🎯 آیا درونگراها بهتر از برونگراها میتوانند دیگران را درک کنند؟
🔸درونگرایی نیز مشابه هر ویژگی شخصیتی دیگری دارای مزایا و معایبی است و سایه روشنهایی دارد که اغلب اوقات از آنها غافل هستیم.
در یک دنیای پر سروصدا و مملو از ارتباطات، قطعا ساکت بودن یک نقص است. مطالعات هم نشان میدهد فقط صحبت کردن زیاد باعث میشود مردم تصور کنند شما قدرت رهبری بالایی دارید و واقعا یک رهبر هستید.
🔸اما بر اساس تحقیقات جدید ییل (Yale) درباره درونگرایی، ممکن است افراد درونگرا به اندازه افراد برونگرا از زندگی لذت نبرند ولی بهتر آنها را درک میکنند. افراد کمرو و ساکت، درک بهتری از شخصیت و روانشناسی دیگران دارند تا افرادی که زمان بیشتری را صرف معاشرت با دیگران میکنند.
◀️ درونگراها «روانشناسان ذاتی» بهتری هستند
گروه مطالعاتی ییل نزدیک به هزار داوطلب را مورد آزمایش قرار داد تا ببیند آنها چگونه میتوانند به سوالات مربوط به حقایق روانشناختی ثابت پاسخ دهند. به داوطلبان یک سری تستهای شخصیتی دادند. در نتایج مشخص شد که افراد درونگرا قطعا بهتر از افراد شوخطبع و اجتماعی عمل میکنند.
🔸ولی چرا اینطور است؟ آنتوان گولویتزر، روانشناس و نویسنده مطالعه ییل میگوید: «ممکن است افراد درونگرا نسبت به افرادی که مشغول تعاملات اجتماعی گسترده با دیگران هستند، زمان بیشتری را برای مشاهده طبیعت انسانها صرف میکنند یا برای مشاهده درون افراد دقیقتر عمل کنند؛ زیرا تعصبات انگیزشی کمتری دارند.»
به هر حال این یک نظریه است و مطالعات ییل نشان میدهد که هنوز قدرت درونگرایان قابل درک نیست.
◀️ مزیت آشکار دیگر درونگراها
تحقیقات بیشتر نشان میدهد که افراد درونگرا اغلب مهارتهای گرانبهایی برای رهبری دارند که البته کمتر ارزشگذاری شدند.
به عنوان مثال، مطالعات دیگری نشان میدهد درونگراها چون درک بهتری از رفتار و شخصیت و زوایای پنهان دیگران دارند، بهتر میتوانند همدردی کرده، در انگیزهها و اهداف دیگران بیشتر موثر باشند و در نتیجه برای رهبری، مهارتهای مهمی درون خودشان پرورش دهند.
🔸اگرچه این تحقیقات فعلا در حد نظریه است و نمیتوان آنها را قطعی دانست ولی فعلا به این معنا است که اگر در یک میهمانی خسته شدید، در کمتر از یک ساعت میتوانید کاری کنید که افراد سالها برای تبدیل شدن به یک روانشناس آموزش دیده، صرف میکنند.
🔸این به تیزهوشی شما برمیگردد که چه زمانی در جمع سکوت کنید و چه زمانی سخن بگویید. اگر در تمام مدتی که سکوت کردید و در گوشهای مشغول نظاره کردن رفتار و شنیدن سخنان دیگران هستید و میخواهید رفتار و شخصیت آنها را درک کنید، احتمالا ضریب هوشی بالاتر از متوسط انسانها داشته و میتوانید به سمت رهبری تیمها و کسبوکارها حرکت کنید.
- آموزه های سازمانی | انجمن مدیران
🌿🌿🌿 🌹🌹🌹 🌿🌿🌿
🔸درونگرایی نیز مشابه هر ویژگی شخصیتی دیگری دارای مزایا و معایبی است و سایه روشنهایی دارد که اغلب اوقات از آنها غافل هستیم.
در یک دنیای پر سروصدا و مملو از ارتباطات، قطعا ساکت بودن یک نقص است. مطالعات هم نشان میدهد فقط صحبت کردن زیاد باعث میشود مردم تصور کنند شما قدرت رهبری بالایی دارید و واقعا یک رهبر هستید.
🔸اما بر اساس تحقیقات جدید ییل (Yale) درباره درونگرایی، ممکن است افراد درونگرا به اندازه افراد برونگرا از زندگی لذت نبرند ولی بهتر آنها را درک میکنند. افراد کمرو و ساکت، درک بهتری از شخصیت و روانشناسی دیگران دارند تا افرادی که زمان بیشتری را صرف معاشرت با دیگران میکنند.
◀️ درونگراها «روانشناسان ذاتی» بهتری هستند
گروه مطالعاتی ییل نزدیک به هزار داوطلب را مورد آزمایش قرار داد تا ببیند آنها چگونه میتوانند به سوالات مربوط به حقایق روانشناختی ثابت پاسخ دهند. به داوطلبان یک سری تستهای شخصیتی دادند. در نتایج مشخص شد که افراد درونگرا قطعا بهتر از افراد شوخطبع و اجتماعی عمل میکنند.
🔸ولی چرا اینطور است؟ آنتوان گولویتزر، روانشناس و نویسنده مطالعه ییل میگوید: «ممکن است افراد درونگرا نسبت به افرادی که مشغول تعاملات اجتماعی گسترده با دیگران هستند، زمان بیشتری را برای مشاهده طبیعت انسانها صرف میکنند یا برای مشاهده درون افراد دقیقتر عمل کنند؛ زیرا تعصبات انگیزشی کمتری دارند.»
به هر حال این یک نظریه است و مطالعات ییل نشان میدهد که هنوز قدرت درونگرایان قابل درک نیست.
◀️ مزیت آشکار دیگر درونگراها
تحقیقات بیشتر نشان میدهد که افراد درونگرا اغلب مهارتهای گرانبهایی برای رهبری دارند که البته کمتر ارزشگذاری شدند.
به عنوان مثال، مطالعات دیگری نشان میدهد درونگراها چون درک بهتری از رفتار و شخصیت و زوایای پنهان دیگران دارند، بهتر میتوانند همدردی کرده، در انگیزهها و اهداف دیگران بیشتر موثر باشند و در نتیجه برای رهبری، مهارتهای مهمی درون خودشان پرورش دهند.
🔸اگرچه این تحقیقات فعلا در حد نظریه است و نمیتوان آنها را قطعی دانست ولی فعلا به این معنا است که اگر در یک میهمانی خسته شدید، در کمتر از یک ساعت میتوانید کاری کنید که افراد سالها برای تبدیل شدن به یک روانشناس آموزش دیده، صرف میکنند.
🔸این به تیزهوشی شما برمیگردد که چه زمانی در جمع سکوت کنید و چه زمانی سخن بگویید. اگر در تمام مدتی که سکوت کردید و در گوشهای مشغول نظاره کردن رفتار و شنیدن سخنان دیگران هستید و میخواهید رفتار و شخصیت آنها را درک کنید، احتمالا ضریب هوشی بالاتر از متوسط انسانها داشته و میتوانید به سمت رهبری تیمها و کسبوکارها حرکت کنید.
- آموزه های سازمانی | انجمن مدیران
🌿🌿🌿 🌹🌹🌹 🌿🌿🌿
🎯 چطور وقتمان را خوب تلف کنیم؟!
🔸نتایج چندین تحقیق روانشناختی نشان میدهد که حدی از حواسپرتی میتواند عملکرد ذهن را در حوزههای مختلف بهبود بخشد. مثلاً اگر در موقعیتی هستید که میخواهید تصمیمگیری مهمی انجام دهید، احتمالاً بهتر است برای مدتی ذهنتان را از تمرکز بر موضوعِ تصمیمگیریتان منحرف کنید و چند کلیپ خندهدار ببینید. اما چطور چنین چیز تناقضباری میتواند درست باشد؟
🔸روانشناسان و دانشمندان عصبشناسی میگویند: وقت تلفکردن میتواند انسان را خلاقتر کند. حتی فعالیتهای ظاهراً بیمعنایی مثل تماشای فیلم گربهها در یوتیوب شاید کمک کنند مسئلههای ریاضی را حل کنید.
برنت کوکر در دانشگاه ملبورن استرالیا می گوید بازدهیِ افرادی که به «گشتوگذار اینترنتی در اوقات فراغت محل کار» میپردازند، حدود ۹درصد بیش از دیگران است.
🔸البته اینکه چرا اینگونه است، تا حدی روشن نیست. اسکولر استاد روانشناسی دانشگاه کالیفرنیا میگوید: « این نوعی تکاندادن و همزدن ظرف است و اینگونه یک فکر را برای مدت طولانی نگه نمیدارید. اندیشههای زیادی به ذهن وارد و از آن خارج میشوند و این روند پیوسته به آمادگیِ خلاق میانجامد.»
🔸در سال ۲۰۰۶، روانشناسی به نام "اپ دایکسترهایس" در دانشگاه ردبوند هلند نیز دریافت افرادی که وظیفه دارند تصمیمی پیچیده بگیرند، وقتی پیش از تصمیمگیری امکان دورهای از حواسپرتی برایشان فراهم میشود، عملکرد بهتری دارند.
🔸چند سال بعد، طی پژوهشی در دانشگاهِ کارنگی ملون، تأیید شد که این اتفاق به خاطر آن است که تفکر ناخودآگاه و تفکر خودآگاه مدام اطلاعات از پیش ثبتشده را پردازش میکنند که به تصمیمگیری ناخودآگاه میانجامد و در زمان نیاز میتوان آن را به "خودآگاه" فراخواند.
به اصطلاح غیرحرفهای، این یعنی ما قادریم در ظاهر به چیزی (فیلم گربه) توجه کنیم و همزمان چیز دیگری (مسائل پیچیدۀ ریاضی) را واکاوی کنیم. آنها نتیجه گرفتند که «دورههای کوتاه تفکر ناخودآگاه میتواند تصمیمگیری را ارتقا دهد».
◀️ بهترین نمونههای حواسپرتی کدام هستند؟
محققان دانشگاه کارنگی ملون میگویند: «حواسپرتکنی لازم است که کاملاً دور از چیزی باشد که میخواهید ناخودآگاه آن را پردازش کنید.اگر میخواهید مغزتان ناخودآگاه یک مسئلۀ ریاضی را پردازش کند، بهتر است حواسپرت کن چیزی کاملاً متفاوت باشد، چیزی مثل تنیس و نه چیزی مثل پازل.»
این پیشنهادی فوق العاده برای استراحت چند دقیقهای بین کارتان است.
- آموزه های سازمانی | انجمن مدیران
🌿🌿🌿 🌹🌹🌹 🌿🌿🌿
🔸نتایج چندین تحقیق روانشناختی نشان میدهد که حدی از حواسپرتی میتواند عملکرد ذهن را در حوزههای مختلف بهبود بخشد. مثلاً اگر در موقعیتی هستید که میخواهید تصمیمگیری مهمی انجام دهید، احتمالاً بهتر است برای مدتی ذهنتان را از تمرکز بر موضوعِ تصمیمگیریتان منحرف کنید و چند کلیپ خندهدار ببینید. اما چطور چنین چیز تناقضباری میتواند درست باشد؟
🔸روانشناسان و دانشمندان عصبشناسی میگویند: وقت تلفکردن میتواند انسان را خلاقتر کند. حتی فعالیتهای ظاهراً بیمعنایی مثل تماشای فیلم گربهها در یوتیوب شاید کمک کنند مسئلههای ریاضی را حل کنید.
برنت کوکر در دانشگاه ملبورن استرالیا می گوید بازدهیِ افرادی که به «گشتوگذار اینترنتی در اوقات فراغت محل کار» میپردازند، حدود ۹درصد بیش از دیگران است.
🔸البته اینکه چرا اینگونه است، تا حدی روشن نیست. اسکولر استاد روانشناسی دانشگاه کالیفرنیا میگوید: « این نوعی تکاندادن و همزدن ظرف است و اینگونه یک فکر را برای مدت طولانی نگه نمیدارید. اندیشههای زیادی به ذهن وارد و از آن خارج میشوند و این روند پیوسته به آمادگیِ خلاق میانجامد.»
