𝑫𝒂𝒔𝒕𝒂𝒏 𝑺𝒆𝒙𝒊
74 subscribers
1 photo
30 files
9 links
کانال داستان سکسی و تصویری👙
https://t.me/Dastan_Sexi_Tanin
گروه فیلم سکسی شبانه ساعت 12💦
https://t.me/+sJ9-9szRckc1ODBk
Download Telegram
بعد سال ها تجربه اش کردم
سلام این داستان کاملا واقعیه پس فحش ندید.
اسم هارو عوض میکنم که یه وقت داستان نشه واسم.
خب من اسمم آرمینه و 15 سالمه ، یه پسر سفید و تقریبا خوشگل با موهای لخت. از اول که با سکس آشنا شدم میلم به مفعول شدن بود و خب این میل کار دستم داد. من الان نزدیک یک ساله که دارم با سوراخم بازی میکنم و از انگشتم بگیر تا خیار و اسباب بازیامو کردم توش😂😋.
برا همین خیلی تشنه ی این بودم که یکی منو بکنه.برا همین توی رباتای چتو دوست یابی تلگرام میگشتم تا یکیو پیدا کنم که همدیگرو ارضا کنیم.
بعد ۶ ماه گشتن یکیو پیدا کردم که خودم نمیخواستم بهش کون بدم ولی خیلی اصرار کرد و منم قبول کردم. گفت که ساعت ۵ و نیم بیا اونجایی که بهت میگم . منم چون سر اینکه مریض نشم با خودم کاندوم بردم یه دونه. (الان میاید تو کامنتا فحش میدید که دارو خونه که به توی بچه کاندوم نمیده😂 بله نمیده ولی اگه از فروشگاه بخرید بهتون میده)
خب منم حاظر شدم و یه شلوار جذب و تیشرت سیاه پوشیدم و تا قبل از اینکه برم ۳ بار خودمو تخیله کردم و شستم .
رسیدم سر میدون و منتظر نشستم تا بیاد و بعد یک ربع گفت که بنزین موتورم تموم شده و ۵ دقیقه دیگه میرسم،هر لحظه که می‌گذشت قلبم تند تر میزد.بلاخره رسید و گفت آقا آرمین شمایید؟ گفتم بله و سوار موتور شدم. تو راه هی سوال میپرسید که چطوری و چی کارا میکنی و این حرفا منم دستامو حلقه کرده بودم دور شکمش. میخواستم از پشت دستامو ببرم روی کیرش ولی خجالت میکشیدم،یکم که گذشت کم کم دستامو برم روی کشاله های پاش و کم کم کیرشو از رو شلوار میمالیدم.رسیدیم به یه پارک جنگلی که چون شنبه بود خلوت بود و توی یکی از آلاچیقاش رفتیم.
گفت بکش پایین ببینم چی داری😂 منم برگشتم و شلوارمو کشیدم پایین، از پشت چسبوند بهم و کیرشو از رو شلوار لای کونم حس میکردم
خیلی داغ بود ، معلوم بود خیلی حشری شده😋😂شروع کرد تف زد به انگشتشو و مالیدن سوراخم حس عجیبی بود، خودم قبلا با تف سوراخمو باز کرده بود ولی این بار خیلی لذت داشت برام ، انگشت تفیش روی سوراخم بالا پایین میشد و من حشری شده بودم 😄 یه تف کرد رو سوراخم و کیرشو میمالید بهش ،کم کم میخواست بکنه توم و منم منتظر بودم ببینم چی میشه که سرشو کرد تو و یه دفه یه برقی کل وجودمو گرفت… یه درد عجیبی وارد بدنم شد و یه آه بلند کشیدم و خودمو کشیدم جلو و گفتم خییییلیییی درد داره. اونم لاشی بازی در نیاورد و دوباره شروع کرد گشادم کردن و بعد یه ربع ور رفتن با سوراخم دیگه گشاد گشاد بودم،
کاندوم رو دادم بهش و گفتم یادم رفت بدم بهت😂 و گرفت و کشید رو کیرش و شروع کرد تلمبه زدن …
اولش آروم میزد و بعد شروع کرد تند تند زدن منم آه و ناله میکردم و با دستاش کمرمو گرفته بود و محکم تلمبه میزدو منم لذت میبرم از اینکه یه کیر داغ تو کونمه😋 بعد اینکه سریع تلمبه زد منو فشار داد سمت خودشو محکم بقلم کرد و یه آه کشید و فهمیدم آبش اومده کیرشو کشید بیرون و کاندومو دراورد و گفت بخورش🥲 منم به اجبار خوردم و آب کیر باقی مونده روی کیرشو خودم.
بعد اومد جلوی منو کیرمو گرفت دستش و شروع کرد جق زدن برای من…
یه ۱۵ دقیقه که برام مالید بدنم لرزید و آب منم پاچید کف آلاچیق و با دستمال موتورش دستامونو پاک کردیمو و برگشتیم تو شهر.
تو راه برگشت سوراخ کونم خیلی میسوخت ولی خب بعد ۲ روز که داستانو دارم مینویسم دردش خوب شده😁
احتمالا بازم بهش کون بدم ، بچه ی خوبی بود😂♥️🙂
اینم داستان کون دادن من …
امید وارم هر جا هستید حالتون خوب باشه ، خدا نگه دار
نوشته: آرمین(ولی یه چیز دیگس)
علیاحضرت قسمت نهم.zip
65.3 MB
داســـــتـان تصـــــویری💦👆❤️
@Dastan_Sexi_Tanin👙
سکس با زن تنها
یه روز سرد زمستانی بود. میدونید كه هوای تهران تو این فصل روزها تقریبا نیمه سرد اما عصرها و شب استخون سوزه و معمولا بساط پتو ولحاف توی این فصل رونق زیادی داره و اتفاقات زیادی هم زیر اون رخ میده .من هم تو خونه نشسته بودم وداشتم یه فیلم نیمه سكس نگاه میكردم . ساعت 7 عصر بود و همسرم هم خونه نبود و رفته بود خرید. ما تقریبا یك سالی میشه كه در تهران زندگی می كنیم. قبلا تو تبریز بودیم ولی بخاطر بالا بودن قیمت مسكن و مشكل كاری من اومدیم تهران تا هم بتونیم آب وهوایی عوض كنیم و هم از دست مشكلات كاری ام در تبریز یه نفس راحت بكشیم .
خلاصه تو این یك سال هم هیچكدوم از فامیل خونمون نیومده بودند. همسر من خیلی به خانواده اش وابسته است .دوتاخواهر ویك برادر دیگه هم داره كه خیلی با هم رفت وآمد میكنند اما تو این مدت به خاطر باز شدن مدرسه و سردی هوا نتونسته بودند به تهران بیایند.در بین خواهر زنهام ؛ اون بزرگه زیا د میونش با من خوب نیست وخیلی همدیگرو تحویل نمی گیریم و زیاد هم با هم رفت وامد نداریم چون خشك مقدسه و به اصطلاح مومن .اما اون آخری كه اسمش مستانه است با من خیلی رابطه اش خوبه .منو دوست داره وخیلی به من احترام میذاره . در ضمن زیباست وخوش اندام و اكثر مواقع هم با لباسهای تنگ وكوتاه جلوی من میگرده وخیلی جلوی من راحته .البته اون 2 ساله كه ازدواج كرده با پسر داییش سعید. ولی هنوز بچه نداره ولی اونطور كه من فهمیدم اونقدرها با شوهرش عاشق معشوق نبودن وبیشتر به خاط موقعیت پولی وشغل اون باهاش ازدواج كرده.البته سعید شوهرش هم بچه بدی نیست و زیاد از اون تعصبات خشك مقدسی نداره وبه پوشش زنش گیر نمیده . اینم بگم كه من ومستانه خیلی با هم راحتیم و راحت از سكس حرف میزنیم .البته بعنوان مشاوره وراهنمایی چون اون خیلی به سكس علاقه داره ومن هم راحت وباز دراین موردبراش حرف میزنم و ازاین نظر خیلی با هم صمیمی هستیم . از شما چه پنهون چندین بار هم خودمونو به هم مالیدیم مثلا موقعی كه در آشپزخانه بود و یه شلوار استرج تنگ ویه مینی تاپ كوتاه پوشیده بودطوری كه سینه های خوش تراش وبرجسته اش كاملا مشخص بودوبراحتی میشد نوك سینه هاشو دید بدون اینكه به روی هم بیاریم من از پشتش رد شدم وموقع رد شدن اینطور وانمود كردم كه جا تنگه وپایین تنه ام رو نرم و آروم به با سنش مالیدم و دستانم رو به زیر بغلش بردم وبه نوك سینه هاش رسوندم واین صحنه شاید 5 ثانیه طول نكشید مستانه هم كاملا باسنش را به عقب آورد تا تماس از پایین كامل شود.این3 ثانیه یه دنیا برایم لذت داشت ودیوانه ام كرد ولی اصلا به روی هم نیاوردیم.یه بار هم كه تو خونمون خوابیده بود وهمسرم هم در آشپزخانه بود .آروم لبم رو روی لباش گذاشتم وفوری یه بوسه ازلبهای داغش گرفتم.بهرحال اون روز نشسته بودم كه ناگهان تلفن زنگ زد وگوشی روبرداشتم دیدم مستانه ست. خیلی خوشحال شدم و احوالپرسی گرمی با هم كردیم .مستانه گفت كه میخواد با شوهرش روز چهارشنبه عصر بیان تهران حدود 12 شب میرسن خونمون وتا شنبه عصر هم میمونند. اونقدر از شنیدن این خبر خوشحال شدم كه میخواستم بال در بیاورم.بالاخره مستانه رو میدیدم و میتونستم چند روزی رو 4 نفری باهم باشیم . امروز دوشنبه بود و من تا روز چهارشنبه لحظه شماری میكردم . امیدوار بودم تو این چند روزی كه اونها میان اینجا موقعیتی پیش بیاد كه بتونم با مستانه تنها باشم و با هم حرفهای سكسی بزنیم .البته همانطور كه گفتم نه بطور مستقیم بلكه به صورت تبادل نظر- داستان واینكه شوهرش چه مدلی با اون حال میكنه واز این دست حرفها.در ضمن میتونستم عكسهای سكسی هم كه در

