🎯 صمیمیت یک نیاز واقعی و از نیاز بنیادی تری بنام دلبستگی نشأت میگیرد.
مولفه های نه گانه صمیمیت عبارتند از :
۱-صمیمیت عاطفی : سهیم شدن احساسات مثبت و منفی با همسر
۲-صمیمیت روان شناختی : توانایی افشای موضوعات مهم و شخصی خود با همسر که بدین منظور میبایست ابتدا امنیت فرد در رابطه تضمین شده باشد، یعنی فرد ترس از طرد شدن یا مسخره شدن و یا تنبیه شدن را نداشته باشد.
۳-صمیمیت عقلانی: درمیان گذاشتن عقاید و افکار و باورهای خود با همسر. عنصر اصلی در ایجاد و نگهداری صمیمیت عقلانی توانایی نقش گزینی role-taking یعنی توانایی دیدن جهان از دریچه چشمان همسر ، میباشد.
۴-صمیمیت جنسی : درمیان گذاشتن افکار و احساسات و خیالپردازیهای جنسی با همسر
۵-صمیمیت جسمی(غیر جنسی): نیاز به تماس جسمی و فیزیکی با همسر مثل گرفتن دستها یا ماساژ دادن و..
۶-صمیمیت معنوی : درمیان گذاشتن افکار و باورها و تجربه ها درباره موضوعات مذهبی و متافیزیکی و اخلاقی و معنای زندگی و رابطه با خدا و جهان بعد از مرگ و... با همسر
۷-صمیمیت زیبایی شناختی : درمیان گذاشتن احساسات و افکار و باورها و تجارب و ادراکاتی فرد آنها را به دلیل زیباییشان دوست دارد. موسیقی و شعر و نقاشی و تمامی فعالیتهای هنری را میتوان در این حیطه در نظر گرفت.
۸-صمیمیت اجتماعی و تفریحی : انجام فعالیتها و تجربه های لذتبخش با یکدیگر چه اجتماعی و چه خانوادگی و چه فعالیتهای دو نفره
۹-صمیمیت زمانی : یعنی اینکه افراد چقدر دوست دارند برای همسر خود در زندگی زناشویی وقت صرف کنند. برخی افراد پانزده دقیقه را کافی میدانند و برخی دیگر دو تا سه ساعت زمان را نیاز دارند.
زوج درمانی | دنیس باگاروزی
منبع: کانال روانشناسی مشاورفا
🌿🌿🌿 🌸🌸🌸 🌿🌿🌿
مولفه های نه گانه صمیمیت عبارتند از :
۱-صمیمیت عاطفی : سهیم شدن احساسات مثبت و منفی با همسر
۲-صمیمیت روان شناختی : توانایی افشای موضوعات مهم و شخصی خود با همسر که بدین منظور میبایست ابتدا امنیت فرد در رابطه تضمین شده باشد، یعنی فرد ترس از طرد شدن یا مسخره شدن و یا تنبیه شدن را نداشته باشد.
۳-صمیمیت عقلانی: درمیان گذاشتن عقاید و افکار و باورهای خود با همسر. عنصر اصلی در ایجاد و نگهداری صمیمیت عقلانی توانایی نقش گزینی role-taking یعنی توانایی دیدن جهان از دریچه چشمان همسر ، میباشد.
۴-صمیمیت جنسی : درمیان گذاشتن افکار و احساسات و خیالپردازیهای جنسی با همسر
۵-صمیمیت جسمی(غیر جنسی): نیاز به تماس جسمی و فیزیکی با همسر مثل گرفتن دستها یا ماساژ دادن و..
۶-صمیمیت معنوی : درمیان گذاشتن افکار و باورها و تجربه ها درباره موضوعات مذهبی و متافیزیکی و اخلاقی و معنای زندگی و رابطه با خدا و جهان بعد از مرگ و... با همسر
۷-صمیمیت زیبایی شناختی : درمیان گذاشتن احساسات و افکار و باورها و تجارب و ادراکاتی فرد آنها را به دلیل زیباییشان دوست دارد. موسیقی و شعر و نقاشی و تمامی فعالیتهای هنری را میتوان در این حیطه در نظر گرفت.