🔸در سال ۲۰۰۶، روانشناسی به نام "اپ دایکسترهایس" در دانشگاه ردبوند هلند نیز دریافت افرادی که وظیفه دارند تصمیمی پیچیده بگیرند، وقتی پیش از تصمیمگیری امکان دورهای از حواسپرتی برایشان فراهم میشود، عملکرد بهتری دارند.
🔸چند سال بعد، طی پژوهشی در دانشگاهِ کارنگی ملون، تأیید شد که این اتفاق به خاطر آن است که تفکر ناخودآگاه و تفکر خودآگاه مدام اطلاعات از پیش ثبتشده را پردازش میکنند که به تصمیمگیری ناخودآگاه میانجامد و در زمان نیاز میتوان آن را به "خودآگاه" فراخواند.
به اصطلاح غیرحرفهای، این یعنی ما قادریم در ظاهر به چیزی (فیلم گربه) توجه کنیم و همزمان چیز دیگری (مسائل پیچیدۀ ریاضی) را واکاوی کنیم. آنها نتیجه گرفتند که «دورههای کوتاه تفکر ناخودآگاه میتواند تصمیمگیری را ارتقا دهد».
◀️ بهترین نمونههای حواسپرتی کدام هستند؟
محققان دانشگاه کارنگی ملون میگویند: «حواسپرتکنی لازم است که کاملاً دور از چیزی باشد که میخواهید ناخودآگاه آن را پردازش کنید.اگر میخواهید مغزتان ناخودآگاه یک مسئلۀ ریاضی را پردازش کند، بهتر است حواسپرت کن چیزی کاملاً متفاوت باشد، چیزی مثل تنیس و نه چیزی مثل پازل.»
این پیشنهادی فوق العاده برای استراحت چند دقیقهای بین کارتان است.
- آموزه های سازمانی | انجمن مدیران
🌿🌿🌿 🌹🌹🌹 🌿🌿🌿
🎯 چرا "ایلان ماسک" بسیار موفق است؟
موفقیتهای ایلان ماسک بیپایان هستند و هریک برای یک کارآفرین خواب رویایی: بنیانگذار غول مالی پیپال، بنیانگذار و مدیرعامل شرکت خودروسازی تسلا که به معنای واقعی کلمه دنیا را تغییر داد؛ بنیانگذار شرکت اسپیسایکس که سعی دارد ما را وارد جهان دیگری کرده و سفر به مریخ را محقق سازد.
ما میتوانیم از سمت خودمان، جریانی از صفات را برای این کارآفرین ردیف کنیم: مبتکر، رهبر، نبوغ، چشمانداز، آیندهنگر، کارآفرین واقعی!
اما آیا میتوانیم توصیف کنیم چرا ایلان ماسک اینقدر موفقیت بزرگ کسب کرده است؟
ما با ارزیابی شخصیت این کارآفرین، ۵ ویژگی شخصیتی برای موفقیتهای او پیدا کردیم که شاید تمایز او را توضیح دهد، اما مهمتر این است که چگونه این ویژگیهای شخصیتی را در زندگی شخصی خود پیادهسازی کنیم:
«خیر» هیچ معنایی ندارد
همسر اول ایلان ماسک یک حکایت جالب از دانشگاه او تعریف میکند. وی در یکی از آزمونهای تستی خود ۹۸ درصد را میگیرد. اما ایلان ماسک کمالگرا است و نزد استاد خود میرود تا آنها را وادار کند نمرهاش را به ۱۰۰ درصد تغییر دهند.
همین ۲ درصد کسری، او را در یک وضعیت ناخوشآیندی قرار میدهد و میرود که با استادش صحبت کند و وضعیت را تغییر دهد. در نهایت او موفق شد؟ بله او راهی برای رسیدن به ۱۰۰ درصد پیدا کرد. زیرا «خیر» برای او معنایی نداشت.
یک تمرکز منحصربهفرد
ماسک، هنر تمرکز بر یک هدف خاص را به کمال رسانده است. او از کارهای خستهکننده دوری گزید تا حواسش پرت نشود. اکنون به شرکت تسلا نگاه کنید: یک غول خودروسازی که دنیا را تغییر داده است. مطمئنا تسلا بدون تمرکز ایلان ماسک به اینجا نمیرسید.
به زندگی کاری خود و روشی که برای انجام کارها در پیش میگیرید، دقت کنید. فکر میکنید چه چیزهای کوچکی در مقیاس با هدف بزرگ شما، به راحتی باعث حواسپرتی شما میشوند و بهرهوری کمتری به بار میآورند. چگونه میتوانید در برنامهریزی روزانه خود تغییراتی ایجاد کنید که یک کار را به اتمام رسانده و آن را به طور موثر، هیجانانگیز و هدفمند انجام دهید؟
اخلاق کاری که از شور و شوق نشات میگیرد
ایلان ماسک کاری که انجام میدهد را دوست دارد، چون کاری که دوست دارد را انجام میدهد. اشتیاق او به کارش اینقدر زیاد است که منجر به شیفتهای کاری شب مکرری میشود. او بارها ۸۰ ساعت کار در هفته را تجربه کرده است و زیر میز کار خود خوابیده است.
حقیقت این است که وقتی در یک کار شوق زیادی داریم، دیگر این کار نیست و به یک ماموریت، بازی و تفریح تبدیل میشود. ما میبینیم برای ساعتهای طولانی مشغول کار هستیم و داریم لذت میبریم و احساس خستگی نمیکنیم. اصلا حس نمیکنیم که ۸۰ ساعت در هفته کار کردیم، زیرا مشتاق هستیم.
بزرگ فکر کردن با ایدههایی کوچک
بسیاری از ایدههای بزرگ ایلان ماسک از پرسشهای کوچکی ناشی میشوند. چگونه حمل و نقل کالیفرنیا را راحتتر کنیم؟ راهآهن برقی که از داخل تونل بزرگی در زیر زمین عبور میکند.
پرسشهای اولیه کوچک و پیشپا افتاده هستند ولی به پاسخهای بزرگتر منجر میشوند. او پاسخ سوال را میگیرد و سعی میکند به بهترین شکل انجامش دهد.
بنابراین، یک ایده کوچک پیدا کنید؛ پاسخهای واضح بدهید و بعد تمرکز خود را روی این پاسخها بگذارید و با استقامت پیگیری کنید.
سالم و قوی
ایلان ماسک به شدت قوی است. هر ۴ ویژگی که در بالا توضیح دادیم، فقط در افرادی ظاهر میشوند که از بدنی سالم و قوی با تصمیمگیریهایی ثابت قدم برخوردار باشند. ماسک سعی دارد کارها را به روشی سالم و سازنده انجام دهد.
منبع: entrepreneur
- کانال "هنر مدیریت"
🌿🌿🌿 🌹🌹🌹 🌿🌿🌿
موفقیتهای ایلان ماسک بیپایان هستند و هریک برای یک کارآفرین خواب رویایی: بنیانگذار غول مالی پیپال، بنیانگذار و مدیرعامل شرکت خودروسازی تسلا که به معنای واقعی کلمه دنیا را تغییر داد؛ بنیانگذار شرکت اسپیسایکس که سعی دارد ما را وارد جهان دیگری کرده و سفر به مریخ را محقق سازد.
ما میتوانیم از سمت خودمان، جریانی از صفات را برای این کارآفرین ردیف کنیم: مبتکر، رهبر، نبوغ، چشمانداز، آیندهنگر، کارآفرین واقعی!
اما آیا میتوانیم توصیف کنیم چرا ایلان ماسک اینقدر موفقیت بزرگ کسب کرده است؟
ما با ارزیابی شخصیت این کارآفرین، ۵ ویژگی شخصیتی برای موفقیتهای او پیدا کردیم که شاید تمایز او را توضیح دهد، اما مهمتر این است که چگونه این ویژگیهای شخصیتی را در زندگی شخصی خود پیادهسازی کنیم:
«خیر» هیچ معنایی ندارد
همسر اول ایلان ماسک یک حکایت جالب از دانشگاه او تعریف میکند. وی در یکی از آزمونهای تستی خود ۹۸ درصد را میگیرد. اما ایلان ماسک کمالگرا است و نزد استاد خود میرود تا آنها را وادار کند نمرهاش را به ۱۰۰ درصد تغییر دهند.
همین ۲ درصد کسری، او را در یک وضعیت ناخوشآیندی قرار میدهد و میرود که با استادش صحبت کند و وضعیت را تغییر دهد. در نهایت او موفق شد؟ بله او راهی برای رسیدن به ۱۰۰ درصد پیدا کرد. زیرا «خیر» برای او معنایی نداشت.
یک تمرکز منحصربهفرد
ماسک، هنر تمرکز بر یک هدف خاص را به کمال رسانده است. او از کارهای خستهکننده دوری گزید تا حواسش پرت نشود. اکنون به شرکت تسلا نگاه کنید: یک غول خودروسازی که دنیا را تغییر داده است. مطمئنا تسلا بدون تمرکز ایلان ماسک به اینجا نمیرسید.
به زندگی کاری خود و روشی که برای انجام کارها در پیش میگیرید، دقت کنید. فکر میکنید چه چیزهای کوچکی در مقیاس با هدف بزرگ شما، به راحتی باعث حواسپرتی شما میشوند و بهرهوری کمتری به بار میآورند. چگونه میتوانید در برنامهریزی روزانه خود تغییراتی ایجاد کنید که یک کار را به اتمام رسانده و آن را به طور موثر، هیجانانگیز و هدفمند انجام دهید؟
اخلاق کاری که از شور و شوق نشات میگیرد
ایلان ماسک کاری که انجام میدهد را دوست دارد، چون کاری که دوست دارد را انجام میدهد. اشتیاق او به کارش اینقدر زیاد است که منجر به شیفتهای کاری شب مکرری میشود. او بارها ۸۰ ساعت کار در هفته را تجربه کرده است و زیر میز کار خود خوابیده است.
حقیقت این است که وقتی در یک کار شوق زیادی داریم، دیگر این کار نیست و به یک ماموریت، بازی و تفریح تبدیل میشود. ما میبینیم برای ساعتهای طولانی مشغول کار هستیم و داریم لذت میبریم و احساس خستگی نمیکنیم. اصلا حس نمیکنیم که ۸۰ ساعت در هفته کار کردیم، زیرا مشتاق هستیم.
بزرگ فکر کردن با ایدههایی کوچک
بسیاری از ایدههای بزرگ ایلان ماسک از پرسشهای کوچکی ناشی میشوند. چگونه حمل و نقل کالیفرنیا را راحتتر کنیم؟ راهآهن برقی که از داخل تونل بزرگی در زیر زمین عبور میکند.
پرسشهای اولیه کوچک و پیشپا افتاده هستند ولی به پاسخهای بزرگتر منجر میشوند. او پاسخ سوال را میگیرد و سعی میکند به بهترین شکل انجامش دهد.
بنابراین، یک ایده کوچک پیدا کنید؛ پاسخهای واضح بدهید و بعد تمرکز خود را روی این پاسخها بگذارید و با استقامت پیگیری کنید.
سالم و قوی
ایلان ماسک به شدت قوی است. هر ۴ ویژگی که در بالا توضیح دادیم، فقط در افرادی ظاهر میشوند که از بدنی سالم و قوی با تصمیمگیریهایی ثابت قدم برخوردار باشند. ماسک سعی دارد کارها را به روشی سالم و سازنده انجام دهد.
منبع: entrepreneur
- کانال "هنر مدیریت"
🌿🌿🌿 🌹🌹🌹 🌿🌿🌿
🎯 فکر چیست؟
اکهارت تله میگوید تمام چیزهایی که نمیپذیریم، تبدیل به فکر ما میشوند.
وقتی فکر میکنیم در حقیقت تصویر سازی میکنیم و به ذهن و ناخودآگاه برای صدور دستور، خوراک میدهیم.
