فریاد زندانیان
475 subscribers
23.4K photos
8.74K videos
153 files
10.4K links
هموطنان عزیز،
صدای بازداشتیهای ۱۴۰۱ باشیم آنها اکنون بیش ازهر زمان دیگری به کمک ما نیاز دارند.
با سپاس از شما 🌺✌️

@CHZIR
♦️ارتباط با ادمین:
👉 @salehamiri1396
👉 @f_soltani2019
Download Telegram
روایت محمدعلی زحمتکش یکی از فعالان صنفی معلمان استان فارس از #حبیب_افکاری که برای مدتی در شیراز باهم هم بند بوده اند.

«...حالم از شنیدن شکنجه‌هایی که بر این سه برادر رفته بود، دچار آشوبی تلخ شده بود. برگشتم که از اتاق بیرون بروم. به حبیب گفتم: «حبیب جانم، توقعِ اجرای عدالت انسانی و داشتن یک زندگیِ شرافت‌مندانه، در یک حکومت ایدئولوژیک، تجسم باغِ گیلاس است، در کویر شهداد. دوباره خنده ملیحی کرد و سرش رفت روی کاغذها. چقدر این پِسر، قشنگ می‌خندید.

شروع به پیاده‌روی در راهروی واحد که کردم؛ همه‌اش توی دلم به خودم می‌گفتم، حتما تا آزاد شدم، بروم خانه‌شان. دست پدر و مادرشان را ببوسم. پدر و مادری که چنین جوانان غیرت‌مند و شرافت‌مداری را تربیت کرده‌اند. غیور مردانی که سهم‌ناک‌ترین شکنجه‌ها را تحمل می‌کنند، اما تن به بیداد اتهام و افترا نمی‌دهند. رفتم. ولی، صد افسوس، خیلی دیر رفتم، چون نوید دیگر نبود.ـ»
#SaveAfkariBrothers
روایت کامل در ادامه
#مرگ_بر_دیکتاتور #تحریم_انتخابات

♦️ به کانال تلگرامی فریاد زندانیان بپیوندید
https://t.me/CHZIR
روایتی که در ادامه می‌خوانید، روایت «محمدعلی زحمتکش» یکی از فعالان صنفی معلمان استان فارس از «حبیب افکاری» است. یکی از برادران افکاری که برای مدتی با این فعال صنفی هم‌بند بوده است.

آقای زحمت‌کش که در دادگاه انقلاب شیراز به اتهام «تبلیغ علیه نظام» و «توهین به مقامات» محکوم شده بود، برای تحمل محکومیت ۸ ماهه حبس تعزیری خود در زندان عادل آباد شیراز حضور داشته است.

او در این یادداشت که در حساب اینستاگرام شخصی خود منتشر کرده، به تشریح گوشه‌ای از آنچه در مدت زندان، بازداشت و شکنجه‌هایی که این برادران متحمل شده پرداخته است. این روایت را که پس از اعدام «نوید افکاری» و بیش از ۲۵۰ روز انفرادی «حبیب و وحید افکاری» نوشته شده در ادامه بخوانید:

مرثیه خونبار واحد چهار سیاسی بند سبز بزرگسالان، زندان مرکزی شیراز

«من سعادت دیدار جهان پهلوان شهید شیراز، نوید افکاری را نداشتم. وحید را هم همین‌طور. اما حبیب را چرا. حدودا سه، چهار ماه را هم اتاق و همسفره بودیم. یادم هست تا توی اتاق خودش را معرفی کرد. آدرس دبستان و معلم کلاس اولش را پرسیدم. یک دانش‌آموز هم نام او را در دهه هفتاد تا هشتاد درس داده بودم. گفتم شاید خودش باشد.

حبیب خیلی مودب و محجوب بود. می‌گفت: گچ‌کارم. من هم معمار بودم و چیزهایی پرسیدم و او از ماله کویتی تا تهیه هرگونه کشویی ابزار گچ‌بری و ساخت انواع گچ را برای گچ‌کاری توضیح داد.

