بچه هاشو اون شب زود خوابونده بود و بهم زنک زد که الان میتونم برم خونشون. از همون لحظه ی ورودم باهاش لب تو لب شدم و رفتیم توی اتاق ، یاسمن یه دامن بلند پاش بود و یه تیشرت زنونه همینطور شروع کردم سر و گردنش رو خوردم دفعه ی اولم بود که با یه زن اونم به این خوشگلی هم خواب میشم اون بدن نرمش واقعا شهوت انگیز بود، زیاد بلد نبودم ولی اینقدر حشری شده بودم نفهمیدم چطور لباساشو دراواردم مث وحشی ها به جونش افتاده بودم و فقط لیسش میزدم سینه های نرم و بزرگش تو دهنم بود و مث یه گشنه میخوردم و هنوز شورتم پام بود و اونم همینطور کیرم حسابی سفت شده بود (کیرم ۱۸ سانته و وقعا کلفتیش هم خوبه و اون موقع لاغر و چون ورزش میکردم بدنم رو فرم بود و وزنمم شاید ۶۵ یا ۷۰ بود وقتی لخت میشدم کیرم به هیکلم نمیخورد کاملا خودنمایی میکرد) حسابی در همین حین که سینه هاشو میخوردم کیرمو از روی شورت میمالوندم به کص تپل و نرمش و اونم اصلا تو حال خودش نبود حسابی داشت حال میکرد و قربون صدقه ی هم میرفتیم . کم کم خودمو رسوندم به شورتش و تا درش آوردم دیدم حسابی خیس شده کیرمو کشیدم روی چاک کصش و با آب کصش خیسش کردم چند ثانیه همینجوری بازیش دادم آه و نالش در اومده بود و هیچی نمیگفت و آروم آروم کیرم کردم توی کصش وای وای چقدر این کص تنگ و واقعا داغ بود تمام دیواره ی کصش رو دور کیرم حس میکردم و باور کنید تا حالا که ۳۱ سالمه
با وجود سکسهای مختلف همچین کصی تجربه نکردم،
متوجه شدم خیلی درد داره ( بعدها به گفته ی خودش ، کیر شوهرش کوچیکه و از دیدن کیر من تعجب کرده بود ) و منم واسه اینکه زود ارضاع نشم آروم آروم کیرمو توی کصش عقب جلو میکردم واقع سخت بود توی اون شرایط کنترل کردن شهوت و اینکه دیر ارضاع بشم . شهوت تمام وجودمو گرفته بود احساس میکردم دمای بدنم به طرز عجیبی بالا رفته حرارت از گوشهام میزد بیرون و درست حسش میکردم وقتی احساس کردم آبم داره میاد کیرمو فوری کشیدم بیرون و با شدت زیاد که تا اون موقع همچین حالتی از خودم ندیده بودم فوران کرد و از روی شکمش تا روی صورتش پاشیده شد و انگار تمام جونم از کیرم زد بیرون و خودمو با دستمال تمیز کردم و من مثل یه جنازه افتادم کنارش، خودش رو تمیز کرد و کنارم توی بغل هم جا گرفتیم و دوباره لب گرفتنها شروع شد بعد از گذشت ده دقیقه دوباره کیرم به حالت تمام قد دوباره راست شد و این بار بهش گفتم به حالت داگی بشه و از پشت کیرمو کردم توی کص داغ و تنگش چه صحنه ی زیبایی بود وقتی کون گنده قوص کمرش رو میدیدم و این باعث شد دوباره زود ارضاع بشم و آبم زود بیاد و روی
کمرش خالی کردم، به شدت و زیادی دفعه ی قبل نبود. خلاصه اینکه تا صبح کلا سه بار من ارضاع شدم و حسابی عشق بازی کردیم . هیج وقت لذت این اولین سکسم از ذهنم نمیره حالی که من اونشب کردم غیر قابل توصیف هست و هر زمانی یادش میوفتم تا همین الان که ۱۴ سال از این ماجرا میگذره برام تازگی داره . یاسمن چند سال بعد از رابطه ی ما به یک شهر دیگه رفتن و اونجا از شوهرش جدا شد و بچه ها هم پیش شوهرش موندن و اون الان دوباره ازدواج کرده و توی یک شهر دیگه داره زندگی میکنه اصلا باهاش در ارتباط نیستم اینارو از مادرم شنیدم…
. سکسهای زیادی داشتیم ،از سکس داخل خونه ی نیمه ساخت و حموم و … اگر خوشتون اومد خاطرات دیگه مون رو براتون مینویسم. خاطرات زیادی توی اون یک سالی که باهم بودیم داشتیم و من سعی کردم که خیلی خلاصه براتون بازگو کنم…
ولی دوستان ناگفته نماند بعد از اون یکسال من عذاب وجدان زیادی گرفتم و چند سال باهاش درگیر بودم بخاطر اینکه با یک زن متاهل وارد رابطه شدم و تا الان با اینکه موقعیتش زیاد پیش اومده دیگه هیچ وقت سراغ زن متاهل نرفتم.
نوشته: Cijey
با وجود سکسهای مختلف همچین کصی تجربه نکردم،
متوجه شدم خیلی درد داره ( بعدها به گفته ی خودش ، کیر شوهرش کوچیکه و از دیدن کیر من تعجب کرده بود ) و منم واسه اینکه زود ارضاع نشم آروم آروم کیرمو توی کصش عقب جلو میکردم واقع سخت بود توی اون شرایط کنترل کردن شهوت و اینکه دیر ارضاع بشم . شهوت تمام وجودمو گرفته بود احساس میکردم دمای بدنم به طرز عجیبی بالا رفته حرارت از گوشهام میزد بیرون و درست حسش میکردم وقتی احساس کردم آبم داره میاد کیرمو فوری کشیدم بیرون و با شدت زیاد که تا اون موقع همچین حالتی از خودم ندیده بودم فوران کرد و از روی شکمش تا روی صورتش پاشیده شد و انگار تمام جونم از کیرم زد بیرون و خودمو با دستمال تمیز کردم و من مثل یه جنازه افتادم کنارش، خودش رو تمیز کرد و کنارم توی بغل هم جا گرفتیم و دوباره لب گرفتنها شروع شد بعد از گذشت ده دقیقه دوباره کیرم به حالت تمام قد دوباره راست شد و این بار بهش گفتم به حالت داگی بشه و از پشت کیرمو کردم توی کص داغ و تنگش چه صحنه ی زیبایی بود وقتی کون گنده قوص کمرش رو میدیدم و این باعث شد دوباره زود ارضاع بشم و آبم زود بیاد و روی
کمرش خالی کردم، به شدت و زیادی دفعه ی قبل نبود. خلاصه اینکه تا صبح کلا سه بار من ارضاع شدم و حسابی عشق بازی کردیم . هیج وقت لذت این اولین سکسم از ذهنم نمیره حالی که من اونشب کردم غیر قابل توصیف هست و هر زمانی یادش میوفتم تا همین الان که ۱۴ سال از این ماجرا میگذره برام تازگی داره . یاسمن چند سال بعد از رابطه ی ما به یک شهر دیگه رفتن و اونجا از شوهرش جدا شد و بچه ها هم پیش شوهرش موندن و اون الان دوباره ازدواج کرده و توی یک شهر دیگه داره زندگی میکنه اصلا باهاش در ارتباط نیستم اینارو از مادرم شنیدم…
. سکسهای زیادی داشتیم ،از سکس داخل خونه ی نیمه ساخت و حموم و … اگر خوشتون اومد خاطرات دیگه مون رو براتون مینویسم. خاطرات زیادی توی اون یک سالی که باهم بودیم داشتیم و من سعی کردم که خیلی خلاصه براتون بازگو کنم…
ولی دوستان ناگفته نماند بعد از اون یکسال من عذاب وجدان زیادی گرفتم و چند سال باهاش درگیر بودم بخاطر اینکه با یک زن متاهل وارد رابطه شدم و تا الان با اینکه موقعیتش زیاد پیش اومده دیگه هیچ وقت سراغ زن متاهل نرفتم.