۸-صمیمیت اجتماعی و تفریحی : انجام فعالیتها و تجربه های لذتبخش با یکدیگر چه اجتماعی و چه خانوادگی و چه فعالیتهای دو نفره
۹-صمیمیت زمانی : یعنی اینکه افراد چقدر دوست دارند برای همسر خود در زندگی زناشویی وقت صرف کنند. برخی افراد پانزده دقیقه را کافی میدانند و برخی دیگر دو تا سه ساعت زمان را نیاز دارند.
زوج درمانی | دنیس باگاروزی
منبع: کانال روانشناسی مشاورفا
🌿🌿🌿 🌸🌸🌸 🌿🌿🌿
🎯 هفت دلیل پنهانی که نمی گذارد فهرست کارهای خود را تکمیل کنید!
- این یک مشکل همگانی است که روزهای مان بی برنامه و بی ثمر است اما دلایل آن چیست؟
1- فهرست کارهای خود را صبح می نویسید.
فهرست کارهای خود را شب قبل بنویسید. این گونه مجبور نیستید انرژی صبح اول وقت خود را صرف برنامه ریزی کنید. در ضمن صبح با انگیزه از خواب برمی خیزید.
2- بیش از اندازه می نویسید.
فقط سه تا از مهم ترین کارهای خود را یادداشت کنید، کارهایی که باید هر طور شده در روز آینده انجام شود.
3- دسته بندی نمی کنید.
وقتی که سه کار اصلی و مهم خود را مشخص کردید، همه اهداف خود را در دو لیست دسته بندی کنید: اهداف بلند مدت و اهداف هفتگی و کوتاه مدت.
4- کار خود را به طور واضح و روشن نمی نویسید.
اگر اهدافتان مبهم و نامعلوم باشد، خروجی کار شما نیز مبهم خواهد بود. کارها را به شکل واضح بنویسید، مثلا به جای ورزش بنویسید 15 دقیقه پیاده روی سریع و 25 دقیقه تنیس روی میز
5- اولویت بندی نمی کنید.
اگر با کاری که اولویت پایین تری دارد شروع کنید به احتمال زیاد نمی توانید کارهای مهم تر را به اتمام برسانید. سه تا از مهم ترین کارهای خود را به ترتیب اولویت شماره بندی کنید و تمام هدفتان بر این باشد که اولین کار را صبح اول وقت قبل از اینکه ایمیل خود را چک کنید انجام دهید.
6- انتظار حوادث غیرمنتظره را ندارید.
هر روز حداقل یک ساعت را برای کارهای غیرمنتظره در نظر بگیرید. در نظر گرفتن چنین زمانی برای حوادث غیر منتظره استرس شما را کاهش می دهد.
7- اهداف بزرگ خود را فراموش کرده اید.
درباره بزرگ ترین هدف خود فکر کنید. مثلاً آیا دوست دارید ارتقاء شغلی بگیرید؟ پول خود را برای تعطیلات پس انداز کنید؟ اگر کارهای داخل لیست، شما را به آنچه که می خواهید نمی رساند مجدد آنها را ارزیابی کنید و ببنید چرا آن ها را داخل لیست آورده اید.
تجویز راهبردی:
به زبان ساده اگر می خواهید کارهای تان سریع و منظم انجام شود:
1- شب قبل برنامه ریزی کنید. می توانید به خودتان پیامک بزنید.
2- تعداد محدودی کار تعریف کنید. کارهای خود را خیلی واضح و مشخص بنویسید. کارهای تان را دسته بندی شده و اولویت بندی شده بنویسید
3- از خودتان بپرسید این کارهایی که برای فردا تعریف کرده ام در راستای اهداف اصلی من هست یا اینکه صرفا کارهای روزمره است؟
4- فکر کنید اگر مسایل پیش بینی نشده رخ داد چه می کنید؟
5- اولش سخته. اما کم کم عادت می کنید. یک هفته تجربه کنید تاثیر واضح آن را روی عملکردتان می بینید.
