#من_هم_شکنجه_شدم
۳۰ تیر ۶۰ در خیابان دستگیر شدم از لحظه دستگیری تا اوایل مهر ماه مستمر باز جویی میشدم چون حین دستگیری یک دسته اعلامیه امواج را دیو مجا هد از من گرفته بودند.
امروز دیدم خاطرات شکنجه شدنم دیگر تنها خاطره نیست بلکه تیریست به چشم جلاد بزرگ خامنه ای
در شعبه ۹ اوین باز جویی میشدم یک روز دست چپم را به را یاتور بسته بودن ودست راستم یک خود کار دادند وگفتند اگر نوشتی که هیچ وگرنه امشب کارت تمام است یک خواهر و دو برادر دیگر بی هوش کف اتاق افتاده بو دند خودم هم تمام بدنم ورم کرده بو د واز شدت کابلهابی که خورده بودم واز کلیه درد واز سردرد واز استفراغ با شکم خالی دیگر شیرین ترین جمله برایم همان "امشب کارت تمام است" بود باز جو رفت وقبل از رفتن دست و پای افرا د بیهوش کف اتاق را بست وبه همکارش گفت این ۳تا را حکم اعد امشان را از حاج آقا بگیر این یکی هم اگر ننوشت حکم او را هم بگیر خواب و بیدا ر بو دم که یکی دا د زد گفت همشونو ببرین بند . باعجله ما را بردند بند وقتی در سلول بار شد چشم بندم را که باز کردند دیدم بچه ها لبخند روی لب دارند همه چهره ها تار بو د ودرهمان وضعیت یک گوشه افتادم وخوابم برد.
بعد هم به قزلحصار منتقل شدم تا شکنجه های حاج داوود رحمانی و پاسدارسوری را تجربه کنم
بعد از اینهمه سال هنوز اگر مورد معاینه قرار بگیرم حتما میتوانم آثارشکنجه ها را که هنوز از آن رنج میبرم اثبات کنم
علی . م- تهران
👇🏻👇🏻👇🏻
🆔 @CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
۳۰ تیر ۶۰ در خیابان دستگیر شدم از لحظه دستگیری تا اوایل مهر ماه مستمر باز جویی میشدم چون حین دستگیری یک دسته اعلامیه امواج را دیو مجا هد از من گرفته بودند.
امروز دیدم خاطرات شکنجه شدنم دیگر تنها خاطره نیست بلکه تیریست به چشم جلاد بزرگ خامنه ای
در شعبه ۹ اوین باز جویی میشدم یک روز دست چپم را به را یاتور بسته بودن ودست راستم یک خود کار دادند وگفتند اگر نوشتی که هیچ وگرنه امشب کارت تمام است یک خواهر و دو برادر دیگر بی هوش کف اتاق افتاده بو دند خودم هم تمام بدنم ورم کرده بو د واز شدت کابلهابی که خورده بودم واز کلیه درد واز سردرد واز استفراغ با شکم خالی دیگر شیرین ترین جمله برایم همان "امشب کارت تمام است" بود باز جو رفت وقبل از رفتن دست و پای افرا د بیهوش کف اتاق را بست وبه همکارش گفت این ۳تا را حکم اعد امشان را از حاج آقا بگیر این یکی هم اگر ننوشت حکم او را هم بگیر خواب و بیدا ر بو دم که یکی دا د زد گفت همشونو ببرین بند . باعجله ما را بردند بند وقتی در سلول بار شد چشم بندم را که باز کردند دیدم بچه ها لبخند روی لب دارند همه چهره ها تار بو د ودرهمان وضعیت یک گوشه افتادم وخوابم برد.
بعد هم به قزلحصار منتقل شدم تا شکنجه های حاج داوود رحمانی و پاسدارسوری را تجربه کنم
بعد از اینهمه سال هنوز اگر مورد معاینه قرار بگیرم حتما میتوانم آثارشکنجه ها را که هنوز از آن رنج میبرم اثبات کنم
علی . م- تهران
👇🏻👇🏻👇🏻
🆔 @CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
خبر فوری
در ساعت ۹ امشب چهارشنبه ۱۹ دیماه، مامورین امنیتی با یورش به منزل پدری امیرحسین محمدیفر و ساناز الهیاری سردبیر و عضو تحریریه نشریه گام را دستگیر کردند.
#ساناز_اله_یاری
#امیرحسین_محمدی_فر
👇🏻👇🏻👇🏻
🆔 @CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
در ساعت ۹ امشب چهارشنبه ۱۹ دیماه، مامورین امنیتی با یورش به منزل پدری امیرحسین محمدیفر و ساناز الهیاری سردبیر و عضو تحریریه نشریه گام را دستگیر کردند.
#ساناز_اله_یاری
#امیرحسین_محمدی_فر
👇🏻👇🏻👇🏻
🆔 @CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
يكى از كارگران #فولاد_اهواز :
دربازداشتگاه اداره اطلاعات اهواز بدليل وجود چشمبند،فقط سلول انفرادى، حمام ودستشوئى، دستبند و پابند وساختمان دادگاه انقلاب را مى بيني،ضرب و شتم و اهانت به خانواده را هم مى شنوي
#به_مردم_دروغ_نگویید
#من_هم_شكنجه_شدم
دربازداشتگاه اداره اطلاعات اهواز بدليل وجود چشمبند،فقط سلول انفرادى، حمام ودستشوئى، دستبند و پابند وساختمان دادگاه انقلاب را مى بيني،ضرب و شتم و اهانت به خانواده را هم مى شنوي
#به_مردم_دروغ_نگویید
#من_هم_شكنجه_شدم
از اينستاگرام #اسماعیل_بخشی
به مردم عزیز میهنم سلام میکنم و از اینکه تا این لحظه بنده را مورد حمایت و محبت خود قرار دادند سپاسگذارم
به همه ی عزیزان اعلام میکنم اینجانب تا این لحظه با هیچ گروه تحقیقی چه از طرف دولت، مجلس و قوه قضاییه در رابطه با پرونده ی شکنجه ام در دوره ی بازداشتم در وزارت اطلاعات، هیچ گفتگویی نداشته و حرفهای مرا نشنیده اند
حرفی ندارم فقط میگویم :
#به_مردم_دروغ_نگویید
🆔 @CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
به مردم عزیز میهنم سلام میکنم و از اینکه تا این لحظه بنده را مورد حمایت و محبت خود قرار دادند سپاسگذارم
به همه ی عزیزان اعلام میکنم اینجانب تا این لحظه با هیچ گروه تحقیقی چه از طرف دولت، مجلس و قوه قضاییه در رابطه با پرونده ی شکنجه ام در دوره ی بازداشتم در وزارت اطلاعات، هیچ گفتگویی نداشته و حرفهای مرا نشنیده اند
حرفی ندارم فقط میگویم :
#به_مردم_دروغ_نگویید
🆔 @CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
#من_هم_شکنجه_شدم
ارژنگ داودی
زندانی سیاسی و معلم زندانی ارژنگ داودی سالهاست که در زندان است.او بیشتر زندانهای ایران را پشت سر گذاشته است.
مهندس ارژنگ را در آبانماه ۱۳۸۲ دستگیر كردند و تحت شدیدترین شکنجه ها در سلولهای انفرادی زندان "۳۲۸" سپاه پاسداران، بند دو الف قرار دادند. ارژنگ داودی توسط شعبه ٢٦ دادگاه انقلاب، قاضی حسن زارع دهنوی (حداد)، به پانزده سال زندان تعزیری، پنج سال محرومیت از حقوق اجتماعی، محکوم شد اما این پایان ماجرا نبود.