نوشته: Cijey
سکس پولی در نوزده سالگی
سلام خاطره ای که میخام براتون تعریف کنم چندین سال پیش بود و کاملا واقعی و عین حقیقت
من اون موقع ۱۹ سالم بود و بخاطر اینک خوشگل و خوشتیپ نبودم دوس دختر نداشتم و سینگل بودم ، البته بگم بچه شهرستان هستم و تو شهر ما خیلی سخت بود دوس دختر پیدا کردن، ولی من بسیار حشری و داغ بودم و عاشق سکس کردن و همیشه فیلم سکسی میدیدم تشنه سکس بودم اما نمیتونستم یکی رو پیدا کنم تا اینک یکی از آشناها بهم یه شماره داد و گفت من رفتم پیشش خیلی عالیه و سکسشم فوق العادس. انگار دنیا رو داد بهم من معطل نکردم و زنگ زدم به این شماره یه خانم برداشت و مبلغ درخواستیش هم گفت منم قبول کردم و قرار شد بعد ظهر برم پیشش ، البته اون تو مرکز استان بود و شهر ما تقریبا یه ساعتی فاصله داشت با اونجا.
زود رفتم خونه ناهار خوردم یجوری بودم انگار تو دلم غوغاس آماده شدم و یه کاندوم که از قبل داشتم برداشتم و راهی شدم رفتم ترمینال شهرمون ماشین سوار شدم و همش تو راه تصور میکردم چجوری باهاش سکس میکنم و چه مدلی میکنمش خلاصه رسیدم شهر و زنگ زدم گوشی رو برداشت و آدرس داد منم با تاکسی خودمو رسوندم به آدرس،یکم منتظر موندم گوشیم زنگ خورد بله خودش بود گفت کجایی گفتم جلو پل هستم و گفت همون که پیراهن آبی پوشیدی گفتم آره گف اینور نگاه کن نگاه کردم دست تکون داد رفتم پیشش یه خانم میانسال تقریبا ۴۵ ساله خوش اندام و خوشگل بود باهم سوار تاکسی شدیم و رفتیم یه خونه که فک کنم واس رفتن به اونجا اجاره میداد باهم رفتیم داخل خونه مال یه خانم بود باهاش احوالپرسی کرد و ما رفتیم یه اتاق دیگ دل تو دلم نبود اول گفت پول رو بده منم با خوشحالی پولشو دادم گذاشت کیفش بعد لباساشو درآورد گف توام لخت شو منم لباسامو درآوردم انگار دنیا مال من بود آماده شدیم اومد جلو من با اینک زیاد فیلم دیده بودم ولی اصلا تجربه سکس نداشتم کیرمو گرفت دستش شروع کرد به ساک زدن آیییی چه ساکی میزد دیدم ادامه بده آبم میاد گفتم بسه بخاب بکنم خودش تو کیفش کاندوم داشت آورد کشید رو کیرم حالت داگی شد گفت از پشت بزار تو کوسم ،درست نمیتونستم بکنم خودش با دستش گرفت و کیرمو فرو کرد تو کوسش آخخخخخ مزه ای داد که نگو و نپرس یکم همونجوری کردم دیدم داره آبم میاد زود کشیدم بیرون گفتم پوزیشن رو عوض کنیم گف بخاب رو زمین، خابیدم اومد نشست رو کیرم تا ته رفت توشششش اوففففف یکم خودش بالا پایین پرید بعد گف من وامیستم تو بنداز بیاد این حرفش و اونجور ک محکم تا ته فرو میکردم تا چند تلمبه نتونستم ادامه بدم و آبم اومد و لباسامو پوشیدم و تشکر کردم و برگشتم.
نوشته: مهدی
سلام خاطره ای که میخام براتون تعریف کنم چندین سال پیش بود و کاملا واقعی و عین حقیقت
من اون موقع ۱۹ سالم بود و بخاطر اینک خوشگل و خوشتیپ نبودم دوس دختر نداشتم و سینگل بودم ، البته بگم بچه شهرستان هستم و تو شهر ما خیلی سخت بود دوس دختر پیدا کردن، ولی من بسیار حشری و داغ بودم و عاشق سکس کردن و همیشه فیلم سکسی میدیدم تشنه سکس بودم اما نمیتونستم یکی رو پیدا کنم تا اینک یکی از آشناها بهم یه شماره داد و گفت من رفتم پیشش خیلی عالیه و سکسشم فوق العادس. انگار دنیا رو داد بهم من معطل نکردم و زنگ زدم به این شماره یه خانم برداشت و مبلغ درخواستیش هم گفت منم قبول کردم و قرار شد بعد ظهر برم پیشش ، البته اون تو مرکز استان بود و شهر ما تقریبا یه ساعتی فاصله داشت با اونجا.
زود رفتم خونه ناهار خوردم یجوری بودم انگار تو دلم غوغاس آماده شدم و یه کاندوم که از قبل داشتم برداشتم و راهی شدم رفتم ترمینال شهرمون ماشین سوار شدم و همش تو راه تصور میکردم چجوری باهاش سکس میکنم و چه مدلی میکنمش خلاصه رسیدم شهر و زنگ زدم گوشی رو برداشت و آدرس داد منم با تاکسی خودمو رسوندم به آدرس،یکم منتظر موندم گوشیم زنگ خورد بله خودش بود گفت کجایی گفتم جلو پل هستم و گفت همون که پیراهن آبی پوشیدی گفتم آره گف اینور نگاه کن نگاه کردم دست تکون داد رفتم پیشش یه خانم میانسال تقریبا ۴۵ ساله خوش اندام و خوشگل بود باهم سوار تاکسی شدیم و رفتیم یه خونه که فک کنم واس رفتن به اونجا اجاره میداد باهم رفتیم داخل خونه مال یه خانم بود باهاش احوالپرسی کرد و ما رفتیم یه اتاق دیگ دل تو دلم نبود اول گفت پول رو بده منم با خوشحالی پولشو دادم گذاشت کیفش بعد لباساشو درآورد گف توام لخت شو منم لباسامو درآوردم انگار دنیا مال من بود آماده شدیم اومد جلو من با اینک زیاد فیلم دیده بودم ولی اصلا تجربه سکس نداشتم کیرمو گرفت دستش شروع کرد به ساک زدن آیییی چه ساکی میزد دیدم ادامه بده آبم میاد گفتم بسه بخاب بکنم خودش تو کیفش کاندوم داشت آورد کشید رو کیرم حالت داگی شد گفت از پشت بزار تو کوسم ،درست نمیتونستم بکنم خودش با دستش گرفت و کیرمو فرو کرد تو کوسش آخخخخخ مزه ای داد که نگو و نپرس یکم همونجوری کردم دیدم داره آبم میاد زود کشیدم بیرون گفتم پوزیشن رو عوض کنیم گف بخاب رو زمین، خابیدم اومد نشست رو کیرم تا ته رفت توشششش اوففففف یکم خودش بالا پایین پرید بعد گف من وامیستم تو بنداز بیاد این حرفش و اونجور ک محکم تا ته فرو میکردم تا چند تلمبه نتونستم ادامه بدم و آبم اومد و لباسامو پوشیدم و تشکر کردم و برگشتم.
نوشته: مهدی
خاطره ای دیگه با زندایی لادن جانم
1401/06/29
#زندایی
اولین داستانمو راجع به رابطه ام با لادن جانم قبلا نوشتم و چون اونجا به آخوند بد و بی راه گفتم یه عده خونشون کثیف شد و اومدند از اربابانشون دفاع کردند… به کوری چشم شما و اربابان کثیفتون و دین کثیفتون نه تنها هنوزم با لادن توی رابطه ام که میخوام بازم خاطره یه سکس دیگه مونو هم بنویسم… ضمنا همین الان با این مقدمه شروع کنم که تمام فحاشی و ناسزایی که گفتید رو به خودتون و اربابانتون که زیرشون می خوابید بر می گردونم.
به اون دسته که گفته بودند داییت کونت گذاشته هم با شجاعت میگم بله درسته و این چیزی از اعتبار من کم نمیکنه که یک پدوفیل زمانیکه بچه بودم منو آزار جنسی داده. اون یک مسلمون کثیف و چادر فروشه و مثل بقیه مسلمونها بچه بازه مث سعید طوسی و بقیه آشغالها… من زنشو میکنم ولی اون کثافت بچه می کرده حالا کدوممون لایق فحش و فحش کشی هستیم؟ شماهایی که از اربابانتون حمایت می کنید همونایی هستید که باعث و بانی بدبختی مردم ایران هستید… تمام این گرونی ها تقصیر شماست و اینکه آخوند داره حکومت میکنه هم تقصیر شما و تفکرات کودنانه شماست.