حتی تعریف کرد که یک زمین در سنگر خریده‌ام و دلم می‌خواهد یک خانه در بالای آن زمین برای خودم بسازم. یکی دو تا کاغذ هم بر می‌داشتیم و ساعت‌ها می‌نشستیم نقشه می‌کشیدیم. دیوارها را جابه‌جا می‌کردیم. پذیرایی و دو تا اتاق را کوچک و بزرگ می‌کردیم؛ تا آخرش آن چیزی که باب طبعش بود را ترسیم کردیم.

بعد هم گفت: همین نقشه را می‌دهم بیرون تا سعید کار را شروع کند. چه آرزوهای قشنگ و ساده‌ای داشت این پسر. حرف که می‌زد. بیشتر در حد و اندازه‌های یک استادکار ماهر و حاذق سخن می‌گفت. پر و پیمان، سنگین و رنگین. البته همیشه سرش پایین بود و یک لبخند ملیح و قشنگی هم روی لب‌هایش نقش می‌بست، که ته چهره غمگین‌اش را قشنگ‌تر می‌کرد.

همان‌وقت، تقریبا اَیاق شدیم. دو سه هفته بعد، در اتاق کتابخانه داشتم کتاب می‌خواندم. دو نفر از هم‌بندها داشتند راجع به پرونده برادران افکاری بحث می‌کردند.

اول‌های بحث‌شان، خیلی لطیف و نرم بود. یکی از بچه‌ها می‌گفت: بعد از دو ماه که حبیب آمده بوده توی بند، برایش مقداری لباس از بیرون فرستاده بودند، رسیده بود دستش.

می‌گفت: تا وارد اتاق شدم. حبیب تنها نشسته بود و سبد وسایل‌اش جلو پای‌اش بود. یک تی شرت توی دستانش بود. گذاشته بود روی چشم‌هایش و کرور کرور اشک می‌ریخت. رفتم نشستم کنارش. شروع کردم به دلداری‌اش، اما هیچ افاقه نمی‌کرد. سیل از چشمهایش راه افتاده بود و برای آن‌که صدایش بلند نشود، خَفه خَفه، گریه می‌کرد.

آن تی شرت مال نوید بوده. حبیب، همه‌اش می‌گفت: به دلم برات شده که نوید را می‌کشند. می‌گفت: نوید روی تشک کشتی بزرگ شده، تا حالا در هیچ کجا سر خم نکرده. محال است به گناه نکرده اعتراف کند. می‌دانم نوید سرش هم برود، در مقابل این‌ها کوتاه نخواهد آمد. حبیب این‌قدر آن تی شرت را دوست داشت که حد و اندازه نداشت.

بعد که من از بچه‌ها، جزییات بیشتری از ماجرا را خواستم، واگویه‌هایی کردند که تمام تنم لرزید. به خدا باور کردنی نبود. حبیب خیلی محجوب بود و چیزی به ما نمی‌گفت. اما این‌ها داشتند از بلاهایی می‌گفتند، که خداوند بر اقوام عاد و ثمود و لوط هم نازل نکرده بود.

در تمام دو سه ساعت، بحث داشتم تجسم می‌کردم که وقتی دست‌هایت و چشم‌هایت را بسته‌اند. بعد یک نفر یک کیسه پلاستیک دسته‌دار را می‌گذارد روی سرت. تا پایین گردنت هم آن را پایین می‌کشند. بعد، دور گردنت، سفت‌اش می‌کنند تا، هیچ هوایی به ریه‌هایت نرسد، چه حالی پیدا می‌کنی؟

دیگر صدایِ هم‌بندی‌ها را نمی‌شنیدم. همه‌اش نفسم را حبس می‌کردم و ثانیه‌ها را با انگشتان دست‌هایم شمارش می‌کردم که مثلا چقدر می‌توانم نفسم را حبس کنم؟ خدای من! من، توی ثانیه‌های ۳۰ یا چهلم که برسد، به قتل علی ابن ابیطالب(ع) هم که خواسته باشند اعتراف خواهم کرد. این پسر چه طاقت و توانی داشته، که توی این دریای بلا و مصیبت، اعتراف نکرده است.

