کمپین بازگشت شاهزاده
28.8K subscribers
58.4K photos
55.3K videos
415 files
25.9K links
https://telegram.me/C_B_SHAHZADEH
کانال کمپین👆
https://t.me/joinchat/QGibi-Oc3jFYRx5E
ابرگروه کمپین👆

https://twitter.com/payandeiranam
توییتر

@azadi5555
ارتباط با ما
Download Telegram
🔸🔶🔸 #مرتضوی_زخم_ما_را_تازه_کرد. (بخش اول)

یادداشت " #ماهرخ_غلامحسین_پور"

«ما قربانیان کهریزیک، 136 نفر بودیم. 124 نفرمان شکایت کردیم.» این را مجید عابدین زاده مقدم می گوید، یکی از آن ۱۲۴ نفر که تسلیم تهدیدها و وعده ها نشد و دنبال شکایتش رفت.
او که هنوز از آسیب های روحی و روانی ناشی از بازداشتش در کهریزک رنج می برد، به خاطر شهادتش در مورد آن روزها، به شش سال حبس تعریزی محکوم شد: «ما هم به اندازه آنهایی که به ناحق کشته شدند، شکنجه شدیم. رنج مرگ آنها و ترس از مردن را دیدیم. هنوز هم این رنج با ماست.»
مجید توصیه می کند: «با مسعود علیزاده تماس بگیر. او را داشتند می کشتند. به سختی زنده ماند.» مسعود علیزاده تا چند سال پیگیر شکایت کهریزک بود و هیچ تهدیدی را جدی نمی گرفت، تا اینکه نیمه شب با چاقو به او حمله کردند و پرده دیافراگم و طحالش را از دست داد.
او می گوید نمی تواند قاضی مرتضوی را ببخشد. اما از این که گناه این ماجرای وحشتناک را به مرتضوی محدود و کوچک کرده اند، دلخور است: «مرتضوی ما را به زور فرستاد. اما فقط مرتضوی مقصر نبود. او که آنجا نیروی اجرایی نداشت. چرا کسی از سردار رادان و احمدی مقدم چیزی نمی پرسد؟»
او خاطراتش را تکرار می کند: «افسر نگهبان مرا کوبید زمین، با قفل کتابی چندین ضربه محکم زد توی سرم، بعد از این کش و واکش شلوارم پاره شد و افتاد زمین و من دیدم جلوی جمعیت لخت و مادرزادم، چشم هایم داشت بسته می شد، می دانستم دارم زندگی را ترک می کنم. به خودم گفتم نباید تسلیم مرگ بشوی. باید بیدار بمانی. چشمم را که باز کردم، تمام تنم غرق خون و زخم و لباس به تنم پاره پاره بود، نمی دانم چند ساعت بیهوش بودم، فقط می دانم بچه ها نشسته بودند بالای سرم و گریه می کردند.»
«رضا ذوقی» یکی از جان به دربردگان کهریزک می گوید جانش را مدیون محسن روح الامینی است: «اگر محسن روح الامینی بین بازداشت شدگان نبود و نمرده بود، تردید دارم که اکنون زنده باشم. او با مرگش جان بازماندگان کهریزک را نجات داد.»
«مسعود علیزاده» هم محسن روح الامینی را به خاطر می آورد: «توی اتاق ما بود. پسری آرام و مهربان. به اوین که منتقل مان کردند، روی آسفالت داغ جلوی اوین نیم ساعت ولو بود. نه آمبولانسی آمد، نه کسی توجهی به نیمه جان بودنش کرد.»
همه آنها در جریان نامه عذرخواهی و ابراز شرمندگی سعید مرتضوی به خاطر کهریزک هستند.
«رضا ذوقی» می گوید: «عذرخواهی مرتضوی عملا نوعی توهین است.
آنچه بر ما گذشت یک اتفاق نبود. یک مسئله برنامه ریزی شده برای کشته شدنمان بود. او تمام این هفت سال منکر شد و به ما تهمت زد که ما اراذل و اوباشیم. به صراحت گفت دروغ می گوییم و اینها آزاردهنده بود.»
او قادر نیست آثار روانی مشاهده صحنه مرگ هم بندی هایش را در اوج بی تفاوتی مسئولان بازداشتگاه، فراموش کند و هر شب با این کابوس می خوابد: « من دقیقا صندلی پشت سر امیر جوادی فر بودم. صدای نفس هایش را می شنیدم.
من و بقیه ساکنان اتوبوس به سربازی که داخل اتوبوس بود، التماس می کردیم یک لیوان آب به او بدهند. همه بچه ها نگاه شان به امیر بود که حال خوبی نداشت. یک لحظه دیدم امیر تشنج کرد و یک باره بی حرکت شد. ترسیدیم و شروع کردیم به فریاد زدن و گریه کردن که با بلند شدن سر و صدا، راننده اتوبوس نگه داشت. امیر را از اتوبوس بردیم بیرون، روی آسفالت خواباندیم و تنفس مصنوعی دادیم. مقداری خون بالا آورد و تمام کرد. »


کمپین بازگشت شاهزاده(بسوی انتخابات آزاد)
https://telegram.me/C_B_SHAHZADEH

telegram.me/joinchat/D72_EEBom4v-CvjJ2xNceQ