منبع: مرجع مدیریت پروژه آریانا
☘☘☘ 🌹🌹🌹 ☘☘☘
- این یک مشکل همگانی است که روزهای مان بی برنامه و بی ثمر است اما دلایل آن چیست؟
1- فهرست کارهای خود را صبح می نویسید.
فهرست کارهای خود را شب قبل بنویسید. این گونه مجبور نیستید انرژی صبح اول وقت خود را صرف برنامه ریزی کنید. در ضمن صبح با انگیزه از خواب برمی خیزید.
2- بیش از اندازه می نویسید.
فقط سه تا از مهم ترین کارهای خود را یادداشت کنید، کارهایی که باید هر طور شده در روز آینده انجام شود.
3- دسته بندی نمی کنید.
وقتی که سه کار اصلی و مهم خود را مشخص کردید، همه اهداف خود را در دو لیست دسته بندی کنید: اهداف بلند مدت و اهداف هفتگی و کوتاه مدت.
4- کار خود را به طور واضح و روشن نمی نویسید.
اگر اهدافتان مبهم و نامعلوم باشد، خروجی کار شما نیز مبهم خواهد بود. کارها را به شکل واضح بنویسید، مثلا به جای ورزش بنویسید 15 دقیقه پیاده روی سریع و 25 دقیقه تنیس روی میز
5- اولویت بندی نمی کنید.
اگر با کاری که اولویت پایین تری دارد شروع کنید به احتمال زیاد نمی توانید کارهای مهم تر را به اتمام برسانید. سه تا از مهم ترین کارهای خود را به ترتیب اولویت شماره بندی کنید و تمام هدفتان بر این باشد که اولین کار را صبح اول وقت قبل از اینکه ایمیل خود را چک کنید انجام دهید.
6- انتظار حوادث غیرمنتظره را ندارید.
هر روز حداقل یک ساعت را برای کارهای غیرمنتظره در نظر بگیرید. در نظر گرفتن چنین زمانی برای حوادث غیر منتظره استرس شما را کاهش می دهد.
7- اهداف بزرگ خود را فراموش کرده اید.
درباره بزرگ ترین هدف خود فکر کنید. مثلاً آیا دوست دارید ارتقاء شغلی بگیرید؟ پول خود را برای تعطیلات پس انداز کنید؟ اگر کارهای داخل لیست، شما را به آنچه که می خواهید نمی رساند مجدد آنها را ارزیابی کنید و ببنید چرا آن ها را داخل لیست آورده اید.
تجویز راهبردی:
به زبان ساده اگر می خواهید کارهای تان سریع و منظم انجام شود:
1- شب قبل برنامه ریزی کنید. می توانید به خودتان پیامک بزنید.
2- تعداد محدودی کار تعریف کنید. کارهای خود را خیلی واضح و مشخص بنویسید. کارهای تان را دسته بندی شده و اولویت بندی شده بنویسید
3- از خودتان بپرسید این کارهایی که برای فردا تعریف کرده ام در راستای اهداف اصلی من هست یا اینکه صرفا کارهای روزمره است؟
4- فکر کنید اگر مسایل پیش بینی نشده رخ داد چه می کنید؟
5- اولش سخته. اما کم کم عادت می کنید. یک هفته تجربه کنید تاثیر واضح آن را روی عملکردتان می بینید.
منبع: مرجع مدیریت پروژه آریانا
☘☘☘ 🌹🌹🌹 ☘☘☘
🎯 بیایید برای حفظ روابط اجتماعی خودمان "پل طلایی" بسازیم.
اگر کسی موقع حرف زدن به شما دروغ گفت و شما متوجه شدید که او دروغ میگوید، نباید این مسئله را مطرح کنید. به عبارتی، ما اصلا حق نداریم طرف مقابلمان را ضایع کنیم. چرا که در مذاکره، طرف مقابل، یا همکار من است یا دوست یا یکی از اعضای خانواده من.