كامپیوتر دارم رو بهش نشون بدم.خلاصه چهارشنبه شد و ساعت 30/11 شب بود كه زنگ خانه به صدا درآمد و من در حالیكه سعی میكردم هیجان ام رو پنهان كنم در را برویشان باز كردم . مستانه خیلی اندامش درشت تر و زیباتر شده بود وآرایش نسبتا غلیظی هم كرده بود.ویك مانتوی تنگ و كوتاه هم پوشیده بود . شوهرش سعید هم كلی تیپ زده بود. خلاصه احوالپرسی گرمی كردیم ومن آنها را به سمت اتاق راهنمایی كردم . دو تا خواهر وقتی هم دیگرو دیدند كلی با هم احوالپرسی كردند و خوشحال شدند.من هم با خوشحالی آنها را به هال وپذیرایی راهنمایی كردم وكنار هم روی مبل نشستیم . مستانه رفت تو اتاق دیگه كه لباس عوض كنه وهمسر من سمیرا نیز از قبل یه لباس راحت وتقریبا نیمه باز پوشیده بود بطوری كه قسمت زیادی از سینه هاش براحتی از كنا ر زیربغلش معلوم بود و شلوار تنگی كه تمام اعضای پایین تنه اش را مشخص میكرد.من منتظر بودم ببینم كه مستانه با چه پوششی جلوی من میاد و كنار سعید مشغول چاق سلامتی بودم .وقتی مستانه وارد اتاق پذیرایی شد من از شدت هیجان قلبم شروع به تپیدن كرد .
اون یه تاپ دو بنده كه فقط روی قسمت باریكی از سینه هاشو پوشونده بود به تن داشت ویه شلوار استرج كوتاه از اون مدلهایی كه فاق كوتاه دارند وكمی از خط باسن بیرون از شلوار میماند و جنس مخمل نرم دارند ؛ پوشیده بود.موهاشو هم یه رنگ شرابی قشنگ زده بود وروی لبهاشم قشنگترین رنگ قرمز رژی كه تا اون روز ندیده بودم زده بود. بنظر من اون تی شرت دوبنده به یه مینی سوتین بیشتر شباهت داشت تا به یك تاپ و اونقدر هم باریك رویپستونهای مستانه رو پوشونده بود كه هر چند باری كه مستانه رو كاناپه تكون میخورد حین صحبت كردن؛ لیز می خورد وپایین می امد وتا سر نوك پستونش ولو میشد . سعید شوهرش هم بی خیال نشسته بود وداشت ماهواره نگاه میكرد واصلا حواسش به مستانه نبود.اینم بگم كه سعید علاقه زیادی به ماهواره وفیلم داره واگه بشینه پاش به این راحتی ها ول كن نیست .من لحظه ای از دید زدن به سر وسینه وخط باسن مستانه كه از شلوارش بیرون زده بود غافل نبودم و مستانه هم كاملا متوجه شده بود ودر حین اینكه خواهرش به آشپزخانه برای انجام كار میرفت خیلی راحتتر خودشو ولو میكرد ومینی سوتینش رو كه پایین آمده بود به حال خودش گذاشته بود.وگاهی مخصوصا آروم با دستاش روی سینه هاشو نوازش میكردو با دست به رانهایش میكشید وبا اینكار بیشتر مرا به وسوسه می انداخت . بعد از صرف شام در ساعت 30/12 شب دور هم روی فرش جمع شدیم ومشغول صحبت وخوردن چای وتنقلات شدیم. مشغول این کار بودیم تا ساعت شد 2 نیمه شب چشمهای همگی خمار خواب. سعید جلوی ماهواره خوابش برد .مستانه و سمیرا هم مشغول صحبت بودند.سمیرا هم از چشماش معلوم بود كه خمار خوابه كمی بعد اونم همونجایی كه دراز كشیده بود كنار سعید خوابش برد . حالا من مونده بودم و مستانه كه حالا صورتهامون كاملا به نزدیك بود و صدای بهم خوردن لبهای هم رو موقع صحبت كردن میشنیدیم .البته حالا ما آروم تر با هم حرف میزدیم تا مزاحم خواب سعید وسمیرا نشیم .من هم مثل سعید یه شلوارك تنگ وكوتاه پام بودكه برجستگی كیرم رو كاملا نشون میداد بنابراین طوری روبروی مستانه دراز كشیدم كه اون بتونه برجستگی كیرم رو از رو شلوارك ببینه و اونم درست همانطوری كه من میخواستم روبروی من دراز كشیدبا فاصله خیلی كم و فكر میكنم كه متوجه قضیه هم شده بود.البته من هم گاهی اوقات دستم رو روی شلواركم میمالیدم تا مثلا برجستگی كیرم رو بخوابونم ولی مخصوصا طوری اونو تنظیم میكردم تا برجستگی بیشتر معلوم بشه .خلاصه از مسایل مختلف با هم صحب

ت كردیم وبعد دیدم كه چشمهای مستانه داره خمار خواب میشه بنابریناونوبه اتاق خواب راهنمایی كردم ودستش رو گرفتم واونم دستمو خیلی با احساس فشار داد وبا هم بسوی تخت رفتیم .به مستانه گفتم كه لباس راحت برای خواب داره گفت آره ومن از اتاق بیرون رفتم تا مستانه لباسشو عوض كنه.مستانه هم در اتاق رو نبست ومن ازكناردرب براحتی او را میدیدم.ازدیدن این صحنه داشت قلبم از شدت ضربان از جا كنده میشد.مستانه آروم مینی سوتینش! رو در آورد و بعد هم شلوارشو در آورد وبا یك شورت سكسی ایستاد وحدس زدم میدونست كه من دارم یواشكی دیدش میزنم. از دیدن سینه های خوش تراش وبرجسته مستانه و اون رانهای خوش تراش و ناف شكم وكون زیبا و سبزه اش داشتم دیوانه میشدم . من سرم را بیشتر بداخل اتاق بردم طوری كه مستانه اگر سرش را می چرخاند؛راحت مرا میدید ومندر آن لحظه طوری دیوانه شده بودم كه اصلا متوجه حركاتم نبودم و كیرم شق شق شده بود .مستانه كمی جلوی آینه با سینه و بدنش ور رفت و خوب آنها را مالش داد.بعد خیلی سكسی وآرام شورتش را درآورد وبا انگشت شروع كرد به نوازش چوچوله كوسش وخیسی انگشتش نشان میداد كه كوسش حسابی خیس وتره و بدجوری حشری شده .حالا دیگه میدونستم كه مستانه متوجه شده كه من دارم از پشت نگاهش میكنم ولی خودشو به اون راه زده تا منو حشری كنه با این حركاتش .من دیگه طاقت نیاوردم .شلوارك و پیرهنم را درآوردم ولخت لخت كنار در اتاق ایستادم وشروع كردم به مالیدن كیر شق شده ام .كیرم قرمز قرمز شده بود وصدای نفسهام از شدت هیجان بلند شده بود . در همین احوال مستانه كه لخت لخت تو اتاق ایستاده بود و داشت اندام خوش تركیب وشهوانی ومتناسب خودشو می مالید به عقب نگاه كرد و چشمش به بدن لخت من كه كنار در داشتم كیرم رو با دست می مالیدم افتاد. در جا خشكش زد ومبهوت ماند .حسابی جا خورده بود و لبهای سرخش بی حركت ونیمه باز مانده بود .فقط اینو بهتون بگم كه در لحظه آروم به طرف هم حركت كردیم وچشم تو چشم شدیم ودر یك لحظه لبهای گرم وداغ و شهوتی مستانه رو رو لبهام احساس كردم دنیا داشت دور سرم می چرخید وتو اون لحظه هیچ آرزویی نداشتم الا اینكه لب وزبان مستانه از دهان من بیرون نیاد.
طوری همدیگرو بغل كرده بودیم كه فكر میكنم هیچ احدی نمی تونست اون لحظه بدنهای لخت وگرم ما رو ازهم جداكنه وكاملا درهم گره خورده بودیم.من همزمان سینه های مستانه رو كاملا به بدن خودم چسبانده بودم وگرمی وشقی نوك سینه هاشو كاملا رو سینه ام حس میكردم.دستامو هم بدور كون مستانه حلقه كرده بودم و محكم لمبرهایش را می مالیدم .وگاهی از همونجا با نوك انگشتم سوراخ داغ وتنگ كونش را نوازش میكردم.حدودایكربع فقط همینطوری بدنهامون به هم قفل شده بود وداشتیم زبون ولب هم رومی خوردیم .بعضی مواقع احساس كردم مستانه داره زبونمو از جا می كنه وطوری آب دهان لزج خود را وارد دهانم میكرد كه نمی تونستم نفس بكشم .من هم آب دهانش را بهمراه زبون داغ وشیرینش می مكیدم وشهد شیرین لبانش حرارت لبانم را دو چندان می كرد.فكر میكنم حدود 10 دقیقه دیگر به همین منوال سپری شد كه كمی بدنهایمان را از هم سوا كردیم ودر نگاه هم خیره شدیم.مستانه عاشقانه وبا حرارت نگاهم میكردومن هم در چشمان مستش خیره شدم وشروع به نوازش موهایش كردم ونوك انگشتانم را بروی گردنشكشیدم و آرام آرام به سمت سینه اش حركت دادم و به روی سینه اش رساندم وبعد ازروی سینه های زیبا وشهوتی اش با نوازشی آرام به سمت نافش بردم . انگشتم را با آب دهانم خیس كردم وبعد شروع به نوازش نافش كردم وشكم نرم وصافش را با خیسی انگشتم نوازش كردم .مستانه؛ مست مست ا

ز شهوت ناله نازی كرد ومجددا پشت سرم را با دستش گرفت وبا شهوت بیشتری مجدد زبان ولبش را توی دهانم فرستاد ومحكم شروع به مكیدن كرد. من هم همزمان شروع به نوازش رانهای گرم و ترد مستانه كردم اما مثل اینكه لبهای تشنه ما سیر بشو نبود و هر دوی ما دیوانه عشقبازی هم شده بودیم .ذره ذره بدن همدیگرو می لیسیدیم و دور دهانمان خیس خیس بود.موهای سیاهش عطر دلنشینی داشت و من مرتب بینی ام را بداخل موهایش میبردم وزبانم را داخل گوشش میكردم ولاله گوشش را با نوك زبانم نوازش میكردم .مستانه هم دستاش بیكار نبود وپشتم را با نوك انگشتانش نوازش میكرد وگاهی هم محكم می فشرد وكیرم را كه حالا كلفت كلفت شده بود توی دستش میگرفت ومی مالید.بعد آرام در حالی كه نوك زبانم روی نوك پستانهای مستانه می لغزید وآنها را خیس میكرد مستانه را در بغلم گرفتم و به سمت تخت بردم ودرازكش خواباندم .و كمی خیره به بدن لخت قشنگش نگاه كردم .باورم نمی شد من ومستانه لخت روی هم دیگه هستیم وتمامی لختی بدن وپستانهایش به بدن من چسبیده .حتی یه لحظه فكر به این مسئله هم مرا از خود بیخود میكردو به همین خاطر در همون حالتی كه من روی بدن مستانه درازكش بودم به چشمان سیاه وقشنگش خیره شدم لبم را به صورتش نزدیك كردم و با احساس هر چه تمامتر گفتم مستانه جان دوستت دارم؛ دوست دارم بهت بگم كه عاشقتم؛ عزیز قشنگم و مستانه هم با صدای ناز وعاشقانه اش كه با شهوت همراه بود جواب داد منم عاشقتم دوستت دارم می خوام امشب عاشقت باشم .منم جواب دادم : خواهر زن زیبای من؛ من برای لبات میمیرم . دوستت دارم ؛ واسه لیسیدن ذره ذره بدنت میمیرم مستانه جانم …شاید حدود یكربعی مرتب بهم حرفهای عاشقانه میزدیم واز گفتن این حرفها درلذت غرق میشدیم ولی انگار آتش این عشقبازی خاموش شدنی نبود. بعد از حرفهای عاشقانه ازروی مستانه بلند شدم ونیم خیز كنارش نشستم .می خواستم این بدن لخت و اندام زیبا را بیشتر نگاه كنم ومستانه هم تو همون حالت با انگشتش داشت چوچوله كوسش رو می مالید .نگاهی به لبهای قرمز وزیبای مستانه كردم هنوز كمی از روژهای روی لبش مانده بود پس دست بكارشدم ودوباره روی صورت مستانه خم شدم اما قبل از اینكه لبانم به لبانش برسد خود مستانه پیش دستی كرد و با ولع تمام تمام لب وزبان را وارد دهانش كرد وشروع كرد به مكیدن آنچنان كه كاملا دهانم در دهانش قفل شده بود وداشتم خفه میشدم .بعد از اینكه تمام قسمتهای لب مستانه رو مكیدم آروم زبانم را روی بدنش به حركت درآوردم .از زیر گردن مستانه شروع كردم وبه طرف پستانهایش رفتم وخیلی نرم شروع كردم به خوردن آنها.سینه های مستانه سفت ونوك آنها برجسته شده بود وبا هر مكیدن من از سرسینه هایش ناله شهوت آمیزی از گلوی او خارج میشد وتمام بدنش به حركت آمده بود واز لذت به خود می پیچید.هرچقدر بیشترسینه هایش را می خوردم كمتر سیر میشدم خود مستانه هم گاهی با دست سینه اش را جمع می كرد وبزور می چپوند توی دهانم تا بمكم.وچنان با شهوت اینكارو میكرد كه من فكم خسته شد و برای خوردن سینه های مستانه كم آوردم . بعد از اینكار همونطور آروم زبانم را به طرف ناف وشكمش رساندم وكمی هم موهای ظریف بالای كوسش رو با آب دهانم خیس كردم وبا لبهام آروم كشیدمشون .خدایا این دیگه چه لذتی بود .
بعدش نوك خیس زبانم را توی سوراخ نافش فرو كردم وكمی توی آن چرخاندم تا مستانه ناله اش بلندتر و حركات شهوانی بدنش بیشتر بشه .می خواستم طعم ذره ذره بدن لخت مستانه رو با زبونم بچشم و مستی ام را دو چندان كنم .مشغول لیسیدن شكم وناف مستانه بودم كه دیدم مستانه داره نیم تنه منو به طرف صورتش نزدیك