چیزی که به صورت تصویر سازی فکر به ذهن وارد میشود، تبدیل به زندگی ما میشود، پس به آسانی میتوان دید که چگونه آنچه نمیپذیریم، زندگی ما را هدایت میکند و در دور باطل تکرار الگوهای غلط زندگی میافتیم.
چیزی را که به صورت یک حقیقت میپذیریم از ذهن خارج میشود و در حلقهی تفکر انسان نیز باقی نمیماند.
مثلاً اینکه برای ورود به یک اتاق در را باز میکنیم یا اینکه در آفتاب گرم میشویم، اینها چیزهایی نیستند که در طول روز به آنها فکرکنیم.
حتما دقت کرده اید که تا زمانی که از خصوصیت یک فرد رنج میبرید و سعی در تغییر آن دارید (مثل همسر شلخته) مدام این شلختگی جلوی چشمتان و آزار دهنده است. اگر بیماری روانی یک فرد را بپذیرید، هرگز رفتار او آزارتان نمی دهد.
پس اگر چیزی در زندگی هست که میخواهید از زندگیتان محو شود، آن را بپذیرید. به تدریج که ذهن خود را با پذیرش خلوت کنید، جا برای خلق تازهها باز میشود.
⁃ هاله بختیار با اقتباس از نظریهی اکهارت تله
🌿🌿🌿 🌹🌹🌹 🌿🌿🌿
اکهارت تله میگوید تمام چیزهایی که نمیپذیریم، تبدیل به فکر ما میشوند.
وقتی فکر میکنیم در حقیقت تصویر سازی میکنیم و به ذهن و ناخودآگاه برای صدور دستور، خوراک میدهیم.
چیزی که به صورت تصویر سازی فکر به ذهن وارد میشود، تبدیل به زندگی ما میشود، پس به آسانی میتوان دید که چگونه آنچه نمیپذیریم، زندگی ما را هدایت میکند و در دور باطل تکرار الگوهای غلط زندگی میافتیم.
چیزی را که به صورت یک حقیقت میپذیریم از ذهن خارج میشود و در حلقهی تفکر انسان نیز باقی نمیماند.
مثلاً اینکه برای ورود به یک اتاق در را باز میکنیم یا اینکه در آفتاب گرم میشویم، اینها چیزهایی نیستند که در طول روز به آنها فکرکنیم.
حتما دقت کرده اید که تا زمانی که از خصوصیت یک فرد رنج میبرید و سعی در تغییر آن دارید (مثل همسر شلخته) مدام این شلختگی جلوی چشمتان و آزار دهنده است. اگر بیماری روانی یک فرد را بپذیرید، هرگز رفتار او آزارتان نمی دهد.
پس اگر چیزی در زندگی هست که میخواهید از زندگیتان محو شود، آن را بپذیرید. به تدریج که ذهن خود را با پذیرش خلوت کنید، جا برای خلق تازهها باز میشود.
⁃ هاله بختیار با اقتباس از نظریهی اکهارت تله
🌿🌿🌿 🌹🌹🌹 🌿🌿🌿
دروغ همیشه پذیرفتنیتر از واقعیت است
و با عقل بیشتر جور در میآید،
چون دروغگو این مزیت بزرگ را دارد که پیشاپیش میداند که
مخاطبان آرزومند یا منتظر شنیدن چه هستند.
حال آن که
واقعیت این خصلت اضطرابآور را دارد که
ما را با چیزی غیرمنتظره روبرو میکند که
آمادهاش نبودیم.
#فلسفه_هانا_آرنت
#پاتریشیا_آلتنبرد_جانسون
🌿🌿🌿 🌹🤔🌹 🌿🌿🌿
و با عقل بیشتر جور در میآید،
چون دروغگو این مزیت بزرگ را دارد که پیشاپیش میداند که
مخاطبان آرزومند یا منتظر شنیدن چه هستند.
حال آن که
واقعیت این خصلت اضطرابآور را دارد که
ما را با چیزی غیرمنتظره روبرو میکند که
آمادهاش نبودیم.
#فلسفه_هانا_آرنت
#پاتریشیا_آلتنبرد_جانسون
🌿🌿🌿 🌹🤔🌹 🌿🌿🌿
🎯 عزت نفس
عزت نفس (self-esteem) در حقیقت بازتاب و برداشت یک فرد از ارزش و اهمیت خودش میباشد. اینکه یک فرد خودش را چگونه میبیند...
آیا خود را انسانی ارزشمند در نگاه دیگران میداند یا خود را فردی بی ارزش میپندارد درجهی عزت نفس او را تعیین میکند.
درجه عزت نفس هر فرد نشان دهندهی ذهنیت او از احترامی است که دیگران برایش قائلند. هنگامی که پدر و مادر به فرزندان خود، توجه مثبت غیرشرطی نشان میدهند و آنها را جدای از رفتارهایشان به عنوان انسانهایی که از شایستگیهای درونی برخوردارند میپذیرند، در اصل به رشد عزت نفس آنها کمک میکنند. اما هنگامی که والدین به کودکان توجه مثبت شرطی نشان داده و در واقع هنگامی آنها را میپذیرند که به شیوهی مورد نظر و مطلوب رفتار میکنند، کودکان در شرایط ارزشی قرار میگیرند و گمان میکنند که فقط هنگامی شایستگی دارند که مطابق با خواست والدین رفتار کنند.
شایان توجه است که عزت نفس به نوعی مهمترین عامل تعیین کننده رفتارها و واکنشهای انسان به شمار میرود.
هر فرد با برداشتی که از خود دارد به عمل دیگران و قضاوت آنها نسبت به خودش مینگرد. حال چه بسا اطرافیان مذکور هرگز چنین برداشت یا قضاوتی از او ندارند.
فردی که عزت نفس پایین دارد معمولاً دیگران را از خود برتر و خوش اقبالتر میبیند و تقریباً برای خود ارزش و احترامی قائل نیست چون ارزشهای واقعی خود را هرگز نشناخته است و بر اساس ارزشهای والدین یا اجتماع اطراف خود سعی کرده که فقط مورد تایید باشد. چنین فردی فرصت تمرکز بر تواناییهای بالقوه خود را پیدا نکرده و عموماً مسیر زندگی اجتماعی خود را اشتباه میگزیند.
در چنین شرایطی فرد مورد نظر ممکن است دچار انزوا و گوشهگیری و یا پرخاشگری و رفتارهای ضد اجتماعی شود.
کاهش عزت نفس از کودکی و سنین زیر شش سالگی آغاز میگردد، زمانی که پدر و مادر به تفاوتهای کودک با دنیای خودشان نه تنها احترام نمیگذارند بلکه آنها را ترغیب و تشویق به پیروی از خودشان کرده و شیوهی زندگی کردن خودشان را به عنوان اصل در ذهن ناخودآگاه کودک حک میکنند. کودک در آن سنین تنها امنیت روانی خود را در حمایت والدین مییابد و این حمایت اگر وابسته به تبعیت محض از والدین باشد، منجر به کاهش عزت نفس کودک شده و اجازه نمیدهد کودک توان بالقوه خویش را کشف کند.
کودک در سنین خردسالی یک «خود» دارد ولی با مداخلههای والدین در همهی احساسات و عواطف یک «خودپندار یا خودانگاره» پیدا میکند. این امر در جامعه نیز در سنین بالاتر ادامه مییابد و شخص یاد میگیرد برای اخذ تایید دیگران خودش نباشد و خودی بسازد که مورد تأیید پدر و مادر، معلم، استاد یا رییسش در محل کارش است. این فرآیند روز به روز منجر به کاهش عزت نفس بیشتر شده و اگر روزی این فرد برای یک زندگی مستقل تک و تنها رها شود حقیقتاً نمیداند نقاط قوت و تواناییهای بالقوهی او چیست !! پس ارزش برای او آن چیزی خواهد شد که به ازای داشتنش امتیاز میگیرد.
بنابراین هنگامی که فرد برای کسب آن امتیازات تصمیم میگیرد خودانگاره داشته باشد، اجباراً احساسات و خواستههای خویش را انکار و بخشی از وجود خود را پنهان مینمایند.
بنابه گفته کارل راجرز بهترین راه درمان یا افزایش عزت نفس، آگاهی از وجود احساسها و تمایلات ناسازگار با خودانگارهی خودمان است.
این احساسات و تمایلات به دلیل ایجاد ترس از طرد شدن اجتماعی یا خانوادگی مرتباً توسط ضمیر ناخودآگاه انسان سرکوب میشوند و همواره ناگفته و مسکوت میمانند.
اگر پدر و مادری با وارد شدن فرزندشان به رشتهای مخالفت کرده و آن را تحقیر کنند، شاید فرزندشان مسیر دلخواه آنها را بپیماید ولی یقیناً از استعداد ذاتی خودش دور خواهد شد و درجات موفقیت با او فاصله میگیرند.
نکته حائز اهمیت اینجاست که توانمندیهای بالقوهی انسان درست در احساسات و تمایلات واقعی او نهفته است. این یک رابطهی دوسویه بین تمایلات و توانمندیهاست که خداوند در نهاد بشر قرار داده است.
دقت کنید، همهی ما به کارهایی علاقه داریم که در آن تبحر دشته باشیم و بالعکس اگر در کاری متبحر شدیم به آن علاقهمند میشویم.
بنابراین مسیر شکوفایی و حرکت از خودانگاره به سوی «خود»، از صداقت با احساسات درونی ما میگذرد.
پس بیایید با خود و فرزندانمان دربارهی تمایلات و حس خوب سخن بگوییم که دقیقاً نقطهی عطف شکوفایی ما در توجه به این تمایلات و ارزشهای سرکوب شده نهفته است.
⁃ هاله بختیار
🌿🌿🌿 🌹🌹🌹 🌿🌿🌿
عزت نفس (self-esteem) در حقیقت بازتاب و برداشت یک فرد از ارزش و اهمیت خودش میباشد. اینکه یک فرد خودش را چگونه میبیند...
آیا خود را انسانی ارزشمند در نگاه دیگران میداند یا خود را فردی بی ارزش میپندارد درجهی عزت نفس او را تعیین میکند.
درجه عزت نفس هر فرد نشان دهندهی ذهنیت او از احترامی است که دیگران برایش قائلند. هنگامی که پدر و مادر به فرزندان خود، توجه مثبت غیرشرطی نشان میدهند و آنها را جدای از رفتارهایشان به عنوان انسانهایی که از شایستگیهای درونی برخوردارند میپذیرند، در اصل به رشد عزت نفس آنها کمک میکنند. اما هنگامی که والدین به کودکان توجه مثبت شرطی نشان داده و در واقع هنگامی آنها را میپذیرند که به شیوهی مورد نظر و مطلوب رفتار میکنند، کودکان در شرایط ارزشی قرار میگیرند و گمان میکنند که فقط هنگامی شایستگی دارند که مطابق با خواست والدین رفتار کنند.
شایان توجه است که عزت نفس به نوعی مهمترین عامل تعیین کننده رفتارها و واکنشهای انسان به شمار میرود.
هر فرد با برداشتی که از خود دارد به عمل دیگران و قضاوت آنها نسبت به خودش مینگرد. حال چه بسا اطرافیان مذکور هرگز چنین برداشت یا قضاوتی از او ندارند.
فردی که عزت نفس پایین دارد معمولاً دیگران را از خود برتر و خوش اقبالتر میبیند و تقریباً برای خود ارزش و احترامی قائل نیست چون ارزشهای واقعی خود را هرگز نشناخته است و بر اساس ارزشهای والدین یا اجتماع اطراف خود سعی کرده که فقط مورد تایید باشد. چنین فردی فرصت تمرکز بر تواناییهای بالقوه خود را پیدا نکرده و عموماً مسیر زندگی اجتماعی خود را اشتباه میگزیند.
در چنین شرایطی فرد مورد نظر ممکن است دچار انزوا و گوشهگیری و یا پرخاشگری و رفتارهای ضد اجتماعی شود.