من دو ساله با لادن توی رابطه ام و خودش هم رضایت کامل داره بنابراین هیچ مساله غیر اخلاقی ای در این ماجرا نیست ، زن شوهرداره؟ شوهری که به اون زن دسته گل محبت نمیکنه و در عوض توی مغازه تخمیش برای یه عده کیسه زباله (زن چادری) تا کمر خم میشه و لاس می زنه همون بهتر که پس یکی دیگه هم زنشو ارضا کنه.
همه شمایی که به من فحش دادید خودتون توی کف زن دایی هاتون هستید و واسه همون اومده بودین توی داستان من اما چون شما نتونستید زن دایی تونو بکنید باعث عقده تون شده و فحششو به من می دین…
به هر حال، می رم سراغ چندتا از سکس های خاطرانگیزم با لادن که توی سال 1400 به وقوع پیوست :
این گرونیایی که آخوند به سر ملت ایران آورده به یه جوون ایرانی اجازه نمیده که ازدواج کنه یا حداقل یه خونه مجردی بره اجاره کنه واسه همینم من همچنان توی خونه بابام دارم زندگی می کنم و با اینکه دستم توی جیب خودمه اما از سر کار که بر می گردم باید برگردم پیش ننه بابایی که حالم ازشون به هم میخوره… ننه ای که بهش بگی داداشت به من تجاوز کرده ولی اون طرف داداششو بگیره همون بهتر که پیشت نباشه و فراموش کنی چه بلاها سرت آورده هم خودش هم خاندان ناپاکش… فامیلای ننه ام همه مذهبی های دوآتشه بودند و مثل همه مذهبی های دیگه تخم حروم بودند… توی یه طایفه حدودا 30 نفری فقط من و لادن غیر مذهبی ایم پس معلومه که جونمونو هم برای هم می دیم… نامردم اگه یه روز بالاخره راضیش نکنم از اون پدوفیل بی همه چیز طلاق بگیره و زن رسمی خودم بشه… البته همین الانشم شوهر واقعیش منم و اون مردک کون آخوندلیس نقش ساپورت کننده رو داره و اگه بخاطر پولاش نباشه و بخاطر ویدا نباشه لادن یه روزم دیگه با اون نمیخواد زندگی کنه… ضمنا برای اون دسته که گفته بودند اول گفتی زن داییت پسر به دنیا آورده بعد میگی ویدا تنها دخترشه… بله کاملا درسته… تنها نوزادی که لادن جان به دنیا آورد در ابتدا جنسیت اش پسر بود و اون مردک چادرفروش اسمشو هم وحید گذاشت چون می گفت وحید اسم امامیه (دیگه سطح شعورش همینقدره و با اینکه وحید اسم هیچ امامی نبوده میگه وحید اسم امامیه حالا شما انصاف کنید و به من بگید حقش بوده که من زنشو کردم یا نه؟) اما در ده سالگی وحید به مامان باباش گفت دوست نداره پسر باشه و احساس میکنه دختره… (اون ترنسه) و مردک چادرفروش هم بچه شو کتک می زد چون این حرفها با اسلام منافات داشت… الانشم فقط من و لادن ویدا صداش میکنیم چون این اسم رو دوست داره و هرچی
1401/06/29
#زندایی
اولین داستانمو راجع به رابطه ام با لادن جانم قبلا نوشتم و چون اونجا به آخوند بد و بی راه گفتم یه عده خونشون کثیف شد و اومدند از اربابانشون دفاع کردند… به کوری چشم شما و اربابان کثیفتون و دین کثیفتون نه تنها هنوزم با لادن توی رابطه ام که میخوام بازم خاطره یه سکس دیگه مونو هم بنویسم… ضمنا همین الان با این مقدمه شروع کنم که تمام فحاشی و ناسزایی که گفتید رو به خودتون و اربابانتون که زیرشون می خوابید بر می گردونم.
به اون دسته که گفته بودند داییت کونت گذاشته هم با شجاعت میگم بله درسته و این چیزی از اعتبار من کم نمیکنه که یک پدوفیل زمانیکه بچه بودم منو آزار جنسی داده. اون یک مسلمون کثیف و چادر فروشه و مثل بقیه مسلمونها بچه بازه مث سعید طوسی و بقیه آشغالها… من زنشو میکنم ولی اون کثافت بچه می کرده حالا کدوممون لایق فحش و فحش کشی هستیم؟ شماهایی که از اربابانتون حمایت می کنید همونایی هستید که باعث و بانی بدبختی مردم ایران هستید… تمام این گرونی ها تقصیر شماست و اینکه آخوند داره حکومت میکنه هم تقصیر شما و تفکرات کودنانه شماست.
من دو ساله با لادن توی رابطه ام و خودش هم رضایت کامل داره بنابراین هیچ مساله غیر اخلاقی ای در این ماجرا نیست ، زن شوهرداره؟ شوهری که به اون زن دسته گل محبت نمیکنه و در عوض توی مغازه تخمیش برای یه عده کیسه زباله (زن چادری) تا کمر خم میشه و لاس می زنه همون بهتر که پس یکی دیگه هم زنشو ارضا کنه.
همه شمایی که به من فحش دادید خودتون توی کف زن دایی هاتون هستید و واسه همون اومده بودین توی داستان من اما چون شما نتونستید زن دایی تونو بکنید باعث عقده تون شده و فحششو به من می دین…
به هر حال، می رم سراغ چندتا از سکس های خاطرانگیزم با لادن که توی سال 1400 به وقوع پیوست :
این گرونیایی که آخوند به سر ملت ایران آورده به یه جوون ایرانی اجازه نمیده که ازدواج کنه یا حداقل یه خونه مجردی بره اجاره کنه واسه همینم من همچنان توی خونه بابام دارم زندگی می کنم و با اینکه دستم توی جیب خودمه اما از سر کار که بر می گردم باید برگردم پیش ننه بابایی که حالم ازشون به هم میخوره… ننه ای که بهش بگی داداشت به من تجاوز کرده ولی اون طرف داداششو بگیره همون بهتر که پیشت نباشه و فراموش کنی چه بلاها سرت آورده هم خودش هم خاندان ناپاکش… فامیلای ننه ام همه مذهبی های دوآتشه بودند و مثل همه مذهبی های دیگه تخم حروم بودند… توی یه طایفه حدودا 30 نفری فقط من و لادن غیر مذهبی ایم پس معلومه که جونمونو هم برای هم می دیم… نامردم اگه یه روز بالاخره راضیش نکنم از اون پدوفیل بی همه چیز طلاق بگیره و زن رسمی خودم بشه… البته همین الانشم شوهر واقعیش منم و اون مردک کون آخوندلیس نقش ساپورت کننده رو داره و اگه بخاطر پولاش نباشه و بخاطر ویدا نباشه لادن یه روزم دیگه با اون نمیخواد زندگی کنه… ضمنا برای اون دسته که گفته بودند اول گفتی زن داییت پسر به دنیا آورده بعد میگی ویدا تنها دخترشه… بله کاملا درسته… تنها نوزادی که لادن جان به دنیا آورد در ابتدا جنسیت اش پسر بود و اون مردک چادرفروش اسمشو هم وحید گذاشت چون می گفت وحید اسم امامیه (دیگه سطح شعورش همینقدره و با اینکه وحید اسم هیچ امامی نبوده میگه وحید اسم امامیه حالا شما انصاف کنید و به من بگید حقش بوده که من زنشو کردم یا نه؟) اما در ده سالگی وحید به مامان باباش گفت دوست نداره پسر باشه و احساس میکنه دختره… (اون ترنسه) و مردک چادرفروش هم بچه شو کتک می زد چون این حرفها با اسلام منافات داشت… الانشم فقط من و لادن ویدا صداش میکنیم چون این اسم رو دوست داره و هرچی
سنش داره بزرگتر میشه میگه میخوام برم جنسیتمو تغییر بدم من و لادن هم توی این فکریم که یه کم سنش بیشتر بشه و بفرستیمش خارج از ایران بره پناهندگی بگیره و در امنیت کامل تغییر جنسیت بده چون از دست اون بابای احمقش در ایران امنیت جانی و روانی نداره.
