدواج نکرده پشیمون نشه و این حرفا که گفت نه فکر همه جاشو کردن یه دستی هم به کیرم زد و برگشتیم پایین مامانش قلیون رو چاق کرده بود و تا رسیدیم گفت فهمیدم سیگار کشیدین ما هم زدیم زیر خنده هنوز چادرشو برنداشته بود که رامین گفت این چیه پیچیدی دور خودت که برش داشت یه ست نخی پوشیده بود شرت و سوتینش هم معلوم بود من خجالت میکشیدم نگاش کنم ولی حشرش زده بود بالا رامین چن دیقه بیشتر پایین نموند بمن گفت میره بالا که راحت باشیم منم خواستم دنبالش برم که دستشو گذاشت رو زانوم نذاشت بلند بشم گفت کارتو بکن
نمیدونم چرا ولی همیشه دوست داشتم با یکی همسن مامانم رابطه داشته باشم تازه سربازیم تموم شده بود و با یکی از هم خدمتی هام خیلی صمیمی بودم اسمش رامین بود چندباری باهم شیطونی کرده بودیم قضیه از اونجا شروع شد که پدر مادر رامین خواستن طلاق بگیرن رامین بهم ریخته بود و ازم خواست یه مسافرت باهم بریم تو هتل برا اینکه فضا عوض شه شوخی شوخی کونشو گاییدم و همونجا شوخی با مامانش رو شروع کردم طلاقشون حدود یکسال و نیم طول کشید و منم همش به شوخی میگفتم میخوام مامانتو بعد اینکه طلاق گرفت صیغه کنم و از این حرفا رامینم بدش نمیومد یه بارم مادرشو آورد باهم رفتیم بیرون و گرم گرفتیم و همونجا به بهانه دعانویس و بختم رو بستن و از این حرفا شمارشو گرفتم که بریم پیش دعا نویسی که مامانش میشناخت سی سالم رو رد کرده بود مامان رامینم که اسمش شهناز بود پیگیر بود که چرا زن نمیگرم نمیدونست ترتیب پسر کونیشو میدم یه روز رامین بهم گفت که طلاق انجام شده اما مادرش خواستگار داره دیدم داره همه چیز بهم میخوره از واتس آپ پیام دادم بهش به بهونه همون دعانویسه قرار گذاشتیم وضع مالی متوسطی داشتن بعد طلاقم چیزی دستشون رو نگرفته بود رامین با مادرش یه خونه اجاره کرده بودن اونم اطراف شهر خواهرشم که از رامین کوچیکتر بود با پدرش زندگی میکرد سر این قانون تخمیه حضانت که اونم 14سالش نشده از خونه فرار کرد و با یه افغانی ازدواج کرد و رفته بود افغانستان پدرش فردای طلاق یه صیغه ای آورده بود و اونم الفرار خلاصه شبیه فیلمای هندی شده بود زندگیشون رامین تو کارگاه نجاری کارگری میکرد و مادرش تو خونه خیاطی بزور داشتن زندگی میکردن رفتم از درخونشون برش دارم که گفت برم سرخیابون اونجا سوار شه بیچاره از حرف مردم میترسید بالاخره اومد از دفعه های قبل بیشتر به خودش رسیده بود منظورم چندباری که دیده بودمش تو راه خودش سر صحبت رو بازکرد و من فهمیدم رامین جریان رو بهش گفته یعنی پدرسوخته مسیجهایی که واسه رامین فرستاده بودم رو نشون مامانش داده بود اینو بعدا فهمیدم خیلی راحت ازم پرسید که میخوام صیغه اش کنم یا نه منم از خدا خواسته قبول کردم قرار شد هماهنگ بشیم حدودا 1 هفته مونده بود تا عده اش تموم شه تو این یه هفته باهم در تماس بودیم و کار رسیده بود به اینکه من چجوری دوست دارم بکنم و فانتزی های سکس و اینکه چه آرایش دوست دارم رو چه لباسی فیتش دارم و از اینحرفا رامینم کلا در جریان بود خودمو برا روز موعود حسابی آماده کرده بودم خودش یه آخوند پیدا کرده بود رفتیم پیش اون و مدارک رو دادیم و من میخواستم صیغه 2 ماهه باشه اما آخونده گفت کمتر از یکسال نمیشه 20 دقیقه طول