میكنه راحت میشد حدس زد كه مستانه چی میخواد برای همین به حالت 69 روی هم خوابیدیم و فقط احساس كردم كه كیرم گرم و لزج شد.مستانه آنچنان با ولع كیرم را ساك میزد كه كیرم قرمز قرمز شده بود وكلفتی اش دوچندان .احساس میكردم كه كیرم تا ته حلقش تو میره وبیرون میاد. آنچنان با ولع كیرم را میخورد كه انگار دارد یك بستنی خامه ای را می بلعد.من هم مشغول خوردن ومكیدن انگشتان پای مستانه شدم .از اینكار واقعا لذت میبردم و دوست داشتم تمام انگشتان پای مستانه رو یكجا با زبانم بمكم. مستانه هم بشدت از اینكار من خوشش آمده بودو میگفت بخور بیشتر بخور انگشتامو و من هم محكمتر انگشتای پاشو مك میزدم .كمی بعد شهد شیرین كوس مستانه را داشتم می چشیدم وآنچنان با اشتها چوچوله های قرمز و ورم كرده مستانه را مك میزدم ومیخوردم كه مستانه هم كه مشغول مكیدن كیرم بود بشدت ناله می كرد ونمی تونست به ساك زدن ادامه بده .نوك بینی ام را هم گاهی وارد كوسش میكردم تا كمی زبانم استراحت كنه وبعد دوباره تمامی كوس وچوچوله مستانه را با تمام وجود وارد دهانم میكردم وآنچنان ساك می زدم كه مستانه ناله میكرد كه دیوونم كردی عزیزم تموم كردی كوسمو. از طرفی این كار باعث میشد كه مستانه با شدت بیشتری ساك بزند وحتی یكبار هم احساس كردم كیرم وارد حلقش شد و ناله ای از شدت لذت سردادم .حدود نیم ساعتی به همین وضعیت 69 گذشت ومن همزمان كه كوس مستانه را می خوردم و گلویم رابا آب شیرین وداغ كوسش تازه وتر می كردم؛ دستانم هم بیكار نبود وهمزمان پستونهای مستانه رو می چلوند وخود مستانه هم گاهی كیرم را لای سینه هایش میگذاشت و عقب جلو میكرد و ناله میزد.حالا دیگه نوبت اون لحظه رویایی و فراموش نشدنی رسیده بود .هر دو دیوانه ومست از بدن هم آماده بودیم تا خودمان را در هم گره بزنیم و به اوج ونهایت این لذت وصف نشدنی برسیم.مستانه روی تخت دراز كشید و من هم یك عدد كاندوم روی كیرم سوار كردم و بعد خیلی آروم كیرم را وارد كوس داغ وخیس وتنگ مستانه كردم و مستانه یك آه ناز كشید وگفت جون عزیزم بكن كوس تنگمو جرش بده ومن هم با شدت بیشتری كیرم را داخل كوسش عقب وجلو میكردم ودر همون حال خودمو روی بدن مستانه انداختم و لبم را روی لب هم گذاشتیم و مشغول شدیم .اگر بگویم كه تو این لحظات ما توی یه دنیای دیگه بودیم وانگار رویا میدیدم دروغ نگفته ام؛ كوس تنگ ووقرمز مستانه بدجوری داشت به كیرم حال میداد.

پستونای مستانه دیگه سفت ومحكم شده بود وتو دستام جا نمی شد.بعد از مدتی مستانه روی دو دست ودو پا خم شد ومن كیرم رو كردم تو كوسش وهمزمان انگشتمو خیس كردم وشروع كردم به نوازش سوراخ تنگ وواقعا زیبای كون مستانه وبا اینكار شدت شهوت او را دوبرابر میكردم . خیلی هوس كرده بودم كه كیرم سوراخ تنگ وداغ كون مستانه رو هم مزه كنه ولی روم نمی شد كه اینكارو بكنم .دوست داشتم كه خود مستانه پیشنهاد بده . كمی كه یه انگشتی با كون مستانه ور رفتم اینكارو دو انگشتی شروع كردم وكمی داخل سوراخ كونش فرو بردم ومستانه هم معلوم بود كه خوشش آمده وكونش را بیشتر حركت میداد تا انگشتم بیشتر توی كونش حركت كنه وبیشتر لذت ببره وكوسش هم دیگه حالا با كیر من فیت شده بود وطوری كیرمو عقب جلو میكردم تو كوسش كه با هر بار تكان كوسش بیشتر خیس میشد ومعلوم بود كه فوق العاده از این حركت نرم و متناسب كیرم لذت میبره .من هم آبهایی را كه از كناره های كوسش بیرون میریخت با انگشت جمع میكردم و باز زبانم آنها را می لیسیدم و می خوردم . وای كه چه لذتی داشت اینكار.بعد از این كار تصمیم گرفتیم مدل حال كردن را عوض كنیم .من روكمر روی تخت خو

ابیدم ومستانه هم اون بدن نرم وزیباو گرمش را و بخصوص اون لمبرهای ترد ولطیف كونش را روی بدنم گذاشت وكیر كلفت و قرمزم رابا دستش گرفت وكمی با اون دهان خوشگل ولبهای نازش تف مالید و كیرمو با ولع داخل كوسش چپاند وشروع كرد با ناله وشهوت روی كیرم بالا وپایین رفتن و هر بار كه لمبرهای كونش به كیر وخایه هام میخورد انگار كه یه نازبالش مخمل به تنم مالیده .بعد از این روش مستانه از رو كیرم پیاده شد ودوباره لب وزبانش را به كیرم نزدیك كرد وایندفعه افتاد به جون خایه هام وتخمامو درسته وارد دهانش كرد وآنها را با آب گرم و لزج دهانش نوازش میداد و راستش یه كم هم قلقلكم گرفته بود ولی مستانه كاملا با مهارت اینكارو میكرد وحسابی تخمام وخایه هامو حال آورد.
بعد صورتش را نزدیك من كرد و خیسی دهانش را با زبانش وارد دهانم كرد و لبهایم را كاملا چلاند ومن هم همزمان مشغول مالش پستوناش شدم .بعد گفت عزیزم سوراخ تنگ كونمو با كیرت باز میكنی ؟كونم داره ازحرارت آتیش میگیره .كونمو می كنی؟ خواهش میكنم . من هم مثل ندید بدیدها سریع گفتم چرا كه نه عزیزم بدجوری هم میخوام اصلا اجازه میدی سوراخ كونتو كامل لیس بزنم و زبونمو توش بكنم ؟ مستانه هم با ناله گفت آره خواهش میكنم تور رو خدا اینكارو بكن دارم میمیرم .من بسرعت مستانه رو دمر كردم واول نوك بینی ام را به سوراخ كونش مالیدم ونوازش كردم وبعد زبانم را با فشار وارد سوراخ كونش كردم .اینم بگم كه سوراخ كون مستانه فوق العاده تمیز بود و واقعا تحریك كننده والبته داغ داغ .وبرای همین من خیلی راحت شروع به لیسیدن كونش كردم .وقتی كاملا از لیسیدن سیر شدم كاندوم را آماده كردم تا به كیرم بزنم اما مستانه كاندوم را ازم گرفت وگفت اینوبذار برای حال كردن از كوس. می خوام سوراخ كونم تمام عضله های كیرتو لمس كنه. بعد با زبانش تمام كیرمو لیسید وچهار دست وپا شد وگفت زود باش بده كیرتو ومن هم كیر خیسم رو خیلی آروم وارد كونش كردم .اول نوك كیرمو فرستادم تو ولی چون سوراخش تنگ بود براحتی تو نمی رفت ولی من با آرامش واینكه میدونستم برای كون كردن باید نوك كیر را ابتدا خیلی نرم تو فرستاد تا طرف دردی احساس نكنه ؛ با حوصله نوك كیرمو به دور سوراخ مستانه می مالیدم تا هم لذت ببره وهم عضله های كونش بازتر بشه .كمی كه اینكارو كردم دوباره سر كیرمو گذاشتم رو سوراخ كون مستانه وآروم فشار دادم تو مستانه ناله آرومی كرد وگفت خوبه خیلی خوبه همینطور آروم بیاتو ومن هم با احتیاط بیشتر كیرم را فرو میكردم وكمی صبر میكردم تا جا بازتر بشه وهمزمان بادست دیگرم چوچوله های مستانه رو نوازش میكردم تا این دردآروم رو زیاد حس نكنه . كیرم را كامل بیرون آوردم وبعد دوباره با تف خیسش كردم ودوباره آروم فرستادم تو واینبار براحتی داخل سوراخ كونش فرو رفت ومستانه با حرارت گفت مرسی عزیزم .خیلی داره حال میده فدای اون كیر كلفتت ؛ تا ته كیرتو بكن تو؛ كونمو پاره كن؛ به كونم حال بده و…من هم ابتدا یواش كیرمو عقب جلو میكردم وبعد دیدم كه كونش بازتر شده با سرعت بیشتری اینكارو كردم وهمزمان لمبرهای كون مستانه رو گرفته بودم و به بدنم میزدم واونم بشدت داشت لذت میبرد وناله میزد بطوری كه ترسیدم نكنه صدامون از در بیرون بره و باعث بشه شوهر مستانه وسمیرا بیدار شوند.ولی چون فاصله تا هال زیاد بود ودرب راهم بسته بودم ومیدونستم كه خواب اونهاهم سنگینه با خیال راحت به سكس مشغول بودیم . بجرات میتونم بگم از ساعت30/3 تا 15/4 دقیقه من داشتم مستانه رو ازكون میكردم ولی مستانه سیربشو نبود و بدجوری كونش به كیرم قفل شده بود وكیرم داشت تو كون تنگ وداغ مستانه