بگذریم…
وسطای سال 1400 بود که یکی از فامیل های پدرم مرد اونم بعلت کرونا که مقصرش هم بی لیاقتی آخوندها و عدم مدیریت صحیح کرونا و نبودن واکسن باکیفیت بود… خود تن لششون فایزر می زدند ولی به مردم می گفتند برکت بزنید… طرفدارهای احمقشون هم این همه ظلم و جنایت رو می بینند اما میگن ما دلمون میخواد بازم زیر آخوند بخوابیم.
اون فامیل بابام توی روستا زندگی می کرد و ننه بابام برای مراسم ترحیم باید می رفتند روستا… خواهرام هم دوتاشون ازدواج کردند و بنابراین به جز من کسی توی خونمون نیست…
خلاصه ننه بابا دو سه روز خونه نبودند و لادنم بعد از ظهرها که اون مردک چادرفروش می رفت با زنهای چادری لاس بزنه میومد پیش من و ویدا رو هم می زاشت پیش دختر همسایشون… خیلی دوست داشتم یه جوری شوهرشو بپیچونه و کل دو سه روز رو با هم زیر یه سقف زندگی کنیم ولی خب میگفت نمیتونم این کارو بکنم ، توی همون 4 5 ساعتی که عصرها میومد هم به اندازه یک شبانه روز برام غذا درست می کرد… و چون نوستالوژی ما از پشت بغل کردن توی آشپزخونه و موقع ظرف شستن بوده و رابطمون همینجوری شروع شده… کل تایمی که توی آشپزخونه و در حال پخت و پز بود من از پشت بغلش می کردم و بعد که کارها تموم میشد یه نیم ساعتی هم می رفتیم روی تخت و سکس می کردیم…
تا می رسید خونه هم لباسا رو در میاورد و با شورت و سوتین غذاها رو درست می کرد … موقعی که برنج رو آب می کشید احتیاط می کردم و فقط از پشت بغلش میکردم ولی موقعی که یک کار ساده تر می کرد مثلا قابلمه خورشت رو هم می زد لنگاشو می گرفتم میآوردم بالا کاملا بغلش میکردم و اونم ملاقه دست راستش بود و دست چپش رو هم میزاشت روی در کابینت که نیفته و من بالا و پایینش می کردم بدون دخول فقط برای حال کردن… بله این چیزاست که به یه زن حال میده و اون مردک چادرفروش هیچوقت این کارا رو باهاش نکرده فقط کیرشو در می آورده و توی کس لادن میزاشته… ولی من اون مردی ام که تونستم دل لادن رو به دست بیارم… دیگه برام مهم نیست که یه عده جلقی چی میگن… من راضی لادن هم راضی گور بابای ناراضی و آخوند.
خلاصه اون دو روز هم برنامه این بود و با توجه به تایم فشرده مون توی آشپزخونه و حین آشپزی عشق بازی می کردیم و بعد از اتمام کارها می رفتیم روی تخت و بعدش هم دوتایی دوش می گرفتیم که لادن تر و تمیز بره خونشون…خودم هم می رسوندمش چون خونه ما با خونه اونا خیلی فاصله داره و یکیمون سمت شرق شهرمون هستیم اون یکی غرب… دقیقا نصف شهر فاصله است…
اون دو سه روز هم خیلی حال داد چون خیالم راحت بود که کسی سرزده وارد خونه نمیشه و با پوزیشن های مختلف و در لوکیشن های مختلف از تخت خواب و آشپزخونه و حموم گرفته و حتی توی راه پله با لادن جونم سکس کردم… چون خونمون ویلایی دو طبقه است و هر دو طبقه اش هم دست خودمونه و کسی مزاحممون نیست.
نوشته: پسری که دو ساله با زن داییش داره عشق می کنه و از آخوند و اسلام و پیروانش متنفره
@Dastan_Sexi_Tanin
بگذریم…
وسطای سال 1400 بود که یکی از فامیل های پدرم مرد اونم بعلت کرونا که مقصرش هم بی لیاقتی آخوندها و عدم مدیریت صحیح کرونا و نبودن واکسن باکیفیت بود… خود تن لششون فایزر می زدند ولی به مردم می گفتند برکت بزنید… طرفدارهای احمقشون هم این همه ظلم و جنایت رو می بینند اما میگن ما دلمون میخواد بازم زیر آخوند بخوابیم.
اون فامیل بابام توی روستا زندگی می کرد و ننه بابام برای مراسم ترحیم باید می رفتند روستا… خواهرام هم دوتاشون ازدواج کردند و بنابراین به جز من کسی توی خونمون نیست…
خلاصه ننه بابا دو سه روز خونه نبودند و لادنم بعد از ظهرها که اون مردک چادرفروش می رفت با زنهای چادری لاس بزنه میومد پیش من و ویدا رو هم می زاشت پیش دختر همسایشون… خیلی دوست داشتم یه جوری شوهرشو بپیچونه و کل دو سه روز رو با هم زیر یه سقف زندگی کنیم ولی خب میگفت نمیتونم این کارو بکنم ، توی همون 4 5 ساعتی که عصرها میومد هم به اندازه یک شبانه روز برام غذا درست می کرد… و چون نوستالوژی ما از پشت بغل کردن توی آشپزخونه و موقع ظرف شستن بوده و رابطمون همینجوری شروع شده… کل تایمی که توی آشپزخونه و در حال پخت و پز بود من از پشت بغلش می کردم و بعد که کارها تموم میشد یه نیم ساعتی هم می رفتیم روی تخت و سکس می کردیم…
تا می رسید خونه هم لباسا رو در میاورد و با شورت و سوتین غذاها رو درست می کرد … موقعی که برنج رو آب می کشید احتیاط می کردم و فقط از پشت بغلش میکردم ولی موقعی که یک کار ساده تر می کرد مثلا قابلمه خورشت رو هم می زد لنگاشو می گرفتم میآوردم بالا کاملا بغلش میکردم و اونم ملاقه دست راستش بود و دست چپش رو هم میزاشت روی در کابینت که نیفته و من بالا و پایینش می کردم بدون دخول فقط برای حال کردن… بله این چیزاست که به یه زن حال میده و اون مردک چادرفروش هیچوقت این کارا رو باهاش نکرده فقط کیرشو در می آورده و توی کس لادن میزاشته… ولی من اون مردی ام که تونستم دل لادن رو به دست بیارم… دیگه برام مهم نیست که یه عده جلقی چی میگن… من راضی لادن هم راضی گور بابای ناراضی و آخوند.
خلاصه اون دو روز هم برنامه این بود و با توجه به تایم فشرده مون توی آشپزخونه و حین آشپزی عشق بازی می کردیم و بعد از اتمام کارها می رفتیم روی تخت و بعدش هم دوتایی دوش می گرفتیم که لادن تر و تمیز بره خونشون…خودم هم می رسوندمش چون خونه ما با خونه اونا خیلی فاصله داره و یکیمون سمت شرق شهرمون هستیم اون یکی غرب… دقیقا نصف شهر فاصله است…
اون دو سه روز هم خیلی حال داد چون خیالم راحت بود که کسی سرزده وارد خونه نمیشه و با پوزیشن های مختلف و در لوکیشن های مختلف از تخت خواب و آشپزخونه و حموم گرفته و حتی توی راه پله با لادن جونم سکس کردم… چون خونمون ویلایی دو طبقه است و هر دو طبقه اش هم دست خودمونه و کسی مزاحممون نیست.