وی تاکنون در زندانهای مختلفی از جمله زندانهای اوین، اهواز، بندرعباس و رجاییشهر محبوس بوده و سپس به زندان زابل تبعید شد و در آن جا مورد اذیت و آزار قرار گرفت. این زندانی سپس در یک جابجایی مشکوک او را به زندان زاهدان منتقل کردند و در آخرین پیامی که داده بود گفت که در سلولهای انفرادی زندان زاهدان است.
او رادر قرنطینه زندان بدنام زاهدان حبس کردند. درهای دنیای بیرون را به روی او بستند . تلفن اش راقطع کردند وملاقات او را هم ممنوع کردند. او را بی خبری مطلق نگاه داشتندتا فرسوده اش کنند. مطابق آخرین خبری که زندانیان دیگر داده بودند؛ این زندانی سیاسی ۶۵ساله در قرنطینه زندان زاهدان مورد شکنجه قرار گرفته و از بلندی به پایین پرتاب شده است.
مطابق این خبر، وی به دفتر رئیس زندان مرکزی زاهدان محمد خسروی احضار شد. پس از بیرون آمدن از اتاق توسط معاون رئیس زندان غلامرضا قدیر در حالیکه پابند و دستبند داشت از بالای پله های طبقه دوم ساختمان به پایین پرتاب شد.
این زندانی ۶۵ ساله که بدلیل پابند و دستبند قادر به کنترل نبود، در اثر پرتاب دچار شکستگی ران پای راست از دو نقطه، شکستگی ساق پای چپ، در رفتن کتف و ضرب دیدگی مهره های کمر شد. او تا آخر عمر قادر به راه رفتن نیست و هم اکنون در حد بسیار محدودی با واکر قادر به حرکت است.
البته در قاموس خالقان «واحدهای مسکونی» و«تابوت سازان» و برپا کنندگان «قیامت» این شکنجه نیست! بلکه خود آزاری زندانی است! https://t.me/CHZIR/11856
👇🏻👇🏻👇🏻
🆔 @CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
ارژنگ داودی
زندانی سیاسی و معلم زندانی ارژنگ داودی سالهاست که در زندان است.او بیشتر زندانهای ایران را پشت سر گذاشته است.
مهندس ارژنگ را در آبانماه ۱۳۸۲ دستگیر كردند و تحت شدیدترین شکنجه ها در سلولهای انفرادی زندان "۳۲۸" سپاه پاسداران، بند دو الف قرار دادند. ارژنگ داودی توسط شعبه ٢٦ دادگاه انقلاب، قاضی حسن زارع دهنوی (حداد)، به پانزده سال زندان تعزیری، پنج سال محرومیت از حقوق اجتماعی، محکوم شد اما این پایان ماجرا نبود.
وی تاکنون در زندانهای مختلفی از جمله زندانهای اوین، اهواز، بندرعباس و رجاییشهر محبوس بوده و سپس به زندان زابل تبعید شد و در آن جا مورد اذیت و آزار قرار گرفت. این زندانی سپس در یک جابجایی مشکوک او را به زندان زاهدان منتقل کردند و در آخرین پیامی که داده بود گفت که در سلولهای انفرادی زندان زاهدان است.
او رادر قرنطینه زندان بدنام زاهدان حبس کردند. درهای دنیای بیرون را به روی او بستند . تلفن اش راقطع کردند وملاقات او را هم ممنوع کردند. او را بی خبری مطلق نگاه داشتندتا فرسوده اش کنند. مطابق آخرین خبری که زندانیان دیگر داده بودند؛ این زندانی سیاسی ۶۵ساله در قرنطینه زندان زاهدان مورد شکنجه قرار گرفته و از بلندی به پایین پرتاب شده است.
مطابق این خبر، وی به دفتر رئیس زندان مرکزی زاهدان محمد خسروی احضار شد. پس از بیرون آمدن از اتاق توسط معاون رئیس زندان غلامرضا قدیر در حالیکه پابند و دستبند داشت از بالای پله های طبقه دوم ساختمان به پایین پرتاب شد.
این زندانی ۶۵ ساله که بدلیل پابند و دستبند قادر به کنترل نبود، در اثر پرتاب دچار شکستگی ران پای راست از دو نقطه، شکستگی ساق پای چپ، در رفتن کتف و ضرب دیدگی مهره های کمر شد. او تا آخر عمر قادر به راه رفتن نیست و هم اکنون در حد بسیار محدودی با واکر قادر به حرکت است.
البته در قاموس خالقان «واحدهای مسکونی» و«تابوت سازان» و برپا کنندگان «قیامت» این شکنجه نیست! بلکه خود آزاری زندانی است! https://t.me/CHZIR/11856
👇🏻👇🏻👇🏻
🆔 @CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
Telegram
در جستجوی بازداشت شدگان
محمد حسینزاده فعال حقوق کودکان هم بازداشت شد
۱۸دیماه ۹۷
بازهم یک فعال مدافع حقوق کودکان به جرم سوادآموزی به کودکان کار و خیابان دستگیر و به مکان نامعلومی منتقل گردید!
بنا به اطلاعات منتشر شده درشبکههای اجتماعی، محمد حسینزاده دانشآموخته مهندسی برق از دانشگاه صنعتی امیرکبیر، ساکن شهر کرج، از فعالین دفتر جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان، در تاریخ ۱۷ دی ماه حوالی ساعت ۷ شب در خیابان انقلاب تهران، توسط نیروهای لباس شخصی بازداشت گردیده است. مأمورین امنیتی ساعتها تا پاسی از شب، منزل محمد حسین را مورد تفتیش و بازرسی قرار دادند. سپس بدون هیچ توضیح و مدرکی، وی را مقابل چشمان مضطرب پدر و مادرش، با خود به مکانی نامعلومی منتقل کردند.
🆔 @CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
۱۸دیماه ۹۷
بازهم یک فعال مدافع حقوق کودکان به جرم سوادآموزی به کودکان کار و خیابان دستگیر و به مکان نامعلومی منتقل گردید!
بنا به اطلاعات منتشر شده درشبکههای اجتماعی، محمد حسینزاده دانشآموخته مهندسی برق از دانشگاه صنعتی امیرکبیر، ساکن شهر کرج، از فعالین دفتر جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان، در تاریخ ۱۷ دی ماه حوالی ساعت ۷ شب در خیابان انقلاب تهران، توسط نیروهای لباس شخصی بازداشت گردیده است. مأمورین امنیتی ساعتها تا پاسی از شب، منزل محمد حسین را مورد تفتیش و بازرسی قرار دادند. سپس بدون هیچ توضیح و مدرکی، وی را مقابل چشمان مضطرب پدر و مادرش، با خود به مکانی نامعلومی منتقل کردند.
🆔 @CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
🔴زانیار ضمیران بازداشت شد
✍️در تداوم بازداشتهای اخیر فعالان محیطزیست در استان کردستان، “#زانیارضمیران” یکی دیگر از فعالان در حوزه محیط زیست بازداشت شد.
نیروهای امنیتی پس از بازداشت آقای ضمیران به منزل وی رفته و پس از تفتیش منزل، اقدام به ضبط وسایل شخصی این #فعال_محیطزیست کردهاند.
۲۰ دی 🆔 @CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
✍️در تداوم بازداشتهای اخیر فعالان محیطزیست در استان کردستان، “#زانیارضمیران” یکی دیگر از فعالان در حوزه محیط زیست بازداشت شد.
نیروهای امنیتی پس از بازداشت آقای ضمیران به منزل وی رفته و پس از تفتیش منزل، اقدام به ضبط وسایل شخصی این #فعال_محیطزیست کردهاند.