کاهش عزت نفس از کودکی و سنین زیر شش سالگی آغاز میگردد، زمانی که پدر و مادر به تفاوتهای کودک با دنیای خودشان نه تنها احترام نمیگذارند بلکه آنها را ترغیب و تشویق به پیروی از خودشان کرده و شیوهی زندگی کردن خودشان را به عنوان اصل در ذهن ناخودآگاه کودک حک میکنند. کودک در آن سنین تنها امنیت روانی خود را در حمایت والدین مییابد و این حمایت اگر وابسته به تبعیت محض از والدین باشد، منجر به کاهش عزت نفس کودک شده و اجازه نمیدهد کودک توان بالقوه خویش را کشف کند.
کودک در سنین خردسالی یک «خود» دارد ولی با مداخلههای والدین در همهی احساسات و عواطف یک «خودپندار یا خودانگاره» پیدا میکند. این امر در جامعه نیز در سنین بالاتر ادامه مییابد و شخص یاد میگیرد برای اخذ تایید دیگران خودش نباشد و خودی بسازد که مورد تأیید پدر و مادر، معلم، استاد یا رییسش در محل کارش است. این فرآیند روز به روز منجر به کاهش عزت نفس بیشتر شده و اگر روزی این فرد برای یک زندگی مستقل تک و تنها رها شود حقیقتاً نمیداند نقاط قوت و تواناییهای بالقوهی او چیست !! پس ارزش برای او آن چیزی خواهد شد که به ازای داشتنش امتیاز میگیرد.
بنابراین هنگامی که فرد برای کسب آن امتیازات تصمیم میگیرد خودانگاره داشته باشد، اجباراً احساسات و خواستههای خویش را انکار و بخشی از وجود خود را پنهان مینمایند.
بنابه گفته کارل راجرز بهترین راه درمان یا افزایش عزت نفس، آگاهی از وجود احساسها و تمایلات ناسازگار با خودانگارهی خودمان است.
این احساسات و تمایلات به دلیل ایجاد ترس از طرد شدن اجتماعی یا خانوادگی مرتباً توسط ضمیر ناخودآگاه انسان سرکوب میشوند و همواره ناگفته و مسکوت میمانند.
اگر پدر و مادری با وارد شدن فرزندشان به رشتهای مخالفت کرده و آن را تحقیر کنند، شاید فرزندشان مسیر دلخواه آنها را بپیماید ولی یقیناً از استعداد ذاتی خودش دور خواهد شد و درجات موفقیت با او فاصله میگیرند.
نکته حائز اهمیت اینجاست که توانمندیهای بالقوهی انسان درست در احساسات و تمایلات واقعی او نهفته است. این یک رابطهی دوسویه بین تمایلات و توانمندیهاست که خداوند در نهاد بشر قرار داده است.
دقت کنید، همهی ما به کارهایی علاقه داریم که در آن تبحر دشته باشیم و بالعکس اگر در کاری متبحر شدیم به آن علاقهمند میشویم.
بنابراین مسیر شکوفایی و حرکت از خودانگاره به سوی «خود»، از صداقت با احساسات درونی ما میگذرد.
پس بیایید با خود و فرزندانمان دربارهی تمایلات و حس خوب سخن بگوییم که دقیقاً نقطهی عطف شکوفایی ما در توجه به این تمایلات و ارزشهای سرکوب شده نهفته است.
⁃ هاله بختیار
🌿🌿🌿 🌹🌹🌹 🌿🌿🌿
🎯 هرگز پشت سر همکارانتان بدگویی نکنید!
🔸نانسی کورلند و لیزا پلد در تحقیقاتشان بدگویی را چنین تعریف کردهاند: «صحبت غیررسمی و ارزشگذارانه در یک سازمان، که معمولا بین تعداد کمی از افراد اتفاق میافتد و در مورد عضو دیگری از آن سازمان است که در آن جمع حضور ندارد.»
🔸وقتی فکر میکنید چند وقت یک بار مکالمات محیط کار شما:
۱) غیر رسمی است؛
۲) ارزشگذارانه است؛
۳) بین تنها چند نفر از افراد صورت میگیرد؛
۴) در مورد عضو دیگر آن سازمان است که در جمع حضور ندارد؛
ممکن است دریابید که چندبار پشت سر همکارانتان حرف زدهاید و در اثرات سوء سخنپراکنی شرکت داشتهاید.
🔸بعنوان مثال، صحبت با یک یا چند همکار پیرامون اینکه چقدر گرفتن یک پاسخ به موقع از «جان» در بخش حسابداری دشوار است، احساس ارتباط با فرد دیگری را ایجاد میکند که او نیز با عدم پاسخگویی جان مشکل دارد. کسانی که بهطور مشابه از جان ناامید بودند، دچار سوگیری گروهی میشوند و از یکدیگر طرفداری میکنند و این یک جنبه مشترک از رفتار انسانی است و به موجب آن افراد نسبت به اعضای گروه خودشان در مقایسه با اعضای بیرون گروه رفتار اجتماعیتری نشان میدهند.
🔸بدگویی همچنین ابزاری برای تخلیه احساسات نزد افرادی است که نسبت به ارائه بازخورد مستقیم بیمیل هستند یا مکالمات دشواری با همکارانشان دارند. ما از بدگویی بهعنوان راهی برای جمعآوری شواهدی استفاده میکنیم که باورهای ما را تایید کند.
🔸هرچند شکستن عادت شرکت در بدگویی- چه محرک آن و چه دریافتکننده آن- میتواند دشوار باشد، با وجود این، چندین استراتژی برای کمک به شما و تیمتان وجود دارد تا از درگیر شدن در چیزی که به شدت اشتباه است اما احساس درستی را منتقل میکند، دست بردارید:
▪️آن را نامگذاری کنید، سپس هدایتش کنید
اول اینکه بدگویی را همان «بدگویی» بنامید تا بتوانید سریعا آن را متوقف کنید. اگر شما در «گفتوگوی غیررسمی و ارزشگذارانه در یک سازمان و معمولا بین تعداد کمی از افراد و در مورد عضو دیگری از سازمان که در آن جمع حضور ندارد شرکت میکنید» بهخصوص اگر هدف شما بهجای دریافت راهحلهای سازنده، تایید تجربه شما باشد؛ آنگاه شما در یک بدگویی شرکت کردهاید.
▪️اجازه دهید تا افراد بدانند که شما این سیاست را دارید که «اگر مشکلی با من دارید، لطفا اول به خودم بگویید.»
سیاست «اول به آنها بگویید» را با همکارانتان بپذیرید و زمانی که کسی به بدگویی در مورد فرد دیگر نزد شما آمد از او بپرسید «آیا قبلا به او گفتهاید؟» تا این سیاست را به آنها یادآوری کنید.
▪️محیطی سرشار از بازخورد را حول خودتان ایجاد کنید
هر چه بیشتر بازخورد را هم مثبت و هم منفی و هم ارائه آن و هم دریافت آن را عادیتر کنید؛ احتمال کمتری دارد که افراد به دنبال ابزار جایگزین برای بیان ناامیدیها و نگرانیهایشان باشند.
- آموزه های سازمانی | انجمن مدیران
🌿🌿🌿 🌹🌹🌹 🌿🌿🌿
🔸نانسی کورلند و لیزا پلد در تحقیقاتشان بدگویی را چنین تعریف کردهاند: «صحبت غیررسمی و ارزشگذارانه در یک سازمان، که معمولا بین تعداد کمی از افراد اتفاق میافتد و در مورد عضو دیگری از آن سازمان است که در آن جمع حضور ندارد.»
🔸وقتی فکر میکنید چند وقت یک بار مکالمات محیط کار شما:
۱) غیر رسمی است؛
۲) ارزشگذارانه است؛
۳) بین تنها چند نفر از افراد صورت میگیرد؛
۴) در مورد عضو دیگر آن سازمان است که در جمع حضور ندارد؛
ممکن است دریابید که چندبار پشت سر همکارانتان حرف زدهاید و در اثرات سوء سخنپراکنی شرکت داشتهاید.
🔸بعنوان مثال، صحبت با یک یا چند همکار پیرامون اینکه چقدر گرفتن یک پاسخ به موقع از «جان» در بخش حسابداری دشوار است، احساس ارتباط با فرد دیگری را ایجاد میکند که او نیز با عدم پاسخگویی جان مشکل دارد. کسانی که بهطور مشابه از جان ناامید بودند، دچار سوگیری گروهی میشوند و از یکدیگر طرفداری میکنند و این یک جنبه مشترک از رفتار انسانی است و به موجب آن افراد نسبت به اعضای گروه خودشان در مقایسه با اعضای بیرون گروه رفتار اجتماعیتری نشان میدهند.
🔸بدگویی همچنین ابزاری برای تخلیه احساسات نزد افرادی است که نسبت به ارائه بازخورد مستقیم بیمیل هستند یا مکالمات دشواری با همکارانشان دارند. ما از بدگویی بهعنوان راهی برای جمعآوری شواهدی استفاده میکنیم که باورهای ما را تایید کند.
🔸هرچند شکستن عادت شرکت در بدگویی- چه محرک آن و چه دریافتکننده آن- میتواند دشوار باشد، با وجود این، چندین استراتژی برای کمک به شما و تیمتان وجود دارد تا از درگیر شدن در چیزی که به شدت اشتباه است اما احساس درستی را منتقل میکند، دست بردارید:
▪️آن را نامگذاری کنید، سپس هدایتش کنید
اول اینکه بدگویی را همان «بدگویی» بنامید تا بتوانید سریعا آن را متوقف کنید. اگر شما در «گفتوگوی غیررسمی و ارزشگذارانه در یک سازمان و معمولا بین تعداد کمی از افراد و در مورد عضو دیگری از سازمان که در آن جمع حضور ندارد شرکت میکنید» بهخصوص اگر هدف شما بهجای دریافت راهحلهای سازنده، تایید تجربه شما باشد؛ آنگاه شما در یک بدگویی شرکت کردهاید.
▪️اجازه دهید تا افراد بدانند که شما این سیاست را دارید که «اگر مشکلی با من دارید، لطفا اول به خودم بگویید.»
سیاست «اول به آنها بگویید» را با همکارانتان بپذیرید و زمانی که کسی به بدگویی در مورد فرد دیگر نزد شما آمد از او بپرسید «آیا قبلا به او گفتهاید؟» تا این سیاست را به آنها یادآوری کنید.
▪️محیطی سرشار از بازخورد را حول خودتان ایجاد کنید
هر چه بیشتر بازخورد را هم مثبت و هم منفی و هم ارائه آن و هم دریافت آن را عادیتر کنید؛ احتمال کمتری دارد که افراد به دنبال ابزار جایگزین برای بیان ناامیدیها و نگرانیهایشان باشند.
- آموزه های سازمانی | انجمن مدیران
🌿🌿🌿 🌹🌹🌹 🌿🌿🌿
🎯 قرار نیست کسی تو را انتخاب کند، خودت، خودت را انتخاب کن !
- ستگادین
قدرت؟
آیا برای خلاقیت، برای این که مورد توجه واقع شوید و برای اینکه تفاوت بیافرینید، باید به یک منبع قدرت وصل شوید؟
آیا برای اینکه بلند شوید، حرف بزنید و حرکت کنید، مجوز میخواهید؟
متأسفم. از آن قدرت، چیزی باقی نمانده است.
شوی «اُپرا وینفری» تمام شده است. او دیگر نمیتواند شما را برای شرکت در برنامهاش انتخاب کند. چون آن شو دیگر وجود ندارد. حالا یوتیوب از شما میخواهد که شوی خودتان را داشته باشید. ولی یوتیوب برای شما دعوتنامه نخواهد فرستاد.
شوی «Dick Clark» هم تمام شده است. خیلی وقت است که او دیگر قادر نیست در برنامهاش از شما ستاره بسازد. امروز iTunes و هزاران چیز دیگر از شما میخواهند که برنامهی خودتان را تولید کنید. ولی کسی برای شما دعوتنامه نخواهد فرستاد.
از طرف رئیس برنامهنویسی Netflix هم همینطور.
فرهنگ غریزی ما، مبتنی است بر انتظارکشیدن برای اینکه کسی ما را انتخاب کند، مجوزی به ما داده شود، احساس قدرت و امنیتی از جانب یک ناشر یا یک برنامهی تلویزیونی یا حتی یک بلاگر به ما تقدیم شود که: «ما تو را انتخاب کردیم.»