نوشته: پسری که دو ساله با زن داییش داره عشق می کنه و از آخوند و اسلام و پیروانش متنفره
@Dastan_Sexi_Tanin
سکس گروهی با اتباع خارجی
سلام به همگی
میخوام یه خاطره براتون تعریف کنم
من اسمم علی ۲۷ سالمه و این قضیه برميگرده به یه سال پیش
قد و وزنمم نمیگم.که چی بشه مثلا؟ مگه میخواین بیاین خواستگاریم😆
مثل بقیه کیر ۱۸ سانتی ام ندارم😖😀ولی هرکیو کردم هم اون حال کرده هم من.بگذریم
اقا ما دو تا رفیق داریم که کلا چیزی جز کص ردیف کردن و کص بلند کردن تو مغزشون نمیگذره
منم که خلاصه بدم نمیاد از سکس با اینا مثلا ماهی حداقل دو نفرو میبریم یا ۳ نفرو میبریم یه مقدارم وسایل فلان میخریم میریم کوه،خونه ی یکی از همون رفقا که ۲۴ ساعته شبانه روز کلید خونه کوهشون دستشه
اینم یادم رفت بگم بچه شمالم استان گیلان(شمالیا تو کوهم اکثرا خونه دارن که فصل های خوب سالو میرن میمونن و میان)
یه روز سر کار بودم یکی از این رفیقای اجنبی زنگ زد 😅
اسمش سامیار بود،اونیکی رفیقمونم اشکان بود
خلاصه گفتم چیه دیوث؟
گفت کجایی
گفتم کجا باید باشم سرکار…
گفت غروب به بعد کجایی؟ گفتم تو لباسام
گفت کص نگو بگو کجایی
گفتم خونه
گفت اماده شو یکم خرت و پرت بگیر به اشکانم زنگ بزن بریم بالا
گفتم خبریه؟
گف بهت میگم خدافظ
منم که فهمیده بودم داستان چیه
زنگ زدم اشکان گفتم اشکان اماده شو که داریم میریم بالا 😅😅 گفت جوووون کیه؟
گفتم چه میدونم سامی اوکی کرده
قطع کردمو رفتم سرکارم
غروب تعطیل کردمو رفتم خونه یه دوش گرفتم که خستگیم در بره
یه لقمه داشتم عصرونه میزدم که سامی زنگ زد
با دهن پر گفتم الاوواوو
گفت چی کوفت میکنی خخخخ گفتم کسکش از دست تو یه تیکه نونم نمیشه خورد
گفت اماده شو کم کم میرسم الان
بساط جمع کردمو به خونه گفتم من شب نیستم میرم کوه
اماده شدمو رفتم از دراور سه تا کاندوم برداشتمو یه ادکلن سکسی زدمو به سرو صورتم رسیدم سه تا قرصم برداشتم انداختم تو جیبمو رفتم پایین دیدم سامی رسیده
سوار شدم سلام احوال پرسی یکمی فحش دادیم همو خخخخ(احوال پرسی رفیقای صمیمی)
گفتم چخبره؟
گفت یه کص جور کردم در حد بنز
گفتم حله برو برش داریم
نگه داشت یکم چیپس و ماست و نون و گوشت و نوشابه او پفک و کوفت و زهرمار زهر و مرض هر چی که نیاز بود خریدم 😅
حرکت کردیم سمت اشکان اونم برداشتیم با اونم یکم زدیم سرو کله هم حرکت به سمت اون کص خانومی که خبر نداشتیم کیه بجز سامی
اقا رفتیم یه جا نگهداشت زنگ زد چند دقیقه دیگه دو تا دختر اومدن
چی میدیدم اوووووف
دو تا کص میزون ولی افغانی
یکمی اولش زد تو ذوقم ولی دیگه افتاده بود گردنمون خخخخ
سلاموو احوال پرسی میکردیم و حرکت به سمت لوکیشن مورد نظر که پاتق تمام عن بازیامون بود😆😆
جونم براتون بگه که این دو تا دختر درسته افغانی بودن و لهجه شیرینی داشتن ولی واقعا اندام ردیفی داشتن
پاهای پر خوش فرم،ممه های نه زیاد بزرگ نه کوچیک
صورتای خوشگل واقعا میزون بودن
باسن بزرگ و قوص کمر
خلاصه رسدیمو وسایلارو اوردیم و کص هارم زدیم بغلمون وارد خونه شدیم😆😆😅
از خونه بوی کص میومد😅😅
در و پنجره هارو باز کردیم و هوا عوض شد یه چایی ردیف کردیم
تو یخچالم یکی دو نوع مشروب نصفه بود روهم شاید یه لیتری میشد
خلاصه نشستیم یکمی ور رفتیم با هم کلی گفتیم خندیدیم
تا شد شب
شبش اقا یه املتی درست کردم که بیا و ببین
بقیه مثل کروکدیل حمله کردن منم به اونا ملحق شدم ترکوندیم املتو
بعد رفتم یواشکی بغل اشکان و سامی نفری یه قرص پخش کردم زدیم بالا
دو ساعت بعدش اطراف ساعت ۱۱ و نیم ۱۲ بود که آماده بودیم این دخترارو شخم بزنیم
من و رفیقام چون هیچگونه تعارف و خجالت این داستانا نداشتیم و از طرفی سه نفر بودیمو دو تا دختر تصمیم گرفتیم گروپ بزنیم
اقا سه تا کون لخت که گهگاهی خودمونم انگشت میکردیم 😅
😅😅 افتاده بودیم به جون این کص خانوما
اقا اونا هم لخت شدنو ما هم لخت
بدناشون لخت که شدن خیلی ردیف تر دیده میشدن
اقا من تا اون موقع تو کار اتباع خارجی نبودم و این اولین بار بود یه کص میکردم که فراتر از مرزهای ایران بود قبلا وطنی میزدیم فقط خخخخ
خلاصه اونشب خیلی ردیف بودیم
قرصا هم ترکیده بودن و اماده با کیرای شق شده
اقا یکیشونو من گرفتم یکیشون سامی اشکانم یکم اینو میمالید یکم اونو
اقا این افغانیا خیلی باحالن گیرتون اومد دست رد به سینش نزنین
بد جور کمر حالی کنن
بدناشون سفید و کاملا بدون مو
حتی موهای زائدم ندارن،کصشون کلا چیزی به عنوان مو نداره که اصلاح کنن
خلاصه نشوندیمشون زمین هم زمان یکیش زانو زده بود کیر منو میخورد یکیشون کیر سامی
بعد کیر اشکان
خوابیدم زمین اوردمش روی خوردم کیرمو کردم تو کصش اووووف چه تنگ و نرم و داغ بود کسکش صاحاب.دو دقیقه طول کشید تا بتونم توش تلمبه بزنم
سلام به همگی
میخوام یه خاطره براتون تعریف کنم
من اسمم علی ۲۷ سالمه و این قضیه برميگرده به یه سال پیش
قد و وزنمم نمیگم.که چی بشه مثلا؟ مگه میخواین بیاین خواستگاریم😆
مثل بقیه کیر ۱۸ سانتی ام ندارم😖😀ولی هرکیو کردم هم اون حال کرده هم من.بگذریم
اقا ما دو تا رفیق داریم که کلا چیزی جز کص ردیف کردن و کص بلند کردن تو مغزشون نمیگذره
منم که خلاصه بدم نمیاد از سکس با اینا مثلا ماهی حداقل دو نفرو میبریم یا ۳ نفرو میبریم یه مقدارم وسایل فلان میخریم میریم کوه،خونه ی یکی از همون رفقا که ۲۴ ساعته شبانه روز کلید خونه کوهشون دستشه
اینم یادم رفت بگم بچه شمالم استان گیلان(شمالیا تو کوهم اکثرا خونه دارن که فصل های خوب سالو میرن میمونن و میان)
یه روز سر کار بودم یکی از این رفیقای اجنبی زنگ زد 😅
اسمش سامیار بود،اونیکی رفیقمونم اشکان بود
خلاصه گفتم چیه دیوث؟
گفت کجایی
گفتم کجا باید باشم سرکار…
گفت غروب به بعد کجایی؟ گفتم تو لباسام
گفت کص نگو بگو کجایی
گفتم خونه
گفت اماده شو یکم خرت و پرت بگیر به اشکانم زنگ بزن بریم بالا
گفتم خبریه؟
گف بهت میگم خدافظ
منم که فهمیده بودم داستان چیه
زنگ زدم اشکان گفتم اشکان اماده شو که داریم میریم بالا 😅😅 گفت جوووون کیه؟
گفتم چه میدونم سامی اوکی کرده
قطع کردمو رفتم سرکارم
غروب تعطیل کردمو رفتم خونه یه دوش گرفتم که خستگیم در بره