نکشید با عقدنامه اومدیم بیرون استرس گرفته بودم سر ظهر بود رفتیم بیرون نهار خوردیم رسوندمش خونه گفت عصر با رامین برم پیشش چیزی نگفتم هرچی میگفت فقط میگفتم چشم پیاده شد رفت به رامین پیام دادم که عصر میام کارگاه فک میکردم خبر نداره به خونه هم گفتم میرم مسافرت چن روز نیستم قرص و کاندوم جور کردم عصر با رامین رفتیم خونشون تو راه گفت ترتیب مامانمو دادی که فهمیدم در جریانه گفتم نه و جریان رو بهش گفتم گفت من جای تو بودم جرش میدادم و از اینحرفا پدرسوخته شیرینی مامانشم سر راه گرفت وقتی هم فهمید با ماهی پونصد تومن صیغه اش کردم دادش رفت هوا که گفتم مامانت اینجوری خواست مامانش یه آرایش خلیجی خیلی جیغ کرده بود که تو هیچ جا ندیده بودم البته چادر سرش کرده بود ومعلوم بود اون زیرا چه خبره برامون چایی آورد و با شیرینی خوردیم و به شوخی به رامین گفت میدونی شیرینی چیه که همه باهم خندیدیم خونشون یه طب
قه و نیم بود ولی خیلی کوچیک بود پایین یه اتاق و آشپزخونه بود و بالا هم یه بهار خواب و پشت بوم حصار شده مامانش ازم پرسید که میمونم گفتم آره چن روز در خدمتم که یه لبخند رضایت اومد رو لباش و فهمید بله امشب هرجور شده کار تمومه شام رو خوردیم و با رامین رفتیم طبقه بالا سیگار بکشیم اونجا به رامین گفتم اگه ناراحته از قضیه میتونم الان برم و فردین بازی و از این حرفا که خیلی رک گف مامانش هوس کیر داره میخواسته با یه پیری ازدواج کنه که هم پولی دستشو بگیره و هم به کیر برسه که رامین منو پیشنهاد داده و الانم خیلی راضیه بهش گفتم من فقط بخاطر سکس صیغه اش کردمو اگه فردا روزی از اینکه دوباره ازدواج نکرده پشیمون نشه و این حرفا که گفت نه فکر همه جاشو کردن یه دستی هم به کیرم زد و برگشتیم پایین مامانش قلیون رو چاق کرده بود و تا رسیدیم گفت فهمیدم سیگار کشیدین ما هم زدیم زیر خنده هنوز چادرشو برنداشته بود که رامین گفت این چیه پیچیدی دور خودت که برش داشت یه ست نخی پوشیده بود شرت و سوتینش هم معلوم بود من خجالت میکشیدم نگاش کنم ولی حشرش زده بود بالا رامین چن دیقه بیشتر پایین نموند بمن گفت میره بالا که راحت باشیم منم خواستم دنبالش برم که دستشو گذاشت رو زانوم نذاشت بلند بشم گفت کارتو بکن
اصلا میرم بیرون یکی دوساعت چرخی میزنم قبل اومدن هم زنگ میزنم اوکی شد میام تو مامانش عمدا موند تو آشپزخونه که بره بعد اینکه صدای در اومد اومد بیرون گفت رامین کجا رفت گفتم کار داشت بیرون رفت و نذاشتم حرف اضافه ای بزنه بلند شدم رفتم سمتش گفتم حسابی خوشگل کردی و از آرایشش تعریف کردم و همزمان دستم رفت سراغ پستوناش و انگار دنیام عوض شد جلو در آشپزخونه خوابوندش رو زمین و روش داراز کشیدم یه حس شبیه به ترس داشتم دمر خوابیده بود و کیرم مماس کونش بود میخواست بلند شه نذاشتم تکون بخوره و حسابی کیرمو با مالوندن رو کونش راست کردم بلند شدیم و دستش رو گذاشتم رو کیرم تا از رو شلوار برام بماله یکم ازش فاصله گرفتم و دوباره دست کردم تو کونش لامصب خیلی نرم بود مثل ژله بود حتی از کون پسرشم نرم تر بود برگشتم نشستم رو مبل خودش اومد نشست کنارم و یه حس خجالت و شهوت باهم قاطی شده بود سکوت رو شکست و کقت رامین برنگرده گفتم خیالت گفت وقتی برگده زنگ میزنه شروع کردم