ذوب میشد و بی حس شده بود و كم كم حس میكردم كه آب كیرم میخواد توكونش فوران بزنه و سیرابش كنه اما می خواستم كه مستانه هم با من به ارگاسم برسه برای همین گفتم عزیزم سیر نشدی ومستانه گفت دارم میام عزیزم ولی آبتو نصفشو تو كونم خالی كن وبقیه ش رو هم بریز تو حلقم كه بدجوری تشنه مه و این در حالی بود كه صدای نفسهای مستانه لحظه به لحظه اوج می گرفت و دیوونه ش میكرد وكم كم داشت به ارگاسم میرسید من هم حركات كیرم را سریعتر كردم و كلفتی كیرم به حداكثر رسیده بود وتخمام پر اسپرم شده بود و طولی نكشید كه صدای ناله من وجیغ شهوانی مستانه بیانگرماجرا بود. طبق خواسته مستانه نیمی از آب كیرمو توی سوراخ كون مستانه خالی كردم. وبعد سریع كیرموبیرون كشیدم ومستانه باحركتی دیوانه وار كیرمو چپوند توی دهانش وبا اشتهای فراوان بقیه آب كیرمو ریخت تو دهن وحلقش وحتی سعی داشت با میك زد بیشتر ته مونده اسپرمهای توی كیرمو بمكه وبخوره كه اینكار اون نفس من را بند آورده بود.حتی با انگشت بعضی قطرات آبم رو كه روی صورتش ریخته بود جمع میكرد و با اشتها بدهانش میگذاشت ومیخورد.خدایا باورم نمی شد كه این سكس رو با مستانه داشته ام .همینطور كه در حال نفس زدن بودیم رو ی بدن هم افتادیم وبهم قفل شدیم ومستانه زبانش را كه حالا مزه اسپرم به خود گرفته بود وارد دهانم كرد و مشغول شد. خیلی برایم لذت داشت تا مزه اسپرمو از دهن یه دختر زیبا ولطیف مثل مستانه بچشم و نمیدونستم كه اینقدر لذت داره با اینكه در حالت معمولی از اینكار خوشم نمی آمد ولی در حال حاضر خیلی خوشم آمده بود وزبان آب كیری مستانه رو با ولع تمام می مكیدم و اونم دور دهانم را با زبانش خیس میكرد .همینطور كه بدنهامون به هم قفل شده بود مشغول عشقبازی شدیم وقربون صدقه هم می رفتیم .و لب گیری های فوق عاشقانه میكردیم و خلاصه همه رقمه با هم حال كردیم.
بعد از یكربع كه تو این حالت بودیم به مستانه گفتم كه مایلی با هم به حمام برویم واو هم با خوشحالی قبول كرد توی این اوضاع كیر من هنوز نیمه راست بود وسیر نشده بود ومستانه هم هنوز شهوت توی بدن وسینه هاش موج میزد واین حمام میتونست مجدداما رو دوباره احیا كنه . دست هم دیگرو گرفتیم وآروم درب اتاق رو باز كردیم ویوشكی اومدیم بیرون و درب حمام را باز كردیم وداخل شدیم . من شیر آب داغ را باز كردم و گرمای آب را تنظیم كردم وبعد از اینكار همزمان زیر دوش همدیگرو بغل كردیم و لبمون توی دهن همدیگه رفت وای كه چه كیفی داشت زیر دوش داغ بدن لخت یك دختر خوش اندام وزیبا رو بغل كنی وقطرات آبگرم روی بدنتون جاری بشه وگرمای عشقتونو چند برابر كنه . نمیدونم چطوری اون لحظات زیر دوش رو توصیف كنم كه با چه لذتی بدنهای داغ و خیس هم رو میمالیدیم ودهان من توی دهان مستانه یك لحظه هم آروم نداشت .ساك زدن مستانه هم در حمام وزیر دوش فوق العاده بی نظیر بود طوری كه نفسم به شماره افتاد و كیرم را كه نیمه راست بود كاملا بیدار كرد وبه وسوسه انداخت . توهمون حال به مستانه گفتم اشكال نداره همینطور سرپا یی بدون كاندوم بكنم تو كوست تا كیرم دیواره ها ی كوست رو لمس كنه ومستانه هم گفت اشكال نداره ولی احتیاط كن ومن هم یكدست مستانه رو بدور گردنم حلقه كردم بعنوان تكیه گاه ؛ وبعد با دست دیگر پای مستانه رو دادم بالا وكیرم را به آرامی وارد كوس مستانه كردم وهمون طور در حالت سرپایی كیرم را تو كوسش عقب جلو میكردم وتقریبا مستانه از بدن من آویزان بود.تو همون حال هم مشغول لب گیری از همدیگه شدیم .اینو بگم كه واقعا لب وزبون خوردن تو سكس به تمام مراحل سكس برتری داره ومن دیوانه این كار هستم

ودختری هم كه با عشق و با میل به پسری لب بدهد همیشه جوان میماند ویك تاثیر عجیب روحی روانی ویك آرامش درونی به انسان دست میدهد كه با هیچ چیز نمیشود انرا عوض كرد ومن سعی میكنم چه با همسرم سمیرا وچه با مستانه كه الان با اون سكس دارم از لب گیری غافل نشم .بعد از 10 دقیقه كه این مدلی كار كردیم واحساس كردم ممكنه مستانه خسته بشه پایش راپایین آوردم وكیرمو از توكوسش در آوردم تا كمی استراحت كنه ودراین لحظه یاد یه كار فانتزی كه همیشه دوست داشتم امتحانش كنم افتادم .سرمو به گوش مستانه نزدیك كردم وگفتم مستانه جون دوست دارم بشاشی رو بدنم ومستانه هم فوی گفت منم همینطور. خیلی دوست دارم اینكارو اما روم نمیشد بهت بگم و خوشحالم كه خودت زودتر گفتی وبعد گفت اول تو بشا ش رو بدنم و به نیم خیز جلوی من نشست وسینه هاشو تو دستش گرفت ومن هم كیرم را روی سینه هاش نشونه گرفتم وبه آرامی روی سینه وبدنش شاشیدم و اونهم تمام بدنش را زیر شاش من كامل شست وبعد من بدنم رابین دو پایش بردم بطوری كه كوس مستانه دقیقا بالای گردنم قرار گرفت وبعد احساس كردم گردنم داره میسوزه و شاش مستانه كه تقریبا با فشار هم بیرون آمد تمام بدنمو خیس كرد و باور نمی كردم اینكار اینقدر تاثیر شهوانی در سكس داشته باشد . مستانه تا قطره آخر شاششو رو بدنم خالی كرد وبه هردو دوباره زیر دوش رفتیم و بدن همدیگرو شستیم .من بدن مستانه را با یه شامپوبدن شستم ونوازش كردم وموهای قشنگشو زیر دوش به آرامی شانه زدم بطوریكه از پشت بدنمو به پشت مستانه چسبونده بودم وكیرم دقیقا افتاده بود توی درز كون مستانه وبعضی وقتها هم پستوناشو با دستام می چلوندم بدن هردومون كفی بود ولیز شده بود وبغل كردن توی این حالت لطف دیگه ای داشت و روی همدیگه سر میخوردیم . خلاصه بدن یكدیگر را یه شستشوی كامل دادیم و توی همون حمام همدیگرو خشك كردیم ولخت اومدیم بیرون .جلوی درب حمام روبروی هم ایستادیم و چشمامون در هم خیره شد .هر دو هنوز مست شهوت بودیم .ساعت 30/5 صبح بود و ما هنوزدلمون میخواست تو بغل هم باشیم .
نوشته: hamid
علیاحضرت قسمت دهم.zip
64.4 MB
داســـــتـان تصـــــویری💦👆❤️
@Dastan_Sexi_Tanin👙
جق زدن با جوراب زنداداش🗿

سلام بچه ها من سجاد هستم و از مدت ها قبل فوت فتیشی بودم.
من یه زنداداش داشتم که پاهای زیبا و خوشگلی داشت و من همیشه دوست داشتم به پاهاش نزدیک بشم و لیسشون بزنم اما هیچوقت موفق به این کار نمیشدم.
اما داستان من اینطوری شد که یه روز زنداداشم اومد خونمون و به دلیل گرما جوراب هاشو در اورد و گذاشت کنارش؛ جوراب های رنگ پای قشنگی داشت و من ازشون خوشم میومد چند ساعت گذشت و زنداداشم از خونمون رفت و مامانم بهم گفت لطفا خونه رو مرتب کن
منم مجبور شدم برم و خونه رو مرتب کنم
وقتی داشتم مرتب میکردم یه بالش رو کنار زدم و دیدم جوراب های زنداداش اونجا هستن من بال دراوردم و حسابی کیف کردم اونا رو برداشتم و باهاشون دوبار جق زدم .
خلاصه روز جذابی بود واسم. امیدوارم خوشتون بیاد.
نوشته: سجاد
دایان و کاوه: یک راز کثیف اما زیبا (۱)

همه چیز از مهمونی خونه افراسیاب شروع شد که من بار اول دایان و کاوه رو دیدم…
هیچ وقت اولین نگاه دایان رو با اون چشمای مشکی و درشت با اون گیرایی و شیطنت خاص ولی سنگین و پرجذبه‌ش رو نمیتونم از ذهنم بیرون کنم. آخر شب بود و همه مست تو حال خودمون با همراهمون میرقصیدیم دایان شبیه زن آرزوهام بود، قد بلندی که حدودا ۱۷۸ سانتیمتر میشد و یه جثه معمولی و بدون نقص که حدس میزدم تقریبا ۶۵ کیلو باشه، و من که آرزوی همچین زنیو داشتم، باسن برجسته ای که خیلی هم زیاد از حد بزرگ نبود، انقد بود که حس کنم نگاه مردای اطرافشو رو باسنش، خودش هم کاملا از زیبایی باسنش آگاه بود شلواره یوگایی که پوشیده بود کاملا همه کش و قوسای بدنشو نشون میداد… ، وگاهی تو نور که میچرخید تو رقص سالسا که معلوم بود توش وارده، حتی میشد طرح شورتشو فهمید…
موهای مشکی و چشم های درشت و صورت کشیده، و چیزی که چشامو گرفت، مدل کشیده ی رونای پاش بود، ماهیچه های زیبای پاش با ظرافت خاصی موقع رقص تکون میخوردن و کشیده بودنش یه جذبه ی بینظیری به اندامش میداد زیبایی اساطیری یک زن کورد. و من انقد جذبش شدم که کاملا حضور کاوه رو فراموش کردم، که این زن زیبا، تنها نیست و از حلقه ی دستش معلومه که ازدواج کرده.
کاوه هم یه مرد چهارشونه و با پرستیژ بود که با یه غرور خاص به خاطر داشتن این زن زیبا توی مهمونی کنار دایان حضور داشت و وقتی متوجه نگاهای طولانی مدت من به همسرش شد بدون هیچ عکس العمل خاصی خودشو به اون راه زد. انگار دیگه به نگاهای شهوتناک مردها به زنش عادت کرده بود و تقریبا مطمئن هم بود از اینکه کسی به راحتی دستش به جواهری که تو بغلش میرقصید نمیرسه چون دایانو میشناخت. شخصیتش محافظه‌کار بود و همچنین زنی هم نبود که به هر مردی بها بده و حتی به سختی با مردای هم سطح خودش سر صحبتو باز میکرد.
ولی من هرجوری بود باید این زن رو تصاحب میکردم، با اجازه یا بدون اجازه کاوه… در خودم جسارتیو حس کردم که تا الان نکرده بودم، و رفتم سمتشون تا سر صحبتو باز کنم، ببینم نقطه ضعفشون چیه، و راه نفوذ به دایانو پیدا کنم… در حالی که میرقصیدن نزدیک شدم و محکم و با احترام سلام کردم، و گفتم: ناراحت نمیشین اگه با خانومتون برقصم؟ نمیدونم چرا این کارو کردم ولی شاید سفرم به خارج ایران و شاید حس اختلاف سنی من و کاوه و دایان، یا حس اینکه فکر میکردم اختلاف مالی ما زیاده و شاید درشون حس وادادن ایجاد کنه، یا شدت شهوتم به دایان باعث شد شانسمو امتحان کنم.
کاوه که چند لحظه پیش میدید چجوری به دایان نگاه میکنم بدجوری جا خورد. حس کرد انرژی‌ای که از طرف من روی زنش قرار داره به اندازه یه پست فشار قویه و اون انرژی که به دایان میداده نهایتا فقط در حد یه ترانس بیشتر نبوده. وارفتن و شل شدنشو حس کردم ولی نمیخواستم که حسمو هم ازش پنهون کنم، انگار ناخودآگاه میخواستم اونم جزوی از رابطه من و دایان باشه وگرنه میتونستم یه جایی تنها همسرشو گیر بیارم
کاوه با لبخند جواب داد: اگه دایان جان دوست داره، من مشکلی با این قضیه ندارم. و دایان منو نگاه کرد… حس کردم همون لحظه عاشقش شدم، دیدن چشمای وحشی و بزرگش از این نزدیکی منو غرق خودش کرد و آروم آروم کیرم شروع به سفت شدن کنه کمی. دایان با لبخند گفت: “why not؟” با این انگلیسی حرف زدنش بیشتر نشون میده زن سر به هواییه و میل منو بیشتر میکنه، و دستای منو میگیره، و آروم از کنار کاوه میاد بغلم. دستشو گرفتم و رقص سالسا رو شروع میکنیم، کاملا مشخصه خوب بلده و مدام دستای من رو کمرش مالیده میشن و کاملا معلومه که این لمسها اذیتش