دیگر طاقت شنیدن حرف‌های بیشتری را نداشتم. رفتم توی راهرو حمام‌ها و یکی دو تا نخ سیگار را پشت سر هم کشیدم و رفتم توی اتاق شماره دو. حبیب، سی-چهل‌تایی کاغذ مکاتبه زندانیان را پهن کرده بود جلوی‌اش و داشت دادنامه می‌نوشت. گاهی بلند می‌شد و می‌رفت طرف تلفن‌ها و می‌ایستاد توی صف. نوبت‌اش که می‌شد، شماره‌ای را می‌گرفت و ده دقیقه‌ای، شور و مشورت می‌کرد. بعد دوباره می‌آمد، می‌نشست پای کاغذها. کار هر روزش بود.
ادامه مطلب👇👇👇
برای هر جلسه دادگاهی که داشتند، گاهی تا پنجاه - شصت تا برگه هم می‌نوشت. اما صبح که حاضر و آماده می‌شد برای دادگاه، اجازه بردن دادنامه‌هایش را به او نمی‌دادند. نه به او و نه به برادرانش.

دو سه ساعتی طول کشید تا فرصت کردم دو سه جمله‌ای با او صحبت کنم. گفتم: حبیب به خدای احد و واحد، این ستم‌ها بر هیچ‌کس از صبح تا شب عاشورا، روا نشده است. پسر خوب چرا این همه بیداد را فریاد نمی‌کنید؟ یا خودت غمت را فریاد کن یا بگو تا ما فریادش کنیم.

بالاتر گفتم، حبیب، خیلی خیلی محجوب بود. فقط سرش را کرد بالا و گفت: «آقا معلم عزیز، اول، تمام راه‌های قانونی را می‌رویم. بعد هم توکل می‌کنیم بر خدا. خدای‌مان هم خیلی کریم است.»

سوگند به خدای عدل و داد که داد جهان پهلوان شیراز نوید افکاری، تا کره ماه هم رفت. اما نه صدای‌اش به گوش عدالت اسلامی رسید و نه حتی جسد مقدَس‌اش زنده به پای دار کشید. وحید، هم در طول شکنجه‌های قرون وسطایی که بر سرش آورده بودند، آن‌قدر مقاومت کرد، تا نَفَس طاقت‌اش طاق شد و تا دو بار هم دست به خودکشی زد.

حبیب و وحید هم، با احتساب همین اردیبهشت‌ماه سیاه نحس، بیش از دویست و پنجاه روز است که در انفرادی هستند. حال و روز و روزگارشان بر هیچ آشنایی معلوم نیست.

حالم از شنیدن شکنجه‌هایی که بر این سه برادر رفته بود، دچار آشوبی تلخ شده بود. برگشتم که از اتاق بیرون بروم. به حبیب گفتم: «حبیب جانم، توقعِ اجرای عدالت انسانی و داشتن یک زندگیِ شرافت‌مندانه، در یک حکومت ایدئولوژیک، تجسم باغِ گیلاس است، در کویر شهداد. دوباره خنده ملیحی کرد و سرش رفت روی کاغذها. چقدر این پِسر، قشنگ می‌خندید.