۲۰ دی 🆔 @CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
شرح شکنجه های #سپیده_قلیان :
سلام به همگی
دوشنبه که برای چندمین بار به ستاد خبری وزارت اطلاعات احضار شده بودم دو نفر که خود را مامور "بررسی" معرفی میکردند، ابتدا از من در مورد آنچه در سی روز بازداشت اتفاق افتاد سوال کردند و پس از توضیحاتم با گفتن اینکه بحثهای #اسماعیل_بخشی و من در مورد شکنجه توهم است
به بررسیشان پایان دادند. پس تصمیم گرفتم توضیحاتم را دیگر نه به ماموران، که رو به مردم شرح دهم.
گفتن از شکنجه، فقط توضیح یک درد شخصی نیست بلکه بازگو کردن خشونت سیستماتیکی است که نهادهای امنیتی درقبال زندانیان به خرج میدهند و انکار یا تقلیل آن به اشتباه یک بازجو توجیهی خندهآور و البته دردی مضاعف است.
یادآوری سی روز رفتار وحشیانه و ضدبشری هنوز هم میتواند چشمهایم را خیس کند و تنم را بلرزاند.
حین دستگیری، اسماعیل بخشی سعی میکرد مرا از زیر ضرب و شتم ماموران بیرون بکشد اما خودش را چنان به باد کتک گرفتند که بیهوش شد.
شکنجهی #اسماعیل_بخشی از زمان بازداشت در فرماندهی حفاظت اطلاعات، تا پلیس امنیت ( که فریاد میزد من یک کارگرم دندههایم را شکستی) و زمان انتقالمان از شوش به بازداشتگاه اطلاعات اهواز چنان شدید بود، که من ده روز نخست بازداشتم تصور میکردم برادرم مرده است.
ده روز نه میتوانستم غذا بخورم، نه میدانستم شب است یا روز؟ فریاد میکشیدم، تا اینکه از بیقراریها و فریادهایم عاصی شدند و نزدیک اتاق بازجوییاش بردند و صدای زخمیاش را شنیدم. برادرم اسماعیل زنده بود.
روزهای اول، چه حین دستگیری و چه در بازداشتگاه با ضرب و شتم همراه بود.سایهی کابل بالای سرم بود تا اعتراف بنویسم . به همین دلیل بود که بیآنکه حرفی از شکنجه با خانوادهام زده باشم متوجه غیرطبیعی بودن وضعیتام شدند. و ای کاش و صد ای کاش شکنجه به همان ضرب و شتم خلاصه میشد. وارد کردن اتهامات جنسی، در جایی که قطعاً حتی اگر فریاد میزدم صدایم به جایی نمیرسید، دردناکترین قسمت ماجرا بود. روز آخر بازجو میگفت اگر بیرون بروی و دهانت را باز کنی همین ادعاها و اعترافات اجباری تو و #اسماعیل_بخشی را را در اخبار بیست و سی هم پخش خواهیم کرد. و پودرتان خواهیم کرد. بله خداوندگاران قدرت اگر من نمیدانستم که شما میتوانید ما را پودر کنید که روی این صندلی نشسته نبودم.
من حتی در مورد رنگ مو و مدل لباسهایم بازجویی و تحقیر شدم، بازجویی با شکم گرسنه از صبح تا چند ساعت پس از خاموشی، آیا شکنجه نیست؟بازداشت پایان یافت اما شکنجهها نه. شخصی که خود را نمایندهی وزارت اطلاعات شوش معرفی کرده، در میان پنج هزار کارگر نسبتهای غیراخلاقی به من داده و این اتهامها به گوش خانوادهام هم رسیده. تصور کنید در یک شهر کوچک، و در فرهنگی سنتی، صرفاً به میانجی آن ادعاها، در این روزهای به اصطلاح آزادی چه بر من گذشته و میگذرد...
من در مرحلهی دستگیری شاهد ضرب و شتم وحشیانهی اسماعیل بخشی بودم و در روزهای بازجویی شاهد تحقیر او. به شکلی که چند بار او را مجبور کردند در مقابل دیگران به خودش هتاکی کند. حاضرم چه در مورد خودم و چه در مورد برادرم #اسماعیل_بخشی ، در دادگاهی عادلانه برای این شکنجهها شهادت بدهم.
https://t.me/CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
سلام به همگی
دوشنبه که برای چندمین بار به ستاد خبری وزارت اطلاعات احضار شده بودم دو نفر که خود را مامور "بررسی" معرفی میکردند، ابتدا از من در مورد آنچه در سی روز بازداشت اتفاق افتاد سوال کردند و پس از توضیحاتم با گفتن اینکه بحثهای #اسماعیل_بخشی و من در مورد شکنجه توهم است
به بررسیشان پایان دادند. پس تصمیم گرفتم توضیحاتم را دیگر نه به ماموران، که رو به مردم شرح دهم.
گفتن از شکنجه، فقط توضیح یک درد شخصی نیست بلکه بازگو کردن خشونت سیستماتیکی است که نهادهای امنیتی درقبال زندانیان به خرج میدهند و انکار یا تقلیل آن به اشتباه یک بازجو توجیهی خندهآور و البته دردی مضاعف است.
یادآوری سی روز رفتار وحشیانه و ضدبشری هنوز هم میتواند چشمهایم را خیس کند و تنم را بلرزاند.
حین دستگیری، اسماعیل بخشی سعی میکرد مرا از زیر ضرب و شتم ماموران بیرون بکشد اما خودش را چنان به باد کتک گرفتند که بیهوش شد.
شکنجهی #اسماعیل_بخشی از زمان بازداشت در فرماندهی حفاظت اطلاعات، تا پلیس امنیت ( که فریاد میزد من یک کارگرم دندههایم را شکستی) و زمان انتقالمان از شوش به بازداشتگاه اطلاعات اهواز چنان شدید بود، که من ده روز نخست بازداشتم تصور میکردم برادرم مرده است.
ده روز نه میتوانستم غذا بخورم، نه میدانستم شب است یا روز؟ فریاد میکشیدم، تا اینکه از بیقراریها و فریادهایم عاصی شدند و نزدیک اتاق بازجوییاش بردند و صدای زخمیاش را شنیدم. برادرم اسماعیل زنده بود.
روزهای اول، چه حین دستگیری و چه در بازداشتگاه با ضرب و شتم همراه بود.سایهی کابل بالای سرم بود تا اعتراف بنویسم . به همین دلیل بود که بیآنکه حرفی از شکنجه با خانوادهام زده باشم متوجه غیرطبیعی بودن وضعیتام شدند. و ای کاش و صد ای کاش شکنجه به همان ضرب و شتم خلاصه میشد. وارد کردن اتهامات جنسی، در جایی که قطعاً حتی اگر فریاد میزدم صدایم به جایی نمیرسید، دردناکترین قسمت ماجرا بود. روز آخر بازجو میگفت اگر بیرون بروی و دهانت را باز کنی همین ادعاها و اعترافات اجباری تو و #اسماعیل_بخشی را را در اخبار بیست و سی هم پخش خواهیم کرد. و پودرتان خواهیم کرد. بله خداوندگاران قدرت اگر من نمیدانستم که شما میتوانید ما را پودر کنید که روی این صندلی نشسته نبودم.