به محض اینکه چنین محرک ذهنی را پس بزنید و بفهمید که قرار نیست کسی شما را انتخاب کند، در این صورت، شما واقعاً میتوانید خودتان دست به کار شوید.
این افسانه که یک مدیر عامل، شما را کشف و برای موفقیت، یاریتان خواهد کرد، یا از شما برای ناهار دعوت خواهد کرد، یک افسانهی هالیوودی است.
همین که بفهمید مسائلی منتظر حلشدن هستند و شما همهی ابزارها و مجوزهای لازم را برای حل آنها دارید، فرصتهای مشارکت فراوانی خودشان را نشان خواهند داد. منظورم جستجوی سوزن در انبار کاه برای پُرکردن رزومهتان نیست، بلکه فرصتهایی برای لیدرشدن است.
وقتی مسئولیتی را برعهده بگیریم و مشتاقانه در آن اعتبار کسب کنیم، درها به روی ما باز میشود. وقتی میکروفون به دست میگیریم و حرف میزنیم، یک قدم به انجام کاری که قادر به انجامدادنش هستیم، نزدیکتر میشویم.
بیشتر از همه، وقتی با مشکلات دست و پنجه نرم میکنید و با ترسها و احساساتتان روبرو میشوید و بهترین تلاشتان را انجام میدهید، به آن هنرمندی که میتوانید، تبدیل میشوید.
قرار نیست کسی تو را انتخاب کند، خودت، خودت را انتخاب کن.
پینوشت: من (ست گادین) این متن را ده سال پیش نوشته بودم ولی امروز، بیشتر از آن زمان به حقیقت نزدیکتر است...
ترجمه از مصطفی منبری
- از کانال هنر مدیریت
🌿🌿🌿 🌹🌹🌹 🌿🌿🌿
- ستگادین
قدرت؟
آیا برای خلاقیت، برای این که مورد توجه واقع شوید و برای اینکه تفاوت بیافرینید، باید به یک منبع قدرت وصل شوید؟
آیا برای اینکه بلند شوید، حرف بزنید و حرکت کنید، مجوز میخواهید؟
متأسفم. از آن قدرت، چیزی باقی نمانده است.
شوی «اُپرا وینفری» تمام شده است. او دیگر نمیتواند شما را برای شرکت در برنامهاش انتخاب کند. چون آن شو دیگر وجود ندارد. حالا یوتیوب از شما میخواهد که شوی خودتان را داشته باشید. ولی یوتیوب برای شما دعوتنامه نخواهد فرستاد.
شوی «Dick Clark» هم تمام شده است. خیلی وقت است که او دیگر قادر نیست در برنامهاش از شما ستاره بسازد. امروز iTunes و هزاران چیز دیگر از شما میخواهند که برنامهی خودتان را تولید کنید. ولی کسی برای شما دعوتنامه نخواهد فرستاد.
از طرف رئیس برنامهنویسی Netflix هم همینطور.
فرهنگ غریزی ما، مبتنی است بر انتظارکشیدن برای اینکه کسی ما را انتخاب کند، مجوزی به ما داده شود، احساس قدرت و امنیتی از جانب یک ناشر یا یک برنامهی تلویزیونی یا حتی یک بلاگر به ما تقدیم شود که: «ما تو را انتخاب کردیم.»
به محض اینکه چنین محرک ذهنی را پس بزنید و بفهمید که قرار نیست کسی شما را انتخاب کند، در این صورت، شما واقعاً میتوانید خودتان دست به کار شوید.
این افسانه که یک مدیر عامل، شما را کشف و برای موفقیت، یاریتان خواهد کرد، یا از شما برای ناهار دعوت خواهد کرد، یک افسانهی هالیوودی است.
همین که بفهمید مسائلی منتظر حلشدن هستند و شما همهی ابزارها و مجوزهای لازم را برای حل آنها دارید، فرصتهای مشارکت فراوانی خودشان را نشان خواهند داد. منظورم جستجوی سوزن در انبار کاه برای پُرکردن رزومهتان نیست، بلکه فرصتهایی برای لیدرشدن است.
وقتی مسئولیتی را برعهده بگیریم و مشتاقانه در آن اعتبار کسب کنیم، درها به روی ما باز میشود. وقتی میکروفون به دست میگیریم و حرف میزنیم، یک قدم به انجام کاری که قادر به انجامدادنش هستیم، نزدیکتر میشویم.
بیشتر از همه، وقتی با مشکلات دست و پنجه نرم میکنید و با ترسها و احساساتتان روبرو میشوید و بهترین تلاشتان را انجام میدهید، به آن هنرمندی که میتوانید، تبدیل میشوید.
قرار نیست کسی تو را انتخاب کند، خودت، خودت را انتخاب کن.
پینوشت: من (ست گادین) این متن را ده سال پیش نوشته بودم ولی امروز، بیشتر از آن زمان به حقیقت نزدیکتر است...
ترجمه از مصطفی منبری
- از کانال هنر مدیریت
🌿🌿🌿 🌹🌹🌹 🌿🌿🌿
🎯 چند راهکار برای داشتن و حفظ آرامش:
1- عواطف مخرب نظیر خشم، عصبانیت، اندوه، یاس، نگرانی، و . . . را بشناسید و آنها را بپذیرید. هیچگاه با آنها درگیر نشوید.
2- هر وقت و هر جا فرصت مناسبی یافتید، دقایقی را در سکوت بگذرانید و افکار خود را "فقط مشاهده کنید". اجازه دهید افکارتان بیایند و رد شوند و بروند. با آنها درگیر نشوید و مقابله نکنید.
3- کارهای روزانه و ماهانه خودتان را بر روی کاغذ بنویسید، آنها را اولویت بندی کنید و طبق اولویت انجام دهید.
4- در طول هفته زمان هایی را پیدا کنید و پیاده روی کنید. بدون موبایل و بدون اندیشیدن و بدون گفتگو با دیگران. فقط در سکوت و مشاهده گری.
5- خودتان را و دیگران را ببخشید. با این کار شما به "رهایی" واقعی می رسید، و آن قدر سبکتر می شوید که توانایی پرواز کردن پیدا می کنید !
6 - تلاش کنید تا در "لحظه حال" زندگی کنید. به کاری که الان انجامش می دهید، تمرکز کنید. خود را از افتادن در دام "گذشته" و "آینده" محافظت کنید.
7- نسبت به داشته هایتان شکرگزار و راضی باشید. این به معنی کنار گذاشتن آرزوها، برنامه ها و بلندپروازی هایتان نیست.
8- تا حد امکان، به آدم ها، جانوران، گیاهان و حتی طبیعت "ظاهراً بی جان" مهربانی کنید. کمک کردن به دیگران باعث ایجاد آرامش می شود.
9- در مقابل رفتار غیر مودبانه دیگران، مودبانه و با متانت پاسخ دهید. ادب کلیدی است که هر دری را باز می کند. آدم مودب "پیروز نهایی" تعاملات اجتماعی است.
10- خودتان را همان طور که هستید، بپذیرید و خودتان را دوست بدارید. از شما در جهان فقط یک نمونه وجود دارد، یعنی شما در جهان منحصر به فرد هستید. از دیگران یاد بگیرید، اما خودتان را با هیچ کس مقایسه نکنید. هر کس مسیری منحصر به فرد دارد که باید طی کند تا اینکه یک روزی بمیرد. هیچ کس برنده نیست و هیچ کس بازنده هم نیست، چون مقصد نهایی زندگی همه ما در این دنیا "مرگ" است و همه قطعا و یقینا به آن خواهیم رسید، یکی زودتر و دیگری کمی دیرتر، فقط کمی.
11- در هر لحظه و در هر نقطه که هستید، از "حال" خود آگاه باشید. آرام راه بروید، آرام و متین صحبت کنید و آرام، باتمرکز و با لذت غذا بخورید. اگر دچار استرس هستید، ریشه و منشاء این استرس را شناسایی کنید و آن را بپذیرید. در این صورت اثرات منفی و مخرب استرس کمتر خواهد شد.
12- با طنز و شوخ طبعی از تعارضات نامطلوب در تعاملات اجتماعی پیشگیری کنید و آثار استرس با منشاء مختلف را کاهش دهید.
13- کفش راحت بپوشید، دقت کنید که لباس تان راحت باشد، صندلی تان راحت باشد، محل خواب تان راحت باشد. دمای هوا را مناسب بدن تان تنظیم کنید.
14_هر چند وقت یک بار ساعت تان را باز کنید و خود را از فشار زمان نجات دهید. ساعت رومیزی و دیواری را جایی قرار ندهید که همیشه جلوی چشم تان باشد.
15- در آوردن کفشها به کاهش فشار عصبی کمک میکند. هر چند وقت کفش و جوراب را دربیاورید و پاهایتان را بشویید.
16- هر چند وقت دست و صورت خودتان را با آب خنک یا ولرم بشویید (مخصوصاً موقع عصبانیت). این کار از افزایش فشار خون تان جلوگیری می کند.
17- هر از گاهی مسافرت بروید و از محل کار و زندگی تان دور و منفک شوید. چند روز زندگی در کنار دریا، در دل کویر، در جنگل و بالای کوه بسیار آرامبخش است.
18- دوش گرفتن و خوابیدن به مدت ۷ الی ۸ ساعت در شبانه روز بسیار آرامش بخش است.
19- مشکلات و احساسات خود را به افراد نزدیک و قابل اعتماد بگویید و آرامش بیشتری احساس کنید. به جای آن می توانید مشکلات یا احساسات خودتان را روی کاغذ بنویسید یا در یک محل خلوت آنها را با صدای نه چندان بلند بازگو کنید. با این کار سبک تر و راحت تر می شوید.
20- مسائل کار و مشکلات زندگی را زیاد بزرگ نکنید. در حل و فصل آنها بهترین تلاش خودتان را بکنید و از "روش اصولی حل مساله" استفاده کنید، اما در مورد آنها خود را دچار وسواس فکری نکنید، یعنی آنها را مرتباً در ذهن خود تکرار نکنید.
🌿🌿🌿 🌹🌹🌹 🌿🌿🌿
1- عواطف مخرب نظیر خشم، عصبانیت، اندوه، یاس، نگرانی، و . . . را بشناسید و آنها را بپذیرید. هیچگاه با آنها درگیر نشوید.
2- هر وقت و هر جا فرصت مناسبی یافتید، دقایقی را در سکوت بگذرانید و افکار خود را "فقط مشاهده کنید". اجازه دهید افکارتان بیایند و رد شوند و بروند. با آنها درگیر نشوید و مقابله نکنید.
3- کارهای روزانه و ماهانه خودتان را بر روی کاغذ بنویسید، آنها را اولویت بندی کنید و طبق اولویت انجام دهید.
4- در طول هفته زمان هایی را پیدا کنید و پیاده روی کنید. بدون موبایل و بدون اندیشیدن و بدون گفتگو با دیگران. فقط در سکوت و مشاهده گری.
5- خودتان را و دیگران را ببخشید. با این کار شما به "رهایی" واقعی می رسید، و آن قدر سبکتر می شوید که توانایی پرواز کردن پیدا می کنید !
6 - تلاش کنید تا در "لحظه حال" زندگی کنید. به کاری که الان انجامش می دهید، تمرکز کنید. خود را از افتادن در دام "گذشته" و "آینده" محافظت کنید.
7- نسبت به داشته هایتان شکرگزار و راضی باشید. این به معنی کنار گذاشتن آرزوها، برنامه ها و بلندپروازی هایتان نیست.
8- تا حد امکان، به آدم ها، جانوران، گیاهان و حتی طبیعت "ظاهراً بی جان" مهربانی کنید. کمک کردن به دیگران باعث ایجاد آرامش می شود.
9- در مقابل رفتار غیر مودبانه دیگران، مودبانه و با متانت پاسخ دهید. ادب کلیدی است که هر دری را باز می کند. آدم مودب "پیروز نهایی" تعاملات اجتماعی است.