شروع به پیاده‌روی در راهروی واحد که کردم؛ همه‌اش توی دلم به خودم می‌گفتم، حتما تا آزاد شدم، بروم خانه‌شان. دست پدر و مادرشان را ببوسم. پدر و مادری که چنین جوانان غیرت‌مند و شرافت‌مداری را تربیت کرده‌اند. غیور مردانی که سهم‌ناک‌ترین شکنجه‌ها را تحمل می‌کنند، اما تن به بیداد اتهام و افترا نمی‌دهند. رفتم. ولی، صد افسوس، خیلی دیر رفتم، چون نوید دیگر نبود.ـ»

#SaveAfkariBrothers
#برادران_افکاری #وحید_افکاری #حبیب_افکاری #نوید_افکاری
#مرگ_بر_دیکتاتور #تحریم_انتخابات
https://t.me/CHZIR/23776
♦️ به کانال تلگرامی فریاد زندانیان بپیوندید
https://t.me/CHZIR
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♦️سعید افکاری: حبیب گفت نوید فدای مردم ستمدیده شد و ما هم فدایشان می‌شویم

♦️سعید افکاری در توییتی درباره برادرش حبیب نوشته است: «نوید عزیزمون که سر به دار شد، دائم فک میکردم به حبیب چی باید بگم؟ با چه رویی نگاش کنم. آخه نوید عشق اول زندگیش بود. حتی وقتی حبیب توی کشتی خاکم میکرد و از نوید کمک میخواستم، باعث حسادتش میشد. ولی حبیب قویتر از تمام تصوراتم بود، گفت نوید فدای مردم ستمدیده شد و ما هم فداشون میشیم.»
#SaveAfkariBrothers
#برادران_افکاری #وحید_افکاری #حبیب_افکاری #نوید_افکاری #نه_به_زندان #نه_به_شکنجه #آزادشان_کنید #مرگ_بر_دیکتاتور #تحریم_انتخابات

♦️ به کانال تلگرامی فریاد زندانیان بپیوندید
https://t.me/CHZIR
♦️اخبار نقض #حقوق_بشر در #ایران سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۰
♦️اخبار نقض #حقوق_بشر در #ایران سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۰


♦️ #ارومیه- ماموران زندان مرکزی ارومیه به یکی از بندهای این زندان حمله کرده و یک زندانی بنام امیر رضایی ۳۵ ساله را مورد ضرب وشتم شدید قرار داده و به قتل رساندند.


♦️ #مشهد- مسئولان زندان وکیل آباد مشهد با تغییر روزهای ملاقات و با ممنوع التماس کردن زندانیان سیاسی هاشم خواستار، محمدحسین سپهری و کمال جعفری فشار را بر این زندانیان و بر خانواده ایشان افزایش داده اند.


♦️ #تبریز- روزبه پیری، فعال آذربایجانی، توسط شعبه ۱۰۳ دادگاه کیفری دو تبریز به پرداخت ۵ میلیون تومان جزای نقدی محکوم شد.


♦️ #بوشهر- شعبه ۴ دادگاه تجدیدنظر استان بوشهر، محکومیت آرش حسینی الوند، شهروند ساکن بوشهر را عینا تایید کرد.


♦️ قرچک ورامین- صبا کردافشاری، فعال مدنی محبوس در زندان قرچک ورامین روز دوشنبه ۲۷ اردیبهشت‌ماه به اعتصاب غذای خود پایان داد.


♦️ زندان تهران بزرگ- جلسه رسیدگی به اتهامات امیرحسین مرادی، سعید تمجیدی و محمد رجبی، سه تن از شهروندان بازداشت شده در جریان اعتراضات آبان ۹۸، در تاریخ ۸ تیرماه برگزار خواهد شد.


♦️ #اربیل- خودسوزی بهزاد محمودی در اربیل.


♦️ #سنندج – نیروهای امنیتی در شهر سنندج دست‌کم پنج شهروند را بازداشت کردند.


♦️ #اهواز – بازداشت بیش از ۲۰ شهروند در اهواز و ماهشهر با اتهام برگزای مراسم سرودخوانی در عیدفطر
https://t.me/CHZIR/23786
بیشتر بخوانید: https://bit.ly/3hxBZzO
#نه_به_زندان #نه_به_شکنجه #آزادشان_کنید #مرگ_بر_دیکتاتور #تحریم_انتخابات
♦️ به کانال تلگرامی فریاد زندانیان بپیوندید
https://t.me/CHZIR
♦️افزایش فشار بر #زندانیان_سیاسی و اعتراض خانواده زندانیان؛ وای بر کسی که رای بدهد!
♦️فشار بر #زندانیان_سیاسی و اعتراض خانواده زندانیان؛ وای بر کسی که رای بدهد!