یه لقمه داشتم عصرونه میزدم که سامی زنگ زد
با دهن پر گفتم الاوواوو
گفت چی کوفت میکنی خخخخ گفتم کسکش از دست تو یه تیکه نونم نمیشه خورد
گفت اماده شو کم کم میرسم الان
بساط جمع کردمو به خونه گفتم من شب نیستم میرم کوه
اماده شدمو رفتم از دراور سه تا کاندوم برداشتمو یه ادکلن سکسی زدمو به سرو صورتم رسیدم سه تا قرصم برداشتم انداختم تو جیبمو رفتم پایین دیدم سامی رسیده
سوار شدم سلام احوال پرسی یکمی فحش دادیم همو خخخخ(احوال پرسی رفیقای صمیمی)
گفتم چخبره؟
گفت یه کص جور کردم در حد بنز
گفتم حله برو برش داریم
نگه داشت یکم چیپس و ماست و نون و گوشت و نوشابه او پفک و کوفت و زهرمار زهر و مرض هر چی که نیاز بود خریدم 😅
حرکت کردیم سمت اشکان اونم برداشتیم با اونم یکم زدیم سرو کله هم حرکت به سمت اون کص خانومی که خبر نداشتیم کیه بجز سامی
اقا رفتیم یه جا نگهداشت زنگ زد چند دقیقه دیگه دو تا دختر اومدن
چی میدیدم اوووووف
دو تا کص میزون ولی افغانی
یکمی اولش زد تو ذوقم ولی دیگه افتاده بود گردنمون خخخخ
سلاموو احوال پرسی میکردیم و حرکت به سمت لوکیشن مورد نظر که پاتق تمام عن بازیامون بود😆😆
جونم براتون بگه که این دو تا دختر درسته افغانی بودن و لهجه شیرینی داشتن ولی واقعا اندام ردیفی داشتن
پاهای پر خوش فرم،ممه های نه زیاد بزرگ نه کوچیک
صورتای خوشگل واقعا میزون بودن
باسن بزرگ و قوص کمر
خلاصه رسدیمو وسایلارو اوردیم و کص هارم زدیم بغلمون وارد خونه شدیم😆😆😅
از خونه بوی کص میومد😅😅
در و پنجره هارو باز کردیم و هوا عوض شد یه چایی ردیف کردیم
تو یخچالم یکی دو نوع مشروب نصفه بود روهم شاید یه لیتری میشد
خلاصه نشستیم یکمی ور رفتیم با هم کلی گفتیم خندیدیم
تا شد شب
شبش اقا یه املتی درست کردم که بیا و ببین
بقیه مثل کروکدیل حمله کردن منم به اونا ملحق شدم ترکوندیم املتو
بعد رفتم یواشکی بغل اشکان و سامی نفری یه قرص پخش کردم زدیم بالا
دو ساعت بعدش اطراف ساعت ۱۱ و نیم ۱۲ بود که آماده بودیم این دخترارو شخم بزنیم
من و رفیقام چون هیچگونه تعارف و خجالت این داستانا نداشتیم و از طرفی سه نفر بودیمو دو تا دختر تصمیم گرفتیم گروپ بزنیم
اقا سه تا کون لخت که گهگاهی خودمونم انگشت میکردیم 😅
😅😅 افتاده بودیم به جون این کص خانوما
اقا اونا هم لخت شدنو ما هم لخت
بدناشون لخت که شدن خیلی ردیف تر دیده میشدن
اقا من تا اون موقع تو کار اتباع خارجی نبودم و این اولین بار بود یه کص میکردم که فراتر از مرزهای ایران بود قبلا وطنی میزدیم فقط خخخخ
خلاصه اونشب خیلی ردیف بودیم
قرصا هم ترکیده بودن و اماده با کیرای شق شده
اقا یکیشونو من گرفتم یکیشون سامی اشکانم یکم اینو میمالید یکم اونو
اقا این افغانیا خیلی باحالن گیرتون اومد دست رد به سینش نزنین
بد جور کمر حالی کنن
بدناشون سفید و کاملا بدون مو
حتی موهای زائدم ندارن،کصشون کلا چیزی به عنوان مو نداره که اصلاح کنن
خلاصه نشوندیمشون زمین هم زمان یکیش زانو زده بود کیر منو میخورد یکیشون کیر سامی
بعد کیر اشکان
خوابیدم زمین اوردمش روی خوردم کیرمو کردم تو کصش اووووف چه تنگ و نرم و داغ بود کسکش صاحاب.دو دقیقه طول کشید تا بتونم توش تلمبه بزنم
از بس تنگ بود
سامی ام داگی گذاشته بود داشت شخمش میزد
منم رگباری کمر میزدم
اشکانم یکم تو کون این میکرد میرفت تو کون اون میکرد
بعد سامی جاشو با اشکان عوض کرد اشکانم پوزیش عوض کرد لنگاش داد بالا مثل مسلسل ام ۲۴ داشت تیراندازی میکرد
سامی نقش اشکانو ادامه داد داشت باسن جر میداد
خونه شده بود مثل جنگل ادمخوارا هر صدایی میشد از توش شنید
جیغ و اه و شهوت و بکن منو جرم بده و کیر خرو همه چی بود خخخخ
ما هر سه تا همزمان مشغول حرارت خونه رفته بود بالا
همه شر شر عرق
اونا هم از بس ناله کرده بودن نایی نمونده بود براشون خخخخ
هر کدوم شاید دو سه بار ارضا شده بودن
از سکس طوفانی و ضربتی ما داشت یکی ساعتی میگذشت
یبار من با اشکان عوض میکردم یبار سامی با من یبار من با سامی
خلاصه در انواع پوزیشن ها به چوخ دادیمشون
تا اینکه سامی ابش اومد مثل توپه از تانک ول شده پاشید رو سینه دختره
منم دیدم این صحنه رو یکمی تند تر کردم بیشتر رفتم تو حس دیدیم ابم داره میاد و دراوردم ریختم رو کمرش و اشکانم یه دقیقه بعد من ابش اومد ریخت روی پاهای اونیکی
وای که چه حالی کرده بودیم
دخترا هم از بس حال کرده بودن ارضا شده بودن جفتشون خواب بودن
ما رفیتم کون لخت خودمونو ترتمیز کردیمو نوبتی دوش گرفتیم اومدیم بیرون دیدیم این کص خانوما هم بیدار شدن دارن خونه رو مرتب میکنن بعد ما هم اونا رفتن حموم
خلاصه ساعت دم دمای ساعت ۴ و ۵ صبح بود گرفتیم خوابیدیم فردا ظهرش بیدار شدیم
گوشتارو کشیدیم بیرونو کباب زدیم به بدن همراه با مشروب
کم بود ولی سرخوشمون کرد یکم
نشستیم با اتباع خارجی غذا خوردیمو خونه رو جمع و جور کردیمو حرکت کردیم اومدیم پایین
اینارو رسوندیمو رفتیم کافه نشستیم یه قهوه زدیم ساعت دیگه ۵ بعدظهر بود
اومدیم بیرونو یه سیگار سه نفری زدیم به بدن
اونروز اینقد بهمون خوش گذشته بود که نگو
سر حال و سر خوش بودیم
سامی گفت وقتی دیدم شما دو تا کون لخت دارین دختره میکنین یلحظه خواستم ولش کنم بیا شمارو بکنم خخخ گفتم دیوث کیری که برای رفیق راست شه رو باید از ریشه کند خخخخ
خلاصه کلی خنده و شوخی کردیمو فلان خدافظی کردیم رفتیم خونه
دوستان از این خاطره ها زیاد دارم با این دو تا اجنبی
دوست داشتین بگید براتون تعریف کنم
فداتون رفقا
نوشته: علی
سامی ام داگی گذاشته بود داشت شخمش میزد
منم رگباری کمر میزدم
اشکانم یکم تو کون این میکرد میرفت تو کون اون میکرد
بعد سامی جاشو با اشکان عوض کرد اشکانم پوزیش عوض کرد لنگاش داد بالا مثل مسلسل ام ۲۴ داشت تیراندازی میکرد
سامی نقش اشکانو ادامه داد داشت باسن جر میداد
خونه شده بود مثل جنگل ادمخوارا هر صدایی میشد از توش شنید
جیغ و اه و شهوت و بکن منو جرم بده و کیر خرو همه چی بود خخخخ
ما هر سه تا همزمان مشغول حرارت خونه رفته بود بالا
همه شر شر عرق
اونا هم از بس ناله کرده بودن نایی نمونده بود براشون خخخخ
هر کدوم شاید دو سه بار ارضا شده بودن
از سکس طوفانی و ضربتی ما داشت یکی ساعتی میگذشت