باید به یاد داشته باشم که به هر حال، میخواهم رابطه ام را با این فرد ادامه بدهم و اگر بخواهم دروغش را به رویش بیاورم، برای خودم نامطلوب خواهد بود. چرا که حرمتها از بین میرود و دیگر به سختی میتوان رابطه را ادامه داد.
به همین دلیل در مذاکره مفهومی داریم به نام «پل طلایی».
این مفهوم که یک قانون خیلی قدیمی چینی است، میگوید اگر دشمن به شما حمله کرد و از پلی بر روی رودخانهای گذشت، پل پشت سرش را خراب نکنید!
چون، وقتی دشمن بداند دیگر راه برگشتی ندارد، انرژی و تلاشش برای شکست دادن شما مضاعف خواهد شد.
در عوض، بروید و پل پشت سرش را از طلا بسازید تا اگر خواست عقبنشینی کند، احساس کند که روی این پل طلایی، حتی عقبنشینی هم افتخار است.
پس ما، نه تنها نباید طرف مذاکرهمان را ضایع کنیم، بلکه حتی موظف هستیم کمک کنیم که او خطایش را به شیوه آبرومندانهای بپوشاند و از راه اشتباه اش برگردد.
در این صورت رابطه قابل ترمیم خواهد بود. مطرح کردن دروغ و خیانت دیگران، تنها در حالتی معنا پیدا میکند که تصمیم گرفته باشیم دیگر تحت هیچ شرایطی به دوستی و همکاری با آنان ادامه ندهیم.
نه تنها مثال های متعدد سیاسی و تجاری، بلکه حتی مثال های خانوادگی هم در این زمینه وجود دارد.
وقتی مادری از فرزندش میپرسد که تو سیگار میکشی؟ فرزند هم میگوید "نه، اصلا!" مادر ممکن است یک لحظه اشتباه کند و بخواهد ثابت کند که من گیج نیستم! من زرنگم و واقعیت را میفهمم. با بیان واقعیت، اولین اتفاقی که میافتد این است که قبح این ماجرا در خانواده میریزد.
ولی زمانی که قبح این قضیه ریخته نشده است حداقلش این است که در ساعتی که فرزندشان در خانه است، به خاطر پنهان کردن از آنها سیگار نمیکشد.
حتی اگر در خانه دیدند که ته سیگار افتاده، میتوانند پل طلایی بسازند: «آن مهمانی که سیگاری بود چرا ته سیگارش را اینجا انداخته» که فرزند احساس کند هنوز حرمتی وجود دارد و باید مواظب باشد.
سخت است که من چیزی را بفهمم و نگویم، ولی من میخواهم بچهام تربیت شود نه اینکه شعور خودم را ثابت کنم! این خیلی خطرناک است که ما با اطرافیانمان به شکلی برخورد کنیم که چیزی برای از دست دادن باقی نماند.
اگر شما به من دروغ بگویید و من این دروغ را به روی شما بیاورم، شما مسلما به من نمیگویید: «من نمیدانستم تو متوجه میشوی من دروغ میگویم!
پس از این به بعد من دیگر به تو دروغ نمیگویم!»
بلکه با خودتان میگویید باید به این آدم دروغهای پیچیدهتری گفت!
پس شما با این کار آن فرد را تبدیل به یک آدم راستگو نمیکنید، بلکه او را به یک دروغگوی حرفهایتر تبدیل میکنید.
بنابراین وقتی که کیف بچهام را میگردم، در واقع امنیت ایجاد نمیکنم، بلکه باعث میشوم فرزندم سوراخهای بهتر و امنتری برای قایمکردن پیدا کند.
منبع: کانال روانشناسی مشاورفا
اگر کسی موقع حرف زدن به شما دروغ گفت و شما متوجه شدید که او دروغ میگوید، نباید این مسئله را مطرح کنید. به عبارتی، ما اصلا حق نداریم طرف مقابلمان را ضایع کنیم. چرا که در مذاکره، طرف مقابل، یا همکار من است یا دوست یا یکی از اعضای خانواده من.