♦️فشار بر زندانیان سیاسی در زندان مشهد اعتراض خانواده زندانیان را در پی داشت. خانواده ها اعلام کردند که هرکس رای بدهد شریک جرم در قتل کشته های ۴۲ سال این حکومت است.

به گزارش کانون حقوق بشری نه به زندان – نه به اعدام ۲۸ اردیبهشت۱۴۰۰، مسئولان زندان وکیل آباد مشهد با تغییر روزهای ملاقات و با ممنوع التماس کردن زندانیان سیاسی #هاشم_خواستار، #محمدحسین_سپهری و #کمال_جعفری فشار را بر این زندانیان و بر خانواده ایشان افزایش داده اند.

♦️خانم صدیقه مالکی فرد همسر #معلم_زندانی سیدهاشم خواستار در یک گزارش نسبت به وضعیت این معلم زندانی اعتراض کرده و علت این فشار را انتشار بیانیه ای که آقای خواستار از زندان منتشر کرد خواند. وی نسبت به شرایط سخت ملاقاتها اعتراض کرده و خاطر نشان کرد که خودش نیز بدلیل انجام عمل قلب باز و ابتلا به کرونا تحت فشار است و مسئولان زندان این فشار را مضاعف کرده اند.

♦️همچنین خانم فاطمه سپهری خواهر زندانی سیاسی محمدحسین سپهری در یک فایل صوتی نسبت به ممنوع التماس بودن این زندانی سیاسی اعتراض کرده و ابراهیم رئیسی را مسبب این وضعیت دانست. او گفت که آقای سپهری و آقای کمال جعفری اعلام کرده اند که اگر تا شنبه محدودیت تماس ایشان برداشته نشود دست به اعتصاب غذا و اعتصاب دارو خواهند زد.
https://t.me/CHZIR/23788
اینجا بخوانید:‌https://bit.ly/3wgQ74q

#رای_بی_رای #تحریم_انتخابات #انتخابات۱۴۰۰
#نه_به_زندان #نه_به_شکنجه #آزادشان_کنید #مرگ_بر_دیکتاتور
♦️ به کانال تلگرامی فریاد زندانیان بپیوندید
https://t.me/CHZIR
♦️ بیانیه محمد نوریزاد از #زندان_اوین: ما به صندوق‌های رای و به روی کاندیداها استفراغ می‌کنیم / از یکم خرداد روزی ۵ زخم (قسمت اول)
لینک
ق اول: https://t.me/CHZIR/23791
لینک ق دوم: https://t.me/CHZIR/23793
♦️ بیانیه محمد نوریزاد از #زندان_اوین: ما به صندوق‌های رای و به روی کاندیداها استفراغ می‌کنیم / از یکم خرداد روزی ۵ زخم (بخش یک)

۱- حکایت کرده‌اند مردی اختیار ادرار از کف داد و هیچ دارو اثر نکرد. به سفارش این و آن به امام زاده سید فلان رفت تا مگر شفا یابد. شلوغی امامزاده بر وی فشار آورد و او زمین امام‌زاده از ادار خود آلود. مردمان با مشت و چوب و چماق به جان وی افتادند که: ای گستاخ بی‌شرم، بر زمین امام‌زاده می‌شاشی؟ بینوا زیر مشت و لگد فریاد برآورد: دست بدارید که من به بیماری شاشبند مبتلا بودم و سید شفایم داد. ناگهان ورق برگشت. مردمان ابله به مهر، دست بر سر و رویش مالیدند و پنجه بر شاش مرد کشیدند و کف امامزاده فلان را لیسیدند.