من حتی در مورد رنگ مو و مدل لباسهایم بازجویی و تحقیر شدم، بازجویی با شکم گرسنه از صبح تا چند ساعت پس از خاموشی، آیا شکنجه نیست؟بازداشت پایان یافت اما شکنجهها نه. شخصی که خود را نمایندهی وزارت اطلاعات شوش معرفی کرده، در میان پنج هزار کارگر نسبتهای غیراخلاقی به من داده و این اتهامها به گوش خانوادهام هم رسیده. تصور کنید در یک شهر کوچک، و در فرهنگی سنتی، صرفاً به میانجی آن ادعاها، در این روزهای به اصطلاح آزادی چه بر من گذشته و میگذرد...
من در مرحلهی دستگیری شاهد ضرب و شتم وحشیانهی اسماعیل بخشی بودم و در روزهای بازجویی شاهد تحقیر او. به شکلی که چند بار او را مجبور کردند در مقابل دیگران به خودش هتاکی کند. حاضرم چه در مورد خودم و چه در مورد برادرم #اسماعیل_بخشی ، در دادگاهی عادلانه برای این شکنجهها شهادت بدهم.
https://t.me/CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
Telegram
فریاد زندانیان
هموطنان عزیز،
صدای بازداشتیهای ۱۴۰۱ باشیم آنها اکنون بیش ازهر زمان دیگری به کمک ما نیاز دارند.
با سپاس از شما 🌺✌️
@CHZIR
♦️ارتباط با ادمین:
👉 @salehamiri1396
👉 @f_soltani2019
صدای بازداشتیهای ۱۴۰۱ باشیم آنها اکنون بیش ازهر زمان دیگری به کمک ما نیاز دارند.
با سپاس از شما 🌺✌️
@CHZIR
♦️ارتباط با ادمین:
👉 @salehamiri1396
👉 @f_soltani2019
مامورین امنیتی با یورش به منزل پدری امیرحسین محمدیفر و ساناز الهیاری سردبیر و عضو تحریریه نشریه گام را دستگیر کردند
https://t.me/CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
https://t.me/CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
#من_هم_شکنجه_شدم
یک هموطن بلوچ
باید به وزیر اطلاعات گفت که اسماعیل بخشی دروغ نمیگه ک هیچ کاملا هم راست میگه،
چون من خودم در تهران شکنجه شدم بجرم واهی اولش بجرم موادمخدر بعدکه دیدن ثابت نمیشه بجرم عضویت در گروه جندالله چون هم بلوچ بودم وهم فامیلم ریگی بود.
من هم اکنون پنجاه سال سن دارم وهنورم مجرد وباعث و بانی این همه دردورنج منم وزرات اطلاعات هست که باشکنجه هایی که شدم دو دندانم شکست گوشام هر دوپاره شد مخصوصاگوش چپم که حالاکلاه سرم میزارم تاگوشام سرمانخوره که خیلی اذیتم میکنه. کلیه هام داغون دندوناباشکستن دوتا همه خراب شدن زندگیم وجوانیم رو سرهیچ وزرات اطلاعات ازم گرفت. نامزدم دختردایی ام بود ازم طلاق گرفت چون من دیگه هیچی واسم نمونده بود.دوماه تنهایی در سلولهای زندان اوین بودم واونجاچه تحقیرهاوشکنجه هاکه نشدم وچندماه دربند عمومی ۲۰۹زندان اوین بودم.
وبعددوباره به زندان قزلحصار بردنم که اونجا می خواستند مرا بشکنند. که اول خدا و بعدیک دوست کرد نجاتم داد وبندم را عوض کردن وخیلی بلاهاسرم اومدکه هنوزم درد ورنجش همرام هست.
حالا یک نیمه جون فقط وفقط واسم مونده اونم درراه مبارزه برای سرنگونی شماهاحاضرم فداکنم ومیکنم وتاپای اخربرای ملت میجنگم نه خودم چون منوبیچاره واوراق کردین سرپوچ .
پس اسماعیل بخشی وخیلی اززنان ومردان ایران شکنجه شدند. خصوصابلوچهاکه ۴۰سال هست زیرشدیدترین شکنجه ها اوکشت وکشتاروتجاوزبه دختران بلوچ هستیم وانواع واقسام تبعیض.
من واسماعیل بخشی وتمام جوانان بلوچ و ایران، سندزنده جنایات وزارت اطلاعات وحکومت فاشیسم آخوندی هستیم.
من سالهاپیش دربازداشتگاه وزارت اطلاعات بودم وازمرگ ترسی ندارم چون دیگه چیزی واسه ازدست دادن ندارم.همه چی را سربازان بدنام شیطان ازم گرفتند.
پس مبارزه تاپیروزی نهایی ✌️
مردتنهابلوچ
👇🏻👇🏻👇🏻
🆔 @CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
یک هموطن بلوچ
باید به وزیر اطلاعات گفت که اسماعیل بخشی دروغ نمیگه ک هیچ کاملا هم راست میگه،
چون من خودم در تهران شکنجه شدم بجرم واهی اولش بجرم موادمخدر بعدکه دیدن ثابت نمیشه بجرم عضویت در گروه جندالله چون هم بلوچ بودم وهم فامیلم ریگی بود.
من هم اکنون پنجاه سال سن دارم وهنورم مجرد وباعث و بانی این همه دردورنج منم وزرات اطلاعات هست که باشکنجه هایی که شدم دو دندانم شکست گوشام هر دوپاره شد مخصوصاگوش چپم که حالاکلاه سرم میزارم تاگوشام سرمانخوره که خیلی اذیتم میکنه. کلیه هام داغون دندوناباشکستن دوتا همه خراب شدن زندگیم وجوانیم رو سرهیچ وزرات اطلاعات ازم گرفت. نامزدم دختردایی ام بود ازم طلاق گرفت چون من دیگه هیچی واسم نمونده بود.دوماه تنهایی در سلولهای زندان اوین بودم واونجاچه تحقیرهاوشکنجه هاکه نشدم وچندماه دربند عمومی ۲۰۹زندان اوین بودم.
وبعددوباره به زندان قزلحصار بردنم که اونجا می خواستند مرا بشکنند. که اول خدا و بعدیک دوست کرد نجاتم داد وبندم را عوض کردن وخیلی بلاهاسرم اومدکه هنوزم درد ورنجش همرام هست.
حالا یک نیمه جون فقط وفقط واسم مونده اونم درراه مبارزه برای سرنگونی شماهاحاضرم فداکنم ومیکنم وتاپای اخربرای ملت میجنگم نه خودم چون منوبیچاره واوراق کردین سرپوچ .
پس اسماعیل بخشی وخیلی اززنان ومردان ایران شکنجه شدند. خصوصابلوچهاکه ۴۰سال هست زیرشدیدترین شکنجه ها اوکشت وکشتاروتجاوزبه دختران بلوچ هستیم وانواع واقسام تبعیض.
من واسماعیل بخشی وتمام جوانان بلوچ و ایران، سندزنده جنایات وزارت اطلاعات وحکومت فاشیسم آخوندی هستیم.
من سالهاپیش دربازداشتگاه وزارت اطلاعات بودم وازمرگ ترسی ندارم چون دیگه چیزی واسه ازدست دادن ندارم.همه چی را سربازان بدنام شیطان ازم گرفتند.
پس مبارزه تاپیروزی نهایی ✌️
مردتنهابلوچ
👇🏻👇🏻👇🏻
🆔 @CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
#من_هم_شکنجه_شدم
محمد حبیبی
همانطور که همه می دانند من بار اول 12 اسفند 96 همراه با ضرب و شتم توسط اطلاعات سپاه بازداشت شدم و در تاریخ 27 فرودین 97 با قرار وثیقه بصورت موقت آزاد شدم در مدت آزادی موقت به سر کار برگشتم و فعالیت خاصی نداشتم در روز تجمع 20 اردیبهشت من همراه همسرم که ایشان نیز معلم هستند صرفا به عنوان یک معلم و ناظر شرکت کردم. در جریان برنامه ریزی تجمع نبودم و اصلا نقشی در سازماندهی نداشتم و در یک برنامه قانونی و مسالمت آمیز شرکت کردم و اصلا تصور نمی کردم به آن صورت خشن به تجمع حمله شود و معلمان را مورد ضرب و شتم قرار دهند و مرا بر روی زمین بکشند و به آن صورت که دید و شنیدید با تن زخمی دستگیرم کنند.