نمیکنن… دوست داشتم همونجا، جلوی کاوه و همه افرادی که اونجا بودن تمام کیرمو، مردونگی و قدرتمو فرو کنم تو دایان زیبا… ولی راهی جز کنترل خودم نداشتم و سعی میکردم از طریق لمس کردن حین رقص، بدن زیباشو کمی کشف کنم.
رقص که تموم شد، دایان میره کنار کاوه و من باز ناخودآگاه سمتش کشده میشدم، یه قدرت عجیب و غریب جنسی بود که منو اینجور بی مهابا سمت دایان میکشید.همین بهانه شد که باهاشون سر حرفو باز کنم، کاوه آرتیسته و نقاشی میکنه، و کمی هم میناله از اینکه فعلا اوضاع کار و اقتصادی خوب نیست. دایان هم میگه کار مارکتینگ میکنه ولی خیلی توضیح نمیده، حس میکنم که همین باعث شده من بتونم به راحتی نقشه بکشم، کاملا معلومه که این زوج میتونن به بیزینس من کمک کنن و منم از این راه میتونم بهشون نزدیک تر شم، میگم: چه تصادف جالبی، منم تو بیزنس هستم، و مدام میرم امریکا، دفتر من نیویورکه ولی واسه کار زیاد میام تهران ، و دوست دارم با دایان خانوم همکاری کنم، با شما هم کاوه جان، ولی راستش دایان خانوم کاملا ساخته شدن واسه کار مارکتینگ و منم مدتیه دنبال کسی میگردم که این کارو بهش بسپرم.
کاوه بهم آروم میگه: لطف دارین ، و دایان جسورتر جواب میده: چطور؟ منظورتون از اینکه میگین واسه مارکتینگ ساخته شدم چیه؟
سوال دایان باعث میشه من بیشتر احساس راحتی رو باهاش داشته باشم، حس میکنم تا اینجا اومدم، اگه بخوام موفق شم باید حس کنن با یک بول(bull) طرف هستن، یه بول که میتونن بهش اعتماد کنن. باز هم با اعتماد به نفس و به دید خریدارانه بهش میگ م که راستش شما بتون میخوره تحصیل کرده باشین، میتونم بپرسم چی خوندین دایان خانوم؟ -بازرگانی. +چقدر خوب کاملا به درد کار من میخوره که، به علاوه شما راستش واقعا جذابین و امیدوارم ناراحت نشین و تو لاین کاری من این ظاهر زیبا مهمه. در مورد پیشنهادم ازتون میخوام فکر کنید، یه فرصت عالیه براتون. همه اینها رو موقعی که به چشماش نگاه میکنم با یه لحن محکم میگم. حس میکنم کاوه کمی جا خورده ولی ادامه میدم، +درآمد شما به دلاره اگه بخواید، حتی از همین امشب میتونیم شروع کنیم. دایان که جا خورده اما اسم پول به گوشش خورده و کنجکاو شده میگه: خب کارتون چیه دقیق و اگه ناراحت نمیشین چقدر حقوق من میتونه باشه؟ تا اینجا خوب پیش رفته بود چون تونسته بودم نظرشو جلب کنم ولی هنوز میخواستم این علامت سوالو تو ذهنش نگه دارم پس بهش گفتم میتونیم فردا تو دفتر کارم در مورد این مسائل حرف بزنیم، اگه دوست دارین تشریف بیارید خونه من واسه شام تا با هم بیشتر آشنا بشیم… چرا باید یه همچین پیشنهادی به این زوج میدادم؟ چرا فکر کردم کاوه قبول میکنه؟ نمیدونم، این فقط حسم بود که میگفت چیکار بکنم و بهم دروغ نمیگفت. چون کاوه در جواب گفت: اگه زحمتی نمیشه چرا که نه، اینجا خیلی شلوغه و ما هم میخواستیم بریم. +پس دیگه امشب خونه من میمونین هردوتون… و دست هردوشون رو میگیرم فشار میدم و میگم پس بریم با ماشین من ماشین که ندارین؟ کاوه آروم میگه نه میگم چه اشکال داره اتفاقا با ماشین من میریم و تو مسیر بیشتر با هم آشنا میشیم. میریم سمت ماشینم، تو پارکینگ یه لکسوس شاسی بلند سفید که کنار یه سمند پارک شده وقتی نزیک ماشینا میشم کاوه و دایان حس میکنن که سمند ماشین منه و وقتی میرم سمت لکسوس یه لحظه صدای قدم زدنشون متوقف میشه و میتونم حدس بزنم که جا خوردن از این موضوع. دایان آروم میگه: wow! nice care, dude! کاملا معلومه میخواد با انگلیسی پروندنش بیشتر منو تحریک کنه، میگم بهش: دوست دارین این ماشینو؟ -کی دوست نداره؟ و میخنده میگم بهش پس شما

برونین. جا میخوره و با اصرار بهش سویچو میدم که سوار شه و این کارو میکنم که کاوه بره صندلی عقب تا من بشینم کنار زن نازش، دیگه میتونم تو کل مسیر بدنشو برانداز کنم و اون رونای کشیده و رعناشو از این فاصله نزدیک حسابی برانداز کنم. تو راه سعی میکنم تا میتونم ازشون اطلاعات بگیرم، میفهمم که کاوه چند ساله اومده تهران واسه اینکه بتونه تو گالری های تهران کار کنه چون اینجا موقعیتهای بیشتری هست. ولی دایان از بچگی تهران بوده، و خونشونم سمت پونکه، تنها زندگی میکنن و بچه ندارن.
هرچی میگذره حس میکنم از دایان بیشتر خوشم میاد، و حتی از کاوه با اینکه به همجنسام حس ندارم ولی نمیدونم حالتبدن کاوه هست یا حس زیاد من به زنش، که حس میکنم با نگاه کردن به کاوه هم تحریک میشم، حالت چشماش، صورتش که زیبایی زنانه‌ی ظریفی هم کمی داره، قدبلندش…
یه لحظه حس میکنم این زوج زیبا رو تقدیر سر راه من قرار داده، حس شهوت عجیبی همراه با حس حمایت بهشون پیدا کردم، انگار که میخوام هم باهاشون سکس کنم هم مراقبشون باشم، تو این شهر بی رحم، پشتشون باشم…
دایان تا الان ماشین اتومات نرونده بود و واسه همین کمی اذیت میشه، و این باعث میشه من مدام دستمو رو دستش بزارم و نشونش بدم دنده رو کجا بزاره، حتی یه بار آروم پاشو از رونش میگیرم و میگم اینجا نگه دار، اون یکیو کاری نکن، با یک پا رانندگی کن و بعد اینکه تنظیم میکنم پاهاشو کاملا حس میکنم فشار کیرمو به شلوار پارچه ای که پامه.
بالاخره میرسیم، میان بالا، درو قفل میکنم، تو ذهنم میگم در وقتی باز میشه که من این بانوی زیبارو مال خودم کرده باشم. و واسشون مشروب میریزم، فکر میکنم شات های قوی خوبه چون باعث میشه سریعتر به دایان برسم، و سه نفری شروع میکنیم به شات زدن، کمی گرم میشیم و یه آهنگ میزارم و میگم تو مهمونی وقتی شروع کردیم به رقصیدن خیلی زود تموم شد. میشه افتخار بدین تا دوباره با همدیگه برقصیم؟
هر دومون به کاوه نگاه میکنیم. یه سکوت لذتبخش با یه نگاه منتظر تو قیافش موج میزد.
دست دایان رو میگیرم و میکشونمش بغلم، مست نیستش ولی گرمه کاملا، و این جسورترش کرده، سعی میکنم آروم آروم بدنمو باهاش قفل کنم جوری که بالاتنمون رو تکون بدیم ولی پایین تنمون به هم گره بخوره. حس میکنم به همدیگه قفل شدیم، سرش روی شونه هام بود و پای دایان کاملا بین پاهای من یه جورایی قفل شد و کیرم که تو سفت ترین حالتش بود گرمای قسمت داخل رون پای دایان هر لحظه حس میکرد.
دایان فشار بدنمو شاید حس کرده بود ولی کاوه چیزیو نمیتونست بفهمه…
از تندی نفسهاش فهمیدم اونم تحریک شده، آروم دم گوشش از زیباییش میگم، از اینکه اون نگاه چطور باعث شد عاشقش بشم و میخوام جوری ازش حمایت کنم که هیچ مشکل و گرفتاری اذیتش نکنه. کاوه مرد خوبی بود و معلوم بود بهترینارو برای دایان میخواست اما حمایتی که از سمت من میتونست داشته باشه رو از اون نمیگرفت، مثل روز روشنه، دایان هیچی نمیگه، حس میکنم کاوه هم ساکته و نگاه میکنه، انگار هر دو تو سکوت سرشار از شهوت شدن
دستام ناخودآگاه میرن پایینتر، قرار میگیرن رو باسن دایان ، درست نقطه‌ی وصل باسنش و انحنای کمرش. دستای مردونه و زمختمو اونجا تثبیت کردم و آروم تو صورت زیبای دایان زل زدم… و آروووم و بدون هیچ ملاحظه‌ای از کاوه نزدیکتر شدم بهش. کیرم از روی شلوار میتونه نرمی بدن دایان حس کنه، با دستام به کمرش فشار میارم که بیشتر بچسبه بهم، که کیرم کاملا بچسبه به کصش، ولی بین کیر من و کص دایان ، هنوز یه پرده‌ از جنس پارچه و لباس وجود داشت و فاصله بود، و توی همین فکر میبوسم لبهاشو، چشام رو بسته بودم و