به مالوندش به همه جاش دست میزدم بعدش گفتم برام برقصه و اون فانتزی هایی که باهم دربارش حرف زده بودیم با درخواست من زنده شد یه سیگار روشن کردمو و جلوم شروع کرد به عشوه اومدن و رقصیدن یه آهنگ از گوشیش باز کرد با اون شروع کرد به رقصیدن و هروقت اشاره میکردم میومد رو کیرم میشست و دوباره رقص یه ده دقیقه اینجوری گذشت یه شرت خرطوم دار پوشیده بودم که پشتش بندی بود یکی از دوستام مغازه لباس زیر داشت از اون گرفته بودم شلوار و پیرهنم رو در آموردم با دیدن بدنم و اون شرت سکسی کنترلش رو از دست داد و یه آه جیغ مانند حشری کشید و اومد جلو و خاست کیرمو بکنه تو دهنش که دستشو محکم گرفتم و نذاشتم چهارزانو داشت التماس کیرمو میکرد و من گفتم بازم باید برقصه اما اختیارشو نداشت و تمام تنش داشت میلرزید تشنه کیر بود با اینکه 2تا وایگرا خورده بود اما احساس میکردم کیرم داره منفجر میشه و انگار کل آبم میخواد بزنه بیرون اگه آبم میومد خیلی ضایع بود بلندش کردم و بلوزش رو دادم بالا و سینه هاشو انداختم بیرون و شروع کردم به میک زدن تعادل نداشت و تلو تلو میخورد دوباره رو زمین خوابوندمش و مستقیم رفتم سمت کونش و شلوارشو تا نصفه کشیدم پایین یه زنه 40 ساله که دوبارم زایمان کرده و مرتب زیر کیر شوهر بوده اندام ج
نیفری نداره اما کون و پستون ردیفی داری منم عاشق اون اندام بودم یه زن ایرانی که آفتاب به پوستش نخورده مثل یه بچه سفیده سفید و نرم طوریکه هرجا دست میزدی قرمز میشد جاش مخصوصا شکم خط خطیش چون رامینو تو 16 سالگی حامله بود پوست شکمش جر خورده بود و آویزون بود یه تیکه جواهر با اینهمه برنامه ریختن و حرف زدم شرم تمام وجودش رو گرفته بود و این حس قابل وصف نبود مجبورش کردم به حرف بیاد و چندبار ازش پرسیدم چی دوس داری و چی میخوای که با صدای آروم گفت کیر میخوام و منم هی ازش خواستم بلند تر بگه و اجازه دادم کیرمو بگیره تو دستش اما نذاشتم ساک بزنه چهارزانو نشوندمش و بعد ور رفتن با کیرم نزاشتم دست بزنه گفتم فقط دهنتو با ز کن با اون آرایش غلیظ داشتم دیوونه میشدم با ولع تمام چندبار تو دهنش جلو عقب کرد طوری میک میزد که انگار زنده بودنش به کیر وصله چن قدم عقب رفتم که کیرم از دهنش اومد بیرون دوباره کرد تو دهنش و اینکار رو اونقدر تکرار کردم که فکر کنم 10دور خونه رو عقب عقب دور زده بودم خیلی حال میداد حتما امتحان کنین بعد سرشو گرفتمو و چند بار تو دهنش تلمبه زدم و در آوردم ازش پرسیدم سیر شدی از خوردن گفت آره گفتم پس بریم سراغ کردنت کاندوم رو آوردم بکشم رو کیرم که گفت از من میترسی تا حالا تو عمرم فقط به شوهرم دادم گفتم نه ترس نیست تاخیری میخوام حسابی تلمبه بزنم سرخ سرخ شده بود کاندوم رو کشیدم رو کیرم و دوباره دهنشو گاییدم لباش بی حس شده بود کوسش حسابی آب انداخته بود داگی کردم تو کوسش و شالاپ شولوپ حالا نزن کی بزن نه تنگ بود نه گشاد حس ملسی داشت ولی معلوم بود داره درد میکشه داشت آبم میومد که کشیدم بیرون و خودمو با هر بدبختی بود کنترل کردم تا به کونش برسم بهش گفتم بره وازلین بیاره فیمید میخوام از کون بکنمش رفت با یه کرم برگشت گفتم وازلین ندارین گفت پیدا نکردم قمبل کرد منم سوراخشو چرب کردم و کاندوم رو برداشتم و کردم تو دهنش و