همسرم و چند نفر دور من حلقه زده بودند و دوستان اطراف من مدام به آنها می گفتند ما قصد ترک محل را داریم اما آنها همچنان تلاش می کردند مرا از جمع معلمان جدا و دستگیر نمایند ما داشتیم محل را بصورت جمعی ترک می کردیم که چند نفر از نیروهای امنیتی بصورت جمعی به ما حمله کردند و در حالی که افراد پیش رو را با مشت و لگد می زدند و پیر و جوان برایشان فرقی نداشت با مشت و لگد به جان من افتادند یکی از آنها یقه کتم را گرفت و شروع به کشیدن من نمود و مرا که روی زمین افتاده بودم کشان کشان روی آسفالت کشید تا سوار ماشین کند در طول مسیر هم مدام چند نفر با مشت و لگد مرا می زدند.
در اثر اعمال این خشونت بخش هایی از پوست تنم که با زمین تماس داشت کنده شد.کوفتگی و خونمردگی شدید در ناحیه کمر و کشاله ران ، درد شدید در ناحیه پهلو ، درد و کوفتگی شدید در ناحیه قفسه سینه ، تپش شدید قلب تا مدتها پس از ضرب و شتم از اثرات این ضرب و شتم هست که با مرور زمان بخشی از آنها التیام یافته است اما هنوز پهلویم درد می کند و تپش قلب دارم
در فاصله دستگیری تا سوار ماشین شدن، توسط ماموران ضرب و شتم شدم موقعی هم که مرا سوار ماشین کردند به سر و صورتم چند ضربه زدند. بعد مرا سوار ماشین کردند و از محدوده بهارستان خارج نمودند از اینجا به بعد من مورد ضرب و شتم واقع نشدم و به بازداشتگاه #یک_الف_سپاه منتقل شدم.
من در حالی که لباس هایم پاره شده بود و فقط یک لنگه کفش به پا داشتم به بازداشتگاه یک الف سپاه منتقل شدم. در آنجا با چشم بند بودم ولی در ابتدا از قسمت های مختلف بدن من عکس گرفتند آنها می گفتند این ضرب و شتم به ما ربطی ندارد و فقط لباس بازداشتگاه به من دادند عملا در بدن من جای سالم نمانده بود آنجا شکنجه فیزیکی نشدم اما نگهداری من در سلول انفرادی با آن بدن زخمی بدون مراقبت پزشکی خودش مصداق بارز #شکنجه است. وقتی روز بعد برای تفهیم اتهام به دادسرای اوین منتقل شدم هنوز آثار ضرب و جرح در بدنم بود و به این وضعیت اعتراض کردم ولی نه اطلاعات سپاه و نه دادسرا به شکایت من توجهی نکرد. من هنوز از ناحیه قفسه سینه دچار مشکل هستم
روز 25 اردیبهشت من با همان لباس پاره که به سختی شلوارم را نگه داشته بودم به طوری که لباس زیرم پیدا بود و با یک لنگه کفش به دادسرای اوین منتقل شدم هنوز زخم هایم تازه بود و آثار کوفتگی وجود داشت. این وضعیت توجه مراجعان را به خود جلب کرده بود رییس دادسرای اوین که این وضعیت را دید گفت به من یک جفت دمپایی دادند و تکه نخ که شلوارم را ببندم و مرا با همان وضعیت بد به #زندان_تهران_بزرگ انتقال دادند.
انتقال من به زندان تهران بزرگ که خود یکی دیگر از مصادیق شکنجه است ، به خواست و عناد بازجویان پرونده صورت گرفت. آنها می دانستند که وضعیت این زندان چقدر وخیم است و اگر مرا به این زندان منتقل کنند وضعیتم بهبود نخواهد یافت بخاطر همین به قصد آزار و اذیت من و خانواده ام این انتقال صورت گرفت. https://t.me/CHZIR/11864
👇🏻👇🏻👇🏻
🆔 @CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
محمد حبیبی
همانطور که همه می دانند من بار اول 12 اسفند 96 همراه با ضرب و شتم توسط اطلاعات سپاه بازداشت شدم و در تاریخ 27 فرودین 97 با قرار وثیقه بصورت موقت آزاد شدم در مدت آزادی موقت به سر کار برگشتم و فعالیت خاصی نداشتم در روز تجمع 20 اردیبهشت من همراه همسرم که ایشان نیز معلم هستند صرفا به عنوان یک معلم و ناظر شرکت کردم. در جریان برنامه ریزی تجمع نبودم و اصلا نقشی در سازماندهی نداشتم و در یک برنامه قانونی و مسالمت آمیز شرکت کردم و اصلا تصور نمی کردم به آن صورت خشن به تجمع حمله شود و معلمان را مورد ضرب و شتم قرار دهند و مرا بر روی زمین بکشند و به آن صورت که دید و شنیدید با تن زخمی دستگیرم کنند.
همسرم و چند نفر دور من حلقه زده بودند و دوستان اطراف من مدام به آنها می گفتند ما قصد ترک محل را داریم اما آنها همچنان تلاش می کردند مرا از جمع معلمان جدا و دستگیر نمایند ما داشتیم محل را بصورت جمعی ترک می کردیم که چند نفر از نیروهای امنیتی بصورت جمعی به ما حمله کردند و در حالی که افراد پیش رو را با مشت و لگد می زدند و پیر و جوان برایشان فرقی نداشت با مشت و لگد به جان من افتادند یکی از آنها یقه کتم را گرفت و شروع به کشیدن من نمود و مرا که روی زمین افتاده بودم کشان کشان روی آسفالت کشید تا سوار ماشین کند در طول مسیر هم مدام چند نفر با مشت و لگد مرا می زدند.
در اثر اعمال این خشونت بخش هایی از پوست تنم که با زمین تماس داشت کنده شد.کوفتگی و خونمردگی شدید در ناحیه کمر و کشاله ران ، درد شدید در ناحیه پهلو ، درد و کوفتگی شدید در ناحیه قفسه سینه ، تپش شدید قلب تا مدتها پس از ضرب و شتم از اثرات این ضرب و شتم هست که با مرور زمان بخشی از آنها التیام یافته است اما هنوز پهلویم درد می کند و تپش قلب دارم
در فاصله دستگیری تا سوار ماشین شدن، توسط ماموران ضرب و شتم شدم موقعی هم که مرا سوار ماشین کردند به سر و صورتم چند ضربه زدند. بعد مرا سوار ماشین کردند و از محدوده بهارستان خارج نمودند از اینجا به بعد من مورد ضرب و شتم واقع نشدم و به بازداشتگاه #یک_الف_سپاه منتقل شدم.