ملا خیسیشو حس کردم، چنگ زدم بهش و به چشمای سیاهش که حالا دیگه اونقدر خمار بود که به زور باز نگهشون داشته بود نگاه کردم
آروم شلوار یوگاشو کشیدم پایین ولی تا زانو، نمیخواستم کامل در بیاد، میخواستم شلواری که قرار بوده ازش مراقبت کنه در برابر دیده شدن، تا زیر زانوش بیاد پایین، جایی که نماد زانوزدنشه، آروم آروم تصاحبش کرده بودم و حالا اون شورت توری صورتی رنگش چشامو درشت‌تر کرده بودن. کص دایان پهن بود و میتونستم پوستای دور و برشو از کنار شورت ببینم، انگشتامو گذاشتم بین پاهاش و از رو شورت توریش کص خیسش کف انگشتامو خیس کرد
آروم کمی شورتشو کنار زدم و انگشتامو کامل برای بار اول به کص دایان مالیدم، کصش رو کاملا باز نگه داشتم، میخواستم اول کامل ببینم کصشو… این صحنه رو همیشه تو ذهنم مرور کنم. بار اولی که دایانوباز کردم. کصش کمی قهوه ای بود و لبه های کصش به داخل فرو رفته، آروم مالیدم و کمی لبه های کصش برجسته شدن، با شهوت بیشتر برآمده شده بودن. آروم کمی خم شدم آب دهن انداختم رو سطح کصش، خواستم بزاق دهنم تو کص این زن زیبابره، و با انگشت وسط،آروم آب دهنمو هدایت کردم تو کص دایان…
و حس کردم کصش انگشتمو میطلبه، میکشه تو خودش، و این کارو انقدر تکرار کردم که آب دهنم و آب کص دایان با هم ترکیب شدن، یه وحدت زیبا بین آب کص زن زیبای شوهردار و آب دهن صاحبش…
درون کصش گرمای عجیبی داشت، یادم نمیومد زنی انقدر کص گرمابخشی داشته باشه. من با زنای زیادی بودم ولی این کص خیلی داغ بود، درونم پر لذت شده بود، شاید دلیلش اینه که دارم جلو مردش این کارو میکردم، شاید جسارتم دلیلش بود، شاید حس دایان بود که کسیو پیدا کرده بود که بتونه بهش تکیه کنه، هرچی بود این کص گرم و کاملا تنگ انگشتمو احاطه کرده بود داخل خودش و من انقد تکرار کردم که دایان پاهاشو باز کرد خودش و حس کردم کصشو کاملا تونستم باز کنم
انگشتمو در آوردم و آروم کاوه رو صدا زدم بیاد، اومد تو، کاملا معلوم بود آشفته شده، عصبی بود ولی تحریک شده بود، بهش انگشتمو نشون دادم، گفتم این نقاشی زیبا نیست کاوه؟ آب بدن خانومت روی انگشت مرد دیگه؟ شاید باید یه همچین طرحی توی نقاشیات داشته باشی…
یا حتی نقاشی عشق بازی من و خانومتو، و من خودم مشتری خرید این نقاشی میشم. اینو گفتم و آروم صورت کاوه رو لمس کردم که آب کص خانومش بماله به پوست صورتش و سطح لباش، لبایی که دایانو میبوسن دیگه آغشته شده بودن به آب کص دایان، از طریق انگشت یه مرد غریبه که مثل شکار گیرش افتادن…
آروم برگشتم روی دایان ، نزدیک بودن کاوه بهش حس امنیت میداد، و آروم زیپ شلوارمو باز کردم، و کیرمو در آوردم، خواستم صورت این زن مغرور رو کنار کیرم تو یه قاب ببینم، همزمان کاوه رو دیدم و گفتم دوس داری دایان خانومو ببوسی؟ شاید آرومتر شه تو بوسش کنی، آروم کاوه خوابید کنار دایان ، و از زنش بوسه گرفت، زن کشیده و شهوانی. و من کیرمو میمالیدم بالای صورتشون به فاصله کمتر از ۲۰ سانت، و همزمان سر کیرمو خم کردم و مالیدم به محل تلاقی لبهای دایان و کاوه. میخواستم حس کنن کیرمو، و همچنین تسلطمو روشون…و بهشون گفتم ادامه بدین بدون توقف کردن، از خیسی بوسه هاشون سر کیرم خیس تر شد، خیسی آب دهن کاوه و دایان ، آب کص دایان که روی لبهای کاوه بود و مایعات لزج کیر من که میمالید به لباشون، حس یکی شدن عجیبی داد بهم، انقد که آروم با کیرم لبای دایانو از شوهرش جدا کردم و فرو کردم تو دهنش تا کیر منو بخوره، دهن داغش باعث میشد فک کنم شاید دهنش از کصشم گرمتره، وحشیه، مغرور، باعث میشد با شهوت زیاد دستاشو باز کنم و محکم فشار بدم کیر
مو تو دهنش و عقب جلو کنم، دستای کاوه رو روی رون پام حس کردم و همین باعث شد بیشتر بیرحم شم…
و مدام عقب جلو کنم، چهره زیبای دایان این صحنه رو وحشیانه و عاشقانه کرده بود. آروم گفتم جنده منین هردوتون… و دیگه محاله ولتون کنم… کیرمو در آوردم و مالیدم به لبهای کاوه و تخمامو گذاشتم رو دهن دایان، بهش فهموندم میخوام تخمامو بخوره، و کاوه هم بدون اراده کیریو ساک میزنه که آب دهن زنش ازش آویزونه
ادامه دارد…
نوشته: رسول
علیاحضرت قسمت یازدهم.zip
65.3 MB
داســـــتـان تصـــــویری💦👆❤️
💚قسمت پایانی علیاحضرت💚
@Dastan_Sexi_Tanin👙
کونی که نباید میدادم

داستان مال قدیمه وقتی یک بچه تازه فهمیده کیر چیه کس چیه تولد دوستم بود و من تنها دوستش بودم رفتیم اونجا میدونستم دوستم گیه وقتی رفتیم خونش خانوادش داشتن میرفتن بیرون من و اون 7 ساعت تو خونه تنها بودیم دوساعت خوردیم کس گفتیم بعدش اون شروع کرد به یک داستان سکسی گفتن کیرم یواش یواش شق شد مال اونم همینطور من شلوار لی داشتم معلوم نبود ولی اون شلوار راحتی بدون شرت کیرش بزرگ بود گفت مشکلی نداره که کیرمو بیارم بیرون شق شده دردم میاد گفتم نه همه لباساشو کند لخت جلوم نشست کیرش بزرگتر بود نسبت به من حداقل 18 سانت بود مال من 10 واسه همین خجالت کشیدم منم همون کارو بکنم گفت توهم شق کردی لخت شو من مشکلی ندارم وقتی دید انکار میکنم فهمید خجالت میکشم اومد جلو که تعارف کنه لباشو رو لبم گذاشت تیشرتمو درآورد و و شلوارمو شرتم که رسید گفت می‌ترسید کوچیک باشه؟ مطمعن باش بزرگتر از همیشه است وقتی شرتمو درآورد دیدم واقعا بزرگتره گفتم از کجا میدونستی؟ گفت الان که کیر دیدی بزرگ شده منم اولین بار همینجوری بودم گفت پایه ای ساک بزنم واسط؟ گفتم بزن ولی دندون نزن گفت باشه مثل پر قو بود زبونش انقدر خوب ساک زد انقدر خوب ساک زد که آبم خیلی زود اومد تو دهنش پاشیدم و چون چند وقت جق نزده بودم خیلی زیاد بود کامل قورتش داد و مثل یک گربه با کیرم بازی می‌کرد گفت برگرد کونتو بلیسم لیسید لیسید یهو کیرمو از پشت گرفت منو داگی کرد و گفت ببین تکون بخوری کیر خودت درد میگیره قول میدم بعدش بزارم تو منو بکنی ولی از تو مطمعن نیستم خوب؟ خودم دوست داشتم منو بکنه پس یکم تقلا کردم که نه کیرمو محکم گرفت و فشار داد و کیر خودشو بدونه هیچ رحمی محکم کرد تو کونم دردم اومده بود ولی هی محکم محکم تلمبه میزد جقی بود پس سریع آبش میومد وقتی 1 دقیقه تلمبه زد ابشو پاشید تو کونم و درد بیشتری تو کونم اومد کیرشو که از کونم کشید بیرون آب کیرش از کونم می‌ریخت بیرون کیرمو کهول کرد پریدم روش کیرش روبه روم بود بلندش کردم روبه هوا کیرمو کردم تو کونش و رو هوا بود چون ارضا شده بود حال نداشت که دفاع کنه از خودش با دستام گرفتمش و کیرشو گذاشتم تو دهنم گفتم بخوای مقاومت کنی کیرتو گاز میگیرم رام شد و ترسید کونش تنگ بود بار اولش بود مثل من کون من ذاتا باز تر بود واسه همین من گریم نیومد ولی اون گریه میکرد محکم محکم بدون هیچ رحمی خشک خشک گاییدمش همینجوری تو خونه راه میرفتم میگاییدمش بردنش سمت تختش ولش کردم اونجا داگیش کردم تخماشو گرفتمو فاشر دادم تا در نره جیغ و داد میزد ولی اهمیت بهش ندادم من دیر انزال بودم و خب 7 ماه جق نزده بودم کیرمو تا دسته کردم تو کونش بعدم ابمو ریختم تا ته تو کونش دردش اومده بود چنگ میزد تختو کیرمو که کشیدم بیرون ولو شد روتخت رفتم رو تخت نشستم رو سینش و دهنشو باز کردم کیرمو کردم دهنش و تلمبه میزدم تو دهنش چند بار اوق زد کیرمو از دهنش در آوردم کیرش شق بود یکم باهاش ور رفتم یکم که ساک زدم آبش اومد ریختم تو صورتش ابشو بعدم گرفتم بغلش خوابیدم یکم بعد که بیدار شدم دیدم داره تکون میخوره چون بغلم بیهوش بود بیدارش که کردم لبامو بوسیدو گفت هیچوقت فکر نمیکردم انقدر خوب منو بگایی لطفا هرروز منو بگا منم از اون روز جفتش شدمو گی میکنیم باهم رفیقیم همسر هم هم هستیم دختر باهم کردیم پسر باهم کردیم و این لذت زندگیه :خاطره نقل قول از یکی از دوستامه
نوشته: نرو سمیه
اقلّیّتِ ممنوعه!