باید به یاد داشته باشم که به هر حال، میخواهم رابطه ام را با این فرد ادامه بدهم و اگر بخواهم دروغش را به رویش بیاورم، برای خودم نامطلوب خواهد بود. چرا که حرمتها از بین میرود و دیگر به سختی میتوان رابطه را ادامه داد.
به همین دلیل در مذاکره مفهومی داریم به نام «پل طلایی».
این مفهوم که یک قانون خیلی قدیمی چینی است، میگوید اگر دشمن به شما حمله کرد و از پلی بر روی رودخانهای گذشت، پل پشت سرش را خراب نکنید!
چون، وقتی دشمن بداند دیگر راه برگشتی ندارد، انرژی و تلاشش برای شکست دادن شما مضاعف خواهد شد.
در عوض، بروید و پل پشت سرش را از طلا بسازید تا اگر خواست عقبنشینی کند، احساس کند که روی این پل طلایی، حتی عقبنشینی هم افتخار است.
پس ما، نه تنها نباید طرف مذاکرهمان را ضایع کنیم، بلکه حتی موظف هستیم کمک کنیم که او خطایش را به شیوه آبرومندانهای بپوشاند و از راه اشتباه اش برگردد.
در این صورت رابطه قابل ترمیم خواهد بود. مطرح کردن دروغ و خیانت دیگران، تنها در حالتی معنا پیدا میکند که تصمیم گرفته باشیم دیگر تحت هیچ شرایطی به دوستی و همکاری با آنان ادامه ندهیم.
نه تنها مثال های متعدد سیاسی و تجاری، بلکه حتی مثال های خانوادگی هم در این زمینه وجود دارد.
وقتی مادری از فرزندش میپرسد که تو سیگار میکشی؟ فرزند هم میگوید "نه، اصلا!" مادر ممکن است یک لحظه اشتباه کند و بخواهد ثابت کند که من گیج نیستم! من زرنگم و واقعیت را میفهمم. با بیان واقعیت، اولین اتفاقی که میافتد این است که قبح این ماجرا در خانواده میریزد.
ولی زمانی که قبح این قضیه ریخته نشده است حداقلش این است که در ساعتی که فرزندشان در خانه است، به خاطر پنهان کردن از آنها سیگار نمیکشد.
حتی اگر در خانه دیدند که ته سیگار افتاده، میتوانند پل طلایی بسازند: «آن مهمانی که سیگاری بود چرا ته سیگارش را اینجا انداخته» که فرزند احساس کند هنوز حرمتی وجود دارد و باید مواظب باشد.
سخت است که من چیزی را بفهمم و نگویم، ولی من میخواهم بچهام تربیت شود نه اینکه شعور خودم را ثابت کنم! این خیلی خطرناک است که ما با اطرافیانمان به شکلی برخورد کنیم که چیزی برای از دست دادن باقی نماند.
اگر شما به من دروغ بگویید و من این دروغ را به روی شما بیاورم، شما مسلما به من نمیگویید: «من نمیدانستم تو متوجه میشوی من دروغ میگویم!
پس از این به بعد من دیگر به تو دروغ نمیگویم!»
بلکه با خودتان میگویید باید به این آدم دروغهای پیچیدهتری گفت!
پس شما با این کار آن فرد را تبدیل به یک آدم راستگو نمیکنید، بلکه او را به یک دروغگوی حرفهایتر تبدیل میکنید.
بنابراین وقتی که کیف بچهام را میگردم، در واقع امنیت ایجاد نمیکنم، بلکه باعث میشوم فرزندم سوراخهای بهتر و امنتری برای قایمکردن پیدا کند.
منبع: کانال روانشناسی مشاورفا
🎯 کاریزما
کاریزما که از ریشه ای یونانی به معنای "هدیه" نشات می گیرد، مجموعه ای از صفات و رفتارهاست که فرد را با دیگران پیوند می دهد.