من در حالی که لباس هایم پاره شده بود و فقط یک لنگه کفش به پا داشتم به بازداشتگاه یک الف سپاه منتقل شدم. در آنجا با چشم بند بودم ولی در ابتدا از قسمت های مختلف بدن من عکس گرفتند آنها می گفتند این ضرب و شتم به ما ربطی ندارد و فقط لباس بازداشتگاه به من دادند عملا در بدن من جای سالم نمانده بود آنجا شکنجه فیزیکی نشدم اما نگهداری من در سلول انفرادی با آن بدن زخمی بدون مراقبت پزشکی خودش مصداق بارز #شکنجه است. وقتی روز بعد برای تفهیم اتهام به دادسرای اوین منتقل شدم هنوز آثار ضرب و جرح در بدنم بود و به این وضعیت اعتراض کردم ولی نه اطلاعات سپاه و نه دادسرا به شکایت من توجهی نکرد. من هنوز از ناحیه قفسه سینه دچار مشکل هستم
روز 25 اردیبهشت من با همان لباس پاره که به سختی شلوارم را نگه داشته بودم به طوری که لباس زیرم پیدا بود و با یک لنگه کفش به دادسرای اوین منتقل شدم هنوز زخم هایم تازه بود و آثار کوفتگی وجود داشت. این وضعیت توجه مراجعان را به خود جلب کرده بود رییس دادسرای اوین که این وضعیت را دید گفت به من یک جفت دمپایی دادند و تکه نخ که شلوارم را ببندم و مرا با همان وضعیت بد به #زندان_تهران_بزرگ انتقال دادند.
انتقال من به زندان تهران بزرگ که خود یکی دیگر از مصادیق شکنجه است ، به خواست و عناد بازجویان پرونده صورت گرفت. آنها می دانستند که وضعیت این زندان چقدر وخیم است و اگر مرا به این زندان منتقل کنند وضعیتم بهبود نخواهد یافت بخاطر همین به قصد آزار و اذیت من و خانواده ام این انتقال صورت گرفت. https://t.me/CHZIR/11864
👇🏻👇🏻👇🏻
🆔 @CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
Telegram
در جستجوی بازداشت شدگان
زندان در ایران به معنای کشتار انسانیت
سعید ماسوری
به بهانه ۱۹ دی ماه نوزدهمین سال زندانم
زندانی سیاسی،سعیدماسوری به مناسبت ۱۹ مین سال اسارتش،درک و احساسش از مفهوم زندان در نظام فاشیستی ولایت فقیه را در نوشتاری کوتاه این گونه شرح می دهد:
زندان طلسم ترس و وحشت است، حاکمیت ترس، کشتن انگیزه ها و خاموش کردن صداها و ضد هرگونه حرکت و جنبش است و این مدلول اصیل لفظ “زندان” است در حاکمیت جور...
۱۹ سال است که در هر هفته چند روز را شاهد کشتن و اعدام و قتل عام جوانان این سرزمین بوده هستم و نزدیکترین این فجایع اعدام نزدیکترین عزیزانم( چه به لحاظ عاطفی و چه از نظر سلول و بند و زندان) یعنی زانیار و لقمان مرادی سرفرازان کُرد هموطنم بوده ام.... از تهدید و دستگیری و آزار و اذیت تا گروگانگیری از آنها و وادارکردنشان به سکوت در مورد آنچه که بر سر عزیزان زندانیشان می آورند.
طلسم ارعابی زندان نه فقط شکنجه و انفرادی و اعدام که عدم تعیین و بلاتکلیف نگهداشتن دائمی زندانیان و پیوسته در معرض کینه توزی و انتقام نگهداشتن آنهاست تا جائیکه زندانی همانطور که بی هیچ دلیل و مدرکی دستگیر شده میتواند بی هیچ دلیل و یا به هر بهانه ای ( از جمله مصلحت نظام) مورد اذیت و آزار ، شکنجه و انفرادی و محرومیت از همه چیز قرار گیرد ... و حتی اعدام...!!! اینرا ۱۹ سال است که بی وقفه و بی استثنا چه در حاکمیت اصولگرا، چه اصلاح طلب و اعتدالی تجربه کرده ام.
از خاطرات زندگی برای من جز خاطرات زندان تقریبا چیزی باقی نمانده و آنچه باقی مانده هم اغلب در ارتباط با زندان است، روزهای فوت و تولد عریزان، به مدرسه رفتن و دانشگاه، فارغ التحصیلی و ازدواجشان را هم اگر شنیده ام، تنها با شماره سلول و بند و زندان به خاطر میاورم...!!
زندان در ایران فعلی و تحت این حاکمیت مترادف باکشتار نه فقط انسانها که مفهوم انسانیت و آزادگی است و میخواهد که همه چیز را در منجلاب ضد انسانی و تاریکی خود فرو بَرَد. از اینرو آمار طلسم میخوانم که چون بختکی نحس آن را بر سر همه مردم و جوانان این میهن فرا گسترانیده اند... تا کسی را یارای کمترین تحرک و اعتراض نباشد و صرف تصور آن هر انگیزه واقعی، جنبشی و حرکتی را قفل و طلسم کرده و در خود فرو بلعد، و همین کارکرد زندان بود که از دست رفتن آن برای حکومت، زمانی مورد اعتراض به اصطلاح طلبانی چون محسن آرمین قرار گرفت که: با دستگیریهای فله ای، کارکرد این بختک و طلسم از دست میرود (منظورش ترس از ۲۰۹ بود) ... آری ایشان نگران دستگیریهای خودسرانه و فله آیی نبود، بلکه نگران از دست رفتن کارکرد آن بود... و یا دیگر “اساتید دانشگاه” و به اصطلاح روشنفکر اصلاح طلب میگوید: اینها را دیگر چرا ( منظورش کارگران هفت تپه و فولاد بود) دستگیر و زندانی و شکنجه میکنید؟؟ که مفهوم مخالف حرفش این است که بقیه مردم را میتوان دستگیر و زندانی و شکنجه کرد...!!! طریقت آن ایرادی ندارد، موضوعیت را رعایت کنید!!! این هم تراوشات یک مغز اندیشمند است که احتمالا جدا از بدن و در یک “خمره مغذی” می اندیشه و نه در بدن و در واقعیت اجتماعی موجود!!!
داستان این سرزمین که تبدیل به مزرعه و کشتگاه زندانها شده... البته سر دراز دارد... همیشه این مردم ستمدیده را در مقابل خود مورد سوال قرار میدادم که با این اوضاع که شما را مورد بدترین “عذابها، تعدیات و تجاوزات قرار میدهند و فرزندانتان را هم میکنند” چه می کنید...!!؟؟
حتی اگر بخواهند کاری کنند، آن طلسم و بختک زندان و اعدام را چگونه پس بزنند؟؟؟ طُرفه آنکه توسط عمله و اکره روشنفکر و ایادی فرهنگیشان، خشونت طلب قلمداد میشوند و به کمک عوامل کشتار و زندان و اعدام بر علیه آنها کیفر خواستهای محارب، مفسد و منافق و اغتشاشگر و...تدوین میکنند و بدارشان میآویزند (و یا در کشتارهای سفید، یا بیماری و سکته و... یا خودکشی شان میکنند) و بعد عزیزان بازمانده شان را روزها جلوی درب زندان منتظر اعدام و تحویل اجسادشان نگه میدارند... نهایتا هم تحویل نمیدهند و اجساد را از زندان به محلی برده و دفن میکنند و باز تا مدتها محل دفن را هم به خانواده ها اعلام نمیکنند.
اینهمه و فرجامی اینچنین به تمامی در کلمه “زندان” مستتر و محفوظ است... و شاید به همین خاطر کلمه و کارکرد”زندان” مترادف با تضمین بقا حکومتهای مستبد و سقوط و در هم پیچیده آن، نمایانگر و سمبل نابودی سیستمی ظالمانه و مستبد است... درست به همین دلیل و به عنوان نمونه سقوط و فتح زندان باستیل (در ۱۴ ژوئن ۱۷۸۹) نماینده انقلاب کبیر فرانسه و روز ملی فرانسه است و نه آنهمه تحولات دیگر، هرچند به روایت تاریخ زندانیان زندان باستیل حتی به ۱۰ نفر هم نمیرسید...!!!