۲- شما و من، ملایی پیر و پلاسیده و پکیده و پوک مغزی می‌شناسیم که اراده ادرار خود را ندارد؛ او را با پوشک بسته‌بندی می‌کنند و با ماشین ضد گلوله به شورای نگهبان می‌برند تا بر هشتاد و چند میلیون ایرانی حکم براند. او (جنتی) در شورای نگهبان بر سر ۸۴ و چند میلیون ایرانی و بر سر هر چه علم و خرد و هوش و نخبگی و هویت و استعداد ایرانیان ادرار می‌کند و از میان خودی‌های پوسیده و خمیده و ورچروکیده، چندتایی را برای انتخابات ریاست جمهوری برمی‌گزیند. می‌گویند: اکنون که این ملای زیرخاکی، بر سر شعور ایرانیان ادرار می‌کند، ما چرا بر سر صندوق‌های رای و بر سر کاندیداهایش استفراغ نکنیم؟

۳- در نامه‌ای به هیولاهای سپاهی و اطلاعاتی و قضایی و بیت رهبری اعلام کردم که از یکم خرداد به جای سه زخم، هر روز، پنج زخم بر خویش وارد می‌کنم. و من هر روز، با تن‌پوشی خونین که روزی پرچم خواهد شد، پنج بار به اتاق افسر نگهبان می‌روم و شره‌های خون تازه را نشانشان می‌دهم، تا در دفتر روزانه ثبت کنند.

۴- تا امروز ۱۰۴ زخم بر خویش وارد کرده ام. ۶۷ روز از اعتصاب دارو و ۶۴ روز از اعتصاب غذای من می‌گذرد. تاکنون ۳۶ بار بیهوش شده‌ام، چشمانم تار می‌بیند. سر انگشتانم می‌لرزد. سرم شبانه روز به شدت درد می‌کند. دچار حمله‌های خفیف قلبی و تپش‌های شدید قلب می‌شوم. نیمی از شنوایی گوش چپم از دست رفته. موهای سرم می‌ریزند. بیش از ۹ ماه است که تلفن مرا قطع کرده‌اند. در همه این روزها به جز اندکی، نه صبحانه خورده‌ام، نه نهار، نه شام، و نه میوه. با عصا رفت و آمد می‌کنم.

۵- پسرم علی صرفاً به خاطر اعتراض و همدردی با خانواده‌های کشته‌شدگان هواپیمای مسافربری اوکراینی که با شلیک موشکهای نقطه زن! سپاه سرنگون شد، تا سه سال و نیم باید در زندان بماند! و حال آنکه ملایی به نام سید علی خامنه‌ای «فرمانده کل قوا» و هیولایی به نام سردار سلامی «فرمانده سپاه» باید محاکمه، زندانی یا اعدام شوند، و دیه و غرامت کشته‌شدگان از جیب مبارک! بپردازند، و نه از جیب مردم بی خبر.

۶- از اتاق فکر هیولاهای سپاهی بیرون زده، که قصد دارند در همین روزهای زندان محمد نوری زاد را خود کشانی کنند. بیچاره‌ها نمی‌دانند خود نوری زاد سالهاست که خونش را به پیشگاه مردم ورشکسته و غارت شده و ملا زده و تحقیر شده ایران، پیشکش کرده است. بسا بی‌گناهان و دانشمندان و شایستگان بسیاری در پستوهای ولایی همین زندان اوین و دیگر شهرستان‌ها از پا درآمدند، چه باک؟ نوری‌زاد نیز یکی از این قربانیان خاموش کشتارگاه‌های بیت رهبری.

۷- از میان کاندیداهای ریاست جمهوری که همگی هیچ در هیچ و چاکر مسلک‌اند، و دست در خون و مال و آبروی ایرانیان دارند؛ یکی از ملایی به نام «رئیسی» می‌گویم که در کشتارهای سال ۶۷ یکی از نقش‌های محوری را او داشته، و اگر نیک بنگریم او را تا گردن در خون بیگناهان می‌بینیم. و دیگران از چهره‌ها و ملا‌های خائن اصلاح‌طلب که برای یک تکه استخوان، گرداگرد سفره سرداران و بیت رهبری پرسه می‌زنند و موس موس می‌کنند.