یک فرد کاریزماتیک، دوست داشتنی، قابل اعتماد، فعال و در بسیاری از موارد جادویی است. خیلی از شخصیت های معروف مثل مرلین مونرو، مارتین لوتر کینگ، اوپرا اونیفری و ریچارد برانسون، همگی به شخصیت های کاریزماتیک مشهور بوده اند.
افراد دارای کاریزما، ابرازگر، قوی و با اعتماد به نفس، امیدوار و صمیمی هستند. آنها در بیشتر موارد به دیگران توجه می کنند و نوعی جذابیت درونی دارند که دیگران را به خود جذب می کنند.
داشتن کاریزما در شغل و حرفه اهمیت بسیاری دارد، حتی اگر شما یک نقش مدیریتی نداشته باشید. زمانی که کاریزما دارید، دیگران تمایل دارند که با شما کار کنند، ایده های شما را می پذیرند، به نظرات شما اعتماد می کنند و بسیار علاقه مندند که تحت تاثیر شما باشند.
کاریزما و قدرت
کاریزما شکلی از "قدرت مرجع" است که روانشناسان اجتماعی مثل جان فرنچ و برترام راون آن را به عنوان یکی از 4 پایه قدرت تعریف کرده اند. قدرت مرجع قدرتی است که شما آن را دارید چون دیگران شما را دوست دارند و به شما احترام می گذارند.
به خاطر داشته باشید که کاریزما می تواند به صورت منفی هم مورد استفاده قرار بگیرد. به این صورت که برای متقاعد کردن دیگران به انجام کاری برخلاف عقاید و علایق شان به کار گرفته شود.
ایجاد کاریزما
کاریزما به مجموعه ای از صفت ها و رفتارها اطلاق می شود که با کنار هم قرار گرفتن آنها، شخصیت شما به یک شخصیت جذاب و کاریزماتیک تبدیل می شود. پژوهش های بسیاری نشان می دهد که شما می توانید این صفت را بیاموزید و به کمال برسانید.
برخی از مطالعات به این نتیجه دست یافتند رهبرانی که قادر بودند سختی ها را تحمل کنید بیشتر در ارتباط با تیم خود کاریزماتیک بودند و افرادی که دیدگاه مثبتی داشتند با احتمال بیشتری کاریزما داشتند. هم چنین آنچه که افراد برای گفتن انتخاب می کنند می تواند بر کاریزمای آنها موثر باشد.
یک سوء تعبیر رایج درباره کاریزما این است که کاریزما ارتباط زیادی با جذابیت ظاهری دارد . اگرچه جذابیت ظاهری به دوست داشتنی بودن شما در موقعیت های مختلف کمک می کند، به طور خاص تنها مولفه مورد نیاز برای داشتن کاریزما نیست. زیبایی، یک تکه از این پازل است. رفتار و اعتقادات شما بیش از ظاهر، در داشتن کاریزما تاثیر دارد.
مواردی اشاره شده است که پرداختن به آنها به شما کمک می کند یک فرد کاریزماتیک باشید.
1) زبان بدن و حضور موثر:
زبان بدن و حضور موثر از مولفه های مهم کاریزما است. زبان بدن صحیح می تواند بدون گفتن هیچ کلمه ای، قدرت، صمیمیت و محبوبیت شما را افزایش دهد.
تقویت زبان بدن را با محکم ایستادن آغاز کنید. شانه هایتان را صاف و محکم و سرتان را بالا نگه دارید. داشتن حالت بدنی خوب نه تنها شما را با اعتماد به نفس و مسلط نشان می دهد، به شما این احساس را می دهد که در مسیر موفقیت هستنید.
تحقیقات نشان می دهد که افراد کاریزماتیک گرایش دارند که بسیار مثبت باشند. بنابراین بیشترین تلاش خود را برای داشتن دیدگاه و نگرش مثبت به کار گیرید.