با مهسا و شیدا به کافه‌ای رفتیم و پشت میزی در کافه جا خوش کردیم!
مهسا زور می‌زد تا شیدا را راضی کند که بگذارد کف دستش را نگاه کند و اسرار مگوی زندگی را برای شیدا آشکار کند. من هم داشتم در دلم به میز عقبی که مردکی بی‌سروپای اتوکشیده با کشیدن سیگار آزارم می‌داد، فحش می‌دادم!
شیدا هم -به اصطلاح- خودش را برای مهسا چُس می‌کرد و می‌گفت تنها در صورتی حاضر هست دستش را برای کسی باز کند که آن شخص یک درماتوگلیفیک¹ باشد که تضمین کند او دیگر زایندهٔ فردی نخواهد بود.
مهسا هم کوتاه نمی‌آمد و یک‌دم داشت از تخصّص‌ِ بی‌همتایش در فالگیری می‌گفت و تأکید می‌کرد که هر چیزی ارزش یکبار امتحان کردن را دارد! از ترس همین جمله گفتم الان هست که شیدا گیس و گیس‌کشی راه بیاندازد و همین نیمچه آبرویم را هم به باد فنا بدهند. لاته را تا ته سرکشیدم و دست شیدا را از مهسا بیرون کشیدم و به مهسا گفتم:« مطمئنی همه چیز رو باید امتحان کرد؟»
مهسا هم که تازه دوزاری‌اش افتاده می‌گوید که منظورش چیزهای بد و خطرناک نبوده. ولی شیدا چسبیده بود به حرف مهسا که:« آره؛ هرچیزی رو میشه یه بار امتحان کرد!» و بالاخره راضی می‌شود که مهسا فالش را بگیر.
مهسا دست شیدا را در دست می‌گیرد و با دقت به آن نگاه می‌کند و می‌گوید عشق را تجربه خواهد کرد که همراه اضطراب و استرس است. نگاهش را به خط سرنوشت می‌اندازد و سرش را بالا می‌گیرد و می‌گوید:« این خط سرنوشته. ببین چقدر عمیقه و بدون بریدگی. تا حالا هیچ خط سرنوشت اینجوری ندیده بودم! یعنی این آدم به‌شدت بازیچه‌ی دست تقدیره و هیچ جوری تقدیرش عوض نمیشه.»
من و شیدا با هم می‌زنیم زیر خنده و می‌گوییم که این ها را خودمان هم می‌دانیم و نیازی به این‌همه دعوا-درک نبود!
اما شیدا بعد از چند لحظه فکر کردن گفت:« واسه مشتریا هم فال می‌گیری؟»
_: نه بابا! اونا یه مشت تشنهٔ سکسن و حال‌وحول! کارشون که تموم میشه، سرشونو می‌ندازن زیر و مث یابو علفی می‌رن پی کارشون. کاش می‌شد بیام اروپا، اونجا آدماش متشخص‌ترن! ما جنده‌ها رو آدم می‌بینن و اگه‌چه جنده‌ایم، کلی نازمونو می‌کشن و قربون-صدقه‌مون می‌رن!

دلت خوشه ها! تو هر سگ‌دره‌ای بری همین جوره. حالا درسته یه پیس اُدکُلان و یه شیشه مشروب کنارشه، ولی ته تهش همونه! توی نروژ کلا جنده‌بازی تعطیل. اگه سکس بخری کونت می‌ذارن! البته کسی که سکس می‌خره رو؛ نه تو.
یعنی اگه یکی نتونه دوست دختری واسه خودش پیدا کنه کلاش پس معرکه‌س.

_: ای بابا، فرقی نداره که! آدم بره زندان که بهتر از گشنه خوابیدنه.
+: نه خب عزیزم، توی نروژ به همه یه حقوق بخور-نمیرِ بیکاری می‌دند.
_: می‌خوام ندن! مگه من بی‌کارم؟ مگه جندگی شغل نیست؟ اصن ما جنده‌ها حق کی رو خوردیم؟ نونِ شبِ کی رو قطع کردیم که دهنمون همیشه باید گاییده بشه؟ این از ایران، اونم از نروژِ آزاد!
+: حالا تو هم مگه می‌خوای بری نروژ؟ منم موافقم باهات که هیچ حکومتی به فکر مردمش نیست و اگه لازم باشه تا حد امکان مردمش رو خفه می‌کنه، ولی چیکار می‌شه کرد؟
_: آخه شیدای من، زور داره که آدم هیچ‌جا حق انتخاب نداشته باشه! دائما چوبِ زور رو از پهنا بکنن تو کونش که این کارو بکن، اونو نکن! حالا یکی تو غالب اسلام، یکی تو غالب فمینیسم وَ وَ وَ وَ…
من خودم خواستم اینکاره بشم، سخته؟ آره سخته!
دهنم آسفالت می‌شه؟ آره خیلی!
آدم تخمی به تورم خورده؟ آره زیاد!
ولی خب چیکار میشه کرد؟ برم دم مغازه وایسم؟ فک می‌کنی از جندگی راحت‌تره؟ همه جا دهنت به گاس!
این فمینیستا اگه خیلی دلشون به حال ما سوخته بیان بیمه و حقوق‌بازنشستگان واسه جنده‌ها رو ردیف

کنن، امنیت رو تأمین کنن تا دیگه نداشته باشیم زیر دست جاکشا کار کنیم که کلی درصد بگیرن تا هوامونو داشته باشند.
یه مشت آدم عقده‌ای هم نشستن اون بالا و واسه ما گوز گوز می‌کنن که اگه ما باشیم کانون خانواده‌شون به گای سگ می‌ره. دِ آخه پدّسّگ من ریدم تو خونواده و کانونی که بخواد با شغل داشتن من ریده بشه توش!
+: حالا خودتو ناراحت نکن. باور کن هیچ‌جای دنیا هیچکسی فکر مردمش نیست. مهم، لابیِ گروهه! وگرنه عقیده و سلیقه به هیچ‌جا دستش بند نیست! همجنس‌گرا ها رو ببین، چون لابیِ قوی‌ای داشتن، تونستن بعد از چند قرن جنگیدن، خودشون رو از لیست انحرافای جنسی بیرون بکشن و ازدواجاشون رو قانونی کنن.
اما روابط سه نفره و رابطه با محارم هیچ‌جا قانونی نیست چون لابی ندارند یا لابی‌شون اونقدرا نفوذ نداره. تو اصن پاشو برو لیست انحرافای جنسی رو بخون، هرچیزی که تو اقلیته و بیشتر مردم ازش خوش‌شون نمیومده رو گذاشتند تو لیست انحرافات. باورت می‌شه حتی اگه با شعر هم تحریک بشی مریض جنسی‌ای؟ یا با پاهای طرف خودتو ارضا کنی؟ اما اگه تو سکس فحش بدی و باهاش ارضا بشی، یا با لبای طرف ارضا بشی، منحرف نیستی! به همین تخماتیکی!
توی فنلاند و ایسلند سکس با حیوون غیرقانونی نیست ولی سکس با آدم پونزده ساله جرمه! حالا وقتی به سمت کشورای سمت جنوب اروپا می‌ری این سن و سال پایین‌تر هم میاد. یعنی تو ایتالیا اگه کیرِ اون پونزده ساله‌هه بره تو کُس‌ت مشکل نداره ولی توی پرتغال باید صبر کنی طرف بیست و یک سالش بشه. ادعای همه‌شون هم کونِ خرو پاره می‌کنه، همه هم معتقدند که این قوانین رو بهترین روانشناسای کشورشون نوشتن. به نظر من بهتره یه جایی سرشونو از کون ملت و رختخوا‌ب‌شون بکشن بیرون! چه حکومتا و قانونای تخمی‌شون، چه کلیساها و مسجدا، چه دکترا که واسه هرچیزی که از دایرهٔ نرمالیته‌شون بزنه بیرون اسم بیماری می‌ذارند.
******

حوصله‌ام حوصله‌ام سر رفته بود و برخلاف زمانی که ناطق بلاوقفهٔ این مباحث بودم، در فکر فرو رفته بودم، ولی متوجّه لبخند محوم شده بودم. وقتی نظرم را پرسیدند، برخلاف همیشه، خیلی مختصر گفتم:« من کامپرشن² رو ترجیح می‌دم!» مهسا گیر می‌دهد که کامپرشن چیست و من را کلافه می‌کند. برای جلوگیری از ورود به مباحث خیلی خیلی تخصصیِ بی‌خود، بحث را عوض کردم و از مهسا خواستم یک خاطره بامزه از شغلش بگوید. کمی این پا و آن پا کرد، انگار که نمی‌دانست چگونه باید فعل و انفعالات آن ماجرا را در قالب کلمات مؤدبانه بریزد‌. برایم عجیب است که بیان تجارب جنسی، از تجربهٔ خود آن عمل سخت‌تر، یا شاید بهتر است بگویم پیچیده‌تر است و به عمق معنای آن ژرفای بیشتری می‌بخشد. انگار سکس در عمل سکس است، ولی اگر همان سکس در قالب کلمات ریخته شود، به امری رازآلود تبدیل می‌شود. اصلاً شاید به همین دلیل باشد که از ادبیاتِ بی‌ادبی می‌ترسند و آن را با سه نقطه و جاخالی سانسور و بایکوت می‌کنند، چون دریچه‌ای به تخیل باز می‌کند. همان تخیل نابی که حین جق زدن ظاهر می‌شود. همان تخیلی که همهٔ دین‌ها و فرهنگ‌ها و شبه‌علم‌های نوظهور با آن مبارزه کردند. از بچگیِ پر از وحشتی که ما را از جق زدن می‌ترساندند و با شایعاتی مثل کور شدن و گودیِ کمر و فلج شدن وَ وَ وَ تا تعطیلی هفته‌ی جلق در انگلیس! همه یک چیز را نعره می‌زنند! تصور امر ممنوعه از عمل آن سخت‌تر است…
در همین فکرها بودم که با تکان دادن مهسا و شیدا به خودم آمدم:« رضا؛ من باید برم، شیدا هم خسته‌س! برم حساب کنم؟»
+: نه بذار خودم حساب کنم…

درماتوگلیفیک: مطالعه‌ی علمی اثر، خطوط و اشکال دستها اس

ت.
کامپرشن: هنگامی‌که شریک زندگی شما رابطه‌ای عاشقانه یا جنسی با شخص دیگری برقرار می‌کند و شما به‌جای احساس ناراحتی، از لذت و شادمانی او خوشحال هستید!
نوشته: هاینریش
کوتاه ترین ساعات (۱)