۸- به گمان من اصلاح‌طلبان خائن‌ترین جریان سیاسی این سال‌های سرطانی‌اند. به ویژه ملا‌هایشان که چه بخواهند و نخواهند، هم در خون‌های ریخته شده این سال‌های سرطانی سهیم‌اند و هم در غارت کشور و هم در تحمیق مردم. علت اینکه اصلاح‌طلبان نمی‌توانند دست از دامن سرداران ایران‌خوار و ملا‌های ایران‌روب بیت‌رهبری بردارند، در همین دست و سهمی است که با خون و جان و مال و ناموس و آبروی برباد رفته ایرانیان دارند، یادمان نرود که سلاخ کشتارگری چون خلخالی نیز اصلاح‌طلب بود.
۹- ای خاک بر سر آنانی که از امام‌زاده سید فلانی که جنتی در صندوق‌های آن ادرار می‌کند، انتظار معجزه دارند. ای خاک بر سر آنانی که ۴۲ سال ادرار این صندوق‌ها را سر کشیده‌اند و با آنکه هر سال به چشم خود دیده‌اند و می‌بینند که بیماریشان افزون‌تر و فرساینده‌تر شده و بهبودی نیز نیافته‌اند، باز همچنان به شاش ملایان دخیل می‌بندند.
https://t.me/CHZIR/23790
#رای_بی_رای #تحریم_انتخابات #انتخابات۱۴۰۰
#نه_به_زندان #نه_به_شکنجه #آزادشان_کنید #مرگ_بر_دیکتاتور
♦️ به کانال تلگرامی فریاد زندانیان بپیوندید
https://t.me/CHZIR
ادامه 👇👇👇
♦️ بیانیه محمد نوریزاد از زندان اوین: ما به صندوق‌های رای و به روی کاندیداها استفراغ می‌کنیم / از یکم خرداد روزی ۵ زخم (قسمت دوم)
۱۰- پیشنهاد می‌کنم به جای رای دادن، به صندوق‌های رای استفراغ کنید. این برای حضرت شعور برازنده‌تر است. چرا که ملایان و سرداران نابودگر، نه که هیچ نسبتی با #ایران و ایرانی ندارند، چه با صندوق چه بی صندوق، چه با رای و چه بی رای، آن کاری را که اسرائیل و روسیه و چین و ماچین به آنان محول کرده‌اند به سامان می‌رسانند، و خود نیز سهم استخوان خویش بر می‌دارند. گور پدر سیستانی و بلوچستانی و کردستانی و زنان و دختران تن‌فروش و جوانان معتاد و بیکار و تحقیر شده ایرانی.
اسلام ناب محمدی حضرات ولایی را عشق است به قول خودم:
سرداران دوماد و ملا‌ها عروسند
هردوشون جاسوس اسرائیل و روس اند.

۱۱- در این اوضاع بلبشو، پیشنهاد می‌کنم؛ تازه‌ترین ترجمه از کتاب «شور زندگی» که به شرح زندگی دهشت بار، اما باشکوه «ونسان ونکوک» نقاش هلندی می‌پردازد، را مطالعه کنید. در مطالعه این کتاب، هر کجا به واژه‌هایی چون فقر و نکبت و بی‌هویتی و مفت‌خواری و وابستگی و دریوزگی و تن فروشی و تحقیر و تبعیض و فریب‌گری و کشیش و کلیسا و دیوانگی و مرگ در ژرفای فقر برخوردید؛ یک یک این واژه‌ها را بردارید و به جایشان یکی ملا بگذارید، یکی سردار و یکی مردم ایران.