سعید ماسوری
به بهانه ۱۹ دی ماه نوزدهمین سال زندانم
زندانی سیاسی،سعیدماسوری به مناسبت ۱۹ مین سال اسارتش،درک و احساسش از مفهوم زندان در نظام فاشیستی ولایت فقیه را در نوشتاری کوتاه این گونه شرح می دهد:
زندان طلسم ترس و وحشت است، حاکمیت ترس، کشتن انگیزه ها و خاموش کردن صداها و ضد هرگونه حرکت و جنبش است و این مدلول اصیل لفظ “زندان” است در حاکمیت جور...
۱۹ سال است که در هر هفته چند روز را شاهد کشتن و اعدام و قتل عام جوانان این سرزمین بوده هستم و نزدیکترین این فجایع اعدام نزدیکترین عزیزانم( چه به لحاظ عاطفی و چه از نظر سلول و بند و زندان) یعنی زانیار و لقمان مرادی سرفرازان کُرد هموطنم بوده ام.... از تهدید و دستگیری و آزار و اذیت تا گروگانگیری از آنها و وادارکردنشان به سکوت در مورد آنچه که بر سر عزیزان زندانیشان می آورند.
طلسم ارعابی زندان نه فقط شکنجه و انفرادی و اعدام که عدم تعیین و بلاتکلیف نگهداشتن دائمی زندانیان و پیوسته در معرض کینه توزی و انتقام نگهداشتن آنهاست تا جائیکه زندانی همانطور که بی هیچ دلیل و مدرکی دستگیر شده میتواند بی هیچ دلیل و یا به هر بهانه ای ( از جمله مصلحت نظام) مورد اذیت و آزار ، شکنجه و انفرادی و محرومیت از همه چیز قرار گیرد ... و حتی اعدام...!!! اینرا ۱۹ سال است که بی وقفه و بی استثنا چه در حاکمیت اصولگرا، چه اصلاح طلب و اعتدالی تجربه کرده ام.
از خاطرات زندگی برای من جز خاطرات زندان تقریبا چیزی باقی نمانده و آنچه باقی مانده هم اغلب در ارتباط با زندان است، روزهای فوت و تولد عریزان، به مدرسه رفتن و دانشگاه، فارغ التحصیلی و ازدواجشان را هم اگر شنیده ام، تنها با شماره سلول و بند و زندان به خاطر میاورم...!!
زندان در ایران فعلی و تحت این حاکمیت مترادف باکشتار نه فقط انسانها که مفهوم انسانیت و آزادگی است و میخواهد که همه چیز را در منجلاب ضد انسانی و تاریکی خود فرو بَرَد. از اینرو آمار طلسم میخوانم که چون بختکی نحس آن را بر سر همه مردم و جوانان این میهن فرا گسترانیده اند... تا کسی را یارای کمترین تحرک و اعتراض نباشد و صرف تصور آن هر انگیزه واقعی، جنبشی و حرکتی را قفل و طلسم کرده و در خود فرو بلعد، و همین کارکرد زندان بود که از دست رفتن آن برای حکومت، زمانی مورد اعتراض به اصطلاح طلبانی چون محسن آرمین قرار گرفت که: با دستگیریهای فله ای، کارکرد این بختک و طلسم از دست میرود (منظورش ترس از ۲۰۹ بود) ... آری ایشان نگران دستگیریهای خودسرانه و فله آیی نبود، بلکه نگران از دست رفتن کارکرد آن بود... و یا دیگر “اساتید دانشگاه” و به اصطلاح روشنفکر اصلاح طلب میگوید: اینها را دیگر چرا ( منظورش کارگران هفت تپه و فولاد بود) دستگیر و زندانی و شکنجه میکنید؟؟ که مفهوم مخالف حرفش این است که بقیه مردم را میتوان دستگیر و زندانی و شکنجه کرد...!!! طریقت آن ایرادی ندارد، موضوعیت را رعایت کنید!!! این هم تراوشات یک مغز اندیشمند است که احتمالا جدا از بدن و در یک “خمره مغذی” می اندیشه و نه در بدن و در واقعیت اجتماعی موجود!!!
داستان این سرزمین که تبدیل به مزرعه و کشتگاه زندانها شده... البته سر دراز دارد... همیشه این مردم ستمدیده را در مقابل خود مورد سوال قرار میدادم که با این اوضاع که شما را مورد بدترین “عذابها، تعدیات و تجاوزات قرار میدهند و فرزندانتان را هم میکنند” چه می کنید...!!؟؟
حتی اگر بخواهند کاری کنند، آن طلسم و بختک زندان و اعدام را چگونه پس بزنند؟؟؟ طُرفه آنکه توسط عمله و اکره روشنفکر و ایادی فرهنگیشان، خشونت طلب قلمداد میشوند و به کمک عوامل کشتار و زندان و اعدام بر علیه آنها کیفر خواستهای محارب، مفسد و منافق و اغتشاشگر و...تدوین میکنند و بدارشان میآویزند (و یا در کشتارهای سفید، یا بیماری و سکته و... یا خودکشی شان میکنند) و بعد عزیزان بازمانده شان را روزها جلوی درب زندان منتظر اعدام و تحویل اجسادشان نگه میدارند... نهایتا هم تحویل نمیدهند و اجساد را از زندان به محلی برده و دفن میکنند و باز تا مدتها محل دفن را هم به خانواده ها اعلام نمیکنند.
اینهمه و فرجامی اینچنین به تمامی در کلمه “زندان” مستتر و محفوظ است... و شاید به همین خاطر کلمه و کارکرد”زندان” مترادف با تضمین بقا حکومتهای مستبد و سقوط و در هم پیچیده آن، نمایانگر و سمبل نابودی سیستمی ظالمانه و مستبد است... درست به همین دلیل و به عنوان نمونه سقوط و فتح زندان باستیل (در ۱۴ ژوئن ۱۷۸۹) نماینده انقلاب کبیر فرانسه و روز ملی فرانسه است و نه آنهمه تحولات دیگر، هرچند به روایت تاریخ زندانیان زندان باستیل حتی به ۱۰ نفر هم نمیرسید...!!!
در ایران امروز اما وضعیت اسفبار زندانها و نقض فاحش اولیه ترین حقوق انسانها به درجه ایی غیر قابل اصلاح و وحشتناکی رسیده و از آنجاییکه هیچ راه حل اصلاحی در آن وجود ندارد چاره را در ایزوله کردن ، محدود کردن شدید و منع کامل ارتباط زندانیان با دنیای بیرون یافته اند و من نیز تنها میخواستم به بهانه شروع نوزدهمین سال زندانم نه جزئیات شرایط ( که پیشتر در چند نوبت آنها را نوشته ام) که اینبار فلسفه و کارکرد زندان را بویژه در شرایط فعلی یادآوری کنم و در انتها با اقتباسی از “آنتونیو گرامشی” متذکر شوم که بیان و افشای آنچه که در زندان میگذرد ( چه توسط زندانی و چه خانواده او) نه تنها یک وظیفه و واجب عینی است ( به عقیده من) بلکه هر افشاگری، خود به تنهایی یک دادخواست یا کیفر خواستی است علیه نظام استبدادی، در تمامیت آن و
ذی صلاح ترین مرجع رسیدگی و قضاوت هم، البته مردم میهنمان هستند، در حال حاضر و در آینده ای دورتر هم تاریخ به قضاوت خواهد نشست. حاکمان و ایادی آنها همه این واقعیتهای تلخ و ضد انسانی را ، البته افترا و نشر اکاذیب و شایعه سازی و سیاه نمایی و غیره... قلمداد خواهند کرد که طبعا انتظاری هم غیر از این نمیرود... اگر مرجعی برای رسیدگی وجود داشت و به جای اینهمه مهره های حلقه بگوش و مجیزگو ، عنصری از مسئولیت و پاسخگویی امکان پدید آمدن داشت نه شرایط استبدادی بود و نه زندانها و زندانیان در این وضعیت...