10- خودتان را همان طور که هستید، بپذیرید و خودتان را دوست بدارید. از شما در جهان فقط یک نمونه وجود دارد، یعنی شما در جهان منحصر به فرد هستید. از دیگران یاد بگیرید، اما خودتان را با هیچ کس مقایسه نکنید. هر کس مسیری منحصر به فرد دارد که باید طی کند تا اینکه یک روزی بمیرد. هیچ کس برنده نیست و هیچ کس بازنده هم نیست، چون مقصد نهایی زندگی همه ما در این دنیا "مرگ" است و همه قطعا و یقینا به آن خواهیم رسید، یکی زودتر و دیگری کمی دیرتر، فقط کمی.
11- در هر لحظه و در هر نقطه که هستید، از "حال" خود آگاه باشید. آرام راه بروید، آرام و متین صحبت کنید و آرام، باتمرکز و با لذت غذا بخورید. اگر دچار استرس هستید، ریشه و منشاء این استرس را شناسایی کنید و آن را بپذیرید. در این صورت اثرات منفی و مخرب استرس کمتر خواهد شد.
12- با طنز و شوخ طبعی از تعارضات نامطلوب در تعاملات اجتماعی پیشگیری کنید و آثار استرس با منشاء مختلف را کاهش دهید.
13- کفش راحت بپوشید، دقت کنید که لباس تان راحت باشد، صندلی تان راحت باشد، محل خواب تان راحت باشد. دمای هوا را مناسب بدن تان تنظیم کنید.
14_هر چند وقت یک بار ساعت تان را باز کنید و خود را از فشار زمان نجات دهید. ساعت رومیزی و دیواری را جایی قرار ندهید که همیشه جلوی چشم تان باشد.
15- در آوردن کفشها به کاهش فشار عصبی کمک میکند. هر چند وقت کفش و جوراب را دربیاورید و پاهایتان را بشویید.
16- هر چند وقت دست و صورت خودتان را با آب خنک یا ولرم بشویید (مخصوصاً موقع عصبانیت). این کار از افزایش فشار خون تان جلوگیری می کند.
17- هر از گاهی مسافرت بروید و از محل کار و زندگی تان دور و منفک شوید. چند روز زندگی در کنار دریا، در دل کویر، در جنگل و بالای کوه بسیار آرامبخش است.
18- دوش گرفتن و خوابیدن به مدت ۷ الی ۸ ساعت در شبانه روز بسیار آرامش بخش است.
19- مشکلات و احساسات خود را به افراد نزدیک و قابل اعتماد بگویید و آرامش بیشتری احساس کنید. به جای آن می توانید مشکلات یا احساسات خودتان را روی کاغذ بنویسید یا در یک محل خلوت آنها را با صدای نه چندان بلند بازگو کنید. با این کار سبک تر و راحت تر می شوید.
20- مسائل کار و مشکلات زندگی را زیاد بزرگ نکنید. در حل و فصل آنها بهترین تلاش خودتان را بکنید و از "روش اصولی حل مساله" استفاده کنید، اما در مورد آنها خود را دچار وسواس فکری نکنید، یعنی آنها را مرتباً در ذهن خود تکرار نکنید.
🌿🌿🌿 🌹🌹🌹 🌿🌿🌿
🎯 قدرتِ انگیزهبخشِ چند و ۹ سالگی!
🔸زندگی ما، یک جریان بیپایان از تصمیمگیری «کِی؟» است: اینکه کِی وقت یک کلاس، تغییر حرفه، جدی فکرکردن به یک فرد یا پروژه، یا تمرین برای یک دوندگی دشوار، فرا میرسد. ما باور داریم که زمانبندی یک هنر است. اما در حقیقت، زمانبندی یک علم است.
🔸پژوهشگران نشان دادهاند که با توجه به ساعت روز میتوان حدود ۲۰ درصد از تفاوت عملکرد انسان در تکالیف شناختی را تبیین کرد. احتمال بروز خطاهای بیهوشی در بیمارستانها در ساعت ۳ بعدازظهر چهار برابر ساعت ۹ صبح است. دانشآموزانی که بعدازظهر آزمون میدهند، نمرهای بسیار پایینتر از دانشآموزانی میآورند که همان آزمونها را صبح میدهند.
🔸در این بین، دهههای تقویمی اهمیت جسمانی چندانی ندارند. از نظر یک زیستشناس یا پزشک، تفاوت فیزیولوژیک بین مایکل ۳۹ ساله و مایکل ۴۴ ساله چندان زیاد نیست؛ شاید به اندازۀ تفاوت مایکل ۳۸ ساله و مایکل ۳۹ ساله باشد. همچنین اقتضائات زندگیمان هم در سالهای منتهی به ۹ چندان فرق چشمگیری با سالهای منتهی به صفر ندارند. روایت زندگیمان، مثل فصلهای یک کتاب، اغلب بند به بند گشوده میشود. اما اصل داستان چندان در گروی اعداد گرد نیست.
🔸وقتی افراد به نشان خودساختۀ پایان دهه نزدیک میشوند، چیزی در ذهنشان روشن میشود که رفتارشان را عوض میکند. مثلاً در کل طول زندگی، سنی که بیشترین احتمال میرود فرد برای اولین بار در ماراتن شرکت کند، ۲۹ سالگی است. احتمال شرکت ۲۹ سالهها در ماراتن دو برابر ۲۸ سالهها یا ۳۰ سالهها بود. یا یک فرد ۴۹ ساله سهبرابر کسی که فقط یکسال بزرگتر از اوست احتمال دارد در ماراتن شرکت کند.
🔸بهعلاوه، نزدیک شدن به پایان یک دهه زندگی، گویا سرعت دونده را هم افزایش میدهد، یا حداقل به او انگیزه میدهد که سختتر تمرین کند. کسانی که در چندین ماراتن دویدهاند، در سنین ۲۹ و ۳۹ سالگی رکوردهایی بهتر از دو سال قبل یا بعد از آن سنین به جا گذاشتهاند.
🎯 نزدیک شدن به پایان، میتواند ما را برانگیزد که با احساس فوریّت عمل کنیم.
نویسنده: دنیل پینک
آموزه های سازمانی | انجمن مدیران
🌿🌿🌿 🌹🌹🌹 🌿🌿🌿
🔸زندگی ما، یک جریان بیپایان از تصمیمگیری «کِی؟» است: اینکه کِی وقت یک کلاس، تغییر حرفه، جدی فکرکردن به یک فرد یا پروژه، یا تمرین برای یک دوندگی دشوار، فرا میرسد. ما باور داریم که زمانبندی یک هنر است. اما در حقیقت، زمانبندی یک علم است.
🔸پژوهشگران نشان دادهاند که با توجه به ساعت روز میتوان حدود ۲۰ درصد از تفاوت عملکرد انسان در تکالیف شناختی را تبیین کرد. احتمال بروز خطاهای بیهوشی در بیمارستانها در ساعت ۳ بعدازظهر چهار برابر ساعت ۹ صبح است. دانشآموزانی که بعدازظهر آزمون میدهند، نمرهای بسیار پایینتر از دانشآموزانی میآورند که همان آزمونها را صبح میدهند.
🔸در این بین، دهههای تقویمی اهمیت جسمانی چندانی ندارند. از نظر یک زیستشناس یا پزشک، تفاوت فیزیولوژیک بین مایکل ۳۹ ساله و مایکل ۴۴ ساله چندان زیاد نیست؛ شاید به اندازۀ تفاوت مایکل ۳۸ ساله و مایکل ۳۹ ساله باشد. همچنین اقتضائات زندگیمان هم در سالهای منتهی به ۹ چندان فرق چشمگیری با سالهای منتهی به صفر ندارند. روایت زندگیمان، مثل فصلهای یک کتاب، اغلب بند به بند گشوده میشود. اما اصل داستان چندان در گروی اعداد گرد نیست.
🔸وقتی افراد به نشان خودساختۀ پایان دهه نزدیک میشوند، چیزی در ذهنشان روشن میشود که رفتارشان را عوض میکند. مثلاً در کل طول زندگی، سنی که بیشترین احتمال میرود فرد برای اولین بار در ماراتن شرکت کند، ۲۹ سالگی است. احتمال شرکت ۲۹ سالهها در ماراتن دو برابر ۲۸ سالهها یا ۳۰ سالهها بود. یا یک فرد ۴۹ ساله سهبرابر کسی که فقط یکسال بزرگتر از اوست احتمال دارد در ماراتن شرکت کند.
🔸بهعلاوه، نزدیک شدن به پایان یک دهه زندگی، گویا سرعت دونده را هم افزایش میدهد، یا حداقل به او انگیزه میدهد که سختتر تمرین کند. کسانی که در چندین ماراتن دویدهاند، در سنین ۲۹ و ۳۹ سالگی رکوردهایی بهتر از دو سال قبل یا بعد از آن سنین به جا گذاشتهاند.
🎯 نزدیک شدن به پایان، میتواند ما را برانگیزد که با احساس فوریّت عمل کنیم.
نویسنده: دنیل پینک
آموزه های سازمانی | انجمن مدیران
🌿🌿🌿 🌹🌹🌹 🌿🌿🌿
اگر به دری برخوردید که قفل است،
قبل از آن که به فکر باز کردن قفل بیفتید،
از خودتان بپرسید:
آیا در دیگری وجود ندارد؟
" همیشه درگیر شدن، بهترین راه حل نیست. "
- وین دایر
🌿🌿🌿 🌹🌹🌹 🌿🌿🌿
قبل از آن که به فکر باز کردن قفل بیفتید،
از خودتان بپرسید:
آیا در دیگری وجود ندارد؟
" همیشه درگیر شدن، بهترین راه حل نیست. "
- وین دایر
🌿🌿🌿 🌹🌹🌹 🌿🌿🌿
🎯 خصوصیات رفتاری انسانهای شاد
که آنها را از بقیه متمایز می کند :
🔸حتماً شما هم همانند خیلی افراد به معاشرت با انسانهای شاد تمایل دارید. وقتی در یک جمع قرار می گیرید توجهتان به سمت خوش خنده ترین فرد است. قطعاً در ذهن خودتان او را یک فرد مهربان، موفق و سرزنده می دانید و با خود فکر می کنید چرا شما شاد نیستید؟
🔸همه دوست دارند شاد باشند، اما چه تعداد از مردم می توانند ادعا کنند واقعاً شاد هستند؟ به تازگی تحقیقی انجام شده که نشان می دهد از هر سه شهروند آمریکایی تنها یک نفر آنها واقعاً شاد است. اگر خودتان از جمله افراد شاد نباشید، احتمالاً فرد شادی در اطراف خود پیدا می کنید. به این فکر کنید چقدر انسانهای شاد را موفق می دانید و چرا. وقتی به طرز تفکر و رفتارهای آنها توجه کنید درمی یابید شما هم به طور شگفت انگیزی می توانید این عادات را در خود به وجود آورید.
🔸خصوصیات انسانهای شاد که آنها را متمایز می کند:
▪️آنها بسیار مهربان و دلسوز هستند
▪️آنها صداقت دارند
▪️آنها روحیه همکاری دارند
▪️همواره لبخند روی لبشان است
▪️احساسات و افکار متعادلی دارند
▪️با دیگر آدمهای شاد ارتباط برقرار می کنند
▪️در زمان حال زندگی می کنند
▪️گوشهای خوبی برای شنیدن دارند
▪️بسیار کم توقع هستند
▪️آنها بی دلیل قضاوت نمی کنند
🔸پیمودن مسیر دستیابی به شادی و رضایت کار چندان سادهای نیست. این کار نیازمند تواضع و صداقت است که به طور طبیعی در تمام انسانها وجود ندارد. انسانهای شاد به دلایل زیادی محبوب و موفق هستند. هر کسی بهاندازه آنها لبخند بزند بیشک در مسیر درستی قرار گرفته است.
🔸پس تاکنون متوجه شدهاید چه چیزهایی را میتوانید از این افراد یاد بگیرید. انسانهای شاد دوست ندارند کسی به آنها حسودی کند. آنها میخواهند شادیشان را با دیگران تقسیم کنند و همواره به دنبال ایجاد انگیزه در اطرافیان خود هستند.