گفتم حسابی توفیش کنه خودمم چند تف انداختم رو کیرمو و دم کونش حسابی کیرم لزج شده بوده گفتم سوراختو باز کن ببینم این کون با گاییدن اینجوری شده یا از اولش بزرگ بوده گفتم شوهرت انگار نتونسته با کوست کاری کنه ببینم با کونت کاری کرده یا نه و بدون اینکه انگشتش کنم کردم توش خیلی راحتم نه ولی رفت توش و با تلمبه زدنم حشری تر میشد مخصوصا با حرفایی که میزدم بعد چن دیقه کامل داز کشید رو زمین و منم خوابیدم روش و خیلی آروم جلو عقب کردم تا آبم بیاد تو این فاصله برای چندمین بار ارضا شد و منم فشار دادم تا ته و آبم ریخت تو کونش یکم لب بازی کردم و بلند شدم
نیفری نداره اما کون و پستون ردیفی داری منم عاشق اون اندام بودم یه زن ایرانی که آفتاب به پوستش نخورده مثل یه بچه سفیده سفید و نرم طوریکه هرجا دست میزدی قرمز میشد جاش مخصوصا شکم خط خطیش چون رامینو تو 16 سالگی حامله بود پوست شکمش جر خورده بود و آویزون بود یه تیکه جواهر با اینهمه برنامه ریختن و حرف زدم شرم تمام وجودش رو گرفته بود و این حس قابل وصف نبود مجبورش کردم به حرف بیاد و چندبار ازش پرسیدم چی دوس داری و چی میخوای که با صدای آروم گفت کیر میخوام و منم هی ازش خواستم بلند تر بگه و اجازه دادم کیرمو بگیره تو دستش اما نذاشتم ساک بزنه چهارزانو نشوندمش و بعد ور رفتن با کیرم نزاشتم دست بزنه گفتم فقط دهنتو با ز کن با اون آرایش غلیظ داشتم دیوونه میشدم با ولع تمام چندبار تو دهنش جلو عقب کرد طوری میک میزد که انگار زنده بودنش به کیر وصله چن قدم عقب رفتم که کیرم از دهنش اومد بیرون دوباره کرد تو دهنش و اینکار رو اونقدر تکرار کردم که فکر کنم 10دور خونه رو عقب عقب دور زده بودم خیلی حال میداد حتما امتحان کنین بعد سرشو گرفتمو و چند بار تو دهنش تلمبه زدم و در آوردم ازش پرسیدم سیر شدی از خوردن گفت آره گفتم پس بریم سراغ کردنت کاندوم رو آوردم بکشم رو کیرم که گفت از من میترسی تا حالا تو عمرم فقط به شوهرم دادم گفتم نه ترس نیست تاخیری میخوام حسابی تلمبه بزنم سرخ سرخ شده بود کاندوم رو کشیدم رو کیرم و دوباره دهنشو گاییدم لباش بی حس شده بود کوسش حسابی آب انداخته بود داگی کردم تو کوسش و شالاپ شولوپ حالا نزن کی بزن نه تنگ بود نه گشاد حس ملسی داشت ولی معلوم بود داره درد میکشه داشت آبم میومد که کشیدم بیرون و خودمو با هر بدبختی بود کنترل کردم تا به کونش برسم بهش گفتم بره وازلین بیاره فیمید میخوام از کون بکنمش رفت با یه کرم برگشت گفتم وازلین ندارین گفت پیدا نکردم قمبل کرد منم سوراخشو چرب کردم و کاندوم رو برداشتم و کردم تو دهنش و گفتم حسابی توفیش کنه خودمم چند تف انداختم رو کیرمو و دم کونش حسابی کیرم لزج شده بوده گفتم سوراختو باز کن ببینم این کون با گاییدن اینجوری شده یا از اولش بزرگ بوده گفتم شوهرت انگار نتونسته با کوست کاری کنه ببینم با کونت کاری کرده یا نه و بدون اینکه انگشتش کنم کردم توش خیلی راحتم نه ولی رفت توش و با تلمبه زدنم حشری تر میشد مخصوصا با حرفایی که میزدم بعد چن دیقه کامل داز کشید رو زمین و منم خوابیدم روش و خیلی آروم جلو عقب کردم تا آبم بیاد تو این فاصله برای چندمین بار ارضا شد و منم فشار دادم تا ته و آبم ریخت تو کونش یکم لب بازی کردم و بلند شدم