سعید ماسوری
زندانی سیاسی زندان گوهردشت
دی ماه/ ۱۳۹۷
https://t.me/CHZIR/11866
👇🏻👇🏻👇🏻
🆔 @CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
ذی صلاح ترین مرجع رسیدگی و قضاوت هم، البته مردم میهنمان هستند، در حال حاضر و در آینده ای دورتر هم تاریخ به قضاوت خواهد نشست. حاکمان و ایادی آنها همه این واقعیتهای تلخ و ضد انسانی را ، البته افترا و نشر اکاذیب و شایعه سازی و سیاه نمایی و غیره... قلمداد خواهند کرد که طبعا انتظاری هم غیر از این نمیرود... اگر مرجعی برای رسیدگی وجود داشت و به جای اینهمه مهره های حلقه بگوش و مجیزگو ، عنصری از مسئولیت و پاسخگویی امکان پدید آمدن داشت نه شرایط استبدادی بود و نه زندانها و زندانیان در این وضعیت...
سعید ماسوری
زندانی سیاسی زندان گوهردشت
دی ماه/ ۱۳۹۷
https://t.me/CHZIR/11866
👇🏻👇🏻👇🏻
🆔 @CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
Telegram
در جستجوی بازداشت شدگان
#من_هم_شکنجه_شدم
سهیل عربی
در خرداد ماه سال جاری به دستور حاج مرادی رئیس زندان تهران بزرگ، به زندان دو الف (بند ۲ الف سپاه در زندان اوین) برای بازجویی منتقل شدم و در حین بازجویی؛ با ضرب و شتم و شکنجه توسط شکنجه گران؛ بینی ام شکست.مرا به بیمارستان خمینی برده و بدون اجازه عمل جراحی به زندان تهران بزرگ بازگرداندند.
در زمانی که در سلول انفرادی بودم به یک زندانی تجا وز شد ؛ من اعتراض کردم به زندانی که این کار را کرده بود که با مشت به بینی ام زدند که شکست. بار دوم بخاطر نامه ای که در مورد وضعیت زندان تهران بزرگ نوشتم و پیرمردی را که بخاطرسرقت یک بسته زردآلو خوابانده بودند او را در توالت. وقتی افشا کردم؛ابتدا از افسر نگهبانها خواستند که مرا بزنند که افسر نگهبان قبول نکرد. یکی از زندانی های اجیر شده که بعنوان نفر خدمات آنجا کار می کرد هنگامی که در خواب بودم با مشت به بینی ام زد. آنقدر خون از بینی ام ریخته بود که تمام پتوها خونی شد. مرا به بیمارستان اعزام کردند که در اعزام هم افسر شعبه اعزام بنام تاجیک به من گفت باید ماسک بزنی من هم گفتم درآیین نامه ننوشته که من باید ماسک بزنم که با مشت و باتوم زد به سر و صورتم و در ضلع غربی بیمارستان امام خمینی به سربازها گفت که بزنیدش که انقدر زدند من از حال می رفتم دوباره با سطل آب رویم می ریختند و دوباره با مشت و لگد می زدند. مجموعا طی این مدت سه بار بینی ام را شکاندند.
علاوه بر اینها مرا که یک زندانی سیاسی بوده ام فقط بخاطر شکنجه و آزار بیشتر به زندان تهران بزرگ و بند معتادین و خلافکاران بردند درحالی که طبق قانون تفکیک جرائم باید جدای از زندانیان عادی حبس می کشیدم.
بعلت خونریزی در اثر سه بار شکستگی بینی در زندان تهران بزرگ در شرایط سختی بسر می برم. بینی ام مستمر خونریزی دارد اما مسولین بند علیرغم دردهای مستمر ناشی از شکستگی ، ماههاست به من اجازه مداوا و عمل جراحی را نمی دهند.
من هرآنچه واقعیت زندان تهران بزرگ بود را گفته بودم از جمعیت زیاد زندانی تا کف خوابی و غیره ...اما مرا به جرم نشر اکاذیب محکوم کردند. https://t.me/CHZIR/11869
👇🏻👇🏻👇🏻
🆔 @CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
سهیل عربی
در خرداد ماه سال جاری به دستور حاج مرادی رئیس زندان تهران بزرگ، به زندان دو الف (بند ۲ الف سپاه در زندان اوین) برای بازجویی منتقل شدم و در حین بازجویی؛ با ضرب و شتم و شکنجه توسط شکنجه گران؛ بینی ام شکست.مرا به بیمارستان خمینی برده و بدون اجازه عمل جراحی به زندان تهران بزرگ بازگرداندند.
در زمانی که در سلول انفرادی بودم به یک زندانی تجا وز شد ؛ من اعتراض کردم به زندانی که این کار را کرده بود که با مشت به بینی ام زدند که شکست. بار دوم بخاطر نامه ای که در مورد وضعیت زندان تهران بزرگ نوشتم و پیرمردی را که بخاطرسرقت یک بسته زردآلو خوابانده بودند او را در توالت. وقتی افشا کردم؛ابتدا از افسر نگهبانها خواستند که مرا بزنند که افسر نگهبان قبول نکرد. یکی از زندانی های اجیر شده که بعنوان نفر خدمات آنجا کار می کرد هنگامی که در خواب بودم با مشت به بینی ام زد. آنقدر خون از بینی ام ریخته بود که تمام پتوها خونی شد. مرا به بیمارستان اعزام کردند که در اعزام هم افسر شعبه اعزام بنام تاجیک به من گفت باید ماسک بزنی من هم گفتم درآیین نامه ننوشته که من باید ماسک بزنم که با مشت و باتوم زد به سر و صورتم و در ضلع غربی بیمارستان امام خمینی به سربازها گفت که بزنیدش که انقدر زدند من از حال می رفتم دوباره با سطل آب رویم می ریختند و دوباره با مشت و لگد می زدند. مجموعا طی این مدت سه بار بینی ام را شکاندند.
علاوه بر اینها مرا که یک زندانی سیاسی بوده ام فقط بخاطر شکنجه و آزار بیشتر به زندان تهران بزرگ و بند معتادین و خلافکاران بردند درحالی که طبق قانون تفکیک جرائم باید جدای از زندانیان عادی حبس می کشیدم.
بعلت خونریزی در اثر سه بار شکستگی بینی در زندان تهران بزرگ در شرایط سختی بسر می برم. بینی ام مستمر خونریزی دارد اما مسولین بند علیرغم دردهای مستمر ناشی از شکستگی ، ماههاست به من اجازه مداوا و عمل جراحی را نمی دهند.
من هرآنچه واقعیت زندان تهران بزرگ بود را گفته بودم از جمعیت زیاد زندانی تا کف خوابی و غیره ...اما مرا به جرم نشر اکاذیب محکوم کردند. https://t.me/CHZIR/11869
👇🏻👇🏻👇🏻
🆔 @CHZIR
https://t.me/joinchat/C3oUokkImfphd242skFgpA
Telegram
در جستجوی بازداشت شدگان