🔸افراد شاد در عین الهام بخش بودن برای دیگران، به دنبال یادگیری نکات جدیدی هستند که در وجود برخی افراد می بینند. به همین خاطر است عاشق این نوع آدمها هستیم و به وجود آنها نیاز داریم. توصیه می کنیم شادترین فردی که در پیرامون خود می بینید در بغل بگیرید و به او اجازه دهید شما را به زندگی بهتری برساند.
منبع: lifehac
@organizationalbehavior
🌿🌿🌿 🌹🌹🌹 🌿🌿🌿
که آنها را از بقیه متمایز می کند :
🔸حتماً شما هم همانند خیلی افراد به معاشرت با انسانهای شاد تمایل دارید. وقتی در یک جمع قرار می گیرید توجهتان به سمت خوش خنده ترین فرد است. قطعاً در ذهن خودتان او را یک فرد مهربان، موفق و سرزنده می دانید و با خود فکر می کنید چرا شما شاد نیستید؟
🔸همه دوست دارند شاد باشند، اما چه تعداد از مردم می توانند ادعا کنند واقعاً شاد هستند؟ به تازگی تحقیقی انجام شده که نشان می دهد از هر سه شهروند آمریکایی تنها یک نفر آنها واقعاً شاد است. اگر خودتان از جمله افراد شاد نباشید، احتمالاً فرد شادی در اطراف خود پیدا می کنید. به این فکر کنید چقدر انسانهای شاد را موفق می دانید و چرا. وقتی به طرز تفکر و رفتارهای آنها توجه کنید درمی یابید شما هم به طور شگفت انگیزی می توانید این عادات را در خود به وجود آورید.
🔸خصوصیات انسانهای شاد که آنها را متمایز می کند:
▪️آنها بسیار مهربان و دلسوز هستند
▪️آنها صداقت دارند
▪️آنها روحیه همکاری دارند
▪️همواره لبخند روی لبشان است
▪️احساسات و افکار متعادلی دارند
▪️با دیگر آدمهای شاد ارتباط برقرار می کنند
▪️در زمان حال زندگی می کنند
▪️گوشهای خوبی برای شنیدن دارند
▪️بسیار کم توقع هستند
▪️آنها بی دلیل قضاوت نمی کنند
🔸پیمودن مسیر دستیابی به شادی و رضایت کار چندان سادهای نیست. این کار نیازمند تواضع و صداقت است که به طور طبیعی در تمام انسانها وجود ندارد. انسانهای شاد به دلایل زیادی محبوب و موفق هستند. هر کسی بهاندازه آنها لبخند بزند بیشک در مسیر درستی قرار گرفته است.
🔸پس تاکنون متوجه شدهاید چه چیزهایی را میتوانید از این افراد یاد بگیرید. انسانهای شاد دوست ندارند کسی به آنها حسودی کند. آنها میخواهند شادیشان را با دیگران تقسیم کنند و همواره به دنبال ایجاد انگیزه در اطرافیان خود هستند.
🔸افراد شاد در عین الهام بخش بودن برای دیگران، به دنبال یادگیری نکات جدیدی هستند که در وجود برخی افراد می بینند. به همین خاطر است عاشق این نوع آدمها هستیم و به وجود آنها نیاز داریم. توصیه می کنیم شادترین فردی که در پیرامون خود می بینید در بغل بگیرید و به او اجازه دهید شما را به زندگی بهتری برساند.
منبع: lifehac
@organizationalbehavior
🌿🌿🌿 🌹🌹🌹 🌿🌿🌿
If you want to fly,
give up everything that
weighs you down.
اگر می خواهی رها شوی،
باید تمام چیزهایی که تو را به پایین می کشند، رها کنی.
🌿🌿🌿 🌹🌹🌹 🌿🌿🌿
give up everything that
weighs you down.
اگر می خواهی رها شوی،
باید تمام چیزهایی که تو را به پایین می کشند، رها کنی.
🌿🌿🌿 🌹🌹🌹 🌿🌿🌿
🎯 آیا شما باسواد هستید؟!
■یادتان هست سعدی در گلستان میگفت: دو کس رنج بیهوده بردند و سعی بیفایده کردند: یکی آن که اندوخت و نخورد، و دیگر آن که آموخت و نکرد.
□حالا یونسکو هم در جدیدترین تعریفش از *سواد* همان حرف سعدی را زده است.
●شاید برایتان جالب باشد که بدانید مفهوم سواد در قرن گذشته، تغییرات بسیاری کرده است و این چهارمین تعریف سواد است که توسط یونسکو به صورت رسمی اعلام میشود. به طور خلاصه و طبق این تعریف، باسواد کسی است که بتواند از خواندهها و دانستههای خود تغییری در زندگی خود ایجاد کند.
○با تعریف جدیدی که یونسکو ارائه داده باسوادی، توانایی *تغییر (Change)* است و باسواد کسی است که بتواند با آموختههایش، تغییری در زندگی خود ایجاد کند.
در ادامه و بعد از مروری کوتاه بر تعاریف سواد از ابتدا تا امروز، نکاتی درباره ایجاد تغییر در زندگی بر اساس دانستهها و راهکارهای دستیابی به این مهم، مطرح خواهیم کرد.
■توانایی خواندن و نوشتن، اولین تعریفی که از سواد در اوایل قرن بیستم ارائه شد، صرفا به توانایی خواندن و نوشتن زبان مادری معطوف بود. طبق این تعریف، فردی با سواد محسوب میشد که توانایی خواندن و نوشتن زبان مادری خود را داشته باشد.
□دومین تعریف اضافهشدن یادگرفتن رایانه و یک زبان خارجی. در اواخر قرن بیستم، سازمان ملل تعریف دومی از سواد را ارائه کرد. در این تعریف جدید، علاوه بر توانایی خواندن و نوشتن زبان مادری، توانایی استفاده از رایانه و دانستن یک زبان خارجی هم اضافه شد. بدینترتیب به افرادی که توان خواندن و نوشتن، استفاده از رایانه و صحبت و درک مطلب به یک زبان خارجی را داشتند، باسواد گفته شد. قاعدتا طبق این تعریف بسیاری از دانشجویان و دانشآموختگان دانشگاهی کشور ما بیسواد محسوب میشوند چون دانش زبان خارجی بیشتر افراد کم است.
●سومین تعریف، اضافهشدن ۱۲ نوع سواد. سازمان ملل در دهه دوم قرن ۲۱، باز هم در مفهوم سواد تغییر ایجاد کرد. در تعریف سوم کلا ماهیت سواد تغییر یافت. مهارتهایی اعلام شد که داشتن این تواناییها و مهارتها مصداق باسوادبودن قرار گرفت. بدین ترتیب شخصی که در یک رشته دانشگاهی موفق به دریافت مدرک دکترا میشود، حدود ۵ درصد با سواد است. این مهارتها عبارتاند از:
۱- سواد عاطفی: توانایی برقراری روابط عاطفی با خانواده و دوستان.
۲- سواد ارتباطی: توانایی برقراری ارتباط مناسب با دیگران و دانستن آداب اجتماعی.
۳- سواد مالی: توانایی مدیریت مالی خانواده، دانستن روشهای پسانداز و توازن دخل و خرج.
۴- سواد رسانهای: این که فرد بداند کدام رسانه معتبر و کدام نامعتبر است.
۵- سواد تربیتی: توانایی تربیت فرزندان به نحو شایسته.
۶- سواد رایانهای: دانستن مهارتهای راهبری رایانه
۷- سواد سلامتی: دانستن اطلاعات مهم درباره تغذیه سالم و کنترل بیماریها و داشتن یک برنامه فعالیت بدنی منظم در زندگی.
۸- سواد نژادی و قومی: شناخت نژادها و قومیتها بر اساس احترام و تبعیض نگذاشتن.
۹- سواد بوم شناختی: دانستن راههای حفاظت از محیط زیست.
۱۰- سواد تحلیلی: توانایی شناخت، ارزیابی و تحلیل نظریههای مختلف و ایجاد استدلالهای منطقی بدون تعصب و پیش فرض.
۱۱- سواد انرژی: توانایی مدیریت مصرف انرژی.
۱۲- سواد علمی: علاوه بر سواد دانشگاهی، توانایی بحث یا حل و فصل مسائل با راهکارهای علمی و عقلانی مناسب.
○از آن جا که باسوادبودن به یادگیری این مهارتها وابسته شد، قاعدتا سیستم آموزشی کشورها هم باید متناسب با این مهارتها تغییر رویه میداد که متاسفانه فعلا سیستم آموزشی کشور ما، هنوز هیچ تغییری در زمینه آموزش مهارتهای فوق نکرده است.
■در چهارمین و جدیدترین تعریف، علم با عمل معنا میشود. به تازگی «یونسکو» یک بار دیگر در تعریف سواد تغییر ایجاد کرد. در این تعریف جدید، توانایی ایجاد تغییر، ملاک باسوادی قرار گرفته است، یعنی *شخصی با سواد تلقی میشود که بتواند با استفاده از خواندهها و آموختههای خود، تغییری در زندگی خود ایجاد کند.*
□در واقع، این تعریف مکمل تعریف قبلی است؛ چرا که، صرفا دانستن یک موضوع به معنای عمل به آن نیست. در صورتیکه مهارتها و دانش آموخته شده باعث ایجاد تغییر معنادار در زندگی شود، آن گاه میتوان گفت این فرد، انسانی با سواد است.
- گاهنامه مدیر
🌿🌿🌿 🌹🌹🌹 🌿🌿🌿
■یادتان هست سعدی در گلستان میگفت: دو کس رنج بیهوده بردند و سعی بیفایده کردند: یکی آن که اندوخت و نخورد، و دیگر آن که آموخت و نکرد.
□حالا یونسکو هم در جدیدترین تعریفش از *سواد* همان حرف سعدی را زده است.
●شاید برایتان جالب باشد که بدانید مفهوم سواد در قرن گذشته، تغییرات بسیاری کرده است و این چهارمین تعریف سواد است که توسط یونسکو به صورت رسمی اعلام میشود. به طور خلاصه و طبق این تعریف، باسواد کسی است که بتواند از خواندهها و دانستههای خود تغییری در زندگی خود ایجاد کند.
○با تعریف جدیدی که یونسکو ارائه داده باسوادی، توانایی *تغییر (Change)* است و باسواد کسی است که بتواند با آموختههایش، تغییری در زندگی خود ایجاد کند.
در ادامه و بعد از مروری کوتاه بر تعاریف سواد از ابتدا تا امروز، نکاتی درباره ایجاد تغییر در زندگی بر اساس دانستهها و راهکارهای دستیابی به این مهم، مطرح خواهیم کرد.
■توانایی خواندن و نوشتن، اولین تعریفی که از سواد در اوایل قرن بیستم ارائه شد، صرفا به توانایی خواندن و نوشتن زبان مادری معطوف بود. طبق این تعریف، فردی با سواد محسوب میشد که توانایی خواندن و نوشتن زبان مادری خود را داشته باشد.
□دومین تعریف اضافهشدن یادگرفتن رایانه و یک زبان خارجی. در اواخر قرن بیستم، سازمان ملل تعریف دومی از سواد را ارائه کرد. در این تعریف جدید، علاوه بر توانایی خواندن و نوشتن زبان مادری، توانایی استفاده از رایانه و دانستن یک زبان خارجی هم اضافه شد. بدینترتیب به افرادی که توان خواندن و نوشتن، استفاده از رایانه و صحبت و درک مطلب به یک زبان خارجی را داشتند، باسواد گفته شد. قاعدتا طبق این تعریف بسیاری از دانشجویان و دانشآموختگان دانشگاهی کشور ما بیسواد محسوب میشوند چون دانش زبان خارجی بیشتر افراد کم است.
●سومین تعریف، اضافهشدن ۱۲ نوع سواد. سازمان ملل در دهه دوم قرن ۲۱، باز هم در مفهوم سواد تغییر ایجاد کرد. در تعریف سوم کلا ماهیت سواد تغییر یافت. مهارتهایی اعلام شد که داشتن این تواناییها و مهارتها مصداق باسوادبودن قرار گرفت. بدین ترتیب شخصی که در یک رشته دانشگاهی موفق به دریافت مدرک دکترا میشود، حدود ۵ درصد با سواد است. این مهارتها عبارتاند از:
۱- سواد عاطفی: توانایی برقراری روابط عاطفی با خانواده و دوستان.