۱۲- نفرت ما از ملا و سردار و اطلاعاتی به هیولاهای این سه باز می‌گردد، و گرنه ما خود در میان اینان دوستانی داریم گل تر از گل. سلام به ملایان انگشت‌شماری که حقوق شهروندی خود را با بهائیان و یهودیان و مسیحیان و زرتشتیان و سنیان و کمونیست‌ها و دراویش و چوپان پشت کوه یکسان می‌دانند. نه چون دربان مستراح سید علی خامنه‌ای که بر سر وزیر مملکت ادرار می‌کند، و آن وزیر در یوزه، شهامت پرسیدن یک «چرا» ندارد.
خلاصه داریم براشون

محمد نوری‌زاد
بند ۶ زندان اوین
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۰
https://t.me/CHZIR/23790
#رای_بی_رای #تحریم_انتخابات #انتخابات۱۴۰۰
#نه_به_زندان #نه_به_شکنجه #آزادشان_کنید #مرگ_بر_دیکتاتور
♦️ به کانال تلگرامی فریاد زندانیان بپیوندید
https://t.me/CHZIR
♦️سحرگاه امروز حکم اعدام یک جوان ۳۱ ساله در زندان مشهد به اجرا درآمد+عکس

این حکم با سرعت و در کمتر از۲سال اجرا شد.

درحالیکه دوسوم کشورهای جهان حکم اعدام را لغو یا در عمل متوقف کرده اند خامنه ای با سرعت در کار اعدام مردم است.

شرح کامل را اینجا بخوانید: https://bit.ly/2QA1khw
#اعدام_نکنید #نه_به_اعدام #رای_بی_رای #رای_نمیدهم #تحریم_انتخابات
#StopExecutionsInIran
♦️ به کانال تلگرامی فریاد زندانیان بپیوندید
https://t.me/CHZIR
♦️اعدام یک جوان #بلوچ و عمویش که با ماموران مواد مخدر درگیر شده بودند در بیرجند
♦️اعدام یک جوان #بلوچ و عمویش که با ماموران مواد مخدر درگیر شده بودند در بیرجند

♦️ حکم اعدام یک جوان بلوچ و عمویش که بعد از درگیری با ماموران مواد مخدر بازداشت و به اعدام محکوم شده بودند در زندان بیرجند به اجرا درآمد. زندانی جوان بدون آخرین دیدار با خانواده اعدام شد.

♦️ به گزارش کانون حقوق بشری نه به زندان – نه به اعدام ، سحرگاه امروز چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۰ حکم اعدام دو شهروند بلوچ بنامهای یونس توتازهی و عبدالله توتازهی در زندان بیرجند به اجرا درآمد.

♦️ یونس توتازهی اهل روستای چان رحمان #زاهدان و عبدالله توتازهی فرزند سهراب اهل زاهدان بوده است. اتهام هر دو شهروند جرائم مرتبط با مواد مخدر و درگیری با مامورن مبارزه با مواد مخدر اعلام شده است.

♦️ این دو شهروند در سال ۹۸ در فرعی بیرجند در کمین نیروهای به اصطلاح مبارزه با مواد مخدر افتادند و با آنها درگیر شدند. در این درگیری یکی از همراهان آنها به نام عبدالغیاث توتازهی کشته شده و این دو شهروند که عمو و برادرزاده هستند دستگیر شدند.

♦️ مسئولان زندان بیرجند شامگاه ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۰ بصورت تلفنی به خانواده این زندانیان اطلاع دادند که برای آخرین ملاقات به زندان مراجعه کنند.

♦️ گفته میشود خانواده یونس موفق به ملاقات با عزیزشان نشده اند و مسئولان زندان اتمام وقت ملاقات را بهانه خود اعلام کرده اند.
https://t.me/CHZIR/23795
بیشتر بخوانید:‌https://bit.ly/3v3OvLf
#اعدام_نکنید #نه_به_اعدام #رای_بی_رای #رای_نمیدهم #تحریم_انتخابات
#StopExecutionsInIran #stopkillingbalochs
♦️ به کانال تلگرامی فریاد زندانیان بپیوندید
https://t.me/CHZIR