مثل همیشه دم در به استقبالم اومده بود و منتظرم بود.
با یه بغل طولانی و عمیق دلتنگیمونو بهم نشون دادیم و به سختی از هم جدا شدیم اینبار لب هامون بودن که اینکارو انجام میدادن.
دستام دور گردنش بودن و یکی از دستای اون پشت کمرم و با اون یکی از روی شلوار جینم واژنم و نوازش می‌کرد.
بعد از یه تایم طولانی دوری از هم، جفتمون بی طاقت شده بودیم.
با کوچیک ترین لمسی ک با بدنم پیدا میکرد عطش خواستنم بیشتر می‌شد.
عاشق طوریم که منو میبوسید، خیس
لبای بزرگ و نرمش با خیسی و گرماش ،گرما و خیسی منم بالا می‌برد.
سعی می‌کردم واژنم و از دستش دور کنم تا خیلی زود خیس نشم ولی بهم اجازه نمیداد .
کم کم به سمت مبل هدایتم کرد میخواستم بشینم ولی با یه حرکت منو خوابوند رو مبل و خیمه زد روم از شدت هیجان و کمبود اکسیژن بخاطر بوسه‌ هاش نفسم تند شده بود .سینمو از روی لباس فشار میداد و میمالید، کم کم از لبم پایین تر اومد تا گردنم ،نقطه ضعفم.
کم کم نفسام به آه و ناله های ریز و غیر ارادی تبدیل میشد
مثل همیشه ک با شنیدن آه و نالم وحشی تر میشد ،بدون اینکه بارونی جلوبازمو در بیاره ،تاپ مشکی که زیرش پوشیده بودم بالا زد. سوتین مشکی که همونطور ک دوست داشت قسمتی که نیپلارو باید میپوشوند توری بود و نیپلم از زیرش مشخص بود و دوتا بند هم بالای سینم رد شده بود.از روی سوتین سینمو گاز می‌گرفت میدونست من عاشق این درد با لذتم .
بدون اینکه سوتینمو باز کنه از بالای سوتین سینمو از کاپش بیرون کشید و نیپلمو مک زد و اون یکی سینم محکم فشار میداد و می‌مالید
و با پاش ک بین دوتا پام بود آروم با حرکت رفت و برگشتی بین پام می‌کشید.
دستمو توی موهاش میکشیدم و سعی می‌کردم آه و نالمو کنترل کنم
کم کم پایین تر میرفت و جاهای مختلف سینمو میک میزد و گاز می‌گرفت
از بین سینه هام شروع به بوسیدن کرد تا پایین شکمم
زیپ و دکمه شلوارمو که باز کرد با کمک من جینمو درآورد
از روی شرت توری که ست سوتینم بود خیلی آروم شروع به بوسیدن کرد
خیلی ناخودآگاه میخواستم پاهام چفت کنم بهم که دسترسیش کمتر باشه ولی اجازه نداد و با دستاش پاهام و نگه داشت با دندون شرتمو پایین کشید و بدون اینکه شورتمو کامل از تنم در بیاره لیسی به واژنم زد و شروع به مک زدن کرد و با هر‌مکی که میزد آه و ناله ی من بلند تر میشد و خیس تر میشدم
زبونشو بین واژنم می‌کشید و داخلم با زبونش ضربه میزد و منو تا مرز جنون می‌برد .طوری که انجامش میداد منو تا آسمونا می‌برد. گاهی دستش بالا میورد و سینم می‌مالید .انقدر ادامه داد که با شدت ارضا شدم بعد از ارضا شدنم دست از کارش نکشید و ادامه داد ،ناله هام دست خودم نبود ازش میخواستم تمومش کمه ولی با شدت واژنمو مک میزد دوباره خیس کرده بودم ولی تحمل ارضا شدن پشت هم تو این تایم کم و نداشتم .مظلومانه ازش خواهش می‌کردم ک تمومش کنه نزدیک به ارضا شدن دوبارم که شد دست از کارش کشید و خیمه زد روم و لباشو رو لبام گذاشت و زبونشو توی دهنم میچرخوند بعد چند مین ازم فاصله گرفت ،روی مبل نشست سریع بلند شدم و روم پاش نشستم طوری ک پاهام دو طرف پاهاش بودن بارونیمو به کمکش درآوردم تاپمو دراوردم و سوتینم که بندش جلو بود و اون باز کرد .
کاملا لخت روی پاش نشسته بودم دکمه های پیرهنشو خیلی آروم باز کردم
از روی پاش پایین اومدم و روبه روش روی زانوهام نشستم و کمربندش باز کردم و بعد دکمه و زیپ شلوارشو با آروم ترین حالت ممکن باز کردم
صبرش تموم شد و خودش سریع شلوارشو درآورد
میخواستم مزشو بچشم ولی اجازه نداد و من دوباره بالا کشید و روی پاش نشوند
دستش دور کمرم بود و منم دستم دور

گردنش و بدنامون بهم چسبیده بود حس گرمای بدنش واقعا آرامش بخش بود تا ابد میتونستم اینطوری تو بغلش بمونم
ولی از طرفی نمیتونستم آروم بشینم چون آلت شق شدشو زیر واژنم حس میکردم و داشت دیوونم می‌کرد خیلی اروم شروع کردم به تکون دادن باسن و واژنم روی آلتش و خودمو روش میچرخوندم و از طرفی سرم تو گردنش بود و گردنشو مک میزدم .ریتم نفساش تغییر کرد بود و باسنمو اسپنک می‌کرد و صدای برخورد دستش با باسنم با زمزمه های عاشقانه‌اش ترکیب شده بودن.
بعد چند مین منو از روی خودش بلند کرد گفت بهتره قبل از اینکه ادامه بدیم یچیزی بخوری
با اینکه چشمام از شدت خمار بودن باز نمیشد ولی مخالفتی نکردم
خواستم پیرهنشو بپوشم ولی سریع ازم گرفتش
فراموش کرده بودم وقتی پیششم دوست نداره لباس بپوشم
پشت میز نشسته بودم و منتظر بودم که صبحونه بیاره اجازه نداده بود کمکش کنم کمی بعد با ظرف نوتلا برگشت و چیز دیگه ای همراهش نبود فکر کردم نان و جا گذاشته تو آشپزخونه ولی کنارم نشست و گفت شروع کنیم؟با تعجب گفتم پس نون چی ؟بدون اینکه جوابی بده مقداری نوتلا برداشت و یهویی مالیدش به سینمو سرشو جلو آورد نوتلارو از روی سینم خورد و با این کارش آه غلیظی کشیدم .بعد از اینکه سینمو تمیز کرد ظرف و سمتم گرفت و گفت
بفرمایید
گفتم من عادت دارم صبحونرو تو تخت بخورم پس منو بغل…
ادامه دارد
نوشته: سپیا
سکس فامیلی

با عرض سلام ، خسته نباشید و خدا قوت به همه ی فحاشانِ گل که توی همه ی داستانها ، همیشه با نظراتتون خواهر نویسنده مجـلـوق و داستانشون رو میگایین . گفتم مجـلـوق ، جا داره از همین جا سلامی طول کنم حواله ی تمام مَجـلـوقـانِ جـالـقِ جَـلَـقُ الجَـلاقـینی که همیشه ترشحات مغز پریودیشون رو که بطور 7/24 سوژه جـلـقشونه ، به اسم داستان و خاطره میگن و هی با افتخار آمار بازدید رو نگاه میکنن و هی میجـلـقـن . من جَـلاقِ جَـلاق زاده 15 ساله (برخلاف بقیه اسمم واقـعـیـه) که همیشه جـلـق میزنم . خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم واسه همین امروزه و مربوط میشه به سکس با زنها و دخترای فامیلمون (برخلاف بقیه داستانم واقعیه). راستش پدر بزرگام باهم داداش بودن که با دوتا خواهر ازدواج کردن در نتیجه کل فامیل پدری و مادری با همدیگه نسبت دارن . همه ی زنها و دخترای فامیل ، فِیسا ؟ هَیفا وَهبی و سِلِنا گومِز و اَدِلِ و کلاً هرچی خوشگله جلوشون لُنگ میندازن و هیکلاشون همه کس خوار جنیفر لوپز و الکسیس تگزاس . اوف ساک میزنن در حد قبض روح ، توی ساک زدن رکورد گینس دارن . قیافه ی خودم که تام کروز و براد پیت و دی کاپریو رو میکنه تو کونش . هیکلم آ آ (آرنولد گه بخوره) شیکم سیکس پک ، بازوها قله دماوند ، خوش تیپ ، خوش صحبت ، جذاب ، سکسی و بکن خطرناک و خفنناکی هستم . اوف از کیرم نپرس که همه کسا داغونشن ، با لبات بازی میکنه و باهات حرف میزنه . خوشرنگ ، خوشمزه و دراز و کلفت . امروز فامیلی رفتیم باغمون که کاخ سفید ؟ یک چهارم این باغ هم نمیشد . همه چیز مهیا . بعد از ناهار که بره بریون ، مرغ شکم پر ، خاویار ، بوقلمون و … بود ، بلند شدم حولمو برداشتم و مایو هم پوشیدم و مثه کُـره الاغ کدخدا ، یورتمه میرفتم سمت استخر . از جلوشون که رد شدم زیر چشمی نگاهشون کردم و دیدم همه لباشون رو دارن گاز میگیرن ، با یه دست سینه و دست دیگه کساشون رو میمالن و نگام میکنن . یه استخر المپیکی داریم . رفتم رو دایو 7 متری و چنان شیرجه ای زدم که تموم دلفینا سه بار ارضاء شدن و زیرآبی ، دوازده – سیزده بار طول استخر رو شنا کردم . اومدم رو آب دیدم یا اصحاب جَـلَـق ، همه ماده ها لخت دور استخر واستادن . اومدم بیرون و رفتم جلوی مامی جونم واستادم و شروع کرد به ساک زدن یه دستم رو سینه های عمم و یه دستم تو کس خالم . مامی پاشد و آبجی نشست جاش و یکم که ساک زد گفتم بسه و رو به همشون گفتم همگی کنارِ همدیگه قنبلا رو بدین بالا و سگی بشینین . جوووووووون چی میدیدم ، بیست و هفتا کس و کون نامبر وان ، از همون سر خط شروع کردم عین یه ســگِ مستِ تشنه ، سر زبون رو میذاشتم زیر شکمشون و به همراه موها ، پیشونی ، بینی ، لب ، چونه و گردن یه لـیـس آبدار از کسشون تا پشت کمرشون میزدم که هنوز زبونم رو برنداشته بودم با یه جیغ شروع میکردن لرزیدن و ارضاء میشدن . با بیست و دو لیس ، بیست و هفتاشون رو ارضاء کردم (5 نفرشون وقتی داشتم واسه نفر کناریشون میلیسیدم ، از لذت دیدن صحنه ی لیسیدنم ارضاء شدن) . بعد از 10 دقیقه که سرحال شدن توی همون حالت از همون سر خط شروع کردم به کردن ، اول سه چهار بار کیرم رو میمالیدم لای کسش و میزدم رو چوچولش که کیرم لیزِ لیزِ لیز میشد . کلاهک هسته ای رو (اِ ببخشین) کلاهک کیرم رو میذاشتم در کسشون ، خم میشدم رو کمرشون و دستا رو میرسوندم به سینه ها و (عین یه گربه که پس کله بچش رو میگیره) پشت گردن رو گرفتم و یکدفعه نان استاپ 70 تا تلمبه یِ وحشیِ کسِ خریِ دارکوبی زدم تو کسشون که با یه جیغ 400 دسی بلی بیهوش میشدن (بعداً که ازشون پرسیدم ، گفتن

از شدت لذت اورگاسم بیهوش شدن) اولی که بیهوش شد پریدم بعدی ، بعدی ، بعدی ، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی و بعدی (راستی اینم بگم که من تا وقتی خودم نخوام آبم نمیاد ، شیرِ تخلیش دست خودمه) 27تاشون که ارضا شدن برگشتم از اول و در همون حالت گذاشتم تو کونشون ، از همون سر خط شروع کردم نان استاپ 70 تا تلمبه یِ وحشیِ کسِ خریِ دارکوبی زدم تو کونشون که با یه جیغ 400 دسی بلی بیهوش میشدن (بعداً که ازشون پرسیدم ، گفتن از شدت لذت اورگاسم بیهوش شدن) اولی که بیهوش شد پریدم بعدی ، بعدی ، بعدی ، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی، بعدی ، بعدی و آخرین نفر. بعدش کیرم رو کشیدم بیرون و عین کُـره الاغ کدخدا ، یورتمه رفتم رو دایو 7 متری و رو به استخر (که الان شبیه یه ظرف آب بود که 27 تا هلو توش بودن) آبم رو (مثِ این تانکرهای آبرسانی شهرداری که به گلکاری وسط خیابون آب میدن) پاشیدم روشون .