حضور فعال اندکی با زبان بدن متفاوت است و با کیفیت توجه شما ارتباط دارد. زمانی که شما حضور موثر دارید، تمام توجه خود را به فردی می دهید که با او هستید و به ذهن خود اجازه نمی دهید که به چیز دیگری مشغول شوید. شما خود و توجهتان را تنها به آن فرد اختصاص می دهید.
برای تقویت حضور موثر، با یادگیری مهارت گوش دادن فعال آغاز کنید. زمانی که یک نفر با شما صحبت می کند، مطمئن شوید که توجه کامل خود را به صحبت های او معطوف کرده اید. نگران این نباشید که پس از پایان یافتن حرف او شما چه خواهید گفت. بیشترین تلاش خود را برای ماندن در همان لحظه و هشیاربودن به کار گیرید. حتما از تاثیر این مهارت روی روابط خود متحیر خواهید شد.
2) به دیگران کمک کنید احساس خوبی داشته باشند:
افراد کاریزماتیک باعث می شوند که دیگران احساس مهم بودن و خوب بودن بکنند. به جای تمرکز بر موفقیت های خودشان حجم زیادی از زمان و انرژی خود را به تلاش برای انگیزه دادن به دیگران اختصاص می دهند. با کمک به افراد دیگر آنها محیطی پر از انرژی مثبت خلق می کنند، محیطی که مانند یک مغناطیس دیگران را به خود جذب می کند. شما می توانید این مهارت را با کمک کردن و تحسین دیگران در زمانی که به آن نیاز دارند، در خودتان تقویت کنید. با شخص مقابل خود به گونه ای برخورد کنید، گویا مهمترین شخصی است که امروز ملاقات می کنید. نسبت به پیشرفت ها و موفقیت های خود فروتن و متواضع باشید و زمانی که دیگران کاری را خوب انجام می دهند، صادقانه آنها را تحسین و از آنها سپاسگزاری کنید.
منبع: کانال روانشناسی مشاورفا
کاریزما که از ریشه ای یونانی به معنای "هدیه" نشات می گیرد، مجموعه ای از صفات و رفتارهاست که فرد را با دیگران پیوند می دهد.
یک فرد کاریزماتیک، دوست داشتنی، قابل اعتماد، فعال و در بسیاری از موارد جادویی است. خیلی از شخصیت های معروف مثل مرلین مونرو، مارتین لوتر کینگ، اوپرا اونیفری و ریچارد برانسون، همگی به شخصیت های کاریزماتیک مشهور بوده اند.
افراد دارای کاریزما، ابرازگر، قوی و با اعتماد به نفس، امیدوار و صمیمی هستند. آنها در بیشتر موارد به دیگران توجه می کنند و نوعی جذابیت درونی دارند که دیگران را به خود جذب می کنند.
داشتن کاریزما در شغل و حرفه اهمیت بسیاری دارد، حتی اگر شما یک نقش مدیریتی نداشته باشید. زمانی که کاریزما دارید، دیگران تمایل دارند که با شما کار کنند، ایده های شما را می پذیرند، به نظرات شما اعتماد می کنند و بسیار علاقه مندند که تحت تاثیر شما باشند.
کاریزما و قدرت
کاریزما شکلی از "قدرت مرجع" است که روانشناسان اجتماعی مثل جان فرنچ و برترام راون آن را به عنوان یکی از 4 پایه قدرت تعریف کرده اند. قدرت مرجع قدرتی است که شما آن را دارید چون دیگران شما را دوست دارند و به شما احترام می گذارند.
به خاطر داشته باشید که کاریزما می تواند به صورت منفی هم مورد استفاده قرار بگیرد. به این صورت که برای متقاعد کردن دیگران به انجام کاری برخلاف عقاید و علایق شان به کار گرفته شود.
ایجاد کاریزما
کاریزما به مجموعه ای از صفت ها و رفتارها اطلاق می شود که با کنار هم قرار گرفتن آنها، شخصیت شما به یک شخصیت جذاب و کاریزماتیک تبدیل می شود. پژوهش های بسیاری نشان می دهد که شما می توانید این صفت را بیاموزید و به کمال برسانید.