۲- سواد ارتباطی: توانایی برقراری ارتباط مناسب با دیگران و دانستن آداب اجتماعی.
۳- سواد مالی: توانایی مدیریت مالی خانواده، دانستن روشهای پسانداز و توازن دخل و خرج.
۴- سواد رسانهای: این که فرد بداند کدام رسانه معتبر و کدام نامعتبر است.
۵- سواد تربیتی: توانایی تربیت فرزندان به نحو شایسته.
۶- سواد رایانهای: دانستن مهارتهای راهبری رایانه
۷- سواد سلامتی: دانستن اطلاعات مهم درباره تغذیه سالم و کنترل بیماریها و داشتن یک برنامه فعالیت بدنی منظم در زندگی.
۸- سواد نژادی و قومی: شناخت نژادها و قومیتها بر اساس احترام و تبعیض نگذاشتن.
۹- سواد بوم شناختی: دانستن راههای حفاظت از محیط زیست.
۱۰- سواد تحلیلی: توانایی شناخت، ارزیابی و تحلیل نظریههای مختلف و ایجاد استدلالهای منطقی بدون تعصب و پیش فرض.
۱۱- سواد انرژی: توانایی مدیریت مصرف انرژی.
۱۲- سواد علمی: علاوه بر سواد دانشگاهی، توانایی بحث یا حل و فصل مسائل با راهکارهای علمی و عقلانی مناسب.
○از آن جا که باسوادبودن به یادگیری این مهارتها وابسته شد، قاعدتا سیستم آموزشی کشورها هم باید متناسب با این مهارتها تغییر رویه میداد که متاسفانه فعلا سیستم آموزشی کشور ما، هنوز هیچ تغییری در زمینه آموزش مهارتهای فوق نکرده است.
■در چهارمین و جدیدترین تعریف، علم با عمل معنا میشود. به تازگی «یونسکو» یک بار دیگر در تعریف سواد تغییر ایجاد کرد. در این تعریف جدید، توانایی ایجاد تغییر، ملاک باسوادی قرار گرفته است، یعنی *شخصی با سواد تلقی میشود که بتواند با استفاده از خواندهها و آموختههای خود، تغییری در زندگی خود ایجاد کند.*
□در واقع، این تعریف مکمل تعریف قبلی است؛ چرا که، صرفا دانستن یک موضوع به معنای عمل به آن نیست. در صورتیکه مهارتها و دانش آموخته شده باعث ایجاد تغییر معنادار در زندگی شود، آن گاه میتوان گفت این فرد، انسانی با سواد است.
- گاهنامه مدیر
🌿🌿🌿 🌹🌹🌹 🌿🌿🌿
🎯 مدیریت کارمندان با هوش
تقریبا همه مدیران حداقل در ظاهر ادعا می کنند که به دنبال باهوش ترین کارمندان می گردند، اما باید توجه داشت همانقدر که کارمندانی باهوش از بسیاری جوانب مفید هستند، مدیریت آن ها هم سختی هایی را به همراه دارد. در واقع پرسش اساسی این است که شما چگونه می توانید افرادی باهوش- حتی باهوش تر از خودتان- را مدیریت کنید؟
گرث جونز، نویسنده کتاب "مدیریت کردن باهوش ترین و خلاق ترین افراد" اعتقاد دارد که مشکل اصلی در مدیریت افراد باهوش این است که چنین افرادی علاقه ای به مدیریت شدن ندارند و ترجیح می دهند که به تنهایی اهدافشان را دنبال کنند. اما پارادوکس ماجرا اینجاست که افراد باهوش هنگامی که به خوبی مدیریت شوند به مراتب بهره وری بیشتری خواهند داشت.
نخستین نکته برای مدیریت چنین افرادی این است که دریابید آن ها چه خواسته هایی دارند. به طور کلی، افراد باهوش می خواهند که توانایی های آن ها شناخته شود و همچنین بهتر است که برای انجام امور آن ها را به حال خود رها کنید. افرد باهوش از مواجه شدن با چالش های پیچیده که نیاز به حل مشکلات دارند لذت می برند و همچنین معمولا با افرادی که مانند خودشان هستند ارتباط بهتری برقرار می کنند. احتمالا بدترین شیوه در برخورد با افراد باهوش این است که تلاش کنید در جزیی ترین مسایل نیز دخالت کنید و شیوه انجام کوچکترین کارها را نیز به آن ها دیکته کنید. اجازه بدهید که این افراد راه حل های خودشان را برای انجام امور به کار بگیرند و شما به عنوان مدیر بر روی نتایج عملکرد آن ها تمرکز کنید و نه فرآیندی که به آن نتیجه منتهی شده است.
البته اگرچه بهتر است که افراد باهوش را آزادتر بگذارید اما باید توجه کنید که داشتن آی کیو (IQ) بالاتر لزوما به معنی برخورداری از هوش هیجانی (EQ) بالاتر نیست و به همین خاطر افراد باهوش شاید در ایجاد روابط انسانی چندان توانمند نباشند. به همین خاطر شاید بهتر باشد که شما به عنوان مدیر در شکل گیری و بهبود روابط میان کارمندان باهوش و دیگر کارمندان فعال تر عمل کنید.
افراد باهوش معمولا دیدی انتقادی به فرآیندهای موجود در شرکت دارند و سوالاتی انتقادی می پرسند و به همین خاطر است که برخی مدیران از وجود چنین کارمندانی احساس خطر می کنند چرا که تصور می کنند که افراد باهوش قصد دارند جای آن ها را بگیرند اما افراد باهوش بیش از آنکه به مدیریت کردن علاقه داشته باشند ترجیح می دهند که بر تخصص خودشان تمرکز کنند و به همین خاطر نیازی نیست که از حضور آن ها احساس خطر کنید.
مشکل دیگر در مدیریت افراد باهوش این است که حفظ آن ها در شرکت چندان ساده نیست و معمولا چنین افرادی نسبت به مجموعه ای که در آن مشغول به کار هستند احساس وفاداری چندانی نمی کنند. به همین خاطر برای حفظ آن ها باید مشوق هایی را در نظر گرفت که لزوما نیز مادی نیستند.
با همه مشکلاتی که مدیریت و حفظ کارمندان باهوش تر به همراه دارد اما حقیقت این است که چنین افرادی معمولا نقش پررنگ تری در موفقیت یک کسب و کار ایفا می کنند، البته به شرطی که به درستی مدیریت شوند.
- مدیریت منابع انسانی | انجمن مدیران
🌿🌿🌿 🌹🌹🌹 🌿🌿🌿
تقریبا همه مدیران حداقل در ظاهر ادعا می کنند که به دنبال باهوش ترین کارمندان می گردند، اما باید توجه داشت همانقدر که کارمندانی باهوش از بسیاری جوانب مفید هستند، مدیریت آن ها هم سختی هایی را به همراه دارد. در واقع پرسش اساسی این است که شما چگونه می توانید افرادی باهوش- حتی باهوش تر از خودتان- را مدیریت کنید؟
گرث جونز، نویسنده کتاب "مدیریت کردن باهوش ترین و خلاق ترین افراد" اعتقاد دارد که مشکل اصلی در مدیریت افراد باهوش این است که چنین افرادی علاقه ای به مدیریت شدن ندارند و ترجیح می دهند که به تنهایی اهدافشان را دنبال کنند. اما پارادوکس ماجرا اینجاست که افراد باهوش هنگامی که به خوبی مدیریت شوند به مراتب بهره وری بیشتری خواهند داشت.
نخستین نکته برای مدیریت چنین افرادی این است که دریابید آن ها چه خواسته هایی دارند. به طور کلی، افراد باهوش می خواهند که توانایی های آن ها شناخته شود و همچنین بهتر است که برای انجام امور آن ها را به حال خود رها کنید. افرد باهوش از مواجه شدن با چالش های پیچیده که نیاز به حل مشکلات دارند لذت می برند و همچنین معمولا با افرادی که مانند خودشان هستند ارتباط بهتری برقرار می کنند. احتمالا بدترین شیوه در برخورد با افراد باهوش این است که تلاش کنید در جزیی ترین مسایل نیز دخالت کنید و شیوه انجام کوچکترین کارها را نیز به آن ها دیکته کنید. اجازه بدهید که این افراد راه حل های خودشان را برای انجام امور به کار بگیرند و شما به عنوان مدیر بر روی نتایج عملکرد آن ها تمرکز کنید و نه فرآیندی که به آن نتیجه منتهی شده است.
البته اگرچه بهتر است که افراد باهوش را آزادتر بگذارید اما باید توجه کنید که داشتن آی کیو (IQ) بالاتر لزوما به معنی برخورداری از هوش هیجانی (EQ) بالاتر نیست و به همین خاطر افراد باهوش شاید در ایجاد روابط انسانی چندان توانمند نباشند. به همین خاطر شاید بهتر باشد که شما به عنوان مدیر در شکل گیری و بهبود روابط میان کارمندان باهوش و دیگر کارمندان فعال تر عمل کنید.
افراد باهوش معمولا دیدی انتقادی به فرآیندهای موجود در شرکت دارند و سوالاتی انتقادی می پرسند و به همین خاطر است که برخی مدیران از وجود چنین کارمندانی احساس خطر می کنند چرا که تصور می کنند که افراد باهوش قصد دارند جای آن ها را بگیرند اما افراد باهوش بیش از آنکه به مدیریت کردن علاقه داشته باشند ترجیح می دهند که بر تخصص خودشان تمرکز کنند و به همین خاطر نیازی نیست که از حضور آن ها احساس خطر کنید.
مشکل دیگر در مدیریت افراد باهوش این است که حفظ آن ها در شرکت چندان ساده نیست و معمولا چنین افرادی نسبت به مجموعه ای که در آن مشغول به کار هستند احساس وفاداری چندانی نمی کنند. به همین خاطر برای حفظ آن ها باید مشوق هایی را در نظر گرفت که لزوما نیز مادی نیستند.
با همه مشکلاتی که مدیریت و حفظ کارمندان باهوش تر به همراه دارد اما حقیقت این است که چنین افرادی معمولا نقش پررنگ تری در موفقیت یک کسب و کار ایفا می کنند، البته به شرطی که به درستی مدیریت شوند.
- مدیریت منابع انسانی | انجمن مدیران
🌿🌿🌿 🌹🌹🌹 🌿🌿🌿
در این نقاشی پسر بچه ای از مدرسه برگشته که مردود شده است.
برادر کوچک تر که غرق در جهالت کودکی است، به او به عنوان یک رقیب نگاه مسخره آمیزی دارد، خواهر بزرگتر که دچار غرور زیبایی خویش است، به او نگاهی تحقیر آمیز دارد. مادر نیز که مملو از مهر مادری است، به او نگاهی ملامت آمیز و گلایه مند دارد.
اما، سگ با حرکت خود به آنها می گوید که من او را همان گونه که هست، دوست دارم، عاشق ذات وجودی او هستم، نه اعتبارهای دنیوی و مادی . . .
نام اثر:
بامن مثل سگ رفتار کنید. | فیودور روتشینکوف
🌿🌿🌿 🌺🌺🌺 🌿🌿🌿
برادر کوچک تر که غرق در جهالت کودکی است، به او به عنوان یک رقیب نگاه مسخره آمیزی دارد، خواهر بزرگتر که دچار غرور زیبایی خویش است، به او نگاهی تحقیر آمیز دارد. مادر نیز که مملو از مهر مادری است، به او نگاهی ملامت آمیز و گلایه مند دارد.
اما، سگ با حرکت خود به آنها می گوید که من او را همان گونه که هست، دوست دارم، عاشق ذات وجودی او هستم، نه اعتبارهای دنیوی و مادی . . .
نام اثر:
بامن مثل سگ رفتار کنید. | فیودور روتشینکوف
🌿🌿🌿 🌺🌺🌺 🌿🌿🌿