یبار من با اشکان عوض میکردم یبار سامی با من یبار من با سامی
خلاصه در انواع پوزیشن ها به چوخ دادیمشون
تا اینکه سامی ابش اومد مثل توپه از تانک ول شده پاشید رو سینه دختره
منم دیدم این صحنه رو یکمی تند تر کردم بیشتر رفتم تو حس دیدیم ابم داره میاد و دراوردم ریختم رو کمرش و اشکانم یه دقیقه بعد من ابش اومد ریخت روی پاهای اونیکی
وای که چه حالی کرده بودیم
دخترا هم از بس حال کرده بودن ارضا شده بودن جفتشون خواب بودن
ما رفیتم کون لخت خودمونو ترتمیز کردیمو نوبتی دوش گرفتیم اومدیم بیرون دیدیم این کص خانوما هم بیدار شدن دارن خونه رو مرتب میکنن بعد ما هم اونا رفتن حموم
خلاصه ساعت دم دمای ساعت ۴ و ۵ صبح بود گرفتیم خوابیدیم فردا ظهرش بیدار شدیم
گوشتارو کشیدیم بیرونو کباب زدیم به بدن همراه با مشروب
کم بود ولی سرخوشمون کرد یکم
نشستیم با اتباع خارجی غذا خوردیمو خونه رو جمع و جور کردیمو حرکت کردیم اومدیم پایین
اینارو رسوندیمو رفتیم کافه نشستیم یه قهوه زدیم ساعت دیگه ۵ بعدظهر بود
اومدیم بیرونو یه سیگار سه نفری زدیم به بدن
اونروز اینقد بهمون خوش گذشته بود که نگو
سر حال و سر خوش بودیم
سامی گفت وقتی دیدم شما دو تا کون لخت دارین دختره میکنین یلحظه خواستم ولش کنم بیا شمارو بکنم خخخ گفتم دیوث کیری که برای رفیق راست شه رو باید از ریشه کند خخخخ
خلاصه کلی خنده و شوخی کردیمو فلان خدافظی کردیم رفتیم خونه
دوستان از این خاطره ها زیاد دارم با این دو تا اجنبی
دوست داشتین بگید براتون تعریف کنم
فداتون رفقا
نوشته: علی
دوستان ببخشید بابت این چند وقت غیر فعال بودنمون بخاطر مشکلات نت و...بود
از امشب ساعت 11:30تا 12توی گروهمون فیلم میزاریم
حتما حتما تو چنل جوین باشین که اگه گروه فیلتر شد لینک جدید گپ فیلمو بزاریم😍💋
https://t.me/+sJ9-9szRckc1ODBk
از امشب ساعت 11:30تا 12توی گروهمون فیلم میزاریم
حتما حتما تو چنل جوین باشین که اگه گروه فیلتر شد لینک جدید گپ فیلمو بزاریم😍💋
https://t.me/+sJ9-9szRckc1ODBk
میلف
هر بار بهتر از قبل
داشتم با چنان ولعی کوسشو میخوردم که انگار یه گرسنه قحطی زده به جان یه سفره رنگی بندازی…
حالت ۶۹داشتیم و شهره هم داشت وا ولع کیرمو تمام قد میخورد، لذتی که از خوردن کیرم توسط شهره میبردم بیشتر از کردن کوشس بود.
کوشش آب انداخته بود و منم تمام عیار خودمو زده بودم به کس لیسی و داشتم ازاین پوزیشن لذتمو میبردم.
شهره بالا بود و من پایین و هر از چند گاهی کوسشو رو صورتم فشار میداد و معلوم بود اون هم داره لذتشو میبره.
یه لحظه شهره پوزیشن رو عوض کرد و بلند شد رو بروی من رو شکمم نشست و با دستش اون پشت کیرمو میمالید و خم شد که لبهامو ببوسه، منم محکم سرشو گرفتم و حسابی لبهای هم رو میخوردیم.
شهوت از چشمهاش لبریز شده بود و مست و حشری بود.
وقتی صورتشو ازم دور کرد کوسشو آورد رو صورتم که بخورمش، با ناله و آه… میگفت بخورش عزیزم زود باش.
چنان وزنشو انداخته بود رو کوسش و صورتم که کم مونده بود خفه بشم… چند لحظه گذشت و حالت داگی به خودش گرفت و منم حمله رو به کوس تپل و ترو تمیز و نرمش شروع کردم.
سر کیرمو که گذاشتم در کوس خیسش که فشار بدم دیدم انگار یکم تنگه و شهره دردش میاد و یکم کیرمو با خیسی کوشش بازی دادم که شهره گفت بیشعور بکن دیگه، من یه لحظه بهم بر خورد چون خیر سرم میخواستم هواشو داشته باشم که درد نکشه…
کیرمو فشار دادم و اولش تنگ بود و شهره داشت ناله میکرد و میگفت آییییی مامان جر خوردم، ادامه بده…آخ
منم اصلا برام مهم نبود چی میگه … فشار دادم انگار یه دفعه کوشش کیرمو قورت داد… کوسش تنگ بود و تمام دور کیرمو گرفته بود و منم بلا فاصله تلمبه زدن رو شروع کردم.
آخ و اوخ و ناله دوتامون بلند شده بود و هردومون تشنه سکس بودیم…
وقتی تلمبه میزدم کون شهره موج بر میداشت و شالاپ شولوپ صداش داشت دیوانه م میکرد…
من حدود پنج شش ماه بود از همسرم طلاق گرفته بودم و بعد کلی دردسرهای طلاق که باعث شده بود ماشین و خونه ام رو از دست بدم و کلی ناراحتی روحی پشت بندش…
الآنم که با این خانم خوشگله بکن بکن راه انداختیم توسط دوست دختر یکی از دوستان صمیمی آشنا شدم و بعد یک ماه صحبت و تلفن و زدن مخ همدیگه، داریم اولین سکسمون رو تو یکی از ویلاهای لب ساحل اطراف شهرمون انجام میدیم.
شهره هم وضعیتش مشابه من بود و چند ماه بعد عقد از شوهرش طلاق گرفته بود… خلاصه کاری با این حواشی ندارم مهم همین لحظه بود که داشتیم از وجود هم لذت میبردم… بریم بقیه ماجرا.
صدای شالاپ شولوپ بکن بکن و آه و ناله شهره که بین ناله های میگفت ادامه بده و از این حرفها.
کیرمو در آوردم و گفتم به پهلو دراز بکش و پاتو بده بالا…
وقتی این پوزیشن رو گرفت کون و کوس توپولش باز شد و من اشتیاقم واسه گاییدنش زیادتر شد و باز مثل کوس ندیده ها کیرمو با فشار کمرم دادم تو کوس تنگش… البته الان یکم روان شده بود، شهره یدستشو تکیه داده بود رو زمین و با دست دیگر سینه خوشگلشو میمالید و داشت رفتن کیرم تو کوسش رو نگاه میکرد من اون پایی که داده بود بالا رو گرفتم و شروع به تلمبه زدن کردم.
نرمی کون و کوس و شکمشو بین پاهام حس میکردم و این حس داشت دیوانه میکرد و هردومون تو اوج لذت بودیم، هر از چند گاهی شهره هم سعی میکرد با تکون دادن کمرش اون هم تلمبه بزنه.
خیلی دوست داشتم آبم بیاد اما اثر اون قرصی که مسعود قبل از دیدن شهره بهم داده بود خیلی بالا بود، شوخی شوخی یه قرص بهم داد و گفت امشب کارت سنگینه و با آمادگی باید بری.
قضیه من و شهره رو مسعود و دوست دخترش جور کرده بودن، و از چند و چون ماجرا اطلاع داشتن…
داشتم در همین وضعیت اوج لذت رو میبردم که صدای شهره بلند تر شد و نفس نفس زدن همش میگفتم بکن بکن … و آرام شدو داشت سینه هاشو میمالید و من بدون اینکه کیرمو از کوسش در بیارم چرخوندمش که راحت به پست دراز بکشه رفتم روش و در حالی که آروم تلمبه میزدم لبهاشو بوسیدم و. به کارم ادامه دادم.
شهره باز میگفت ادامه بده…
چند دقیقه ای به همین شکل گذشت و دوباره شهره همون پوزیشن قبلی رو گرفت و گفت بازم ادامه بده… از این پوزیشن خیلی خوشش اومده بود.