برخی از مطالعات به این نتیجه دست یافتند رهبرانی که قادر بودند سختی ها را تحمل کنید بیشتر در ارتباط با تیم خود کاریزماتیک بودند و افرادی که دیدگاه مثبتی داشتند با احتمال بیشتری کاریزما داشتند. هم چنین آنچه که افراد برای گفتن انتخاب می کنند می تواند بر کاریزمای آنها موثر باشد.
یک سوء تعبیر رایج درباره کاریزما این است که کاریزما ارتباط زیادی با جذابیت ظاهری دارد . اگرچه جذابیت ظاهری به دوست داشتنی بودن شما در موقعیت های مختلف کمک می کند، به طور خاص تنها مولفه مورد نیاز برای داشتن کاریزما نیست. زیبایی، یک تکه از این پازل است. رفتار و اعتقادات شما بیش از ظاهر، در داشتن کاریزما تاثیر دارد.
مواردی اشاره شده است که پرداختن به آنها به شما کمک می کند یک فرد کاریزماتیک باشید.
1) زبان بدن و حضور موثر:
زبان بدن و حضور موثر از مولفه های مهم کاریزما است. زبان بدن صحیح می تواند بدون گفتن هیچ کلمه ای، قدرت، صمیمیت و محبوبیت شما را افزایش دهد.
تقویت زبان بدن را با محکم ایستادن آغاز کنید. شانه هایتان را صاف و محکم و سرتان را بالا نگه دارید. داشتن حالت بدنی خوب نه تنها شما را با اعتماد به نفس و مسلط نشان می دهد، به شما این احساس را می دهد که در مسیر موفقیت هستنید.
تحقیقات نشان می دهد که افراد کاریزماتیک گرایش دارند که بسیار مثبت باشند. بنابراین بیشترین تلاش خود را برای داشتن دیدگاه و نگرش مثبت به کار گیرید.
حضور فعال اندکی با زبان بدن متفاوت است و با کیفیت توجه شما ارتباط دارد. زمانی که شما حضور موثر دارید، تمام توجه خود را به فردی می دهید که با او هستید و به ذهن خود اجازه نمی دهید که به چیز دیگری مشغول شوید. شما خود و توجهتان را تنها به آن فرد اختصاص می دهید.
برای تقویت حضور موثر، با یادگیری مهارت گوش دادن فعال آغاز کنید. زمانی که یک نفر با شما صحبت می کند، مطمئن شوید که توجه کامل خود را به صحبت های او معطوف کرده اید. نگران این نباشید که پس از پایان یافتن حرف او شما چه خواهید گفت. بیشترین تلاش خود را برای ماندن در همان لحظه و هشیاربودن به کار گیرید. حتما از تاثیر این مهارت روی روابط خود متحیر خواهید شد.
2) به دیگران کمک کنید احساس خوبی داشته باشند:
افراد کاریزماتیک باعث می شوند که دیگران احساس مهم بودن و خوب بودن بکنند. به جای تمرکز بر موفقیت های خودشان حجم زیادی از زمان و انرژی خود را به تلاش برای انگیزه دادن به دیگران اختصاص می دهند. با کمک به افراد دیگر آنها محیطی پر از انرژی مثبت خلق می کنند، محیطی که مانند یک مغناطیس دیگران را به خود جذب می کند. شما می توانید این مهارت را با کمک کردن و تحسین دیگران در زمانی که به آن نیاز دارند، در خودتان تقویت کنید. با شخص مقابل خود به گونه ای برخورد کنید، گویا مهمترین شخصی است که امروز ملاقات می کنید. نسبت به پیشرفت ها و موفقیت های خود فروتن و متواضع باشید و زمانی که دیگران کاری را خوب انجام می دهند، صادقانه آنها را تحسین و از آنها سپاسگزاری کنید.
منبع: کانال روانشناسی مشاورفا