با این حرف باز حس خوبی بهم دست داد و داشت آبم میومد که شهره نزاشت کیرمو در بیارم وگفت همشو بریز تو منم با شدت بیشتر داشتم کیرمو فشار میدادم که هردومون با هم ارضا شدیم محکم همدیگه رو بغل کردیم و بدنم داشت تحلیل میرفت…
خوابم برد.
صبح شده بود نور ملایمی به پرده پنجره میتابید…
هنوز به خودم نیومده بودم که حس کردم یکی داره با کیرم ور میره.
خواب از سرم پرید و دیدم شهره جون داره با کیرم بازی میکنه، شهره یه لباس کوتاه حریر پوشیده بود همه چیز میزاش نمایان بود، کیر منم صبح بیدار باششو زده بود و شهره که در حال آماده کردن صبحانه بود یه لحظه میاد اتاق که منو بیدار کنه این صحنه رو دیده بود و دوباره افتاد به جان من…
هر بار بهتر از قبل
داشتم با چنان ولعی کوسشو میخوردم که انگار یه گرسنه قحطی زده به جان یه سفره رنگی بندازی…
حالت ۶۹داشتیم و شهره هم داشت وا ولع کیرمو تمام قد میخورد، لذتی که از خوردن کیرم توسط شهره میبردم بیشتر از کردن کوشس بود.
کوشش آب انداخته بود و منم تمام عیار خودمو زده بودم به کس لیسی و داشتم ازاین پوزیشن لذتمو میبردم.
شهره بالا بود و من پایین و هر از چند گاهی کوسشو رو صورتم فشار میداد و معلوم بود اون هم داره لذتشو میبره.
یه لحظه شهره پوزیشن رو عوض کرد و بلند شد رو بروی من رو شکمم نشست و با دستش اون پشت کیرمو میمالید و خم شد که لبهامو ببوسه، منم محکم سرشو گرفتم و حسابی لبهای هم رو میخوردیم.
شهوت از چشمهاش لبریز شده بود و مست و حشری بود.
وقتی صورتشو ازم دور کرد کوسشو آورد رو صورتم که بخورمش، با ناله و آه… میگفت بخورش عزیزم زود باش.
چنان وزنشو انداخته بود رو کوسش و صورتم که کم مونده بود خفه بشم… چند لحظه گذشت و حالت داگی به خودش گرفت و منم حمله رو به کوس تپل و ترو تمیز و نرمش شروع کردم.
سر کیرمو که گذاشتم در کوس خیسش که فشار بدم دیدم انگار یکم تنگه و شهره دردش میاد و یکم کیرمو با خیسی کوشش بازی دادم که شهره گفت بیشعور بکن دیگه، من یه لحظه بهم بر خورد چون خیر سرم میخواستم هواشو داشته باشم که درد نکشه…
کیرمو فشار دادم و اولش تنگ بود و شهره داشت ناله میکرد و میگفت آییییی مامان جر خوردم، ادامه بده…آخ
منم اصلا برام مهم نبود چی میگه … فشار دادم انگار یه دفعه کوشش کیرمو قورت داد… کوسش تنگ بود و تمام دور کیرمو گرفته بود و منم بلا فاصله تلمبه زدن رو شروع کردم.
آخ و اوخ و ناله دوتامون بلند شده بود و هردومون تشنه سکس بودیم…
وقتی تلمبه میزدم کون شهره موج بر میداشت و شالاپ شولوپ صداش داشت دیوانه م میکرد…
من حدود پنج شش ماه بود از همسرم طلاق گرفته بودم و بعد کلی دردسرهای طلاق که باعث شده بود ماشین و خونه ام رو از دست بدم و کلی ناراحتی روحی پشت بندش…
الآنم که با این خانم خوشگله بکن بکن راه انداختیم توسط دوست دختر یکی از دوستان صمیمی آشنا شدم و بعد یک ماه صحبت و تلفن و زدن مخ همدیگه، داریم اولین سکسمون رو تو یکی از ویلاهای لب ساحل اطراف شهرمون انجام میدیم.
شهره هم وضعیتش مشابه من بود و چند ماه بعد عقد از شوهرش طلاق گرفته بود… خلاصه کاری با این حواشی ندارم مهم همین لحظه بود که داشتیم از وجود هم لذت میبردم… بریم بقیه ماجرا.
صدای شالاپ شولوپ بکن بکن و آه و ناله شهره که بین ناله های میگفت ادامه بده و از این حرفها.
کیرمو در آوردم و گفتم به پهلو دراز بکش و پاتو بده بالا…
وقتی این پوزیشن رو گرفت کون و کوس توپولش باز شد و من اشتیاقم واسه گاییدنش زیادتر شد و باز مثل کوس ندیده ها کیرمو با فشار کمرم دادم تو کوس تنگش… البته الان یکم روان شده بود، شهره یدستشو تکیه داده بود رو زمین و با دست دیگر سینه خوشگلشو میمالید و داشت رفتن کیرم تو کوسش رو نگاه میکرد من اون پایی که داده بود بالا رو گرفتم و شروع به تلمبه زدن کردم.
نرمی کون و کوس و شکمشو بین پاهام حس میکردم و این حس داشت دیوانه میکرد و هردومون تو اوج لذت بودیم، هر از چند گاهی شهره هم سعی میکرد با تکون دادن کمرش اون هم تلمبه بزنه.
خیلی دوست داشتم آبم بیاد اما اثر اون قرصی که مسعود قبل از دیدن شهره بهم داده بود خیلی بالا بود، شوخی شوخی یه قرص بهم داد و گفت امشب کارت سنگینه و با آمادگی باید بری.
قضیه من و شهره رو مسعود و دوست دخترش جور کرده بودن، و از چند و چون ماجرا اطلاع داشتن…
داشتم در همین وضعیت اوج لذت رو میبردم که صدای شهره بلند تر شد و نفس نفس زدن همش میگفتم بکن بکن … و آرام شدو داشت سینه هاشو میمالید و من بدون اینکه کیرمو از کوسش در بیارم چرخوندمش که راحت به پست دراز بکشه رفتم روش و در حالی که آروم تلمبه میزدم لبهاشو بوسیدم و. به کارم ادامه دادم.
شهره باز میگفت ادامه بده…
چند دقیقه ای به همین شکل گذشت و دوباره شهره همون پوزیشن قبلی رو گرفت و گفت بازم ادامه بده… از این پوزیشن خیلی خوشش اومده بود.
با این حرف باز حس خوبی بهم دست داد و داشت آبم میومد که شهره نزاشت کیرمو در بیارم وگفت همشو بریز تو منم با شدت بیشتر داشتم کیرمو فشار میدادم که هردومون با هم ارضا شدیم محکم همدیگه رو بغل کردیم و بدنم داشت تحلیل میرفت…
خوابم برد.
صبح شده بود نور ملایمی به پرده پنجره میتابید…
هنوز به خودم نیومده بودم که حس کردم یکی داره با کیرم ور میره.
خواب از سرم پرید و دیدم شهره جون داره با کیرم بازی میکنه، شهره یه لباس کوتاه حریر پوشیده بود همه چیز میزاش نمایان بود، کیر منم صبح بیدار باششو زده بود و شهره که در حال آماده کردن صبحانه بود یه لحظه میاد اتاق که منو بیدار کنه این صحنه رو دیده بود و دوباره افتاد به جان من…
منم اینبار سرپا از پشت حسابی کوسشو صفا دادم و بعدش یه دوش سریع و صبحانه…
الان بیشتر از یک ساله با هم دوستیم و هرجا امکانش باشه بساط بکن بکنمون برقرار میشه و هربار بهتر از قبل لذت میده… حالا معلوم نیست شاید باهم ازدواج هم کردیم…
اسامی رو عوض کردم. این قضیه برام جالب بود نوشتم. حالا یه عده بی جنبه دلشون خواست فحش بدن.
نوشته: بینام
الان بیشتر از یک ساله با هم دوستیم و هرجا امکانش باشه بساط بکن بکنمون برقرار میشه و هربار بهتر از قبل لذت میده… حالا معلوم نیست شاید باهم ازدواج هم کردیم…
اسامی رو عوض کردم. این قضیه برام جالب بود نوشتم. حالا یه عده بی جنبه دلشون خواست فحش بدن.
نوشته: بینام